Web Analytics Made Easy - Statcounter

همشهری آنلاین - سمیرا باباجانپور: «مگر می‌شد خوابم را فراموش کنم؟ در کوچه و پس‌کوچه‌های شهر دنبال ردی از مردی می‌گشتم که در خواب دیدمش. مردی که شهید می‌شود.» خانم محسنی حرف‌هایش را با تعریف کردن یک خواب شروع می‌کند. خوابی که باعث می‌شود او به سراغ نوشتن روایتی از زندگی شهید مدافع حرم، مهدی ذاکرحسینی، برود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

محدثه‌سادات محسنی می‌گوید: «به‌واسطه شغلم با خانواده شهدا و ایثارگران در ارتباط هستم. در روزهایی که نوشتن زندگی‌نامه  شهید جویبار، از شهدای دفاع مقدس، را به دست گرفته بودم، به ناگاه اتفاقی برایم افتاد. عید سال ۹۵ بود. شبی خواب دیدم در یک بیابان هستم. جوانی نزدیک می‌شود و می‌گوید از اینجا برو؛ اینجا عملیات است. فقط به پدر و مادرم سلامم را برسان. بعد هم ترکشی خورد و همه‌جا پر از دود شد. خواب را برای همسرم تعریف کردم. گفت چون درگیر نوشتن کتاب درباره شهدا هستی، فکرت مشغول است و این خواب را دیده‌ای.

ماجرا اما آنجا تمام نشد. آن خواب و آن جوان را فراموش نکردم. گویی در شهر و میان  نام و عکس شهدا دنبالش می‌گشتم.

خرداد همان سال قرار شد در مراسم بزرگداشت یک شهید شرکت کنم. شهید مدافع حرمی که جاویدالاثر بود؛ جوانی از جوانان اکباتان که به‌نوعی بچه‌محل هم بودیم. تا آن موقع تصویری از شهید ندیده بودم. مراسم از ساعت ۴ تا ۶ برگزار می‌شد و من به‌اشتباه فکر کردم مراسم ساعت ۶ شروع می‌شود. دیر به مراسم رسیدم. مقابل در ورودی بنر بزرگی از عکس شهید و نامش را دیدم. همان‌جا خشکم زد. این تصویر، تصویر همان جوانی بود که در خواب دیده بودم: شهید مهدی ذاکر حسینی. من به مراسم او دعوت‌شده بودم! همان موقع، نزد پدرش رفتم. حرف زدم. ارتباطم با خانواده شهید زیاد شد  و قرار شد تا کتابی درباره زندگی این شهید مدافع حرم بنویسم. راستش، نوشتن این کتاب‌ها برایم یک وظیفه است. اگر از ۷۰ میلیون نفر ۱۰ نفر هم این کتاب‌ها را بخوانند و از سبک زندگی شهدا الگو بگیرند و آن را با زندگی امروز مطابقت بدهند برای ما کافی است. این حرف بزرگان است که اگر یک آدم درست بشود، یک جامعه درست می‌شود.»

ماجرای شال سیاه مهدی

«امیرعلی ذاکرحسینی»، پدر شهید، می‌گوید: «مهدی همیشه متفاوت بود. ما همگی در خانواده‌ای مذهبی بزرگ شدیم. پدرم مشهدی علی ذاکرحسینی مداح اهل‌ بیت (ع) بود. تعزیه می‌خواند؛ به‌خصوص  روایت زندگی حضرت زینب (س) را او می‌خواند. وقتی سید مهدی به دنیا آمد، خیلی مورد توجه پدرم بود. او را روی پایش می‌نشاند و می‌بوسید. می‌گفتم پدر، چرا شما این‌قدر به مهدی توجه دارید؟ می‌گفت : تو این بچه را نمی‌شناسی. این بچه آینده خوبی دارد. سال‌ها بعد وقتی مهدی برای سفر به سوریه آماده می‌شد، دیدم شالی  سیاه دور سرش می‌پیچد. وقتی او را دیدم، یکه خوردم. برایم بسیار عجیب بود، چون پدرم هم همیشه موقع تعزیه خواندن پارچه سیاه دور سرش می‌پیچید. مهدی این صحنه را از پدرم ندیده بود. برای همین برایم عجیب بود که چه طور او چنین کاری کرده است.»

سیدی در خواب وعده گشایش داد

سید مهدی عاشق آموزش‌های نظامی بود. پدر می‌گوید: «مهدی سال ۸۳ وارد سپاه می‌شود. او بیش از ۱۰ سال آموزش‌های حرفه‌ای نظامی را گذراند. چتربازی، راپل، زندگی در جنگل و کویر در منطقه سردسیر و گرمسیر همه و همه باعث شده بود تا او خودش را برای کارهای بزرگ و روز مبادا آماده کند و به استخدام سپاه دربیاید. ولی انتخاب او به عنوان عضوی از سپاه به این سادگی‌ها نبود. دیگر ناامید شده بودم. خسته از همه آمدوشدها و شنیدن این جمله که شاید سید مهدی استخدام نشود. بیشتر برای مهدی نگران بودم. چون خیلی زحمت‌ کشیده بود. همان روزها خواب عجیبی دیدم. باور کنید این خواب را صادقانه روایت می‌کنم. در خواب حالت ناامیدی و غم شدیدی داشتم. آنقدر که می‌خواستم پا پس بکشم و دیگر پیگیر کار مهدی نشوم. مردی در خواب سراغم آمد. سید بود. به او گفتم خسته شده‌ام، کارها درست نمی‌شود. لبخند زد و سری تکان داد و گفت : نگران نباش، درست می‌شود. از خواب که بلند شدم حالت سبکی داشتم. حالم عوض‌ شده بود. فردایش با سید مهدی رفتیم سپاه. آنقدر تحویلمان گرفتند که نگو. مهدی به آرزویش رسیده بود؛ خدمت در نیروی سپاه. او آنقدر آمادگی داشت که از همان دوران برای کارهای مهم انتخاب می‌شد.

رسم قرآن خواندن خانوادگی

همه به‌ سادگی و صداقت سید مهدی ایمان داشتند و او را جوانی نمونه می‌دانستند. این شوریدگی و صداقت در وجودش می‌جوشید؛ این شخصیت وام‌دار سبکی از زندگی است که پدر برای پرورش مذهبی خانواده برگزیده بود. پدر می‌گوید: «۳ پسر و تک دخترم در حدود سن نوجوانی بودند که ضروری دیدم قرآن را فرابگیرند. می‌دانستم که باید از جمع خانوادگی شروع کنم. من و همسرم و ۴ فرزندم در ساعتی از روز دور هم جمع می‌شدیم و قرآن می‌خواندیم. این برنامه هرروز ما بود، مثل کلاس درس. الآن هم که تدریس قرآن می‌کنم به خانواده‌ها تأکید می‌کنم محفل قرآن را خانوادگی کنند. بچه‌ها را با مفاهیم قران آشنا کنند. سید مهدی بسیار پیگیر قرآن بود. وقتی به سوریه می‌رفت، چون احتمال شهادت می‌داد، همیشه به من و مادرش وصیت می‌کرد که مامان و بابا! وقتی شهید شدم، گریه و بی‌طاقتی نکنید. فقط برایم قرآن بخوانید. خیلی بخوانید.

حالا ما همه دل‌تنگی‌هایمان را با قرآن خواندن دوا می‌کنیم. او خاک و مزاری ندارد. ما برای اینکه حسش کنیم، قرآن می‌خوانیم.

شهید «سید مهدی ذاکرحسینی» در ۲۴ خرداد ۱۳۹۵ در شهر حلب سوریه بر اثر موشک‌باران دشمن، به درجه رفیع شهادت نائل آمد و جسم مطهرش برای همیشه جاوید نشان شد.

کد خبر 675063 برچسب‌ها شهید خواب مدافع حرم

منبع: همشهری آنلاین

کلیدواژه: شهید خواب مدافع حرم شهید مدافع حرم سید مهدی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۹۶۶۷۳۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

نگاهی متفاوت به جنگ در تئاتر/ روایتی به پنج گویش متفاوت از  سرانجام وقایع جنگ

رومینا مهدوی کارگردان این نمایش در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری علم و فناوری آنا گفت: در این وضعیت که دل نگرانی‌های زیادی برای جنگ وجود دارد، خواستم با اجرا خوانی این نمایشنامه از همه جوانب تاثیرات جنگ در زندگی مردم آگاه باشیم.

وی با ابراز امیدواری ازاینکه صلح در جهان برقرار شود، گفت: این اجرا به صورت محدود و در روز‌های ۱۳ و ۱۴ اردیبهشت خواهد بود.

مهدوی اظهار داشت: تارا قبادی، پویا رجبی، حسین ملکی، سروشا فاضلی، غزل کوچک‌بیگ و مهیار کشاورز نقش‌خوانی می‌کنند.

عوامل این نمایش عبارت‌اند از: دستیار کارگردان: مهسا کرم وندی، روابط‌عمومی: هما اعرابی، آهنگساز: ارشیا مستوفی،‌ پوستر و تبلیغات: سهیل فلاح و عکاس: پرنیا خوشرو.

این نمایش در پردیس تئاتر شهرزاد اجرا خواهد شد.

انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • جدیدترین شماره مجله «خیمه» منتشر شد
  • نگاهی متفاوت به جنگ در تئاتر/ روایتی به پنج گویش متفاوت از  سرانجام وقایع جنگ
  • زندگی با آل‌احمد در شیوه نگارش سیمین دانشور تاثیر نداشت
  • زندگی با آل‌احمد در شیوه نگارش سیمین دانشور تاثیر نگذاشت
  • ببینید | ماجرای اذان عجیب در جعبه سیاه
  • مستند جوانمرد؛ روایتی از زندگی شهید غیرت حمیدرضا الداغی
  • انتشار کتاب یوسف گم گشته باز آید در ماهشهر
  • علاقه عجیب شهید زین‌الدین به یک شهید
  • (ویدئو) روایتی عجیب از زندگی طراحان سوالات کنکور
  • ماجرای طعم شیرین آخرین دعای کمیل شهید زین الدین