مهرجویی اختیار فیلمنامهها را به همسرش داد، کارهایش ضعیف شد
تاریخ انتشار: ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۰۲۱۶۴۹
احمد طالبینژاد با بیان اینکه داریوش کارگردان فیلم «لامینور» بر گردن نسل ما و سینمای ایران حق دارد، گفت:، اما اینکه مهرجوییِ هشتادواندی ساله را با کارگردان سیوچند ساله فیلم «گاو» مقایسه کنیم و بخواهیم که در یک موقعیت و جایگاه باشند، اشتباه است.
به گزارش ایسنا، این روزها آخرین ساخته داریوش مهرجویی با نام «لامینور» روی پرده سینماهاست؛ فیلمی که بخاطر حاشیههای اکران عید نوروزش تصور میشد فروش خوبی داشته باشد، ولی این طور نشده بخصوص آنکه مخاطبان سینما فعلا بیش از هر چیز "کمدی" میپسندند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در اینباره احمد طالبینژاد - منتقد و پژوهشگر سینما- میگوید: واقعیت این است که انتظار از فیلمسازان بزرگ و برجسته همیشه بالا بوده و همیشه سطح توقع مردم از فیلمهای آنها بیش از اندازهای است که از عهده آنها برمیآید. در نظر داشته باشیم که داریوش مهرجویی، مسعود کیمیایی، حتی بهرام بیضایی و ناصر تقوایی در زمانی فصل جدیدی را در سینمای ایران آغاز کردند و سینمای ما از مرحله سطحینگری و عوامپسندی به سینمایی حداقل روشنفکرانه رسید. کارنامه این دست فیلمسازها مملو از آثار ارزشمند است، اما اینکه مهرجوییِ هشتادواندی ساله را با کارگردان سیوچند ساله فیلم «گاو» مقایسه کنیم و بخواهیم که در یک موقعیت و جایگاه باشند اشتباه است.
در همه جای دنیا هم همین طور بوده است. من همیشه «اورسن ولز» را مثال میزنم که اولین فیلم او بهترین فیلمش بود و هیچ وقت دیگر نتوانست با آن کیفیت فیلم بسازد، هیچکس هم از او ایراد نگرفت. حتی بعدها رفت و در فیلمهای سطحی بازی کرد، اما همیشه بخاطر فیلم ارزشمند «همشهری کین» جایگاهش پاس داشته شد و در اذهان ماند.
مهرجویی هم دقیقاً از این دست سینماگران است که برگردن نسل ما و سینمای ایران بسیار حق دارد و اگر ما دارای یک جریان فرهنگی روشنفکری هستیم، بدون تردید یکی از کسانی که در این عرصه نقش داشته داریوش مهرجویی به عنوان یک فیلمساز متفکر است.
او ادامه میدهد:، اما نکته بعدی این است که باید ببینیم سیر سعودی فیلمسازی مثل داریوش مهرجویی از کجا به سیر نزولی تبدیل شده است. بهترین مدرک من برای اشاره به این سیر نزولی فیلم «درخت گلابی» است که به نظرم بعد از «هامون» و «گاو» بهترین و کاملترین حدیث نفس داریوش مهرجویی است. در این فیلم شخصیت نویسنده دچار سترونیِ ذهن شده و هیچ خلاقیتی نمیتواند از خود بروز دهد، یعنی حتی با ابزار مدرنی هم که در اختیار دارد راه به جایی نمیبرد، دلیل آن هم فقدان عشق است که در طول داستان میبینیم چه بر سر عشق زندگی او میآید و پس از مرگ دختر، او دیگر انگیزهای برای خلق کردن ندارد.
الان هم انگار داریوش مهرجویی و حتی مسعود کیمیایی در چنین موقعیتی قرار دارند و اگر میبینیم که آنها سال به سال فیلمهای بدتری میسازند بخشی از آن به همین برمیگردد که شاید انگیزههای احساسی و عاطفی آنها جای خود را به حرفه فیلمسازی و کسب درآمد داده است، درنتیجه توقعها را برآورده نمیکنند. البته مقصر هم خودشان نیستند، مقصر شرایط اجتماعی و فرهنگی جامعه است.
همچنین سانسور همیشه یک عامل مخرب بوده بخصوص در کارنامه مهرجویی که از فیلم «گاو» به بعد تیغ سانسور همیشه بالای سرش بود؛ فیلمی که وقتی قرار بود در جشنواره ونیز نمایش داده شود دزدکی، در چمدان و توسط شخصی ثالث - احتمالا با چمدانی دیپلماتیک - از ایران خارج شد تا بتواند در جشنواره شرکت کند. بعد هم که در آنجا مورد توجه واقع شد، ناگزیر شدند آن را اکران کنند.
طالبینژاد درباره اینکه برخی معتقدند یکی از ضعفهای آثار اخیر داریوش مهرجویی در فیلمنامه است و نگارش مشترک چندان با تفکر سینمایی او هماهنگ نمیشود، بیان میکند: من با حفظ حرمت فراوان برای خانم محمدیفر (همسر مهرجویی و فیلمنامهنویس برخی آثار او) معتقدم که متاسفانه از زمانی که اختیار فیلمنامهها در دست ایشان قرار گرفت فیلمهای مهرجویی از آن جایگاه رفیعی که داشت پایین آمد.
تنها اثری که بعد از فیلم بلاتکلیف و ضعیف «میکس» و نیز «بمانی» ارزشمند شد، «مهمان مامان» است که آن هم محصول نگارش مثلث مهرجویی، مرادیکرمانی و خانم محمدیفر است، بعد از آن تقریبا شاهد سقوط هستیم و به نظرم نتیجه این همکاری مثبت نشده است؛ بنابراین به این سینماگر بزرگ و فرهیخته توصیه میکنم که خودش بر فیلمنامه متمرکز شود، چون تا حد زیادی میتوان گفت که هیچ کدام از کارهای مشترک او چندان اقناعکننده نیستند.
البته من از «سنتوری» و «نارنجی پوش» بدم نیامد، ولی اینها در حد «هامون»، «پری»، «سارا»، «درخت گلابی» و... نیستند؛ فیلمهایی که اندیشههای فلسفی و اجتماعی مهرجویی را نشان میدادند. البته شایعاتی هم وجود دارد که بعضی فیلمهای موفق مهرجویی در همکاری با غلامحسین ساعدی نوشته شده، ولی این نظریه درستی نیست.
او در پایان با اشاره به فروش کم فیلم جدید مهرجویی میگوید: به نظرم یک راه دیگر برای کارگردانی مثل داریوش مهرجویی این است که به سمت ادبیات کلاسیک ایران و جهان برود و از آنها برای فیلمنامه استفاده کند. من متاسفم که از «لامینور» در سینماها استقبال کمی شده و معلوم است که فیلم یک اشکالی دارد، چون اگر فیلمی خوب باشد هر کسی ببیند به بقیه هم توصیه میکند که آن را تماشا کنند، اما ظاهراً در مورد «لامینور» این اتفاق نیفتاده؛ این در حالی است که جامعه ما عادت کرده از فیلمسازان بزرگ قهرمانهای ذهنی بسازد و تندیسی از آنها برای خود حک کند. من نگران این هستم که تندیس مهرجویی در اذهان تخریب شود.
منبع: فرارو
کلیدواژه: داریوش مهرجویی داریوش مهرجویی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۰۲۱۶۴۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عروس بزرگ امام چرا همسرش را «داداش» صدا میزد؟
عروس ارشد امام در خاطراتی از همسرش شهید آیت الله مصطفی خمینی گفته بود: آقا مصطفی اصلاً از وضعیت نجف راضی نبود و میگفت اگر به خاطر امام نبود، در اینجا نمیماندم و به ایران برمیگشتم؛ البته جدا از وضعیت امام، خود ایشان هم اگر به ایران میآمد دستگیر میشد.
به گزارش عصر ایران، صبح روز ششم اردیبهشت ۱۴۰۳، خبر فوت معصومه حائری یزدی همسر آیتالله سید مصطفی خمینی، دختر آیتالله شیخ مرتضی حایری یزدی و عروس ارشد امام (ره) منتشر شد.
از نکات شگفتآور زندگی خانم حایری این که به رغم آن که عروس ارشد امام خمینی و منتسب به یک خاندان بزرگ و مشهور روحانی دیگر هم بود زندگی بسیار عادی و گاه توام با سختی و رنج داشته است.
او شیفته سید مصطفی خمینی بود و خاطرات هجران او را با اشک بیان میکرد و همچون اعضای خانواده امام که آقا مصطفی را «داداش» خطاب میکردند او هم عادت کرده بود همسرش را این گونه خطاب و حتی بعد از فقدان چنین یاد کند.
او در خاطرهای دیگر که جماران منتشر کرده، درباره همسرش گفته بود؛ «آقا مصطفی مثل بقیه آخوندها و روحانیون نبود و خیلی مدرن و امروزی بود و مثل برخی از روحانیون در خیلی از مسائل و موضوعات از جمله حجاب، سختگیری نمیکرد و به من نمیگفت این جوری رو بگیر و یا آنگونه که در میان زنان نجف، بهخصوص زنهای روحانیون متداول و متعارف بود، از من نمیخواست مثل آنها پوشیه بزنم؛ ولی دیگران در این زمینه سختگیری میکردند و اگر بدون پوشیه بیرون میآمدیم، به امام خبر و گزارش میدادند.
یادم هست یک روز که پوشیهام را روی صورتم نینداخته بودم، یک روحانی دنبالم آمد و گفت پوشیهات را روی صورتت بینداز، اما من اعتنا نکردم و به راهم ادامه دادم، ولی او دست بردار نبود و تا درب منزل مرا تعقیب کرد و به دنبالم آمد و خانه را شناسایی کرد و بعداً قضیه را به حاج آقا مصطفی گفت، اما حاج آقا مصطفی که اصلاً به این چیزها اعتقاد نداشت، به جای این که دل به دل او بدهد، چند تا بد و بیراه به او گفت. آقا مصطفی اصلاً از وضعیت نجف راضی نبود و میگفت اگر به خاطر امام نبود، در اینجا نمیماندم و به ایران برمیگشتم؛ البته جدا از وضعیت امام، خود ایشان هم اگر به ایران میآمد دستگیر میشد.»