Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: دیر رسیدم. با خودم گفتم یا بلند شده و رفته، یا اینکه حداقل اگر مانده، با روترشی جوابم کند و بگوید گفت‌وگو بماند برای بعد؛ اما درِ اتاقِ طبقه‌ی اول حوزه‌ی هنری را که باز کردم، با لبخندی که ریشه در اعماق وجودش داشت به استقبالم آمد؛ مثل دو تا غریبه که انگار ناگهان و طی یک اتفاق به دلشان برات شود هزار سال است با هم آشنایند و حرف‌های زیادی برای گفتن دارند!

نشستیم دور میز.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

با تمام وجود و احترام به سوال‌هایمان گوش سپرده بود. بی‌آنکه بگوید من منم و شما شما. آنقدر خاطرات تلخ و شیرین و دور و نزدیک از برهه‌های مختلف تاریخ وطن بر دل و زبانش جاری بود که به ضبط صدا اکتفا نکردم و همزمان، دست‌هایم مینوشت و چشم‌هایم تصویر برمیداشت از گوهری که گنجینه‌ی ادبیات معاصر بود.

سوژه‌ی قلمم این‌بار، دکتر محمدرضای سنگری بود؛ نویسنده و پژوهشگری که پس از ریاستش بر گروه برنامه‌ریزی و تالیف کتب درسی زبان و ادبیات فارسی، «ادبیات اسلامی» در کتاب‌های درسی شکوفه زد و عطر شعر و ادبیات آیینی و عاشورایی، مدرسه‌ها را برداشت.

این گفت‌وگو، روایت‌های به ظاهر از هم‌گسیخته‌ی لحظات زندگیِ به هم پیوسته‌ی نویسنده‌ایست که هم جنگ را دیده و هم جنگجوست؛ و این تناقض که قلم و گلوله، لطافت و زخم و سکوت و فریاد را برادرانه در روح و جسمش کنار هم چیده، خود دلیلی‌ست بر این که اگر برای مطالعه‌ی گفت‌وگوی پیش رو حوصله به خرج دهید، حرف‌های شنیدنی زیادی را خواهید خواند. حرف‌های درختی زخمی و زمخت اما ریشه‌دار و مهربان که برای چیدن میوه‌های نغزش حتما به دنبال قلم و دفتر خواهید گشت.

فارس: شعر، این جادوی دوست‌داشتنی؛ اما آیا این لطافت محض و گاهی حماسه‌ی پر سروصدا، بعد از انقلاب، دست‌خوش سکوت شد؟ آیا از دهان‌ها افتاد؟ این‌ها را پرسیدم که از حال و روز شاعران، بعد از انقلاب برایمان بگویید.

سنگری: با وقوع انقلاب ما با چند دسته شاعر مواجه شدیم. فضای انقلاب و این انفجار اتفاق افتاده بود؛ این واقعه‌ی عظیم همه را تحت‌تاثیر قرار داده بود. هیچ‌کس نمی‌توانست خودش را از کمند جاذبه‌ی فضای خلق شده جدا کند، حتی کسانی که صاحب اندیشه‌های غیردینی و غیراسلامی بودند.

سیاوش کسرایی، سیمین بهبهانی، تقریبا هیچ شاعری را نمی‌شناسیم که در این دوره تحت تاثیر این فضا قرار نگرفته باشد؛ مثلا ببینید سیمین بهبهانی، «بنویس بنویس» را سروده؛ اخوان‌ثالث و دکتر شفیعی‌کدکنی وارد این حوزه شده‌اند، به طور کلی طیفی از شعرا هستند که ورود میکنند اما پس از مدتی فاصله‌ای ایجاد می‌شود و تنها یک گروه از شاعران می‌مانند و با گفتمان انقلاب همراه می‌شوند.

شاخص‌ترینِ این شاعران که البته متعلق به دوره‌ی قبل از انقلاب بودند و در عصر انقلاب، با آن همراهی کردند مرحوم شهریار است، چهره‌ی بزرگ شعر ما. و دیگری مرحوم مهرداد اوستاست؛ مشفق کاشانی‌ست؛ یعنی این دست چهره‌ها. و تا حدی نیز می‌توانیم خانم سپیده کاشانی را در این مجموعه قرار بدهیم. آقای محمدعلی بهمنی در این مجموعه قرار می‌گیرد. این افراد، خود را با گفتمان انقلاب همراه کردند.

فارس: یعنی همه‌ی شاعران، بعد از انقلاب، به انقلاب معتقد شدند؟

سنگری: ببینید، سیاوش کسرایی، اندیشه‌های مارکسیستی داشت ولی وقتی که «والا پیام‌دار» را سرود، شما با خواندنش احساس می‌کردید گویی یک مسلمان معتقد در حال سخن گفتن از پیامبر (ص) برای ماست و آن را وصل می‌کرد به اینکه ستم نمی‌ماند و دادگری هست و این عدل است که باقی می‌ماند.

ببینید این فضای انقلاب همه را گرفت؛ کسی نمی‌توانست خودش را از چمبر این موقعیت خلق شده جدا کند. نمی‌خواهم تعبیر «اتمسفر» را به کار ببرم اما چون کلمه‌ای که مضمون را برساند نیست، از آن استفاده می‌کنم تا بگویم این موقعیت خلق شده، چونان اتمسفری بود که همه را تحت‌تاثیر قرار داد.

فارس: شما از اتمسفر انقلاب گفتید اما واقعیت بر مدار دیگری چرخید و خیلی‌ها پس از مدتی، خط و ربطشان از انقلاب جدا شد.

سنگری: بله، بعضی‌ها بعدها خطشان را جدا کردند و این طبیعیِ یک حرکت بزرگ است؛ خیلی‌ها نمی‌پایند، نمی‌توانند با آن همراه شوند اما یک گروه می‌مانند که این گروه کسانی بودند مثل مرحوم مشفق کاشانی، شهریار، مهرداد اوستا.

اگر کسی سروده‌های آن‌ها را در آن دوره‌ی تاریخی بررسی کند، چه بسا اندک جهشی را هم می‌تواند به لحاظ زبانی ببیند؛ آن‌ها کاملا وفادار به نظام‌ها و معیارهای کلاسیک بودند اما در عین حال یک مقدار نیز تحت‌تاثیر این فضا قرار گرفتند.

فارس: تمام این نام‌ها، متعلق به شاعران دوره‌های قبل از انقلاب بود اما آیا خود انقلاب آن حجم از گیرایی و پویایی را داشت که نسلی جدید از شعرا را آن هم هم‌راستا با ایدئولوژی‌هایش پرورش دهد و به ارمغان بیاورد؟

سنگری: در اینجا باید از دسته‌ی دومی از شاعران نام برد که مخلوق خود دوره‌ی انقلاب‌اند و ماهیت شعر انقلاب را با آن‌ها می‌شناسیم. که حالا اگر قرار باشد من شاخص‌ترین چهره‌هایشان را نام ببرم باید از مثلث سید حسن حسینی، دکتر قیصر امین‌پور و سلمان هراتی یاد کنیم.

دریغا که سلمان هراتی فرصتش بسیار کوتاه بود؛ در بیست‌وهفت سالگی در جاده از ما گرفته شد. من سلمان را از نزدیک می‌شناختم، او را در اینجا، در خوزستان زیارت کردم، چون مجموعه‌ای از شاعران می‌آمدند و برای بچه‌های جبهه شعر می‌خواندند.

فارس: شاعران می‌آمدند و شعر می‌خواندند؟ از کجا؟ نام‌هایشان خاطرتان هست؟

سنگری: هیچ وقت فراموش نمی‌کنم، سلمان بود، سید حسن بود، سهیل محمودی، ساعد باقری، نصرالله مردانی بود که از سبزوار می‌آمد، احد ده‌بزرگی بود که از شیراز می‌آمد؛ مهرداد اوستا، مشفق کاشانی، سپیده کاشانی، سیمین‌دخت وحیدی.

حتی خانم سپیده کاشانی در سفرنامه‌اش به خوزستان، به این موضوع اشاره کرده و گفته فلانی مجری است، به اسم من اشاره می‌کند، منظورش من هستم و می‌گوید که «در برنامه‌ای، کسی با موهای ژولیده و لباس‌های خاکی از جبهه آمد و رفت پشت تریبون و شروع کرد از جبهه صحبت کردن و بعد ما را برای شعرخوانی دعوت کرد.»

به هر حال این گروه با یک مینی‌بوس می‌آمدند؛ سال‌های ۱۳۶۱، ۱۳۶۲، ۱۳۶۳، ۱۳۶۴ بود، این حدودها. این شاعران رفت‌وآمد داشتند. گاهی شمال برنامه داشتند، گاهی کرمانشاه و گاهی هم می‌آمدند جنوب و در جبهه برنامه داشتند. گروه هم کامل بود، فرض کنید قاری قرآن ساعد باقری بود، من دقیقا یادم هست. مجری من بودم یا احیانا کسی از خودشان.

اندیمشک هم آقای اکبر بهداروند خیلی زحمت می‌کشیدند، خوب است یادی از او داشته باشم، این شاعرها را دعوت می‌گرفتند، می‌آوردند، حتی در دبیرستان‌ها هم برنامه می‌گذاشتند. من خودم آن موقع خوزستان بودم، خیلی وقت‌ها شاعرها شب‌ها تا خود صبح در خانه با من بودند؛ می‌نشستیم صحبت می‌کردیم، بحث می‌کردیم، شعر می‌گفتند، دعوا می‌کردیم گاهی اوقات سر اینکه یک بیت شعر به جایی برسد؛ به هر حال این دوره را داشتیم.

فارس: پس این خلسه ریشه در چه دردی دارد دکتر؟ چرا هیچ خبری از هیاهوی این فضای شعری و ادبی نیست؟ در اوج روزهای تیر و ترکش و گلوله، مسافت‌ها را برای شعر خواندن می‌پیمودند اما حالا چه؟ چرا ناشناخته، فراموششان کرده‌ایم؟

سنگری: درد و دریغی من دارم و آن این‌ست که ادبیات انقلاب اسلامی را در خوزستان ننوشتیم و دارد دیر می‌شود، ما در حال از دست دادن یک فرصت بزرگیم چون نسلی که بودند، کسانی که می‌توانستند راویان صادق ماجراها باشند به تدریج از دست می‌روند و باید این را دریابیم.

من واقعا دوباره تکرار می‌کنم، «دریابید ادبیات انقلاب اسلامی در خوزستان را» و شروع کنید تاریخ ادبیات نگاری خوزستان را. ما نیاز داریم به این مسئله، به عنوان منبعی که بعدها و در آینده باید از آن بهره ببریم؛ پس نسل اصلی همان‌ها هستند که خیلی چهره‌ها میانشان هست و دریغا ناگهان گم می‌شوند.

فارس: اما با وجود تمام این کم‌کاری‌ها در خوزستان، می‌توانیم مدعی باشیم که ادبیات جنگ ما در کشور متوقف نشده، استنباط درستی‌ست؟

سنگری: ژانرها دائم تغییر می‌کرد اما خوشبختانه ژانر ادبیات پایداری یا ادبیات جنگ ما ادامه پیدا کرد و این سببی داشت.

در واقع ملتی می‌تواند گذشته‌اش را مرور کند که آن گذشته افتخارآمیز باشد. مثلا شاعران عراق برای گذشته‌ی دوره‌ی جنگ تحمیلی، شعر یا ادبیاتی نخواهند گفت چون چیزی برای افتخار کردن ندارند اما ما به آن لحظه‌ها و درخشان‌ترین موقعیت تاریخی افتخار می‌کنیم.

هرچند چون در آن زندگی می‌کنیم ارزشش را به درستی نمی‌دانیم؛ درست مانند ماهی که در آب، از آب می‌پرسد و نمی‌داند غرق در آب است. امروز این حالت را «حجاب معاصرت» می‌نامند. ما واقعا دچار حجاب معاصرت هستیم که بسیاری از چهره‌هایمان را کار نکرده‌ایم، ای کاش بیشتر درباره آن‌ها کار میشد.

برای مثال باید بیشتر از این به یوسفعلی میرشکاک می‌پرداختیم؛ به هر حال چهره‌ی تاثیرگذاری بود، از نظر دوره‌ی شعری هم‌عصر قیصر بود. یا حتی به خانواده‌ی میرشکاک؛ چون همگی شاعرند. آزاده میرشکاک، لیلا میرشکاک، منصور، ناصر، همه‌شان شاعرند و حتی خود پدر. من هر وقت در ایام محرم برای سخنرانی به شوش می‌رفتم، معمولا در برنامه‌ای قبل از صحبت من، چند شاعر شعر می‌خواندند که یکی از آن‌ها پدر آقای میرشکاک بود.

فارس: با توجه به تعابیر شما از افتخار به گذشته آیا میتوان گفت ادبیات پایداری مخصوص ایران است یا اینکه ملت‌ها را نیز می‌توان در این ژانر ادبی سهیم دانست؟

سنگری: هیچ تمدنی نیست که برای تدوین و شکل‌گیری‌اش مبارزه را نداشته باشد، و تا گفتی مبارزه، پایداری نیز مطرح می‌شود اما اولین جلوه‌ی پایداری چیست؟ اولین جلوه‌ی پایداری، خودش را در شعار نشان می‌دهد. شعار، فشرده‌ی اندیشه در هیئتی آهنگین است؛ درست است؟ ما می‌خواهیم فکر خودمان را بگوییم که کی هستیم، می‌خواهیم کوتاه بیان کنیم، این کوتاه‌گویی می‌شود «شعار» و شعار نیز در تاریخ بوده است.

اگر ما گذشته‌ی ملت‌ها را مورد مطالعه قرار دهیم، ملتی را بدون ادبیات پایداری نخواهیم یافت، چون هیچ حرکتی نیست که برای بیان خودش از ادبیات استفاده نکند. اصلا می‌گویند «اولین جلوه‌ی تمام حرکت‌های بزرگ جهانی، ادبیات است.» بنابراین اتفاقا باید گفت که ادبیات پایداری متعلق به همه‌ی ملت‌هاست.

شما الآن بروید افریقا را بررسی کنید، ادبیات پایداری را از گذشته می‌بینید. به نظرتان در کربلا، ما ادبیات پایداری داریم یا خیر؟ این رجزهایی که در میدان می‌خواندند، مثلا ببینید حضرت اباالفضل (ع) وارد میدان شده، می‌فرماید: «لا ارهب الموت إذا الموت رقی/ حتی اواری فی المسالیط لقی» اصلا حماسه‌سرایی بزرگ‌تر از این می‌توانیم بگوییم؟

لا ارهب الموت، من از مرگ نمی‌هراسم، إذا الموت رقی، اگر مرگ نردبان کمال انسان است؛ حتی اواری فی المسالیط لقی، من به لحظه‌ای می‌اندیشم که زیر بارانی از تیر و نیزه گم شوم. می‌بینید چقدر شکوهمند است؟

همه دیگر این را شنیده‌ایم که بچه‌ی یازده ساله می‌رود توی میدان و می‌گوید: «امیری حسینٌ و نعم الأمیر/ سرور و فؤاد البشیر النذیر» من می‌گویم از کجا معلوم فردوسی وزن شاهنامه را از اینجا نگرفته باشد. امیری حسینٌ و نعم الأمیر/ سرور و فؤاد البشیر النذیر، به نام خداوند جان و خرد، همان است.

بنابراین هیچ ملتی نیست که ادبیات پایداری نداشته باشد؛ بگذارید از غرب هم مثالی بزنیم؛ خود آمریکا را شما ببینید، چقدر می‌توانید در حوزه‌ی ادبیات داستانی‌اش، پایداری بیابید؛ «کلبه‌ی عمو تام»، «خوشه‌های خشم» جان اشتاین بک، «موش‌ها و آدم‌ها»؛ ببینید، ادبیات پایداری متعلق به همه‌ی ملت‌ها و جامعه‌ها و حتی قومیت‌هاست.

فارس: خب با توجه به جهانی بودن ادبیات پایداری، وضعیت آن را در سطح کشور چگونه ارزیابی می‌کنید؟

سنگری: خوشبختانه در سطح کشور اتفاقی افتاده که بسیار میمون و مبارک است؛ و آن اینکه الحمدلله نوعی هشیاری نسبت به از دست رفتن ادبیاتِ این سال‌ها، برانگیزاننده‌ی دیگران شده تا کاری کنند و قدمی بردارند.

خب اندیشکده‌ای نیز در حوزه هنری به اسم «ادبیات پایداری» فعال شده است که مسئولیت آن با بنده است و ۴۴ دانشگاه کشور این رشته را در مقطع کارشناسی ارشد تدریس می‌کنند و باز اندوهم باد که خوزستان این رشته را ندارد؛ در حالی که اینجا سرزمین دلاوری و پایداری‌ست و بی‌تردید هرکسی صحبت از دفاع‌مقدس کند اولین جغرافیایی که به ذهنش خطور خواهد کرد خوزستان است.

فارس: قدمت رشته «ادبیات پایداری» در کشور به چند سال می‌رسد؟

سنگری: نزدیک به ۱۲ سال است که این رشته دایر شده اما در خوزستان آن را نداریم! من حتی با دانشگاه‌های اهواز رایزنی کردم، گفتم بیایید دایر کنید؛ بعد هم دوستان حوزه هنری می‌توانند هل بدهند، فضاسازی کنند، که این رشته اینجا دایر شود.

الآن ما در زمینه‌ی ادبیات پایداری، دانشگاه‌های کشور را درگیر کرده‌ایم برای تولید متن با این محتوا؛ الحمدلله یکی از کسانی را نیز که برای نوشتن یکی از واحدهای درسی انتخاب کردیم آقای دکتر محمد صافی از خوزستان است.

اگر خوزستان بیشتر آماده باشد ما آمادگی داریم تا از ظرفیت اینجا بیشتر بهره‌گیری و استفاده ببریم؛ هرچند اینجا نیازمند یک مرکز مطالعاتی نیز هست؛ مرکزی مطالعاتی در حوزه ادبیات پایداری و به طور مشخص ادبیات دفاع مقدس.

فارس: آقای دکتر، شما ادبیات پایداری را زیسته‌اید، پس لطفا ما را به آن روزهای دور اما نزدیک ببرید و راوی روایت فضاهایی باشید که خون و باروت، هم‌آغوش هم، بر خاک خوزستان افتاد!

سنگری: من خودم خرمشهر بودم. از هفته‌ی اول جنگ خرمشهر بودم و جزء آخرین نفراتی بودم که از خرمشهر بیرون آمدند؛ خاطراتی دارم بسیار. کوچه به کوچه و خیابان به خیابان آن روزها را در وجودم به همراه دارم.

جنگ که شد از دزفول بلند شدم و رفتم خرمشهر. هیچ فرصتی برای سبک سنگین و فکر کردن نبود. با همین لباس‌های شخصی بلند شدم آمدم خرمشهر و ماجراها دارد آنچه شد و گذشت.

فارس: بگویید دکتر، بگویید.

سنگری: با شهید جهان‌آرا بودم. دیگر کسی نمی‌توانست از روی پل خرمشهر عبور کند. دشمن مسلط شده بود و اگر کسی از روی پل میگذشت با آرپی‌جی او را می‌زدند؛ آرپی‌جی برای انهدام تانک است اما میزدند و آدم‌ها متلاشی می‌شدند.

به سقف پل آویزان شدم. ۵۰ دقیقه طول کشید و وقتی رسیدم آن‌طرفِ شط، دیگر بیهوش افتاده بودم. بعد از دقایقی که چشم‌هایم را باز کردم دیدم آقای جهان‌آرا رحمة‌ الله علیه بالای سرم ایستاده. خیلی چیزها را هنوز کسی ننوشته.

نقطه به نقطه‌ی خرمشهر زیر و زبر شده بود. باران گلوله می‌بارید. خدا رحمتش کند، یک روز مرحوم جهان‌آرا آمد و به من گفت: «چه کنیم با این‌ها؟ تعدادشون نصف شد! برو یک صحبتی با اونا داشته باش» منظورش برادران بختیاری بود. تا شنیدند جنگ شده و ریخته‌اند در خرمشهر با تنها سلاحشان یعنی «بِرنو» آمدند به کمک.

نمی‌دانم شما برنو را از نزدیک دیده‌اید یا نه. برنو هم خودش سنگین است هم لگدش. بعد هم اینجوری‌ست که شما مدام باید یک گلوله بگذارید، گلنگدن بکشید و بعد بزنید. خب عراقی‌ها با چه سلاحی حمله می‌کردند؟ کلاشینکف! تا برادران بختیاری می‌خواستند یک گلوله بزنند، آن‌ها ۳۰ گلوله را رگباری خالی می‌کردند. یک به یک داشتند شهید می‌شدند؛ دوستانشان شهید می‌شدند اما همچنان وسط میدان بودند. اصلا کسی نقش عشایر را در خرمشهر بررسی نکرده است.

شهید جهان‌آرا به من گفت که مثلا شما صحبت کن. من هم آمدم صحبتی کردم، یکی از آن‌ها بلند شد و گفت: «کی فرماندِهه؟» به شهید جهان‌آرا اشاره دادم و گفتم: «ایشون» گفت: «این چه جَنگیَه، جنگ نامردیَه، همش از آسمون آهن بَباره. کسی رو نمی‌بینیم بزنیم» این‌ برادران تصورشان از جنگ دو طرف کوه ایستادن و رو در رو شلیک کردن بود. راست هم می‌گفتند، خمپاره می‌بارید و یک به یک شهید می‌شدند و دشمنی را مستقیم نمی‌دیدند تا بزنند.

شهید جهان‌آرا هم برگشت به طرفشان و گفت: «اتفاقا به خاطر همین میگم شما برگردید؛ تا ما بتونیم آموزش‌های دیگه به شما بدیم و آماده‌تون کنیم برای کارهای دیگه.» خیلی سخت بود اما بالاخره راضیشان کرد تا برگردند، غیرت از توی چشم‌هایشان می‌جوشید. با سر و روی خاکی و تن‌های خونی برگشتند. هنوز که هنوز است چهره‌هایشان از خاطرم نرفته.

فارس: پس چرا این تاریخ شکوهمند، این ادبیات مقاومت و حماسه‌ی ما آن‌طور که باید جهانی نشده؟ آیا ادبیات پایداری ما قابلیت جهانی شدن را داراست؟

سنگری: بله هیچ تردیدی در این نکته نداشته باشید اما این ماییم که تکاپوی کافی نداشتیم. البته بخشی از این فرهنگ با ذائقه‌ی فرهنگی جهان متفاوت است، این را باید دقت کرد، یعنی در ترجمه‌ی آثار دقت کنیم که چه چیزی را ترجمه می‌کنیم، تا با ذائقه‌ی جهانی، همراهی و هماهنگی داشته باشد.

در حال حاضر بخشی از آثار به زبان‌های دیگر ترجمه شده است؛ تعدادی از کارهای آقای احمد دهقان، حبیب احمدزاده و داوود غفارزادگان ترجمه شده. کارهایی نیز در دست ترجمه است ولی ما بیش از آنکه خودمان ترجمه و برای آن‌ها چاپ کنیم بهتر است که با ناشران جهانی ارتباط بگیریم تا آن‌ها کارهایمان را ترجمه کنند.

تعامل ما با جهان در این زمینه کم‌رنگ است. الآن جای بحثش اینجا نیست اما در کل باید سعی کنیم زمینه‌هایش را فراهم کنیم؛ به گمان من، خوزستان می‌تواند، چرا که به خصوص شعر شاعران عرب خوزستان بسیار قوی‌ست؛ از شعر شاعران لبنان و سوریه و ... خیلی فراتر است.

این‌ها را که می‌گویم شما از کسی بدانید که «در علم نظر بینا بود»، من آشنای این حوزه‌ام، با شاعران جهان ارتباط دارم، می‌شناسمشان، آثارشان را خوانده‌ام و گاهی اوقات می‌روم و ارتباط هست اما انصافا بعضی از شاعران خوزستان ما، شاعران عرب خوزستان، بسیار تواناتر از آن‌ها هستند.

اصلا کسی مثل آقای مرتضی حیدری آل کثیر که هم به فارسی شعر می‌سراید و هم عربی، واقعا تراز شعری‌اش فوق‌العاده‌ست. پس آیا خوزستان نمی‌تواند با عراق تعامل فرهنگی داشته باشد؟ تعامل فرهنگی با کشورهای مجاور داشته باشد؟ کنگره‌ی شعر مثلا فرض کنید «پایداری عرب» در خوزستان برگزار شود؛ به نظر شما در ایران کجا می‌تواند باشد به غیر از خوزستان؟

اگر قرار باشد محور مقاومت را مطرح کنیم، بچه‌های شاعر خوزستان، سهمشان در شعر محور مقاومت از بعضی شاعران محور مقاومت عرب، قوی‌تر و بیشتر است؛ چه به لحاظ کیفی و چه به لحاظ کمی. خب چرا ما به این‌ها نپردازیم؟

فارس: ما فکر می‌کنیم به اندازه‌ی کافی نوشته‌ایم اما در حقیقت جز سطوری کوتاه، هنوز حق عظمت آن مطلب و آن حماسه ادا نشده.

سنگری: یک چیزی را من اینجا مطرح می‌کنم خدمتتان. بنده مدتی سردبیر مجله‌ای بودم به نام «تربیت»؛ الآن هم این مجله در مجموعه‌ی وزارت آموزش و پرورش باقی‌ست. یک میزی بود که متعلق به شهید رجایی بود. من می‌آمدم صبح‌ها پشت این میز می‌نشستم، سرمقاله می‌نوشتم، مقالات مجله را تصحیح می‌کردم. یک کسی هم همکارم بود، از نویسندگان جنگ و مدتی پیش درگذشت؛ آقای رنجبر محمدی، غلامعلی رنجبر گل‌محمدی.

ایشان داستان در رابطه با موضوعات مختلف مینوشت و در مجله چاپ می‌کردیم، هر ماه یک داستان از او چاپ می‌شد و از کسانی بود که «موشک‌های کرم ابریشم» را از چین با کشتی آورده بود ایران؛ و خاطرات عجیب و غریب دیگر. من گفتم: «چرا نمی‌نویسی؟» طفره میرفت.

این موشک‌ها را زمان جنگ آورد. خیلی نقش داشت. بعدها فهمیدم در حد سردار جنگ بوده. یک روز صبح زود آمد دفتر مجله و بلند بلند گریه میکرد. گفتم: «چی شده؟» نشست کنار همان میز، سرش را گذاشت و گریه کرد. کمی که آرام‌تر شد دوباره حالش را جویا شدم. گفت: «خواب دیدم. دیشب خواب دیدم که رفتم جماران. امام (ره) هست اما تا نزدیک میشم روشو از من برمی‌گردونه. در همون عالم خواب گفتم: «من چه کردم که از من رو برمی‌گردونی؟» این شعر رو در جواب خوندن که: «صاحب‌نظران شرح قضا را ننوشتند/ اندوه دل امت ما را ننوشتند» و از خواب بیدار شدم. این شعر یادم مانده بود.»

من آن روز آنچنان تحت‌تاثیر این شعر قرار گرفتم که پنج شش بیت پشت سرش نوشتم و گل‌محمدی بعد از این خواب شروع کرد به نوشتن جنگ و خاطرات خودش؛ ابتدای همه‌ی کتاب‌هایش هم این شعر و چند بیتی که من سروده بودم را می‌آورد. واقعا هم «صاحب‌نظران شرح قضا را ننوشتند»؛ کسی ننوشت سپاه خرمشهر که بودند و چه کردند در آن شرایط سخت.

فارس: درد بسیار است دکتر اما درمان چیست؟ مایلیم پایان این گفت‌وگو نسخه‌ای طبیبانه برای شفای ادبیات پایداری وطن و به ویژه خوزستانمان ببندید.

سنگری: وارثان و آفریدگاران این فرهنگ را به تدریج در حال از دست دادنیم؛ تنها پدران و مادران نه؛ شاعران ما، نویسندگان ما، اثرآفرینان ما، صاحب‌نظران و صاحب‌فکران، بودگانِ در حادثه، کسانی که واقعه را زیستند، به تدریج دارند از دست ما می‌روند و وقتی هم نمانده؛ نمی‌دانم شاید دو دهه‌ی دیگر، سه دهه‌ی دیگر، دستانمان خالی باشد و بسیاری از این گنجینه‌ها را از دست داده باشیم. این خطر جدی‌ست، تا هستند دریابیم.

نسلی که ادبیات پایداری را در خوزستان شکل دادند و سامان بخشیدند و در هنگامه‌های دشوار در جبهه حضور پیدا کردند و خلق ادبیات داشتند را دریابیم.

(می‌خندد) از باب اینکه یکی از دوستان شهیدم می‌گفت «محضاً للریا بعضی چیزها را بگویید» محضاً للریا می‌گویم که اولین شعارگوی جنگ من بودم و آن هم در خرمشهر. از روزهای اول جنگ با صورت سوخته و سیاه پشت وانت بودم و شعار می‌دادم.

آبادان را زده بودند. مخزن‌های بزرگ منفجر شده بودند. هوا دودآلود بود. همه، صورت‌هایمان سیاه شده بود. در این شرایط اضطراب مردم را می‌دیدم. ترس بود، سردرگمی بود، همه‌ی احساس‌ها در هم و بر هم شده بود، گفتم باید به مردم روحیه بدهم. رفتم پشت وانت. با خودم گفتم چه بگویم؟ یکدفعه خاطرم آمد که هنگام فتح مکه، وقتی پیامبر عزیزمان به شهر مکه نزدیک می‌شود، فرمانده سپاه پیامبر (ص) شعاری می‌دهد و آن اینست که: «الیوم یوم الملحمة» یعنی امروز روز انتقام است، پیغمبر (ص) بلافاصله این فرمانده را برکنار می‌کنند و می‌فرمایند: «لا، الیوم یوم المرحمة» و من از این شعار استفاده کردم و کل خرمشهر را پشت وانت فریاد زدم: «الیوم یوم الأفتخار» شاید شما این شعار را شنیده باشید. بدایت آن از خرمشهر بود. از آن روزها که پرسیدید یادم آمد. می‌بینید؟ این‌ها تاریخ شفاهی‌ست که باید از دهان‌ها چید و این در حالیست که تنها یادگاران این فرهنگ دارند از دست می‌روند، زمانی نمانده و من هزار باره تکرار می‌کنم، دریابید، دریابید، دریابید.

انتهای پیام/م

منبع: فارس

کلیدواژه: ادبیات پایداری محور مقاومت حماسه نویسنده شعر پایداری تاریخ شفاهی دفاع مقدس ادبیات پایداری شهید جهان آرا تحت تاثیر ی ادبیات بلند شد چهره ها آن روز ملت ها ی بزرگ دوره ی ی دیگر

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۰۵۲۳۶۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

منشأ گرد‌و‌غبار امروز خوزستان مشخص شد

داود میرشکار در گفت‌وگو با ایسنا، با اشاره به وضعیت گرد و غبار در خوزستان اظهار کرد: با توجه به گزارش‌هایی که از هواشناسی خوزستان ارائه شده است، جریان همرفتی و طوفان ناگهانی در شهر نجف عراق رخ داده است، بنابراین منشأ گرد و غبار امروز (۱۰ اردیبهشت‌ماه) در خوزستان از سوی کشور عراق است.

وی افزود: بر اساس پیش‌بینی‌ها، جریان باد از سوی جنوب استان خوزستان در اواسط امروز رخ خواهد داد و پس از وقوع این جریان، شاهد بهبود شرایط گرد و غبار در اهواز و دیگر شهرهای درگیر خواهیم بود.

دبیرکارگروه اضطرار آلودگی هوای خوزستان با اشاره به غیرحضوری شدن نوبت صبح مدارس در چند شهر استان خوزستان گفت: با توجه به اینکه هواشناسی هنوز گزارش متقنی مبنی بر تداوم این شرایط نداده است، اگر این شرایط ادامه پیدا کند حتما غیرحضوری شدن مدارس در نوبت بعد از ظهر را زودتر اعلام خواهیم کرد.

وی در خصوص اعلام دیرهنگام غیرحضوری شدن فعالیت مدارس و دو ساعت تاخیر آغاز کار ادارات و اطلاع‌رسانی این موضوع بعد از ساعت ۷ صبح، بیان کرد: با توجه به اینکه شرایط ناگهانی رخ داد، انجام پیش‌بینی‌ها بسیار سخت بود. دیشب تا پاسی از شب در حال هماهنگی بودیم و تصمیم‌گیری برای غیرحضوری شدن مدارس در نوبت صبح یا بعد از ظهر، تا صبح طول کشید و در نهایت صبح اعلام شد.

میرشکار گفت: سعی می‌شود با هماهنگی، این ایراد را برطرف کنیم و از این به بعد با هماهنگی بیشتر، نتیجه تصمیم‌گیری‌ها به موقع اعلام شود تا چنین شرایطی رخ ندهد.

دیگر خبرها

  • بروز مشکلات تنفسی در خوزستان در پی گرد و غبار
  • منشأ گرد‌و‌غبار امروز خوزستان مشخص شد
  • نیروهای مسلح ایران دشمنان را به فرسودگی کشاندند
  • بازی برای کودکان خیلی مهم است اما جایگاه ادبیات هم حفظ شود
  • نتایج دیروز و دیشب فوتبال باشگاهی اروپا
  • تداوم پایداری جوی در آبادان و خرمشهر
  • امروز بازدارندگی و قدرت تهاجمی نیروهای مسلح برای همگان آشکار است
  • ستاره زن شبکه‌های مجازی به ضرب گلوله کشته شد
  • افزایش پایداری برق مسجدسلیمان با نوسازی پست «مالکریم»
  • توپ گوستاو، سلاح معجزه‌آسا نازی‌ها/ عکس