اصلاحطلبان مقابل حاکمیت قدعلم کردند/این جریان پایگاه مردمی ندارد
تاریخ انتشار: ۲ خرداد ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۰۶۹۸۴۵
ناصر ایمانی تحلیلگر مسائل سیاسی در گفتگو با خبرنگار مهر، با اشاره به روی کارآمدن دولت اصلاحات در دوم خرداد ۷۶، گفت: دوم خرداد سال ۷۶ یک تحول بزرگ در کشور بود و عدهای در این میان به قدرت رسیدند. درواقع از یک انتخابات نباید یک جریان سیاسی متولد شود که متاسفانه این اتفاق در سال ۷۶ افتاد و یکی از عجایب تاریخ را شکل داد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وی افزود: آسیبشناسی جریان اصلاحات، معلول این است که عدهای پس از پیروزی در انتخابات، قدرت گرفته و یک جریان سیاسی ساختند که باعث ایجاد مشکلاتی برای کشور شد. افرادی که در سال ۷۶ به قدرت رسیدند، یک مسیر خشونتآمیز سیاسی_فکری ایجاد کردند. اگر به گذشته نگاه کنیم، شاهد خواهیم بود که آنها هیچ جریان فکری دیگری را برنمیتابیدند و با خشونتهای کلامی و ادبی با بقیه برخورد میکردند.
تحلیلگر مسائل سیاسی با بیان اینکه اصلاحطلبانِ به قدرت رسیده در آن دوران، گذشته خود را به صراحت نفی کردند، گفت: خطمشی سیاسی آنها پس از چند سال تغییر کرد؛ درحالی که در دهه اول انقلاب چهره متفاوتی داشتند. رفتار آنها بسیار رادیکال و «آوانگارد» بود؛ به طوری که به جرئت میتوان گفت خیلی از انحرافات اوایل انقلاب از همین رفتارها نشأت گرفت.
ایمانی تصریح کرد: اصلاحطلبان با کمک گرفتن از ادبیات ژورنالیستی و ادبی، یک وضعیت انحصارگرایانه را در سیاست کشور به وجود آوردند، به طوری که صحنه رسانهای کشور تبدیل به یک جنگ رسانهای و فکری شد.
وی با ذکر یکی از عجایب دیگر تاریخ که توسط اصلاحات رقم خورد، بیان کرد: اصلاحطلبان پس از به قدرت رسیدن، در نقطهای مقابل حاکمیت ایستادند. حاکمیتی که معلول یک انقلاب بود. یعنی آنها مقابل ماهیت و مبانی نظری انقلاب اسلامی قد علم کردند.
تحلیلگر مسائل سیاسی ضمن اشاره به اینکه بعد از دوم خرداد ۷۶ ، اصلاحات یک موجی را علیه منتقدان خود ایجاد کرد، گفت: طی این موج، مردم نیز با اصلاحطلبان همراه شدند؛ اما به تدریج مردم به عملکردها نگاه کردند و آرام آرام به قدری از اصلاحات زده شدند که بعد از ۸ سال دولت خاتمی، به کسی رای دادند که نقطه مقابل این جریان بود. هرچند در دولت احمدینژاد هم شاهد مشکلاتی بودیم که اتفاقا ناشی از عملکرد گذشته اصلاحطلبان بود.
ایمانی افزود: مردم دیگر از اصلاحطلبان کنارهگیری کردهاند. جریان اصلاحات نیز به جز پایگاههای محدود خویش، پایگاههای مردمی ندارند و به تدریج به فراموشی سپرده میشوند.
وی همچنین در خصوص بحث اعتماد به غرب جریان اصلاحات، گفت: میزان اعتماد جریان اصلاحطلب به کشورها و سیاستهای غربی بسیار عجیب است. با وجود آنکه ایران بخاطر اعتماد به غرب، هزینههای زیادی پرداخت، اما همچنان آنها اعتماد دارند و این برخواسته از خواستگاههای فکری این افراد است که وابستگیشان به غرب را نشان میدهد. درواقع چه در دولت خاتمی و چه در دولت روحانی، این اعتماد هیچ دستاوردی نداشت.
کد خبر 5496737منبع: مهر
کلیدواژه: اصلاح طلبان سید محمد خاتمی دولت روحانی ناصر ایمانی مجلس شورای اسلامی جمهوری اسلامی ایران سیدابراهیم رئیسی تهران دولت سیزدهم رئیسی ایران هیئت دولت حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی آزادسازی خرمشهر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی انقلاب اسلامی ایران مجلس اصلاح طلبان جریان اصلاح
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۰۶۹۸۴۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
رئالیسم سیاسی چیست؟
عصر ایران - رئالیسم سیاسی (political realism) احتمالا قدیمیترین نظریه دربارۀ سیاست بینالملل است. پیشینۀ این نظریه را میتوان در شرح توکیدیدس (thuchydides) دربارۀ جنگهای پلوپونزی و نوشتۀ کلاسیک شون تسه (sun tzu) متفکر چین باستان مشاهده کرد.
جنگهای پلوپونزی به مجموعه جنگهایی گفته میشود که از 431 تا 403 پیش از میلاد بین اسپارت و آتن وجود داشت. نوشتۀ کلاسیک شون تسه نیز "هنر جنگ" نام دارد که دربارۀ راهبردها یا استراتژیهای جنگی است. این کتاب تقریبا همزمان با شرح توکیدیدس دربارۀ جنگهای پلوپونزی (یا پلوپونز) نوشته شده است.
از دیگر چهرههای برجسته در سنت رئالیسم سیاسی میتوان به ماکیاولی و توماس هابز اشاره کرد. با این حال رئالیسم فقط در قرن بیستم، با انگیزههای برآمده از دو جنگ جهانی، به صورت چشمانداز مسلط سیاست بینالملل درآمد.
در حالی که ایدهآلیسم تاکید دارد که "اخلاق" باید راهنمای روابط بینالملل باشد، رئالیسم بر پایۀ تاکید بر "سیاست قدرت" و پیگیری "منافع ملی" بنا نهاده شده است. فرض بنیادی رئالیسم این است که "دولت" بازیگر اصلی صحنۀ بینالمللی یا جهانی است، و چون حکمران است، میتواند به صورت واحدی خودمختار عمل کند.
افزون بر این، پیدایش ناسیونالیسم و ظهور دولت-ملت جدید، دولت را به اجتماع سیاسی همبستهای تبدیل میکند که در آن سایر وفاداریها و بستگیها تابع وفاداری به ملت است.
اندیشمندان رئالیست، مانند تی.اچ.کار و هانس مورگنتا، دربارۀ باور ایدهآلیستی به "اینترناسیونالیسم" و هماهنگی طبیعی به "جامعۀ جهانی"، موضعی انتقادی داشتهاند. تی.اچ.کار معتقد بود که ایمان سادهلوحانه به "حقوق بینالملل" و "امنیت جمعی" در دورۀ میان دو جنگ جهانی، سیاستمداران اروپایی و آمریکایی را از شناخت توسعهطلبی آلمان و اقدام برای جلوگیری از آن بازداشت.
در مقابل، رئالیستها بر این موضوع تاکید دارند که چون اقتداری بالاتر از دولت حکمران وجود ندارد، سیاست بینالملل در شرایط "وضع طبیعی" عمل میکند و به همین علت دستخوش آنارشی است نه هماهنگی.
از این منظر، دولتها در جهان مثل "افراد" هستند در جامعهای فاقد دولت. در چنین جامعهای، هیچ منبع اقتدار مشروعی وجود ندارد که بتواند افراد را از تعرض احتمالی به حقوق یکدیگر بازدارد. در جهان واقع نیز عملا چنین منبع اقتداری وجود ندارد.
اگرچه تشکیل سازمان ملل اقدامی در راستای نقض این توصیف رئالیستی از سیاست بینالملل بوده، ولی ناکارآمدی این سازمان در جلوگیری از نقض حقوق بینالملل از سوی یک دولت، دال بر این است که توصیف رئالیستها از وجود نوعی آنارشیسم در عرصۀ روابط بینالملل کاملا هم بیراه نیست.
با این حال میتوان مواردی را هم مثال زد که شورای امنیت سازمان ملل موفق شده به عنوان یک منبع مشروع اقتدار، مانع نقض حقوق یک دولت از سوی دولتی دیگر شود؛ و یا دولتی را از نقض حقوق ملت تحت حکمرانیاش بازدارد. بیرون راندن ارتش عراق از کویت در جنگ اول خلیج فارس و نیز ساقط کردن حکومت معمر قذافی برای ممانعت از کشتار مردم لیبی، هر دو با مجوز شورای امنیت سازمان ملل صورت گرفت.
بنابراین در چنین مواردی، شورای امنیت سازمان ملل مظهر "اقتداری بالاتر از دولت حکمران" است و مانع از پیدایش تام و تمام "وضع طبیعی" در عرصۀ روابط بینالملل میشود.
در مجموع به نظر میرسد سازمان ملل متحد، وضعیتی مابین توصیفات و انتظارات رئالیستها و ایدهآلیستها از روابط بینالملل ایجاد کرده است. یعنی مانع تحقق کامل توصیفات رئالیستها بوده، ولی انتظارات رئالیستها را چنانکه باید برآورده نکرده است.
به هر حال مطابق نگرش رئالیسم سیاسی، نظام بینالمللیِ آنارشیک، نظامی است که در آن هر دولتی مجبور است به خود کمک کند و به منافع ملی خود، که اساسا موجب بقای دولت و دفاع از سرزمین تعریف میشود، ارجحیت دهد.
به همین دلیل است که رئالیستها بر نقش قدرت در مسائل بینالمللی چنین تاکید شدیدی دارند و میخواهند قدرت را بر اساس آمادگی نظامی یا نیروی نظامیاش بشناسند.
البته آنارشی بینالمللی به معنای درگیری بیامان و جنگ بیپایان نیست. رئالیستها تاکید دارند که الگوی "درگیری و همکاری" عمدتا با نیازمندیهای "توازن قوا" هماهنگ است.
این دیدگاه که در پی ایجاد امنیت ملی است، اذعان میکند که دولتها وارد اتحادهایی میشوند که اگر در برابر یکدیگر به حالت توازن درآیند، ممکن است در بلندمدت صلح و ثبات بینالمللی را تضمین کنند. اما اگر توازن قدرت به هم ریزد، نتیجۀ احتمالی جنگ است.
دربارۀ نسبت رئالیسم با "وضع طبیعی" باید این نکتۀ را متذکر شد که رئالیستها معتقدند "نظم بینالمللی" همان "وضع طبیعی" کلاسیک نیست، زیرا قدرت و ثروت و سایر منابع در میان دولتها به طور برابر توزیع نشده است.
در واقع بازیگران اصلی به طور سنتی با موقعیت "قدرتهای بزرگ" هماهنگ شدهاند. سلسلهمراتب برآمده از دولتها، که حاصل این وضع است، تا حدی نظمی را به نظام بینالمللی تحمیل میکند، و کنترلی را نشان میدهد که قدرتهای بزرگ از راه بلوکهای تجاری، "مناطق نفوذ" و مستعمره کردن، آشکارا بر "دولتهای تابع" اعمال میکنند.
این وضع در دورۀ جنگ سرد به ایجاد نظم جهانی دوقطبیای انجامید که در آن رقابت بین بلوک قدرت ایالات متحدۀ آمریکا و بلوک قدرت شوروی به بیشتر بخشهای جهان گسترش یافت.
رئالیستها معتقدند که دوقطبی بودن جهان به حفظ صلح کمک میکرد زیرا هزینههای نظامی فزاینده منجر به به ایجاد سیستم بازدارندۀ فعالیت هستهای میشد؛ بویژه زمانی که در دهۀ 1960 احتمال نابودی حتمی متقابل تشخیص داده شده بود.
از این رو سلسلهمراتبی باثبات بر پایۀ مقررات پذیرفته شده و فرایندهای شناخته شده جلوی آنارشی را گرفت و رئالیستها را تشویق کرد تا اندیشۀ تعدیلشدهای را بپذیرند که آن را "جامعۀ آنارشیستی" نامیدند.
رئالیسم سیاسی بر "جدایی سیاست از اخلاق" تاکید دارد. همین تفکیک، مبنای مهمترین انتقادها به این نگرش سیاسی بوده است. منتقدان میگویند رئالیسم سیاسی مایۀ مشروعیت رقابت نظامی و جاهطلبی قدرتهای بزرگ و کوچک است. از نظر منتقدان، "سیاست قدرت" جهان را در آستانۀ "فاجعۀ هستهای" قرار داده و در تامین صلح هم چندان موفق نبوده.
انتقاد دیگر را نظریهپردازان فمینیست مطرح کردهاند که معتقدند رفتار قدرتجویانه و پرداختن به امنیت ملی و قدرت نظامی، همگی بازتاب سلطۀ مردان بر عالم سیاست است که ترجیحاتشان اساسا تجاوزگرایانه و رقابتجویانه است.
کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: «ایدهآلیسم» در سیاست جهانی یعنی چه؟ «وضع طبیعی» ؛ عرصۀ خشونت یا آزادی؟ «سیاست واقعی» چیست؟