Web Analytics Made Easy - Statcounter

اوایل دهه‌ی هشتاد بود. جوان بودم. در لوح می‌نوشتم؛ هفته‌ای یک سرلوحه. انتقادی داشتم به موسسه‌ی اطلاعات. نه به داوری بیست و چند سال پیش، که حتا به داوری امروزم نیز آن انتقاد به جا بود... در نوشته‌ام نامی از ایشان نبود. اما موسسه‌ی اطلاعات را زده بودم. پس حضرت سیدمحمود دعایی با من خوب نبود. سال‌ها ایشان را می‌دیدم و احترام می‌کردم سن و سیادت و کسوت و معرفت ایشان را، اما می‌دانستم که نقاری هست.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

دروغ چرا... تلاشی هم نکردم برای حل آن. حتا بعدتر، زمانی که ایشان، موضوع آن انتقاد را شخصا حل کرد، باز هم برای من فرصتی و به تعبیر ام‌روزم توفیقی دست نداد که آن نقار را برطرف کنم.

پس قصه‌ی آشنایی این نویسنده با ایشان بالکل متفاوت است با همه‌ی افتتاحیه‌های متن‌های این روزها...

***

قریب ده سال گذشت. این را با جست‌وجو در پرونده‌ی خاطراتِ شخصی دریافتم. صبح پنج‌شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۰ جلسه‌ای داشتیم و خدمت یکی از بزرگان می‌رسیدیم. در آن جلسه عهد کردم که گله‌گذاری کنم از موضوع تشییع مرحوم مهندس سحابی و دردناک‌تر، فوت دختر ایشان مرحوم هاله، حین تشییع پدر. بگذریم... نتیجه‌ای نگرفتم...

وسیله نداشتم. از همان‌جا ماشین گرفتم به مسجد حجت (عج) و گفتم دست کم مراسم ختم این پدر و دختر را بروم که بارم سبک شود... سهروردی شلوغ بود. پیاده شدم و دیدم عده‌ای جوان با بی‌سیم دنبال حضرت حجتی کرمانی افتاده‌اند و او را از مسجد دور می‌کنند. اتفاقا همان‌جا فرزند مرحوم طالقانی هم آرام ایستاده بود و فرصتی شد تا با ایشان سلام و علیکی کنم. در خاطرات نوشته‌ام که از آقای چهپور پرسیدم و ایشان اطلاع داد که او در قید حیات است... به هر رو مشغول صحبت با فرزند مرحوم طالقانی بودم که کار میان آقای حجتی کرمانی و جوانان بالا گرفت. جوانان بی‌سیم به دست و دوربین به دست جلو آمدند و ایشان را عقب راندند. من لحظه‌ای خوف کردم. حضرت حجتی کرمانی به غایت نحیف بود. ایشان اگر پساپس زمین می‌خورد، کارمان ساخته بود و بعد تشییع، در ختم هم داستان داشتیم. دویدم ایشان را بغل گرفتم و کمی داد و بی‌داد کردم، از قضا سرکنگبین صفرا فزود و ایشان را و مرا گرفتند و خواستند بیاندازندمان داخل یک ون. به گمان‌م گوشی مرا نیز گرفتند. ما را بردند خیابانی آن طرف‌تر که منتقل‌مان کنند به جایی دیگر که یک‌هو یکی سرک کشید بین جمعیت جوانان و گفت:

- این رضا امیرخانی‌ست! رهاش کنید... آقا شما چرا؟ این‌جا چه می‌کنید؟

- آمده‌ام ختم... ناراحت‌م برای مرحوم هاله و می‌دانم اثر وضعی‌ آن دامن همه‌ی نظام را خواهد گرفت...

خلاصه وسط دعوا طرف مرا از دست جوان‌ها بیرون کشید و من اشاره کردم که بدون آقای حجتی کرمانی جایی نمی‌روم. مضحک‌تر از این در عالم نمی‌شد چیزی تصور کرد. جوان گفت:

- این آقا هم با رضا امیرخانی است.

گفتم این آقا البته هشت سال مشاور فرهنگی رییس جمهور بوده‌اند. جوان پوزخند زد:

- حالا خود آن رییس جمهور کجاست مثلا؟

- رهبر است!

خیال کرده بود که مثلا ایشان مشاور مرحوم هاشمی یا آقای خاتمی بوده است... ساکت شدند و خلاصه حضرت حجتی کرمانی را بغل گرفتم و از میان جمعیت بیرون آمدم و یکی هم دوید و گوشی مرا پس داد. پساپس رفتیم که یک‌هو حضرت حجتی دوباره شروع کردند به اصرار و الحاح که باید برویم مسجد برای ختم! گفتم آقا ختمی در کار نیست. قبول نمی‌کردند. آشنایی دادم. منزل ایشان رفته بودم چندی قبل برای مصاحبه‌ای. آشنایی قدیمی‌تری هم داشتیم که آن را نیز گفتم و ایشان کمی آرام شدند... خواستم وسیله بگیرم و ایشان را برسانم منزل. قبول نکردند... نمی‌دانستم چه کنم. اگر برمی‌گشتند به سمت مسجد کار خیلی سخت می‌شد. ایستادن‌شان کنار خیابان هم به صلاح نبود... گیجاویج مانده بودم. آقای حجتی کرمانی عاقبت گفتند:

- زنگ بزن به آقای دعایی! هر چه ایشان گفت!!

زنگ زدم و معرفی کردم و گفتم امیرخانیِ نویسنده...

آقای دعایی کمی مکث کرد. چیزی نگفت. بعد نشانی گرفت و گفت راننده تا چند دقیقه‌ی بعد می‌آید دنبال ایشان...

***

از آن روز قصه‌ی من با حضرت سیدمحمود دعایی تغییر کرد... انگار من که بابت آن یادداشت تند بدهکار ایشان بودم، ناگهان طلبکار شده بودم. شاید همان روز بعد از ظهر، شاید هم شنبه‌ی هفته‌ی بعد ایشان تماس گرفتند و گفتند:

- دعایی هستم! امیرخانی ممنون بابت آقای حجتی کرمانی...

***

دو سال بعد پدرم فوت کرد و حضرت دعایی که ختم‌باز هم بود، سر مجلس ختم بی‌هوا آمد و هنوز شیرینی رضا گفتن‌ش را در خاطر دارم...

***

سید محمود دعایی رفیق‌باز بود، با وفا بود و غیرت داشت در رفاقت. از آن سو هرگز به روی من نیاورد آن نوشته‌ی مرا... فرصت عذرخواهی به من نداد...

***

شاید در کتاب خاطرات ایشان آمده باشد. اما در شفاهیات ایشان شیرینی دیگری داشتند. برای من نقل کردند که باری در ایام جوانی ایشان با امام در نظری مخالفت می‌کنند و دفتر امام را رها می‌کنند به قهر می‌روند. زمانی طولانی می‌گذرد و برای ایشان روشن می‌شود که نظر امام درست بوده است. برمی‌گردند. گفتند نشستم در بیرونی و منتظر ماندم سر امام خلوت شود تا بروم جلو و دست‌شان را ببوسم و عذرخواهی کنم و... اما امام راه نمی‌داد... عاقبت مراجعان کم شدند و یک‌هو امام گفتند: آقای دعایی! چرا این‌جا نشسته‌اید از صبح... بروید سر کارتان دیگر!!

آقای دعایی می‌گفتند: انگار نه انگار من که مدتی طولانی قهر کرده بودم و... امام هرگز به روی من نیاورد آن دوره را... فرصت عذرخواهی به من نداد...

***

در همان صفحات ابتدایی کتاب نیم‌دانگ پیونگ‌یانگ نوشته بودم:

«یک بار برای حضرت سیدمحمود دعایی صورت محرفی از شعر شاملو را دوباره خواندم که:

هرگز از مرگ نهراسیدم... هراس من باری همه از مردن در سرزمینی است که آقای دعایی‌ش آن روز مرخصی باشد!

چون اگر ایشان مرخصی نباشد، دیگر آدمی‌زاد ولو مثل من یله و رها که مسلمان‌ش بسوزاند و هندوش در گنگ خفه کند، نگرانی ندارد که جنازه‌اش بدون نماز چال شود! ایشان چنان مهربانانه بخش متوفیات کشور را سرپرستی می‌کند که انصافا ظل توجهات‌شان هرگز از مرگ نهراسیده‌ام...»

ام‌روز در حین قرائت نماز میت به همین فکر می‌کردم...

***

سوی دیگری هم دارد این قصه‌ی حضرت سیدمحمود دعایی و شوخی این قلم در کتاب با ایشان... اهل مزاح بود و مزاح می‌کرد... اما از آن سو می‌شد با او مزاح کرد... شیوه‌ی طنازی او هم خیلی پاستوریزه و هموژنیزه نبود؛ اتفاقا جوری بود که در آن کنایه‌ی تمام و رکاکت کلام هم بود... اما چرا آزارنده نبود؟ چون او با منشی عجیب هم‌واره خود را دست‌مایه‌ی طنز قرار می‌داد.

کسی می‌تواند با دیگران مزاح کند که تحمل پاسخ شنیدن داشته باشد... کسی می‌تواند با خود مزاح کند، به خود کنایه بزند، که از نفس خود عبور کرده باشد. مرحوم دعایی این گونه بود...

آن‌چه طنز از او به یاد می‌آورم، چه آن‌ قلیل که می‌توان نوشت و چه آن کثیر که نمی‌توان، اغلب نوک پیکان به سمت خود او بود...

***

در ارتباط و اتصال بی‌تعارف بود و در آن برکت می‌دید... یادم‌ست همین نیم‌دانگ که منتشر شد، کتاب را بردم دفتر ایشان. در شرایط شروع همه‌گیری کووید بودیم. از درِ باز داخل نرفتم، اما ایشان به زور مرا داخل کشیدند و از قول مرحوم آقا مصطفا گفتند که سور را بگیرید ولو از سنان بن انس و ندهید ولو به حبیب بن مظاهر!! کلی خندیدیم. بعد گفتند بیا که من با اتومبیل وی‌آی‌پی ببرم‌ت جایی... می‌دانستم با همان پیکان معهود باید برویم... سوار شدیم و میانه‌ی راه گفتند که از دو نسخه‌ای که برای من آوردی یکی را هم باید بدهیم به حضرت سیدحسن خمینی... رفتیم به سمت جماران... ته دل‌م راضی نبود. شرایط همه‌گیری بود و هنوز جهل‌مان به بیماری زیاد بود. در راه تماس گرفتند و کسی پشت خط گفت که آقای سیدحسن‌آقا در این شرایط حتا با بسته‌گان ملاقات نمی‌کنند. ایشان سر ضرب گفتند دعایی تو نمی‌آیدها! بگویید استاد رضا امیرخانی باید داخل بیاید و کتاب‌ش را بدهد! کلی خندیدیم و در آن شب زمستانی، پتوپیچیده نشستیم در حیاط خدمت آقای سیدحسن آقا... مدثر نشستیم و تا نیمه‌های شب خبری از قم هم نشد!

***

باری دیگر را به یاد می‌آورم که قرار شد زوجی از بسته‌گان نزدیک، خدمت ایشان بروند برای مراسم عقد. ایشان یکی دو روز قبل تماس گرفتند که من عاقد دوار بعقده هستم! محبت کردند و با فروتنی بسیار تشریف آوردند منزل. برای عروس و داماد تحفه‌ای هم هدیه آوردند... مجلس‌آرا بودند و خاطره‌ای درخشان از آن مراسم عقد در ذهن همه‌ی ما ساخته شد. یادم‌ست که خطبه‌ی جواب را نیز من خواندم... موقع رفتن دست چپ‌شان را بالا گرفتند؛ از مچ چرخاندند و گفتند این هم قر مراسم عروسی!! بعد هم به من گفتند اگر نیاز داشتید همین پیکان من را برای عروسی گل بزنید!

کلی خندیدیم.

به دلیل مشکلات مهریه و شکایات غریب، دفاتر ثبت رسمی ازدواج، گرفتاری‌های تازه‌ای پیدا کرده‌اند. وقتی عقد به صورت شخصی در جای دیگری خوانده می‌شود، نیاز دارند تا عاقد به شکل رسمی برگه‌ای را مهر و امضا کند تا آن‌ها عقد را ثبت رسمی کنند. چون در برخی مشکلات مهریه و عقد خصوصی، خانواده‌ی داماد برای فرار از پرداخت سکه‌ها استشهاد تهیه کرده‌اند که عقد رسمی باطل است و در دفتر رسمی کسی عقد نخوانده است! این مشکل برای دفاتر رسمی باعث شد که این عقد شیرین ثبت نشود!

تماس گرفتم با حضرت دعایی که این مشکل برای ما پیش آمده است و حضرت‌عالی باید برگه‌ای محبت بفرمایید با امضا و مهر... ایشان با تندی گفتند:

- با مهر روزنامه‌ی اطلاعات؟! دعایی مهرش کجا بود؟

بعد گفتند شماره‌ی آن دفتر ثبت ازدواج را به من بده تا حساب‌ش را برسم! توضیح دادم که دفتر گناهی ندارد و یک دفتر ثبت ازدواج در محله‌ی ماست و الخ... ایشان اما از آن تندی کوتاه نیامدند و گفتند من حساب او را خواهم رسید!!

حالا ما مانده بودیم و عقدی که ثبت نشده بود و گرفتاری مهروامضا نکردن حضرت دعایی...

همان روز یا فردای آن روز جناب دعایی غروب ناگهان تماس گرفتند. من هول شده بودم. ایشان بی‌معطلی گفتند:

- رضا! حساب‌ش را رسیدم!! الان دارم از پله‌های نکبت‌بار همان دفتر پایین می‌آیم. حساب‌ش را رسیدم. آمدم همین‌جا و دفترشان را امضا کردم. دفترچه‌ی عقد این دو عزیز آماده است!!

تلفن را قطع کردند... آدمی با آن همه گرفتاری، با آن جای‌گاه و سن و خدم و حشم، در شلوغی تهران بلند شود و بیاید در یک دفتر ثبت ازدواج و امضا بزند و برود... بعد هم با آن طنز «حسابش را رسیدم!» چنان شوکی بدهد که فرصت تشکر پیدا نکنی... این فروتنی باورنکردنی است... دو دارد هم‌چه آدمی؟!

بیشتر بخوانید :

مراسم وداع با پیکر ، فراجناحی برگزار شد | اعتدال شگفتی ساز دعایی ؛ همه آمدند، از محمد خاتمی تا حسین شریعتمداری + عکس های مراسم پاسداشت دعایی در کلاب هاوس خبر آنلاین / ناطق نوری : دعایی در جناح و گروه نمی گنجید توسلی : دعایی حتی برای دگراندیشان ، حرمت و احترام قائل بود پاسداشت دعایی در کلاب هاوس خبر آنلاین / نوربخش : دعایی در حل مشکلات ابراهیم یزدی همراه او بود

دو نفر نشسته‌اند کنار هم... یکی می‌آید خودش را جا می‌کند بین آن دو. آرام آرام از این به آن می‌گوید و از آن به این... این روش خلق موقعیت در حکم‌رانی ام‌روزی کشور ماست. من به این دسته می‌گویم موجودات «گسل‌زی». موجوداتی که در میانه‌ی گسل‌ها به دنیا می‌آیند و رشد می‌کنند... نه تمام تلاش‌شان که تمام موجودیت‌شان در حفظ و تعمیق آن گسل است...

گسل‌ها یکی دو تا نیستند. گسل آخوند و درویش، گسل جبهه‌ی ملی و نهضت آزادی، گسل ترک و فارس، گسل شیعه و سنی، گسل فقیر و غنی... گسل جمهوری اسلامی و...

گروهی دیگر هستند که تلاش می‌کنند «گسل‌پوش» باشند... یعنی بگویند نه آقا... فاصله‌ای نیست ان‌شاءالله. نباید فاصله‌ای باشد... «گسل‌پوش»ها ماجورند...

سه نفر نشسته‌اند کنار هم. دو نفر کناری فاصله دارند از هم. نفر وسطی یک نگاه می‌کند به این، یک نگاه می‌کند به آن... از جا بلند می‌شود و این و آن را به هم وصله می‌زند، از خودش و از جاش هم‌ می‌گذرد... من به این دسته می‌گویم «گسل‌بندزن»...

مرحوم دعایی «گسل‌بندزن» بود...

***

ام‌روز درگذشت او داغی است برای خانواده، برای خیل عظیم دوست‌داران، برای کارمندانی که در تشییع بین‌شان بودم و می‌گریستند و این گریستن کارمند برای مدیر، کبریت احمری در روزگار ما... اما روزی دیگر و روزهای فراوان دیگری از راه خواهند رسید که زهر فقدان دعایی را به شکل دیگرتری می‌چشیم... روزی که میانه‌ی گسل‌های فراوانی که لرزش‌شان یک‌دیگر را می‌لرزاند و تعمیق هر کدام‌شان عمق می‌دهد به گسل‌های دیگر، متوجه می‌شویم که دیگر حتا یک دعایی هم نداریم! به خودم و به کشورم این فقدان را در آن روز تسلیت می‌گویم...

۲۱۲۱

کد خبر 1639787

منبع: خبرآنلاین

کلیدواژه: سید محمود دعایی رضا امیرخانی حضرت سیدمحمود دعایی آقای حجتی کرمانی تماس گرفتند آقای دعایی حضرت حجتی گسل ها ام روز آن روز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۱۹۳۲۲۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

معین وزارت اقتصاد طالبان: در دوران جمهوریت «فساد» به فرهنگ تبدیل شده بود/ به عنوان فردی «شیعه» با صلاحیت کامل در ساختار امارت اسلامی مشغول هستم

عبدالطیف نظری معین مسلکی وزارت اقتصاد  طالبان در گفتگو با خبرنگار ایرنا به سؤالاتی درباره آخرین وضعیت اقتصادی افغانستان، برنامه‌های طالبان برای مبارزه با فساد اداری، گفتگوهای اقتصادی با همسایگان به ویژه جمهوری اسلامی ایران، استفاده از ظرفیت‌های مهاجران افغان خارج از کشور و... پاسخ داده است.   متن این گفتگو از نظرتان می‌گذرد:   جناب دکتور نظری، معین مسلکی وزارت اقتصاد دولت سرپرست افغانستان؛ سلام، وقت شما بخیر. تشکر از اینکه برای انجام این مصاحبه وقت گذاشتید.    خواهش می‌کنم؛ سلامت باشید تشکر از شما.   وزارت اقتصاد اگر مهم‌ترین وزارتخانه‌ها افغانستان نباشد؛ حداقل در شمار وزارتخانه‌های کلیدی مانند وزارت داخله، وزارت خارجه و وزارت دفاع به شمار می‌رود. آیا با روی کار آمدن دولت سرپرست، وظایف و صلاحیت‌های وزارتخانه، کماکان همان مواردی است که پیش‌تر در «جریده رسمی» وزارت منتشر شده است؟   در ساختار وزارت تغییرات خاص صورت نگرفته است؛ در وزارت اقتصاد که هدف اساسی آن ریشه‌کن ساختن فقر و رشد توسعه اقتصادی کشور و سیاستگذاری برای مسائل کلان اقتصادی در سطح کشور تعریف شده است، تغییراتی نیامده، چون این‌ها همو ساختار و شالوده اصلی تحولات اقتصادی کشور است. مع‌هذا در جزئیات تغییراتی آمده است؛ به عنوان مثال در قانون مؤسسات تغییرات آمده است، چون مؤسسات هم زیر نظر وزارت اقتصاد است.   با این توضیح که با توجه به شرایط جدید، باید تغییرات به وجود می‌آمد که با واقعیت‌های موجود افغانستان سازگاری می‌داشت و نظارت بیشتر صورت می‌گرفت که مثل گذشته‌ها دیگر فساد وجود نداشته باشد. قطعاً با توجه با شرایط جدید  در این بخش‌ها تغییرات رونمایی شده است.    این تغییرات که نام گرفتید چقدر جلوی فساد را گرفته است؟    طبق اطلاعات ما فساد به صورت کلی وجود ندارد، اما از برخی پروژه‌های که در ولایات و در ولسوالی‌های دوردست، مورد توجه و دقت‌نظر قرار گرفته‌اند، بعضاً گزارشات می‌رسد که شفافیت کامل مورد انتظار وزارت در آن‌ها وجود ندارد.   با این حال، ریاست‌های اقتصاد ما در ولایات مختلف تا جای که امکان دارد از پروژه‌ها نظارت کرده و از آنها گزارش می‌خواهد. انجینران ما هم از ولایات و هم کابل به مناطق مختلف سفر می‌کنند و از پروژه‌ها نظارت جدی می‌کنند.   چنان که عرض شد به صورت جزئی برخی مواردی برای ما گزارش شده است که نشان‌دهند‌ه‌ی عدم شفافیت در سطح بسیار اندک و پایین می‌باشد، به دلیل اینکه فساد از گذشته به یک فرهنگ تبدیل شده بود، اما امارت اسلامی موارد فساد کوچک را هم به صورت جدی بررسی می‌کند.   در کل، ما می‌توانیم روند را مثبت ارزیابی کنیم و به صورت کلی باور ما این است و همچنین مشاهدات ما نشان می‌دهد که اگر نگویم فساد ریشه‌کن شده، نزدیک به ریشه‌کن شدن است.     حالت اقتصاد افغانستان چگونه است؟   حالت اقتصادی افغانستان هم با چالش‌ها مواجه است و هم با فرصت‌ها. مهم‌ترین چالش بحث‌ تحریم‌ها است که مانع و محدودیت برای ما ایجاد کرده است، به خصوص در انتقالات پول.   محدودیت بانکی هم یک چالش عمده دیگر است؛ حدود 9 میلیارد دالر ذخایر ارزی افغانستان به صورت غیرعادلانه و در مغایرت با اصول بین‌المللی، منجمد شده است که این‌ها روی وضعیت اقتصادی افغانستان تاثیرات منفی دارد و تاجران با سهولت و آسانی نمی‌توانند ارز را وارد کشور بسازند که این وضعیت روی ثبات پول ملی ما هم تاثیرات منفی دارد؛ اما با وجود این موانع ما در حوزه‌های کلان اقتصادی دستاورد‌های قابل توجه‌ی داشتیم که بانک جهانی، سایر محافل اقتصادی و مراکز علمی و پژوهشی بین‌المللی از هر گاهی به آن اعتراف می‌کنند.   این مراکز بار‌ها از عملکرد ما ستایش کرده‌اند که ثبات پول ملی، کاهش نرخ تورم، کاهش صادرات ما حتی کاهش و ثبات قیمت‌ها خصوصاً قیمت‌های که با نیاز‌های زیستی مردم ارتباط دارد و برای مردم می‌تواند مهم ارزیابی شود در این موارد ما را تحسین کرده‌اند.   برنامه‌ریزی‌های ما هم نشان می‌دهد هرچه زمان سپری می‌شود ما پروژه‌های کلان افتصادی را راه‌اندازی می‌کنیم که «قوش‌تیپه» یکی از آن نمونه‌ها است و در حال حاضر 50 سرک در حال اعمار است که نشان از عزم و اراده‌ی جدی برای تحول مثبت اقتصادی را دارد.    آیا با این دیدگاه موافق هستید که اقتصاد افغانستان همواره یک اقتصاد وابسته به کشورهای دیگر بوده، به همین اساس، تابعی از تصمیم‌گیری‌ها در پایتخت‌های دیگر است؟ حکومت سرپرست برای برون‌رفت از این وضعیت برنامه‌ای دارد؟    طی 20 سال گذشته یک نکته منفی، اتکا اقتصادی افغانستان به خارج بود؛ تلاش صورت می‌گرفت که اقتصاد، سیاست، فرهنگ و امنیت افغانستان وابسته به بیگانه باشد؛ پول‌های زیادی هم در این همین راستا خرج شد.     به جای اینکه این پول‌ها به احیا، اعمار و ترمیم زیرساخت‌های افغانستان به مصرف برسد برعکس این پول‌ها در راستای وابسته‌ نگه داشتن افغانستان به مصرف رسید. به همین دلیل بعد از 20 سال هنوز هم در کابل با مشکل برق مواجه هستیم. امارت اسلامی در این راستا قدم‌های جدی را برداشته است که مدیریت‌ آب‌های افغانستان یکی از این نمونه‌هاست.   در راستای غلبه برچالش‌های انرژی به خصوص انرژی برق و همین طور تقویت و مکانیزه شدن زراعت افغانستان تلاش‌های جدی صورت گرفته است، در حالی که به نظر می‌رسد در گذشته به صورت سیستماتیک تفکر و اندیشه‌ی وجود داشت که افغانستان در تمامی سطوح یک کشور وابسته و محتاج و نیازمند خارجی‌ها باشد تا نتواند در حوزه تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی مستقل عمل کند.   بعد از استقرار امارت اسلامی تلاش شده است که اقتصاد افغانستان متکی به منابع داخلی افغانستان باشد، یعنی حمایت از رشد تولیدات داخلی در راس برنامه‌های ما قرار دارد و رسیدن افغانستان به خودکفایی نقطه ثقل استراتژی اقتصادی ما را تشکیل می‌دهد.   همچنین تلاش برای جلب و جذب سرمایه‌گذاری در سطوح ملی و فرا ملی یکی از برنامه‌های دیگر بود؛ برای اینکه ما بنیاد‌های اقتصاد خویش را قوی بسازیم سیاست خود‌یاری در حوزه اقتصادی نقطه مرکزی گفتمان اقتصادی را تشکیل می‌دهد که هدف کلان ما نجات اقتصاد افغانستان از وابستگی به خارجی‌هاست.   مواردی را که مطرح کردید جزء هدف است یا کاری هم در این راستا صورت گرفته است؟    وقتی خودکفایی افغانستان و نجات اقتصاد از تمرکز و سیاست‌های خارجی به عنوان یک هدف راهبردی برای ما تعریف شد، تمامی حرکات ما برای تامین چنین هدفی مورد دقت نظر قرار گرفت؛ به همین دلیل اگر ما در این راستا کار نمی‌کردیم  و موفقیت نمی‌داشتیم امروز پول ملی در برابر اسعار خارجی از ثبات برخوردار نمی‌بود، نرخ تورم ما کاهش پیدا نمی‌کرد و موفقیت ما دقیقاً در این همین راستا قابل تعریف و سنجش است.   یکی از وظایف وزارت اقتصاد، سازماندهی و ترتیب پالیسی و استراتژی کوتاه‌مدت و بلند مدت است؛ چنین نگاهی در وزارت حاکم است یا اینکه هنوز درگیر تغییرات حکومتی هستید؟    وزارت اقتصاد سیاست‌گذاری اقتصادی کلان اقتصادی را در سطح کشور مدیریت می‌کند، به همین دلیل ما روابط بسیار عمیق و راهبُردی با تمامی وزارت‌های سکتوری داریم؛ مثلاً برای مکانیزه شدن زراعت افغانستان، پالیسی طراحی می‌کنیم، برای رشد، تقویت و توسعه انرژی افغانستان، هم شرایط موجود را مورد تحلیل و ارزیابی قرار می‎دهیم و هم بستر‌های عملیاتی ساختن انرژی، بادی، آفتابی و آبی را فراهم می‌کنیم.   همین‌طور در حوزه تجارت برای توسعه صادرات و جلوگیری از واردات بی‌رویه، سیاست‌گذاری لازم انجام شده است.   کارشناسان اقتصادی و مراکز علمی داخلی و بین‌المللی موفقیت ما را به گونه اذعان کرده است و به عنوان یک نقطه بسیار مهم برای تحول اقتصادی در آینده می‌تواند مورد ارزیابی قرار بگیرد.   در چند ماه اخیر شاهد فعالیت قابل توجه حکومت سرپرست به ویژه وزارتخانه‌های اقتصاد و صنعت و تجارت هستیم؛ چه خبر از مذاکرات اقتصادی منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای؟    خوشبختانه ما تلاش کردیم روابط گسترده اقتصادی و تجارتی با همسایگان داشته باشیم و یک نکته مهم که باید خدمت شما یادآوری کنم، سیاست اتخاذ شده توسط امارت اسلامی در این زمینه است.   سیاست ما دور نگهداشتن مسائل سیاسی از مسائل اقتصادی و تجارتی است؛ یعنی ما می‌خواهیم منافع مشترک در حوزه تجارت و اقتصاد را با همسایگان خود تعریف و شناسایی کرده و مورد ارزیابی قرار دهیم و بعد برای عملیاتی ساختن آن قدم‌های جدی را برداریم. سفر معاون محترم اقتصادی رئیس الوزاء، ملا عبدالغنی برادر به ایران، دقیقاً در همین راستا بود.   بنابراین از این منظر قدم به قدم به عملیاتی ساختن آنچه برنامه‌ریزی کردیم، نزدیک می‌شویم و در واقع این نگاه می‌تواند یک تحول مثبت هم برای افغانستان و هم برای همسایگان ما باشد.   مشخصاً از روابط اقتصادی کابل، تهران و نتایج ملموس سفر معاون اقتصادی رئیس‌الوزراء به ایران بفرمایید؟    خوشبختانه روابط ما با جمهوری اسلامی ایران، روابط دوستانه و مبتنی بر توسعه متقابل است؛ یکی از پروژه‌های که توانستیم به موفقیت دست پیدا کنیم پروژه خط آهن خواف- هرات است که جنبه عملی پیدا کرد و مذاکراتی هم در این ارتباط جریان دارد که این پروژه توسعه پیدا کند.   پروژه بسیار مهمی است که در واقع بسیار از ولایات مهم  افغانستان را به همدیگر وصل خواهد کرد و حتی این قابلیت را هم دارد که زمینه تبادله کالا را با کشور‌های پیرامونی ما فراهم بسازد.   این یک کار بسیار مهم برای توسعه، پیشرفت و نوسازی افغانستان است، چون افغانستان از نظر شاهراه‌ها و از نظر اینکه یک کشور کوهستانی و محاط به خشکی است نیاز به یک رابط خوب و قوی دارد. در این راستا ما قدم‌های بسیار مثبت را برداشتیم و همین طور در قسمت استخراج منابع معدنی افغانستان گفتگو‌های خوبی با جمهوری اسلامی ایران صورت گرفته است.   در قسمت سرمایه‌گذاری تاجران و سرمایه‌گذاران افغانستان در بندر چابهار و مطرح کردن این بندر به عنوان نقطه ثقل تحولات اقتصادی منطقه نیز دیدگاه‌های مثبت در امارت اسلامی وجود دارد و سفر ملا برادر معاون اقتصادی رئیس الوزراء در ایران هم در همین راستا بود.   گزارش‌های نهادهای جهانی از جمله سازمان ملل متحد درباره اقتصاد افغانستان، بعضاً متفاوت است؛ چه مقدار از این گزارش‌ها را قبول دارید و ادله وزارت برای آن دسته از گزارش‌های نهادهای جهانی مبنی بر رو به شکست بودن اقتصاد افغانستان چیست؟    ما شکست اقتصادی افغانستان را اصلا قبول نداریم و حتی بحث فروپاشی اقتصادی که در برخی محافل سیاسی و رسانه‌ای به مقاصد سیاسی مطرح می‌شود از نظر ما مردود است؛ برخی گزارشات که نشر می‌شوند هم مبالغه‌آمیز است.   آنچه را ما باور داریم و عملاً در ارتباط به با برنامه‌ریزی و عملیاتی ساختن آن قدم برداشتیم تحول مثبت در حوزه اقتصادی است، یعنی ما برخی چالش‌ها را داشتیم که در اول شاره کردم و این چالش‌ها هم پا برجاست و عمدتاً این چالش‌ها به منظور اعمال فشار سیاسی از بیرون افغانستان مدیریت و طراحی می‌شوند اما با واقعیت‌های عینی و میدانی افغانستان سازگاری ندارد.   اتفاقاً ما توانستیم قدم‌های جدی و مثبت را برای سمت و سو دادن اقتصاد به سمت ثبات اقتصادی برداریم؛ ما پروژه‌های خرد و متوسط را در مناطق مختلف کشور راه‌اندازی نمودیم، شاروالی‌های ما روند بازسازی و نوسازی را در شهر‌ها به صورت بسیار جدی دنبال می‌کند، شاهراه‌های افغانستان در حال بازسازی و نوسازی است، منابع آبی ما در حالی مدیریت است، زراعت ما در حالی مکانیزه شدن است، این‌ها همه خلاف چیزی است که نهادهای بیرونی درباره اقتصاد افغانستان گزارش می‌دهند.   تجارت افغانستان به خصوص با همسایه‌ها در حال توسعه است؛ همچنین منابع معدنی افغانستان در حال استخراج است. منابع نفتی و گازی را شناسایی کردیم که کار بالای آن جریان دارد؛ این‌ها همه ظرفیت‌های است که نشان می‌دهد یک تحول مثبت در حوزه اقتصادی در افغانستان شکل گرفته  و هر روز که از این روند سپری می‌شود ما قدم‌های جدی‌تری را در این ارتباط بر می‎داریم.   راهبرد اتکا به ظرفیت‌های داخلی و ملی و استفاده از ظرفیت مهاجرین افغان خارج از کشور چه جایگاهی در دولت سرپرست دارد؟    اولین راهبرد ما اتکا به ظرفیت‌های داخلی و ملی، و حمایت از رشد تولیدات داخلی است. ما نمی‎خواهیم افغانستان مثل گذشته صرفاً یک کشور وابسته و مصرفی باشد که هیچ تولید نداشته باشد، چون از نظر ما تولید، منبع و سرچشمه تحولات مثبت اقتصادی کشور است.   ظرفیت‌های که شما به آن اشاره کردید میان مهاجرین ما در کشور‌های همسایه و منطقه وجود دارد، ما می‌خواهیم از این ظرفیت‎ها استفاده بهینه کنیم. چند روز قبل یک هیئت از افغان‌های مقیم اروپا به کابل آمده بود که با من هم دیدار داشتند. آنها خواستار این بودند که از ظرفیت‌های افغان‌های مقیم خارج استفاده شود و ما از این‌ها دعوت کردیم که به‌کارگیری و اشتراک ظرفیت‌های خویش را به عنوان یک رسالت ملی در دستور کار خویش قرار دهند تا بتوانند در رشد، توسعه و نوسازی اقتصادی افغانستان کمک کنند.   بله، ما به دنبال جذب ظرفیت‌ها و سرمایه‌ها از میان مهاجرین، از میان افغان‌های که در خارج از کشور زندگی می‌کنند هستیم  و تلاش داریم یک نهضت ملی را درحوزه اقتصادی سازمان‎دهی کنیم تا تمامی شهروندان افغانستان در هر کشوری که زندگی می‌کنند هم احساس تعلق به این شرایط افغانستان کنند و هم ظرفیت‌های اقتصادی خود را بتوانند به داخل کشور انتقال دهند. از سوی دیگر، جلوگیری از فرار سرمایه‌ها هم از مهم‌ترین برنامه‎ی ما در حال حاضر می‌باشد.   به عنوان معینِ شیعی یکی از مهم‌ترین وزارتخانه‌های افغانستان، جایگاه خود را در حکومت سرپرست، صوری می‌بینید.   خوب، شاید اگر قضاوت در این مورد به اختیار افکار عمومی باشد، بهتر باشد؛ اما من به عنوان فردی که نزدیک به سه‌سال با امارت اسلامی هستم به هیچ عنوان، چنین تعریفی از این جایگاه ندارم.   مشخصاً در سیاست‌گذاری کلان اقتصادی نقش دارم، در بسیار از تصمیم‌گیرها و تصمیم‌سازی‌ها و همچنین در جلسات عمده حضور دارم و حتی در جلسات بیرونی که ارتباط به سیاست خارجی دارد به خاطر که حوزه تخصصی من است حضور دارم.   در دیدار‌های مهم و راهبُردی و استراتژیک که صورت می‌گیرد بنده حضور دارم، بنابراین مردم می‌توانند قضاوت کنند که آیا حضور من در دولت سمبولیک است یا واقعی. در واقع در حوزه تصمیم‌سازی در ارتباط به منافع  ملی، حضور واقعی و میدانی دارم. در کل آنچه خدمت شما به عنوان پاسخ این سؤال می‌توانم ارائه کنم این است که خوشبختانه من با صلاحیت کامل در وزارت اقتصاد حضور دارم و حتی فراتر از وزارت اقتصاد در حوزه سیاست خارجی  نظریات خود را ارائه کرده‌ام و در تدوین سیاست خارجی امارت اسلامی نقش داشتم... .   غیر از این مسائل که خدمت شما عرض کردم شمار زیادی از متخصصین جوان و چهره‌های با ظرفیت متعهد وطن‌دوست شیعه را نه تنها در وزارت اقتصاد، بلکه در وزارتخانه‌های دیگر هم مقرر کردم. اگر کسی صلاحیت نداشته باشد آیا می‌تواند یک جمعی کثیری از جوانان تحصیل کرده و وطن‌دوست و متعهد به منافع را در وزارتخانه‌های مختلف از جمله در وزارت اقتصادی مقرر کند؟!    مطلبی که در سؤالات ما نبوده و از نظر شما باید گفته شود؟    من اولاً از شما تشکر و قدردانی می‌کنم که این زمینه را فراهم کردید تا درخدمت شما باشم و از طریق شما با مردم عزیز خود صحبت داشته باشم.   پیام خاص ندارم، فقط می‎خواهم به عنوان یک نکته نهایی به مردم شریف افغانستان ارائه کنم که ما از نظر تاریخی در شرایط خاص و منحصر به فرد قرار داریم. به هر میزان که از ظرفیت‌های ملی خود استفاده کنیم؛ چه در حوزه اقتصادی و چه در حوزه سیاسی و امنیتی، به همان میزان استقلال سیاسی و حاکمیت ملی خود را تقویت کردیم. به هر میزان که ما با هم باشیم و در تصمیم‌گیرها مشارکت داشته باشیم، در کنار نظام خود باشیم، به همان میزان قدم‌های را برای جلوگیری از مداخلات بیرونی‌ها برداشته‌ایم.   از یاد نبریم که افغانستان تنها در پرتو عاری بودن از مداخلات خارجی می‌تواند پیشرفت داشته باشد؛ هیچ کشوری با مداخله‌ی خارجی‌ها به نقطه مطلوب دست پیدا نکرده و نمی‌کند، بنابراین ما می‌توانیم با همکاری و همدلی در سطوح سیاسی، اقتصادی، تجارتی و فرهنگی، افغانستان را به نقطه‌ی برسانیم که هر شهروند افغانستان به کشور خود افتخار کند.    دکتور عبدالطیف نظری معین مسلکی وزارت اقتصاد دولت سرپرست افغانستان، یک جهان سپاس که وقت خود را برای این گفتگو در اختیار ما قرار دادید.    زنده باشید، تشکر از شما بخیر باشید ان‌شاءالله. کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: هشدار احمد مسعود درباره احتمال حمله تروریستی از خاک افغانستان به آمریکا و اروپا تظاهرات کم‌سابقه علیه طالبان در بدخشان افغانستان طالبان: داعش از خاک پاکستان وارد افغانستان می‌شود

دیگر خبرها

  • تدریس رشته ایرانشناسی در بیش از ۱۵ دانشگاه کشور
  • واکنش تند به استخدام یک خانواده ۵ نفره در صداو سیما
  • سفیدشویان غرب مشغول کارند
  • استخدام پنج عضو یک خانواده در صداوسیما!
  • معین وزارت اقتصاد طالبان: در دوران جمهوریت «فساد» به فرهنگ تبدیل شده بود/ به عنوان فردی «شیعه» با صلاحیت کامل در ساختار امارت اسلامی مشغول هستم
  • استخدام ۵ عضو یک خانواده در صداوسیما
  • ربات اپتیموس در کارخانه تسلا مشغول به کار شد
  • بیش از ۱۳۰ کارخانه مشغول خرید برگ سبز چای هستند
  • چرا کمتر شاهد خبرنگاری تحقیقی و پژوهشی هستیم؟
  • روزنامه جمهوری اسلامی: طالبان مشغول پاکسازی قومی و شیعه‌کشی است؛ ایران هم سکوت می‌کند