جیران و داستانگویی مینیاتوری
تاریخ انتشار: ۲۲ خرداد ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۲۱۲۲۶۵
در دو اثر اخیر حسن فتحی با داستانهایی مواجهیم که بیشتر شبیه خیالپردازیهای عاطفی نوجوانانهاند.
به گزارش قدس آنلاین، آثار حسن فتحی قصهگوهای خوبی هستند. منظور از قصه، همان شکل کهن داستانگویی ایرانی است که گاهی حکایت هم خوانده میشود و نمونههایش داستانهای هزار و یک شب و امثال آناند که اتفاقا در دو اثر اخیر حسن فتحی نیز حضور دارند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
این صحنههای جیران تنها کمی از تئاترهای معمولی بهتر درآمدهاند و به معنای ایرانی کلمه، تلویزیونیاند. نباید توقع داشته باشی اگر شخصیت اصلی خواهری داشت، او هم تبدیل به تیپ یا شخصیت بشود و برای خود خط داستانیای داشته باشد و حضورش در داستان مؤثر باشد؛ به نحوی که داستان را بهتر کند. در شکل داستانگویی حکایتگونه و قصهوار که اغلب با «روزی روزگاری» و «یکی بود یکی نبود» آغاز میشود همین کافی است که بدانی فلانی یک خواهری هم داشت. نباید توقع داشته باشی صحنههای ملتهب واقعا التهابی داشته باشند. مثلا جیران میخواست خودکشی کند. همین کافی است. وقتی میگویم همین کافی است؛ گمانم این است که این انتخاب سازندگان است. نباید توقع داشته باشی داستان بر اساس یک منطق استوار داستانی که لازمه شخصیتپردازی است جلو برود.
قصهگویی آثار فتحی را میتوان با نقاشیهای مینیاتوری ایرانی مقایسه کرد. در نقاشی مینیاتوری ایرانی ذرهای واقعگرایی به چشم نمیخورد. اسبها مثلا اسباند و برای نگارگر این مسئله نیست که اسبش چه اندازه با اسب واقعی شباهت دارد. در مینیاتورهای ایرانی رودخانه، خار و خاشاک، آسمان و درختان همه چیزیهاییاند شبیه پدیده مورد نظر. جذابیتی که این نوع داستانگویی ایجاد میکند بیش از آنکه حسی باشد، روانی و ذهنی است. به این معنا که میخواهی ببینی بعدش چه میشود اما لذت در لحظهای نمیبری. میتوان با این آثار اینستا چک کرد یا غذا خورد و یا وسطش رفت در یخچال را باز و بسته کرد و برگشت. در واقع مضمون عاشقانه این امکان را به قصهگو میدهد که ذهن شنونده و بیننده داستان را با اثر درگیر کند بیآنکه حس او را درگیر کند. مهم این است که خدیجه و سیاوش هم را خیلی دوست داشتند؛ دیگر این مهم نیست که توی مخاطب واقعا قلبت رقیق شود از دیدن احساساتی که بین دو نفر در جریان است. مهم این است که خدیجه اینقدر سیاوش را دوست داشت که میخواست خودش را بکشد و سیاوش هم میخواست ناصرالدین شاه را بکشد و در همه اینها آنچه مهم است، واقعه است؛ موقعیت کارکردی ندارد. نه موقعیتهای ترسناک آدرنالین خونت را بالا میبرند و نه موقعیتهای احساسی دلت را تکان میدهند.
آثاری از این دست جایگزین خیالپردازیهای عاشقانه نوجوانند. وقتی شخصیت سیاوش را در «جیران» سریال تازه حسن فتحی میبینی، فکر میکنی وارد ذهن یک پسر نوجوان شانزده-هفده ساله شدهای که دارد در خیالاتش لاتبازی در میآورد و در ذهن برای عشقش گرد و خاک میکند و قهرمانانه و مظلومانه کتک میخورد و تصور میکند که دختر دارد او را میبیند. نوجوان، چیزی که ندارد را در ذهنش میسازد. وقتی به تخت خواب میرود گاهی سیاوش میشود که به خاطر عشقش کتک میزند یا کتک میخورد و گاهی ناصرالدین قاجار میشود و در صف سلام حرم، با بانوها سلام و احوالپرسی میکند.
خیال در نوجوان مکانیزم دفاعی در برابر ناکامی است؛ اما خیال برای هنرمند راهی برای بیان ناکامیهایی است که جز با زبان هنر نمیشود از آنها دم زد. خیال برای هنرمند راهی برای شرح درد است؛ خیال همان نی مولانا است که از جداییهای شکایت میکند. خیال هنرمند شرح خواستن است؛ نه شرح خواستنی.
دو اثر اخیر حسن فتحی شباهتی نعل به نعل با یکدیگر دارند. تمام عناصر داستان در شهرزاد و جیران تکرار میشوند. هر دو بر پس زمینه یک تراژدی سیاسی اتفاق میافتند. شهرزاد بر بستر کودتای بیست و هشت مرداد و عزل محمد مصدق و جیران بر بستر دسیسههای درباری و قتل میرزاتقیخان امیرکبیر. البته که بستر چندان واژه دقیقی نیست. اینها تنها به داستان کمی جَوّ اضافه میکنند و زیور و طعمهای بیش نیستند. راه رفتن بر کلیشههای تاریخی بیآنکه ذرهای به بینش تاریخی مخاطب اضافه کند.
تاریخ نمک کار سازندگان جیران و شهرزاد است، نه بستر و نه به طریق اولی هدف کار آنان. همچون شهرزاد، در جیران هم دختری داریم که شخصیتش از زمانه خود جلوتر است و قدرتی قاهر از بالا او را صید میکند و به عمق دنیای سنتی فرو میبرد و از آن بدتر، او را از عشقش جدا میکند. دختر برای نجات جان پسر و خانواده خود هم که شده به خانه خاطرخواه قدرتمند و ثروتمندش میرود؛ ابتدا کمی ناز میکند و سپس اجازه صمیمیت و نزدیکی میدهد. این شباهت بین دو اثر زننده است. هر هنرمند خوبی یک جهان واحد دارد اما شباهت عینی بین دو اثر دیگر نامش جهان هنری واحد نیست؛ بنگاه و کارخانه تولید سریال برای فروش هرچه بیشتر است.
جیران و فضای زنانه و پیرنگی درباریاش ما را شدیدا به یاد سریالهای تاریخی کرهای که زمانی بر تلویزیون ایران حکم میراندند هم میاندازد. گویی سازندگان ایرانی دوست دارند علاوه بر نظر داشتن به سریالهای ترکیهای با آن عشقهای مثلثی و سانتی مانتال، به سریالهای کرهای نیز با آن فضای دسیسهآلود درباری و حسادتهای سوزنده زنان دربار نظر داشته باشند. در این میان همه چیز فدای مضمون جذاب عشق ایرانی لیلی و مجنونوار میشود و هنر و تاریخ به سخره گرفته میشوند. تاریخ مصرف آثاری مثل جیران خیلی وقت است که گذشته و ساخت و ارائه آنها توسط پلتفرمهای اینترنتی نمایش خانگی،چندان به ادعای فراوان آنها جور در نمیآید.
جواد شاملو
انتهای پیام/
منبع: رسالت
منبع: قدس آنلاین
کلیدواژه: سریال جیران حسن فتحی داستان گویی نباید توقع داشته باشی حسن فتحی دو اثر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.qudsonline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «قدس آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۲۱۲۲۶۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
پل آستر درگذشت
به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از آسوشیتدپرس، پل آستر نویسنده مشهوری که ۳۴ عنوان کتاب در کارنامه دارد و تقریبا بیشترشان به فارسی ترجمه و منتشر شدهاند، بر اثر ابتلا به سرطان در ۷۷ سالگی از دنیا رفت.
وی علاوه بر کتابهایی چون «سه گانه نیویورک»، فیلمنامه نویس «دود» وین وانگ و کارگردان فیلم «لولو روی پل» بود.
آستر با انتشار اولین کتابش با عنوان «اختراع انزوا» با تحسین منتقدان روبه رو شد.
جایگاه او به عنوان یکی از برجستهترین نویسندگان آمریکایی با مجموعهای از سه داستان مرتبط با هم که به عنوان «سهگانه نیویورک» منتشر شد، تثبیت شد. این ۳ کتاب شامل «شهر شیشه ای» (۱۹۸۵)، «ارواح» (۱۹۸۶) و «اتاق قفل شده» (۱۹۸۶) هستند. کتابهای سهگانه برای پرداختن به پرسشهای اگزیستانسیال، با موضوع رمان پلیسی بازی میکنند.
جویس کارول اوتس، رماننویس، در سال ۲۰۱۰ نوشت، آستر برای «داستانهای پست مدرنیستی بسیار شیک و معماییاش که در آن راویها بندرت قابل اعتماد هستند و بستر داستان دایم در حال تغییر است، شناخته شد».
داستان های او اغلب با مضامین تصادف، شانس و سرنوشت بازی می کنند. بسیاری از قهرمانان او خود نویسنده هستند و مجموعه آثار او خودارجاعی است و شخصیتهایی از رمانهای اولیه دوباره در رمانهای بعدی ظاهر میشوند.
منتقد مایکل دیردا درباره آثار آستر مینویسد: از زمان «شهر شیشهای»، اولین جلد از سهگانهاش در نیویورک، آستر سبکی شفاف و اعترافی را به کمال رساند، سپس از آن برای نشان دادن قهرمانان سرگردان در دنیایی به ظاهر آشنا استفاده کرد که به تدریج با تهدیدهای مبهم و توهم احتمالی، مملو از ناراحتی فزاینده میشوند.
آستر خالق ۱۸ رمان بود که از این میان چندین عنوان به فیلم تبدیل شده اند که «موسیقی شانس» از آن جمله است.
او بعدها خودش فیلمنامههایی نوشت که با فیلمنامه «دود» (۱۹۹۵) با بازی هاروی کایتل، ویلیام هرت و جیانکارلو اسپوزیتو شروع شد. وی با این فیلمنامه جایزه معتبر ایندپندنت اسپرایت را برای بهترین فیلمنامه اول کسب کرد.
همکاری او با وانگ ادامه پیدا کرد و این دو به طور مشترک دنبالهای به نام «آبی در چهره» را کارگردانی کردند که دوباره کایتل و اسپوزیتو به همراه لو رید، میرا سوروینو و مدونا در آن بازی کردند. آستر در نوشتن فیلمنامه «مرکز جهان» اثر وانگ نیز نقش دارد.
سال ۱۹۹۸، آستر همراه کایتل، سوروینو و ریچارد ادسون فیلمنامه «لولو روی پل» را نوشت و کارگردانی کرد. او سال ۲۰۰۷ در فیلم «زندگی درونی مارتین فراست» با بازی دیوید تیولیس، ایرنه جاکوب و مایکل ایمپریولی بار دیگر همین وظیفه را انجام داد.
رمان «۴۳۲۱» آستر در سال ۲۰۱۷ در فهرست نهایی جایزه من بوکر قرار گرفت.
کد خبر 6093756