روایت سانسور در دوران پهلوی
تاریخ انتشار: ۲۴ خرداد ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۲۲۸۵۱۳
در اواخر بهمن ماه ۱۳۵۵ پنج نفر از نویسندگان ( باقر پرهام، اسلام کاظمیه، منوچهر هزارخانی، شمس آلاحمد و علیاصغر حاج سید جوادی) در صدد برآمدند نامه سرگشاده ای در اعتراض به اختناق سیاسی، اعمال سانسور و نتایج فرهنگی و اجتماعی آن بنویسند و با جمعآوری امضا از دیگر نویسندگان آن را برای هویدا بفرستند.
به گفته باقر پرهام: «ما می خواستیم با این کار جامعه از نظر سیاسی باز بشود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در آن نامه ـ که روز ۲۳ خرداد ۱۳۵۶- با پست سفارشی برای نخستوزیر و رونوشت آن برای روزنامههای رسمی سراسری و رادیو و تلویزیون ایران فرستاده شد و در روز 24 خردادماه انتشار یافت، آمده است: آقای نخست وزیر، ما نسبت به وضعیت «فرهنگ ملی» نگرانیم؛ «فرهنگ و خلاقیت فکری و هنری در جامعه ما دچار توقف و رکود شده است و حتی به جرأت می توان گفت که نشانه های بسیار نگرانکننده ای از انحطاط فرهنگی نیز پیداست که ابعاد آن هر روز گستردهتر می شود.» این وضع سه علت اصلی دارد: «محدود بودن شدید شرایط تفکر خلاق و آزادانه»، «ضوابط شدید سانسور» و «محدودیتهای شدیدی که در جهت مطالعه کتاب برای مردم اهل مطالعه، بخصوص جوانان و دانشجویان به وجود آمده است.» این عوامل بازدارنده، ناشی ازبی اعتنایی دولت به «قوانین رسمی و آزادی های انسانی» است زیرا، «کلیه موادی از قانون اساسی که ضامن صیانت و تقویت اصلی انگیزهها و محرک های فرهنگی و خلاقیت فکری و رشد و بلوغ سیاسی و اجتماعی جامعه است مطلقاً به وسیله دولت و سازمان های تابع آن به حال تعلیق و تعطیل درآمده است.»
در نتیجه، «نویسندگان و روشنفکران و اهل اندیشه از هرگونه تأمین حقوقی ، قضایی ، سیاسی و اجتماعی محرومند و در برخورد با قهر عوامل دولتی و سانسور، هیچ مرجع و تکیه گاه رسمی ندارند.» نویسندگان تأکید میکردند ما به سرنوشت ملت و کشور خود علاقهمندیم و برای اینکه« به عنوان ملتی آزاد و سربلند و متکی به کار و فرهنگ خویش در جهان باقی بمانیم […] ناچاریم که قدم پیش نهیم و محدودیتهای موجود را برداریم و با کار فکری و خلاق خود با تمام گروههای اجتماعی کشور ارتباطی سالم و اصیل برقرار کنیم.»
ناگفته نماند که پیش از این نامه، نویسندگان به شکلهای گوناگون نسبت به سانسور کتاب و مطبوعات به دولت ایران اعتراض کرده و خواستار لغو سانسور شده بودند؛ مثلاً در سال ۱۳۵۳ علی اصغر حاج سید جوادی در اعتراض به سانسور و جلوگیری از انتشار کتابش، بحران ارزشها، نامه ای به هویدا نوشته بود که نتیجه ای نداشت. (1)
نشریاتی با صفحات کنده شده
خاطرات پرویز ناتلخانلری، صاحب مجله ادبی و معروف سخن، ازجمله خاطراتی است که در آن به موضوع سانسور اشاره شده است. خانلری در خاطراتش ابتدا اشاره میکند که تقریباً از اوایل دهه پنجاه، آزار سانسورچیها شروع شد. گویا چاپ برخی اشعار، شاخکهای وزارت اطلاعات آن زمان را حساس کرده بود. از جمله ترجمه شعری از شاعری لهستانی با عنوان «سوسیالیسم چیست»، همینطور شعری در رثای دکتر محمد مصدق (رثایی که البته چندان آشکار نبود) و نیز شعری از هوشنگ ابتهاج که نه با صراحت، به واقعه سیاهکل اشاره داشت. بعد از اینها بود که دیگر وزارت اطلاعات، توزیع مجله سخن را پیش از بررسی و دادن مجوز، ممنوع کرد. به گفته خانلری، فهرستی سی و پنج نفره به دفتر نشریه سخن دادند، با این توضیح که آنها ممنوعالقلم هستند و حق ندارند چیزی بنویسند. یکی از افراد ممنوعالقلم دکتر محمدرضا باطنی، پدر علم زبانشناسی بود. خانلری با توجه به اینکه مقالات باطنی در حوزه زبانشناسی بودند و ربطی به مسائل سیاسی نداشتند، جسارت به خرج داد و باز هم از وی مقاله منتشر کرد ولی برخلاف تصورش به آن شماره اجازه انتشار داده نشد تا همه صفحاتی که مقاله در آنها بود، بریده و از مجله جدا شدند. یک بار هم نام باطنی به صورت «م. ر. ب» کار شد که این ترفند هم از چشم ناظران دور نماند و دستاندرکاران سخن مجبور شدند این حروف را سیاه کنند تا اجازه انتشار به مجله داده شود.
به نوشته خانلری سانسور سخن از آن به بعد، شدیدتر شد. به عنوان نمونه در یکی از شمارههای این مجله شعری از مهدی اخوانثالث به چاپ رسید که در یکی از مصرعهای آن، کلمه انفجار به کار رفته بود. پاسخ خانلری چنین بود که «آخر خبر انفجار را که هر روز در روزنامههای رسمی مینویسند.» اما جواب قانعکنندهای دریافت نکرده بود. نمونه دیگری که خانلری از سانسور مجله سخن میگوید، به داستانی درباره یک دهقان مربوط میشود. دهقان این داستان که در کنار دریاچه هامون مزرعه داشت، به علت خشکی دریاچه، مزرعه را از دست داده و بدبخت شده بود. آن شماره مجله به سبب این داستان اجازه انتشار پیدا نکرد. خانلری برای جویا شدن دلیل این کار با وزیر اطلاعات تماس میگیرد. در این گفتوگو خانلری از وزیر میپرسد که نیامدن باران و خشک شدن دریاچه مربوط به سیاست داخلی است یا خارجی؟ استدلال خانلری این بود که خشک شدن آب دریاچه به علت نیامدن باران است و آن وقت مجله را به این علت توقیف کردهاند! وزیر، قول رسیدگی داد و ساعتی بعد، مسئول امور مربوط به روزنامهها در وزارت اطلاعات تماس گرفت و گفت، با وجود اصلاحات ارضی نباید نوشت که مزرعهای خشک میشود! خانلری در مقابل گفت، اصلاحات ارضی که تعهد باران نکرده و در جواب هم شنید که به هر حال اینجور مطالب به گوش خارجیها میرسد و دستاویزی برای عیبجویی از رژیم میشود. در مقابل، چارهای جز کوتاه آمدن نبود: «دیدم با اینجور آدمها جروبحث فایده ندارد. گوشی را گذاشتم و باز چند صفحه از مجله را ناچار کندیم و به همان صورت ناقص منتشر کردیم.» (2)
سانسور فال هفته
علی بهزادی، صاحب مجله هفتگی سپید و سیاه هم در فرصتهای مختلفی از سانسور و سانسورچیهای دوره پهلوی سخن به میان آورده است. به عنوان نمونه در یکی از نوشتههایش مینویسد، در آن زمان رسم شده بود که مجلات، صفحهای را به فال قهوه اختصاص میدادند. در این صفحات درباره خصوصیات اخلاقی متولدین ماهها و حوادثی که مثلاً در آن هفته برای متولدین هر یک از ماهها اتفاق میافتاد، مطلب مینوشتند. محتوای فالها اغلب درباره خوبی یا بدی متولدین هر ماه، امیدواری دادن به اتفاقهای خوبی که در انتظار آنها بود و برحذر داشتن آنها از حوادث بد و کمی هم پند و اندرز بود. از طرفی شاید عدهای به یاد داشته باشند که تعدادی از افراد خاندان پهلوی، متولد آبانماه بودند. مسائلی پیش آمد که سبب شد، مأموران سانسور به این صفحه توجه خاص کنند و سردبیران مجلات هم دقت بیشتری به مطالب این صفحه داشته باشند و برای متولدین آبان، امتیازاتی قائل شوند؛ مثلاً بنویسند همه متولدین این ماه آدمهای خوبی هستند و همیشه حوادث خوبی برایشان اتفاق خواهد افتاد. بهزادی مینویسد، ظاهراً نوشتن مطالبی مثل «این هفته برای شما هفته خوبی نیست و دشمنانتان میکوشند ضربه سختی به شما بزنند» یا «اینقدر مردمآزار نباشید. سعی کنید کینهتوزی را که عادت تان شده از خود دور کنید.» و شاید مطالبی بدتر از اینها که احتمالاً عواقبی را به دنبال داشت، باعث شد که روزنامهنویسها از آن پس، به همه متولدین آبان، تملق بگویند: «به این جهت میبینیم در بیشتر فالنامههای آن سالها متولدین ماه آبان، هم خودشان خوب معرفی میشدند و هم حوادث خوبی برایشان اتفاق میافتاد!». (3)
دهه پنجاه؛ اوج سانسور پهلوی
محمود طلوعی در کتاب بازیگران عصر پهلوی، جایی که صحبت از آزادی و سانسور مطبوعات میکند، از دیدههای خودش هم در این زمینه مینویسد. طلوعی با اشاره به اینکه از سال 1336 تا 1346 عهدهدار سردبیری مجله خواندنیها بود، به دهه پنجاه اشاره میکند. به نوشته او سانسور مطبوعات در فاصله سالهای 1353 (سال اعلام سیستم تک حزبی) و 1356 (سال اعلام فضای باز سیاسی) از هر زمان دیگری شدیدتر بود. در این دوران نه فقط مطالب روزنامهها و مجلات به طور مستقیم توسط حکومت کنترل میشد، بلکه سردبیران دولتی برخی نشریات، خودشان مأمور خدمت شده بودند. طلوعی به اسامی دو- سه نفر از آنها هم اشاره میکند. او در همان دوران، مجلهای به نام «مسائل جهان» منتشر میکرد که مجلهای تخصصی در مسائل بینالمللی بود و چندان به مسائل داخلی نمیپرداخت. به نوشته طلوعی حتی این مجله تخصصی هم با همه احتیاطها و اجتناب از پرداختن به مسائل داخلی، از کنترل و نظارت قسمت مطبوعات وزارت اطلاعات در امان نبود و بارها طعم سانسور را چشید؛ آن هم به سبب اشاراتی که به مسائل مربوط به حقوق بشر یا مباحث کلی مربوط به دیکتاتوری و حکومتهای استبدادی در جهان داشت (که مأموران مربوطه آن را به خود میگرفتند) و یک بار هم به سبب مطلبی که درباره دکتر محمد مصدق کار کرده بود. (4)
پینوشت
1. تاریخ شفاهی هاروارد، مصاحبه ضیاء صدقی با علی اصغر حاج سید جوادی، اول مارس ۱۹۸۴، نوار شماره ۶.
2. قافلهسالار سخن؛ خانلری، تهران: البرز، 1370، ص 469 تا 471.
3. علی بهزادی، «تملق در مطبوعات ایران»، ماهنامه کلک، شماره 39، خرداد 1372، ص 72 و 73.
4. محمود طلوعی، بازیگران عصر پهلوی؛ از فروغی تا فردوست، ج 2، تهران: علم، 1372، ص 792 تا 796.
انتهای پیام/
منبع: ایران آنلاین
کلیدواژه: وزارت اطلاعات روزنامه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۲۲۸۵۱۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نامه سرگشاده محمد قوچانی به تامین اجتماعی؛ چرا کسی حرفه ما را به رسمیت نمیشناسد؟
محمد قوچانیروزنامه نگار و سردبیر و صاحبامتیاز نشریات "آگاهی نو" و "کتاب نامه" طی نامهای سرگشاده به سازمان تامین اجتماعی، روش برخورد "مغازه"ای کارشناسان این سازمان را برای تایید لیست بیمه مطبوعات مورد نقد قرار داده است. متن این نامه که در صفحهی شخصی او در اینستاگرام منتشر شده به این شرح است: این یک نامه سرگشاده است خطاب به سازمان تامین اجتماعی دو مجله "آگاهی نو" و "کتاب نامه" با تولید محتوایی بیش از دو هزار صفحه در سال چهار نفر تحریریه ثابت دارد الباقی حق التحریر میگیرند. فهرست بیمه ما کوچک است: سردبیر و دبیر تحریریه، یک دبیرگروه و یکی از مشاورین مجله که برای آنها بیمه رد میشود. ما به دلیل سازمان کوچکمان حتی منشی تحریریه یا مدیر مالی و اداری مستقر نداریم چون بودجهاش را نداریم و تا حالا خودمان همزمان منشی و مدیر هم بودهایم. درباره این چهار نفر هم بخشی از حق بیمه را ما پرداخت میکنیم و بخشی را وزارت فرهنگ که طبق یک قانون مشخص و عام به نشریات تا یک سطحی تخفیف میدهند.
سازمان تامین اجتماعی با اعزام بازرس به صورت مکرر ما را کنترل میکند که مبادا این فهرست بیمه صوری و جعلی باشد! و چون حرفه روزنامهنگاری را با مشاغل دیگر اداری و تجاری قیاس میکند معتقد است ما باید از هشت صبح تا چهار بعد از ظهر در دفتر حاضر باشیم. بنابراین با بازرسی غافلگیرانه وقتی ما در حال مصاحبه یا تهیه مقاله بیرون مجله هستیم به دفتر مراجعه و با عدم رویت ما، کارگاه آگاهی نو را تعطیل اعلام میکند و تخفیف ارشاد را لغو میکند. مثلا ما امروز در حال گفتگو با دکتر ظریف بودیم که سرزده تشریف آوردند و هرچه همکار ما توضیح داده و مجله و نوشتههای ما را نشان داده بازرس محترم زیر بار نرفته و کارگاه را تعطیل گزارش کرده است. سوال من این است پس این همه محتوا چگونه تولید میشود؟ چرا کسی حرفه ما را به رسمیت نمیشناسد؟ چرا فکر نمیکنند من هر روز نمیتوانم کتابهایم را به دفتر ببرم و مقاله بنویسم ؟ نمیتوانم همه سیاسیون و روشنفکرانی که با آنان گفتگو میکنیم را به دفترمان دعوت کنم؟ نمیتوانم با روزنامهنگاران برخورد اداری کنم!
ما مطبوعات مستقل (خصوصی و غیردولتی) بنگاههای ضعیفی هستیم. حتی چند میلیون تومان هم در کار ما اثر دارد . اگر ما بیکاره بودیم که دفتر مجله اجاره نمیکردیم . چرا در شبهای صفحهبندی که تا صبح کار میکنیم بازرس نمیفرستید؟ اصلا چرا مجله را ورق نمیزنید که کارنامه ما را ببینید . قطع یک تخفیف ناچیز قانونی به مطبوعات کدام مشکل دولت یا بیمه را حل میکند؟ کار ما مخفیانه نیست. مجله منتشر میشود و میزان کار هر فرد در آن روشن است. ما مغازه نداریم که هر روز صبح کرکره اش را بالا ببریم. روزنامهنگاری را به رسمیت بشناسید ... رونوشت : ۱. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ۲. وزارت کار ۳. سازمان تامین اجتماعی شعبه خیابان ملک ... کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: نقطه جوش تلویزیون؛ از قوچانی تا آذریجهرمی/ وقتی «اوج» به داد «سیما» میرسد!