روایت رضا کیانیان از حرکات خاص خسرو شکیبایی/ روی دیگر آدمها
تاریخ انتشار: ۲۹ خرداد ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۲۶۸۲۴۸
به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از روابط عمومی موزه سینما، در ادامه انتشار سلسله برنامههای تاریخ شفاهی موزه سینمای ایران به مناسبت زادروز «رضا کیانیان» بازیگر پیشکسوت سینما، تئاتر و تلویزیون بخشهایی از گفتگوی این هنرمند را منتشر کرده است.
رضا کیانیان با بیان اینکه تمام مقالاتی که با موضوع بازیگری نوشته درباره سوالهایی بوده که در ذهنش پیش میآمده، گفت: یادم میآید در فیلم «آژانس شیشهای» در سکانسی باید خم میشدم گلوله را برمیداشتم و نشان میدادم و عزیز ساعتی (فیلمبردار) یک دفعه قطع کرد و گفت مشکلی برای نور بوجود آمده است و آرام نزدیک گوش من گفت به خاطر نور قطع نکردم دلیلش این است که بهت بگویم چطور گلوله را بالا بیاوری تا پلان بهتر شود و در همان جا متوجه شدم که اگر از زاویه دوربین فکر میکردم متوجه میشدم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وی ادامه داد: یکی دیگر از نکات مهمی که متوجه شدم این بود که باید در زمان بازی متوجه پلان هم باشم یعنی از جانب فیلمبردار هم باید فکر کنم و همین امر موجب شد تا با پنج فیلمبردار مصاحبه کنم. البته مصاحبهها بدین شکل نبود که به من فیلمبرداری یاد بدهند. آنها در ابتدا شروع به توضیح درباره فیلمبرداری و لنز و … میکردند اما من به آنها گفتم دنبال موارد جزئیتر هستم. به عنوان مثال، وقتی چشمشان روی ویزور است چه چیزی موجب میشود که به یک بازیگر بگویند دمت گرم یا خوب بازی نکرده است. مواردی که شاید فیلمبردارها تنها در زندگی خصوصیشان برای دوستانشان تعریف کنند و هیچ وقت به عنوان خاطره باقی نمیماند.
کیانیان خاطرنشان کرد: به دلیل اینکه اولین کلید را عزیز ساعتی در ذهن من روشن کرد با خود او گفتگو را شروع کردم و متوجه شدم در مورد مونتاژ و تدوین هم به همین شکل است و من نمیدانم که با آنها هم صحبت کردم. زمانی که سراغ تدوینگران رفتم از آنها میپرسیدم وقتی در پشت میز موی یلا نشستید در چه مواقعی از بازیگر راضی هستید و در چه مواقعی خوشتان نمیآید. آنها هم برای من توضیح دادند که موجب باز شدن دریچههایی در من شد که در ابتدا همه چیزهایی که آموخته بودم در مجله فیلم چاپ شد و بعد به صورت کتابی به نام «بازیگری در قاب» منتشر شد.
کیانیان با اشاره به نقش آفرینیهای زنده یاد «خسرو شکیبایی» بیان کرد: خسرو شکیایی در بازیها خیلی دستهایش را تکان میداد و به نوعی هوا را میشکافت و برای همه ما جذاب بود و آنرا دوست داشتیم. بعد از خسرو شکیبایی همه میخواستند آن حرکات دست را تکرار کنند در صورتی که آن حرکات دست تنها مختص خسرو شکیبایی است. من معتقدم وقتی یک بازیگر روی صحنه میرود نباید فکر کند که چه کاری میخواهد انجام بدهد، حرکتش را طراحی نکند و به ناخوداگاه بسپارد زیرا بر اساس وجود بازیگر طراحی میکند مانند خسرو شکیبایی که دلنشین خواهد بود. در این صورت نقش آفرینیها دلنشین خواهد بود اما وقتی درباره آن فکر کنیم دیگر جذاب نمیشود.
وی با بیان اینکه بازیگر نباید سواد خود را جلوی دوربین ببرد، گفت: دوربین درواقع یک فاصله بین بازیگر و تماشاگر است و تماشاگر از چشم دوربین بازیگر را میبیند پس باید با دوربین رفیق باشیم و نخواهیم به دوربین بگوییم که چقدر سواد داریم. وقتی جلوی دوربین فکر کنیم همه چیز خراب میشود.
کیانیان با اشاره به فیلم «فرش باد» گفت: هر سال در ژاپن در فصل بهار یک کارناوال راه میافتد که ریشههای به شدت سنتی دارد و در آن یک فرشی از ایران وجود دارد و من هنوز نمیدانم فرش ایران چه زمانی وارد فرهنگ ژاپن شده است. البته شنیدم زمانی یک بازرگانی از ایران هدیهای به یک ژاپنی میدهد و وقتی دنبال مشترکات میگردند آن را پیدا میکنند.
وی با اشاره به فیلم «فرش باد» خاطرنشان کرد: در فیلم صحنهای است که دیگر فرش بافته نمیشود، همه ناامید میشوند و بازیگر ژاپنی (تاکاآکی انوکی) این سکانس را خیلی جدی بازی میکرد به او گفتم در ایران این عصبانیت را نمیفهمند زیرا در این لحظه تو باید ناامید باشی نه عصبانی و همچنین باید بیخیال دنیا باشی و او در نهایت به همین شکل بازی کرد و خودش را در نقش رها کرد. بعدها برای جشنواره توکیو به ژاپن رفتیم همسر او من را دید و گفت تاکاآکی وقتی از ایران برگشت عوض شد و خودش را رها کرد و زندگی مان خیلی بهتر شده است.
کیانیان با بیان اینکه «تاکاآکی انوکی» عاشق ایران و مخصوصاً اصفهان شده بود، ادامه داد: زمانی که میخواست از ایران برود میگفت مطمئن هستم یکی از اجداد من ایرانی بوده است زیرا زمانی که وارد ایران شدم آنقدر حالم خوب شده که تصور میکنم در خانه خودم هستم.
وی در پاسخ به سوال خسرو نقیبی مبنی بر اینکه در نقش آفرینیها چه چیزی برایش اهمیت دارد؟ پاسخ داد: چیزی که در نقشهایم برایم اهمیت دارد یک صحنه از خلوت آن آدم است. به عنوان مثال، در «دوران سرکشی» سکانسی از خلوت نقشی که قرار بود من بازی کنم وجود نداشت و من به کمال تبریزی گفتم خلوت آدمها است که طرف دیگر نقش را نشان میدهد که آنها چه کاره هستند. پیشنهاد دادم وقتی قاضی در انتها میخواهد حکم آخر را بدهد قبلش در دادگاه تنها باشد و اگر فردا میخواهد حکم را بدهد شب آنجا تنها باشد زیرا باید تصمیم بگیرد که آقای تبریزی هم پذیرفت و این کار در واقع نوعی آرایش نقش است. در مورد همه نقشهای کوتاهی که ایفا کردم این نوع آرایشهای نقش را داشتم که بعدها دیدنی و ماندگار شد.
کیانیان درباره فیلم «ماهیها عاشق میشوند» گفت: یادم میآید یک روزعلی رفیعی گفت طرحی به ذهنش رسیده که میخواهد آن را بسازد درواقع به نوعی بازنگری زندگی خودش در قالب یک دکتر بود. آقای رفیعی علاوه بر اینکه هنرمند خوبی است آشپز حرفهای نیز است و تمامی غذاهایی که در فیلم «ماهیها عاشق می شوند» دیدیم کار خود او بود. رفیعی معمولاً در اغلب کارهایش و حتی تئاترها تعداد زیادی پارچههای رنگی و مقداری چوب برای طراحی صحنه میآورد. گاهی استفاده از این چوبها و پارچهها آنقدر درست است که تبدیل به شیء اصلی در نمایش یا فیلم میشوند. در این فیلم هم مقداری پارچه و عتیقه جات از وسائل خانه خودش آورده بود که برای یکی از اتاقهای فیلم استفاده شد.
کد خبر 5517842 نیوشا روزبانمنبع: مهر
کلیدواژه: رضا کیانیان موزه سینما بازیگر سینما تئاتر ایران شبکه افق برنامه تلویزیونی سریال ایرانی خانه هنرمندان ایران نقاشی فیلم کوتاه موسیقی ایرانی هنرمندان تئاتر کارگردان تئاتر تماشاخانه شهرزاد شبکه دو سیما سازمان سینمایی موزه هنرهای معاصر تهران خسرو شکیبایی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۲۶۸۲۴۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سرگذشت غمانگیز نخستین زن بازیگر سینمای ایران
دهم اردیبهشتماه سالروز درگذشت بازیگری است که نه تنها به عنوان نخستین هنرپیشه زن ایرانی شناخته میشود بلکه از منظری دیگر او را اولین قربانی در ناتوانیِ بومی کردنِ تفکر مدرن در سینمای ایران میدانند. صدیقه (روحانگیز) سامینژاد بازیگر فیلم «دختر لر» پس از نقشآفرینی در نخستین فیلم خود آنقدر سختی دید که هرگز حاضر به تکرار این تجربه نشد.
نام روحانگیز سامینژاد که متولد سال ۱۲۹۵ در کرمان بود، با بازی در نقش «گلنار» در فیلم «دختر لُر» برای همیشه در تاریخ سینمای ایران باقی مانده است. «دختر لر» نخستین اثر ناطق سینمای ایران است و در سال ۱۳۱۲ توسط خانبهادر اردشیر ایرانی و عبدالحسین سپنتا ساخته شد.
با پخش «دختر لر» در سینماها که با استقبال فراوانی هم روبرو شد، سامینژاد به شهرت رسید، اما بعد سرنوشت بسیار تلخی پیدا کرد.
فریدون جیرانی سال ۱۳۸۹ در دورانی که پخش یک مصاحبه با فریماه فرجامی بعد از سالها بیخبری و با تصاویری تکاندهنده از این ستاره سالهای دور سینما واکنشهای تندی را به دنبال داشت، در مطلبی بیان کرد: زندگی بازیگران در سینمای ایران تلخ است و این فقط مربوط به سالهای پس از انقلاب نیست. از ابتدای ورود سینما به ایران این سرگذشت تلخ تکرار شده است. ۱۳ اردیبهشت سال ۱۳۷۶ یک روز صبح به دفتر مجله سینما زنگ زدند و گفتند روحانگیز سامینژاد مُرده است. من تا آن روز فکر میکردم روحانگیز سامینژاد باید سالها پیش مرده باشد.
به خانه خواهرش عالیه زند تبریزی زنگ زدم و دیدم خبر درست است. رفتم خانه عالیه زند تبریزی و فهمیدم سامینژاد بعدازظهر چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۷۶ در سن ۸۶ سالگی در تنهایی مرده و روز پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت در قطعه ۳۴ ردیف ۴۴ شماره ۴۶ در جایی گمنامی خاک شده است. رختخواب سامینژاد وسط خانه بود. تنها میراث این اولین بازیگر سینما یک کیسه نایلونی بود و داخل آن یک بسته سیگار، یک شناسنامه و بروشور تانشده «دختر لر».
این کارگردان سینما همچنین گفته بود: من قبل از دیدن این میراث، تصویر سامینژاد را در فیلم تهامینژاد دیده بودم که گریه میکرد و دیگر هیچ. «ایران قادری» که یک روز سرشناسترین بازیگر تماشاخانه تهران بود، چه شد؟ چگونه مُرد؟ چه کسی خبر داشت؟ و خیلیهای دیگر. ریشه سرگذشت تلخ بازیگران در سینمای ایران را باید در جامعهای جستجو کرد که نتوانسته است تفکر مدرن را بومی کند و در خود حل نماید. متاسفانه اولین قربانیان این ناتوانی بازیگران زن سینما بودند.
عباس بهارلو – مورخ و پژوهشگر سینما – در سال ۱۳۸۱ مطلبی درباره این بازیگر نوشته بود که در بخشهایی از آن آمده است: وقتی در سال ۱۳۱۲ فیلمِ «دختر لر» ساخته مشترک خانبهادر اردشیر ایرانی و عبدالحسین سپنتا، که صدیقه سامینژاد در آن نقش «گلنار» را بازی میکرد، در تهران نمایش داده شد، در میان مردمی که برای بار نخست سیمای یک زن ایرانی را بر پرده سینما دیده بودند واکنشهای ناگواری برانگیخت، که بهدرستی روشن نیست ــ و احتمالاً هیچگاه نیز معلوم نخواهد شد ــ که آیا خانم صدیقه سامینژاد تصوری از آن واکنشها در ذهن داشته است یا خیر، و آیا اگر میداشت حاضر به ایفای نقش در آن فیلم میشد؟
گفته میشود که در آن مقطع آوانس اوگانیانس نیز کوششهایی را در زمینه ساخت فیلم انجام میداد و در اینباره بهارلو ادامه داده است: بهموازات فعالیتهای سختکوشانه اوگانیانس در ایران، عبدالحسین سپنتا و خانبهادر اردشیر ایرانی نیز برای ساختن نخستین فیلم مشترک در هندوستان در جستوجوی بازیگر زنی بودند که زبان فارسی بداند و نقش «گلنار» را در فیلم «دختر لر» بازی کند. تا قبل از دوره پهلویِ اول بازی زنانِ مسلمان در نمایشها و تعزیهها ممنوع بود و بازیگران زنی که در این سالها در فیلمهای اوگانیانس و مرادی ایفای نقش میکردند مانند مادام سیرانوش، لیدا ماطاوسیان، ژاسمین ژوزف، زما اوگانیانس و آسیا قسطانیان (کوستانیان) از بانوان ارمنی بودند که اکثر آنها از صحنه تئاتر به سینما آمده بودند، بههمین دلیل موانع کمتری بر سرِ راه خود داشتند.
سپنتا موفق شد صدیقه (روحانگیز) سامینژاد، همسر یکی از کارکنان کمپانی امپریال فیلم بمبئی، را که از سیزده سالگی از کرمان به هندوستان رفته بود مجاب کند و با این توضیح که نام او بهعنوان نخستین بازیگر زن در تاریخ سینمای ایران ثبت خواهد شد ــ که شد ــ موافقت او و شوهرش، دماوندی، را برای بازی در فیلمش جلب کند. بدین ترتیب گروه هندی ـ ایرانی عبدالحسین سپنتا و اردشیر ایرانی کار خود را در هندوستان آغاز کرد. «دختر لر» نخستین بار در سیام آبان ۱۳۱۲ در دو سینمای مایاک (دیدهبان) و سپه بر پرده آمد، و نمایش آن، سال بعد از دوم مردادماه ۱۳۱۳ در سینما مایاک تکرار شد، و پس از یک ماه از چهارم آذر نمایش آن در سینما سپه به مدت پنجاه روز ادامه یافت.
سپس با یک دو هفته وقفه در همینسینما از نو بر پرده رفت. استقبال از فیلم بسیار پُرشور بود و حتی «مادر بزرگهای خیلی پیر» هم رفتند تا سرگذشت «دختر لر» را بهچشم ببینند. ایفای نقش گلنار در «دختر لر» موجب شد که صدیقه سامینژاد چنان انگشتنما و زبانزد خاص و عام شود که هم با دشنام روبرو شد و هم با تشویق برخی مردم در شهرهای مختلف.
سامینژاد در سال ۱۳۴۹ یعنی ۳۷ سال پس از نمایش «دختر لر»، در مستندی از محمد تهامینژاد با نام «سینمای ایران از مشروطیت تا سپنتا» حضور یافت و به روایت زندگی دشوار و پر از رنج خود پرداخت.
از تهامینژاد نقل شده است: اغلب بهطور کنترلنشدهای میخندید و در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود به من گفت که هنگام اقامت در هند ایرانیهای متعصب او را مورد ضربوشتم قرارمیدادند و حتی بطری بهطرفش پرتاب میکردند. بهطوریکه همواره مجبور بود همراه با محافظ از استودیو امپریال فیلم خارج شود.
درباره این چهره مستند دیگری با نام «روحانگیز سامینژاد» به کارگردانی مجید فدایی نیز ساخته شده که در ارتباط با زندگی نخستین بازیگر زن سینمای ایران و ایفاگر نقش «دختر لر» است.
سامینژاد در حالی در ۸۰ سالگی از دنیا رفت که خاطرات زیادی از دورانی که «دختر لر» ساخته شد و حواشی پیرامون آن بازگو نشد. فریدون جیرانی که مطالعات زیادی درباره تاریخ سینما دارد، با بیان اینکه چنین اتفاقی فقط مختص نخستین بازیگران سینما نبوده، در مصاحبهای با ایسنا گفته بود: بسیاری از بازیگران سینما، حرف و تاریخ سینما را با خود به زیر خاک بردند. من بارها به آنها گفته بودم که اجازه بدهید این اطلاعات به نسلهای دیگر انتقال داده شود، اما بسیاری از آنها به این موضوع توجه نکردند.
قدیمیهای معروف، بریدهاند و سعی میکنند که صحبت نکنند، چون معتقدند سالها به آنها بیلطفی شده است و دل پرگلایهای دارند. مثل ناصر ملک مطیعی که من یک بار از او دعوت کردم تا به خانه سینما بیاید و درباره «چهارراه حوادث» (فیلمی به کارگردانی ساموئل خاچیکیان) صحبت کند و هرچه اصرار کردم موافقت نکرد. فردین هم دق کرد، در حالی که میتوانست بازی کند.
در یکی از برنامههای تلویزیونی هفت، بعد از سالها آقای افخمی گفت که اگر به تاریخ سینما مراجعه کنید میبینید که بعد از فیلم «گنج قارون» تعداد سینماهای تهران افزایش پیدا کرده است بنابراین نمیتوان نقش فردین را در تاریخ سینمای ایران انکار کرد، اما سالها تلاش شد که این نقش را انکار و حذف کنیم، اما نتوانستیم. برای همین بعد از فوت او تشییع جنازه باشکوهی شکل گرفت. او میتوانست بازی کند، چرا بازی نکرد؟ اگر بازی میکرد چه اتفاقی میافتاد؟ در سینمای سی سال اخیر که علی بیغمی وجود نداشت، میتوانست نقش یک پدر را بازی بکند.
منبع: روزیاتو
tags # بازیگر سینما ، سینما سایر اخبار اسرار تکامل آلت جنسی؛ رابطه جنسی انسانهای اولیه مثل گوریلها بود؟ (تصاویر) «زو»؛ گاو عقیم و غولپیکری که توسط انسانها به وجود آمد! (تصاویر) عجیب و باورنکردنی؛ اجساد در این شهر خود به خود مومیایی میشوند (تصاویر) کشف پرنده عجیبی که سمت راست بدنش نر است و سمت چپش ماده!