بیوگرافی دلکش (عصمت باقر پور پنبه فروش)
تاریخ انتشار: ۱۴ تیر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۴۱۷۸۲۸
صدای ایران-دلکش با نام اصلی «عصمت باقرپور پنبهفروش» در ۷ اسفند ۱۳۰۳ در بابل محله چاله زمین زاده شد.
زندگینامه دلکش
عصمت باقرپور بابلی با نام هنری دلکش متولد هفت اسفند ۱۳۰۳ در بابل است. وی از خوانندگان موسیقی سنتی، فولکلور و پاپ ایرانی است. به دلکش لقبهایی مانند زن حنجره طلایی، بانوی آواز ایران یا آتش کاروان هنر میدهند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
دوران کودکی و ورود به مدرسه دلکش
دلکش با نام اصلی «عصمت باقرپور پنبهفروش» در ۷ اسفند ۱۳۰۳ در بابل محله چاله زمین زاده شد.
او از همان دوران کودکی استعداد خود را در خوانندگی نشان داد و هر جا که بچههای محل (آقا فرهادی از دوستان صمیمی وی بود) گرد هم میآمدند، آغاز به خواندن میکرد و بچهها هم دست میزدند.
عصمت دوران کودکی را بدون آن که به مدرسه برود و سواد بیاموزد، در بابل ماند. هنگامی که دوازده ساله شد، پدرش درگذشت. مادرش که در کنار عصمت دارای شش دختر و سه پسر دیگر بود، تصمیم گرفت تا او را به نزد یکی از دخترانش که در تهران ازدواج کرده بود و آنجا زندگی میکرد بفرستد تا هم خرجی از روی دوشش برداشته شود، و هم عصمت بتواند در تهران سواد بیاموزد.
پس بقچهای شامل کمی خوراک آماده کرد و عصمت را به دست یکی از دوستان شوهرش، که رانندهٔ کامیون بود و از مازندران به تهران برنج میبرد، سپرد. او کنار دست راننده نشست و به تهران رسید. رانندهٔ کامیون او را در محلهٔ سرچشمه پیاده کرد و به خواهرش سپرد.
عصمت که در تهران با خواهرش «مولود» به مازندرانی سخن میگفت، با همان زبان از خواهرش خواست تا او را در مدرسه نامنویسی کند تا بتواند سواد بیاموزد. خواهرش هم او را به خیابان ناصرخسرو برد و در دبستان نامنویسی کرد. هنگامی که عصمت دبستان را آغاز کرد، دوازده سال سن داشت و همین باعث شد تا سوژهٔ متلکهای همکلاسیهایش شود. اما او به این مسائل توجهی نداشت و توانست خود را به کلاس پنجم دبستان برساند.
عصمت در ۱۷ سالگی به پنجم دبستان رسید. در آن زمان دانشآموزان پنجم و ششم دبستان هفتهای یک ساعت آموزش موسیقی میدیدند و به آنها سرودهای میهنی آموزش داده میشد.
روزی در همین کلاسهای موسیقی، عصمت به همراه دیگر همشاگردیهایش در حال خواندن سرود بود که آموزگار موسیقی، آقای «ظهیرالدینی» که ویولنیست هم بود، وی را صدا زد. آموزگار از قشنگی و رسایی صدای عصمت تمجید کرد و گفت که یک نت بالاتر از همهٔ دخترها میخواند. سپس ظهیرالدینی از دلکش پرسید که آیا دوست دارد در رادیو بخواند.
در آن زمان رادیو در ایران به تازگی بنیانگذاری شده بود و دلکش هم نمیدانست که رادیو چیست. با این وجود راضی شد تا با ظهیرالدینی به «ادارهٔ موسیقی کشور» در میدان بهارستان برود. در آن هنگام هیئت رئیسهٔ ادارهٔ موسیقی را روحالله خالقی، علینقی وزیری و حشمت سنجری تشکیل میدادند.
ظهیرالدینی عصمت را نزد روحالله خالقی برد و او پس از شنیدن صدای عصمت، وی را نامنویسی کرد و به دست استادی سپرد تا آواز را به عصمت آموزش دهد. این استاد عبدالعلی وزیری بود که پسرعموی علینقی وزیری میشد. عصمت بسیار زود گوشههای درآمد، زابل، مویه و مخالف دستگاه سهگاه را آموخت. حدود پنج یا شش ماه طول کشید تا عصمت توانست سراسر دستگاه سهگاه را یاد بگیرد. آموزش آواز عصمت دو تا سه سال به درازا کشید و وی دستگاههای گوناگون را آموخت.
آغاز کار در رادیو دلکش و تکنیک آواز خوانی او
عصمت باقرپور پس از آموزش آواز نزد عبدالعلی وزیری آمادگی خواندن در رادیو را داشت. در آن زمان خوانندگانی، چون قمرالملوک وزیری، روحانگیز و ملوک ضرابی از بانوان و خوانندگان فعال در رادیو بودند و عزت روحبخش هم چند سالی بود که آوازخوانی در رادیو را آغاز کرده بود و طرفداران بسیاری داشت.
اولین اجرای دلکش در رادیو در سال ۱۳۲۳ بود و از همان دفعهی اول که صدایش از فرستندهٔ «بیسیم پهلوی» در چهارراه سیدخندان تهران پخش شد، توجه همگان به سوی خودش جلب کرد.
در زمان فعالیت دلکش، آهنگسازی که با او همکاری کند وجود نداشت به همین خاطر نمیتوانست تصنیف بخواند، ولی او پس از خواندن هر آواز در رادیو؛ آوازهای محلی مانند «ربابهجان»، «مریمجان»، «زهراجان»، «امیری»، «رعناجان» و… با استقبال شدید مخاطبان روبرو شد به گونهای که هر یکشنبه که او در رادیو اجرا داشت، مردم بسیاری روبروی ساختمان رادیو جمع میشدند تا او را از نزدیک ببینند.
روح الله خالقی در هنگام آغاز فعالیت هنری و جدی عصمت باقرپور نام هنری «دلکش» را برای وی برگزید. دلکش نام گوشهای از دستگاه ماهور است.
طبق گفتهی یک پژوهشگر و کارشناس موسیقی، رضا مجرد، دلکش تنها خواننده با صدای چپ کوک زنانهای بود که در خوانندگی «راستکوک» هم تبحر کافی را داشت.
صدای دلکش از قدرت و گستردگی بالایی برخوردار بود و طبق گقتهی استادان موسیقی آوای او یک «صدای سینهای» بود.
بهترین صدای دلکش در محدودهی آلتو بود، ولی او در محدودههای صوتی تنور، سوپرانو و متزو سوپرانو نیز مهارت کافی داشت.
دلکش از سلفژ چیزی نمیدانست و در پاسخ به این که با توجه به نیاموختن سلفژَ، نمیترسد که اشتباه کند گفته بود که اشتباه برای تحصیلکردههاست و آدمهای بیسواد و کمادعا به دلیل احساس مسئولیت در کارشان معمولاً کمتر اشتباه میکنند.
ازدواج دلکش و تنها فرزند او
دلکش دو بار ازدواج کرد. بار نخست با شاپور یاسمی و بار دوم با داریوش فزونمایه. وی از این وصلت اخیر صاحب فرزند پسری شد به نام " سهیل ".
نام آلبومهای دلکش
یاد کودکی
قسمت من
جدایی
روزگار بگذشته
بازگشته
سفرکرده
تنهای تنها مانده ام
میگذرم
پشیمان شدم
بس کن
به پاس محبت
آشفته حالی
بگو که هستی بگو
اشک سپهر
جانی دنیا گذرد
هستی سوز
بر تربت حافظ
آمد با دلجویی
یاد من کن
آتش کاروان
آشفته
پربسته
گردباد
موج
بهانهٔ تو
نوای دل
آه بیاثر
دنیا من
خاکستر من
بندهٔ عشق
سایه
جام طلا
آمد نوبهار
سعی باطل
ناامید
رفتی
قصهٔ بیحال
داغ لاله
اشک و آه
قهر عاشق
نالهٔ دل
دل غافل
آشفته
به کنارم بنشین
برای تو
افسانه
سرباز وطن
غم رسوایی
خدا کند عاشق شوم
رقص گیسو
تنهایی
نوای دل
رویای شیرین
بدرقه
مهمانت کنم
دلکش طی شصت سال زندگی خود بیشتر از ۲۰۰ ترانه و تصنیف و آواز خوانده است.
ورود دلکش به سینما
دلکش تا به سن ۱۲ سالگی در بابل سینما ندیده بود. در اواخر دههی ۲۰ که دلکش به اوج شهرت در موسیقی اصیل ایرانی رسیده بود، اسماعیل کوشان (فیلمنامهنویس، کارگردان، تهیهکننده و فیلمبردار اهل ایران بود) در شرکت پارس فیلم متوجه استعداد ویژهی دلکش برای ورود به سینما شد به همین خاطر از دلکش خواست که دست از بدگمانی و شک برای ورود به سینما بردارد و برای نخستین بار وارد سینمای ایران شود. نخستین فیلم دلکش در شرکت «پارسفیلم»، «شرمسار» بود که فیلمنامهاش را علی کسمایی نوشته بود.
نام فیلمهایی که دلکش در آنها نقش داشت
• شرمسار در سال ۱۳۲۹ به کارگردانی اسماعیل کوشان در نقش مریم
• مادر در سال ۱۳۳۱ به کارگردانی اسماعیل کوشان در نقش ربابه
• افسونگر در سال ۱۳۳۲ به کارگردانی اسماعیل کوشان در نقش فروغ
• دسیسه در سال ۱۳۳۳ به کارگردانی علی کسمایی
• ظالم بلا در سال ۱۳۳۶ به کارگردانی سیامک یاسمی در نقش فاطی
• عروس فراری در سال ۱۳۳۷ به کارگردانی اسماعیل کوشان در نقش خودش
• شانس و عشق و تصادف در سال ۱۳۳۸ به کارگردانی حسین مدنی
• فردا روشن است در سال ۱۳۳۹ به کارگردانی سردار ساگر
• شیرفروش در سال ۱۳۳۹ به کارگردانی اسماعیل کوشان
• شمسی پهلوان در سال ۱۳۴۵ به کارگردانی سیامک یاسمی
• قمار زندگی در سال ۱۳۵۱ به کارگردانی عباس کسایی در نقش دلکش
• خانه خراب در سال ۱۳۵۴ به کارگردانی نصرت اله کریمی
پس از انقلاب ۵۷ و ممنوع شدن خوانندگی برای بانوان، دلکش هم خوانندگی را به طور کامل کنار گذاشت و با تنها فرزندش «سهیل فزونمایه» در تهران زندگی میکرد. در گفتگویی دلکش میگوید: «یک روز سوار تاکسی شدم. راننده تاکسی که ۲۴-۲۵ ساله بود نوار چندتا از ترانههای منو گذاشته بود. خون تو سرم جمع شده بود. میخواستم بزنم زیر گریه. راننده تاکسی که فکر کرده بود تحت تاثیر ترانه قرارگرفتهام گفت: مادر میبینی چی میخونه! گفتم: میدونی کیه؟ گفت: اسمش دلکشه مادر. هرجا هست خدا عمرش بده، ما که با صداش حال میکنیم. تاش پیدا نشده!. نتونستم زبانم را نگه دارم. گفتم: این صدای منه! من دلکشم! تا آخر مسیر دیگه هیچکس را سوار نکرد. هر ده متر به ده متر بر میگشت و به من خیره میشد. بالاخره تاب نیآورد و ضبط صوت ماشین را بست. قبل از اینکه بخواهد و بگوید، خودم برایش همان ترانهای را که نیمه کار قطع کرده بود، آرام آرام خواندم. وقتی به مقصد رسیدم هر چه اصرار کردم پول نگرفت. شما نمیدونین در این روز و روزگار که ما در ایران داریم این نوع گذشتهای پولی یعنی چه!»
دلخوری دلکش از علیرضا افتخاری
علیرضا افتخاری در سال ۱۳۷۷ آهنگ آشفته حالی از دلکش را بدون کسب اجازه از او بازخوانی کرده است به همین دلیل بانو دلکش بسیار از آقای افتخاری دلگیر شدند. بنا بر گفتهٔ «سهیل فزونمایه» تنها فرزند دلکش، افتخاری چند بار کوشید تا این آزردگی را از دل دلکش دربیاورد، ولی پیروز نشد. همچنین دلکش از خوانندگانی که آثارش را به نادرستی اجرا میکردند، تا ماههای پایانی زندگیاش ادامه داشت و وی معتقد بود که، چون قدیمیترها هنوز تصنیفهایش را به یاد دارند، غلط خواندن آنها موجب پایین آمدن ارزش کارشان میشود. دلکش مدعی بود با این که خودش فرد کمسوادی بود، هیچگاه این آوازها را غلط نخوانده است.
درگذشت دلکش و پایان زندگی او
دلکش پس از مدتی که در بیمارستان بستری بود در ۱۱ شهریور ۱۳۸۳ در بیمارستان ایران مهر تهران به دلیل بیماری کلیوی درگذشت و جنازهاش پس از چهار روز در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد و تنها چند روزنامه خبر مرگ او را در چند خط نوشتند. «محمدحسین همافر» رئیس مرکز موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی پیشنهاد کرد تا پیکر دلکش در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شود، ولی همسر پیشین دلکش، «داریوش فزونمایه» با این کار مخالفت کرد.
منبع: صدای ایران
کلیدواژه: ی دلکش
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت sedayiran.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «صدای ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۴۱۷۸۲۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
پُل آستر درگذشت
پل آستر نویسنده ۷۷ ساله که بیش از ۳۰ کتاب دارد و اکثر آنها به فارسی ترجمه و در ایران منتشر شده است، در ۷۷ سالگی بر اثر ابتلا به سرطان از دنیا رفت.
اولین رمان او، «شهر شیشهای» قبل از انتشار توسط یک انتشاراتی کوچک در کالیفرنیا در سال ۱۹۸۵ از سوی ۱۷ ناشر رد شده بود. مجموعه «سهگانه نیویورک» سه داستان پلیسی مرتبط با هم بود که این نویسنده را به شهرت جهانی رساند. این ۳ کتاب شامل «شهر شیشه ای» (۱۹۸۵)، «ارواح» (۱۹۸۶) و «اتاق قفل شده» (۱۹۸۶) هستند.
آستر از کار با رایانه پرهیز داشت و اغلب با خودکار در دفترچههای مورد علاقهاش مینوشت. پل استر در سال ۲۰۰۳ به نشریه «پاریس ریویو» گفت: «کیبورد همیشه مرا میترساند. قلم ابزار بسیار ابتداییتری است. احساس میکنی که کلمات از بدنت بیرون میآیند و بعد کلمات را در صفحه فرو میکنی. نوشتن برای من همیشه یک تجربه فیزیکی بوده است».
او همچنین نویسنده فیلمنامه «دود» وین وانگ و کارگردان فیلم «لولو روی پل» بود.
داستانهای او اغلب با مضامین تصادف، شانس و سرنوشت بازی میکنند. بسیاری از قهرمانان او خود نویسنده هستند و مجموعه آثار او خودارجاعی است و شخصیتهایی از رمانهای اولیه دوباره در رمانهای بعدی ظاهر میشوند.
او بعدها خودش فیلمنامههایی نوشت که با فیلمنامه «دود» (۱۹۹۵) با بازی هاروی کایتل، ویلیام هرت و جیانکارلو اسپوزیتو شروع شد. وی با این فیلمنامه جایزه معتبر ایندپندنت اسپرایت را برای بهترین فیلمنامه اول کسب کرد.
همکاری او با وانگ ادامه پیدا کرد و این دو به طور مشترک دنبالهای به نام «آبی در چهره» را کارگردانی کردند که دوباره کایتل و اسپوزیتو به همراه لو رید، میرا سوروینو و مدونا در آن بازی کردند. آستر در نوشتن فیلمنامه «مرکز جهان» اثر وانگ نیز نقش دارد.
سال ۱۹۹۸، آستر همراه کایتل، سوروینو و ریچارد ادسون فیلمنامه «لولو روی پل» را نوشت و کارگردانی کرد. او سال ۲۰۰۷ در فیلم «زندگی درونی مارتین فراست» با بازی دیوید تیولیس، ایرنه جاکوب و مایکل ایمپریولی بار دیگر همین وظیفه را انجام داد.
رمان «۴۳۲۱» آستر در سال ۲۰۱۷ در فهرست نهایی جایزه من بوکر قرار گرفت.
باشگاه خبرنگاران جوان فرهنگی هنری ادبیات