انقلاب اسلامی و سامریهای زمانه
تاریخ انتشار: ۲۹ تیر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۵۳۹۱۰۶
خبرگزاری فارس؛ یادداشت ـ سعید توتونکار: تقطیع حقایق تاریخی و گزینش جانبدارانه آن، خصوصا تاریخ ادیان و انبیاء الهی به ویژه آنچه در قرآن کریم به صراحت آمده و تأویل و تفسیر به رأی آن برای به انحراف کشیدن جامعه از قبول احکام الهی، گذشته از اینکه مصداق آیه نؤمن ببعض و نکفر ببعض است، توهین به خداوند، به رسولان خدا، به ادیان الهی و پیروان ادیان الهی است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
این مشابه همان کاری است که سامری انجام داد، بخشی از واقعیت را که مردم از آن بیاطلاع بودند برجسته کرد و آن را با دروغ و نیرنگ و هوای نفس خویش درآمیخت و باعث گمراهی مردم شد.
داستان موسی و قومش در قرآن حاوی عبرتهای فراوانی است که هر چه بتوان تصویر بزرگتر و دقیقتری از آن ارائه داد، حقایق بیشتری به دست خواهد آمد.
در این یادداشت، متناسب با گزینش غلطی که آقای مهدی نصیری از داستان سامری انجام دادهاند تا به بهانه نفی قانون حجاب، مبانی جمهوری اسلامی را زیر سؤال ببرند، داستان سامری را مرور میکنیم.
روشن است که ایشان و همفکران ایشان در طرح مسئله، نه در کنار هارون و یارانش و نه در موضع بیطرف، که در طرف مقابل قرار گرفتهاند. ما شاهد مقاومت این جریان در برابر انواع مظاهر دینی در جامعه هستیم و سهمخواهی آنان از حکومت برای رسمیت بخشیدن به مظاهر ضد دین شاهدی بر این مدعاست.
«آیا عالم و مفسری در حاکمیت یکدست یافت نمیشود که قصه قرآنی گوسالهپرست شدن بنیاسرائیل را به ستاد امر به معروف بگوید: ...» (طه/۹۴)
اکنون عملکرد نظام را در مسأله حجاب که یک حکم از صدها حکم و ارزش دینی است، با این آموزه صریح قرآنی محک بزنید و نتایج ویرانگر اجتماعیاش را که گوشهای از آن در ویدئوی اخیر درگیری تلخ و تأسفبار بانوان در اتوبوس مشاهده میشود، در نظر بگیرید تا فاصله عملکرد جمهوری اسلامی را با قرآن دریافته و ظلمی را که از این رهگذر بر خدا و دین و پیامبر و اهل بیت (ع ) میرود، عمیقا دریابید».
داستان سامری از آنجایی آغاز شد که موسی بنیاسرائیل را از چنگال طاغوت فرعون نجات داد و فرعونیان در دریا غرق شدند.
عدهای از بنیاسرائیل به محض فراغت از سیطره فرعون، با دیدن عدهای بتپرست، از موسی خواستند که خدایی برای آنان تعیین کند. موسی دانست، اگر چه فرعون و فرعونیان از بین رفتهاند؛ اما هنوز افکار مسموم باقیمانده از گذشته دور و نزدیک در دل و جان برخی از مردم باقی مانده و باید چارهای برای آن اندیشید.
بنیاسرائیل اکنون جامعهای بودند تحت رهبری موسی و نیازمند ساختار اجتماعی مشخص و حاکمیت و قانون برای نظم و انتظام اجتماعی.
قدم اول نفی ولایت طاغوت بود که انجام شد و قدم بعدی اثبات ولایت الله است. لذا ابتدا باید قواعد و قوانین تعیین شود و سپس مسیر جریان و اجرای آن در جامعه عملیاتی گردد، مردم مؤمن بودند اما طریقه زندگی اجتماعی بر اساس دین را تجربه نکرده بودند.
موسی به همراه هفتاد نفر از برگزیدگان بنیاسرائیل به کوه طور رفت تا دستورالعمل الهی و قانون اساسی قوم بنیاسرائیل را دریافت کند.
هارون جانشین موسی شد. اما گروهی از مردم آنچنان که شایسته بود شأن جانشینی او را رعایت نمیکردند. در حالی که هارون در همه لحظات مبارزه موسی با فرعون در کنار او بود. در غیبت موسی، سامری که مردی هوشیار و صاحب علم و آگاهی و فن و هنر بود، با بررسی شرایط کلی جامعه و دقت در نقاط ضعف مردم و کاستیها، دست به کار ساختن گوسالهای طلایی شد که صدایی شبیه گاو داشت و توانست طرفداران زیادی را به سوی خود جذب کند. برخی عوامل توفیق سامری به شرح زیر بود:
اول: روحیه مردم در غیبت موسی تضعیف شده بود، آنها احساس میکردند که رها شدهاند.
دوم: یاران سامری شایعه کردند که موسی مرده و این باعث ترس و سستی بخشی از بنیاسرائیل شد. منافقین و دستگاه تبلیغاتی آنان، جامعه را از درون، دچار ناامیدی و وحشت و اضطراب کردند. تأخیر موسی، به سامری که آماده عملیات بود فرصت لازم را داد.
سوم: قوم موسی به طور طبیعی هنوز کاملا از گذشته خود جدا نشده بودند. سبک زندگی آنان تحت تأثیر زندگی در جامعه مصر بود. بسیاری از احکام جزئی و قوانین شرعی بنا بود توسط تورات به آنها ارائه شود.
چهارم: قوم موسی هنوز مهارت زندگی مؤمنانه به صورت ایجابی را نداشتند. قوم موسی همواره تحت فشار فرعون بخشی از دین را که متناسب شرایط مبارزه است آموخته بودند. اما امروز باید همه امور را بر اساس دین خود انجام دهند و قوم موسی تمرین کافی برای این کار را نداشتند.
پنجم: سامری گوساله را با استفاده از طلاهایی ساخت که در دست مردم بود. مردم با خرج خودشان به سامری کمک کردند تا بتی برای آنان بسازد. لذا نسبت به آن تعلق خاطر و در حفظ آن تعصب داشتند. همه شریک بتسازی شدند، جرم عمومی به دعوت سامری انجام شد.
ششم: نکته دیگر غنیمتی بودن این طلاها بود. محبتی از این طلاها در دل بنیاسرائیل بود؛ زیرا نماد ارزش و زینت فرعونیان و غلبه آنان بر بنیاسرائیل بود. یعنی گوساله سامری نماد تجمیع ارزشهایی بود که در سرزمین مصر وجود داشت. محبت گوساله در دل بنیاسرائیل نیز گویا ریشه در بتهایی در هیبت گاو نزد کنعانیان داشت، انتخاب سامری کاملا محاسبه شده و آگاهانه بود.
هفتم: سامری امری فراتر از تصور مردم را به بت دستسازش اضافه کرد که مایه حیرت مردم شد و آن صدایی بود که از گوساله پر زرق و برق طلایی خارج میشد.
هشتم: سامری نزد مردم دارای اعتبار و جایگاه و شهرت بود و این امر باعث اعتماد مردم میشد.
لذا هارون هر چه آنها را امر به معروف و نهی از منکر کرد نپذیرفتند. سامری و طرفدارانش مردم را علیه هارون تحریک و متحد کرده بودند و کار به جایی کشیده بود که اگر هارون و یارانش بیش از این به مخالفت با شرک آشکار یاران سامری ادامه میدادند کار به جنگ و خونریزی میکشید. سامری جامعه را تا پرتگاه نابودی آورده بود و امنیت جامعه را تهدید میکرد تا امتیاز مورد نظر خود را بگیرد.
موسی که همراه تورات بازگشت و عهدشکنی قومش را دید الواح تورات را به زمین کوبید و هارون را مؤاخذه کرد. هارون عذر موجهی داشت، یاران هارون نیز تبرئه شدند. اما سامری محکوم به حصر و تبعید ابدی شد و مانند حیوانات وحشی دور از مردم زندگی کرد تا زمان مرگش فرارسید.
گوساله آتش زده شد و خاکستر آن در دریا رها شد. همان دریایی که فرعون در آن غرق شده بود.
و اما مردمی که گوسالهپرست شده بودند، توبه کردند و شرط پذیرش توبه آنان جنگ آنان با خودشان بود. آنان که پیش از این جامعه را با ایجاد شکاف تهدید کرده بودند، به حکم الهی به روی هم شمشیر کشیدند و یکدیگر را کشتند تا عفو الهی نازل شود.
به هیچ عنوان در پی تطبیق نظیر به نظیر تجربیات و عبرتهای تاریخی با شرایط کنونی نیستیم. این غلطی رایج است. با ارائه تصویر گستردهتری از آنچه مستند ردّ جمهوری اسلامی قرار گرفته بود، نشان دادیم که تحلیل مورد نظر راوی کدام بخش از داستان و از کدام زاویه است.
مهدی نصیری بخش مهمی از جامعه را منطبق بر گوسالهپرستان بنیاسرائیل تحلیل کرده و نشان داده که میتوانند علیه خدا قیام کنند و ولی خدا نیز باید غلبه آنان را بپذیرد و عقبنشینی کند. توصیف اینچنینی جامعه جز خیانت و فریب نیست.
تهدید به شرحه شرحه شدن جامعه در صورت اجرای احکام شرعی در کشور جز همراهی با ضدانقلاب نیست. احکام اسلامی مایه دوقطبی شدن جامعه نیستند. مایه اتحاد جامعه حول عقل و منطق هستند. به شرطی که اصحاب رسانه و مشاهیر، مسائل را وارونه نمایش ندهند.
آنچه اهمیت فراوان دارد، تلاش جریان تواب مخالف جمهوری اسلامی، بر تعمیم مصادیق بر موضوعات و تعمیم موضوعات بر کلیات برای ایجاد جبهه علیه حاکمیت است. این روش بسیار ناجوانمردانه و فریبکارانه و لبریز از دروغ و تزویر است.
مردم حق دارند که در موضوعات مختلف و مسائلی که در یک جامعه اسلامی پیش روی آنهاست آگاهی و مهارت لازم و کافی را به دست آورند. به عنوان شخص، حق و مسئولیت خود را بشناسند و به عنوان یک شخصیت، محترم شمرده شوند. در این مسیر چالشها و برخی کنش و واکنشها، طبیعی و قابل درک است.
این تمرین مردم برای عینیت بخشیدن به آرمانهاست. آنچه که تمام ملت را متحدکرد تا انقلاب اسلامی را رقم بزنند همچنان باقی است و البته انگیزههای بیشتری برای ادامه آن نیز به وجود آمده است.
موضوعات اختلافی بین مردم اگر توسط عدهای تبدیل به معضلات بزرگ و مصیبتهای ملی و شکافهای عمده در جامعه شود، نتیجهای جز ایجاد شرایط استثنائی و رفتارهای هیجانی و پاسخهای فوقالعاده بحرانی نخواهد داشت.
مشاجره بین دو شهروند توسط براندازان به عنوان نماد قیام علیه حکومت ترجمه میشود و جریان غیرانقلابی نیز همان صحنه را نماد شکاف عمیق در ارکان حکومت و شکاف جدی بین مردم و خطر جنگ داخلی معنی میکند.
این گونه پرداختن به مسائل، مسیر حل آن نیست. بلکه تولید مسائل مورد نظر برای گرفتن پاسخهای مورد نظر است. به بازی گرفتن مردم برای رسیدن به مقاصد سیاسی جریانی خاص است.
انتهای پیام/
منبع: فارس
کلیدواژه: مهدی نصیری حجاب مردم گوساله سامری حضرت موسی هارون شکاف اجتماعی براندازی جمهوری اسلامی بنی اسرائیل قوم موسی مورد نظر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۵۳۹۱۰۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
فرهنگستان ظرفیتی برای دغدغه انقلاب فرهنگی در مسیر تمدن نوین است
خبرگزاری مهر-گروه دین و اندیشه: انقلاب اسلامی در بهمن ۵۷ به پیروزی رسید و در رفراندوم سال ۱۳۵۷ نظام جمهوری اسلامی ایران مستقر شد.اولین دستور کار شورای انقلاب و نیروهای انقلابی تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی توسط مجلس خبرگان قانون اساسی بود. کسانی که آن روزها مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی را دنبال میکردند نام یکی از نمایندگان با توجه به مسائل نویی که در سخنانش ارائه میداد، مورد توجه چهرههای علمی و اندیشهای قرار گرفته بود؛ سید منیرالدین حسینی.
هدف اصلی انقلاب اسلامی در مبارزات ضداستبدادی یا ضداستعماری خلاصه نمیشد؛ بلکه شروع یک تحوّل فراگیر برای اداره بهتر جهان ذیل جریان توحیدی نبی مکرم اسلام (ص) بود. اگر انقلاب اسلامی یک حرکت ملی، یا ضد استعماری بود، در مرزهای خود محدود میماند؛ حال آنکه با گذشت قریب به چهار دهه، توانسته است مرزهای خود را در نوردد و آغازی باشد برای حرکت به سمت حاکمیت اسلام بر تمامی ابعاد حیات فردی و اجتماعی بشر در دوران ظهور حضرت بقیه الله (عج) و شکلگیری تمدن بزرگ اسلامی
تعلق عمیق استاد سید منیرالدین حسینی الهاشمی به آرمانهای حضرت امام خمینی و عدم مسامحه و اهمال در جهاد فرهنگی، باعث شده بود تا آن استاد فقید در این دستاورد بزرگ (تولید منطق موضوعشناسی) که ظرفیتی بالاتر از تلاشهای امروزین جامعه علمی کشور برای تحقق اسلام در رفتار نظام دارد متوقف نشود زیرا با تولید منطق انطباق، مسألهای اساسیتری به نام «هماهنگی منطقها» (یا فلسفه منطقها) در مقابل او قرار گرفته بود.
به عبارت دیگر استاد حسینی الهاشمی در مرحله دوم از فعالیتهای علمی خود، نسبتِ بین «منطق انطباق» (ابزار جلوگیری از خطا در انطباق احکام کلی بر موضوعات برخاسته از تمدن مدرن) و دو منطق موجود در عرصه معارف حوزوی را موضوع دقتهای بنیادین خود قرار داد: «منطق صوری» که ابزار جلوگیری از خطا در تفکر بود و بکارگیری آن، اعتقادات حقه را نتیجه میداد و «منطق فهم از خطابات» که در علم اصول فقه تبلور یافته بود و به عنوان ابزار جلوگیری از خطا و انحراف در فهم بیانات شارع مقدس، استنباط قاعدهمندِ احکام عملی را میسر میساخت. واضح بود که هر یک از این منطقها بر اساس ضرورتهای عینیِ متفاوت از یکدیگر تولید شده بودند؛ ابتدا برای مقابله با حمله ملحدین به اعتقادات مسلمین، منطق صوری و فلسفه توسط اندیشمندان مسلمان بکار گرفته شد و در ادامه، علم اصول برای مقابله با قیاس، استحسان و استصلاح و فهم صحیح از بیانات شارع در عصر غیبت تدوین گردید و منطق انطباق نیز برای پیادهسازی احکام کلی رسالههای عملیه در نظام جمهوری اسلامی تولید شده بود.
اما این ضرورتهای عینی نمیتوانست یک هماهنگی علمی و انسجام تئوریک به این سه منطق ببخشد و آنها را براساس یک مبنای نظری به وحدت برساند و چنین خلأ قطعاً موجب ناهماهنگی در رفتار و عمل نظام اسلامی میشد. از اینرو، استاد سید منیرالدین حسینی در ابداعی بینظیر به بحث از «فلسفهی منطق» پرداخت و با طی یک سیر پژوهشی طولانی و پیچیده، به نقد و نقضِ «اصالت وجود» و «اصالت ماهیت» (در فرهنگ انتزاعی)، «اصالت ربط» (در فلسفه هگل) و «اصالت تعلق» (در فلسفه حاکم بر علوم کاربردی) همت گماشت و ضعف هر یک از این مبانی در تفسیر از «حرکت» و اصول عام آن (وحدت و کثرت، زمان و مکان، اختیار و آگاهی) و بالتبع ناتوانی آنها در هماهنگسازی منطقها را مدلل ساخت و «فاعلیت» را به عنوان مبنای تحلیل جدید از حرکت و بهمثابه حد اولیهی حاکم بر منطقها اثبات نمود. لذا بر این اساس، آن فقید سعید در فلسفه چرایی و فلسفه چیستی متوقف نشد بلکه توانست «فلسفهی چگونگی اسلامی» را نیز تأسیس کند و با دستیابی به قدرت تبدیل و بهینه معادلات عینی، زمینه را برای بیمهشدن نظام اسلامی در برابر «فلسفهی چگونگی مادی» که به جای اکتفا به مغالطه نظری و از طریق تنظیم شرایط پرورش اجتماعی، بشریت را در برابر مغالطه عینی سهمگینی قرار داده فراهم نماید.
دغدغه انقلاب فرهنگی در مسیر تمدن نوین اسلامی فرهنگستان علوم اسلامی قم از سال ۱۳۵۹ که توسط استاد سید منیرالدین حسینی الهاشمی در پی یافتن ملازمات وعده انقلاب اسلامی نسبت به «اسلام در عمل» بوده است، و در عمری به درازای خود انقلاب اسلامی، سیر توسعه دولت، جامعه و تمدن اسلامی را مورد مطالعه عمیق قرار داده تا برای توفیق هر چه بیشتر انقلاب اسلامی ایران، به دنبال یافتن راهکارهای مؤثر باشد؛ لذا از یک سو میتوان محور فعالیت فرهنگستان علوم اسلامی قم را یافتن «نرم افزار اداره» دولت و جامعه انقلابی در مسیر جامعهپردازی و تمدنسازی اسلامی دانست. اندیشه بنیادینی که سالها حرکت فرهنگستان را جهت دهی کرده این است که انقلاب شکوهمند اسلامی باید بتواند به عرصه فرهنگ و به ویژه فرهنگ تخصصی و بنیادی صادر شود، یا به تعبیر معهود در ادبیات انقلابی، انقلاب فرهنگی نیز علاوه بر انقلاب سیاسی در محیط تحت قیمومیت جمهوری اسلامی رخ دهد. در این نگاه، اسلامیت نظام و جریان اسلام در عمل، تنها از بُعد فرهنگی جامعه و اجزا و ارکان آن قابل استمرار است؛ وگرنه با دستیابی صرف به قدرت و دولت و اقتدار سیاسی و نظامی، استمرار اسلامیت نظام تضمین نخواهد شد؛ زیرا لایه فرهنگ جامعه میتواند همه اقتدارها را به ضد خود تبدیل کند و با اسم اسلام و تو خالی کردن آن از محتوا، ضد اسلام را توسعه دهد. توسعه و تعالی براساس آموزههای پیامبران انقلاب اسلامی و حکومت مبتنی بر آن، مدعی توسعه و تعالی براساس آموزههای پیامبران - و نه زندگی صوفیانه- است که امروزه قلوب کثیری را نیز در سراسر جهان به آرمان خود امیدوار کرده و در ایجاد انگیزه برای حرکت به سوی جهتی غیر از جهت دنیای مدرن، توفیق زیادی داشته است؛ اما برای تحقق جامعه غیرمادی ای، که چرخهای آن، ابزارهای میل به دنیای مادی نباشد، تنها انگیزههای سرشار کافی نیست و پیداست که با کلی گویی نیز نمیتوان از عهده چنین تکلیفی برآمد؛ بلکه باید به الگوهای واضح و مناسب اداره جامعه متعالی و مؤمنانه دست یافت.سوال اینجاست که در دستیابی به الگوهای اداره جامعه ایمانی، تا چه حد میتوان از الگوهای توسعه در نظامات مدرن غربی بهره برد؟ در اندیشه استاد سید منیر الدین حسینی در عین آنکه استفاده از الگوی دیگران در حالت اضطرار جایز است، ولی نکتهای را نیز نباید فراموش کرد که اگر نزاع ما با دنیا بر سر همین الگوهای زندگی است، باید حرف جدیدی را به جهانیان عرضه کنیم؛ در غیر این صورت حرکت انفعالی در مقابل دشمن، جز تضعیف مواضع نظام اسلامی در درازمدت نتیجهای نخواهد داشت. بی تردید اگر حرکت اثباتی آغاز شود و به نتایجی هم برسد، به سرعت، در میان کسانی که نگاه مثبتی به مدرنیته غربی ندارند، جایگاه خواهد یافت و موازنه قدرت جهانی را به نفع فرهنگ مذهب تغییر خواهد داد.
ما نمیتوانیم از یک سو قصد طراحی ساختار سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جامعه را براساس یک آرمان مشخص داشته باشیم و از سوی دیگر معادلات لازم برای چنین امری را از دستگاهی دیگر و با آرمانی متفاوت با مطلوب خود، به عاریت بگیریم. استاد حسینی الهاشمی معتقد بود: امروزه تهاجم بر اصل حیات اجتماعی اسلام مثل دوران مغول نیست که سر هر کوچهای میآمدند و با شمشیر و زوبین میایستادند و دستور به کفر میدادند؛ بلکه توسط «مدل ها» صورت میگیرد. «تهاجم عینی»، به وسیله «تصمیمگیری اجتماعی» واقع میشود! هر جامعهای، مسئولینی برای تصمیمگیری کلّ جامعه دارد که آنها درباره کل مقدورات جامعه، «تصمیم گیری» میکنند؛ اما «تصمیم سازی» برای تصمیم گیران به وسیله «مدل ها» انجام میشود. دنیای مدرن نیز همین ابزار را برای تهاجم به فرهنگ ادیان برگزیده است که «مدل اقتصادی» یکی از شاخههای آن است. البته «مدل» نیز در بالاترین سطح، همان «روش علوم» است؛ لذا به گزاف نیست اگر بگوییم تهاجم اصلی به اسلام از ناحیه علوم پایه صورت میگیرد که رکن اصلی روش علوم و مدلسازی در دنیای امروز است. استاد حسینی الهاشمی میگفت: «آن شش ماهی پس از تصویب قانون اساسی و پیش از اعلام انقلاب فرهنگی که شدیداً در رابطه با اصل موضوع ضرورت ابزارهای تئوریک برای پیاده کردن اسلام در جامعه فکر میکردیم، به اینجا رسیدیم که اصلاً تعریف علم نسبت به تعریف سابق آن تغییر کرده است؛ یعنی علم دارای مبنا، منتجه، نظام و سیستم است و تحقیق علمی به صورت فردی انجام نمیگیرد. آن موقع خیلی وحشت زده شده بودیم؛ زیرا به هیچ احدی نمیشد این حرف را بزنیم تا اینکه امام بحث انقلاب فرهنگی را در اردیبهشت ماه مطرح کردند …؛ ولی متأسفانه نهادها و شخصیتهای مسئول در آن زمان پس از اعلام انقلاب فرهنگی و تأکید حضرت امام (ره) بر اخذ علوم انسانی دانشگاهها از حوزه علمیه به ضرورت معادله تجربی جدید درباره علوم انسانی واقف نبودند و به ترمیم، از نوع پیرایش و زدودن شاخ و برگ زائد میاندیشیدند و هرجا را که مخالف با اسلام بود، میزدودند؛ یعنی به عدم مخالفت قطعیه (مخالفت صریح) باور داشتند، نه لزوم احراز موافقت قطعیه (تولید علم ازمبانی تا روشها و روبناها براساس منطق و اندیشه اسلامی)». استاد حسینی الهاشمی در جای دیگر میگوید: «تا زمانی که «انقلاب فرهنگی» در جمیع شئون محقق نشود، نمیتوان از پذیرش پیام «انقلاب سیاسی» خود در سطح جهان، توسط مردم کشورهای دیگر مطمئن بود؛ چون ادعای انقلاب ما همواره ارائه تمدنی نوین که شالودههای آن رنگ دیانت دارد بوده و هست و اگر قرار باشد همواره از ابزار فرهنگی خصم، به صورت مطلق یا مشروط بهره جوییم آیا اولاً میتوان چنین تمدنی را بنا نهاد و ثانیاً بر فرض بناگذاری، آیا میتوان ادعا کرد که چنین تمدنی از آنِ ماست؟ درحالی که «روش» و «معادله» دیگران را به عاریت گرفتهایم!».
با اعلام انقلاب فرهنگی در اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۹ و تعطیلی دانشگاهها تکاپویی جدی در فضای حوزههای علمیه و اساتید و دانشجویان انقلابی دانشگاهها آغاز و دیدگاههای مختلفی در زمینه نحوه پیگیری این مسئله مطرح شد. این موضوع همچنین مبدأ شکلگیری جریانهای فکری فرهنگی مختلف و نیز تأسیس نهادهایی چون ستاد انقلاب فرهنگی شورای عالی انقلاب فرهنگی و مراکزی آموزشی و پژوهشی همچون دانشگاه امام صادق (ع)، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه و… شد.
در چنین فضایی بود که مرحوم حجتالاسلام والمسلمین سید منیرالدین حسینی شیرازی با توجه به دغدغههای قدیمیای که از دوران مبارزات دوران ستمشاهی نسبت به خطر انحراف و وابستگی علمی و فرهنگی انقلاب، به جریانهای مختلف غیراسلامی داشت و سپس با حضور در مجلس خبرگان قانون اساسی «خلأ تئوریک نظام» را در «اداره جامعه براساس اسلام» دریافته بود، مسیری ویژه و بلندمدت را برای پیگیری مسئله انقلاب فرهنگی آغاز نمود.وی به کمک جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از تابستان ۱۳۵۹ سمینارها و مجامع علمی را برپا کرد که در نهایت به تأسیس رسمی «دفتر مجامع مقدماتی فرهنگستان علوم اسلامی» با پیام مرحوم علامه طباطبایی (ره) و حضور حضرت آیت الله گلپایگانی منتهی شد که اکنون پس از قریب به سه دهه تلاش مستمر و با وجود فقدان بیانگذار فقید آن به مرور ثمرات آن در حال شکوفایی است. کد خبر 6083769