Web Analytics Made Easy - Statcounter

مژگان مهرابی- همشهری آنلاین: همسر دانشمند هسته‌ای، شهید «داریوش رضایی‌نژاد» از خیلی وقت پیش پی برده بود که همسرش از سوی عوامل تروریستی تهدید می‌شود. این را هم می‌دانست که جان همسرش در خطر است. هربار که دلواپسی و نگرانی به سراغش می‌آمد سعی می‌کرد به‌خود دلداری دهد. اما حالا ماجرایی رقم خورده بود که بیانش بعد از ۱۱سال هنوز هم برای او سخت است؛ برای شهره پیرانی، همسر شهید داریوش رضایی‌نژاد، دانشمند جوانی که برای پیشرفت علمی کشور و استقلال ایران خدمات ارزنده‌ای کرد و سرانجام به خاطر ارزش‌های ملی و اینکه نمی‌خواست راز هسته‌ای کشور را با دشمن درمیان بگذارد، از سوی عوامل صهیونیستی به شهادت رسید.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

 او سومین شهید هسته‌ای کشور است که در یک حادثه تروریستی در اول مرداد سال‌۱۳۹۰ در تهران در مقابل دیدگان همسر و فرزند خردسالش (آرمیتا) به ضرب گلوله به شهادت رسید. در سالروز شهادتش پای صحبت دکتر شهره پیرانی، همسرش، می‌نشینیم.

مستند «آتش و گلستان» درباره «ابراهیم هادی» ساخته می‌شود

از روزی که داریوش شهید شد ۱۱سال می‌گذرد؛ ۱۱سال بی‌او زندگی‌کردن برایش سخت است؛ خیلی سخت. برای اینکه به‌خودش دلداری دهد همه دیوارهای خانه را مزین کرده به عکس‌های داریوش. خودش می‌گوید: «بعضی اوقات چنان دلتنگ داریوش می‌شوم که آرزو می‌کنم ‌ای کاش می‌شد الان کلید به در می‌انداخت و می‌آمد تو.» اما نمی‌شود. این فقط رؤیایی است که او در سر می‌پروراند.

اما به یک چیز یقین دارد و اینکه داریوش همیشه در زندگی ۲نفره او و دخترشان آرمیتا حضور دارد. همین دلخوش‌اش می‌کند. از آشنایی خودش با داریوش می‌گوید: «من و داریوش اهل آبدانان استان ایلام هستیم.

ماجرای آشنای ما به دوران دانشجویی‌مان برمی‌گردد. من با برادر داریوش همکلاس بودم. علوم سیاسی دانشگاه تهران می‌خواندیم. داریوش هم مهندسی برق دانشگاه خواجه نصیرالدین‌طوسی. از طریق برادرش به من پیشنهاد ازدواج داد. من هم با پدرم درمیان گذاشتم. پدرم موافقت کرد چون داریوش را می‌شناخت؛ دانش‌آموزش بود. برای همین قرار شد به خواستگاری بیایند.»

روز خواستگاری امکانی مهیا شد تا عروس و داماد با هم صحبت کنند و از خلق و خوی هم بپرسند. در همان جلسه داریوش حرف‌هایی را زد که به مذاق عروس‌خانم خوش نیامد.

بانو ماجرای آن روز را تعریف می‌کند؛ «داریوش نخستین حرفی که زد اینکه دوست دارم همسرم خانه‌دار باشد. من هم جواب دادم خب پس اشتباه آمدی. بعد گفت دوست دارم چادر بپوشی. گفتم این کار را نمی‌کنم. من آن زمان چادری نبودم و فقط هنگامی که به دانشگاه می‌رفتم چادر سر می‌کردم.

خلاصه هر چه بیشتر صحبت می‌کرد می‌دیدم هیچ وجه اشتراکی نداریم.» بانو موضوع را با پدرش در میان گذاشت و گفت: «اختلاف سلیقه زیادی بین ماست. مطمئنا به نتیجه نمی‌رسیم.» در واقع عدم‌رضایت خود را از این ازدواج گفت. اما پدرنظر دیگری داشت. بانو می‌گوید: «نظر پدرم نسبت به داریوش مثبت بود. گفت هر کس به خواستگاری تو بیاید بهتر از داریوش نمی‌شود. بالاخره من را مجاب کرد.»

مردی که همه زندگی‌ام شد

مراسم عقد داریوش و بانو ساده و مختصر در آبدانان برگزار شد؛ بی‌هیچ ریخت و پاشی. خرید حلقه‌شان هم موکول شد وقتی به تهران آمدند. بانو تعریف می‌کند: «وقتی به تهران آمدیم حلقه‌هایمان را خریدیم. دوست داشتم حلقه‌هایمان یک مدل باشد گفت دوست ندارد. دست داریوش بزرگ بود و هر چه حلقه می‌آوردند به دستش نمی‌رفت. آخر سر به مرد طلافروش گفت آقا بی‌زحمت یک النگو بیاورید. کلی آن روز خندیدیم. خلاصه حلقه‌ها را که گرفتیم آمدیم پارک دانشجو و دست هم کردیم.» یک‌سال و نیم بعد آپارتمان کوچکی اجاره کرده و زندگی مشترکشان را شروع کردند. هر دو درس می‌خواندند.

بانو از آن روزها می‌گوید: «من در خوابگاه دوروبرم شلوغ بود؛ با دوستانم بودم. وقتی مستقل شدم خیلی احساس تنهایی می‌کردم. داریوش تا دیروقت سرکار بود. اما شب وقتی به خانه می‌آمد با همه خستگی من را بیرون می‌برد. تهران‌گردی می‌کردیم. خیلی به ماخوش می‌گذشت. رفتارش باعث شده بود آرامش خاصی داشته باشم. علاقه زیادی به او پیدا کرده بودم تا جایی که بعد از مدتی احساس کردم حتی یک لحظه هم بدون او نمی‌توانم زندگی کنم. داریوش همه زندگی‌ام شده بود.»

آرمیتا؛ الهه زندگی‌شان

سال  ۸۷بود که آرمیتا به دنیا آمد؛ شد «الهه پاک و مقدس» زندگی‌شان. داریوش وابستگی زیادی به آرمیتا داشت. بانو تعریف می‌کند: «یک بار برای انجام کاری به شیراز رفته بود. قرار بود چند روز آنجا بماند اما یک شب دیدم به خانه آمد گفت دلم برای آرمیتا تنگ شده بود. این همه راه آمده بود آرمیتا را ببیند. کلی با او بازی کرد. صبح هم دوباره راهی شیراز شد. تا قبل از به دنیا آمدن آرمیتا می‌گفت شهره تو همه زندگی من هستی. اما با تولد آرمیتا همه زندگی‌اش شد آرمیتا. می‌گفت اول آرمیتا بعد تو. عاشقانه دوستش داشت.»

تلفن‌های مشکوک

شهید رضایی‌نژاد با اینکه در زندگی آرامش را به همسرش هدیه داده بود اما بانو همیشه نوعی نگرانی را تجربه می‌کرد. وقتی داریوش تلفنش را جواب نمی‌داد یا اینکه دیر به خانه می‌آمد اضطراب همه جانش را می‌گرفت. او بارها متوجه شده بود تلفن‌های مشکوکی به همسرش می‌شود. اما سعی می‌کرد به روی خود نیاورد.

می‌گوید: «هر بار که زباله‌ها را می‌برد تا در مخزن بیندازد دلشوره می‌گرفتم. این اواخر تلفن‌های مشکوک زیاد داشت. از او اطلاعات می‌خواستند و حتی رقم خوبی هم به او پیشنهاد می‌دادند. البته روزهای آخر دیگر خبری از پیشنهاد رقم‌های بالا نبود و فقط تهدیدش می‌کردند. آخر سر هم زهر خودشان را ریختند.»

روزی که داریوش ترور شد

بانو و همسرش هر دو یک جا کار می‌کردند. عصر هم به‌دنبال آرمیتا می‌رفتند تا او را از مهد بیاورند. آن روز هم طبق معمول همراه با آرمیتا به خانه آمدند. وقتی داخل کوچه شدند بانو مردی را دید با ریش انبوه و عینک دودی که به درخت تکیه داده است.

داریوش خودرو را جلوی در متوقف کرد تا وارد پارکینگ شود. بانو هم داشت مجله آشپزی که داریوش برایش خریده بود ورق می‌زد. مرد خودش را به ماشین چسباند، بانو سرش را از روی کنجکاوی بالا آورد و صدای شلیک گلوله همه وجودش را لرزاند. نه یکی نه ۲تا که تعدادش زیاد بود.

نگاهی به‌صورت غرق خون داریوش انداخت. خشکش زده بود. نمی‌دانست چه باید بکند فقط جیغ می‌کشید و کمک می‌خواست. او آنقدر نگران همسرش بود که آرمیتا را از یاد برده بود. خودش هم جراحت زیادی برداشته بود اما دردی حس نمی‌کرد.

همسایه‌ها آمبولانس خبر کردند او همراه داریوش راهی بیمارستان شد. از پرستار حال مردش را پرسید. دوست داشت جواب خوبی بشنود اما پرستار گفت: «متأسفم» این جمله انگار پتکی شد به سرش.

او آن روز سخت را یادآور می‌شود: «داریوش قرار بود تا چند هفته بعد از پایان‌نامه دکتری خود دفاع کند. به من گفت متنی آماده کردم که در روز دفاع می‌خوانم. پایان‌نامه‌ام را به تو تقدیم کرده‌ام. هر چه اصرار کردم برایم نخواند با شهادتش این حسرت به دلم ماند. تا اینکه یک روز کیفش را باز کردم و فلشی را دیدم. آن را به لپ‌تاپ زدم. اطلاعات پایان‌نامه‌اش بود. در ابتدای پایان‌نامه نوشته بود: «تقدیم به همسرم که حاصل جمع خوبی‌هاست و دخترم که محل جمع حسن و ملاحت است.» این بهترین هدیه‌ای بود که از داریوش گرفتم.

مکث

۵روز قبل از شهادت داریوش رضایی‌نژاد چه اتفاقی افتاد؟

داریوش! هنوز نگفته بسیار دارم

شهید رضایی نژاد و همسرش

در حاشیه پخش فیلم سینمایی «هناس» که مروری بر زندگی عاشقانه شهید رضایی‌نژاد است، شهره پیرانی، همسر شهید از ناگفته‌هایی پیرامون همسرش پرده برداشت و در صفحه مجازی‌اش از تلاش‌های این دانشمند برای پیشرفت صنعت هسته‌ای کشور سخن به میان آورد؛ «سه‌شنبه است ۲۸تیر سال ۹۰. ۵روز پیش از شهادتت. ساعت همیشگی نیامده‌ای خانه. من مشوشم، نکند اتفاقی برایت افتاده به‌خصوص که تلفن همراهت هم خاموش است. آرمیتا دم به ثانیه بهانه‌ات را می‌گیرد. همین بیشتر کلافه‌ام می‌کند. همان جا وسط واگویه‌های ذهنیم با خودم می‌گویم اگر اتفاقی برای داریوش بیفتد من چکار کنم با این همه وابستگی آرمیتا به داریوش. مگر می‌شود بچه کنار بیاید؟

بعد از ۲ ساعت پیامی از تو در پاسخ پیامکم دریافت می‌کنم. نوشته‌ای پیش... (اسم رمز توست برای دکتر عباسی رئیس وقت سازمان انرژی اتمی، به کردی) بوده‌ای داری میایی سمت خانه. خیالم کمی راحت می‌شود. می‌رسی می‌پرسم چه بی‌خبر رفتی؟ می‌گویی فرصت نبود خبرت کنم.

 دکتر از من و مهندس... (یکی از همکارانت) خواسته بود برویم. آنجا از ما خواست سانتریفیوژهایی که سازمان انرژی اتمی از کشور... خریده بود را بازرسی کنیم. اینجا تو که کمتر هیجان‌زده می‌شوی صدایت پر از هیجان می‌شود. می‌گویی در بررسی متوجه شدیم در بدنه سانتریفیوژها بمب‌هایی اندازه عدس بسیار حرفه‌ای تعبیه شده بود که هنگامی که آنها در دور بالا بچرخند منفجر شوند و زنجیره انفجاری ایجاد کند.

تو آن بمب‌های کوچک را کشف کرده بودی و جلوی یک خرابکاری عظیم در صنعت هسته‌ای را گرفته بودی داریوش. کی؟ درست ۵ روز پیش از شهادتت همان موقع که تازه اقدامات خرابکارانه در صنعت هسته‌ای را همراه با ترور دانشمندان هسته‌ای آغاز کرده بودند.

می‌خواستم مثل همه سال‌های گذشته پس از تو از خیر بازگو کردن این یکی هم بگذرم، اما نیمه شب گذشته کسی برایم کلیپی فرستاد از آدم‌های همیشه متوقع. امشب هم در افطار حوزه هنری صحبت «هناس» شد با دوستان، همین باعث شد تمام راه به فکر فرو بروم؛ طوری که آرمیتا هم متوجه شد فکرم مشغول است. نمی‌دانم چرا تازگی‌ها فکر می‌کنم هرگز فرصت بازگو کردنشان را نخواهم یافت.

می‌دانی به چه دلم خوش است. به اینکه شاید جایی مستندسازی شده باشد و نیازی به گفتن من نباشد. ولی بی‌گمان تاریخ و نسل‌های بعدی باید بشناسندتان. هر روز روز توست، روزها و مناسبت‌ها بهانه‌اند برای آنکه بخواهم از تو بنویسم. حالا پس و پیش می‌شوند چه اهمیتی دارد؟»

مکث از آرمیتا به سفیران کشورهای اروپایی: به‌عنوان نماینده کشورتان «هِناس» را ببینید آرمیتا رضایی‌نژاد

آرمیتا رضایی‌نژاد، فرزند این دانشمند شهید در نامه‌ای سرگشاده از سفیران اروپایی دعوت کرد که تماشاگر فیلم هناس باشند تا با گوشه‌ای از جنایات حقوق بشری علیه مردم ایران آشنا شوند: «مرگ با زندگی خط تقاطع ندارد، مرگ استمرار زندگی است. این اهداف و انتخاب‌های افراد است که آنها را جاودانه یا ابتر می‌کند. کسی که در زندگی راه سربلندی و عزت را انتخاب کرده، همیشه زنده است حتی اگر زیر خروارها خاک خوابیده باشد. هنوز شمع‌های کیک تولد ۵سالگی‌ام را فوت نکرده بودم که با گلوله‌هایی از خشم و نفرت، خون پاک پدرم بر صورتم جاری شد و جلوی چشمانم همه دنیای رنگی کودکی‌ام سیاه و تاریک گشت. سال‌ها زمان برد تا جراحت بزرگی را که در قلبم توسط دشمنان مردم سرزمینم وارد شده بود ترمیم کنم؛ با این‌حال هیچ‌وقت درد بزرگ از دست دادن پدر قهرمانم برای من تسکین نیافت. حالا بعد از گذشت ۱۱ سال از آن روزهای تلخ، در ایام نزدیک به سالروز شهادت پدرم دوباره سراسر خیابان‌ها و محله‌های ایران پر شده است از یاد و نام مردی که راه عزت و سربلندی خود و کشورش را انتخاب کرد تا دشمنان ذلیل و زبونش راهی جز ترورش در پیش چشمان اشکبار همسر و فرزندش نداشته باشند، با این امید که راه پیشرفت و ترقی را روی ملتی آزاده می‌بندند.

فیلم «هِناس» که روایتی عاشقانه از زندگی مادر و پدرم در روزهای منتهی به ترورشان است، بیش از یک‌ماه است که در سینماهای سراسر کشور در حال اکران است. تاکنون ده‌ها هزار نفر از هموطنانم این فیلم را دیده‌اند و با گوشه‌ای از رنج‌هایی که خانواده من در این مسیر متحمل شدند آشنا شده‌اند. من و مادرم در این سال‌ها همیشه به همدردی مردم سرزمینمان دلگرم بوده‌ایم و آن را مرهمی برای التیام زخم‌هایمان دانسته‌ایم.

حالا که این فرصت دست داده است تا همه مردم جهان با بخشی از رنج‌هایی که ملت ایران در این چند دهه کشیده‌اند آشنا و متوجه شوند که ایرانیان یکی از بزرگ‌ترین قربانیان جنایت علیه حقوق بشر هستند که علاوه بر تحمل ۸ سال جنگ ناجوانمردانه که یکی از نتایج آن ریخته شدن خون پاک حدود ۲۰۰ هزار جوان ایرانی بوده است، بیش از ۱۷ هزار شهید ترور داشته‌اند، خوشحال می‌شوم که شما به‌عنوان نماینده مردم کشورتان تماشاگر بخش کوچکی از این جنایات بزرگ علیه ایران و ایرانیان باشید.

خدا را شاکرم که با وجود همه این جنایات هولناک علیه ملت ایران، مردم سرزمینم از پای نیفتاده‌اند و غیرتمندانه دل در گروی آب و خاک خود بسته‌اند و هیچ رعب و وحشتی به دل راه نداده‌اند. جوانان غیور ایران با وجود همه کینه‌توزی‌ها با سرعت بیشتری چرخ‌های پیشرفت جامعه را به گردش درآورده‌اند تا ثابت کنند که فردای ایران روشن و چشم‌نواز است».

کد خبر 692388 برچسب‌ها هسته‌ای - آژانس بین‌المللی انرژی اتمی شهید - انرژی هسته‌ای خواجه نصیر‌الدین طوسی ترور شهید فیلم و سریال ایرانی هسته‌ای - انرژی داریوش رضایی نژاد

منبع: همشهری آنلاین

کلیدواژه: هسته ای آژانس بین المللی انرژی اتمی شهید انرژی هسته ای خواجه نصیر الدین طوسی ترور شهید فیلم و سریال ایرانی هسته ای انرژی داریوش رضایی نژاد داریوش رضایی نژاد پایان نامه همه زندگی داریوش هم هسته ای آن روز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۵۵۶۵۰۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

چرا سردار سلیمانی با شهید شدن بابا پنجعلی در سریال پایتخت ۵ مخالفت کرد؟

احسان محمدحسنی، مدیر سازمان هنری رسانه‌ای اوج در کتاب سلیمانی عزیز ۲، صفحه ۱۹۴ به خاطره جالبی از نگاه سردار سلیمانی فرمانده وقت نیروی قدس سپاه به سریال پایتخت ۵ و سکانس‌های مربوط به داعش اشاره دارد. هم چنین سیروس مقدم کارگردان این سریال خاطراتی از ساخت این قسمت‌ها دارد. این روز‌ها که پخش این سریال پرمخاطب در شبکه‌ای فیلم به قسمت‌های حساس حضور خانواده نقی معمولی و همراهانش در سوریه و درگیری با داعش رسیده بد نیست این خاطرات شیرین را مرور کنیم.

سردار سلیمانی هماهنگ کرد تا عوامل فیلم با اسیران داعشی صحبت کنند

همشهری نوشت:در کتاب کتاب سلیمانی عزیز ۲ به نقل از مدیر سازمان هنری رسانه‌ای اوج می‌خوانیم: وقتی قرار شد پایتخت ۵ ساخته شود، تیم را بردیم دیدار حاج قاسم. حاجی خیلی کمک کرد تا بچه‌ها با فضای سوریه و مدافعین حرم آشنا بشوند؛ حتی هماهنگ کرد با یکی دوتا اسیر داعشی صحبت کنند. فیلم‌نامه که نهایی شد، یک روز صبحانه مهمان حاج قاسم شدیم. همین که فهمید آخر سریال قرار است بابا پنجعلی شهید شود و در کربلا یا مشهد خاکش کنند، گفت: «فیلم‌نامه رو عوض کنید، همه این خونواده باید صحیح و سالم برگردن ایران.» کارگردان و نویسنده با تعجب نگاهی کردند و گفتند: «نمیشه! ما می‌خوایم قصه این‌طور تموم بشه.» حاجی وقتی دید قبول نمی‌کنند، غیرتمند گفت: «مگر ما مرده باشیم که یکی از این خونواده به دست داعش شهید بشه!

نظر سردار در خصوص ساخت «پایتخت ۵» مثبت بود

سیروس مقدم کارگردان خلاق و خوشفکر این سریال در خصوص این سری از مجموعه پایتخت در یک گفت و گویی مطبوعاتی می‌گوید: پرمخاطبترین فصل سریال پایتخت (فصل پنجم) را تولید کردیم که حملات زیادی هم به آن شد. این سریال با توصیه حاج قاسم سلیمانی ساخته شد. نظر سردار در خصوص ساخت «پایتخت ۵» مثبت بود و فقط یک نگرانی داشتند که انتهای قصه چه می‌شود که ما گفتیم خانواده نقی با رشادت و جانفشانی خودشان را از مهلکه جنگ نجات می‌دهند و در نهایت یک بالگرد سوری این خانواده را از مخصمه نجات می‌دهد. سازمان اوج همفکر و ناظر بر کار بود و قسمت به قسمت فیلمنامه، هم به اوج و هم تلویزیون داده می‌شد و کاملا هماهنگ بودیم... یک صبح زود خدمت‌شان (سردار سلیمانی) رسیدیم، زیرا می‌خواستند سرشان خلوت‌تر باشد و مفصل صحبت کنند. من از فحوای کلامشان متوجه شدم پایتخت‌های دیگر را هم دیده‌اند. ایشان نظراتی داشتند که بحق هم درست بود. ضمن این‌که به ما مشاورانی برای کار معرفی کردند و فقط نگران فینال قصه بودند که قهرمانان نجات پیدا کنند.

جلسات مفصلی با فرماندهان داشتیم

مقدم در ادامه می‌افزاید: بار‌ها من و محسن تنابنده جلسات مفصلی با رده‌های بالای عملیات سوریه داشتیم و پای خاطرات آنها نشستیم و نوشتیم، حتی خودم یک بار پیش سردار سلیمانی رفتم و راجع به پایتخت و داعش صحبت کردیم ...

حضرت‌آقا همه را خوشحال کردند

این کارگردان در ادامه می‌افزاید: حضرت آقا در صحبت‌هایشان تاکید کردند به رئیس وقت سازمان صدا و سیما سفارش کرده‌اند نمونه سریال‌هایی مثل پایتخت ساخته شود که روایتگر یک خانواده متدین، ایرانی و بافرهنگ است و گفته بودند، چرا از این سریال‌ها کم ساخته می‌شود؟ من حرف آقا را به عوامل رساندم و خیلی خوشحال شدیم که ایشان حتی حرف‌های نهفته در سریال را کشف کرده‌اند و تاکید داشتند در پایتخت ۲ خیلی خوب به حق‌الناس پرداخته‌ایم. شنیدن این حرف‌ها خیلی حالمان را خوب کرد.

سیروس مقدم، کارگردان شناخته شده تلویزیون است. او بعد از ساخت مجموعه‌های پرمخاطب تلویزیونی همچون پایتخت، روز‌های زندگی، نرگس، تا ثریا، چک برگشتی، بچه‌های نسبتا بد، مدینه، میکائیل، علی‌البدل و... نشان داده که رگ خواب مخاطب را بخوبی می‌شناسد و می‌داند از چه زاویه‌ای به دغدغه‌های مردم نگاه و آن را از قاب دوربینش به بهترین شکل ثبت کند.

منبع: خبرآنلاین 

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

دیگر خبرها

  • چرا سردار سلیمانی با شهید شدن بابا پنجعلی در سریال پایتخت ۵ مخالفت کرد؟
  • میزبانی استان کرمان از ۴ شهید گمنام در سالروز شهادت امام ششم
  • برخورد با مقصران حادثه استخر شهید هاشمی نژاد مشهد
  • اعضای نوجوان لردگانی به بیماران نیازمند عضو زندگی بخشید
  • چهره‌هایی که در مراسم تشییع عروس امام خمینی(ره) در قم حضور داشتند | عکس
  • همسر آیت‌الله «سید مصطفی خمینی» در قم تشییع شد
  • ‌همسر شهید ‌مصطفی خمینی در قم تشییع شد
  • پخش گفتگوی اختصاصی با همسر شهید طهرانی مقدم از شبکه خبر
  • لزوم تسریع در رسیدگی به پرونده‌های مخلان امنیت
  • عقب‌نشینی پسران از مبارزه با غول کنکور/ آسیب‌های کاهش مردان تحصیلکرده