رضاخانی که یک متن ۱۰ خطی ننوشته بود چطور میتوانست ادعای توسعه داشته باشد؟
تاریخ انتشار: ۷ مرداد ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۶۱۰۷۴۰
آخرین پادشاهی که در ایران چشم از دنیا بست، مظفرالدین شاه بود؛ شاهی که امضاء او بر فرمان مشروطه، روش حکومت پادشاهی را در ایران بر برگههای کاغذ مشروط کرد.
از چهار شاهی که پس از فرمان مشروطه بر ایران سلطنت کردند، فقط احمد شاه قاجار به مشروط بودن سلطنت وفادار بود. سایر شاهان از محمدعلی شاه قاجار و رضاخان تا محمدرضا شاه به مشروط بودن پادشاهی در ایران اعتقادی نداشتند و تا آنجایی که شرایط به آنها اجازه میداد در تضعیف مشروطیت گام برداشتند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
رضاخان پس از سه سال تبعید در ۴ مرداد ۱۳۲۳ شمسی در غربت درگذشت و محمدرضا پهلوی آخرین پادشاه ایران نیز مانند پادشاهان بعد از مشروطه، در غربت مُرد. مرگ محمدرضا مرگ پادشاهی نبود، بلکه پایان سلطنت در ایران بود. سلطانیسم با مشروطه پایان یافت، اما هیچ یک از پادشاهان بعد از مشروطه مانند احمدشاه قاجار نبودند که مشروطیت را بپذیرند. امروزه برخی از مورخان اصرار دارند که بگویند توسعه در دوران رضاشاه و محمدرضا پهلوی در ایران رونق گرفت. به همین دلیل با روحالله جلالی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران به گفتگو نشستیم.
برخی معتقدند با همه انتقادهایی که به رضاشاه وارد است او دستاورد مشروطه را از بین برد، اما با ایجاد راهآهن و مدرسه و ایجاد امنیت ما را به توسعه نزدیکتر کرد. این مدعا تا چه حد میتواند با واقعیت قرین باشد؟
باید ابتدا متوجه این مساله باشیم که در تحولات ایران در ابتدای ۱۳۰۰ شمسی به بعد، اعم از تغییر سلسله شاهنشاهی، تغییر رویههای اداری و نظامی، تغییر در فرهنگ، تغییر در استراتژی حاکمیت، تغییر در صنعت و... چندان با سیاستگذاری رضا و محمدرضا مواجه نیستیم. یعنی چه رضاخان و چه محمدرضا، هر دو بیشتر یک عامل و مجری در اتفاقات مهم هستند تا یک سیاستگذار مستقل. مثلا انقلاب سفید شاه که مطابق با نظریه روستو در ایران اجرا شد، فقط کافی است به کتاب پاسخ به تاریخ شاه که آن را در دوران دوری و خروج از ایران نوشته است، مراجعه کنیم.
به نحوی در جای جای این کتاب، محمدرضا در بزنگاههای مهم تاریخ پهلوی یا به تصمیمسازی عریان غربیها اشاره و بعضا گلایه میکند و یا از عدم حمایت آنها شِکوه میکند. ماروین زونیس آمریکایی در کتاب شکست شاهانه که کتاب بسیار جالبی است و سقوط شاه را از بعد روانشناختی بررسی کرده است، مکرر به این عدم استقلال اشاره میکند و حتی در جایی این اتکا به طرفهای خارجی خصوصا آمریکا را بیمارگونه توصیف میکند.
یعنی اعتقاد به سیاستگذاری رضاخانی صحیح نیست؟
با هم مرور کنیم که رضاخان کیست که سیاستگذاری داشته باشد؟ رضاخان حتی برای مدت کوتاه، عضو کدام حوزه و مدرسه و دانشکده علمی بوده است؟ قبل از بروز خود در عرصه سیاسی، ۱۰ دقیقه در یک حزب یا حتی یک دفتر روزنامه فعال بوده است؟ رضاخان جایی یک یادداشت ۱۰ سطری به عنوان تحلیل و نظر راجع به پدیدهای نوشته است؟ این فرد پایش را حتی برای چند ساعت خارج از مرز ایران گذاشته بود؟ رزومه این فرد برای مدیریت یک اداره ساده، چیزی شبیه کاغذی دوطرف سفید است. او صرفا یک سرباز و نظامی بدون تحصیلات، مقتدر و باابهت و البته باهوش است. چنین فردی مجری خوبی است. در واقع اینکه رضاخان بخواهد شخصا یا در حلقه مشاوران برای آینده ایران سیاستگذاری کند تا مورد نقد قرار بگیرد، صحیح نیست.
به هر حال تحولات دوران وی به هر دلیل به نام وی رقم خورده و اثراتی در آینده ایران داشته است. از این منظر او ایران را به توسعه نزدیک نکرد؟
یک شبهمدرنیته در ایران توسط رضاخان با دو صفت قابل توجه وابسته و مبتذل پیاده شد. اینها سنگ بنای آسیبهای جدی در آینده ایران بود که به سقوط خود پهلوی و حتی سلسله شاهنشاهی در ایران هم منجر شد.
این شبه مدرنیته از زمان قاجار آغاز شده بود و در زمان عامل مستقیم انگلستان یعنی رضاخان، توسعه جدی پیدا کرد. نهاد دانشگاه و یا شروع خط آهن و تحول در نظام اداری از قبل آغاز شده بود. مثلا دانشکده حقوق و علوم سیاسی در تهران، از زمان قاجار شروع به کار کرد که فروغیِ پدر و پسر زیربنای محتوایی آن را در دست داشتند. این مدرنیته رضاخانی چند اشکال داشت. ابلاغی و امری، کاریکاتوری، غیربومی، منحرف و تلقینی و البته وابسته بود. ابلاغی به این معناست که بدون رشد آگاهی جامعه که همان رشد ارشادی است، شبه مدرنیته در ایران در حال اجرا بود.
او آن ارزیابیای را که جامعه طی سالیان متمادی از خود داشت، از بین برد؛ چیزی که افراد هویت خود را از آن میگرفتند؛ در حالی که رضاخان میخواست هویت جدید را با چماق وارد کند. مدرنیتهای که رضاخان آورد کاریکاتوری است؛ یعنی نامتوازن است. از طرفی دانشگاه میسازد و مدعی توسعه علمی است و از طرفی دیگر مغز مطبوعات و احزاب و منتقدان معتدل را هم با چماق خرد میکند. حتی اطرافیان و موسسین تحولات وی مانند داور یکی یکی یا به قتل میرسند یا منزوی میشوند.
این مدل از مدرنسازی، کاریکاتوری و غیربومی است؛ چون مثل روی کار آمدن خودش، در خدمت بیگانه است.
رضاخان راهآهنی را میسازد که مسیر آن بیش از آن که در خدمت توسعه کشور و اتصال هند و چین به اروپا (شرق به غرب) باشد و ثروت هنگفتی نصیب ایران کند، یک مسیر بدنقشه شمال به جنوب است که روس و انگلیس از آن منتفع میشوند و پیشتر در قرارداد رویتر هم انگلیس به دنبال آن بود و موفق نشده بود.
الول ساتن ایرانشناس انگلیسی در کتاب «رضاشاه کبیر یا ایران نو» نوشته است: «منظور از ساختن این راهآهن رعایت جنبه سوقالجیشی و نظامی است که قادر باشند با آن در مواقع مقتضی از مازندران و تهران قشون و مهمات را به جنوب برسانند...». امری که به شدت از طرف دکتر مصدق مورد اعتراض قرار گرفت و در مورد شیوه تامین منابع مالی و نقشه مسیر راهآهن گفت: «هر چه کردهاند خیانت است و خیانت». با مصدق در همان دوران برخورد شد.
جان فوران نویسنده کتاب «مقاومت شکننده» هم در کتاب خود در این باره گفته است: «احداث این خطآهن ۸۵۰ مایلی سراسری در واقع به هدر دادن منابع بود؛ طرحی پرهزینه که پیامدهای ناگوار چندی داشت. تورمزا بود، هدفهای اقتصادی چندی نداشت و از هیچ یک از شهرهای عمده کشور [جز تهران]عبور نمیکرد، سطح زندگی عمومی را پایین میآورد، چون هزینه آن از طریق مالیات قند و چای تأمین میشد. احداث هر مایل راهآهن ۳۵ هزار پوند استرلینگ هزینه برمیداشت؛ در حالی که احداث جادههای ماشین رو با یک تا یک و نیم درصد این هزینه امکانپذیر بود.»
دکتر مصدق در خاطرات خود در زمانی که نماینده مجلس بود، نوشته است که این راه آهن ما را به جهنم میبرد: «در جلسه ۲ اسفند ۱۳۰۵ مجلس شورا گفتم برای ایجاد راه دو خط بیشتر نیست: آن که ترانزیت بینالمللی دارد ما را به بهشت میبرد و راهی که به منظور سوقالجیشی ساخته شود، ما را به جهنم.»
اینها صرفا تحلیل ما بعد از انقلاب نیست. تحلیل ما این است که تحولات رضاخانی، تحت تأثیر املای غربیها و خلاف فرهنگ و شخصیت ایرانی و بخشی از پازل خاورمیانه جدید است و موازی با همان تحولات دینستیز آتاتورک در ترکیه است. همان تحولاتی که در ایران و عراق به دلیل حوزههای علمیه ناکام ماند.
همینطور رضاخان قهرمان انسجام ایران و ایجاد دولت مرکزی و ارتش منسجم و یکپارچه و منظم معرفی میشود. نظر شما چیست؟
بله خیلی هم روی آن مانور داده میشود. دقیقا این ارتش مقتدر و این ایجاد امنیت، مشتی است نمونه خروار که اصلا رضاخان ریشه و محلی از اعراب در تحولات ایران ندارد. یعنی همین ارتش و اقتدار رضاخانی یکی از سیاهترین و حقارتآورترین حوادث تاریخی این سرزمین را رقم زد. آن رضاشاه کبیر و ارتش رضاخانی دو روز در مقابل متجاوزین بیشتر دوام نیاورد و سرتاسر مملکت جولانگاه اراذل و اوباش متجاوزی به نام متفقین شد. به قول میشل فوکو به جای اینکه ارتش ایران، نقش حاکمیت ملی را تقویت کند، بیشتر رنگ روسی در دوران قاجار و سپس انگلیسی در دوران پهلوی، و بعدها آمریکایی از اواسط پهلوی دوم داشت.
یعنی نکته مثبتی در این مدرنیته دیده نمیشود؟
خیلی مفصل است، اما اگر خلاصه بگوییم با توجه به نکات بالا، خیر. نمیتوان به تحولات دوران رضاخان و نتیجهای که داشت، نمره منفی نداد. حتی تحولات رضاخانی برای خودش و فرزندش عایدی تلخ و کمرشکنی داشت.
تفاوت و شباهتهای مدل توسعه در دوران محمرضا با رضا شاه چه بود؟
در این دوران هم همان در خدمت بیگانه عمل کردن و موجودیت خود را در حمایت آمریکا و غرب دیدن، مدرنیته بیریشه و مبتذلی را رقم زد؛ اما رضا با چماق هویت ایرانی را سرکوب میکرد، محمدرضا ابتدا بدون چماق و صرفا با تحقیر و خودباختگی و در نهایت به همان چماق پدر پناه برد و ساواک روی دستگاه سرکوب رضاخانی را سفید کرد. محمدرضا چندان تفاوتی با پدرش ندارد. او هم به دنبال دیکته کردن است و نه طی کردن روند طبیعی در مدرن شدن.
محمدرضا در این پروسه کاملا عوامزده و آشفته عمل میکند. هم میخواهد اسلام و مذهبیون را ارتجاعی و عقبمانده و ضد توسعه جا بیندازد، هم ارقام نجومی خرج باستانگرایی و ترویج استبداد مطلقه و سیستم وراثتی کند. به شاهی هم اکتفا نکند و خود را شاهنشاه بخواند.
اوج این ابتذال را هم در جشنهای ۲۵۰۰ ساله نشان داد که با آن نمایش حیرتآور در مقابل چشم جهانیان به کوروش و سایرین اعلام کرد که آسوده بخوابند که او بیدار است. بعد هم ظرف هفت سال، نه دودمان خود بلکه کل نظام شاهنشاهی به تاریخ سپرده شد. بعد از آن طرف شاه کراوات بزند و از مدرنیته بگوید و بخواهد مملکت را سرتاپا غربی کند.
این غربی شدن هم مبتذل و آشفته است. کدام مدرنیته؟ یکی از مصادیق جدی و زیربنایی مدرن شدن، دمکرات شدن و عبور از فردمحوری به نهادمحوری و سیستممحوری است.
شاهی که هر چه میگذشت مقام نخستوزیری را بیشتر به دفتر اجرایی دربار تبدیل میکرد که کل دولت به اندازه یک مقام درباری نفوذ نداشت و انتخابات را به امری فرمایشی بدل کرده بود و در عین وقاحت، سیستم سیاسی ایران را تکحزبی کرد، به کدام اصل از مدرنیزاسیون وفادار بود؟
خاطرات عبدالمجید مجیدی و شرح او از سیستم مملکت در دهه ۵۰ را ببینید. جالب است. شاه به دنبال یک مدرنیزاسیون رانتی وابسته به نفت در اقتصاد بود که هرچه میگذشت از کمترین توصیههای اقتصادفهمها مانند عالیخانی، مجیدی و آموزگار فاصله میگرفت و به سیاستگذاری خاندان درباری نزدیک میشد.
پیشرفت و توسعه در انقلاب اسلامی به چه شکلی بود و چه تفاوتهای با دوره پهلوی دارد؟
در دوران پس از انقلاب، مهمترین و ماندگارترین تحول این است که توسعه مطابق با خواست اجتماعی است. تحولات بنیادی در حرکت جامعه به سمت پیشرفت، بومی است و مردم با فرهنگ و ریشه خود در آن نقش دارند و به آن شکل میدهند.
مثلا در مدل توسعه جمهوری اسلامی، زن لازم نیست هویت ایرانی و اسلامی خود را کنار بگذارد یا هویتش با چماق یا تحقیر سرکوب شود. بعد بشود مدرس دانشگاه، هنرمند مشهور، پزشک متخصص، نماینده مجلس، ورزشکار مدالآور یا هر مدل حضور و بروز اجتماعی و بینالمللی دیگر. توسعه بعد از انقلاب مستقل بود. اگر توسعه وابسته بود در عرض چندهفته میشد ایران را از لحاظ اقتصادی و سیاسی دچار فروپاشی کرد. چقدر تلاش شد ایران از ابتدای انقلاب تا به امروز متلاشی شود. از ابتدای دهه نود، براندازهای خارجی به شدت امیدوار شدند. موج دوم تحریمهای ۹۷ را کدام کشور میتواند تاب بیاورد؟
توسعه بعد از انقلاب متوازن بود. جمهوری اسلامی میتوانست به کلانشهرها متمرکز باشد و هزینه سرسامآوری که برای رفاه و بهداشت دورافتادهترین روستاها خرج میکند صرف نمایشهای جذاب و پرسروصدا در مرکز و کلانشهرها کند. البته این بحث خیلی مفصلتر از مجال این مصاحبه است.
منبع : فارس
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردیمنبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: رضا خان خطاطی سیاست گذاری راه آهن
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۶۱۰۷۴۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
از ادعای شکنجه تا پیامهای لحظه آخری نیکا به مادرش
بررسی پرونده نیکا شاکرمی، توسط مراجع ذیصلاح قانونی، مشخص کرده است، مرگ او ارتباطی با اغتشاشات نداشته و صرفا نام او در آن روزها به واسطه مرگ مشکوک در لیست پروژه کشتهسازیها قرار گرفته است.
به گزارش خبرگزاری ایمنا و به نقل از میزان، چهار روز بعد از فوت مهسا امینی، در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۴۰۱ و با شروع اغتشاشات در ایران، خبرهای جدیدی در مورد فردی به نام «نیکا شاکرمی» به عنوان کشته اغتشاشات، بازخوردهای بسیاری در بین افکار عمومی و شبکههای اجتماعی داشت.
نیکا شاکرمی دختر ۱۶ سالهای بود، که در روزهای ابتدایی اغتشاشات ۱۴۰۱، با سقوط از ساختمانی در تهران فوت کرد و این همزمانی باعث سوءاستفاده رسانههای معاند و انتشار شایعه کشتن او توسط نیروهای امنیتی در فضای مجازی و رسانههای بیگانه شد.
پرونده نیکا شاکرمی از بحثبرانگیزترین پروندههای قضایی مربوط به اغتشاشات گذشته بود. پرونده ویژهای که حتی شبکه خبری سیانان به عنوان یکی از شبکههای صاحب نام آمریکایی نیز آن را سوژه گزارشهای خود کرده بود.
نیکا شاکرمی؛ یکی از اولین گزینههای پروژه کشتهسازی«کشتهسازی»، پروژهای قدیمی، اما همیشه در دسترس برای دشمنان جمهوری اسلامی ایران است که در مقاطع مختلف پس از انقلاب اسلامی با ایجاد هر آشوبی در کشور، به ابزاری برای اجرای نقشههای شوم دشمنان تبدیل شده است که البته در هر مرتبه، پروژه آنها رسوا میشود.
پس از ایجاد ناآرامیها و اغتشاشات خیابانی ۱۴۰۱، در شهرهای مختلف ایران، پروژه کشتهسازی باز هم به راه افتاد و رسانههای ضد انقلاب، به صورت روزانه با طرح اسامی مختلف و در شهرهای مختلف ادعا میکردند که این افراد با شلیک مستقیم گلوله یا ضرب و شتم و یا در بازداشت و تحت شکنجه، توسط ماموران امنیتی و انتظامی کشته شدند، در حالی که بعد از بررسی پرونده فوت تک تک این افراد توسط مراجع قضایی مشخص شد، که این افراد با استناد به مدارک مستدل و متقن موجود به دلایل دیگری جان خود را از دست داده بودند.
خبر درگذشت نیکا شاکرمی، نوجوان ۱۶ ساله و اهل خرمآباد استان لرستان که در تهران زندگی میکرد، همزمان با اغتشاشات، فرصتی مناسب برای جریان ضد انقلاب، جهت قرار دادن نامی جدید در پروژه کشتهسازیها بود. با انتشار این خبر، تحت این عنوان که نیکا به دلیل حضور در اعتراضات خیابانی توسط نیروهای امنیتی دستگیر و کشته شده است، پروژه جدید تخریب اذهان عمومی آغاز شد.
نیکا شاکرمی، از اولین افرادی بود که ضد انقلاب، از طریق پروژه کشتهسازی، فوت او را به پای نظام نوشتند. شبکه سیانان همگام با جریان رسانهای غرب و با انتشار دو فیلم، مدعی شد که نیکا شاکرمی در اغتشاشات بازداشت شده است. در حالی که طبق بررسی موضوع بعد از وقوع حادثه، از سوی مرجع قضایی و اسناد و مدارکی که در این زمینه جمعآوری شد، مشخص شد که این ادعا دروغی بیش نبوده است.
شرح پرونده نیکا شاکرمی توسط دادسرای جرایم جنایی تهراندر تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۱، پیدا شدن پیکر دختری نوجوان، در حیاط خلوت یک خانه در خیابان لبافینژاد تهران، به پلیس گزارش داده شد. طبق مشاهدات، این دختر بر اثر سقوط از پشتبام فوت کرده و کولهپشتی و گوشی موبایل او، روی سکوی پشتبام خانه چهارطبقه مجاور قرار داشت.
بعد از ورود دستگاه قضایی به موضوع، جهت مشخص شدن علت مرگ نیکا شاکرمی و بررسی پرونده در دادسرا، محمد جواد شفیعی، سرپرست دادسرای جنایی استان تهران، در آبان ۱۴۰۱، درباره جزئیات این پرونده توضیحاتی ارائه داد و گفت: ساعت ۷:۳۰ روز چهارشنبه ۳۰ شهریور ماه، ساکنین ساختمانی در چهار راه امیراکرم متوجه جسد زن جوانی در حیاط منزل خود میشوند که بلافاصله موضوع را به کلانتری منطقه اطلاع میدهند. در پی آن اکیپهای تخصصی صحنه به محل اعزام و متوجه میشوند این خانم از ساختمان مجاور به حیاط این منزل پرتاب شده است.
در آزمایشهای کالبد شکافی و معاینه جسد، آثار شکستگیهای متعدد در ناحیه سر، لگن، اندامهای فوقانی و تحتانی، دست و پاها و در رفتگی لگن مشاهده شد که نشان میدهد فرد از بلندی به پایین پرتاپ شده است و هیچ گونه آثار گلوله در بدن مرحومه کشف نشد.
در جریان بررسیها در دادسرای جرائم جنایی تهران، جهت بررسی علت فوت نیکا شاکرمی، فیلمی از ۷ ساعت قبل از پیدا شدن جسد نیکا منتشر میشود که نشان میدهد او در حال گفتگو با موبایل به خانه نیمه کارهای در مجاورت کوچه پشتی خانه خالهاش رفته تا اینکه صبح روز بعد جنازهاش در حیاط خانه مشرف به بالکن خانه نیمهکاره پیدا شده است. همچنین، با بررسی دوربینهای مداربسته مشخص شد که نیکا با فردی در ساختمان نیز ارتباط نداشته است و کسی هم او را تعقیب نمیکرده است.
در همین رابطه، میتوانید فیلم ورود نیکا شاکرمی به خانه نیمهکاره را مشاهده کنید:
به گفته بازپرس پرونده، در پشت بام ساختمانی که جسد نیکا شاکرمی کشف شد، فیلترهای سیگار و کیف او پیدا شد که داخل کیف: حوله، عینک شنا و سیگار وجود داشت. همچنین گوشی همراه او نیز در محل پیدا شد که در حالت هواپیما قرار داشت و در حال پخش موسیقی بود.
ادعاهای متناقض خانواده نیکا شاکرمییکی از دوستان نیکا درباره صحبتهای خاله نیکا با رسانههای خارجی، مطالب قابل تأملی را مطرح کرد. طبق اظهارات یکی از دوستان نیکا، آتش شاکرمی از ادعای کشته شدن نیکا در بیبیسی خوشحال بود و میگفت: خوب شد که این خبر به گوش همه رسید وگرنه مردم خرم آباد میگفتند نیکا دختری خیابانی بوده و در نهایت خودکشی کرده است!
یکی از ادعاهای دیگری که خاله نیکا در گفتگو با بیبیسی و در جریان بازجویی خود مطرح کرد، این بود که: چند روز بعد از مفقودی نیکا، شخصی از طرف یکی از دوستانش با او تماس میگیرد و ادعا میکند که خانوادهاش از مسئولین رده بالای سپاه هستند و نیکا در بازداشت سپاه بوده، از او بازجویی شده و برایش پرونده تشکیل شده و یکی دو روز اخیر به اوین منتقل شده است. در حالی که، بازپرس شعبه پنجم بازپرسی دادسرای ناحیه ۲۷ تهران، در رابطه با این ادعای خاله نیکا گفت: فرد مورد نظر احضار شد و صراحتاً حرفهای خاله نیکا را انکار کرد.
طبق گفته بازپرس دادسرای امور جنایی تهران، مادر نیکا شاکرمی در جریان بازپرسی اعلام کرده بود که با دخترش زندگی میکرده، اما با انجام تحقیقات، مشخص شد نیکا چندین ماه بود که با خاله خود و جدا از مادر زندگی میکرده است.
اما نکته قابل توجه این است که در بررسی مکالمه پیامکی مادر نیکا با دخترش مشخص شد که با وجود چندین پیام ارسالی از طرف مادرش از ساعت ۲۱:۲۶ تا ۲۳:۰۵ شب بیست و نهم شهریور و بدون پاسخ گذاشتن پیامها از طرف نیکا، سرانجام در ساعت ۰۴:۵۷ بامداد سیام شهریور، ساعاتی قبل از پیدا شدن جسد نیکا توسط ساکنین محل، نیکا در یک پیام خطاب به مادرش مینویسد: «تقصیر هیچکس نبود.»
اما نکته قابل توجه این است که در بررسی مکالمه پیامکی مادر نیکا با دخترش مشخص شد که با وجود چندین پیام ارسالی از طرف مادرش از ساعت ۲۱:۲۶ تا ۲۳:۰۵ شب بیست و نهم شهریور و بدون پاسخ گذاشتن پیامها از طرف نیکا، سرانجام در ساعت ۰۴:۵۷ بامداد سیام شهریور، ساعاتی قبل از پیدا شدن جسد نیکا توسط ساکنین محل، نیکا در یک پیام خطاب به مادرش مینویسد: «تقصیر هیچکس نبود.»
مادر نیکا ساعت ۱۹:۰۹ دقیقه، سی و یکم شهریور یعنی یک روز پس از حادثه مجدداً به دخترش پیام میدهد و از او میخواهد به خانه برگردد، مادر با بیان این جمله که زندگیت را تباه نکن به نیکا پیشنهاد میدهد، یک ماه در بیمارستان بستری شود تا مسئله حل شود و میگوید: «تا یک ماه آینده خانه را به تهران میآورم.»
خاله نیکا نیز در ۳۱ شهریور طی پیامی که نشان از نگرانی احتمالی او درباره خودکشی نیکا دارد به او میگوید: «نیکا عزیزم، نذار اشتباهات بقیه باعث بشن تو به خودت آسیب بزنی»
این پیامها، حاکی از وجود اختلافات نیکا با خواندهاش و وضعیت ناپایدار سلامت روحی و روانی او بود. علاوه بر آن، پیامهای رد و بدل شده بین نیکا و مادر و خالهاش با اظهارات خاله و دوستان نیکا، در تعارض است و حاکی از واقعیتی است که با روایت دروغ شبکههای معاند فاصله فراوانی دارد.
در ادامه اظهارات متناقض خانواده نیکا، میتوان به ادعای خاله او اشاره کرد که، گفته بود فردای مفقودی نیکا اعلام مفقودی کردند در حالی که طبق گفته خانواده نیکا، آنها در تاریخ ۷ مهرماه اعلام مفقودی او را به کلانتری اعلام کردند و در تاریخ ۹ مهر ماه جسد به خانواده تحویل داده میشود. یعنی خانواده نیکا شاکرمی، برخلاف گفته آتش شاکرمی، نه تنها فردای آن روز که بعد از یک هفته اعلام مفقودی کردند.
علت فاصله زمانی مرگ نیکا تا تحویل جسد به خانواده شاکرمیخانواده نیکا در تاریخ ۷ مهرماه یعنی ۹ روز بعد از مفقودی، اعلام مفقودی فرزند خود را به کلانتری اعلام کردند و در تاریخ ۹ مهر ماه جسد به خانواده تحویل داده شد. اما علت این فاصله زمانی به این خاطر بود که، بعد از کشف جسد، پیکر او به پزشکی قانونی منتقل شده بود و با توجه به اینکه مرحومه سابقهای نداشته، با انگشتنگاری اطلاعاتی در خصوص هویت او به دست نیامد.
شاهد بر این موضوع این است که در نامهای که از طرف سازمان بهشت زهرا (س) خطاب به کلانتری برای انتقال جسد متوفی به سالن تشریح نگاشته شده برای مرحومه نیکا شاکرمی عنوان «زن ناشناس» به کار برده شده، که این موضوع نشان میدهد هویت او بعد از کشف جسد، ناشناس بوده و مدارک هویتی نیز همراه او نبوده است.
همچنین در دستور قضایی که برای انتقال جسد نیکا از بیمارستان به پزشکی قانونی از سوی افسر تحقیق پلیس، صادر شده نیز هویت نیکا شاکرمی، تحت عنوان «مجهولالهویه» ذکر شده است.
با توجه به این مدارک، دلیل علت فاصله زمانی بین مرگ نیکا و تحویل جسد او به خانواده؛ ناشناس بودن جسد و تأخیر خانواده نیکا برای اعلام مفقودی، بوده است.
در مورد دفن نیکا هم شایعاتی توسط رسانههای بیگانه، مطرح شد و ادعا شد که اجازه خاکسپاری نیکا شاکرمی، در خرم آباد داده نشده است.
اما دایی مادر نیکا در توضیح دلیل دفن نیکا در روستای حیاتالغیب گفت: «ما در ابتدا در این باره با دو نظر در فامیل مواجه بودیم، فامیل پدر مرحوم نیکا بر خاکسپاری او در جوار پدرش تأکید داشتند، ما هم با این موضوع موافق بودیم. اما مادرش در ابتدا مخالف بود که بعد از صحبتهایی که کردیم، با توجه به فراخوانهایی که شده بود و احتمال میدادیم برخی بخواهند در مراسم شلوغ کنند و جان مردم دیگری به خطر بیافتد، یعنی همان جریانی که میتواند قاتل نیکا باشد در تهران، ممکن است بیاید و در این مراسم هم اغتشاشی را ایجاد کند و حتی باز هم کشتهسازی کند، تصمیم بر خاکسپاری او در روستای پدری با حضور اقوام درجه یک گرفتیم.»
دلایل تقویت فرضیه خودکشی نیکا شاکرمیهمانطور که بیان شد، با بررسیهای انجام شده، مشخص شد که نیکا به دلیل سقوط از بالای ساختمان فوت کرد، اما اینکه نیکا به چه دلیلی از ساختمان پرت شد نامشخص ماند. یکی از فرضیههای مطرح شده، فرضیه خودکشی نیکاست. علاوه بر مکالمات نیکا با مادرش، مکالمه اینستاگرامی او با فروشنده قرص کشنده برنج که معمولاً برای خودکشی استفاده میشود نیز، یکی از مواردی بود که در تلفن همراه او وجود داشت و تصاویر آن نیز منتشر شد. همچنین علاقه نیکا به حضور در ارتفاع که از سوی خاله او نیز این موضوع تأیید شد و در کنار آن پیشنهاد او به دوستش برای خودکشی از طریق سقوط از ارتفاع به عنوان مطمئنترین راه خودکشی، دو نکته مهمی بود که در تحقیقات مشخص شد.
نیکا به یکی از دوستانش که تصمیم به خودکشی داشت گفته بود: تنها راه مطمئن خودکشی، سقوط از ارتفاع است که قطعاً کشنده است.
نهایتاً، بررسی پرونده نیکا شاکرمی، نشان میدهد مرگ او نه به اغتشاشات ربط داشته و نه توسط نیروهای امنیتی انجام شده، اما رسانههای معااند با اتکا به اظهارات متناقض خانواده او و ادعاهای دروغین خود، اقدام به انتشار دادههای غلط درباره مرگ نیکا کردند و حتی بعد از مشخص شدن ابهامات نیز دست از ادعاهای خود نکشیدند.
گزارشهای غیرمستند رسانههای خارجی در مورد مرگ نیکا شاکرمیعملیات روانی از مهمترین ابزار دشمنان در تحلیل و تبیین جنگ ترکیبی علیه ایران اسلامی است. عملیاتی که رفتهرفته پیچیدهتر نیز میشود. جنگ تبلیغاتی علیه ایران توسط رسانههایی مانند: بیبیسی فارسی، اینترنشنال، صدای آمریکا، فاکس نیوز، سی ان ان و… سازماندهی میشود.
در اغتشاشات ۱۴۰۱، سیانان به عنوان یکی از بازوهای رسانهای دشمن، برای نشر اخبار کذب درباره ایران تبدیل شد. در این پروژه، سیانان به عنوان یک رسانه انگلیسی زبان به ظاهر معتبر، به انتشار گزارشهایی علیه ایران پرداخت.
تا پیش از این، رسانههای سرشناس آمریکایی در جنگ روانی علیه ایران، برای حفظ اعتبار خود، سعی داشتند فیک نیوزها، جعلیات، اخبار کذب و چرندیات خود در مورد ایران را از طریق رسانههای زرد وابسته به خود مانند: شبکههای منوتو، اینترنشنال، آمدنیوز و در مواردی بیبیسی فارسی، به اذهان و افکار مخاطبان خود برساند، اما در مورد وقایع سال گذشته ایران، به دلیلی بیاعتباری و بیحیثیتی این شبکهها، رسانه ظاهراً معتبری مانند سیانان هم وارد این بازی شد و شروع به نشر اخبار واهی درباره اغتشاشات ایران کرد.
سیانان در این پروژه، برای اعتباربخشی به گزارش خود به سراغ افرادی با هویت مشخص رفت. از جمله این افراد نیکا شاکرمی بود. پروژهای که با توسل به قدرت فضای مجازی و خلاءهای قانونی به شکل وسیع تری گسترش پیدا کرد.
سیانان در گزارش خود برای اثبات بازداشت نیکا شاکرمی استنادات عجیبی آورده بود؛ مثلاً حضور نیکا شاکرمی در اغتشاشات را دلیلی بر بازداشتش مطرح کرد در صورتی که موضوع حضور نیکا در اغتشاشات و دستگیری او از سوی مادر و خاله وی مطرح شده بود و شاهدی بر این ادعا که نیکا دستگیر شده است، وجود ندارد.
همچنین سیانان مدعی شده بود که نیکا در ساعت ۲۰:۳۷ دقیقه دستگیر و بازداشت شده بود و تلفن همراه وی از دسترس خارج شد؛ در حالی که این ادعا، حتی تماسهای نیکا با خانواده و اطرافیانش بعد از این ساعت در بین ساعت ۱۱:۳۰ الی ۱۱:۴۰ که از سوی مادر نیکا نیز تأیید شده است را نادیده گرفته بود.
بررسی گزارشهای سیانان نشان میدهد که ظاهراً این رسانه خود را «مرجع» میداند و ادعاهایی که از سوی رسانهها و منابع نامعتبر مطرح شده را، «تأیید» میکند.
این جریان نشان میدهد که پروژه تهدید امنیت روانی و فیزیکی مردم ایران به قدری برای دشمنان ایران مهم است که ترسی از خدشه حیثیت و اعتبار رسانههای جریان اصلی خود ندارند و این امر در مورد ادعای سیانان، در ماجرای «نیکا شاکرمی» نیز مشاهده شده است.
ژیار گل، گزارشگر بیبیسی فارسی نیز در یک گاف بزرگ، درباره فوت نیکا شاکرمی به پیدا شدن پیکر او در کهریزک اشاره میکند و با تأکید میگوید: چرا جنازه او را به کهریزک بردند و در واقع این موضوع را یکی از نشانههای جنایت علیه او معرفی میکند!
در حالی که، ظاهراً نمیدانست، مرکز تشخیص و آزمایشگاهی پزشکی قانونی استان تهران در کهریزک قرار دارد و افراد برای پیدا کردن اجساد مفقودشده باید به آنجا مراجعه کنند!
بیبیسی فارسی نیز، بدون هیچ سندی و صرفاً بر اساس شنیدهها، مدعی شده بود که نیکا در تجمع ۲۹ شهریور ۱۴۰۱ مفقود شده و پس از ۱۱ روز جسد او به خانواده تحویل داده شده است.
در نهایت، با بررسی پرونده نیکا شاکرمی توسط مراجع ذی صلاح، مشخص شد که مرگ او نه تنها توسط نیروهای امنیتی انجام نشده، بلکه ارتباطی نیز با اغتشاشات نداشته و صرفاً نام او در آن روزها به واسطه مرگ مشکوکش، در لیست پروژه کشتهسازیها قرار گرفت.
کد خبر 749464