چرا کشورهای عربی راهبرد «تنش زدایی» با ایران را انخاب کرده اند؟
تاریخ انتشار: ۸ مرداد ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۶۲۱۴۱۸
خبرگزاری مهر- گروه بین الملل: اخیرا جو بایدن در نخستین سفر خود به منطقه غرب آسیا راهی تلآویو و جده شد تا بتواند در میان «متحدان سنتی» خود راهی برای برون رفت از چالشهای داخلی-خارجی دولت آمریکا بیابد. این سفر در حالی صورت گرفت که پس از دهه ها واشنگتن برای مقابله با چین، سیاست خاورمیانه ای خود را تغییر داده و به دنبال خروج نظامی از منطقه غرب آسیا است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در چنین شرایط اعراب منطقه بویژه شیخ نشینهای حاشیه خلیج فارس با مشاهده خلا ناشی از خروج قدرتی بزرگ از نظم امنیتی منطقه به دنبال تجدید نظر در روابط با کاخ سفید و حرکت به سمت قدرتهای نوظهور و منطقه ای همچون چین، روسیه و ترکیه هستند. با آنکه طی دو دهه اخیر به واسطه تبلیغات آمریکا و رژیم صهیونسیتی، «ایران انقلابی» به عنوان تهدید شماره یک جهان عرب معرفی شده بود اما فرآیند گذار در نظم بینالمللی و منطقهای، دولتهای عربی را متقاعد کرد که سیاست نزاع با ایران را کنار گذاشته و به دنبال بهبود روابط با تهران باشند.
در نظم سیال یک-چند قطبی کشورهای عرب خاورمیانه ترجیه میدهند که به اتخاذ سیاست «موازنه مثبت» با تمام قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای روابط نزدیک برقرار کرده و از این طریق به تامین حداکثری منافع و امنیت خود بپردازند. در ادامه این یادداشت سعی خواهیم کرد تا دلایل تمایل جهان عرب برای بهبود روابط با ایران و خلق موازنه جدید در منطقه غرب آسیا را واکاوی و بررسی کنیم.
فروپاشی نظم تک قطبی
پس از بحران مالی سال ۲۰۰۸ آمریکا دیگر به عنوان هژمون بلامنازع جهان مطرح نبود. چین پسامائو توانست تحت رهبری دنگ شیائو پینگ به تدریج از اویل دهه ۱۹۷۰ میلادی درهای اقتصاد خود به روی دنیا را باز کند و از فرآیند جهانی شدن نهایت استفاده را برای افزایش جایگاه ملی خود ببرد. حزب کمونیست چین با بازتعریف سیاستهای این کشور در حوزه سیاسی و اقتصادی زمینه حرکت این کشور به سوی توسعه پایدار را فراهم آورد و با آغاز قرن بیست و یکم به عنوان جدی ترین رقیب آمریکا در حوزه اقتصادی مطرح شد.
در سوی مقابل روسیه که تجربه فروپاشی تراژیک اتحاد جماهیر شوروی را حافظه تاریخی خود داشت خیلی زود روند اصلاحات یلتسین را کنار گذاشت و با راهبردهای حلقه نئو اوراسیانیستها به دنبال احیاء عمق راهبردی مسکو در منطقه خاورمیانه و بالکان رفت. حضور نظامی-امنیتی مسکو در منازعات گرجستان، سوریه، لیبی و اوکراین نشان دهنده عزم این کشور برای احیاء «امپراتوری روسی» در محیط پیرامونی خود است.
ظهور این دو قدرت بزرگ خبر از پایان دوران تک قطبی و آغاز دوره یک-چند قطبی سیال در سطح نظام بینالملل میدهد. در چنین شرایطی واشنگتن تصمیم گرفت تا با بازتعریف مجدد سند امنیت ملی خود تمرکز خود را نخست بر روی چین به عنوان قدرت اقتصادی آینده جهان و در وهله دوم روسیه به عنوان قدرتی نظامی-امنیتی قرار دهد.
خروج از منطقه
یکی از نخستین سیاستهای آمریکا برای تمرکز بر روی پکن و مسکو، خروج تدریجی از منطقه غرب آسیا است. خاورمیانه به دلیل بهرهمندی از منابع سرشار هیدروکربنی و قرار داشتن در مسیر اتصال شرق و غرب عالم، همواره در مرکز توجه سیاستمداران آمریکایی قرار داشته است. اما خودکفایی تدریجی امریکا از منابع نفت منطقه سبب شد تا به تدریج زمزمه خروج واشنگتن از خاورمیانه تقویت شود.
در دوران جدید امریکا برای تامین منافع خود به شکل مستقیم عمل نخواهد کرد بلکه از طریق سیاست «موازنه از دور» به دنبال تامین منافع خود در منطقه غرب است. در دوران جدید دیگر سیستم پدافندی امریکا (پاتریوت) دیگر حافظ امنیت پادشاهیهای منطقه نخواهد بود. به عنوان مثال انصارالله یمن به عنوان یکی از بازوهای محور مقاومت به وسیله نیروی موشکی و پهپادی تاسیسات نفتی آرامکو را بدون عکس العمل جدی از سوی امریکا هدف قرار میدهد.
«متنوعسازی» شرکا در حوزه سیاست خارجی
با خروج تدریجی امریکا از منطقه «خاورمیانه عربی»، بویژه زیر سیستم خلیج فارس، دولتهای منطقه به سمت یافتن شرکای فرا منطقهای جدید و تعریف نظم امنیتی جدید حرکت کردند. نکته جالب توجه در این بازنگری امنیتی را میتوان حرکت دولتهای حاشیه خلیج فارس به سوی رقبای امریکا یعنی چین و روسیه دانست. کشورهای منطقه خاورمیانه عموما به دلیل فقدان مشروعیت داخلی و داشتن موقعیت ویژه در نظام جهانی همواره برای حفظ تاج و تخت به سراغ قدرتهای بزرگتر میروند تا از این طریق بقای نظام خود را تضمین کنند.
در دوران کنونی کشورهای منطقه ضمن حفظ این سنت به دلیل ابداع سنت جدید در روابط با قدرتهای بزرگ هستند که میتوان آن را موازنه مثبت دانست. به عنوان مثال در نظم جدید کشورهایی همچون امارات عربی متحده یا عربستان سعودی سعی میکنند ضمن حفظ روابط راهبردی با آمریکا به سراغ قدرتهای (تقریبا) همتراز همچون چین بروند تا موازنه در روابط قدرتهای بزرگ را برقرار کنند. حال کشورهای عرب خلیج فارس بعد از روسیه بدل به بزرگ ترین تامین کننده نفت چین شده و روابط راهبردی با پکن تعریف کردند.
همچنین ابوظبی ضمن افزایش تعاملات خود با تلآویو به دنبال گسترش روابط اقتصادی-سیاسی با تهران نیز است تا از این طریق ضمن تامین منافع ملی، توان بازیگری خود در تحولات منطقهای را افزایش دهد.
پیام صلح به تهران
برهمین اساس نشست «جده» برخلاف سایر جلسات اتحادیه عرب، شورای همکاری خلیج فارس یا بیانیههای مشترک با کاخ سفید، ایران را به عنوان تهدید شماره یک جهان عرب معرفی نکرد و سخن از بهبود روابط و همکاری با تهران به عنوان کشوری مسلمان با اشتراکات فرهنگی گفت. بیشک یکی از اهداف صهیونیستها در سفر بایدن منطقه ایجاد پیمان نظامی مشترک یا گسترش چتر پدافند هوایی علیه ایران بود اما موضعگیریها و بیانیههای کشورهای عربی همچون مصر، اردن، امارات و عربستان نشان داد که پایتختهای عربی نه تنها ایران را تهدیدی علیه خود نمیدانند بلکه به دنبال بازسازی و گسترش روابط با همتایان خود در تهران هستند.
در نشست ۹ کشور عربی با حضور رئیس جمهور آمریکا، بن سلمان ولیعهد جوان سعودی به جای حمله به ایران لحنی ملایمتر انتخاب کرد و سخن از استقبال این شورا برای همکاری با ایران گفت. این تحولات به آن معنا است که تغییرات شتابان در سطح نظام بینالملل موجب تغییر در جایگاه قدرتهای جهانی و منطقهای شده است.
برخلاف تصور صهیونیستها نزدیک شدن به اعراب به معنای تبدیل کردن آنها به سپر دفاعی تلآویو در برابر ایران نیست. جهان عرب به خوبی میداند که برای حفظ امنیت محیط داخلی و خارجی خود باید با تمام قدرتهای منطقهای و فرامنطقه ای وارد اتحاد شده و منافع خود را از دل رقابت میان کشورهای رقیب یا متخاصم بیابند.
بهره سخن
براساس تعاریف روابط بینالملل هنگامی که وضعیت ثبات در محیط جهانی حاکم نیست و قدرتهای منطقهای و جهانی در فضایی سیال به دنبال تثبیت جایگاه خود در نظام معطوف به آینده هستند، روند روابط میان کشورها و نظمهای منطقهای به سمت «نظم شبکهای» حرکت خواهد کرد.
در نظم شبکهای الگوی روابط میان کشورها «رقابت در عین همکاری و همکاری در عین رقابت» است. با در نظر گرفتن این مقدمات نظری اعراب منطقه به ویژه شیخنشینهای خلیج فارس در خلاء عدم حضور مستقیم آمریکا به دنبال یافتن متحدین جدی در محیط جهانی و منطقهای هستند. اعراب برای نیل به این هدف تنها به سمت چین، رژیم صهیونیستی یا ترکیه نمیروند بلکه باید روابط خود را با یکی از ستونهای امنیتی منطقه یا تهران بهبود ببخشند.
تحقق این سناریو یعنی در آینده نزدیک فشارهای منطقهای از روی ایران کاسته شده و «تهران» میتواند بدل به مرکز همکاری و تعامل با همسایگان خود از مدیترانه تا آسیای مرکزی باشد. ذکر این نکته لازم است که محور محافظهکار عربی روابط بسیار نزدیکی با واشنگتن، پکن و مسکو دارند. برهمیناساس عادی سازی روابط با این دولت ها میتواند از سنگاندازی احتمالی آن ها در روابط فرا منطقهای تهران کاسته و این مانعزدایی سبب جهش ایران در حوزه سیاست خارجی شود.
*محمد بیات، کارشناس مسائل خاورمیانه
کد خبر 5551088منبع: مهر
کلیدواژه: ایالات متحده امریکا ایران عربستان سعودی روسیه رژیم صهیونیستی ایالات متحده امریکا عراق اوکراین فلسطین جنگ اوکراین ترکیه سوریه عربستان سعودی جو بایدن ایران تایوان کرانه باختری منطقه غرب آسیا منطقه ای کشورهای عرب منطقه ای منطقه ای بین الملل خلیج فارس جهان عرب دولت ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۶۲۱۴۱۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
وحشت بلومبرگ از قدرت ائتلافسازی ایران
اعتراف اخیر بلومبرگ نشان میدهد که آمریکا و رژیم اشغالگر قدس شدیداً از همافزایی و همکاری ایران با بازیگرانی مانند روسیه، کوبا، بلاروس، چین، کره شمالی و... وحشتزده هستند.
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، در حالی که رسانههای غربی در طول سالهای گذشته و اخیر، همواره بر انزوای ایران در نظام بین الملل به مثابه گزاره و پیشفرضی تصنعی و القایی مانور دادهاند، اخیرا برخی رسانههای آمریکایی و اروپایی نمیتوانند نگرانی خود را بابت قدرت ائتلافسازی استراتژیک ایران با شرکای راهبردی خود را پنهان سازند.
اخیرا پایگاه خبری بلومبرگ گزارشی درباره همکاری نظامی روسیه و جمهوری اسلامی ایران منتشر کرد، امری که باعث نگرانی رژیم اشغالگر قدس و متحدانش شده است. بلومبرگ در اینخصوص نوشته است " سرگئی شویگو، وزیر دفاع روسیه، در دیدار با محمدرضا آشتیانی، همتای ایرانیاش، در شهر آستانه، پایتخت قزاقستان تاکید کرده است که مسکو آماده گسترش همکاریهای نظامی مفید و متقابل با ایران است. در چنین شرایطی، نگرانی اسرائیل از پیامدهای گسترش روابط دفاعی مسکو و تهران جدیتر از گذشته شده است، بهویژه آنکه روسیه پس از رگبار موشکی ۱۳ آوریل ایران علیه اسرائیل، از تهران طرفداری کرد و وزارت امور خارجه این کشور آن حمله را «دفاع از خود» توصیف کرد. "
واقعیت امر این است که جمهوری اسلامی ایران نهتنها قواعد بازدارندگی را به خوبی آموخته و آن را محقق ساخته است، بلکه همافزایی راهبردی با برخی بازیگران کلیدی در حوزه روابط بین الملل را نیز بهگونهای عملیاتی و به دور از توجه به هیاهوی جریانات طرفدار آمریکا و اروپا در دستورکار قرار داده است.
ابراز نگرانی رسانههای غربی (از جمله بلومبرگ) در خصوص ارتقای همکاریهای امنیتی، نظامی و راهبردی ایران و کشورهایی مانند روسیه و چین برخاسته از همین حقیقت است. این موضوع نشان میدهد که انتقادات جهتداری که در خصوص تعمیق مناسبات دوجانبه ایران و روسیه در طول سالهای گذشته مطرح شده، تا چه اندازهای غیرواقعی بوده است.
همافزایی راهبردی، فرمولی است که مطابق آن دو بازیگر با توجه به وجود تهدیدات یا فرصتهای مشترک در حوزه روابط بین الملل، از ظرفیتهای متقابل یکدیگر در معادلات جهانی استفاده میکنند. بدیهی است که همافزایی راهبردی با یک بازیگر، به معنای وابستگی به آن کشور نیست و اتفاقا به معنای درکی واقعبینانه در قبال ماهیت مناسبات جهانی و حوزه روابط بین الملل است.
اعتراف اخیر بلومبرگ نشان میدهد که آمریکا و رژیم اشغالگر قدس شدیداً از همافزایی و همکاری ایران با بازیگرانی مانند روسیه، کوبا، بلاروس، چین، کره شمالی و .. وحشتزده هستند و آن را مایه ایجاد ائتلافی میدانند که ثمره آن قطعا در تعارض مطلق با امیال مداخلهگرایانه و توسعهطلبانه غرب در جهان امروز قرار دارد.
همین مسئله نشان میدهد که ائتلاف راهبردی با کشورهای مخالف آمریکا (حتی اگر در مواردی با آنها اختلاف نظر داشته باشیم) باید بهصورتی جدی و مستمر در دستورکار دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی کشورمان قرار گیرد تا بتوان از ثمرات آن در ایجاد موازنه قدرت به سود جریان ضد غرب در نظام بینالملل استفاده کرد.
البته در طول سه سال اخیر گامهای موثری در این خصوص برداشته شده و لازم است این نگاه راهبردی، تبدیل به یکی از ثوابت سیاست خارجی کشورمان شود.