(تصویر) شغل خطرناک دختر ۲۳ ساله ایرانی؛ فاطمه روزی ۱۲ ساعت در ارتفاع کار میکند
تاریخ انتشار: ۱۰ مرداد ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۶۴۶۶۳۵
در کودکی پرجنب و جوش بوده و به قول معروف از دیوار صاف بالا میرفته، همین ویژگی در نوجوانی از او یک سنگنورد ساخته و باعث شده در جوانی به دنبال شغلی برود که بیشتر از زمین، روی هوا باشد.
به گزارش همشهری آنلاین؛ «فاطمه اردانیزاده» به خاطر این شغل هر روز از دیوارهای صاف و بلند، بالا میرود و کمتر پایش به زمین میرسد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
یک راپل کار دقیقا چه کاری انجام میدهد؟
من یک راپِل کار هستم. یعنی در ارتفاع و با طناب روی نمای ساختمانها کار انجام میدهم. این کار میتواند شستوشوی شیشه و نمای ساختمان یا رنگآمیزی، مرمت و پیچ و رولپلاک کردن نما باشد. در واقع با وجود راپلکاران دیگر به نصب داربست برای کار در ارتفاع نیازی نیست، ما با کمک طنابهایی که به خودمان آویزان میکنیم، در هوا معلق میشویم و هر کاری که لازم باشد روی نمای ساختمانها انجام میدهیم.
به نظر میرسد این کار حتی برای آقایان هم سخت و پرخطر هست. چه چیزی باعث شد که یک دختر جوان سراغ این کار برود؟
به خاطر علاقهای که به ارتفاع دارم از مدتها پیش سنگنوردی طبیعت و سالن کار میکردم و به واسطه مربیام با راپلکاری آشنا شدم و تصمیم گرفتم آن را به عنوان شغل دنبال کنم.
خانوادهات مخالفت نکردند؟
اول کمی مخالفت کردند چون نگران خطرات این شغل بودند اما کمکم متقاعدشان کردم. حالا هم خوشحالم که به دنبال علاقهام رفته و به خاطر مهارتی که به دست آوردهام، حالا خیال پدر و مادرم هم راحت شده است.
برای راپل کاری دورهای گذراندی و مدرک داری؟
یک دوره ۲ هفتهای گذراندم و مدرک راپلکاری صنعتی گرفتم و به زودی در آزمون بینالمللی این رشته شرکت میکنم تا گواهینامه بینالمللی بگیرم.
تحصیلاتت مرتبط با شغلت است؟
تقریبا؛ لیسانس تربیت بدنی و فوق لیسانس فیزیولوژی ورزشی از دانشگاه تهران دارم.
روزی چند ساعت و این روزها کجا کار میکنی؟
معمولا روزی ۱۰ تا ۱۲ ساعت کار میکنم. درحال حاضر هم مشغول مرمت و رنگآمیزی نمای یک ساختمان ۱۱ طبقه در محله زعفرانیه هستم.
صرف داشتن علاقه، برای ورود به این شغل کافی است؟
خیر. فرد باید ترس از ارتفاع نداشته باشد و از قدرت بدنی زیادی برخوردار باشد من چون سنگنوردی کار کرده بودم و به خاطر تمرینهای سخت سنگنوردی، بدن ورزیده پیدا کردم و در این کار زودتر جا افتادم.
سختیهای یک راپلکاری چیست؟
این کار ریسک زیادی دارد. ما معمولا بر روی ساختمانهای بلند و در ارتفاعات بالای ۴۰ متر کار میکنیم، از این رو کوچکترین بیدقتی میتواند باعث سقوط و به قیمت جانمان تمام شود. ما ساعتها روی صندلیهای طنابی در هوا معلقیم برای همین فشار زیادی به کمرمان میآید. بسیار از ساختمانها پنجرهشان لبه ندارد که پایمان را رویش بگذاریم و قدری استراحت کنیم پس از لحظهای که بالای ساختمان کارگاه میزنیم و فرود میآییم روی صندلی معلق هستیم و باید مراقب باشیم پایمان خواب نرود، باید خودمان را تاب دهیم تا به فضای بیشتری از دیوار دسترسی داشته باشیم. از طرفی در دستمان هم ابزار کار است حالا بسته به کاری که انجام میدهیم این ابزار ممکن است سطل رنگ، واترجت، دریل و فرز و سمباده و کاردک و ... باشد، باید مراقب باشیم حین کار این ابزار از دستمان در نرود و بر سر کسی سقوط نکند.
پس با این خطرات و سختیها باید درآمد بالایی داشته باشید؟
این شغل درآمد ثابت ندارد. معمولا به صورت پروژهای کار میکنیم. اما اگر هر روز سر کار برویم و وسایل کار هم داشته باشیم متوسط درآمدمان به ۳۰تا ۵۰ میلیون تومان در ماه میرسد.
در حین کار برایت حادثه هم پیش آمده است؟
خوشبختانه حادثهای پیش نیامده فقط یک بار از اولین محافظ یا حمایتگر جدا شدم ولی چون حمایتگر دوم هم داشتم سقوط نکردم. یک بار هم داشتم یک ساختمان بلند را رنگآمیزی میکردم، نزدیک بود سطل پر از رنگ از دستم رها شود و یادم میاد در پروژهای هم در حین بتنه کاری یک ساختمان کاردک از دستم به پیادهرو روی درخت افتاد.
با توجه به اینکه اغلب مردم این کار را مردانه میدانند، وقتی شما را میبینند چه برخوردی دارند؟
بازخوردها همه مثبت است معمولا از پنجره یا بالکن خانهشان که مرا میبینند میگویند :«تو دختری! خسته نباشی. آفرین. خداقوت. گاهی هم برایم شربت خنک و بستنی میآورند.
این روزها در اوج گرمای تابستان و زیر برق آفتاب معلق ماندن در هوا و کار کردن روی نمای ساختمان برایت سخت نیست؟
حسن کار ما این است که ساعت کاری ندارد و بستگی به انتخاب خودمان هر ساعتی که بخواهیم کار میکنیم. من سعی میکنم کارم را صبح که هوا خنکتر است شروع کنم. در اوج گرمای ظهر استراحت میکنم و عصر دوباره مشغول میشوم. البته گاهی لباسهایم را خیس میکنم که کمتر گرمم شود. این را هم بگویم من متولد یزد و به اصطلاح بچه کویرم و گرمای هوا برایم چندان آزاردهنده نیست.
از بین شستن شیشه و نمای ساختمان تا رنگآمیزی، مرمت و نصب نما کدام را بیشتر دوست داری؟
شستوشو را دوست دارم چون خیس و خنک میشوم. اما به رنگآمیزی و بتنه کاری به خاطر اینکه میتوانم در آن خلاقیت به کار ببریم بیشتر علاقه دارم. این حس که دیوارهای پر ترک و آسیب دیده را اصلاح میکنم برایم شیرین است.
کارفرماها ترجیح نمیدهند این شغل را آقایان انجام دهند؟
نه، اتفاقا چون رنگآمیزی، بتنهکاری، پیچ و رولپلاک نیاز به ظرافت و سرعت دارد این کار را خانمها بهتر انجام میدهند. در حال حاضر هم چندین گروه دختران راپلکار در تهران فعالیت میکنند و در این کار بسیار موفق هستند.
از اینکه بیشتر روی زمین باشی در هوا معلقی، چه حسی داری؟
روزی ۱۰ تا ۱۲ ساعت در هوا هستم و صرفنظر از سختیهایش که برایم شیرین است، حس خوبی دارم. از آن بالا صدای شهر را بهتر میتوانی بشنوی، آدمها و ماشینها را ببینی که چقدر کوچک هستند، ساعتها تنها باشی و کسی کاری به کارت نداشته باشد و در تنهایی برای بهتر انجام شدن کارت خلاقیت به خرج بدهی و ...
منبع: فرارو
کلیدواژه: راپل خطرناک ترین شغل نمای ساختمان ساختمان ها رنگ آمیزی راپل کاری هوا معلق راپل کار
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۶۴۶۶۳۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سرگذشت غمانگیز نخستین زن بازیگر سینمای ایران؛ صدیقه سامی نژاد که بود؟ (+عکس)
دهم اردیبهشتماه سالروز درگذشت بازیگری است که نه تنها به عنوان نخستین هنرپیشه زن ایرانی شناخته میشود بلکه از منظری دیگر او را اولین قربانی در ناتوانیِ بومی کردنِ تفکر مدرن در سینمای ایران میدانند. صدیقه (روحانگیز) سامینژاد بازیگر فیلم «دختر لر» پس از نقشآفرینی در نخستین فیلم خود آنقدر سختی دید که هرگز حاضر به تکرار این تجربه نشد.
به گزارش روزیاتو، نام روحانگیز سامینژاد که متولد سال ۱۲۹۵ در کرمان بود، با بازی در نقش «گلنار» در فیلم «دختر لُر» برای همیشه در تاریخ سینمای ایران باقی مانده است. «دختر لر» نخستین اثر ناطق سینمای ایران است و در سال ۱۳۱۲ توسط خانبهادر اردشیر ایرانی و عبدالحسین سپنتا ساخته شد.
با پخش «دختر لر» در سینماها که با استقبال فراوانی هم روبرو شد، سامینژاد به شهرت رسید اما بعد سرنوشت بسیار تلخی پیدا کرد.
فریدون جیرانی سال ۱۳۸۹ در دورانی که پخش یک مصاحبه با فریماه فرجامی بعد از سالها بیخبری و با تصاویری تکاندهنده از این ستاره سالهای دور سینما واکنشهای تندی را به دنبال داشت، در مطلبی بیان کرد:
زندگی بازیگران در سینمای ایران تلخ است و این فقط مربوط به سالهای پس از انقلاب نیست. از ابتدای ورود سینما به ایران این سرگذشت تلخ تکرار شده است. ۱۳ اردیبهشت سال ۱۳۷۶ یک روز صبح به دفتر مجله سینما زنگ زدند و گفتند روحانگیز سامینژاد مُرده است. من تا آن روز فکر میکردم روحانگیز سامینژاد باید سالها پیش مرده باشد. به خانه خواهرش عالیه زند تبریزی زنگ زدم و دیدم خبر درست است. رفتم خانه عالیه زند تبریزی و فهمیدم سامینژاد بعدازظهر چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۷۶ در سن ۸۶ سالگی در تنهایی مرده و روز پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت در قطعه ۳۴ ردیف ۴۴ شماره ۴۶ در جایی گمنامی خاک شده است. رختخواب سامینژاد وسط خانه بود. تنها میراث این اولین بازیگر سینما یک کیسه نایلونی بود و داخل آن یک بسته سیگار، یک شناسنامه و بروشور تانشده «دختر لر».
این کارگردان سینما همچنین گفته بود:
من قبل از دیدن این میراث، تصویر سامینژاد را در فیلم تهامینژاد دیده بودم که گریه میکرد و دیگر هیچ. «ایران قادری» که یک روز سرشناسترین بازیگر تماشاخانه تهران بود، چه شد؟ چگونه مُرد؟ چه کسی خبر داشت؟ و خیلیهای دیگر. ریشه سرگذشت تلخ بازیگران در سینمای ایران را باید در جامعهای جستجو کرد که نتوانسته است تفکر مدرن را بومی کند و در خود حل نماید. متاسفانه اولین قربانیان این ناتوانی بازیگران زن سینما بودند.
عباس بهارلو – مورخ و پژوهشگر سینما – در سال ۱۳۸۱ مطلبی درباره این بازیگر نوشته بود که در بخشهایی از آن آمده است:
وقتی در سال ۱۳۱۲ فیلمِ «دختر لر» ساخته مشترک خانبهادر اردشیر ایرانی و عبدالحسین سپنتا، که صدیقه سامینژاد در آن نقش «گلنار» را بازی میکرد، در تهران نمایش داده شد، در میان مردمی که برای بار نخست سیمای یک زن ایرانی را بر پرده سینما دیده بودند واکنشهای ناگواری برانگیخت، که بهدرستی روشن نیست ــ و احتمالاً هیچگاه نیز معلوم نخواهد شد ــ که آیا خانم صدیقه سامینژاد تصوری از آن واکنشها در ذهن داشته است یا خیر، و آیا اگر میداشت حاضر به ایفای نقش در آن فیلم میشد؟
گفته میشود که در آن مقطع آوانس اوگانیانس نیز کوششهایی را در زمینه ساخت فیلم انجام میداد و در اینباره بهارلو ادامه داده است:
بهموازات فعالیتهای سختکوشانه اوگانیانس در ایران، عبدالحسین سپنتا و خانبهادر اردشیر ایرانی نیز برای ساختن نخستین فیلم مشترک در هندوستان در جستوجوی بازیگر زنی بودند که زبان فارسی بداند و نقش «گلنار» را در فیلم «دختر لر» بازی کند. تا قبل از دوره پهلویِ اول بازی زنانِ مسلمان در نمایشها و تعزیهها ممنوع بود و بازیگران زنی که در این سالها در فیلمهای اوگانیانس و مرادی ایفای نقش میکردند مانند مادام سیرانوش، لیدا ماطاوسیان، ژاسمین ژوزف، زما اوگانیانس و آسیا قسطانیان (کوستانیان) از بانوان ارمنی بودند که اکثر آنها از صحنه تئاتر به سینما آمده بودند، بههمین دلیل موانع کمتری بر سرِ راه خود داشتند.
سپنتا موفق شد صدیقه (روحانگیز) سامینژاد، همسر یکی از کارکنان کمپانی امپریال فیلم بمبئی، را که از سیزده سالگی از کرمان به هندوستان رفته بود مجاب کند و با این توضیح که نام او بهعنوان نخستین بازیگر زن در تاریخ سینمای ایران ثبت خواهد شد ــ که شد ــ موافقت او و شوهرش، دماوندی، را برای بازی در فیلمش جلب کند. بدین ترتیب گروه هندی ـ ایرانی عبدالحسین سپنتا و اردشیر ایرانی کار خود را در هندوستان آغاز کرد.
«دختر لر» نخستین بار در سیام آبان ۱۳۱۲ در دو سینمای مایاک (دیدهبان) و سپه بر پرده آمد، و نمایش آن، سال بعد از دوم مردادماه ۱۳۱۳ در سینما مایاک تکرار شد، و پس از یک ماه از چهارم آذر نمایش آن در سینما سپه به مدت پنجاه روز ادامه یافت. سپس با یک دو هفته وقفه در همینسینما از نو بر پرده رفت. استقبال از فیلم بسیار پُرشور بود و حتی «مادر بزرگهای خیلی پیر» هم رفتند تا سرگذشت «دختر لر» را بهچشم ببینند.
ایفای نقش گلنار در «دختر لر» موجب شد که صدیقه سامینژاد چنان انگشتنما و زبانزد خاص و عام شود که هم با دشنام روبرو شد و هم با تشویق برخی مردم در شهرهای مختلف.
سامینژاد در سال ۱۳۴۹ یعنی ۳۷ سال پس از نمایش «دختر لر»، در مستندی از محمد تهامینژاد با نام «سینمای ایران از مشروطیت تا سپنتا» حضور یافت و به روایت زندگی دشوار و پر از رنج خود پرداخت.
از تهامینژاد نقل شده است:
اغلب بهطور کنترلنشدهای میخندید و در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود به من گفت که هنگام اقامت در هند ایرانیهای متعصب او را مورد ضربوشتم قرارمیدادند و حتی بطری بهطرفش پرتاب میکردند. بهطوریکه همواره مجبور بود همراه با محافظ از استودیو امپریال فیلم خارج شود.
درباره این چهره مستند دیگری با نام «روحانگیز سامینژاد» به کارگردانی مجید فدایی نیز ساخته شده که در ارتباط با زندگی نخستین بازیگر زن سینمای ایران و ایفاگر نقش «دختر لر» است.
سامینژاد در حالی در ۸۰ سالگی از دنیا رفت که خاطرات زیادی از دورانی که «دختر لر» ساخته شد و حواشی پیرامون آن بازگو نشد. فریدون جیرانی که مطالعات زیادی درباره تاریخ سینما دارد، با بیان اینکه چنین اتفاقی فقط مختص نخستین بازیگران سینما نبوده، در مصاحبهای با ایسنا گفته بود:
بسیاری از بازیگران سینما، حرف و تاریخ سینما را با خود به زیر خاک بردند. من بارها به آنها گفته بودم که اجازه بدهید این اطلاعات به نسلهای دیگر انتقال داده شود، اما بسیاری از آنها به این موضوع توجه نکردند.
قدیمیهای معروف، بریدهاند و سعی میکنند که صحبت نکنند، چون معتقدند سالها به آنها بیلطفی شده است و دل پرگلایهای دارند. مثل ناصر ملک مطیعی که من یک بار از او دعوت کردم تا به خانه سینما بیاید و درباره «چهارراه حوادث» (فیلمی به کارگردانی ساموئل خاچیکیان) صحبت کند و هرچه اصرار کردم موافقت نکرد. فردین هم دق کرد، در حالی که میتوانست بازی کند. در یکی از برنامههای تلویزیونی هفت، بعد از سالها آقای افخمی گفت که اگر به تاریخ سینما مراجعه کنید میبینید که بعد از فیلم «گنج قارون» تعداد سینماهای تهران افزایش پیدا کرده است بنابراین نمیتوان نقش فردین را در تاریخ سینمای ایران انکار کرد اما سالها تلاش شد که این نقش را انکار و حذف کنیم اما نتوانستیم. برای همین بعد از فوت او تشییع جنازه باشکوهی شکل گرفت. او میتوانست بازی کند، چرا بازی نکرد؟ اگر بازی میکرد چه اتفاقی میافتاد؟ در سینمای سی سال اخیر که علی بیغمی وجود نداشت، میتوانست نقش یک پدر را بازی بکند.
کانال عصر ایران در تلگرام