Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فارس»
2024-04-29@18:32:06 GMT

روایت یک شام غریبانه ی غریبانه

تاریخ انتشار: ۱۹ مرداد ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۷۰۸۹۹۵

روایت یک شام غریبانه ی غریبانه

گروه زندگی-نفیسه خانلری: وقتی پس از ده شب عزاداری در گوشه ای از هیات و همنوایی زیارت عاشورا در جمع عزاداران حسین(ع)، نمی‌توانی نقطه پایان را بگذاری، دلت آشوب می شود. می‌دانستم که امشب جای من در آن هیات نیست. با بچه ای که تب کرده و ممکن است بچه های دیگر را هم بیمار کند، ثواب نشستن در خانه، کم از عزاداری در هیات ندارد و حتی شاید اجرش بیشتر هم باشد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

چه بساکه اگر خانم همسایه هم اینطور فکر کرده بود و دخترش را به هیات نمی آورد، حالا در این شام غریبان، چند خانواده اسیر خانه نمی شدند. به هرحال، راهی برای فرار نبود و باید در خانه می ماندم اما دلم آنجا بود. شبکه های تلویزیون را بالا و پایین می‌کردم تا با روضه عاشورا کمی آرام بگیرم که ناگهان تصویر سیدمجید بنی فاطمه در قاب تلویزیون نقش بست. تکرار برنامه «حسینیه معلی»؛ چه چیزی بهتر از این. دیگر کنترل اشک ها دست خودم نبود. «یا اباعبدالله این بچه ۳ ساله از اولین شب محرم تا الان، لباس مشکی پوشیده و پای ثابت هیاتت بوده، خودت کمک کن تا هرچی زودتر حالش روبه راه بشه.»

-با صدای کلیدی که در قفل درب پیچید، اشک هایم را پاک کردم تا مبادا دخترم که از روضه خانه همسایه برمی‌گشت، بی تابی ام را ببیند هرچند که او باهوش تر از این حرفاست. همین که از راه رسید، صورتم را بوسید و باشوق شروع به تعریف از روضه کرد.«راستی مامان، دوستم تو روضه گفت امشب تو نورالشهدا شام غریبانه. می تونیم بریم یه جایی دور از بقیه عزاداری کنیم. اونجوری کسی هم مریض نمیشه. تازه مامان می تونیم خانوادگی بریم. می‌گن اونجا هیات تو فضای بازه. هم زنونه مردونه داره و هم می تونیم زیرانداز ببریم و خانوادگی تو محوطه بشینیم.»

با آن حال خرابم، کلماتش به سختی در مغزم جا می افتاد‌ اما انگار فرشته نجاتم بود و روضه خانگی همسایه، بهانه ای گرانقدر برای این نجات. آب حوله پاشویه را برای چندمین بار چلاندم و آن را روی پیشانی پسرم گذاشتم. صلوات می‌فرستادم و امیدوارم بودم که داروها اثر کند و کمی حالش جا بیاید. با صدایی نه چندان مطمئن گفتم «آخه مامان این بچه حالش خوش نیست. بریم بیرون بدتر میشه. امشب همین جا روضه می‌ذاریم و همه با هم پشت پنجره شمع روشن می کنیم.» حرف هایم که تمام شد، با قیافه ای درهم رفته به اتاقش رفت و مشغول مرتب کردن اتاقش شد...

-نزدیکای اذان مغرب، دوباره به سراغم آمد.« مامان بریم. حالا که حالش بهتر شده، می ریم و یه ساعته برمی گردیم. همین نزدیکه دیگه، اگه دیدیدم خوب نیست سریع میایم خونه.»

-«مامانی بیا دست بزن ببین دیده داغ نیستم. خوب خوب شدم بریم دیده قول میدم دریه نتنم.»

با آن زبان کودکانه اش، قند در دلم آب شد و خوشحال از اینکه بچه هایم در این سن و سال اینقدر مشتاق حسین اند و برای هیاتش سر از پا نمی شناسند؛ اما چقدر در این مواقع تصمیم گیری سخت می شود. بعد از کلی کلنجار با خودم، بالاخره باشه در زبان چرخید و با صدای آخ جوون بچه ها متوجه شدم که بله را گفته ام. «اما دوتا شرط داره؛ اول اینکه ماسک بزنید، بعدم اینکه همونجا دور از مردم پیش خودم بشینید و جایی نرید.»

- بعد از خواندن نماز، با یک زیرانداز، دو بطری آب و چند بسته بیسکوییت راهی شدیم. محض احتیاط شربت  تب بر هم با خودم بردم تا اگر لازم شد، در دسترسم باشد. حدود ده دقیقه بعد در نورالشهدا بودیم. یاد چندسال پیش افتادم که دخترم کوچکتر بود و برای شام غریبان هرچه دنبال هیات و تکیه گشتیم تا شمعی روشن کنیم، موفق نشدیم اما حالا به برکت شهدای گمنام، تپه باصفای نورالشهدا به مامنی برای عاشقان تبدیل شده و معمولا در مناسبت هایی این چنینی، برنامه هایی دارد و اگر هم نداشته باشد، همان نشستن در کنار مزار شهدا قلب آدم را آرام می کند. برای آنکه وارد جمعیت نشویم، از همان دور فاتحه ای خواندیم و دورتر از همه نشستیم. خانواده های بسیاری، گوشه گوشه محوطه نشسته بودند و نور شمع هایشان، حسی روحانی به فضا می بخشید. بچه ها گاهی چرخی در فضای باز می‌زدند و گاهی به کنار خانواده می آمدند. این هیات در فضای باز، آن ها را حسابی سرکیف آورده بود و خانواده ها بدون بدقلقی بچه های کوچکتر و بدون اینکه مدام در حال رفت آمد به بیرون و داخل هیات باشند، می توانستند باخیال راحت‌تری از کل مراسم بهره ببرند. البته رعایت حرمت هیات و توجه به عدم مزاحمت بچه ها برای بقیه عزاداران هم موضوعی بود که خانواده ها از آن غافل نشده بودند و الحق هم در این شام غریبان، نظم و آرامش خاصی حاکم بود.


ایستگاهدصلواتی واقع در محدوده نوالشهدای پردیس

- بعد از آنکه در جایمان مستقر شدیم و با چای ذغالی ایستگاه صلواتی، گلویی تازه کردیم، همگی روبه قبله نشستیم تا همنوا با دیگران، عزاداری کنیم. سینی فلزی که از خانه همراهمان آورده بودیم، جلوتر از همه جاخوش کرده بود. بچه ها هرکدام با نیت هایی که فقط خودشان از آن خبر داشتند، شمع هایشان را داخل سینی روشن کردند و شمع سوم را بدست من دادند. «خدایا به آبروی همین شب، ظهور آقایمان را نزدیک کن و به خانواده ام آنقدر معرفت بده که از یارانش باشند.»  - سومین و چهارمین شمع هم در سینی قد علم کردند. همان طور که به قطره های آب شده شمع ها چشم دوخته و دل به مراسم سپرده بودم، اتفاقات چندساعت قبل تر در ذهنم مرور می شد؛ یعنی همان وقتی که مستاصل مانده بودم و اطمینان داشتم که حسرت شام غریبان امسال بر دلم می ماند اما آقا، جوری مهمان نوازی کرد که حالا شرمنده از ناامیدی چند ساعت قبل، به پهنای صورت اشک می ریختم. سینه زنی دسته جمعی خانواده ها، خواندن دعای فرج و دعای الهی عظم البلا که با بلندگوهای متعدد در فضا می پیچید، همه حسرت ها را به آنی با خود برد. صدایی در پس ذهنم می گفت:«دعوت که شده باشی، از آسمان سنگ هم ببارد، جایت در هیات اباعبدالله الحسین(ع) محفوظ است. قسمت امشبت اینجا بود؛ تپه نوراالشهدا؛ شام غریبانه ای غریبانه در جایی دورتر از هیات همیشگی ات...!»

انتهای پیام/

 

منبع: فارس

کلیدواژه: شام غریبان دعوت به هیات هیات خانوادگی شام غریبان خانواده ها بچه ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۷۰۸۹۹۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

کارنامه سه ساله به روایت اعضای شورای شهر اصفهان

در آستانه فرارسدن روز شوراها ٨ نفر از اعضای شورای اسلامی شهر اصفهان به بیان مهمترین اقدامات انجام شده در سه سال اخیر شورای ششم و برنامه ها یک‌سال طلایی باقی مانده از عمر این دوره شورا پرداختند.

کد خبر 747838

دیگر خبرها

  • تصویب طرح یادمان و جانمایی کاربری‌ها در تپه روضه الشهید
  • اقلام مورد نیاز معلولان خانواده یاسوجی تامین شد
  • روایت آقای کاراگاه از فجیع‌ترین و بدترین پرونده‌ای که داشت | فیلم
  • ببینید | فجیع‌ترین و بدترین پرونده قتل به روایت یک کارآگاه
  • آیت الله جوادی آملی: حرف هر واعظی در مردم اثر نمی‌کند، وگرنه روضه خوانی‌ها و وعظ کم نیست
  • کارنامه سه ساله به روایت اعضای شورای شهر اصفهان
  • ببینید | روایت خبرگزاری فارس از ترفند جدید کلاهبرداری از مردم
  • تپش؛ روایت مهمترین حوادث روز
  • ببینید | حشاشین، کینه صهیونیستی به روایت مصری‌
  • روایت خزعلی از جنبش تعهد به خانواده