Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فرارو»
2024-05-03@16:46:57 GMT

ماجرای شکنجه خانواده افسر افغانستانی در مرز ایران

تاریخ انتشار: ۱۹ مرداد ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۷۱۰۵۵۵

ماجرای شکنجه خانواده افسر افغانستانی در مرز ایران

۱۶ روز پیاده‌روی کردند. در میان سنگ و کلوخ و در سرما، بیابان‌ها را با پای پیاده طی کردند تا به مرز برسند. راهی پر از سختی و خطر را تحمل کردند تا بتوانند از افغانستان خودشان را به ایران برسانند. افسر ارتش افغانستان، از ترس اعدام از سوی طالبان خانواده‌اش را برداشت و مسیر سخت و پرخطر را انتخاب کرد تا خودش را به ایران برساند، اما درست در مرز پاکستان و ایران گرفتار یک گروهک ترسناک شد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

به گزارش شهروند، گروهی که این افسر و خانواده‌اش را گروگان گرفتند. چندین روز آن‌ها را شکنجه دادند تا بتوانند پول‌هایشان را به جیب بزنند.

اعضای این باند خشن‌وترسناک گروگان‌هایشان را مجبور کردند تا از طریق خانواده و آشناهایشان پول‌های بیشتری جور کنند. آن‌ها خانواده این افسر ارتش را آزاد، ولی خودش را همچنان زندانی کردند. تا اینکه در نهایت خانواده این مرد به دادسرای جنایی پایتخت رفتند و درخواست پیگیری و جست‌وجوی شوهرش را دادند.

ماجرا به دی ماه سال گذشته برمی‌گردد. وقتی خانواده یک افسر ارتش در افغانستان بعد از ورود طالبان به آنجا تصمیم گرفتند به صورت قاچاقی از مرز خارج شوند و به ایران بیایند. آن‌ها پس از اینکه به قاچاق‌بر‌ها پول دادند، با چند خانواده دیگر راهی ایران شدند. راه سختی در پیش داشتند، اما سختی‌هایش را به جان خریدند تا اینکه به مرز ایران و پاکستان رسیدند. ولی آن‌ها اتفاقی هولناک در انتظارشان بود. اتفاقی که زندگی این خانواده را از هم پاشید.

فرار به ایران

زن جوان به دادسرای جنایی پایتخت رفت و در نهایت تصمیم گرفت از گروگانگیران شکایت کند. او درخواست جست‌وجوی همسرش را داشت. این زن وقتی در مقابل قاضی قرار گرفت، درباره ماجرایی که برایش رخ داده است، گفت: «شوهرم افسر ارتش در افغانستان بود. ما دو دختر و سه پسر خردسال تا نوجوان داریم. آنجا زندگی‌مان خوب بود. تااینکه طالبان به افغانستان حمله کرد و همه چیز بهم ریخت. از آنجاییکه شوهرم افسر ارتش بود، ترسیدیم که گیر طالبان بیفتد و اعدام شود. طالبان ممکن بود ما را هم اذیت کند. برای همین دیگر نمی‌توانستیم در آنجا زندگی کنیم. پولی به قاچاق‌بر‌ها دادیم و راه‌مان شروع شد. ما دو روز پیاده رفتیم و به یک کمپ رسیدیم. پس از آن دوباره راه‌مان شروع شد. به جز ما چند خانواده دیگر هم بودند.»

۱۶ روز پیاده‌روی

۱۶ روز با پای پیاده از میان سنگ‌ها و کلوخ‌ها گذشتند. سختی زیادی کشیدند. حتی خطر مرگ هم برایشان وجود داشت. تااینکه به مرز رسیدند: «وقتی به مرز ایران و پاکستان رسیدیم، در آنجا ناگهان چند مرد با لباس‌های عجیب و اسلحه سد راه‌مان شدند. آن‌ها همه ما را با خودشان بردند و در اتاقک‌های مختلف زندانی کردند. هر خانواده را در یک اتاقک نگهداری کردند. ما را کتک می‌زدند. شکنجه می‌کردند. می‌گفتند باید هرچه پول داریم به آن‌ها بدهیم. ما هم هرچه داشتیم دادیم. ولی باز هم دست‌بردار نبودند. آن‌ها ما را سوار خودرو کردند. از بیابان‌ها گذشتیم و دوباره به یکسری اتاقک دیگر رفتیم.

در آنجا ۹ روز ما را شکنجه کردند. من و فرزندانم را از شوهرم جدا و شکنجه‌مان کردند. دست‌وپای شوهرم را بستند و او را کتک زدند. می‌گفتند باید پول بیشتری بدهید. هرچه می‌گفتیم دیگر پول نداریم فایده‌ای نداشت. آن‌ها فهمیده بودند که شوهرم افسر ارتش بوده است، می‌گفتند باید با خانواده و آشناهایتان تماس بگیرید و پول پیدا کنیم. تا اینکه بعد از ۹ روز من و فرزندانم را آزاد کردند، ولی شوهرم را با تعدادی دیگر با خودشان بردند. آن‌ها شماره تلفن دادند و گفتند باید پول جور کنیم تا شوهرم آزاد شود. ما نیز وارد ایران شدیم و به تهران آمدیم. اینجا فامیل و بستگان‌مان بودند. نزد فامیل‌مان رفتیم و دنبال کار‌های شوهرم بودم. می‌خواستم پول جور کنم.»

درخواست از بازپرس جنایی

این بار بعضی از گروگان‌ها آزاد شدند و خبری هولناک برای این خانواده آوردند. زن جوان در ادامه صحبت‌هایش گفت: «تااینکه چند روز پیش تعدادی از گروگان‌های آنجا آزاد شدند. شوهرم شماره داده بود به آن‌ها تا با ما تماس بگیرند. آن‌ها با ما تماس گرفتند و گفتند که شوهرم شرایط سختی دارد. آن‌ها گفتند که در این مدت به شدت شکنجه می‌شدند. به آن‌ها غذا نمی‌دادند. درخواست پول داشتند. تااینکه در نهایت آن‌ها پول را جور کردند و آزاد شدند. آن‌ها گفتند که شوهرم تا زمانیکه بیرون بیایند زنده بوده، ولی شرایط بسیار سختی داشته است. آن مرد‌ها می‌گفتند که گروگانگیر‌ها از آن‌ها را کار قاچاق استفاده می‌کردند. حالا شوهرم ماه‌هاست که مانده آنجا و شکنجه می‌شود. ما هم تصمیم گرفتیم که شکایت کنیم تا این موضوع پیگیری شود. گفتیم شاید از طریق اینترپل اقداماتی صورت بگیرد تا شوهرم آزاد شود.»

با اعلام این شکایت، موضوع در دستور کار ماموران قرار گرفت و در حال‌حاضر تلاش برای شناسایی و جست‌وجوی این مرد و گروگانگیران آغاز شده است.

منبع: فرارو

کلیدواژه: طالبان افسر ارتش

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۷۱۰۵۵۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

تصاویر جنجالی؛ پدر مهران غفوریان افسر ساواک بود؟!

تعداد بازدید : 2232 کد ویدیو دانلود فیلم اصلی کیفیت 480 بازدید 13745 بخشی از اعترافات مقامات و بازجوهای ساواک در فضای مجازی بازنشر شده که در آن یکی از ساواکی‌ها به نام «خسرو غفوریان» در حال صحبت درباره امام خمینی و تعریف شدید از بنیانگذار انقلاب است که قاعدتاً به واسطه فرار از سرنوشتی است که آن روزها در انتظار امثال این ساواکی بود. شباهت چهره‌ این فرد با مهران غفوریان و هم‌نام بودنش با این بازیگر سینما و تلویزیون گمانه‌زنی‌ها را درباره‌احتمال اینکه خسرو غفوریان همان پدر مهران باشد افزایش داد. عبدالرضا داوری، فعال رسانه‌ای و مشاور سابق محمود احمدی‌نژاد، در این باره در شبکه‌ی اجتماعی ایکس نوشت: «چند شب قبل در شبکه مستند، فیلم کنفرانس مطبوعاتی کارکنان ساواک در سال ۱۳۵۸ پخش شد. نکته جالب در این ویدیو، معرفی خسرو غفوریان به عنوان مدیر پشتیبانی بخش آموزش ساواک است. خسرو غفوریان، پدر مهران غفوریان است که ۲۰ سال کارمند ساواک بود، و پس از آزادی از زندان، چند سال قبل درگذشت.» این ویدیو را می‌بینید. مهران غفوریان چند سال قبل با انتشار عکسی در دل‌نوشته‌ای برای پدر خود نوشته بود: «بابا جونم خیلی دلم برات تنگ شده ، میدونم که هوامو داری میدونم که یک روز دوباره میبینمت ،دوستت دارم بابا روز پدر رو بهت تبریک میگم جناب ناخدا خسرو غفوریان»

دیگر خبرها

  • تصاویر جنجالی؛ پدر مهران غفوریان افسر ساواک بود؟!
  • ماجرای تیراندازی، دکتر قلابی را رسوا کرد
  • تخریب ۸۰ درصد مدارس غزه و تبدیل آن به بازداشتگاه و مرکز شکنجه
  • پرونده نیکا شاکرمی؛ ماجرای مرگ نیکا چه بود؟
  • ماجرای «بدل» رضا عطاران در تلویزیون
  • ماجرای «بدل» رضا عطاران در تلویزیون چیست؟
  • ماجرای «بدل» رضا عطاران در تلویزیون چیست؟
  • ماجرای خانواده رضا عطاران در «بدل» چیست؟ / معرفی چهره‌های جدید
  • ماجرای خانواده رضا عطاران در «بدل» چیست؟/ معرفی چهره‌های جدید
  • ماجرای قتل غزاله و اعدام آرمان؛ رابطه‌ای بی فرجام