Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فرارو»
2024-05-03@03:14:02 GMT

بیوگرافی شعبان جعفری معرف به شعبان بی مخ

تاریخ انتشار: ۲۸ مرداد ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۷۹۰۷۲۲

بیوگرافی شعبان جعفری معرف به شعبان بی مخ

نام شانزدهمین عضو خانواده آقای جعفری آن چنان در تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران معروف شد که اعضای خانواده‌اش از افشای نسبتِ خونی با او شرم داشتند، همسر و تک پسرش هم او را در فرار به آمریکا، تنها گذاشتند. نام او در فرهنگ مشاهیرِ خیابانی، متراف با الواط، چاقوکش، بزن‌بهادر، لات و جاهل بود. ویژگی منحصر به فرد این شخصیتِ سینه‌چاک و جاهل‌مسلک، بلوایی است که علیه دکتر محمد مصدق و دولت او در شهر راه انداخت.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

به گزارش ایسنا، امروز ۲۸ مرداد شانزدهمین سالمرگ شعبان جعفری معروف به شعبان بی‌مخ در سال ۱۳۸۵ است.

جمع همه تضاد‌ها و دوگانه‌ها بود. در عین حالی که خانواده و روحیه‌ای مذهبی داشت در همان حال مست، در کوچه و محله به دعوا و خونریزی با سایر لات و لوت‌ها مشغول بود.

در حالی که مدعی هواداری از آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق بود دلش برای محمدرضا شاه پهلوی می‌تپید و بر علیه ملی مذهبی‌ها به خیابان‌ها می‌ریخت و مردم را می‌زد و به قول خودش از «اعلیحضرت همایونی» که خیلی دوستش داشت، حمایت می‌کرد.

خلاصه یک بام و دو هوایش بسیار وسیع و جادار بود. نه عقل اجتماعی و سیاسی داشت و نه درکی از بازیچه دست حکومت و جریان‌های فکری و سیاسی شدن داشت. از هر طرف که بیشتر تعریف و تمجدید می‌شنید و بیشتر «حال» می‌کرد یا به قول معروف سبیلش بیشتر چرب می‌شد با همان طرف بر علیه طرف مقابل می‌شورید، بی‌آن که بداند چرا این چنین می‌کند و از بلوا و غائله به پا کرده، چه می‌خواهد.

حاج علی اکبر جعفری


شعبان کیست؟

اول فروردین ۱۳۰۰ شانزدهمین و آخرین عضو خانواده جعفری در محله سنگلج، گذر درخونگاه به دنیا آمد و نامش را «شعبوون» گذاشتند.

در کتب تاریخی هیچ نامی از پدر و مادر شعبوون برده نشده است، اما هر دو اصالتا اهل منطقه کن و سولقان تهران بودند و در دوره جوانی به محله سنگلج در جنوب شهر تهران سکونت داشتند. حاج علی‌اکبر جعفری از برادران بزرگ‌ترش از کسبه سرشناس و خوش‌نام سنگلج بود.

محله سنگلج، گذر باجی‌مالو‌ها یا کوچه روغنی‌ها که بعد از به قدرت رسیدن رضا شاه پهلوی و نقل مکانش به محله سعدآباد در شمال تهران به دستور او خراب شد و پارک شهر در آن ساخته شد، میزبان خانهِ مادری پهلویِ پدر بود.

این محله محل تولد آیت‌الله سید محمد طباطبایی از سران مشروطه در تابستان سال ۱۲۸۸، آیت‌الله محمدحسن شریعت سنگلجی از روحانیون نواندیش دوره پهلوی دوم و محمدرضا پهلوی فرزند رضا شاه بود.

محله سنگلج معروف به محله ناحیه چهار قبل از تخریب از شمال به خیابان سپه تا سه‌راه خیابان جلیل‌آباد (خیام)، از جنوب تا بازارچه قوام‌الدوله، بازارچه‌ای در شرق میدان شاهپور یا میدان دروازه قزوین و گذر قلی‌خان، گذری در امتداد بازارچه قوام‌الدوله بعد از بازارچه معیر و اولین گذر از طرف خیابان خیام، از شرق به خیابان جلیل‌آباد – خیام - و از غرب به گذر خندق غربی سابق و خیابان سیمتری فعلی محدود بود.

بعد از تخریب این محله، خانواده شعبوون در خانه‌ای در گذر دباغ‌خوونه سکونت کرد. پدرِ شعبوون، در این گذر مغازه بقالی باز کرد و پسرش را وَر دستش کرد.

نفر اول از چپ شعبان جعفری به همراه استادش سید حسن رزاز

بعد از رسیدن شعبوون به سن مدرسه، پدرش او را در مدارس محله ثبت‌کرد، اما هیکل درشت و بی‌توجهی به صحبت‌های معلم و قلدری برای برای بچه‌های مدرسه موجب معروف شدنش به «بی‌مخ» شد.

شعبوون در کتاب خاطراتش به چراییِ شهرت یافتش به «بی‌مخ» اشاره و تعریف کرد: «زمانی که به مدرسه می‌رفتم وقتی بچه‌ها می‌خواستن برن دستشویی از معلم اجازه می‌گرفتن و معلم اجازه می‌داد، اما من این کارُ نمی‌کردم، هر وقت می‌خواستم، بلند می‌شدم راهمُ می‌کشیدم و می‌رفتم بیرون. اون وقت معلم با انگشت شقیقشُ نشوون می‌داد و به بچه‌ها می‌گفت: «مُخش خرابه. مُخ نداره» از همونجا اینا اسم مارو گذاشتن بی‌مُخ و این اسم مووند رووم.»

کمتر روزی بود که شعبوون با بچه‌های مدرسه دعوا نکند. همین مسئله باعث شد سه بار از مدرسه اخراج شود و هر بار پدرش مجبور بود او را در مدرسه جدیدی که او نمی‌شناختند ثبت‌نام کند. این وضعیت تا کلاس چهارم دبستان ادامه داشت.

شعبوون در سه مدرسه بصیرت، عنصری و اسلام ثبت‌نام شد، اما هر بار به دلیل شرارت اخراج شد و پدرش دیگر اجازه نداد به مدرسه برود. او برای مشغول کردن شعبوون او را به مغازه ریخته‌گری و آهنگری فرستاد تا وَر دستی کند، اما اهل کار نبود و آنجا هم بند نشد.

پدر، مستاصل از همه جا با سرتیپ اسماعیل شفایی رییس قورخانه دوره رضا شاه، که هم‌محلش بود صحبت کرد و از او خواست شعبوون را در قورخانه مشغول کند و او هم شعبوون را به بخش سوهان‌کاری قورخانه فرستاد، اما آنجا هم دوام چندانی نیافت.

شعبان جعفری نفر اول از چپ

پدر شعبوون در ۱۲ سالگی درگذشت و خرج شعبوون و مادرش و بقیه بچه‌ها به دوش فرزندان بزرگ خانواده افتاد.

هیکل درشت و تنومند شعبوون و ورزشکار بودن برادرش باعث شد او از ۱۴ سالگی با زورخانه و ورزش باستانی آشنا شود و مدتی بعد در بازارچه کربلایی عباسعلی واقع در جنوب چهارراه حسن‌آباد معروف به کربلایی عباسعلی گمرکچی از چهره‌های سرشناس سنگلج به زورخانه‌ای نیمه فعال به نام زورخانه بازارچه برود و آنجا را اجاره کند.

کار هر روزه شعبوون در ۱۵ سالگی، زورگویی، کُری‌خوونی و دعوا با لات‌های سایر محله‌ها و باز شدن پایش برای اولین بار به شهربانی و بازداشت چند روزه‌اش شد.

او در سال ۱۳۱۹ یک سال زودتر از موعد قانونی به سربازی رفت و در اداره نقلیه مشغول شد، اما به دلیل سختی کار کردن برای شعبوون، بار‌ها و بار‌ها از محل خدمتش فرار کرد و هر بار توسط دژبان دستگیر و بازگردانده شد و به همین دلیل دوران سربازیش به صورت ناپیوسته چهار سال طول کشید.

در کشاکش جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط قوای متفقین، با حمایت و همراهی حبیب‌الله بلور، کشتی‌گیر و مربی مطرح دهه ۱۳۲۰ در یکی از خیابان‌های اطراف میدان شاهپور باشگاه «آهن» را راه انداختند و او زیر نظر بلور، هم کشتی یاد گرفت و هم قواعد ورزش زورخانه‌ای را آموخت.

حبیب الله بلور

علاقه‌اش برای یادگیری ورزش زورخانه‌ای انگیزه‌ای شد تا در مسابقات قهرمانی کُشتی باستانی و ورزش‌های زورخانه‌ای در سال ۱۳۲۱ شرکت کند. این زمان مصادف بود با حضور غلامرضا تختی در مسابقات کشتی. شعبوون در این مسابقات به لطف مهارتش در رشته کباده و چرخ، رتبه اول شد.

از راست ورزشکاران ضربدر دار شامل غلامرضا تختی، شعبان جعفری و کریم رحیمی

در چاه سیاست

او در غروب ۲۱ اسفند ۱۳۲۶ که همچنان دوران خدمت سربازی را طی می‌کرد، بعد از خوردن سیرابی و شراب به همراه تعدادی از لات‌ولوت‌های محل به سمت لاله‌زار، بورس تماشاخانه‌ها و سینما‌های تهران رفت و با رفقایش به زور وارد سالن تئاتر فردوسی که در حال برگزاری نمایشنامه «مردم» به کارگردانی عبدالحسین نوشین و عبدالکریم عموئی بود، شد.

نوشین که بعد از اخراج رضا شاه پهلوی از کشور به عضویت حزب توده درآمده بود، نمایشنامه مردم را در انتقاد به ظلم و ستم پهلوی روی صحنه برده بود.

مامور سالن از ورود شعبوون و نوچه‌هایش جلوگیری کرد، اما او با قلدری و دعوا وارد سالن تماشاخانه شد و روی صندلی یکی از مامورانِ کنترل بلیط، نشست و از سالن تماشاخانه خارج نشد. با اطلاع مامور سالن از سرباز بودنِ شعبوون، یک مامور دژبان را خبر کرد تا او بعد از کلی درگیری و فحاشی دستبند به دست از سالن تماشاخانه اخراج شد.

شعبوون و رفقایش که از حالت طبیعی خارج بودند، با راه انداختن دعوا و عربده‌کشی نظم تماشاخانه را برای دقایقی بهم ریختند و موجب حساسیت عکاسان و خبرنگاران حاضر در سالن شدند. خبرنگار و عکاس کیهان فردایِ شبِ ماجرا با انتشار عکسی از شعبوون به این حضور رنگ و بوی سیاسی داد.

فردای دستگیری شعبوون توسط دژبان و انتقالش به سربازخانه، رفقای شعبوون روزنامه‌ای که عکس شعبوون را در حال دعوا چاپ کرده بود نشانش دادند. بالای عکس با تیتر درشت نوشته شده بود «شعبان بی‌مخ دیشب تماشاخانه فردوسی را بهم ریخت» و او تازه متوجه شده بود که رفتنش به تماشاخانه و دعوایش با مامور سالن چطور جنبه سیاسی پیدا کرده است.

ابراهیم حکیمی ملقب به حکیم‌الملک نخست‌وزیر وقت پهلویِ پسر که گرایش توده‌ای داشت همان شب به تماشای تئاتر نوشین رفته بود و بهم ریختن سالن تماشاخانه توسط شعبوون و انعکاس خبری آن به مذاق دربار پهلوی خوش آمد و شعبوون جعفری از تاریخ ۲۲ اسفند ۱۳۲۶ خواسته یا ناخواسته در بازی دربار افتاد.

فردایِ بهم ریختن مراسم تماشاخانه، سرگردی از اداره آگاهی تهران درِ خانه پدریِ شعبان رفت و به تحسین او پرداخت. سرگرد با پرداخت ۲۰۰۰ تومان پول نقد از شعبوون خواست مدتی در خیابان‌های تهران آفتابی نشود او هم به شهر لاهیجان سفر کرد و یک سال در این شهر سکونت کرد.

طی مدت حضور شعبوون در لاهیجان، زورخانه‌ای را به نام اسلام‌نظر اجاره کرد. او همانجا با افسر آزادسرو ازدواج کرد و یک سال بعد به خانه پدریش در گذرِ دباغ‌خانه تهران برگشت.

ادعا یا واقعیت؟

بیشتر عمر شعبوون استخوانی یا شعبوون بی‌مخ به دعوا و بزن‌بهادری گذشت و همین ویژگی او باعث شد هر بار خواسته یا ناخواسته در بلوا‌ها و درگیری‌ها و شرارت‌هایی که در محلات مرکزی شهر تهران اتفاق می‌افتاد، حضوری پررنگ و فعال داشته باشد.

او البته خود را شخصی مذهبی و پایبند به مناسک مذهبی می‌دانست. شعبوون بی‌مخ در کتاب خاطراتش خود را از ۲۵ سالگی جزو جمعیت فداییان اسلام و از پامنبری‌های حجت‌الاسلام سید مجتبی میرلوحی معروف به سید مجتبی نواب‌صفوی معرفی کرد.

او در کتاب خاطراتش درباره جایگاهش در بین اعضای فداییان اسلام گفت: «آخه اون تصمیمی که اینا یه وقت میگرفتن خیلی محرمانه بود. با همدیگه صحبت می‌کردند، با من در میوون نمی‌ذاشتن که. یکی از رفقایی که بین‌شوون بود به من می‌رسوند که اینا فردا ممکنه برن فروهر بزنن.

اینا که هیچ وقت دهنشوون جلو ما واز نمی‌شد. تازه من که هیچ وقت با اینا هم‌قسم نشدم که. من با اینا زیاد قاطی نبودم... م. من که ندونسته رفتم با اینا وفیق شدم حالا اگه قراره یه کاری انجام بدن، باید من بشینم کُلاهمُ قاضی کنم بگم این کار غلطیه. من اگه می‌دونستم می‌خواستن رزم‌آرا رو بکشن، اگه می‌دونستم به خدا به رزم‌آرا» اطلاع می‌دادم.»

او ترور حاجعلی رزم‌آرا نخست‌وزیر مخالف ملی شدن صنعت نفت به دست خلیل طهماسبی در ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ را موجب بریدنش از جمعیت فداییان اسلام عنوان کرد.

در ماجرای حمایت و همراهی سید مجتبی نواب‌صفوی، رییس جمعیت فداییان اسلام از نهضت ملی شدن صنعت نفت و راهپیمایی آنان در حمایت از دکتر محمد مصدق، در جریان ترور حاجعلی رزم‌آرا، نخست‌وزیر وقت شاه، شعبان جعفری نیز بیکار ننشست و خود را به شلوغی‌ها رساند.

او و نوچه‌هایش در حمایت از دکتر محمد مصدق، نخست‌وزیر وقت پهلوی به راهپیمایی حزب توده که علیه نخست‌وزیر در میدان بهارستان برپا شده بود، حمله کرد و بعد از ضرب و شتم آنان به دفتر روزنامه‌های چلنگر، مردم، شورش و بدر، ارگان‌های این حزب ریختند و دفتر‌های این روزنامه‌ها را ویران کردند. در پی این نابسامانی، شعبان بی‌مخ به جرم بهم ریختن نظم عمومی کشور دستگیر و چند ماه در زندان قصر زندانی شد.

هوادار یا نفوذی؟

هر جا جمعیت و سر و صدایی بود، ردی از شعبوون بی‌مخ و نوچه‌های دیده می‌شد. نمونه آن بازگشت آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی، مرجع تقلید سرشناس شیعه در ۲۰ خرداد سال ۱۳۲۹ از تبعیدگاه بیروت لبنان.

منتقدان و مخالفان آیت‌الله کاشانی در گارد سلطنت و دربار پهلوی در حادثه ترور ساختگی محمدرضا پهلوی در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ در دانشگاه تهران، ایشان را به عنوان دستور دهنده اصلی ترور، معرفی و در شب ۱۷ بهمن به همراه دامادش با استناد به ماده پنج قانون حکومت نظامی، بازداشت کردند.

آیت‌الله به همراه دامادش مدتی در زندان قلعه فلک‌الافلاک خرم‌آباد بازداشت و چند روز بعد به بیروت لبنان تبعید شد و پس از یک سال و چهار ماه در تاریخ بیستم خرداد ۱۳۲۹ به تهران برگشت و مردم و هوادارانش برای استقبال راهی فرودگاه مهرآباد شدند و شعبان و نوچه‌هایش هم بین مردم چرخ می‌زدند.

شعبوون بی‌مخ که خود را از هواداران پر و پا قرص آیت‌الله کاشانی می‌دانست در خاطره‌ای از مراسم استقبال، تعریف کرد: «کاشانی به لبنان تبعید بود. روزی که می‌خواست بیاد اعلام کردن کاشانی داره میاد. هموون موقع‌هایی که به حساب توو کار مبارزه با کمونیستا بودم یواش یواش سر و کارم کشید به حسین مکی که بچه محل‌موون بود و توو خیابان ارامنه می‌نشست و برای نماینده شدنش خیلی تلاش کردم.

با حسین مکی عصر‌ها می‌رفتیم خوونه کاشانی که بعد ما یواش یواش دیگه مرید و طرفدار سفت و سخت کاشانی شدیم و مرتب به خوونش می‌رفتم، همین جوری توو اینا قاطی می‌شدم دیگه... ه. پیش کاشانی که می‌رفتم یواش یواش دیگه با مصدق و با دور و وریای مصدق رابطه پیدا کردیم و رفتیم توو اینا و طومار درست می‌کردیم و از این کارا.»

منم از دَمِ فرودگاه مهرآباد که سابق سرآسیاب بود پشت ماشین کاشانی همینجور می‌دویدم که مردم حمله نکنن بهش. مردم میزدهم عقب. تا رسیدیم دمِ خوونش. جمعیت دو پشته از درِ فرودگاه مهرآباد تا توو خودِ پامنار وایستاده بودن.

وقتی خواست از ماشین پیاده بشه مردم هجوم آوردن. نمی‌تونست پیاده بشه. گفت «جعفری مردم رد کن. اینا رو بزن کنار نمی‌تونم پیاده بشم.» منم که از فرودگاه تا سرچشمه دویده بودم به قرآن خسته و مرده هیچی حالیم نبود، منگ منگ بودم. منم حالا هی داد می‌زنم مردم نمی‌رفتن کنار. خب اعصابم خراب شده بود. رفتیم بالای چارپایه گفتیم «ایهاالناس من هیچی این سیدِ خوارک رو له کردین. تا این گفتم همچی کرد: «خوراک ... خودتی... پدرسوخته.»

فردا صبحش گفتیم بریم خوونه کاشانی. مام از همه جا بی‌خبر. محمود مسگر، حسن عرب، عباس کاووسی و اسکندر امیری دور آقا نشسته بودن و گفته بود «آره این دیروز به شما فحش داده و حالام امروزم اومده اینجا شما رو بکشه. سید ممد پسر کاشانی هم اومد گفت: «چه مزخرفی گفتی به آقا دیروز؟» کسی به جوابم توجه نکرد. همه ریختن سر ما. اول توو خوونه یه عده‌ای ریختن سر ما. با اینا بزن بزن کردیم. منم اونوقت یوقور بودم. تا کارمون کشید توو پامنار. با گزن کفاشی زدن تو پام از سر یانو تا کشاله رانم، یه گزن هم زدن توو دستم. یه درفشم فرو کردن توو سفید روونم که از همه زخما کاری‌تر بود. خلاصه با سیخ نونوایی و هر چی دستشوون رسیده بود. حالا هی من می‌گم: «من که چیزی نگفتم» خلاصه منُ بردن بیمارستان سینا. به قرآن. یهو ریختن تمام اوومدن بیمارستان سینا که اونجا منُ بکشن. بچه‌هام تا وضع منُ دیدن او اونجا ما رو بردن بیمارستان رضا نور سر خیابان قوام‌السلطنه – سی تیر فعلی – سه ماه آزگار خوابیدم.

یه روز دیدم کاشانی خدا رحمتش کنه اومد بیمارستان. بهش گفته بودن: «آقا اینجور نبوده. شعبون عاشق شماست. طرفدار شماست. بی‌خودی ریختن سرش. گفتم: «آقا بچه محلات پای منُ گاز گرفتن.» گفت: «این پدرسوخته‌ها مثل سگ میموونن.» آره شوخیم می‌کرد. آدم شوخی بود.»

تکذیب یک خاطره.

اما حسین بنکدار تهرانی از فعالان نهضت ملی ادعا‌های شعبوون بی‌مخ را رد کرد و گفت: «همه تیپ آدمی به منزل آیت‌الله کاشانی می‌آمدند و درِ خانه ایشان به روی احدالناسی بسته نبود. به قدری خوش اخلاق، مردمی و کریم بود که هر کسی از درِ خانه وارد می‌شد، می‌توانست صاف برود کنار دست ایشان بنشیند و عکس بگیرد. عکس گرفتن که به معنی داشتن رابطه با کسی نمی‌شود.

من خودم ۱۵ سال از نزدیکان ایشان بودم و مدام به خانه ایشان رفت و آمد داشتم و ابدا به یاد نمی‌آورم که حتی طیب حاج‌رضایی به آنجا آمده باشد، چه رسد به شعبان جعفری. شاید یکی دو بار آمده بود، اما بعدا لات‌های پامنار او را گرفتند و حسابی کتکش زدند و دیگر سمت خانه آیت‌الله کاشانی پیدایش نشد.»

جنایت ۳۰ تیر

شعبوون در جریان حادثه ۳۰ تیر ۱۳۳۱ و به خاک و خون افتادن ده‌ها نفر از معترضان به انتصاب احمد قوام‌السلطنه توسط محمدرضا شاه پهلوی و قبول استعفای اعتراضی دکتر محمد مصدق از پست نخست‌وزیری، حضور داشت و در حمایت از نخست‌وزیر معزول خیابان قوام‌السلطنه را که بعدا توسط دکتر محمد مصدق برای گرامیداشت یاد و خاطره شهدای به خاک و خون افتاده آن به خیابان ۳۰ تیر تغییر نام داد، شعار داد.

با بالا گرفتن اعتراضات خیابانی و قتل‌عام مردم توسط قوام‌السلطنه، محمدرضا شاه تسلیم خواسته دکتر مصدق که خواستار برگرداندن اختیار انتخاب وزیر جنگ به نخست‌وزیر شده بود، شد و هفدهمین دوره مجلس شورای ملی نیز با رای بالا به دومین کابینه دکتر محمد مصدق رای اعتماد داد.

ماجرای ۹ اسفند

به فاصلة کوتاهی از ماجرای ۳۰ تیر از دکتر محمد مصدق روی برگرداند تا ماجرای ۹ اسفند ۱۳۳۱ پیش آمد. در این روز به پیشنهاد دکتر مصدق، شاه قصد خروج از کشور و سفر به عتبات را داشت که شعبان با پیام آیت‌الله کاشانی و درخواست او مبنی بر ممانعت از خروج شاه از کشور به همراه گروهی از اراذل و اوباش با تجمع در مقابل کاخ مرمر از رفتن شاه جلوگیری کرد و با تهدید بازاریان، بازار تهران تعطیل شد.

شعبوون و دار و دسته‌اش سپس به خانه دکتر مصدق رفت، اما وقتی دید حرفش خریدار ندارد یکی از جیپ‌های بهداری ارتش را سوار می‌شود و در خانه مصدق را از جا در می‌آورد تا راه ورود به خانه نخست‌وزیر برای معترضان باز شود.

کودتای ۲۸ مرداد

این اقدام موجب دستگیری و زندانی شدن شعبوون تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شد. او ظهر ۲۸ مرداد به حکم تیمسار بازنشسته فضل‌الله زاهدی از زندان آزاد شد و به عنوان بخشی از نقشه کودتا وارد عمل شد.

موفقیت چشمگیر شعبوون که موجب ماندگاری نامش در تاریخ سیاسی ایران شد، کشاندن اراذل و اوباش و زنان تن‌فروشِ منطقه میدان گمرک معروف به شهرِ نو به کف خیابان‌های اطراف میدان توپخانه و بهارستان به عنوان مخالفان دکتر مصدق بود.

او هدایت گروهی از لات‌های منطقه مرکزی شهر از جمله طیب حاج‌رضایی، حسین رمضون یخی، عباس کاووسی، محمد مسگر، اصغر استاد قلیخانی (سسکی)، قاسم گلوبندگی، ناصر حسن‌خانی معروف به ناصر جگرکی و تعدادی دیگر را به عهده می‌گیرد و از میدان امین‌الدوله و گمرک شروع کرده از سبزه میدان به طرف بالا راه افتادند و با تخریب کیوسک‌های روزنامه‌فروشی و دفتر روزنامه‌ها به سوی خانه دکتر مصدق رفت. شعبوون بی‌مخ بهمراه حمیدرضا پهلوی به وارد خانه مصدق شدند، ولی نخست‌وزیر از حیاط پشتی به خانه دکتر معظمی رفته بود.

دسته دیگر هم به رهبری ملکه اعتضادی و رقیه آزادپور به همراه روسپیان ناحیه ۱۰ معروف به قلعه شهرنو از میدان گمرک راه افتادند و در خیابان‌های شاه‌آباد، استامبول، نادری و سراسر خیابان شاه شعار دادند و در میدان ارک به دسته شعبوون بی‌مخ پیوستند.

تیمسار فضل‌الله زاهدی با کمک سرتیپ گیلانشاه و ۳۵ تانک و گارد ارتش مراکز مهم تهران را تحت کنترل گرفتند و از آنجا روانه مرکز بیسیم تهران، پیچ شمرون شدند. اردشیر زاهدی به اصفهان رفت و با همراهی سرهنگ ضرغامی مقرر شد در صورت شکست کودتا لشکر اصفهان وارد عمل شود.

سپهبد تیمور بختیار هم یک تیپ به حمایت کودتا از لشکر کرمانشاه به تهران فرستاد. امیر مختار کریمپور شیرازی مدیر روزنامه شورش، از هواداران مصدق توسط جعفری دستگیر و با کتف شکسته روانه زندان شد.

نتیجه کودتا

این کودتا که به کودتای سیاه مشهور شد، موجب تداوم تسلط انگلیسی‌ها بر منابع نفت و گاز کشور و سیطره کامل آمریکا بر شریان‌های اقتصادی و نظامی ایران شد.

این واقعه سیاه جایگاه شعبان بی‌مخ را بین اعضای خانواده پهلوی، امرای بازنشسته و شاغل ارتش، فرماندار نظامی تهران و بقیه سیاستمداران و درباریانِ حامی انگلیس، ارتقاء داد.

شعبوون جعفری و طیب حاج‌رضایی بعد از کودتای ۲۸ مرداد بین مردم با عنوان «تاجبخش» شهرت یافتند.

او درباره علت ملقب شدن به «تاج‌بخش» که از القاب رستم در شاهنامه است در کتاب خاطراتش، گفت: «بعد از برگشت اعلی حضرت به کشور، یه آخوندی بالای منبر گفت: «این آقای جعفری تاج‌بخشه. ایشوون این کار‌ها رو کرده. مردم هم این حرف‌ها رو که یارو به ک... ما بسته بود می‌شنیدن و بهم می‌گفتن.»

شعبوون بعد از این خدمت، به پیشنهاد تیمسار زاهدی با شاه ملاقات کرد و زمینی برای تاسیس زورخانه از شاه هدیه گرفت. او در همین ملاقات اجازه تاسیس جمعیتی به نام جمعیت جوانان جانباز را از شاه گرفت.

بسیاری از مهمانان خارجی رژیم به باشگاه او دعوت می‌شدند تا نظاره گر اجرای ورزشکاران باستانی باشند.

او خود در خاطراتش بی‌آن که متوجه سخنان ضد و نقیضش باشد ناخواسته به آلت دست رژیم بودن اعتراف کرد و گفت: «والا ما اصلا نمی‌دونستیم سیاست و این حرفا چیه. باور کن سرمون تو کار خودمون بود و به دولت و شاه و نخست‌وزیر کار نداشتم. اینا خودشون برای من این بساط درست کردن. خودِ دستگاه این بساط درست کرد وگرنه من اصلا خودم روحم خبر نداشت.»

فرجام شعبوون

در ماه‌های پایانی عمر رژیم پهلوی شعبوون به اسرائیل سفر کرد، اما مجددا به ایران برگشت. او همزمان با فرار شاه در تاریخ ۲۶ دی ۱۳۵۷ به ژاپن فرار کرد و از آنجا به آلمان، اسراییل، فرانسه، انگلیس و ترکیه رفت. در ترکیه با گروه ارتشبد آریانا بر علیه حکومت جمهوری اسلامی فعالیت کرد.

شعبون بعد‌ها به آمریکا مهاجرت کرد و تا پایان عمر در ۸۵ سالگی در شهر سنتا مونیکا در ایالت کالیفرنیای آمریکا زندگی کرد و در همان جا مُرد و در گورستان وست‌وود محل دفن هایده و مهستی، خواننده‌های ایرانی و صد‌ها شاعر، هنرپیشه، خواننده و سیاستمدار ایرانی و غیر ایرانی خاک شد.

افسر، همسرش ۱۵ سال قبل از مرگ شعبان در سال ۱۳۷۰ و حمید در اول فروردین ۱۳۸۵ درگذشتند. از شعبان سه نوه پسر باقی مانده است.

منابع:

باختر امروز، ش ۱۱۷۲ (۲۵ مرداد ۳۲) ص ۱

اسناد سازمان سیا درباره کودتا، پیشین، ص ۱۲۰

باختر امروز، ش ۱۰۰۰ (۱۶ دی ۳۱) صص ۱ و ۸

خاطرات شعبان جعفری، هما سرشار، انتشارات ناب

غلامرضا نجاتی، مصدق: سال‌های مبارزه و مقاومت، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۷۷

عملیات آژاکس، ترجمه ابوالقاسم راه چمنی، تهران، مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات ابرار معاصر، ۱۳۸۰، صص ۴۲ ــ ۳۷

منبع: فرارو

کلیدواژه: شعبان جعفری کتاب خاطراتش آیت الله کاشانی سالن تماشاخانه دکتر محمد مصدق فداییان اسلام رضا شاه پهلوی قوام السلطنه شعبان جعفری شعبان بی مخ زورخانه ای محله سنگلج نخست وزیر بهم ریختن خیابان ها دکتر مصدق رزم آرا خانه ای ۳۰ تیر بچه ها یک سال

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۷۹۰۷۲۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

جنجال نظرات مهدی نصیری درباره شاهزاده پهلوی و اپوزیسیون!

آفتاب‌‌نیوز :

مهدی نصیری، چپ سابقاً انقلابی و سوپر منتقد جمهوری اسلامی که از درون ایران سیاست‌های حکومت را با تندترین ادبیات نقد و به ساختار‌ها حمله می‌کرد طی روز‌های گذشته بدون هیچ مشکلی از ایران خارج شد و به اتفاق همسرش برای یک سفر سه ماهه و دیدن فرزند خود به کانادا رفت.

به نوشته سازندگی، او در اولین فرصت نیز در گفت‌وگویی با تلویزیون بی‌بی‌سی در اقدامی شاذ و عجیب خواستار آن شد که اپوزیسیون شکاف بین مصطفی تاج‌زاده و رضا پهلوی را با یک اتحاد پر کند. او مدعی است که پادشاهی مشروطه و جمهوری‌خواهی می‌توانند متحد شوند. نصیری از مهندس میرحسین موسوی، مصطفی تاج‌زاده، نرگس محمدی و فائزه هاشمی به عنوان افراد اصلاح‌طلبی نام برد که می‌توانند این جریان جدید را پوشش بدهند و برای رفع مشکلات کشور با سلطنت‌طلبان چاره‌اندیشی کنند.

پیش از بررسی این پیشنهاد عجیب و غیرمعمول باید پرسید که مهدی نصیری کیست و از چه جایگاهی چنین نسخه‌ای می‌پیچد؟ او اصلاح‌طلب است؟ خیر. آزادی‌خواه است؟ چنین چیزی در کارنامه او به‌خصوص در سال‌هایی که مدیرمسئول روزنامه کیهان بود، دیده نمی‌شود. چه آنکه مقالات تند‌وتیز و افشای نیمه پنهان روشنفکران، سیاستمداران و هنرمندان در دوره او در کیهان راه‌اندازی شد تا با تندروی‌های بسیار پنجه بر صورت این افراد بکشد.

هنوز فراموش نشده زمانی که او در غوغای جوانی سیر می‌کرد، چگونه مهندس بازرگان که دو برابر سن او در امر سیاسی کار کرده بود را تمسخر می‌کرد و وی را تخفیف می‌داد. با این حال مهدی نصیری در سال‌های اخیر به ناگهان مسیر سیاسی خود را از چپ رادیکال انقلابی به راست افراطی و سلطنت‌طلب تغییر داد و با راه‌اندازی یک کانال تلگرامی آنچنان مطالب تند و تیزی علیه حاکمیت نوشت که برای کسانی که او را می‌شناختند، حیرت‌انگیز بود.

کسانی که کیهان اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ را می‌خواندند، فراموش نکردند که وی چگونه به یک فیلمساز ایرانی به دلیل تراشیدن ریش‌هایش خرده گرفت و او را از دایره حزب‌الله خارج خواند و در گام بعدی مادر آن فیلمساز را صیغه‌ای خواند و با این جمله جنجالی به پا کرد.

اکنون مردی با آن سوابق در رادیکالیسم از این سو افتاده است. او چندی مطالب تند و تیزی را علیه حاکمیت منتشر کرد بی‌آنکه بازداشت شود. در حالی که دیگران با مطالبی خفیف‌تر از آنچه نصیری می‌نوشت، بازداشت و دادگاهی می‌شدند. حال وی بی‌هیچ مانعی به خارج از کشور رفته و در گفتگو با بی‌بی‌سی، رضا پهلوی را شاهزاده می‌خواند و او را پیشاپیش بر سریر پادشاهی می‌نشاند و از جانب کسانی که در دوره سلطنت شکنجه شدند، زندان افتادند و ستم و ظلم دیدند، سخن می‌گوید و خواهان یک اتحاد نامقدس می‌شود.

آقای مهدی نصیری «این تذهبون»؟ به کجا چنین شتابان؟ شما آیا نماینده مهندس میرحسین موسوی هستید که از جانب او که سال‌ها در حصر است، سخن می‌گویید؟ شما آیا نماینده جمهوری‌خواهان ایرانی هستید و سخنگوی آن‌ها شده‌اید؟ تاج‌زاده اگر قرار بود پیوندی با رضا پهلوی داشته باشد که در ایران نمی‌ماند. از افکار فائزه هاشمی علیه سلطنت‌طلبان خبر دارید؟ نرگس محمدی چیزی در این خصوص نوشته که شما باور کردید باید چنین پیشنهادی بدهید؟

فردی که شما او را شاهزاده می‌خوانی، حتی نتوانست یک جمع پنج نفره را برای چند ماه دور هم نگهدارد؟ از کدام اپوزیسیون سخن می‌گویید؟ همان اپوزیسیون خائنی که کمر به تجزیه ایران و نابودی مردم بسته و هر روزه برای روسای جمهوری آمریکا و کشور‌های دیگر نامه فدایت شوم می‌نویسد که تحریم‌های اقتصادی علیه مردم را بیشتر کنند؟

فرض محال که محال نیست، اما آیا با این اتحاد نامیمون، ایران آباد می‌شود و در مدار توسعه قرار می‌گیرد؟ آیا مشکلات حل می‌شود؟ بی‌تردید شما با خیال خامی که دارید، کشور را به دامن یک خونریزی تمام عیار و جنگ داخلی سوق می‌دهید بدون اینکه دستاوردش توسعه و آبادانی ایران باشد.

مردم ایران به گواه تاریخ، همیشه از افراطیون لطمه دیدند. افراطیون چه در جایگاه چپ و چه از منظر راست با ناعقلانی‌گرایی سیاسی، بیشترین ضربات را بر پیکر این کشور زده‌اند.

شما نیز اکنون در همان جایگاه نشسته‌اید و به دلیل اینکه دو دوره در حیات سیاسی جمهوری اسلامی به شدت ذیل رادیکالیسم فعالیت کرده‌اید، می‌توان به قطعیت گفت، پیشنهاد غیرمنطقی شما ناممکن است. زیرا بین جمهوری‌خواهان و سلطنت‌طلبان، دریایی از اختلاف تاریخی و نظری وجود دارد که نمی‌توان به سادگی از آن‌ها چشم پوشید.

جواد امام، محمد علی ابطحی و محمود صادقی درباره گفت‌وگوی اخیر مدیرمسوول سابق کیهان با BBC، سخن گفتند

روزنامه اعتماد نیز نوشت: «سوپر حزب‌اللهی دیروز که امروز رویکرد‌های براندازانه ارائه می‌کند.» این ترجیع‌بندی است که از دیروز و پس از مصاحبه مهدی نصیری و ارائه راهبرد از بین بردن فاصله از شاهزاده تا تاجزاده توسط بسیاری از چهره‌های سیاسی به گونه‌های مختلف تکرار شده است. چهره‌ای که در سال‌های ابتدایی انقلاب در دهه ۶۰ همکاری با کیهان را در قم آغاز کرد و بلافاصله پله‌های پیشرفت را به سرعت پیمود و در شمایل چهره رادیکال جناح راست و سوپر انقلابی در کیهان، نسخه‌هایی برای سرکوب منتقدان و دگراندیشان می‌نوشت.

نصیری که در حوزه متعلق به مکتب تفکیک (عدم ورود به حوزه سیاسی) بود در ادامه نه‌تن‌ها به عرصه سیاسی ورود کرد، بلکه به اعتقاد بسیاری از تحلیلگران، بیش از اندازه در سیاست غوطه‌ور شد و از گذشته‌اش فاصله گرفت.

این، اما همه سرنوشت نصیری نبود؛ کار به جایی رسید که آرام آرام از سال‌های انتهایی دهه ۸۰ نوع دیگری از کنشگری را برگزید و منتقد تند تصمیمات نظام شد. مسیری که به شکل و شمایل دیگر، توسط محسن مخملباف و بسیاری دیگر از چهره‌های سیاسی بریده هم پیموده شده بود. چهره‌هایی که فعالیت خود را در عرصه سیاسی با اصرار در تحقق آرمان‌های انقلابی آغاز می‌کنند. اما نهایتا با انکار همان آرمان‌ها به خط پایان کنشگری سیاسی می‌رسند. مصاحبه نصیری در بی‌بی‌سی فارسی، اما در عرصه داخلی بازخورد‌هایی هم پیدا کرد.

محمود صادقی، چهره اصلاح‌طلب به این نکته اشاره کرد که: «اساسا بین تاجزاده، به عنوان یک اصلاح‌طلب دموکراسی‌خواه مخالف با قدرت متمرکز فردی و شاهزاده به عنوان نماد بازگشت به سلطنت موروثی فردمحور هیچ وجه اشتراکی وجود ندارد. ترسم نرسی به کعبه‌ای اعرابی! کاین ره که تو می‌روی به ترکستان است...»

محمدعلی ابطحی، فعال سیاسی اصلاح‌طلب از مهدی نصیری، مدیرمسوول اسبق روزنامه کیهان انتقاد کرد و نوشت: «آقای مهدی نصیری سوپر افراطی حزب‌اللهی دیروز حق دارد نظراتش تغییر کند و سوپر اپوزوسیون امروز شود. اما هم برای دیروزش و هم برای امروزش توهم مضر است. نه بولتن‌نویسی و اظهارنظر‌های تند حزب‌اللهی‌اش در گذشته توانست ریشه اصلاح‌طلبی را برکند و نه مواضع فعلی اپوزوسیونی‌اش مورد قبول اپوزوسیونی قرار می‌گیرد که ۴۰ سال است در تلاش برای براندازی هستند و نیازی به تازه‌وارد از راه دور آمده ندارند. گفته‌اند شکاف تاجزاده و شاهزاده باید برداشته شود. خودش می‌داند نه شاهزاده می‌تواند به تاجزاده نزدیک شود و نه تاجزاده علاقه‌مند به همکاری با شاهزاده است. مهندس موسوی، نرگس محمدی، فائزه هاشمی و تاجزاده هم، چون دلسوز این جامعه بوده‌اند در ایران باقی مانده‌اند و در زندان و حصر هستند. بد پوست خربزه‌ای زیر پای آقای نصیری انداخته‌اند تا تمامش کنند. هم از داخل حاکمیت و هم از خارج و از درون اپوزوسیون.»

با توجه به بازخورد‌های موضوع «اعتماد» گفت‌وگویی را با جواد امام، دبیر کل مجمع ایثارگران برنامه‌ریزی کرد تا درباره بخشی از دیدگاه‌های مطرح شده در این گفتگو بحث کند. امام با واکاوی گزاره‌های بنیادین اصلاحات به این نکته اشاره می‌کند که جمهوری مسیر طبیعی مشروطه ایرانی است و بازگشت دوباره به مشروطه در واقع نوعی عقبگرد محسوب می‌شود و فایده‌ای برای ایران نخواهد داشت. امام با واکاوی دیدگاه‌های چهره‌هایی، چون تاجزاده، موسوی و خاتمی رویکرد‌های افراطی چهره‌هایی مانند نصیری را برخلاف حرکت طبیعی اصلاحات ایرانی می‌داند.

صحبت‌های اخیر مهدی نصیری با بی‌بی‌سی بازخورد‌هایی در فضای عمومی کشور پیدا کرده است. نصیری در این گفتگو با بردن نام‌هایی، چون تاجزاده، میرحسین موسوی و اصلاح‌طلبان، دیدگاه‌هایی را مطرح کرده است. درباره این دیدگاه‌ها نظری دارید؟

از آنجا که مهدی نصیری اسامی افرادی مانند مهندس میرحسین موسوی و مصطفی تاجزاده و سایر چهره‌های اصلاح‌طلب را مطرح کرده، لازم است توضیحاتی درباره موضوع داده شود. این افراد مطرح شده، مواضع روشنی دارند و مشخص است سال‌های سال در راستای تحقق مفاهیمی، چون آزادی، عدالت، تنش‌زدایی، شایسته‌سالاری و... فعالیت می‌کنند. البته من نماینده این دوستان نیستم، اما تا جایی که می‌دانم، فردی مانند مصطفی تاجزاده هرگز در مسیری حرکت نکرده است که نصیری ادعا می‌کند. مسیر اصلاح‌طلبان و مرزبندی‌های آنان هم روشن است؛ مهدی نصیری نه از اصلاح‌طلبان نمایندگی دارد و نه می‌تواند از جانب افراد اصلاح‌طلب صحبت کند. پیشنهاداتی هم که در گفت‌وگوی اخیر خود طرح کرده، بیشتر در راستای انشقاق و تحت‌فشار قرار گرفتن جریانات داخلی بوده است نه دستیابی به انسجام. در واقع ایشان به دنبال دعوای جدیدی است. امروز بحث‌های مرتبط با براندازی روشن شده به قول سید محمد خاتمی، شرایط امروز کشور به گونه‌ای نیست که از طریق براندازی بتوان مطالبات مردم را محقق کرد. اتفاقا بسیاری از افرادی که نگران ایران و ایرانی هستند، هرگز نسخه براندازی را توصیه نمی‌کنند. شخصا نمی‌توانم شخصیت چهره‌ای مانند مهدی نصیری را تحلیل کنم و ببینم این اظهارات با چه مبنایی سازگار است. نصیری یک چهره اصولگرای تند و رادیکال است که در رزومه او فعالیت در روزنامه کیهان درج شده است. امروز حسین شریعتمداری وارث دیدگاه‌هایی است که قبلا توسط مهدی نصیری‌ها پایه‌گذاری شده بود. در عین حال مشخص نیست آیا اظهارات نصیری در راستای یک پروژه تعریف شده، مطرح شده یا پای موارد دیگری در میان است.

چرا این‌طور فکر می‌کنید. در ظاهر یک چهره سیاسی و رسانه‌ای اظهاراتی را درخصوص موضوعی خاص مطرح کرده است، چرا فکر می‌کنید این رویکرد‌های مطرح شده، ابهاماتی دارد؟

بسیاری از دوستان اصلاح‌طلب، فعالان سیاسی و دانشگاهی، نقد‌هایی مبنایی‌تر، علمی‌تر و در چارچوب منافع ملی کشور مطرح کردند و با مشکلات عدیده‌ای روبه‌رو شدند، اما مهدی نصیری هرگز دچار این مشکلات نشد. این موضوع کمی نیست. چرا در ساختاری که با کوچک‌ترین نقد‌ها برخورد شده، هیچ برخوردی با اظهارات تند نصیری نشده است؟ به نظر می‌رسد مهدی نصیری امروز قصد دارد، افراد و جریاناتی را علیه اصلاحات تحریک کند. قبل از مهدی نصیری، بسیاری از براندازان بیرون از کشور به بن‌بست برخورد کردند. اگر قرار به پویش مسیری در ایران باشد، مسیر اصلاحات است و اگر ساختاری قرار باشد این پروژه را پیش ببرد، این جریان اصلاحات است که می‌تواند این پروژه را راهبردی کند. نصیری ابتدا باید خود را تعریف کرده و تبار سیاسی خود را روشن کند. اگر مهدی نصیری بخواهد جریانی را مخاطب قرار دهد، باید جریان خودبرانداز داخلی و اصولگرایان رادیکال را مخاطب قرار دهد. او نماینده اصولگرایان تندرو و رادیکال کشور است. چه افرادی که برانداز هستند و چه افراد و جریاناتی که با رفتار، عمل و سیاست‌های‌شان کشور را به سمت خودبراندازی سوق می‌دهند، به افکار و رفتار نصیری نزدیک هستند. مرزبندی اصلاحات کاملا روشن است. ما نگران آینده ایران، مردم، جوانان و زنان این سرزمین هستیم. اینکه ناگهان اصلاح‌طلبان و پهلوی ناگهان در کنار هم قرار داده شوند و ایده‌ای با عنوان از تاجزاده تا شاهزاده طرح شود، مشخص نیست از قوطی کدام عطاری بیرون آمده است.

آیا شما هیچ‌وقت با مهدی نصیری صحبتی داشته‌اید. از نزدیک او را می‌شناسید؟

زمانی صحبت محدودی با مهدی نصیری داشتم و ایشان تصور می‌کرد ممکن است سلطنت‌طلبان پایگاه‌های جدی در کشور داشته باشند. من به او پاسخ دادم که قطعا آنچه که بیرونی‌ها ساخته و پرداخته کرده‌اند، برآمده از اشتباهات جمهوری اسلامی بوده است نه توان طرف مقابل. جمهوری اسلامی هر نقد و اعتراض داخلی را به ناحق به جریانات بیرونی و سلطنت‌طلب‌ها منتسب کرده و به این شیوه برای آن‌ها ارزش افزوده سیاسی ایجاد کرده است. معترضان داخلی و منتقدان داخلی اساسا نسبت چندانی با براندازان بیرونی ندارند. ضمن اینکه ظرفیت‌های بسیاری در خارج از کشور وجود دارند که قلب‌شان برای ایران می‌تپد و حاضرند برای اصلاح وضع موجود هزینه دهند. این تصور که مردم ایران علاقه زیادی به تاج و تخت دارند یک توهم است. مردم ایران هزینه‌های بسیاری برای تحقق جمهوری داده‌اند و این انقلاب هم خروجی عملکرد رژیم گذشته بوده است. نادیده گرفتن همه این مسیر و سپردن کشور به دست فرد و جریانی که هیچ عملکرد مثبتی طی ۵ دهه گذشته نداشته است، منطقی نیست. چهره‌هایی مانند خاتمی، تاجزاده و میرحسین موسوی شخصیت‌هایی هستند که برای این کشور و آرمان‌های مردم هزینه داده‌اند. آنچه منافع مردم را تامین می‌کند، جمهوری، دموکراسی، آزادی، حاکمیت قانون و تنش‌زدایی است. نمی‌توان دوباره منافع و آینده مردم را به خطر انداخت و این آینده را دراختیار فردی سپرد که برای ایران و ایرانی اهمیتی قائل نیست و به دنبال به دست آوردن تاج و تخت خود است.

چه نسبتی میان این اظهارات و تندروی‌های داخلی و خالص‌سازی مشاهده می‌شود؟

اگر امروز به وضعیت موجود و یکه‌سالاری موجود، خالص‌سازی، شکاف میان مردم و دولت و... نقد‌های جدی داریم به این معنا نیست که قرار است مسیر سلطنت‌طلبی را در پیش بگیریم. اصلاح‌طلبان بدون مردم جایگاهی ندارند. مقوله‌ای که حاکمیت فعلی به آن نیاز دارد، بازگشت به حاکمیت مردم و سنجش مقبولیت جریانات سیاسی در داخل کشور است. اگر اپوزیسیون ایرانی قرار باشد به سمت معامله با افراد و جریانات امتحان پس داده بروند، مقبولیتی در جامعه نخواهند داشت. در جمع‌بندی می‌توان گفت که معلوم نیست صحبت‌های مهدی نصیری آیا توسط خودش بیان شده یا پروژه‌ای پشت این فرد است. تا شفاف‌سازی نشود، نمی‌توان تحلیل جامعی صورت داد. گذشته نصیری‌ها روشن نیست. مهدی نصیری علی‌رغم اینکه خود را ذیل مکتب تفکیک تعریف می‌کند و این دیدگاه اساسا معتقد به مشارکت در حکومت و ورود به آن نبودند به فعالیت‌های سیاسی ورود کرده است. آقای نصیری باید توضیح دهد چگونه از دل مکتب تفکیک به سمت فعالیت‌های سیاسی و حاکمیتی کشیده شده و نهایتا سر از یک قلمروی برهوت و نامشخص در آورده است. ما هرگز به دنبال ترقی معکوس نبوده و نیستیم. باید همه ظرفیت‌های کشور و ظرفیت‌های خارج از کشور در یک راستا جمع شوند و برای توسعه و پیشرفت و آزادی ایران به کار برده شوند. مسیری که نصیری‌ها طی می‌کنند، مشکوک است و بیشتر در راستای انشقاق و دعوا‌های سیاسی می‌توان آن را دسته‌بندی کرد.

فارغ از اینکه مهدی نصیری کیست و چه گذشته‌ای دارد و درباره تاجزاده و شاهزاده چه گفته، درباره تجمیع ظرفیت‌های جمهوری‌خواهان و اصلاح‌طلبان از یک‌سو و مشروطه‌خواهان از سوی دیگر صحبت کرده است. از منظر بنیادین آیا تمزیج و ترکیب این دو گفتمان (جمهوری‌خواهی و مشروطه‌خواهی) با هم امکان‌پذیر است؟

گفتمانی که ما در جریان اصلاحات دنبال می‌کنیم، در ادامه مسیر مشروطه‌خواهی است. اقتضای شرایط امروز ایران و گزاره‌ای که پاسخ داده است، حاکمیت رای و نظر مردم است. هنوز نسخه مناسب‌تری ارائه نشده است. آنچه ما از آن دم می‌زنیم بحث جمهوری است. اگر قرار باشد اشتباهات گذشته دوباره تکرار شود و هزینه‌هایی که ملت ایران از زمان مشروطه تا به امروز پرداخته‌اند کنار گذاشته شود، نوعی بازگشت به عقب است. همین امروز افراد و جریاناتی در داخل کشور حضور دارند که دانش و تجربه لازم برای اداره کشور دارند، تصور اینکه همه این تجربه‌ها نادیده گرفته شده و استارت بازگشت به گذشته شود، اشتباه است. اقتضای امروز کشور نظام جمهوری است که مورد نظر اکثریت باشد. جمهوری هم به معنای رای و نظر اکثریت و حاکمیت قانون است. یکی از اشتباهات تحلیلی آن است که اشتباهات نظام جمهوری اسلامی با اشتباهات رژیم گذشته قیاس می‌شود درحالی که اگر اشتباهات رژیم گذشته نبود، اتفاقات سال ۵۷ رخ نمی‌داد و این همه هزینه متوجه کشور نمی‌شد. وقتی این همه هزینه برای حاکمیت مردم و قانون صورت گرفته باید تلاش کرد این ایده و آرمان محقق شود نه اینکه اشتباهات گذشته دوباره تکرار شود.

برخی معتقدند مهدی نصیری‌ها از اصرار مطلق به انکار مطلق رسیده‌اند. یعنی چهره‌های تندرویی که در ادامه نوع متفاوتی از تندروی را تجربه می‌کنند. نظر شما چیست؟

اساسا تندروی و رادیکالیسم با جریان راست عجین است. تکلیف اصلاح‌طلبی با تندروی مشخص است، اساس اصلاح‌طلبی با میانه‌روی و خردورزی همراه است. روزی و روزگاری، نصیری‌ها روبه‌روی مطالبات مردم ایستادند و تندروی کردند، امروز هم بدون اینکه نمایندگی از مردم داشته باشد درباره آن‌ها صحبت کرده و راهکار‌های مساله‌ساز ارائه می‌دهد. من شناخت دقیقی از مهدی نصیری ندارم، بنابراین اظهارنظری هم درباره ایشان ندارم، اما برایم قابل فهم نیست، مدیر مسوول سابق کیهان به جای نقد گذشته خود و جریانی که به آن تعلق داشت، به سمت تخریب و انشقاق و دادن نسبت‌های ناروا به جریانات مختلف است. معتقدم خوب بود، نصیری این پیشنهاد را در ایران مطرح می‌کرد و دیدگاه فعالان سیاسی و مردمی را دریافت می‌کرد. میرحسین موسوی هر حرفی که زده و هر دیدگاهی را مطرح کرده در راستای مطالبات مردم بوده است. همواره هم بر حاکمیت قانون و اکثریت تاکید داشته، نمی‌توان از جانب مردم صحبتی کرد که به جای انسجام، انشقاق می‌آفریند. ایشان در داخل باید به فکر انسجام نیرو‌های داخلی بودند نه در خارج. معتقدم که مخاطب ایشان هم برانداز‌ها و خودبرانداز‌ها هستند. ایشان باید از خاستگاه اصلی خود که خودبرانداز‌های داخلی و برانداز‌های خارجی است، صحبت کنند نه از جانب اصلاح‌طلبان. اصلاح‌طلبان با برانداز و خودبرانداز فاصله دارند و معتقدند باید به فکر حاکمیت اکثریت بود.

دیگر خبرها

  • کل‌کل دیدنی نیما شعبان‌نژاد و نعیمه نظام‌دوست؛ بشین خانم محترم! (فیلم)
  • ویژه برنامه «قرار» از شبکه تهران
  • مادر شاه چگونه رحیم علی خرم را به ثروت افسانه‌ای رساند؟
  • گوینده پیشکسوت رادیو درگذشت + بیوگرافی و علت فوت مسعود اسکویی
  • فرجام نماینده‌ای که «نخست‌وزیر» شد
  • انتقادات پهلوی به قاجاریان به‌خاطر امتیازدادن به بیگانگان!
  • فلسفه نامگذاری ماه‌های شمسی چیست؟
  • جنجال نظرات مهدی نصیری درباره شاهزاده پهلوی و اپوزیسیون!
  • پس لرزه اظهارات جنجالی مهدی نصیری درباره رضا پهلوی و مصطفی تاجزاده
  • نقص فنی، پرواز مشهد - تهران را از آسمان به مبدا بازگرداند