Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش همشهری آنلاین،‌ امروز یکم شهریور بیست و چهارمین سالروز ترور سید اسدالله لاجوردی در بازار بزرگ تهران در سال ۱۳۷۷ است. اما لاجوردی کیست؟

لاجوردی کیست؟

در سال ۱۳۱۴ در تهران به دنیا آمد. منزل محل سکونت خانواده‌اش در خیابان خانی‌آباد و دکان نجاری و هیزم‌فروشی پدرش، سید علی‌اکبر قدری آن طرف‌تر در محله قنات‌آباد بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

سید اسدالله تا سال دوم دبیرستان درس خواند اما در سال ۱۳۲۸ ترک تحصیل کرد و در دکان پدرش شاغل شد. پس از ترک تحصیل به صورت خودخوان علوم قدیمه، ادبیات عرب و دروس حوزوی را نزد پدر و برخی اساتید حوزه علمیه تا سطح کفایه آموخت.

اولین حضور سید اسدالله در یک تجمع اعتراضی به دوره تحصیل او در دبیرستان و همزمانی این دوره با تجاوزات یهودیان صهیونیست در سرزمین‌های اشغالی که اعتراضات گسترده‌ای را در خاورمیانه برانگیخت، مربوط بود. او در سال ۱۳۲۸ به همراه پدر در تظاهرات اعتراضی که به دعوت آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی در مسجد شاه در بازار بزرگ تهران برگزار شد، شرکت کرد.

از او دو پسر به یادگار مانده است. سیاست

نحوه آشنایی سید اسدالله با سید روح‌الله موسوی خمینی، رهبر نهضت اسلامی از طریق اعلامیه‌هایی بود که در دهه‌های ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ توسط ایشان نوشته شد.

او خود در این باره گفت: «اثرات و شعاع نفوذ این اعلامیه در ما شاید مثل یک چراغ چند هزار شمعی بود که‌ یک‌دفعه جلوی ما مجسم شد و نورش را بر دل و جان ما گسترد. ... با بعضی از برادران شروع کردیم به تحقیق درباره ایشان چون هنوز ایشان را نمی‌شناختیم. ... چند هفته پس از این جریان، ما به‌ این فکر افتادیم که خوب است برویم با امام تماس بگیریم و از نزدیک با ایشان آشنا بشویم.»

مبارزات سیاسی و اجتماعی سید اسدالله در جریان تصویب تصویب‌نامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی در دولت اسدالله عَلَم در مهر ۱۳۴۱ شکل گرفت. او در همان سال به واسطه شخصی به نام حسینعلی جواهریان، از تاجران آهن فروش تهران با اسدالله جولایی از کسبه سرشناس بازار تهران و سه دههِ مدیرعامل ستاد دیه کشور، آشنا شد.

او که از شاگردان آیت‌الله دکتر سید محمد بهشتی و آیت‌الله دکتر مرتضی مطهری بود در پی فراخوان امام (ره) برای تاسیس هیات‌های موتلفه اسلامی در سال ۱۳۴۲ جمعیت هیات‌های موتلفه را با همراهی و همکاری دوستانش در سراسر کشور سازماندهی کردند.

آشنایی سید اسدالله با سید مجتبی میرلوحی معروف به سید مجتبی نواب‌صفوی و جمعیت فداییان اسلام و مشارکت در اعدام انقلابی حسنعلی منصور، نخست‌وزیر وقت پهلویِ پسر که توسط محمد بخارایی انجام شد، سید اسدالله را وارد فاز مبارزه مسلحانه کرد.

یک سال و نیم بعد از کشتار مردم در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ اعضای هیات‌های موتلفه اسلامی به خون‌خواهی شهدای ۱۵ خرداد قیام کردند و اعدام انقلابی حسنعلی منصور را در دستور کار قرار دادند.

آنان به دلیل دستور مستقیمِ منصور در جنایت ۱۵ خرداد و تحقیر ایرانیان از طریق تهیه لایحه قضاوت کنسولی اتباع آمریکایی در ایران توسط دولت او و تصویب این لایحه در مجلس شورای ملی، ترور انقلابی نخست‌وزیر وقت پهلویِ پسر را با نام عملیات بدر طراحی و اجرا کردند.

بعد از ترور حسنعلی منصور بسیاری از اعضای هیات‌های موتلفه اسلامی از جمله سید اسدالله لاجوردی، سید مرتضی لاجوردی، آیت‌الله محمدباقر انواری، محمدصادق امانی، محمد بخارایی، مرتضی نیک‌نژاد، رضا صفارهرندی، مهدی عراقی، هاشم امانی، حبیب‌الله عسگراولادی، ابوالفضل حاج‌حیدری و احمد شهاب دستگیر شدند اما دادگاه نظامی محمدصادق امانی شوهر خواهر سید اسدالله، محمد بخارایی، مرتضی نیک‌نژاد و رضا صفارهرندی را به مرگ با شلیک گلوله محکوم کرد و آنان در تاریخ ۲۶ خرداد ۱۳۴۴ به جوخه اعدام سپرده شدند.

دادگاه نظامی محکومیت مهدی عراقی و هاشم امانی را با یک درجه تخفیف به حبس ابد، حبیب‌الله عسگراولادی و ابوالفضل حاج‌حیدری و دو نفر دیگر را به حبس ابد و آیت‌الله محمدباقر انواری، احمد شهاب و یک نفر دیگر را به ۱۵، ۱۰ و ۵ سال زندان محکوم کرد.

سید مرتضی به همراه برادرش سید اسدالله لاجوردی هم در زندان قزل‌قلعه زندانی شدند. سید اسدالله با تحمل بیش از سه ماه سلول انفرادی و اعتراف نکردن به هیچ جرمی به ۱۸ ماه حبس در زندان‌های قزل‌قلعه، عشرت‌آباد و بندهای سوم و چهارم زندان قصر محکوم شد.

او پس از آزادی از زندان با اجاره حجره‌ای در بازار بزرگ تهران به فروش روسری و پارچه پرداخت. سید اسدالله بار دیگر جلسات قرآن را در منزل شخصیش بر پا کرد و با این کار منزلش را به پایگاهی برای جمع شدن اعضای هیات‌های موتلفه اسلامی و نیروهای انقلاب تبدیل کرد. او در قالب همین جلسات به فعالیتهای سیاسی مخفیانه‌اش ادامه داد.

مبارزات انقلابی سید اسدالله با عضویتش به همراه ۱۱ نفر دیگر در شورای مرکزی جمعیتی ۱۲ نفره که پس از تبعید امام خمینی در پاییز ۱۳۴۳ به ترکیه در نقش هماهنگ کننده مستقیم با ایشان تاسیس شد، ادامه یافت.

سال‌های ۱۳۴۴ تا ۱۳۴۹ دوره ساماندهی تشکیلات مسلحانه زیرزمینی بود و سید اسدالله به همراه برخی اعضای هیات‌های موتلفه اسلامی نقش تعیین کننده‌ای در پیوند بین آیت‌الله دکتر مرتضی مطهری و سایر انقلابیون با گروه‌های مسلح اسلامی داشت.

در جریان مسابقات باشگاهی قهرمانی آسیا در سال ۱۹۷۰ تیم‌های فوتبال تاج از ایران و هاپوئل از اسراییل در تاریخ ۲۱ فروردین ۱۳۴۹ در ورزشگاه امجدیه به مصادف یکدیگر رفتند و تیم تاج موفق به شکست حریف اسرائیلی خود شد.

این بازی سه روز بعد از پیروزی اسراییل در جنگ شش روزه در تهران برگزار شد به همین دلیل زمینه‌ای شد تا گروههای مسلح با استفاده از فضای به وجود آمده دست به اقدام بزنند.

هواداران پیروز تیم تاج پس از خروج پیروزمندانه از ورزشگاه امجدیه با جمعیت سیاسی تجمع کرده در اطراف ورزشگاه درآمیخته و سه گروه معترض تحت مدیریت هیات‌های موتلفه اسلامی سازمان‌دهی می‌شود. این گروهها پلاکاردهایی حاوی شعارها ضد اسراییلی بین اعضای خود پخش کرده و به سه گروه تقسیم شدند.

یک گروه به جنوب شهر رفت. گروه دوم به شمال شهر رفت و گروه سوم هم که مستقیما توسط اعضای هیات‌های موتلفه اسلامی اداره شد، تا ساعت‌ها در محدوده ورزشگاه امجدیه در خیابان‌های بهار و روزولت و کوچه‌های فرعی فعال بود. عوامل موتلفه با هدایت جمعیت به مقابل شرکت ال آل ارلاین اسرائیلی در خیابان روزولت، بمبی دست‌ساز را منفجر کردند که موجب شکستن شیشه‌های شرکت مذکور شد. این گروه در تعقیب و گریز ماموران ساواک و شهربانی به طرف خیابان سعدی فرار کرد اما ماموران امنیتی موفق به شناسایی و دستگیری جمعی از راهپیمایان شدند.

ساواک در بازجویی از عوامل اصلی گروه مقادیری اسلحه، مواد منفجره و دستگاه‌های پلی‌کپی ضبط کرد و سید اسدالله لاجوردی را هم در کنار برخی دیگر از اعضای هیات‌های موتلفه اسلامی دستگیر کرد.

عزت‌الله شاهی معروف به عزت شاهی یکی دیگر از اعضای موثر موتلفه اسلامی و هدایت‌گر اصلی گروه سوم، موفق به فرار از مهلکه شد. سید اسدالله بعد از محاکمه این بار به چهار سال حبس انفرادی محکوم شد اما در داخل زندان هم دست از مبارزه و آموزش مبانی دینی و عقیدتی به زندانیان بر نداشت به همین علت به زندان مشهد منتقل شد و بخشی از محکومیتش را در این زندان سپری کرد.

محکومیت سید اسدالله فروردین ۱۳۵۳ تمام شد و از زندان آزاد شد اما ادامه مبارزات او علیه رژیم بار دیگر موجب دستگیریش در اسفند ۱۳۵۳ شد. اتهام منجر به حکم ۱۸ ماهه زندانش این بار به جرم «فعالیت‌های زیرزمینی» و «خودداری از پاسخگویی به اقدامات خرابکارانه» بود.

او در این دوره با اعضای سازمان مجاهدین خلق - منافقین - آشنا شد.

سید اسدالله که در ابتدا با آنان احساس نزدیکی داشت به مرور از آنان جدا شد. او درباره علت دلزدگیش از این گروه، گفت: «در زندان قزل‌ حصار وقتی چند نفر از منافقین را آوردند، خوشحال شدم که به جمع مسلمانان زندانی، عده‌ای که مجاهد مسلح هستند، اضافه شده‌اند که در ساختن درون زندان به کار خواهد آمد.

اما روزی که در سودان کودتای کمونیستی علیه جعفر نمیری، رهبر سودان شد و پس از ساعاتی کودتا شکست خورد، متوجه شدم که اینان از کودتای کمونیستی بسیار خوشحال شده و همراه کمونیست‌های قزل حصار جشن گرفتند و در شکست آن‌ها نیز بسیار متاثر و عزادار شدند. از آنان پرسیدم چرا از شکست یک حکومت کمونیستی کودتایی، ناراحت شدید؟ البته در آن روزگار نمیری چهره غربی نداشت و همکار عبدالناصر بود.

آن‌ها پاسخ دادند «این حکومت خلق است و حکومت دموکراتیک خلقی مورد تایید ماست و مارکسیسم، علم مبارزه است و با امپریالیسم که‌ همان کفر است، می‌جنگد.»

من از اینجا، متوجه التقاط آن‌ها شدم ولی به مخالفت برنخاستم. گفتم آرام جلو بروم، که هم بدانم چه افکاری دارند و هم اینکه اگر بشود آن‌ها را متوجه حقایق اسلام و کفر کمونیستی بکنم. پس از مدتی افکار آن‌ها و جزوات «شناخت» و «تکامل» و «راه انبیاء» برای من کاملاً شناخته شد و بحث را که ملایم شروع کردم، متوجه شدم که آن‌ها عناد دارند نه اینکه اطلاع و آگاهی نداشته باشند.»

محکومیت لاجوردی در مرداد ۱۳۵۶ تمام شد.

دوره انقلاب

با قطعی شدن بازگشت امام خمینی (ره) از تبعید ۱۴ ساله، سید اسدالله در کنار مهدی عراقی و بقیه اعضای هیات‌های موتلفه اسلامی در صف انتظاماتِ کمیته استقبال از امام قرار گرفت.

او به دلیل تسلط بر مسائل حقوقی و احکام اجتماعی اسلام در ماههای ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی در کنار آیت‌الله سید محمد بهشتی رییس دیوان عالی کشور و سایر بزرگان دستگاه قضایی مشغول فعالیت شد.

سید اسدالله در تاریخ ۲۰ شهریور ۱۳۵۹ به پیشنهاد آیت‌الله بهشتی و با حکم آیت‌الله علی قدوسی دادستان کل انقلاب اسلامی، دادستان انقلاب تهران شد.

آشنایی سید اسدالله با دیدگاه‌های تند و خشونت بیش از حد گروهک‌های تروریستی منافقین در مبارزه با رژیم پهلوی از یک سو و شکست مسعود رجوی در راهیابی به اولین دوره مجلس شورای اسلامی از سوی دیگر، رفته رفته موجب چرخش پیکان مبارزات این گروهک تروریستی به سمت کارگزاران جمهوری اسلامی و دست به اسلحه شدن اعضای این گروهک بر علیه نیروهای انقلاب شد.

همین مسئله موجب شد بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی مرز برخورد با محاربان و مخالفان نظام را شورش‌های خیابانی و دست به اسلحه شدن آنان تعیین کنند و البته آیت‌الله حسینعلی منتظری، قائم مقام ایشان هم، جرم محاربه را افسادفی‌الارض دانستند و از طریق دادستان انقلاب کل کشور و دادستان انقلاب تهران به سختی به جنگِ محاربان و تروریستها بروند.

در راس مبارزه با محاربانِ منافق و فرقان در پایتخت، دادستان انقلاب تهران یعنی «سید اسدالله لاجوردی» حضور داشت.

صلابت، قاطعیت و شدت عمل او در برخورد با محاربان گروهک‌های تروریستی موجب کینه‌توزی این گروهک‌ها علیه او شد.

سید اسدالله لاجوردی بین آیت الله محمد محمدی گیلانی و محمد کچویی
پیش‌مرگ سید

در دوره ریاست او بر دادستانی انقلاب تهران، محمد کچویی از دوستان و همفکران نزدیک ایشان به عنوان اولین رییس زندان اوین منصوب شد. کچویی جانش را در شورشی که منافقین زندانی در اوین به پا کردند، نجات داد اما خودش به شهادت رسید.

ماجرا از این قرار بود که پس از اعلام خبر انفجار حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر ۱۳۶۰، تعدادی از هواداران و اعضای سازمان مجاهدین خلق و منافقین در زندان اوین با شنیدن این خبر، شروع به خواندن سرود و پایکوبی کردند و فضای زندان را متشنج کردند.

آیت‌الله محمد محمدی گیلانی حاکم‌ شرع‌ و رییس‌ دادگاههای‌ انقلاب‌ اسلامی‌ و سید اسدالله لاجوردی دادستان انقلاب تهران برای مهار تشنج، زندانیان را به حیاط زندان آوردند و به صحبت و نصیحت با آنان پرداخت.

در این هنگام سیدکاظم افجه‌ای هزاره‌ای ملقب به کاظم افجه‌ای، از اعضای نفوذی منافقین در بین پاسداران زندان اوین با هدایت و همراهی سید محمدرضا سعادتی از اعضای رده بالای سازمان منافقین که در همین زندان، زندانی بود از موقعیت خود بین نگهبانان زندان سوء استفاده کرد و یکی از نگهبانان را خلع سلاح کرد و به سمت گیلانی و لاجوردی خیز برداشت تا آنان را ترور کند اما محمد کچویی، رییس زندان اوین خودش را جلوی گلوله‌های شلیک شده اسلحه ضارب انداخت و با مجروح شدن کتف و سرش و اهدای جانش، مانع از ترور سید اسدالله و حاج محمد شد.

سید اسدالله البته منتقدانی هم در جمع پنج نفره شورای عالی قضایی داشت. اختلاف دیدگاه بین او و اعضای این شورا چند بار موجب بالا گرفتن تنش بین آنان و حضور چند باره نزد امام خمینی(ره) و تایید عملکرد سید اسدالله از سوی ایشان شد اما شورای عالی قضایی به عنوان مقام بالادست دادستان کل کشور در نهایت در دی ۱۳۶۳ حکم به برکناری سید و جایگزینی حجت‌الاسلام علی رازینی داد.

سید اسدالله بار دیگر طی سال ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۶ در دستگاه قضایی مسئولیت گرفت. او در دوره جدید در دو سمت ریاست زندان اوین و ریاست سازمان زندان‌ها منصوب شد.

او در اسفند ۱۳۷۶ استعفا داد و به حجره روسری فروشیش در بازار تهران برگشت.

سید اسدالله لاجوردی شش ماه بعد در روز پنج‌شنبه اول شهریور ۱۳۷۷ در حجره کوچکش توسط دو نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق - منافقین - به رگبار بسته شد و به شهادت رسید. پیکر بی‌جانش پس از تشییع در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.

خاطره اول

یکی از کسبه قدیمی بازار که دکان کسبش در دالان مجاور حجره سید اسدالله بود در خاطره‌ای از شهادت او، گفت: «مرحوم لاجوردی هر روز با دوچرخه و بدون هیچ محافظی سر کار می‌آمد. ظاهرش با مردم عادی تفاوتی نداشت و اگر کسی او را نمی‌شناخت، نمی‌توانست تشخیص دهد که یک مقام مسئولیت‌دار در جمهوری اسلامی به بازار می‌آید. ایشان مانند تمام حجره‌داران بازار کار می‌کرد و از ابتدای صبح تا نزدیکی ساعت پنج بعدازظهر در حجره‌اش می‌ماند. او در صنف پارچه فعالیت می‌کرد و من در آن زمان در دالان کناری حجره او مغازه کیف و کمربند فروشی داشتم.

به یاد دارم که پنجشنبه روزی، سر و صدا از دالان بغل آمد و عده‌ای فریاد زدند «لاجوردی را زدند.» من و بقیه حجره‌دارها سمت دکان ایشان رفتیم، که دیدیم لاجوردی آغشته به خون است. تروریست‌ها طوری او را مورد اصابت قرار داده بودند که چشمش کاملا برگشته بود و جمجمه‌اش شکافته شده بود.

همه شوکه شده بودند و نمی‌دانستند سریع‌ترین راهی که برای نجاتش باید در نظر گرفت چیست، دالان‌های بازار به‌شدت تنگ و تردد آمبولانس در بازار سخت و زمان‌بر بود. با این حال به‌سرعت یک گاری پیدا کردیم و بدن نیمه‌جان لاجوردی را روی گاری گذاشتیم.

من گاری را با تمام قدرت هل می‌دادم تا به‌سرعت او را به خیابان اصلی بازار در بالای مسجد شاه - امام - برسانم تا اورژانس بتواند او را سوار کند. در آن چند دقیقه استرس عجیبی داشتم زیرا به این فکر می‌کردم که ممکن است دیگر نیروهای تروریست به سمت ما تیراندازی کنند. به‌هرحال مرحوم لاجوردی را با چنین وضعیتی به حیاط مسجد امام رساندیم و الباقی ماجرا را هم که می‌دانید که متأسفانه او جان سپرد.»

خاطره دوم

فاضل از شاهدان عینی ماجرا ترور سید اسدالله لاجوردی نیز در شرح ماجرا، گفت: «صدای فریاد گونه‌ای به‌یکباره مرا متوجه خود کرد و این درست همان زمانی بود که به‌یک باره چند چیز توأمان اتفاق افتاد که عبارت بودند از دیدن چهره‌ خشن و فریاد منافق مزدوری که با کلت به سوی شهید لاجوردی نشانه رفته بود، نیم‌خیز شدن من برای رفتن به طرف او و شلیک گلوله‌های پی‌درپی از همه طرف و تمام شدن همه چیز.

احساس کردم برای لحظه‌ای سر در بدن ندارم ولی سوزش بینی و خونی که روی لباسم می‌ریخت، مرا متوجه حاج آقا کرد. به طرفشان رفتم. گلوله درست در کنار چشم راست و گیجگاه اصابت کرده بود و خون چون چشمه‌ای فوران داشت. بی‌درنگ فریاد زدم: «بگیریدش» و دریچه‌ پیشخوان را کنار زده، بیرون دویدم به دنبال منافق که همچنان در حال فرار، اطراف را به رگبار می‌بست تا راهی برای خود بگشاید و من به دنبال آنها فریاد می‌زدم «مردم بگیریدش».

فاصله‌ من و آنها زیاد بود. به داخل مغازه برگشتم. جمعیت از هر طرف به سمت مغازه می‌آمدند ... همه کمک کردند تا از روی پیشخوان حاج آقا را به خارج از مغازه انتقال دادند ... متوجه رییس اسماعیلی، معاون طرح و برنامه‌ی وزارت دادگستری شدم. فکر نمی‌کردم آسیب چندانی دیده باشد. خواستم به او بگویم که کمک کند. دستم را زیر چانه‌اش گرفتم و صورتش را بلند کردم. آرام و بی‌دغدغه، گویی به خواب عمیقی فرو رفته بود.

سرم را به سینه‌اش چسباندم. سکوت بود و سکوت برای همیشه ... آرام و با کمک یکی از همکاران مغازه، به زحمت توانستیم شهید رییس اسماعیلی را کف مغازه بخوابانیم. دیگر همه چیز تمام شده بود. اینها همه در یک زمان کوتاه اتفاق افتاد. هنوز صدای رگبار از انتهای بازار می‌آمد.»

دستگیری تروریست‌ها

یک روز بعد، گروهک تروریستی منافقین در تماس تلفنی با خبرگزاری فرانسه در نیکوزیا پایتخت قبرس اعلام کرد: «حاج اسدالله لاجوردی و دو تن دیگر از همراهان وی را در تهران ترور کردیم.»

سه روز بعد از ترور سید اسدالله، هویت تروریست دستگیر شده اعلام شد.

یک مقام امنیتی در وزارت اطلاعات کشورمان اعلام کرد: «عامل ترور شهید لاجوردی «علی‌اصغر غضنفرنژاد» نام دارد که خود را با نام مستعار «سیاوش» معرفی کرده است. تروریست مذکور اعتراف کرده بود که دوره‌های مختلف آموزش تروریستی، از جمله نحوه‌ ترور شهید لاجوردی را در عراق و در مقرهای گروهک منافقین گذرانده است.

تروریست دستگیر شده که در واقع سر تیم عملیاتی این جنایت بود پس از ترور شهید لاجوردی توانست به نحوی خود را از معرکه خارج کرده و فرار کند اما از آنجا که توسط مردم شناسایی شده بود، هنگام خروج از کشور و زمانی که قصد داشت خود را به پایگاه تروریستی منافقین در خاک عراق برساند، شناسایی و دستگیر شد. غضنفرنژاد در اسفند همان سال از جانب دادگاه انقلاب اسلامی ‌محاکمه و اعدام شد.»

کارنامه قضایی

سید اسدالله لاجوردی طی دوران مسوولیتش در دستگاه قضایی پرونده‌های مهمی چون انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در چهارراه سرچشمه تهران، انفجار دفتر نخست‌وزیری در اطراف میدان پاستور و اجرای حکم اعدام تروریست‌های مسلح سازمان مجاهدین خلق – منافقین - را به سرانجام رساند.

وصیت‌نامه شهید

سید اسدالله در وصیت‌نامه‌اش نوشت: «خدایا، تو شاهدی چندین بار به عناوین مختلف، خطر منافقین انقلاب را همانان که التقاط، به گونه منافقین خلق سراسر وجودشان را و همه ذهن و باورشان را پر کرده و همانان که ریاکارانه برای رسیدن به مقصودشان، دستمال ابریشمی بسیار بزرگ به بزرگی مجمع الاضداد- به دست گرفته‌اند، هم رجایی و باهنر را می‌کشند و هم به سوگشان می‌نشینند، هم با منافقین خلق، پیوند تشکیلاتی و سپس ... برقرار می‌کنند، هم آنان را دستگیر می‌کنند و هم برای آزادی‌شان و اعطای مقام و مسؤولیت بد آنان تلاش می‌کنند و از افشای ماهیت کثیف آنان سخت بیمناک می‌شوند، هم در مبارزه علیه آنان و در حقیقت برای جلب رضایت مسئولین و نجات بنیادی آنان خود را در صف منافق کشان می‌زنند و هم در حوزه‌های علمیه به فقه و فقاهت روی می‌آورند تا مسیر فقه را عوض کنند.

به مسؤولان گوشزد کرده‌ام ولی نمی‌دانم چرا؟ گرچه نسبت به بعضی تا اندازه‌ای می‌دانم چرا، ترتیب اثر نداده‌اند. به آنان بارها گفته‌ام که خطر اینان به‌مراتب زیادتر از خطر منافقین خلق است چرا که علاوه بر همه شیوه‌های منافقانهِ منافقین، سالوسانه در صف حزب اللهیان قرار گرفته و کم‌کم آنان را در صفوف آخرین و سپس به‌صف قاعدین و بازنشستگان سوقشان داده و صفوف مقدم را غاصبانه به تصرف خود در آورده‌اند، به‌گونه‌ای که عملا، عقل و اراده منفصل برخی تصمیم‌گیرندگان قرار گرفتند و در عزل و نصب‌ها و حفظ و ابقاء‌ها دست به تخریب می‌زنند و اعمال قدرت می‌کنند.»

منابع:

صحیفه امام، ج‏ ۸، ص ۲۸۲

دیدار در نوفل‌لوشاتو، شعاع ‌حسینی، فرامرز، ص۵۵-۵۶

زندگی و مبارزات شهید اسدالله لاجوردی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی

ویژه‌نامه نوروزی، ماهنامه نسیم بیداری، گفت‌وگو با سید محمود دعایی

کد خبر 699979 منبع: ایسنا برچسب‌ها ترور تروریسم در ایران تاریخ انقلاب اسلامی ایران تاریخ عمومی ایران

منبع: همشهری آنلاین

کلیدواژه: ترور تروریسم در ایران تاریخ انقلاب اسلامی ایران تاریخ عمومی ایران دادستان انقلاب تهران سید اسدالله لاجوردی سازمان مجاهدین خلق سید اسدالله سید اسدالله انقلاب اسلامی جمهوری اسلامی آیت الله محمد شهید لاجوردی زندان اوین دستگیر شد تمام شد

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۸۲۱۰۱۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

احسان طبری؛ تئوریسین برجسته چگونه از مارکسیسم برگشت و «خدمت‌گزار بزرگ نظام اسلامی» شد

 عصر ایران؛ مهرداد خدیر- 35 سال قبل در 9 اردیبهشت 1368 خورشیدی یکی از بحث‌انگیزترین شخصیت‌های تاریخ معاصر ایران درگذشت: احسان طبری، تئوریسین برجستۀ حزب توده و مهم ترین نظریه‌پرداز مارکسیسم در ایران که در زندان جمهوری اسلامی از مارکسیسم برید و دربارۀ اسلام نوشت. حتی پس از آزادی از زندان.

    چون فضای سیاسی متأثر از برکناری آیت‌الله منتظری از قائم مقامی رهبری بود و بعد هم بیماری امام خمینی و سپس درگذشت ایشان و موضوع جانشینی و چندان مجال پرداختن به طبری فراهم نیامد حال آن که اگر این اتفاق چندی بعدتر رخ می‌داد درباره او بسیار بیشتر گفته و نوشته می‌شد. هر چند در آن زمان برخی مجلات روشن‌فکری از یاد او فرونکاستند زیرا  تنها وجه سیاسی نداشت.

    برخی از هم حزبی های او اعلام ترک مارکسیسم و ترجیح و گرویدن به اسلام را ناشی از این می‌دانند که اهل مقاومت نبود و بعضی هم به این سبب که همین که ایران از متحد آمریکا به دشمن آن بدل شده بود ولو با اسلامیت انقلاب 57 که نسبتی با ماتریالیسم و مارکسیسم نداشت برای او مطلوب بود و اسلام انقلابی را از این منظر پذیرفت. کما این که وقتی هنوز مارکسیست بودند ابایی نداشتند در انتحابات خبرگان قانون اساسی از حجت‌الاسلام یونس موسوی در کرمانشاه حمایت و تصریح کنند: کمیته مرکزی حزب تودۀ ایران ضمنا اعلام می‌دارد: در هر نقطه‌ای که آیت‌الله صادق خلخالی نامزد باشند به ایشان رأی خواهند داد. (9 مرداد 1358، هفته نامۀ مردم)
 
    دکتر انور خامه‌ای از گروه 53 نفر (اولین تشکل مروج کمونیسم در ایران در زمان رضاشاه) درباره طبری گفته بود: «او  آدمی بی‌کینه بود ولی مهم‌ترین صفت او این بود که قدرت مقاومت او کم بود. چندان که در جوانی و بعد از دستگیری با دیگر اعضای ۵۳ نفر در همان اولین جلسات دادگاه همه اطلاعات خود را با توضیحات مفصل نوشت. بعدها هم مثل یک چوب تربه هر صورتی که خواستند درآمد. آدمی با معلومات بسیار و ارزش بالای فکری و ادبی  اما از حیث ایمان به راه و روش و استحکام ضعیف.» - [مجلۀ آدینه مرداد 68]

  در این موضوع اما کسی تردید ندارد که احسان طبری نابغه‌ای بود که اگر عمر خود را پای حزب توده نمی‌گذاشت و ۳۰ سال (از ۱۳۲۷ تا ۱۳۵۷) خارج از ایران به سر نمی‌برد یا در غرب روزگار می‌گذراند جایگاه علمی یا ادبی یا دانشگاهی بسیار بالاتری کسب می‌کرد در حالی که در اتحاد شوروی هم در عالی‌ترین سطح با آکادمی علوم همکاری داشت اما به هر حال عنصری سیاسی و ایدیولوژیک به حساب می‌آمد.

   ترور شاه در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ و اعلام انحلال و غیر قانونی بودن حزب توده چاره‌ای جز مخفی شدن و سپس فرار پیش پای سران حزب توده و از جمله احسان طبری نگذاشت هرچند که برخی از سران حزب که به زندان افتادند نیز موفق به فرار شدند و موضوع مستند «فرار از قصر» که به تازگی ساخته و ارکان شده همین است.

   در دوران رضاشاه احسان طبری مانند دیگر اعضای گروه ۵۳ نفر به زندان افتاد و در پی شهریور 1320 فضا تغییر کرد آن قدر که در شرکت نفت انگلیس استخدام شد و برای نشریه اخبار روز مطلب ترجمه می کرد و از این حیث می توان طبری را یکی از برجسته ترین روزنامه نگاران ایران هم دانست. اگرچه بعد از شرکت نفت روزنامه نگاری او تنها در چارچوب حزب بود و در این باره دو نظر وجود دارد: یکی قایل به روزنامه نگاری حزبی به عنوانی یک ژانر در ژورنالیسم است و دیگر این دیدگاه که روزنامه نگار باید به دنبال واقعیت و کشف حقیقت و توصیف روایت باشد و با نگاه حزبی نمی توان و این دیگر تبلیغ است و روزنامه نگاری مستقل نیست.

     کار در شرکت نفت انگلیس با انتقاد دوستان و هم حزبی ها مواجه شد و چون اعلام کرد تنها به قصد امرار معاش و تامین زندگی است از او خواستند در خبرگزاری تاس مشغول شود و از این پس رسما حقوق بگیر حزب شد تا ماجرای ترور در سال ۱۳۲۷ هر چند کمی  قبل از آن هم تشکیلات حزب توده در شمال متلاشی شده بود.

   به شمال اشاره شد. بدنیست بدانیم مازندرانی بود و پدرش شیخ حسین طبری معمم و وکیل دادگستری و در متن ادعا نامه مدعی  العموم درباره ۵۳ نفر درباره شماره ۲۷ چنین آمده بود: «احسان الله طبری فرزند حسین. اهل ساری، مقیم تهران، خیابان عین الدوله، ۲۱ ساله، محصل دانشکده حقوق. در خانه او اوراق کمونیستی کشف شده و آنها را ترجمه کرده است. نظر به اقاریر و اعترافات صریح تردیدی در ارتکاب متهم به قیام علیه امنیت و استقلال کشور وجود ندارد و طبق ماده یک قانون سابق الذکر ( قیام علیه امنیت ملی) صدور حکم مجازات مشارالیه مورد تقاضاست.»

  دستگیری او روز ۲۶ اردیبهشت ۱۳۱۶ صورت پذیرفت و دادگاه او اندک زمانی بعدتر تشکیل و به سه سال و نیم حبس محکوم شد و اگر رضاشاه برکنار و تبعید نشده بود هم البته باز آزاد می شد منتها در این صورت فضای سیاسی دیگر مساعد نبود حال آن که طی ۵ سال ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۵ فضا برای فعالیت حزب توده و ترویج مارکسیسم بسیار مساعد شده بود.

  انورخامه ای از دیگر اعضای ۵۳ نفر درباره هوش و نبوغ و قدرت یادگیری احسان طبری گفته بود: «در زندان با یک یهودی آشنا شد که مهاجر فراری بود که پدرش از شوروی اخراج شده به ترکیه رفته بود و از آنجا به فلسطین تبعید شد و در مرز انگلیسی ها به ایران تحویل داده بودند و تا ۱۳۲۰ در زندان بود و سلول او درست مقابل احسان طبری قرار داشت. با هم قرار گذاشتند او به طبری ترکی استانبولی بیاموزد و طبری هم به او فارسی. تنها دو ماه بعد طبری که از زندان آزاد شد خواندن و نوشتن ترکی استانبولی را به خوبی فراگرفته بود در حالی که ‌آن یهودی همچنان تنها چند کلمه فارسی یاد گرفته بود!»

   بالاترین استعداد احسان طبری در زبان آموزی بود تا جایی که گفته شده به ۱۰ زبان مسلط یا دست کم با آنها در حد خواندن آشنا بود چندان که می توانست به جز فارسی، انگلیسی و عربی و فرانسه و آلمانی را بخواند و نیز روسی و ترکی و لاتین و اوستایی و پهلوی را!

  چنین استعداد و نبوغی به شوروی رفت و در مدرسه عالی حزب در مسکو تاریخ خواند و از فلسفه هم غافل نبود و عنوان پایان نامه او فلسفه ابن سینا بود. ۱۰ سالی در مسکو بود و بعد از بهبود روابط شاه با شوروی از طبری خواستند به لایپزیک آلمان شرقی برود.

  در دوران دولت ملی مصدق و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و نیز انقلاب ۵۷ در ایران نبود و بعد از پیروزی انقلاب و در پی ۳۰ سال به ایران برگشت و ترجیح داد به امور فرهنگی و انتشاراتی و مطبوعاتی حزب توده برسد و مانند نورالدین کیانوری زیاد در چشم رسانه ها نباشد.

  با این حال در تابستان ۱۳۵۸ کاندیدای انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی شد که نام رسمی آن مجلس بررسی نهایی  پیش نویس قانون اساسی شد. حضور سران حزب توده و روشنفکران سکولار در آن انتخابات سبب شد روحانیت و حزب جمهوری اسلامی و نیروهای ملی مذهبی ائتلاف کنند و همان فهرست ۱۰ نفره برنده شد: آیت‌الله طالقانی، آیت‌الله منتظری، دکتر بهشتی، آیت‌الله موسوی اردبیلی، دکتر گلزاده غفوری، ابوالحسن بنی‌صدر، مهندس عزت‌الله سحابی، شیبانی، علی‌محمد عرب و منیره گرجی. ائتلافی که تنها در مخالفت با سکولارها و توده ای ها و مجاهدین خلق متحد بودند و بعد بین خودشان اختلاف فراوان افتاد.



  حضور کارگر گمنامی به نام علی محمد عرب در لیست ائتلاف حزب جمهوری اسلامی باعث شد او یک میلیون و ۳۰۵ هزار و ۱۲۶ رای بیاورد و نفر دهم شود در حالی که روشن فکر مشهوری چون دکتر علی اصغر حاج سید جوادی یک میلیون رای کمترآورد: ۲۹۸ هزار و ۳۶۰ رای (چند صد رای بیشتر از مسعود رجوی که نفر دوازدهم شد).



  در این فضا احسان طبری هم ۴۷ هزار و 225 رأی آورد که نشان می داد وزن اجتماعی حزب بوده در فضای بعد از انقلاب چقدر است و جالب این که از خود نورالدین کیانوری دبیر کل حزب توده بیشتر چون او ۳۲ هزار و ۶۲۷ رای آورده بود و این نشان می‌داد رأی به طبری تنها سیاسی نبوده و به خاطر شخصیت علمی و ادبی او هم بوده است.

  با این که حزب توده خود را با انقلاب همراه و موافق نشان می داد و از حذف لیبرال‌ها و جهت گیری ضد آمریکایی آن خرسند بود اما در همان اوایل دهه ۶۰ سراغ آنان هم رفتند و غالب رهبران تن به اعتراف دادند و معدودی چون هوشنگ ابتهاج (سایه) بعد یک سال به خاطر اشتهار ادبی بی اعتراف و برنامه تلویزیونی آزاد شدند. بقیه چند سال در زندان بودند و بعد به خانه های امن انتقال یافتند هر چند در مواردی با حکم اعدام هم روبه رو شدند چندان که تکان دهنده ترین بخش مستند «فرار از زندان» اعدام یک نفر ده ها سال بعد از فرار مشهور و در همان دهه ۶۰ است.

  شهرت اصلی احسان طبری مغز متفکر مارکسیسم و حزب توده در ایران بود اما وقتی به سهولت همه خطاها را پذیرفته و در زندان کتاب «کژراهه» ‌را نوشت مثل بقیه به او جاسوس و خائن گفته نمی شد. نه توده ای‌ها و نه جمهوری اسلامی و از این نظر موقعیت متفاوتی داشت.

فردای روزی که در بیمارستان «تهران» درگذشت هم روزنامه کیهان در شمارۀ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۸ در خبری که البته به نقل از خبرگزاری جمهوری اسلامی تنظیم شده بود او را تنها با همان نام و نام خانوادگی معرفی کرد و اشاره ای به آن همه پیشینه حزبی و سیاسی و فرهنگی و علمی نکردند و تنها نوشتند احسان طبری درگذشت.

      رییس بعدی کیهان - حسین شریعتمداری- اما که ساعت‌ها در زندان با او گفت‌و‌گو کرده بود سال ها بعد درباره او گفت:

    «حضرت امام خیلی پی‌گیر وضعیت احسان بود و ان‌شاء الله خدا بیامرزدش . وقتی که از مارکسیسم برگشت و خبر به امام رسید حضرت امام فرمودند آزاد شود. احسان هیچ نیاز نداشت وانمود کند از مارکسیسم برگشته و مسلمان شده چون در جرایم خاص حزب توده دخالتی نداشت و اگر هم فرض کنیم قصد تظاهر داشت تظاهر هم حدی دارد نه این که یک دفعه مارکسیسم را از بنیان تکان دهد. به مجرد پخش سخنان او از تلویزیون ایران همه کُپ کردند و رادیو بلگراد گفت به خاطر تزریق آمپول است و باور نمی کردند. چون این احسان بود که سخن می گفت. کسی که تمام کتاب های خود را مخدوش اعلام کرد و کژراهه را نوشت و مبانی مارکسیسم را زیر سوال برد در حالی که می توانست این کارها را نکند و بعد از آزادی دیگر ننویسد. به خاطر همین با خیال راحت می گویم  مرحوم احسان طبری خدمت بزرگی به نظام اسلامی کرد.»

   کافی است به یاد آوریم آقای حسین شریعتمداری درباره برخی از برجسته‌ترین صاحب منصبان نظام جمهوری اسلامی در گذشته و حتی روحانیون بلندمرتبه هم به تصریح یا تلویح از تعبیر «خیانت» استفاده می‌کند ولی درباره احسان طبری برجسته ترین تئوریسین مارکسیسم در ایران می گوید «خدمت بزرگی به نظام اسلامی کرد.»

    از این رو شاید اگر حسین شریعتمداری چند سال قبل رییس کیهان شده بود درباره تئوریسین برجسته و سابق مارکسیسم و مغز متفکر حزب توده و عضو ارشد آکادمی علوم اتحاد شوروی این تیتر را بر صفحه اول روزنامه می نشاند: «خدمت‌گزار بزرگ نظام اسلامی درگذشت.»

  آقای شریعتمداری البته به عنوان روزنامه نگار طرف گفت‌و‌گو با احسان طبری نبود. از این رو بی‌مناسبت نیست توصیف دو نفر دیگر را هم بیاوریم. یکی محمود اعتماد‌زاده (به آذین) که خود در موج اولیه دستگیری سران حزب توده در سال 63 به زندان افتاد و نوشت: ««پیر و شکسته شده و دست راستش بر اثر سکته رخوتی دارد. زبانش کمی کند است و گوشش سنگین و در آن بیرون نیز همسرش آذرخانم با سرطان می‌جنگد! خبر رسید که همسرِ طبری درگذشته است. پیرمردِ تنها، گاه بی مقدمه و بی صدا اشک می‌ریزد».

   یکی از معدود روزنامه نگاران مشهور غربی که موفق به دیدار با احسان طبری شد خانم لورانس دئونا روزنامه‌نگار سوییسی بود که در همان سال ۱۳۶۳در زندان قصر با او ملاقات کرد و در کتابی با همین عنوان خاطرات ملاقات با طبری در زندان که 4 سال بعد منتشر شد نوشت:

   «سرانجام معجزه روی داد در مقابل من درهای زندان باز و بسته می‌شوند. طبری آنجاست. مبهوت از نور فلاش‌ها، سراپا ایستاده خمیده، لاغر، با پوست مرطوب و براق، شکسته‌تر از سن و سالش. اگرچه گفت‌و‌گو چند دقیقه بیش به طول نینجامید اما من هرگز فراموش نمی‌کنم که یک متفکر کمونیست به شما بگوید آری خانم! این طور است من پذیرفته‌ ام. من ایدئولوژی سیاسی و اجتماعی اسلام را پذیرفته‌ام...»

 

کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: زائری: 40 سال قبل قرار بود احسان طبری و آریانپور بیایند و در دانشکده الهیات مارکسیسم را تدریس کنند و اکنون در چهلمین سالگرد انقلاب من از روضه‌خوانی و منبر امام حسین منع می‌شوم!/ گفته بودم حجاب اجباری در دین نیامده نامه احسان طبری از زندان به دکتر سروش: "همسانی عقیدتی میان ما (البته از سمت من) نزدیک به حصول است"

دیگر خبرها

  • ضرورت کاهش سرعت متوسط سالانه خودروها/ مقوله آموزرش در رسانه‌ها پررنگ‌تر شود
  • گاری سواری، تنها سرگرمی کودکان غزه | ببینید
  • احسان طبری؛ تئوریسین برجسته چگونه از مارکسیسم برگشت و «خدمت‌گزار بزرگ نظام اسلامی» شد
  • حاجی محمره از یادمان های راهیان نور بازید کرد
  • هدف‌گذاری شورای ششم برای توسعه متوازن شهر مشهد
  • طرح سوال از شهردار در دستور کار جلسه علنی روز دوشنبه شورا قرار دارد
  • توسعه متوازن و عدالت‌محور، نگاه شورای ششم به مسائل شهری
  • آمریکا هیچ مدرکی دال بر دخالت مسکو در مرگ ناوالنی پیدا نکرد
  • برگزاری آزمون کنکور سراسری برای دانش آموزان مناطق سیل زده
  • آیت‌الله حسینی همدانی: اینکه دانشجویان آمریکایی در آمریکا به خاطر غزه کتک می‌خورند و به زندان می‌روند یعنی غزه پیروز است/ نفرت جهانی از آمریکا کاملاً عیان شده است/ امروز همه مردم آزاده عالم با نفرت فریادشان بر سر اسرائیل بلند است