Web Analytics Made Easy - Statcounter

مراسم استقبال از مادر شهید محمد ابراهیم زکی که به عنوان شهید گمنام در شهرستان خواف دفن شده بود و حال پس از ۳۸ سال ازطریق آزمایش هویتش شناسایی شده بود در مزار این شهید برگزار شد. - اخبار استانها -

به گزارش خبرگزاری تسنیم از نیشابور، محمد ابراهیم زکی که سال 1362 در عملیات بدر به شهادت رسیده بود  و به عنوان شهید گمنام سال 1390در شهرستان خواف خاکسپاری شده بود؛ بعد از سال‌ها فراق با انجام آزمایش تشخیص هویت شناسایی شد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

 شهید محمد ابراهیم زکی که اهل نیشابور است، امروز بعد از 38 سال  به آغوش خانواده‌اش بازگشت، مادر این شهید والا مقام امروز در شهرستان خواف مورد استقبال مسئولین این شهرستان قرار گرفت و تا مزار فرزندش بدرقه شد.

و مادر شهید محمد ابراهیمی زکی امروزپس از 38 سال فراق و دوری توانست چند کیلومتر دور تر از شهرستان نیشابور و در یکی از شهرستان‌های خراسان رضوی یعنی خواف مزار فرزندش را در آغوش بگیرد وآرام شود.شهیدی که از سال 1390به عنوان شهید گمنام در شهرستان خواف آرمیده بود حال به آغوش خانواده‌اش رسید و به انتظار وبی تابی 38ساله مادرش خاتمه داد.

شناسایی هویت شهید گمنام شهرستان خواف پس از 38 سال22 پرونده شهید سلامت خراسان رضوی تایید شدپیکر "شهید سردار علیجانی"در شهر درچه تشییع و تدفین شد +تصاویر

برادر شهید محمد ابراهیم زکی از خاطراتش با برادرش می‌گوید: تابستان هنگام دروی گندم با برادرم سر زمین کشاورزی بودیم که رادیو برای اعزام به جبهه‌  اطلاعیه داد وبرادرم همانجا گفت من می‌خواهم بروم جنگ؛ پدرم با وجود مشغله ای که در فصل برداشت داشتیم و کارهای کشاورزی زیاد بود موافقت کردند.

وی افزود: محمد ابراهیم روز بعد به جبهه اعزام شد و در عملیات بدر شرکت کرد و در سن 18 سالگی شربت شهادت نوشید و آسمانی شد البته  برادرم  سومین باری بود که به جبهه می‌رفت.

گفتنی است پیش از این اعلام شده بود که هویت شهید گمنامی که در گلزار شهدای گمنام شهرستان خواف آرمیده است پس از 38 سال گمنامی شناسایی شد این شهید والامقام، محمد ابراهیم زکی اهل نیشابور است که در سال 1390 به‌‌ همراه پیکر شهید بزرگوار دیگری در شهرستان خواف به خاک سپرده شده بودند و به‌تازگی از طریق انجام آزمایش DNA شناسایی شد.

انتهای پیام/282

منبع: تسنیم

کلیدواژه: شهرستان خواف شناسایی شد شهید گمنام

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۸۸۷۸۵۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

حتی با تولد فرزندش هم جبهه را ترک نکرد

 این یک بیت شعر با خط زیبای شهیدسید مهدی شاهچراغ برای همیشه به یادگار ماند: با صدهزار جلوه برون آمدی که من /با صدهزار دیده تماشا کنم تو را. شهیدسید مهدی شاهچراغ معلم و هنرمند خطاط بود. اما دغدغه جنگ و جبهه او را به میدان جهاد کشاند. سیدمهدی نه در دوران جنگ که پیش از آن در عرصه انقلاب و بیداری و آگاهی مردم و هم محلی‌هایش نسبت به ظلم رژیم شاه سهیم بود. شهید سیدمهدی شاهچراغ خیلی زود به آرزویش رسید و مزد مجاهدت‌های خود را در عملیات غرورآفرین الی بیت‌المقدس گرفت. ۱۹ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ او آسمانی شد، آنچه در ادامه می‌آید ماحصل همکلامی ما با محترم‌السادات شاهچراغ همسر شهید سیدمهدی شاهچراغ است. 

بی‌قرار رفتن بود

سیدمهدی متولد ۶ تیرماه سال ۱۳۳۸ دامغان بود. درسخوان بود و همزمان با درس و تحصیل کار هم می‌کرد. خدمت سربازی‌اش را در اصفهان سپری کرد. کمی بعد معلم شد و بعد از آن ازدواج کرد. همسرش می‌گوید: وقتی ازدواج کردم سنم کم بود. خیلی از کار‌های خانه را بلد نبودم. سیدمهدی من را در کار‌های خانه مثل آشپزی و لباس شستن کمک می‌کرد. همیشه نماز را اول وقت می‌خواند و من بلافاصله پشت سرش می‌ایستادم. نماز‌های جماعت‌مان را هیچگاه از یاد نمی‌برم. زندگی خوبی داشتیم. او در دوران انقلاب هم فعالیت داشت. چند روز قبل از پیروزی انقلاب بود. مردم راهپیمایی می‌کردند. سیدمهدی در جلوی صف راهپیمایان، عکس امام (ره) را به سینه چسبانده بود و شعار می‌داد. جمعیت به پادگان نزدیک می‌شد. سیدمهدی میان نظامیان رفت و گروهی از آنها را همراه خود میان مردم کشاند. بعضی‌ها می‌گفتند: «این چه کسی است که با جرأت آنها را به جمع ما می‌کشاند.» چند روز بعد پادگان‌های ارتش به دست مردم فتح شد. جنگ که شروع شد، سیدمهدی هم بیقرار رفتن شد. جهاد فرصت دوباره‌ای برای همسرم بود. او کار، درس و معلمی را به عشق حضور در میدان جهاد رها کرد و راهی شد. با اینکه ما منتظر تولد فرزندمان بودیم. اما همین هم مانع سیدمهدی نشد. 

 خبر تولد فاطمه

خدا خیلی زود فاطمه را به ما هدیه کرد. خبر تولدش را در جبهه به او دادند. دوستانش می‌گفتند: یکی از بچه‌ها فریاد زد: دختر سید مهدی متولدشده! همرزمانش که متوجه شدند، از شادی فریاد کشیدند و تبریک گفتند. شیرینی می‌خواستند. هرکس به نحوی سر به سر سیدمهدی می‌گذاشت. بعضی‌ها از دور می‌گفتند:مبارکه! عده‌ای هم می‌پرسیدند:اسم دخترت را چی می‌گذاری؟ سیدمهدی با خوشحالی جواب داد: فاطمه!

فرمانده گردان رو به سیدمهدی کرد و گفت:شما دیگر برگرد! خانمت به شما احتیاج دارد. بچه‌ها می‌خواستند از سیدمهدی خداحافظی کنند که او با حرفش همه را متعجب کرده و پاسخ داده بود: من تا آخرعملیات می‌مانم. 

 شهادت در بیت المقدس

همرزمش لحظه شهادت کنارش بود. ابوتراب کاتبی بعد‌ها برایم از آن لحظه اینگونه روایت کرد. آتش سنگینی بود. خمپاره‌ای به سنگرشان خورد به طرفشان رفتیم و صدای ناله‌ای شنیدیم. کمرش ترکش خورده بود. می‌دانستم که به تازگی پدر شده است. دو انگشتر در دست داشت. آنها را درآوردم و صورتم را نزدیکش بردم و گفتم: سیدجان! بگو هر چی می‌خواهی بگو! دهانش را باز کرد تا چیزی بگوید، اما نتوانست و همان لحظه به شهادت رسید. همسرشهید در ادامه می‌گوید وقتی به شهادت رسید کوچک‌ترین تغییری در صورتش ایجاد نشده بود. چهره‌اش همان بود که موقع خداحافظی آخر دیده بودیم. گویی خوابیده بود. 

 بدرقه با دعای خیر

قبل از رفتن به جبهه پیش پدرش رفت تا از او هم اجازه بگیرد. پدرش بعد‌ها برایم گفت سید مهدی آمد و در حالی‌که سرش پایین بود به من گفت: پدر! از شما اجازه می‌خواهم تا با خیال راحت به جبهه بروم. من هم نگاهی به او کردم و پاسخ دادم با وضعی که همسرت دارد من صلاح نمی‌بینم که تنهایش بگذاری! فردای همان روز برای وداع آخر آمد. من هم که اصرار سیدمهدی را برای رفتن دیدم، رضایت دادم و دعای خیرم را بدرقه راه او کردم و گفتم خدا پشت و پناهت!

 فاطمه و شهادت پدر

خیلی طول نکشید که خبر شهادت سیدمهدی را برای خانواده آوردند. ۱۹ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ در عملیات الی بیت‌المقدس سیدمهدی به آرزویش رسید. تشییع پیکر شهید خیلی شلوغ بود. بسیاری از مردم آمده بودند تا حضورشان تسلی خاطر بازماندگان باشد. فاطمه، چند روزه بود. دائم گریه می‌کرد. فاطمه را روی سینه پدر شهیدش گذاشتند آرام شد. 

از شهید سیدمهدی شاهچراغ وصیتنامه‌ای بر جا ماند که در یازدهمین روز از اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ و تنها چند روز قبل از شهادتش آن را نوشت. شهید سیدمهدی شاهچراغ بسیار ولایت‌مدار بود. او در این نوشتار در کنار توصیه‌هایی که به خانواده داشت از ملت ایران خواسته بود که برای امام دعا کنند.

منبع: روزنامه جوان 

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

دیگر خبرها

  • ۲۵۰۰ یادواره محله‌محور و خانه‌محور در کهگیلویه و بویراحمد برگزار می‌شود
  • درخواست موشکی امام جمعه باشت از جانشین فرمانده سپاه پاسداران
  • شهرستان بشرویه معطر به عطر شهید تازه تفحص شده
  • آسمانی شدن پدر شهید در شاندرمن ماسال
  • مادر شهید «ابراهیم دادگری» در همدان آسمانی شد
  • پیکر مطهر شهید «محمد رنجنوش» شنبه تشییع می‌شود
  • پایان انتظار ۳۷ ساله مادر شهید در شیراز
  • پیکر یک شهید جاویدالاثر پس از ۴۲ سال شناسایی شد
  • حتی با تولد فرزندش هم جبهه را ترک نکرد
  • شناسایی خانواده شهید نسیم افغانی + فیلم