ماجرای قتل یک زن ایرانی توسط 5 مرد پاکستانی
تاریخ انتشار: ۱۰ مهر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۱۱۸۷۷۳
به گزارش صدای ایران،پلیس زمانی از زندگی تلخ این زن آگاه شد که مردی به مأموران خبر داد جسد او پیدا شده است. این مرد که باغداری در شهرری است به مأموران گفت چوپانش جسد یک زن را پیدا کرده است.
او در توضیح آنچه دیده بود، گفت: من باغدار هستم و چندین رأس گوسفند نیز دارم. چوپانم گوسفند ها را برای چرا برده بود که به من گفت جسد یک زن را در کانال آب پیدا کرده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
با انتقال جسد به پزشکی قانونی و انجام آزمایش های لازم اعلام شد این زن خفه شده و به قتل رسیده است. درحالی که مأموران به دنبال عامل یا عاملان قتل بودند، متوجه شدند این زن دختری به نام ساناز داشت که او را به خانواده ای سپرده است. زوجی که ساناز را به سرپرستی قبول کرده بودند شناسایی شدند. آن ها در بازجویی ها به مأموران گفتند پریا به دلیل فقر شدید بچه اش را به آن ها سپرد.
پدرخوانده ساناز گفت: پریا را مدت ها بود که می شناختم. او از ابتدا هم زن مرفهی نبود، اما بعد از مرگ شوهرش دچار فقر مطلق شد و وضعیت زندگی او خیلی بد شد. او و ساناز تنها شده بودند و در یک ساختمان متروکه زندگی می کردند. یک روز وقتی پریا حالش خیلی بد بود و از شدت فقر دیگر نمی توانست کاری بکند بچه اش را پیش من و همسرم آورد و گفت شما از این بچه نگهداری کنید. ما از وضعیتی که این بچه دچارش بود خیلی ناراحت بودیم، به همین خاطر قبول کردیم ساناز را بزرگ کنیم. او را مانند بچه خودمان ترو خشک می کنیم و در حد توان مان برایش زندگی خوبی درست کرده ایم. ساناز با ما زندگی خوبی دارد، پریا هم هیچ وقت به دیدنش نیامد و ما نمی دانیم چرا او کشته شده است.
جزئیات قتل پسر توسط پدر با اسلحه در یاسوج
درحالی که راز مرگ پریا همچنان در ابهام بود و هیچ ردی از عاملان قتل او به دست نیامده بود، جوانی به نام احمد به اتهام سرقت موتورسیکلت بازداشت شد. احمد در بازجویی ها از راز قتل پریا پرده برداشت و گفت: من به همراه چهار نفر دیگر از اقوامم که پاکستانی هستند پریا را کشتیم. قرار بود در قبال پرداخت ۵۰ هزار تومان با او رابطه داشته باشیم، یکی از اقوامم به نام سعید با پریا درگیر شد و در این درگیری ما پریا را به قتل رساندیم و فرار کردیم.
مأموران سعید، احمد و محمود را که در قتل دست داشتند، بازداشت کردند؛ اما دو متهم دیگر این پرونده همچنان فراری بودند. وقتی سه متهم درباره قتل بازجویی شدند، هرکدام قتل را گردن دیگری انداختند و در نهایت مدعی شدند دو متهم فراری عامل جنایت هستند. به این ترتیب با توجه به دستگیر نشدن دو متهم دیگر کیفرخواست علیه سه نفر از آن ها صادر و پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. این متهمان بعد از تعیین شعبه به زودی پای میز محاکمه می روند.
منبع: صدای ایران
کلیدواژه: قتل زن ایرانی 5 مرد پاکستانی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت sedayiran.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «صدای ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۱۱۸۷۷۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایت یک دلداگی به همسر؛ مرد ایرانی ۲۵ سال در دریا سرگردان بود! +تصویر
کاجامه خوس... او ۲۵ سال تمام است ک در اتاقکی در گوشهی قایق فرسوده خود، یکه و تنها در دریا زندگی میکند. او ۲۵ سال پیش لیلا (همسر زیبایش) را در دریا از دست داد و با مرگ همسرش زادگاه خود خشکبیجار را ترک گفت... دو اسلحهی روسی به مبلغ هفت قران از دو ملوان روسی که آن روزگار در کشتیهای تجارتی کار میکردند خرید و با قایق ماهیگیری خود، زندگی در دریا و مردابهای دوردست و خالی از سکنه را آغاز کرد...
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، عبدالله یک جوان عادی گیلک بود که در سال ۱۳۲۸ لیلا همسر عزیزش را در از دست داد. از آن پس اما او دیگر عادی نبود و هرگز هم آن آدم سابق نشد. به قایقی کوچک نشست، سر به دریا گذاشت، و در اتاقک محقر روی قایقش به زندگی ادامه داد. با ادامه پیدا کردن این وضعیت کمکم در میان محلیها به «کاجامه خوس» معروف شد یعنی فردی که در کجامه [اتاقک کوچکی که در قایقش ساخته بود] میخوابد و شد قهرمان بسیاری از شعرهای گیلکی عاشقانه. در اردیبهشت ۱۳۵۳ گروهی از صیادان محلی کاجامه خوس را پس از مدتها بیخبری در قایق فرسودهاش دیدند. این ماجرا اینقدر عجیب بود که بلافاصله گزارشش در روزنامهی اطلاعات (۲ اردیبهشت ۵۳) به این شرح منتشر شد:
«کاجامه خوس» پیر افسانهای گیلان که زندگی حیرتانگیز او در اشعار محلی گیلک و فولکلور این قسمت از کشور ما اثر فراوان داشته زنده است!
دیروز [چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۵۳] جمعی از صیادان محلی، پس از سالها بیخبری از این مرد افسانهای، بار دیگر او را در قایق کهنه و فرسودهاش که از ۲۵ سال پیش تنها خانهی اوست، یافتند.
خبر زنده بودن «کاجامه خوس» بهسرعت در گیلان دهان به دهان گشت و یک بار دیگر جمعی از شعرا و محققین فولکلور گیلان به سراغ او رفتند تا مردی را که یک ربع قرن، به امید دیدار «لیلا» همسر از دسترفتهاش، در دریا سرگردان است، از نزدیک ببینید.
پیر کاجامه خوس در سراسر جهان تنها کسی است که چنین زندگی حیرتآوری دارد: او ۲۵ سال تمام است ک در اتاقکی در گوشهی قایق فرسوده خود، یکه و تنها در دریا زندگی میکند. در تمام این مدت یک بار پایش را به میان مردم نگذاشته، نه نام خود را به یاد میآورد و نه از گذشت روزگار خبری دارد.
آنها که از گذشته «کاجامه خوس» خبر دارند میگویند:
سرنوشت او این است که یکه و تنها در دریا بمیرد و قصهای به قصههای شورانگیز دلدادگی زمان ما افزوده شود.
او ۲۵ سال پیش لیلا (همسر زیبایش) را در دریا از دست داد و با مرگ همسرش زادگاه خود خشکبیجار را ترک گفت... دو اسلحهی روسی به مبلغ هفت قران از دو ملوان روسی که آن روزگار در کشتیهای تجارتی کار میکردند خرید و با قایق ماهیگیری خود، زندگی در دریا و مردابهای دوردست و خالی از سکنه را آغاز کرد...
حالا پس از سالها او در ساحل مرداب نیلیرنگ بندر پهلوی جایی که جز صدای مرغان وحشی و نجوای باد در دل برگهای درختان صدایی نیست، اقامت گزیده است...
خبرنگاران ما در رشت و بندر پهلوی که دیروز [چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۵۳] ساعتی را با «کاجامه خوس» گذراندهاند، مینویسند: با گذشت هر بهار یک خط به بدنهی قایق خود و یک خط به درخت قطوری که با آن الفتی دیرینه دارد، میکشد تا به حال ۲۵ خط به نشانهی ۲۵ سال سرگردانی در دریا به تنهی درخت و قایق او کشیده شده است... خوراک او ماهی و مرغان دریایی است... شبهای جمعه، چند فانوس در اتاقک داخل قایق خود برمیافروزد و چشم به راه لیلا میماند. تا سپیدهدم در خیال، با همسر از دسترفتهاش گفتوگوها دارد...
مردم میگویند: نام اصلی کاجامه خوس عبدالله است... و دهها شعر محلی و ترانههای فولکلوریک و بومی که با زندگی گیلانیها عجین شده، یادآور خاطرات اوست.
ترجمهی یکی از این اشعار چنین است:
عبدو، بیا که دیگر کلبهی تو سوخت...
و تنها پاروهای نیمسوختهات به جا مانده...
بیا عبدو، ای پیر دریا که قایق خانهی توست
بیا که فانوس است هم خاموش است
مبادا... که اسیر توفان شده باشی
باد میوزد...
موجها را میلرزاند...
و عبدو سرگردان در دریاست...