قرار نیست هر مسیر معنوی را عرفان اطلاق کنیم
تاریخ انتشار: ۱۸ بهمن ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۶۹۹۴۲۳
خبرگزاری مهر- گروه دین و اندیشه- عصمت علی آبادی: مقصود ما از عرفان، «معرفت الله»، توحید الهی، لقاء الله و رضوان الله است و عارف، کسی است که به معرفتِ توحیدی در عالیترین سطح و ساحت ممکن و اخلاق، مَنِش و گرایشهای «الهی» در برترین و والاترین مرتبه وجودی رسیده است. برای واکاوی عرفان در قرآن و سنت با حجت الاسلام روح الله فروغی استاد سطح عالی حوزه علمیه به گفت و گو پرداختیم که نتیجه آن در ادامه تقدیم مخاطبان میشود:
*معنای اصلی عرفان چیست؟
ما امروزه یک علم به عنوان عرفان داریم، علوم عقلی به منطق، فلسفه، کلام و عرفان تقسیم بندی شده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
عرفان دو ساحت نظری و عملی دارد، آنچه مشهور است عرفان نظری گزارهها یا علمی است که درباره وجود مطلق که حقیقت هستی را او پر کرده است و همچنین در خصوص تطورات و شئون این وجود مطلق و آنچه مربوط به این شئون است بحث میکند.
در واقع به نظر عارفان تنها حقیقت و وجودی در عالم، وجود خداوند متعال است و هر آنچه غیر از این باشد در حقیقت تجلی و مظاهر شئون خداوند است که به او باز میگردد.
اولین و مهمترین مدعای عرفان اسلامی همین نکته است که ما برای سایر چیزهایی که در عالم میبینیم وجود به معنای حقیقی قائل نباشیم و بدانیم که آنها بازتاب شئون و تجلیات آن وجود مطلق هستند.
عرفان به عنوان یک علم مستقل دارای موضوع، مسائل و روش در اثبات مدعیات و همه چیزهایی است که یک علم به آن نیاز دارد. در زمینه عرفان اسلامی کتابهای درسی همچون مصباح الانس، تمهید القواعد، فصوص الحکم و شرح فصوص و حتی کتابهای مفصلی مثل کتابهای ابن عربی، کتابهایی هستند که در زمینه علم عرفان نگاشته شدهاند.
*در عرفان عملی چه جنبههای سلوکی انسان مد نظر است؟
در عرفان عملی بیشتر به جنبه سلوکی و رفتار انسان در مقابل خداوند، جامعه و همنوعان میپردازد که به ما توصیه میکند چگونه به سوی حق تعالی سلوک داشته باشیم. یعنی شما به عنوان یک سالک و کسی که قدم در طریق وصول حق تعالی گذاشتید نیازمند به یک نقشه هستید. عارفان معتقد هستند بدون راهنمایی که خود به انتهای راه رسیده است نمیشود طی طریق کرد؛ بنابراین دنبال یک نقشه باشید که راه را درست طی کنید، که موقفها و جاهای مختلفی از این حرکت روحانی را بشناسید و راه را از بیراه تشخیص داده و کار عرفان نظری در قدم اول درست کردن معرفت شما و تصحیح آگاهی و علم شما به دنیا و حقایق پیرامون خود شما است و دیگر اینکه نقشهای برای رسیدن به آن کمالی است که مقصد نهایی و خود خداوند متعال است. این معنای اصلی بحث عرفان است.
*آیا چنین مسائلی که در گزارههای عرفانی مطرح میشود در آیات و روایات میتوانیم داشته باشیم؟
بزرگترین مدعای عرفان بحث توحید است اگر توحید از عرفان گرفته شود چیزی برای آن باقی نمیماند، از طرفی در عقاید دینی ما اولین و مهمترین اصل پس از وجود خداوند مسئله توحید است، در روایات آمده توحید به حدی مهم است که در مقابل شرک قرار دارد و شرک به حدی مخفی و مبهم است که آن را به راه رفتن یک مورچه در شب تار بر سنگی سیاه تشبیه میکنند. در نهایت اگر شما دچار شرک نشوید باز هم نوعی از شرک خفی دامنگیر شما میشود.
اگر توحید مهمترین مدعای قرآن و روایات است، عرفان هم مدعی است که مهمترین دغدغه او رسیدن به توحید و نفی هر چیزی غیر از خداوند است، به نظر عارف وقتی شما خداوند را در مقامی قرار دادید و موجودات دیگری را در کنار او قرار دادید و مغایر با او وجودهای دیگری را هم قائل شدید که آنها هم نوعی استقلال برای خود دارند شما دچار شرک بسیار خفی شدهاید، در حالی که عرفان معتقد است که تمام اینها را باید از بین ببرید به اعتقاد آنها هیچ تعینی در مقابل تعینی که او دارد وجود ندارد و او هم تعینی که سبب محدودیت او بشود وجود ندارد.
این توحید که پیامبران ما را به آن دعوت کردند که البته مراتب مختلف دارد و آنها نخواستند هر کسی در این طریق پا میگذارد به آن مرتبه نهایی توحید برسد. توحید مراتبی دارد، مرتبه اول آن است که بت را به عنوان شریک خداوند نپذیرند، امروزه این برای ما فکر مسخرهای است که گمان کنیم بتی که از سنگ ساخته شده است را بپرستیم، بالاتر از این ما گاهی خیال میکنیم که بت نمیپرستیم اما دچار نوعی از شرک خفی هستیم و فکر میکنیم که این شخص میتواند برای ما کاری انجام دهد یا حاجتی را برآورده کند. اما این نگاه که تنها کسی که وجود حقیقی دارد و بقیه وجود مجازی دارند، تنها کسی که در عالم تأثیر میگذارد خداوند است و تأثیر دیگران در اثر تأثیر خداوند در مقام و مرتبه خاص است و هر صفت کمالی که در عالم وجود دارد برای او است و دیگران صفتی را که او دارد در این مقام و تعین خاص دارند، این سبب میشود که ما بدانیم همه چیز به دست خداوند است.
همه افعال فعل خداوند و همه کمال صفات خداوند است و همه وجود از آن خداوند است، ما آیات و روایات فراوان در این زمینه داریم، برخی آیات فعل را از ما نفی میکند و به عنوان مثال میگوید ای پیامبر کسانی که با تو بیعت کردند با خدا بیعت کردند، اینجا همه نگاه ما را معطوف میکند به اینکه چیزی در برابر خداوند وجود ندارد، هیچ صفت برتر نیست مگر آنکه برای خداوند است، علم و قدرت برای خداوند است.
*آیا در عرفانهای کاذب و دروغین فهم درست از حقایق وجود دارد؟
در بخش دیگری باید به این امر توجه کنیم آنچه به عنوان عرفانهای کاذب و دروغین معروف شده است واقعیتی تهی از فهم درست از حقایق عالم است، عرفانی که جنبههای حیوانی انسان را تقویت میکند. قرار نیست هر مسیر معنوی را عرفان اطلاق کنیم، عرفا خود این مسئله را گوشزد کردند که در این راه شیطان بسیار دنبال گمراه کردن انسان است، بسیاری از مطالب یا راههایی که در عرفانهای کاذب پیشنهاد میشود انسان را ببه باطل میکشاند، تنها مسیری درست است که در انتهای آن خداوند قرار گرفته باشد. اگر عرفانی به شما راهی را پیشنهاد میکند که در پایان آن انسانیت نیست، خداوند قرار ندارد و حیرت و گمراهی قرار دارد یا هر چیزی غیر از حقیقت حق تعالی این عرفانی ناقص بیراهه و غیر قابل توصیه است.
کد خبر 5949976منبع: مهر
کلیدواژه: ابن عربی فصوص الحکم قرآن قرآن کریم عرفان اسلامی عرفان های نوظهور عرفان های کاذب قرآن قرآن کریم فعالیت های قرآنی مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی نشست علمی انقلاب اسلامی ایران فلسطین ایران آیت الله خامنه ای قران انقلاب رژیم صهیونیستی سازمان اوقاف و امور خیریه معاونت قرآن و عترت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۶۹۹۴۲۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آشنایی با زنان عارفی که مردان دانشمند از محضرشان درس گرفتند
رابعه نه تنها به اربابان قدرت بیاعتنا است، بلکه میگوید:«وقتی به روشنایی چراغ سلطان، شکاف پیرهن دوختم، دلم روزگاری بسته شد. تا آن را باز نشکافتم، دلم گشاده نشد.» یعنی حتی استفاده از نور چراغ سلطان را موجب ظلمات قلب خود میداند! - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، "برای مردان بهرهای است از آنچه کسب کردهاند و برای زنان نیز بهرهای است از آنچه کسب کردهاند." (سوره نساء؛ آیه 32) در نگاه دینی، زن و مرد علیرغم تفاوتهای جسمانی، در زمینه مقام بندگی و کسب معرفت یکسان هستند. زن در این نگاه هرچند مسئول امور منزل است، اما میتواند در مراتب علمی و دینی به بالاترین درجات برسد.
نوع زندگی و طریقت حضرت خدیجه (س) و حضرت زهرا (س) و دیگر زنان صدر اسلام میتواند معرف نگرش دین به جایگاه زن مسلمان باشد. زمانی که جامعه عرب، دختران را زنده به گور میکرد، پیامبر (ص) نهایت تکریم و محبت را نسبت به دخترشان ابراز میکردند. حضرت فاطمه (س) در کنار کارهای منزل، جلسات تفسیر قرآن برگزار میکردند و در زمینه اعمال عبادی هم در زمره بهترین بندگان خدا هستند.
اما متأسفانه تاریخ شاهد آن است که علیرغم سفارش اسلام به یادگیری علم برای یک مسلمان، بدون در نظر گرفتن مسئله جنسیت، زنان حتی پس از ورود اسلام به سرزمینهای مختلف، همواره مورد ظلم قرار گرفته و جرأت ورود به عرصههای مختلف علمی را ندارند. زنان آنچنان در تنگنا قرار داشتهاند که ما کمتر اثری از ایشان در تاریخ گذشته جوامع میبینیم. وقتی به تعریف عرفان توسط مشایخ آن نگاه میکنیم، به این نتیجه میرسیم که در تعریف عرفان و در کسب مقامات عرفانی نیز نباید تفاوتی بین زن و مرد وجود داشته باشد.
خبرگزاری تسنیم با مرور بخشهایی از زندگی زنان عارف برگرفته از بخشهایی از مقاله زهرا خاکباز، استاد دانشگاه، به بررسی جایگاه و منزلت این عرفای اسلامی در طول تاریخ پرداخته است.
رابعه عدویه؛ عارفی که مردان دانشمند از محضرش درس گرفتند
در میان زنان عارف اهمیت رابعه عدویه (بصری) کاملاً مشهود است. سخنان و کارهای او در کتاب تذکرة الاولیا و دیگر متون نقل شده است و مردان بزرگی مانند حسن بصری با او مراوده داشتهاند و از محضرش بهره میبردهاند، که بسیاری از سخنان رابعه از این عارفان نقل شده است.
رابعه، عارفی بزرگ است و تأثیر بسزایی در عرفان اسلامی داشته است. رابعه،از ابتدای کودکی مورد احترام امیران بوده است؛ شبی که متولد شد، در خان پدرش از شدت فقر لباسی نبود که بر تن او کنند. عیسی رادان (امیر بصره) به پدر او پیغام میدهد که: «من خود آیم و به محاسن، خاک آستان تو روبم.»
دلیل این تواضع، رساندن پیغام رسول خدا(ص) به امیر، از طریق پدر رابعه است. پیغمبر(ص) در خواب به پدر رابعه میفرمایند:«این دختر سیّدهای است که هفتادهزار از امت من در شفاعت او خواهند بود. پیش عیسی رادان رو...» عیسی رادان که این خواب را میشنود، شخصاً به بالین رابعه حاضر میشود. درواقع از کودکی امیران دنیا خاکسار رابعه هستند.
اما این تواضع دوطرفه نیست. رابعه نه تنها به اربابان قدرت بیاعتنا است، بلکه میگوید:«وقتی به روشنایی چراغ سلطان، شکاف پیرهن دوختم، دلم روزگاری بسته شد. تا آن را باز نشکافتم، دلم گشاده نشد.» یعنی حتی استفاده از نور چراغ سلطان را موجب ظلمات قلب خود میداند! این حد بی توجهی به دنیا و مالکان دنیا در سایر اقوال وی نیز دیده میشود.
آثار جنسیت زنانه بر رشد عرفانی و معنوینوشته شده روزی یکی از مشایخ بصره نزد رابعه شروع به بدگویی از دنیا میکند، رابعه به وی میگوید: تو دنیا را دوست داری که اگر دوست نداشتی، نیک و بد آن را به زبان نمیآوردی. «من احب شیئا، اکثر ذکره» و این حد اعلای اِعراض از دنیاست.
این نگرش رابعه فقط در کلام وی تجلی نیافته، بلکه در عمل نیز او یکی از بهترین نمونههای پرهیز از دنیاست. او به دلیل همین رویگردانی از دنیا، هیچ وقت حاضر به ازدواج نشد و طریقت دائمی او عدم توجه به جسم و پرورش روح بود. درباره قوت او آمده است که رابعه به روزی یک خرما یا اندک پیه آبهای قانع بود.
فاطمه نیشابوری؛ گمشدهای در عرفان اسلامی
یکی از اولیاء تصوف و عرفان فاطمه نیشابوری است. این زن در عالم عرفان و تصوف آنچنان مقامی دارد که جامی در نفحات الانس متذکر است که فاطمه دارای مقام ولایت بوده و مینویسد بایزید بسطامی دربار او و شوهرش میگوید: «یک زوج و زوجه دیدم که از مقامات عارفین و کمالات اهل یقین هرچه از آنها پرسیدم، جوابی دادند که دلیل خبرت و بصیرت آنها بود.»
ذوالنون مصری نیز در مقامات عرفانی این زن مانند بایزید بسطامی اظهار اعتقاد میکند. از این زن، با چنین درجهای از عرفان، مختصر اطلاعاتی در دست است که از طریق آنها نمیشود جزئیات روحیات وی را متوجه شد.
خواهران بشر حافی؛ الگوی تقوا و پرهیزکاری
آنچه از رابعه، دربار عدم استفاده از روشنایی چراغ سلطان ذکر شد، در احوالات خواهر بشر حافی نیز آمده است؛ البته خواهران بشر، عارف بودهاند و در کتب احوالات عارفهها، با عنوان «اخوات بشر حافی» اقوال و احوال ایشان ذکر شده است، اما این حکایت درباره یکی از آنهاست.
نقل شده است که زنی خدمت احمد حنبل رفت و عرض کرد: «تابستان بر بام پنبه میریسم، به روشنایی مشعل سلطان. و کسان خلیفه میگذرند، به روشنایی چیزی رشته میشود. روا بُوَد یا نه؟» پرسیدند: «تو کیستی؟» گفت: «خواهر بشر بن حارثم.» احمد زار بگریست و گفت: «چنین تقوی از خاندان او بیرون آید.»
بشر حافی معترف است که پارسایی را از خواهرم آموختم. او کوشش داشت آنچه که به دست مخلوق تهیه شده است، نخورد.
نقش زنان در معنابخشی به زندگی خانوادگی و اجتماعیکردیه دختر عمرو؛ بی اعتنا به ثروت دنیا
او از اهالی بصره یا اهواز بود. از او نقل شده است که گفت: «هیچ یک از صاحبان دنیا به جهت آنچه که داشتند، در نظرم بزرگ نیامد و هیچ مسلمانی را حقیر نشمردم.» و این نشان عرفان عمیق این بانوی عارف است.
اینکه انسان به کسی به خاطر مال و مقام احترام نگذارد و کسی را به خاطر فقر تحقیر نکند، نهایت زهدپیشگی است. ضمن آنکه این امر در دین مبین نیز توصیه شده است.
امام علی علیه السلام میفرمایند:«کسی که نزد توانگری رفته و به خاطر سرمایهاش برابر او فروتنی کند، دو سوم دین خود را از دست داده است.»
حبیبه عدویه و نیایشهای عارفانهاش
از احوال او چیزی در دست نیست. تنها ابن جوزی در صفة الصفوة شرح مختصری دربارهاش نقل کرده است. در احوال او آمده است که برای نماز به پشت بام خانه میرفت و میگفت:«خدای من، ستارگان نمودار شدند و دیدهها در خواب شد و پادشاهان درهای خود را بستند و در تو باز است...»
این نوع نیایش با پادشاه پادشاهان، نشان از این دارد که امید اول و آخر خداست، اگر تمام درهای دنیا بسته شوند، باز در درحمت الهی باز است و این امر، حاکی از عظمت روح این عارف و بیتوجهیاش به دنیای دون است.
کسی که این چنین با پروردگارش نیایش میکند، قطعاً دل به دنیا و اهل آن نداده است، و از همه، بجز خداوند، ناامید است. عرفان حقیقی چیزی جز این نیست.
عقلاء مجانین
یک دسته از عارفان، عقلاء مجانین هستند. عقلاء مجانین درواقع کسانی هستند که دنیا در نظر آنها تا آن حدی حقیر و بیمقدار است، که از بند عقل معاش بیرون میآیند و سخنان و افعالشان رنگ و بویی از دیوانگی میگیرد. معمولاً خوراک و پوشاک و شمایل ظاهری برای ایشان مهم نیست.
این دسته از عارفان را، شاید بتوان آزادترین عارفان نامید. بهلول، از معروفترین عقلاء مجانین است و سخنان حکیمانهای از او نقل شده است، اما کسی او را تنبیه نمیکند، چون گمان می کنند دیوانه است، اما تاریخ قضاوت میکند که ایشان معمولاً عاقلترین افراد زمانشان بودهاند.
در میان زنان عارف نیز، عقلاء مجانینی وجود دارند، اما احوالات آنها مانند بهلول، با جزئیات و مفصل نقل نشده است. نام برخی از این زنان عارف بدون توضیح زندگی و اقوال آنها ذکر میشود.
ریحانه و الهه (از بصره)، ذکاره(از بغداد) و عافیه مشتاقه(از بصره) زنانی هستند که سلمی صفت والهه یا مجنونه را به ایشان میدهد. بیشتر زنانی که لقب والهه یا مجنونه داشتهاند و نامشان در گروه عقلای مجانین آمده است، شاعر هم بودهاند و احساسات تند و شوق سوزان و بیپایان درونی خود را بیپروا بیان میکردند.
عارفهای به نام تحفه نیز بوده است که در مورد او نوشتهاند که او را در تیمارستان بستری کرده بودند. سری سقطی به طور اتفاقی به آن تیمارستان رفته بود و او را دید که دیوانه نیست، بلکه عارفهای است شوریده. به او گفت از اینجا بیرون برو و او در جواب سری گفت: «آنکه حبیب دل من است مرا مملوک بعضی ممالیک خود گردانیده است. اگر مالک رضا شود، بروم؛ و الا صبر کنم.»
همچنین میمونه السوداء، از زنانی است که ابوالقاسم نیشابوری نامش را در ردیف عقلای مجانین ثبت است.
زنان دیگری مانند آسیه بغدادی، حیونه اهوازی، عوسجه واسطی، سلمونه و زهراء والهه نیز در کتاب نخستین زنان صوفی به عنوان عقلاء مجانین ذکر شدهاند.
نقش زنان در معنابخشی به زندگی خانوادگی و اجتماعیعارفههای گمنام
اما در کنار زنانی که به عنوان عارف از آنها یاد و احوالات ایشان، هرچند مختصر ذکر شده است، باید از زنانی نام برد که در دایره عرفان گمنام هستند. زنانی که نامشان برده نشده است، اما پشتیبان عارفان نامدار بودهاند.
زن همواره در عرصه هستی و در همه جای جهان، فارغ از مکان و زمان بار سنگینی به دوش داشته است؛ زادن، پروردن و به بلوغ رسانیدن. قطعاً تأثیر بسیار مهم اندیشه و طریقت زندگی مادر بر فرزند، برای همه امری مسجل است. قطعاً هستند مردان عارفی که با شیر پاک مادرانشان، مست حب الهی شده، از منیت رهایی یافتهاند.
در کنار مادران، همسران، خواهران و دیگر زنان اقوام نیز ممکن است بر عارفانی مؤثر بوده باشند. فارغ از مقوله تأثیرات مستقیم بر عارفان، صبر همسران برخی از ایشان به تنگدستی، و زندگی آنها با کسانی که از مال دنیا به گلیمی و خردهنانی اکتفا کردهاند، خود نوعی سلوک عرفانی است.
در کنار مادران و همسران، هستند زنان دیگری که در زندگی عارفان مؤثر بودهاند، همانطورکه بشر حافی میگوید که پارسایی را از خواهرم آموختم. او کوشش داشت آنچه که به دست مخلوق تهیه شده است، نخورد.
البته نقش خواهران عرفا در زندگی ایشان شایان توجه است و در داستانهای آنها خواهران مقامی اغلب بسیار مهم دارند. وقتی عارف بزرگی چون بشر حافی، تحت تأثیر یک زن پرورش یافته است، بعید نیست برخی عارفان نامدار، که اینک نامشان معرِّف عرفان اسلامی است، پرورده گمنامانی باشند که به خاطر جو غلط حاکم بر زمانشان و استبداد مردان، امروزه از احوالات ایشان چیزی در دست نیست.
زندگی و نقش زنان عارف در هالهای از ابهام است
میزان و کیفیت حضور زنان در عرصه عرفان اسلامی، در هالهای از ابهام قرار دارد. اما این مسجل است که زنانی در این زمینه فعالیت داشتهاند که از میان ایشان فقط سخنان و کرامات چند تن نقل شده است و از بقیه زنان عارف، اطلاعات کافی در دست نیست.
هرچند اطلاعات محدودی از زنان عارف نقل شده است، اما در همان اطلاعات محدود، سخنان نغز و اعمال شایستهای از این زنان مشاهده میشود. رابعه عدویه، فاطمه نیشابوری و اخوات بشر حافی زنان عارفی که حتی مطالعه اندک اطلاعاتی از ایشان روح را جلا میدهد.
در کنار بانوانی که به عنوان عارف شناخته شدهاند، همسران، مادران، خواهران و زنانی که با عارفان مراوده داشتهاند نیز بر شیوخ عرفان مؤثر بودهاند و مطالعه زندگی ایشان میتواند سرچشمه مطالعات جدیدی در زمینه عرفان اسلامی باشد.
انتهای پیام/