Web Analytics Made Easy - Statcounter
2024-04-27@05:56:48 GMT
۹۰۲ نتیجه - (۰.۰۱۳ ثانیه)

«اخبار دوران شاه»:

بیشتر بخوانید: اخبار اقتصادی روز در یوتیوب
    دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنمو اندر این کار دل خویش به دریا فکنم از دل تنگ گنهکار برآرم آهیکآتش اندر گنه آدم و حوا فکنم مایه خوشدلی آن جاست که دلدار آن جاستمی‌کنم جهد که خود را مگر آن جا فکنم بگشا بند قبا ای مه خورشیدکلاهتا چو زلفت سر سودازده در...
    در ادوار مختلف تاریخ ایران رد پای خرافه‌گرایی به‌خوبی دیده می‌شود؛ دوران قاجار نیز از این امر مستثنی نیست. در ایران روزگار قاجار، گرایش به خرافات و بهره‌گیری از طلسم‌ها و تعویذ‌ها گسترده و عمومی بود. به گزارش روزیاتو، نگاهی گذرا به تاریخ اجتماعی و فرهنگی کشور‌های مختلف جهان نشان می‌دهد که در ورای اندیشه‌ها...
    صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنمتا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنودمگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم آن چه در مدت هجر تو کشیدم هیهاتدر یکی نامه محال است که تحریر کنم با سر زلف تو مجموع پریشانی خودکو مجالی که...
    من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنممحتسب داند که من این کارها کمتر کنم من که عیب توبه کاران کرده باشم بارهاتوبه از می وقت گل دیوانه باشم گر کنم عشق دردانه‌ست و من غواص و دریا میکدهسر فروبردم در آن جا تا کجا سر برکنم لاله ساغرگیر و نرگس مست و...
    بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنمزلف سنبل چه کشم عارض سوسن چه کنم آه کز طعنه بدخواه ندیدم رویتنیست چون آینه‌ام روی ز آهن چه کنم برو ای ناصح و بر دردکشان خرده مگیرکارفرمای قدر می‌کند این من چه کنم برق غیرت چو چنین می‌جهد از مکمن غیبتو بفرما که...
    خبرگزاری مهر_ فرهنگ و ادب: چهارم اردیبهشت ۱۳۰۵ بود که رضا پهلوی به‌عنوان موسس سلسله پادشاهی پهلوی در ایران تاجگذاری کرد. حسین اصغری پژوهشگر تاریخ معاصر به این‌مناسبت یادداشتی با عنوان «رضا خان را بهتر بشناسیم» نوشته که برای شناخت بهتر و بی‌تعارف این‌چهره تاریخی نوشته شده است. این‌یادداشت برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر...
    به گزارش جام جم آنلاین البرز،مهدی ارباب‌نیا در این باره اظهار کرد: بر اساس قرارداد منعقد شده ما بین اداره کل و پیمانکار مدت زمان اتمام مرمت پل خاتون ۱۸ ماه در نظر گرفته شده، ولی در صورت بروز عوامل پیش بینی نشده امکان تمدید این زمان وجود دارد.به گفته معاون میراث‌فرهنگی استان البرز در...
    عمریست تا من در طلب هر روز گامی می‌زنمدست شفاعت هر زمان در نیک نامی می‌زنم بی ماه مهرافروز خود تا بگذرانم روز خوددامی به راهی می‌نهم مرغی به دامی می‌زنم اورنگ کو گلچهر کو نقش وفا و مهر کوحالی من اندر عاشقی داو تمامی می‌زنم تا بو که یابم آگهی از سایه سرو سهیگلبانگ...
    چل سال بیش رفت که من لاف می‌زنمکز چاکران پیر مغان کمترین منم هرگز به یمن عاطفت پیر می فروشساغر تهی نشد ز می صاف روشنم از جاه عشق و دولت رندان پاکبازپیوسته صدر مصطبه‌ها بود مسکنم در شان من به دردکشی ظن بد مبرکآلوده گشت جامه ولی پاکدامنم شهباز دست پادشهم این چه حالت...
    حجاب چهره جان می‌شود غبار تنمخوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیستروم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم عیان نشد که چرا آمدم کجا رفتمدریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم چگونه طوف کنم در فضای عالم قدسکه در سراچه ترکیب تخته بند تنم...
    گر من از سرزنش مدعیان اندیشمشیوه مستی و رندی نرود از پیشم زهد رندان نوآموخته راهی بدهیستمن که بدنام جهانم چه صلاح اندیشم شاه شوریده سران خوان من بی‌سامان رازان که در کم خردی از همه عالم بیشم بر جبین نقش کن از خون دل من خالیتا بدانند که قربان تو کافرکیشم اعتقادی بنما و...
    من که از آتش دل چون خم می در جوشممهر بر لب زده خون می‌خورم و خاموشم قصد جان است طمع در لب جانان کردنتو مرا بین که در این کار به جان می‌کوشم من کی آزاد شوم از غم دل چون هر دمهندوی زلف بتی حلقه کند در گوشم حاش لله که نیم معتقد...
    خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشمدل از پی نظر آید به سوی روزن چشم سزای تکیه گهت منظری نمی‌بینممنم ز عالم و این گوشه معین چشم بیا که لعل و گهر در نثار مقدم توز گنج خانه دل می‌کشم به روزن چشم سحر سرشک روانم سر خرابی داشتگرم نه خون جگر می‌گرفت دامن...
    من دوستدار روی خوش و موی دلکشممدهوش چشم مست و می صاف بی‌غشم گفتی ز سر عهد ازل یک سخن بگوآن گه بگویمت که دو پیمانه درکشم من آدم بهشتیم اما در این سفرحالی اسیر عشق جوانان مه وشم در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوزاستاده‌ام چو شمع مترسان ز آتشم شیراز معدن لب...
    چرا نه در پی عزم دیار خود باشمچرا نه خاک سر کوی یار خود باشم غم غریبی و غربت چو بر نمی‌تابمبه شهر خود روم و شهریار خود باشم ز محرمان سراپرده وصال شومز بندگان خداوندگار خود باشم چو کار عمر نه پیداست باری آن اولیکه روز واقعه پیش نگار خود باشم ز دست بخت...
    مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزمطایر قدسم و از دام جهان برخیزم به ولای تو که گر بنده خویشم خوانیاز سر خواجگی کون و مکان برخیزم یا رب از ابر هدایت برسان بارانیپیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزم بر سر تربت من با می و مطرب بنشینتا به بویت ز لحد...
    در خرابات مغان گر گذر افتد بازمحاصل خرقه و سجاده روان دربازم حلقه توبه گر امروز چو زهاد زنمخازن میکده فردا نکند در بازم ور چو پروانه دهد دست فراغ بالیجز بدان عارض شمعی نبود پروازم صحبت حور نخواهم که بود عین قصوربا خیال تو اگر با دگری پردازم سر سودای تو در سینه بماندی...
    گر دست رسد در سر زلفین تو بازمچون گوی چه سرها که به چوگان تو بازم زلف تو مرا عمر دراز است ولی نیستدر دست سر مویی از آن عمر درازم پروانه راحت بده ای شمع که امشباز آتش دل پیش تو چون شمع گدازم آن دم که به یک خنده دهم جان چو صراحیمستان...
    نماز شام غریبان چو گریه آغازمبه مویه‌های غریبانه قصه پردازم به یاد یار و دیار آن چنان بگریم زارکه از جهان ره و رسم سفر براندازم من از دیار حبیبم نه از بلاد غریبمهیمنا به رفیقان خود رسان بازم خدای را مددی ای رفیق ره تا منبه کوی میکده دیگر علم برافرازم خرد ز پیری...
    مزن بر دل ز نوک غمزه تیرمکه پیش چشم بیمارت بمیرم نصاب حسن در حد کمال استزکاتم ده که مسکین و فقیرم چو طفلان تا کی ای زاهد فریبیبه سیب بوستان و شهد و شیرم چنان پر شد فضای سینه از دوستکه فکر خویش گم شد از ضمیرم قدح پر کن که من در دولت...
    به تیغم گر کشد دستش نگیرموگر تیرم زند منت پذیرم کمان ابرویت را گو بزن تیرکه پیش دست و بازویت بمیرم غم گیتی گر از پایم درآردبجز ساغر که باشد دستگیرم برآی ای آفتاب صبح امیدکه در دست شب هجران اسیرم به فریادم رس ای پیر خراباتبه یک جرعه جوانم کن که پیرم به گیسوی...
    تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرمتبسمی کن و جان بین که چون همی‌سپرم چنین که در دل من داغ زلف سرکش توستبنفشه زار شود تربتم چو درگذرم بر آستان مرادت گشاده‌ام در چشمکه یک نظر فکنی خود فکندی از نظرم چه شکر گویمت ای خیل غم عفاک اللهکه روز بی‌کسی آخر نمی‌روی ز...
    جوزا سحر نهاد حمایل برابرمیعنی غلام شاهم و سوگند می‌خورم ساقی بیا که از مدد بخت کارسازکامی که خواستم ز خدا شد میسرم جامی بده که باز به شادی روی شاهپیرانه سر هوای جوانیست در سرم راهم مزن به وصف زلال خضر که مناز جام شاه جرعه کش حوض کوثرم شاها اگر به عرش رسانم...
    من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرملطف‌ها می‌کنی ای خاک درت تاج سرم دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگوکه من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم همتم بدرقه راه کن ای طایر قدسکه دراز است ره مقصد و من نوسفرم ای نسیم سحری بندگی من برسانکه فراموش مکن وقت دعای سحرم خرم...
    به گزارش خبرنگار مهر، کتاب‌های «سفرنامه جان بل» و «سفرنامه های انگلیسی‌ها در ایران» به تازگی با ترجمه ساسان طهماسبی توسط انتشارات امیرکبیر منتشر و روانه بازار نشر شده است. «سفرنامه جان بل» روایت سفر پزشکی است که همراه با سفیر روسیه در دوره شاه سلطان حسین، آخرین پادشاه صفوی به ایران می‌رسد. جان بل...
    مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارمهواداران کویش را چو جان خویشتن دارم صفای خلوت خاطر از آن شمع چگل جویمفروغ چشم و نور دل از آن ماه ختن دارم به کام و آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصلچه فکر از خبث بدگویان میان انجمن دارم مرا در خانه سروی هست کاندر...
    در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارمکز سر زلف و رخش نعل در آتش دارم عاشق و رندم و میخواره به آواز بلندوین همه منصب از آن حور پریوش دارم گر تو زین دست مرا بی سر و سامان داریمن به آه سحرت زلف مشوش دارم گر چنین چهره گشاید خط زنگاری دوستمن رخ زرد به...
    در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارمکز سر زلف و رخش نعل در آتش دارم عاشق و رندم و میخواره به آواز بلندوین همه منصب از آن حور پریوش دارم گر تو زین دست مرا بی سر و سامان داریمن به آه سحرت زلف مشوش دارم گر چنین چهره گشاید خط زنگاری دوستمن رخ زرد به...
    در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارمکز سر زلف و رخش نعل در آتش دارم عاشق و رندم و میخواره به آواز بلندوین همه منصب از آن حور پریوش دارم گر تو زین دست مرا بی سر و سامان داریمن به آه سحرت زلف مشوش دارم گر چنین چهره گشاید خط زنگاری دوستمن رخ زرد به...
    گر دست دهد خاک کف پای نگارمبر لوح بصر خط غباری بنگارم بر بوی کنار تو شدم غرق و امید استاز موج سرشکم که رساند به کنارم پروانه او گر رسدم در طلب جانچون شمع همان دم به دمی جان بسپارم امروز مکش سر ز وفای من و اندیشزان شب که من از غم به...
    گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارمهمچنان چشم گشاد از کرمش می‌دارم به طرب حمل مکن سرخی رویم که چو جامخون دل عکس برون می‌دهد از رخسارم پرده مطربم از دست برون خواهد بردآه اگر زان که در این پرده نباشد بارم پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شبتا در این پرده جز اندیشه...
    ز دست کوته خود زیر بارمکه از بالابلندان شرمسارم مگر زنجیر مویی گیردم دستوگر نه سر به شیدایی برآرم ز چشم من بپرس اوضاع گردونکه شب تا روز اختر می‌شمارم بدین شکرانه می‌بوسم لب جامکه کرد آگه ز راز روزگارم اگر گفتم دعای می فروشانچه باشد حق نعمت می‌گزارم من از بازوی خود دارم بسی...
    خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدمبه صورت تو نگاری ندیدم و نشنیدم اگر چه در طلبت همعنان باد شمالمبه گرد سرو خرامان قامتت نرسیدم امید در شب زلفت به روز عمر نبستمطمع به دور دهانت ز کام دل ببریدم به شوق چشمه نوشت چه قطره‌ها که فشاندمز لعل باده فروشت چه عشوه‌ها که خریدم...
    هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدمهر گه که یاد روی تو کردم جوان شدم شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدابر منتهای همت خود کامران شدم ای گلبن جوان بر دولت بخور که مندر سایه تو بلبل باغ جهان شدم اول ز تحت و فوق وجودم خبر نبوددر مکتب غم...
    دیشب به سیل اشک ره خواب می‌زدمنقشی به یاد خط تو بر آب می‌زدم ابروی یار در نظر و خرقه سوختهجامی به یاد گوشه محراب می‌زدم هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجستبازش ز طره تو به مضراب می‌زدم روی نگار در نظرم جلوه می‌نمودوز دور بوسه بر رخ مهتاب می‌زدم چشمم به روی...
    سال‌ها پیروی مذهب رندان کردمتا به فتوی خرد حرص به زندان کردم من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راهقطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم سایه‌ای بر دل ریشم فکن ای گنج روانکه من این خانه به سودای تو ویران کردم توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنونمی‌گزم لب که چرا گوش...
    سال‌ها پیروی مذهب رندان کردمتا به فتوی خرد حرص به زندان کردم من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راهقطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم سایه‌ای بر دل ریشم فکن ای گنج روانکه من این خانه به سودای تو ویران کردم توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنونمی‌گزم لب که چرا گوش...
    سال‌ها پیروی مذهب رندان کردمتا به فتوی خرد حرص به زندان کردم من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راهقطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم سایه‌ای بر دل ریشم فکن ای گنج روانکه من این خانه به سودای تو ویران کردم توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنونمی‌گزم لب که چرا گوش...
    مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردمتو را می‌بینم و میلم زیادت می‌شود هر دم به سامانم نمی‌پرسی نمی‌دانم چه سر داریبه درمانم نمی‌کوشی نمی‌دانی مگر دردم نه راه است این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزیگذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم ندارم دستت از دامن به جز در خاک...
    فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادمبنده عشقم و از هر دو جهان آزادم طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراقکه در این دامگه حادثه چون افتادم من ملک بودم و فردوس برین جایم بودآدم آورد در این دیر خراب آبادم سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوضبه هوای سر کوی تو برفت از...
    زلف بر باد مده تا ندهی بر بادمناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم می مخور با همه کس تا نخورم خون جگرسر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندمطره را تاب مده تا ندهی بر بادم یار بیگانه مشو تا نبری از خویشمغم اغیار مخور تا نکنی...
    به غیر از آن که بشد دین و دانش از دستمبیا بگو که ز عشقت چه طرف بربستم اگر چه خرمن عمرم غم تو داد به بادبه خاک پای عزیزت که عهد نشکستم چو ذره گر چه حقیرم ببین به دولت عشقکه در هوای رخت چون به مهر پیوستم بیار باده که عمریست تا من...
    دوش بیماری چشم تو ببرد از دستملیکن از لطف لبت صورت جان می‌بستم عشق من با خط مشکین تو امروزی نیستدیرگاه است کز این جام هلالی مستم از ثبات خودم این نکته خوش آمد که به جوردر سر کوی تو از پای طلب ننشستم عافیت چشم مدار از من میخانه نشینکه دم از خدمت رندان...
    بازآی ساقیا که هواخواه خدمتممشتاق بندگی و دعاگوی دولتم زان جا که فیض جام سعادت فروغ توستبیرون شدی نمای ز ظلمات حیرتم هر چند غرق بحر گناهم ز صد جهتتا آشنای عشق شدم ز اهل رحمتم عیبم مکن به رندی و بدنامی ای حکیمکاین بود سرنوشت ز دیوان قسمتم می خور که عاشقی نه به...
    از بناهای تاریخی ارزشمند اصفهان می‌توان به میدان نقش جهان، میدان امام علی (ع)، عمارت چهلستون، منارجنبان، کلیسای وانک در محله ارامنه اصفهان، پل‌های با صفای سی و سه پل و خواجو که بر روی زاینده رود احداث شده‌اند اشاره کرد و در ادامه معرفی بر آن‌ها خواهیم داشت. به گزارش خبرگزاری ایمنا، پای سفر...
    عاشق روی جوانی خوش نوخاسته‌اموز خدا دولت این غم به دعا خواسته‌ام عاشق و رند و نظربازم و می‌گویم فاشتا بدانی که به چندین هنر آراسته‌ام شرمم از خرقه آلوده خود می‌آیدکه بر او وصله به صد شعبده پیراسته‌ام خوش بسوز از غمش ای شمع که اینک من نیزهم بدین کار کمربسته و برخاسته‌ام با...
    مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیامخیر مقدم چه خبر دوست کجا راه کدام یا رب این قافله را لطف ازل بدرقه بادکه از او خصم به دام آمد و معشوقه به کام ماجرای من و معشوق مرا پایان نیستهر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام گل ز حد برد تنعم نفسی رخ بنماسرو می‌نازد و خوش...
    عشقبازی و جوانی و شراب لعل فاممجلس انس و حریف همدم و شرب مدام ساقی شکردهان و مطرب شیرین سخنهمنشینی نیک کردار و ندیمی نیک نام شاهدی از لطف و پاکی رشک آب زندگیدلبری در حسن و خوبی غیرت ماه تمام بزمگاهی دلنشان چون قصر فردوس برینگلشنی پیرامنش چون روضهٔ دارالسلام صف نشینان نیکخواه و...