6 سیاست جدید آمریکا دربرابر ایران
تاریخ انتشار: ۱۶ فروردین ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۲۸۰۹۹۴۵
موسسه «بروکینگز» مقالهای را به قلم «مارتین ایندیک» معاون رئیس این موسسه و دستیار ویژه سیاست خارجی بیل کلینتون، رئیسجمهوری سابق آمریکا منتشر کرده است. این سیاستمدار آمریکایی و طراح سیاست «مهار دوگانه»برای مقابله با ایران و عراق، به دولتمردان این کشور توصیه میکند در برابر ایران یک استراتژی جدید را در پیش گیرند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
هرگونه استراتژی آمریکایی باید این مساله را در نظر بگیرد که در خاورمیانه، همه چیز به هم مرتبط است. عقبراندن ایران در یمن، میتواند جمعیت شیعه در بحرین را تحریک کند. عقبراندن ایران در سوریه، موجب میشود شیعیان در عراق تلاشهای آمریکا برای حذف داعش در این کشور را تضعیف کنند یا حماس را ترغیب میکند از غزه به رژیم صهیونیستی حملات موشکی انجام دهد.
بنابراین یک استراتژی جامع دستکم باید دارای شش رکن باشد:
1- «اجرای دقیق توافق هستهای ایران.» کمبودهای برجام هرچه که باشند، این توافقنامه در باز کردن یک دریچه 10 ساله موفق بوده است. طی این مدت 10 ساله منطقه بهدلیل توانمندیهای هستهای ایران مورد تهدید قرار نمیگیرد. مقابله با ایران در منطقه دچار درگیری خاورمیانه آسان نیست، اما اگر تهدید ایران هستهای وجود نداشته باشد، همه چیز آسانتر میشود. مادامی که ایران به این توافقنامه پایبند است، ایالاتمتحده و متحدان منطقهای آن زمان حیاتی بهدست آوردهاند تا دیگر ارکان استراتژی «عقبراندن» را توسعه دهند و اجرا کنند.
2- «حمایت از دولت حیدر العبادی در عراق و حمایت از نیروهای مسلح عراقی که برای شکست داعش و به دست گرفتن کنترل مجدد موصل و مناطق سنینشین عراق مبارزه میکنند.» با توجه به روابط تاریخی و مذهبی بین شیعیان ایران و عراق، ازمیان بردن نفوذ ایران در عراق یک هدف قابل دستیابی یا ضروری نیست. اما ایجاد یک وزنه تعادل کارآمد در برابر نفوذ ایران در بغداد کاملا قابل دستیابی است، زیرا دولت فعلی عراق از آن استقبال میکند. ولی دولت قبلی عراق به ریاست مالکی از این مساله استقبال نمیکرد. در شرایطی که عربستان سعودی و کشورهای حوزه خلیجفارس برای مدتها تمایلی به همکاری موثر با دولت عراق نداشتهاند، دیدار اخیر وزیر خارجه عربستان از بغداد و تلاش این کشور برای همکاری با قبایل سنی عراق، نشاندهنده رویکرد جدیدی است که باید مورد حمایت قرار گیرد و ادامه یابد. حذف گروه تروریستی داعش یک چالش بزرگ نوسازی در دوران پسادرگیری در موصل و دیگر شهرهای آزاد شده سنینشین ایجاد خواهد کرد. کسب حمایت کشورهای عربی در بازسازی پس از جنگ که از سوی دولت عبادی رهبری و از طرف آمریکا حمایت میشود، بسیار مهم است. یک مساله بسیار ضروری این است که نباید به گروههای مورد حمایت ایران اجازه داده شود این خلأ را پرکنند و بین ایران و سوریه در سراسر شمال عراق پل سرزمینی بسازند.
3- «ارائه راهحل سیاسی برای جنگ داخلی یمن.» دولت ترامپ هماینک در حال بررسی افزایش حمایت نظامی از عربستان و امارات در جنگ آنها در یمن است. این مساله تنها زمانی معنی پیدا میکند که به یک استراتژی دیپلماتیک برای پایان دادن به جنگ منجر شود. درغیر این صورت، ایالاتمتحده نیز مانند بسیاری دیگر از قدرتهای خارجی، در باتلاق یمن گرفتار خواهد شد. دستاوردهای میدان جنگ باید بر پویایی میز مذاکره تاثیر بگذارد. برای این منظور، تلاش موفقیتآمیز برای به دست آوردن کنترل بندر حدیده بر محاسبات حوثیها تاثیرگذار است و موجب میشود جناح آنها در مذاکرات جدیت و عقلانیت بیشتری پیدا کند. اما حمایت آمریکا باید به شرط تعقیب راهحل سیاسی از سوی عربستان باشد.
4- «کاهش نفوذ ایران در سوریه.» این اقدام دشوار و پیچیده است و بحثهای غیرمحتاطانه درباره هدف واهی«بیرون کردن ایران از سوریه» کمکی به اجرای آن نمیکند. ما باید درک کنیم که در شرایط فعلی نه آمریکا و نه روسیه تمایل و توانایی دستیابی به این هدف را ندارند. ایران حضوری نیرومند در سوریه دارد: ایران در نهادهای حاکمیتی دولت اسد نفوذ کرده و مستشاران نظامی خود را به مناطق تحت کنترل دولت در غرب سوریه اعزام کرده است. این نیروها بهطور چشمگیری بیشتر از ارتش سوریه و نیروی روسی اعزامشده به سوریه هستند. این حضور ایران از طریق دو عامل اصلی تقویت میشود: عامل اول اتحاد ایران-اسد است که در دهه 1980 از سوی پدر بشار اسد بهوجود آمد. از آن زمان به بعد بشار اسد برای بقای خود وابستگی بیشتری به تهران پیدا کرده است. بنابراین اسد خواستار رفتن ایران از سوریه نخواهد شد. روسیه هم خواستار چنین چیزی نیست، زیرا نفع اصلی سوریه بقای دولت اسد است. عامل دوم «منافع هستهای» ایران در حفظ جای پا در سوریه است، زیرا این مساله رکن اصلی استراتژی گستردهتر هژمونیک ایران است. اگر ایران این جای پا را از دست بدهد، این مساله بهطور جدی کنترل حزبالله بر لبنان را به خطر میاندازد و این در شرایطی است که کنترل حزبالله بر لبنان اصلیترین استراتژی منطقهای ایران محسوب میشود. این مساله به این معنی است که ایران به شدت در برابر تلاشها برای بیرون راندن این کشور از سوریه مقاومت خواهد کرد و کاملا توانایی چنین کاری را دارد.
روسیه و ایران هر دو بهدنبال حفظ اسد در قدرت هستند. اما این دو کشور برای نفوذ در دمشق با یکدیگر رقابت میکنند و اسد از این فرصت استفاده میکند تا آنها را در برابر یکدیگر قرار دهد. استراتژی آمریکا باید بر این مبنا باشد که از این فرصت برای کاهش نفوذ ایران در سوریه استفاده کند. اما این بازی محدودیتهایی نیز دارد. روسیه بهدلیل شراکت با ایالاتمتحده برای تضعیف نفوذ خود در سوریه همکاری نخواهد کرد. همچنین این ایده که روسیه ایران را وادار به ترک سوریه خواهد کرد، یک توهم خطرناک است. این مساله که آمریکا باید از طریق رفع تحریمهای روسیه هزینه این توهم را بپردازد، با توجه به تاثیری که بر متحدان آمریکا در اروپا بهویژه اروپای شرقی خواهد داشت، یک خطای استراتژیک محسوب میشود.
بنابراین آمریکا باید اهداف معتدلتری را تعیین کند. برای مثال، آمریکا باید به روسیه فشار وارد کند تا مسکو ایجاد پایگاه دریایی ایران در سوریه را نپذیرد. بندری تحت کنترل ایران، این کشور را قادر خواهد کرد به راحتی برای حزبالله تسلیحات ارسال کند و این مساله درگیری بین ایران و اسرائیل را تشدید خواهد کرد و منافع روسیه در جلوگیری از تشدید این تنش است. آمریکا همچنین باید از این ایده اسرائیل حمایت کند که روسیه به ایران و حزبالله فشار وارد آورد تا به بلندیهای جولان نیرو اعزام نکنند.
در نهایت، همچون یمن، آمریکا باید هرآنچه میتواند انجام دهد تا برای جنگ داخلی سوریه به یک راهحل سیاسی برسد. راهحلی که سرانجام به کنارهگیری اسد منجر شود. یکی از الزامات راهحل سیاسی، خروج همه نیروهای خارجی است. این اصل در توافقنامه طائف مورخ 1988 گنجانده شده است. این توافقنامه به جنگ داخلی لبنان خاتمه داد و به خروج مسالمتآمیز نیروهای سوری از لبنان منجر شد. سوریهایی که نمیخواهند نیروهای تحت کنترل ایران در دوران پس از جنگ بر آنها تسلط داشته باشند، از گنجاندن این اصل استقبال خواهند کرد. این مساله به درخواست آمریکا مبنی بر خروج این نیروها از سوریه، مشروعیت خواهد داد.
5- «هماهنگ کردن توانمندیهای متحدان منطقهای آمریکا به صورت یک چارچوب امنیتی منطقهای که میتواند به تلاشهای بلندمدت تداوم بخشد.» ایالاتمتحده خوششانس است که دارای شرکای استراتژیک توانمند در اسرائیل، ترکیه، عربستان سعودی و کشورهای عربی است که برای مهار ایران منافع مشترکی دارند. گرچه هریک از آنها چشمانداز استراتژیک خاص خودشان را دارند، اما با توجه به این مساله که ترکیه، کشورهای حوزه خلیجفارس و مصر همگی همکاریهای خود را با رژیم صهیونیستی بهبود بخشیدهاند، در سراسر منطقه آمادگی جدیدی برای همکاری وجود دارد. اکنون زمان آن است که آمریکا آمادگی متحدان منطقهای خود را در ترتیبات جدید امنیتی منطقهای بیازماید. این ساختار جدید امنیتی به آمریکا و متحدان منطقهای آن امکان میدهد بهطور موثرتری تلاشهایشان را علیه ایران هماهنگ کنند.
6- «پیریزی شالوده مذاکرات با ایران درباره اهداف و رفتارهایش در منطقه.» توافق هستهای ایران نشان داد که با استفاده از تحریمها و دیپلماسی بهعنوان اهرم رسیدن به اهداف، دستیابی به توافقنامههای قابل اجرا با ایران امکانپذیر است. طرح جدید تحریمهای آمریکا به همراه اجرای موثر پنج رکن استراتژی عقبراندن ایران، زمینه برای وارد کردن ایران به مذاکرات را فراهم میکند. این مذاکرات باید بر این مساله تمرکز کند:
• تلاش ایران برای صدور انقلاب خود و مداخله در امور داخلی کشورهای عربی منطقه
• فعالیتهای منطقهای بیثباتکننده ایران
• برنامه موشکی ایران و فعالیتهای هستهای پس از انقضای برجام
مادامی که این مذاکرات با تحریمها و دیگر ارکان استراتژی عقبراندن ایران همراه باشد و بهطور کامل با متحدان منطقهای آمریکا هماهنگ شود، مذاکرات نشانه ضعف آمریکا نخواهد بود، بلکه راهی است برای ارسال این سیگنال به ایران که اگر رفتارهای خود را تغییر دهد، ایالاتمتحده و متحدان منطقهای آن خواستار روابطی سازنده و عادی با تهران هستند و حتی جایگاه این کشور را بهعنوان یک قدرت منطقهای به رسمیت میشناسند. بنابراین اگر مشخص شود که ایران تمایل دارد در مذاکرات جدی درباره این موضوعات شرکت کند، آمریکا آماده خواهد بود که همه تحریمهای دوجانبه خود را برطرف کند.
کنترل اهداف هژمونیک منطقهای ایران یک مساله بسیار جدی است. به منظور تعقیب این هدف، آمریکا باید درباره تهدیدهایی که میکند مراقب باشد و همچنین باید درمورد بیان اهدافی که تمایلی برای رسیدن به آنها ندارد، محتاط باشد. علاوه بر همه این مسائل، آمریکا باید درمورد پیامدهای منطقی استراتژی خود بیندیشد و قبل از اجرای آن به شیوهای که نتیجه معکوس دهد، باید آن را به دقت بررسی کند، اما هیچ یک از این هشدارها مانع از آن نخواهد شد که آمریکا از فرصتهایی که در اختیار دارد، استفاده نکند.
منبع: فرارو
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۲۸۰۹۹۴۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
حمیدرضا عزیزی، پژوهشگر بنیاد علم و سیاست آلمان: ایران در حمله به اسرائیل به کشورهای منطقه هم هشدار داد، هم اطمینان خاطر/ تهران قواعد درگیری با تل آویو را بازتعریف کرد/ همسایگان عربی ایران به دنبال موازنه و مفاهمه با تهران خواهند بود/ توانمندی موشکی ایران
پایگاه خبری جماران - سارا معصومی : بیش از دویست روز از آغاز جنگ در غزه می گذرد و در حالی که خبرهای امیدوارکننده ای درباره موافقت حماس و اسرائیل برای توقف جنگ به گوش نمی رسد هر روز منطقه غرب آسیا یک قدم به گسترش دامنه جنگ نزدیک تر و باز در سایه تحرکات چندجانبه دیپلماتیک از آستانه آن باز می گردد. زنجیزه تشدید تنش میان ایران و اسرائیل که با حمله اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق آغاز شد ظاهرا فعلا در یک نقطه متوقف شده و دو طرف ترجیح دادند که سطح تنش را افزایش ندهند.
با حمیدرضا عزیزی، پژوهشگر بنیاد علم و سیاست آلمان درباره یکی از تبعات کمتر پرداخته شده این تنش که تاثیر آن بر معادله های فی مابین ایران و کشورهای همسایه عربی و به تبع آن رابطه این کشورها با آمریکا و اسرائیل است، گفت و گو کردیم:
در چند روز گذشته از حمله های متقابل جمهوری اسلامی ایران و اسرائیل آنچه که به آن کمتر توجه شده، تاثیر این تحولات جدید بر کشورهای منطقه بخصوص همسایگان ایران است. ما می دانیم که برخی از این کشورها چه عربی و چه غیرغربی تا پیش از 7 اکتبر رابطه خود با اسرائیل را عادی سازی کرده بودند یا در مسیر آن بودند. پس از آغاز جنگ غزه نیز هر چند موضع شفاهی این کشورها در محکومیت اسرائیل تند و تیز بود اما در رابطه فعلی و یا اراده آنها برای رابطه با اسرائیل در آینده خلل جدی ایجاد نشد. در چنین فضایی فکر می کنید حمله مستقیم ایران به اسرائیل، جدا از میزان موفقیت آن یا وجود یا نبود اراده در ایران برای آسیب رسانی جدی، چه تاثیری بر نگاه کشورهای منطقه بخصوص رقبای عربی ایران درباره توانمندی نظامی ایران داشته است؟
درباره حمله جمهوری اسلامی ایران به اسرائیل و پیامدهای آن در رابطه با همسایگان دو جنبه در کوتاه مدت مهم است که باید مورد توجه قرار بگیرد؛ جنبه نخست به پیامی بازمی گردد که در این حمله برای کشورهای همسایه مشخصا کشورهای عربی خلیج فارس که در مسیر عادی سازی روابط با اسرائیل بوده و هستند و جمهوری آذربایجان مستتر بود .
هرچند که هدف اصلی این اقدام بازترسیم قواعد درگیری با اسرائیل ، احیای بازدارندگی و جلوگیری از اقدام های مشابه و البته هشدار به آمریکا اعلام شد، اما به نظر من در شکل و گسترده ای که حمله طراحی و اجرا شده پیامی به کشورهای همسایه هم مستتر بود. پیامی با این محتوا که وقتی بحث امنیت ایران مطرح باشد و بخصوص وقتی که موضوع اسرائیل به میان آید، احتمال هر اقدامی از سوی ایران وجود دارد.
به نظر من این چیزی بود که حتی ما از کانال های رسمی و از طریق مقام های رسمی ایران هم کم و بیش شنیدیم. برخی مقام های نظامی به امارات متحده عربی درباره اینکه پایگاهی در اختیار اسرائیل قرار دهد هشدار دادند. از سوی دیگر با وجود این روند بهبود روابط ایران با کشورهای عربی در جریان است، اما باز هم برخی مقام ها در ایران از احتمال هدف قراردادن پایگاه های آمریکا در این کشور سخن گفتند.
پیام صریح مستتر این بود که اگر پای امنیت سخت ایران وسط باشد همه ملاحظه هایی که حتی سیاست خارجی ایران در یک تا دو سال اخیر را شکل و سوق داده و به بهبود روابط با همسایگان در قالب سیاست همسایگی خوب منتهی شده قابل کنارگذاشته شدن است و ایران به سمت پاسخ خواهد رفت.
این در واقع نشان دهنده بالا رفتن ادراک تهدید در تصمیم گیران امنیتی و سیاست خارجی ایران است، مبنی بر اینکه در یک فضای متشنج منطقه ای ناشی از جنگ غزه، اولویت های سیاست خارجی تغییر کرده و به واسطه امکان کشیده شدن کشور به سمت جنگ ، تامین امنیت باید در اولویت قرار بگیرد و سایر موارد را تحت الشعاع قرار دهد .
جنبه دوم مسئله تلاشی بود که همزمان برای اطمینان خاطر دادن به کشورهای عربی همسایه مبنی بر اینکه حداقل در این مرحله هدف آنها نیستند از سوی ایران انجام شد. ایران تلاش کرد این پیام را به همسایگان بخصوص عربی برساند که این کشور تا زمانی که امنیت آن از سوی این کشورها تهدید نشود، پای آنها را به منازعه نخواهد کشید.
گفته می شود که ایران از 72 ساعت قبل به کشورهای همسایه نحوه پاسخ خود به اسرائیل را اطلاع داده است. هرچند که ایالات متحده می گوید از حمله مطلع نبوده، اما گزارش های رسیده تایید می کند که کشورهای عربی چنین هشداری را دریافت کرده اند. این اطلاع رسانی به کشورهای عربی منطقه و انتقال این پیام از سوی آنها به ایالات متحده نشانه هایی از این است که ایران با وجود همه ملاحظه ها درباره ضرورت تامین امنیت خود باز هم تلاش کرده که چنین اطمینان خاطری را به کشورهای عربی بدهد
فکر می کنید کدام یک از این دو پیام هشدار یا اطمینان بخشی در پایتخت کشورهای منطقه بیشتر احساس شده است؟
برآیند این سوال است که در آینده نزدیک و دور تعیین کننده خطوط اصلی رویکرد این کشورها به ایران و اسرائیل خواهد بود. به نظر من پاسخ آنها هم ترکیبی از دو رویکرد موازنه و مفاهمه با ایران خواهد بود. پیام تهدیدی که از جانب ایران ارسال می شود طبیعتا انها را به سمت موازنه بخشی سوق می دهد.
شکل دادن به یک ائتلاف امنیتی و نظامی با اسرائیل می تواند بخشی از این تلاش برای موازنه بخشی باشد؟
نه، اتفاقا. این موازنه بخشی لزوما به معنای شکل دادن به ائتلاف امنیتی و نظامی با اسرائیل نیست. به این معنا است که آنها تلاش خواهند کرد تا در روابط خود با کشورهای دیگر و ایالات متحده حداکثر تضمین های لازم را برای امنیت خود دریافت کنند. از سوی دیگر جنبه دوم رویکرد ایران که اطمینان خاطر دادن به آنها است می تواند آنها را امیدوار نگاه دارد که هنوز کانال برای ارتباط و مفاهمه با ایران بسته نیست.
بنابراین، آنچه که رخ داد سرآغار روندی خواهد بود که در آن رویکرد ایران و کشورهای عربی نسبت به هم، ترکیبی از موازنه و مفاهمه خواهد بود. موازنه در بحث ایران بیشتر در قالب نگاه داشتن شمشمیر داموکلس بالای سر این کشورها به شکل تهدید امنیتی معتبر است. این موازنه در مورد کشورهای عربی همان ادامه مسیر همکاری های امنیتی و نظامی بخصوص با ایالات متحده ولی در عین حال رها نکردن مسیری است که با اسرائیل آغاز کرده اند.
ما قبل از این تحولات هم شاهد بودیم که در طول سالیان گذشته این کشورها همواره توسعه برنامه موشکی ایران را یکی از دغدغه های امنیتی خود معرفی می کردند و حتی به دنبال برجام منطقه ای برای رفع این نگرانی بودند. فکر می کنید ایران توانست این عملیات را به گونه ای مدیریت کند که نگرانی این کشورها را پررنگ نکند و یا برعکس اتفاقا بر میزان نگرانی ادعایی آنها افزود؟
این حمله باعث شد که برنامه موشکی و پهپادی ایران بیشتر از گذشته در مرکز توجه بین المللی قرار بگیرد. اکنون نیز نشانه هایی از آن را در قالب بحث درباره وضع تحریم های جدید غرب و اتحادیه اروپاعلیه برنامه پهپادی و موشکی ایران می بینیم. این کشورها به احتمال زیاد به طرق مختلف اعم از راه های دیپلماتیک و ابزارهای دیگر فشار برای محدود کردن این برنامه های ایران را بیشتر خواهند کرد.
زمانی که گزارش ها درباره استفاده از پهپادهای ایرانی در جنگ اوکراین توسط روسیه افزایش یافت، به نوعی در کشورهای حوزه خلیج فارس یک حس رضایت ایجاد کرد، مبنی بر اینکه ما سالیان سال نسبت به برنامه های نظامی ایران هشدار دادیم اما کسی جدی نگرفت و الان همین برنامه به تهدیدی برای خود اروپا تبدیل شده است.
می توان پیش بینی کرد که در هرگونه مذاکره احتمالی میان ایران و غرب این مسئله توانمندی موشکی ایران و فعالیت های منطقه ای آن بیش از پیش به سوژه محوری طرف مقابل تبدیل شود؟
بله، من به صورت جدی معتقد هستم که هرچند الان هیچ مسیر روشنی را برای دیپلماسی بین ایران و غرب نمی بینم، اما با قاطعیت می توانم بگویم که طرف غربی در هر مسیری که در آینده برای بحث دیپلماتیک تعریف شود قطعا پیش از گذشته ضرورت پرداختن به برنامه های موشکی، پهپادی و منطقه ای ایران را هم لحاظ خواهد کرد.
به این دلیل که ابتدا حضور پهپادهای ایرانی در جنگ اوکراین به تهدید وجودی برای اروپا تبدیل شد و الان هم موضوع تشدید تنش ها با اسرائیل به خصوص در شرایطی که اروپا به دنبال یافتن راهی برای حل و فصل دیپلماتیک قضیه غزه است، در تضاد آشکاری با منافع اروپا قرار دارد.
در یک مقطع که کشورهای منطقه به دنبال انجام چنین مذاکراتی با ایران از سوی ایالات متحده بودند رابطه دوجانبه آنها با تهران در سطح بالایی از تنش بود. اکنون این تنش زدایی و عادی سازی رابطه انجام شده است. باز هم فرض می کنید آنها نیز مانند کشورهای غربی به دنبال مذاکراتی برای محدودسازی توان نظامی ایران باشند؟
شاید کشورهای منطقه برای حفظ آن جنبه دوم رویکرد خود در قبال ایران که بحث مفاهمه است به شکل آشکار و علنی به سمت چنین قضیه ای نروند ولی طبیعتا این موضوع جز مواردی است که آنها هم می خواهند در هر نوع توافقی با ایران لحاظ شود. نکته ای که وجود دارد این است که کشورهای عربی پس از ناامیدن شدن از اینکه غرب به دغدغه های آنها در قبال برنامه نظامی و منطقه ای ایران بپردازد به سمت همکاری با خود ایران رفتند .
یکی از مبانی اصلی رویکرد کشورهای عربی به بهبود روابط با ایران بر مبنای «عادی سازی به مثابه بازدارندگی» بوده است. برای کشورهای عربی این نگرانی قطعا پررنگ است و سعی خواهند کرد در قالب همان سیاست «عادی سازی به مثابه بازدارندگی» این دغدغه را با خود ایران مدیریت کنند، اما طبعا امیدوار هم هستند که این موضوع در قالب مذاکرات و رایزنی های گسترده تری میان ایران و غرب هم مدنظر قرار بگیرد.
فکر می کنید این تبادل حمله میان ایران و اسرائیل و به خصوص نمایش توانمندی موشکی ایران می تواند در فردای پس از جنگ غزه به سوژه ای برای افزایش همکاری های امنیتی کشورهای عربی بخصوص عربستان با امریکا(چه در قالب توافق امنیتی مطرح در چارچوب عادی سازی رابطه با اسرائیل چه در قالب جدیدی) تبدیل شود؟
حتی اگر این حمله و این نمایش گسترده پهپادی و موشکی ایران اتفاق نمی افتاد، باز هم کشورهای عربی در فردای جنگ غزه به سمت توسعه همکاری های امنیتی هرچند به صورت ضمنی با اسرائیل می رفتند. اساسا از زمان آغاز جنگ در غزه نوع رویکرد و عملکردی که ایران و متحدان آن در محور مقاومت از خود نشان دادند ادراک تهدید را در میان کشورهای عربی تا حد قابل توجهی بالا برد.
یکی از استدلال هایی که طبیعتا در انسوی خلیج فارس مطرح می شد این است که اگر حماس به عنوان یک عضو کمتر قدرتمند محور مقاومت توانست چنین ضربه ای را به اسرائیل بزند و برای مدت طولانی در یک جنگ فرسایشی با اسرائیل دوام آورد پس سایر اعضای محور مقاومت در صورت وقوع درگیری منطقه ای از چه توانایی برخوردار هستند و چه دردسر بزرگی را برای این بازیگران به وجود خواهند آورد.
کما اینکه کشورهای مانند عربستان یا امارات از قبل با حوثی ها دست به گریبان بودند و حالا بیش از گذشته قابلیت های این شبکه و ضرورت اینکه به نحوی در مقابل آن اقدامی انجام دهند برای آنها مسجل شده است.
لذا من فکر می کنم که این می تواند به شکل های مختلفی بروز کند . من انتظار این را ندارم که در چشم انداز کوتاه مدت کشورهای عربی به سمت امضا یک معاهده امنیتی نظامی با آمریکا بروند که شامل اسرائیل هم باشد. آنها می دانند که چنین اقدامی به چرخه تشدید نگرانی ها، تهدیدها و طبیعتا واکنش طرف ایرانی منجر خواهدشد و ممکن است اثر معکوس داشته باشد.
چیزی که کشورهای عربی به دنبال آن هستند تضمین های امنیتی از امریکا در قبال عادی سازی رابطه با اسرائیل است . این کشورها هرچند مسیر دیپلماتیک را با ایران ادامه می دهند اما هنوز نسبت به عملکرد و موفقیت آن بخصوص در بلندمدت مطمئن نیستند و به همین دلیل نیاز به یک لایه تضمین اضافی دارند که به دنبال کسب آن از ایالات متحده هستند.
ما در جریان حمله ایران به اسرائیل شاهد بودیم که برخی کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای هرچند در حمله اسرائیل نقشی نداشتند اما در دفاع از اسرائیل متحد شدند. به عنوان نمونه وزیر خارجه آمریکا در سخنانی در جمع رهبران یهودی اعلام کرد که همراهی اردن و عربستان مهم بوده و می تواند سرمایه ای برای آینده باشد. معنای این همراهی کشورهای منطقه با امریکا و فرانسه در دفاع از اسرائیل انهم در میانه انتقادها از جنگ غزه را چه می دانید؟ صرفا تلاشی مقطعی بود برای مدیریت تنش یا نشانه ای معنادار برای ایران ؟
اصلی ترین هدف کشورهای منطقه از مشارکت در دفاع از اسرائیل، ممانعت از بروز جنگ بود. نکته ای که چه ایران و اسرائیل و چه کشورهای منطقه و بازیگران فرامنطقه ای شامل آمریکا و کشورهای اروپایی درباره آن توافق دارند، این است که تشدید درگیری بین ایران و اسرائیل قطعا به جنگ بزرگ منطقه ای منجر می شود که هیچکس از اثرات آن در امان نخواهد بود .
به نظرم باید این اقدام کشورهای عربی را در قالب دفاع از خود ببینیم و نه دفاع از اسرائیل . اگر که حمله ایران به خسارت گسترده ای منجر می شد که نیاز به پاسخ سنگین تر و گسترده تر را در طرف اسرائیلی برجسته می کرد ، آن زمان طبیعتا با ضریب اطمینان بالایی می توانستیم بگوئیم که به سمت جنگ حرکت می کنیم و آنها می خواستند از وقوع چنین سناریویی جلوگیری کنند.
بنابراین، به نظر من مشارکت کشورهایی چون عربستان و امارات که به صورت اشتراک گذاری اطلاعات و غیره بوده بیشتر با انگیزه ممانعت از گسترش جنگ صورت گرفته است. حتی این تفسیر درباره مشارکت آمریکا و کشورهای اروپایی هم قابل تعمیم است، چرا که مقام های امریکایی هم به این موضوع اشاره کرده بودند که برای دفاع در کنار اسرائیل هستند، اما اگر اسرائیل تصمیم بگیرد تنش ها را افزایش داده و وارد جنگ با ایران شود این حمایت تضمین شده نیست. لذا اینجا باید میان این دو موضوع تفکیک قائل شد.
درباره اردن چطور؟
مسأله اردن متفاوت است . ملاحظه ای که پیشتر اشاره کردم اردن را هم شامل می شود، اما باید این نکته را در نظر داشت که اردن شرایط بسیار شکننده تری را نسبت به بسیاری از کشورها دارد. موقعیت جغرافیایی آن در همسایگی اسرائیل و سرزمین های فلسطینی، ترکیب جمعیتی فلسطینی های حاضر در اردن و تشدید ناآرامی ها در داخل اردن که تا حدی به اقدام های ایران و متحدان آن در محور مقاومت نسبت داده می شود، مسائلی هستند که در تصمیم گیری های اردن تاثیرگذار هستند. من تصور می کنم که ایران هم تمایلی به وارد کردن خسارت گسترده به اسرائیل که منجر به آغاز جنگ شود، نداشت و بیشتر موضوع قدرت نمایی مطرح بود.
فکر می کنید نخستین رویارویی نظامی مستقیم ایران و اسرائیل از این به بعد ترس دو طرف برای تکرار آن را از بین برد و به زبان دیگر ریسک تکرار آن بالا رفته و یا تبعات آن که قرار گرفتن منطقه در آستانه جنگی تمام عیار خواهد بود دو کشور را دوباره به سمت جنگ در سایه ببرد؟
هنوز برای نظردادن درباره این موضوع با قاطعیت زود است. از طرف دیگر این دو گزاره ای که مطرح کردید لزوما ناقض هم نیستند. سناریوی محتمل تری وجود دارد و آن اینکه حداقل برای مدتی دو طرف به رویکرد قبلی یعنی جنگ در سایه بازگردند. اما به هرحال همانطور که اشاره کردید با توجه به اینکه این اتفاق یک بار رخ داده و آستانه منازعه میان دو طرف تغییر کرده احتمال تکرار این موضوع بیشتر از قبل وجود دارد.
یعنی ما در بهترین حالت شاهد یک جنگ سایه میان دو طرف خواهیم بود که در آن دو طرف گهگاهی از رفتن به زیر آفتاب هم ابایی نخواهند داشت. در چنین شرایطی می توان انتظار داشت که تنش ها از سطح کنترل هم خارج شود.
در مجموع بعد از این اقدام ها و حمله ایران و پاسخ اسرائیل در قالب حمله به اصفهان به نظر می رسد که این آستانه منازعه تغییر کرده و البته یکی از جنبه های اصلی این اقدام رفت و برگشتی این بود که دو طرف خطوط قرمز خود را ترسیم بکنند.
برای ایران همانطور که به صراحت اشاره شد، این مسأله مطرح بوده که جلوی انجام اقدام های مستقیم اسرائیل علیه ایران، مقام های ایرانی یا دارایی های ایران مانند حمله به کنسولگری گرفته شود. هدف اسرائیل از حمله به اصفهان هم این بود که نشان دهد خطوط قرمز را نمی پذیرد، اما همزمان به دنبال افزایش سطح مخاصمه از آستانه فعلی هم نیست.
بنابراین، فعلا به نظر می رسد دو طرف برای بازگشت به سایه توافق کردند اما احتمال تشدید دوباره تنش و درگیری وجود دارد
با وجود گذشت چندهفته از حمله اسرائیل به ساختمان بخش کنسولی سفارتخانه ایران در دمشق یک سوال به یک سوال به سختی می توان پاسخ قاطعی داد: آیا اسرائیل واکنش ایران را پیش بینی کرده بود و این حمله را انجام داد؟ آیا هدف اسرائیل واقعا گسترش دامنه جنگ غزه بود و اگر بله چرا نقشه کشیده شده را ادامه نداد؟ نخواست یا تحت فشار برای متقف کردن آن قرار گرفت؟
من معتقد هستم که اقدام اسرائیل اشتباه محاسباتی بود . اسرائیل تمایلی برای کشاندن ایران به جنگ حداقل در شرایط فعلی نداشت. به هرحال هنوز بعد از شش ماه مسئله حماس همچنان در غزه برای اسرائیل حل نشده باقی مانده است، تنش ها با حزب الله هرچند به شکل کنترل نشده، اما تدریجی، بالارفته و احتمال جنگ تمام عیار با حزب الله افزایش پیدا کرده است. با وجود شکل گیری یک ائتلاف بین المللی علیه حوثی ها هنوز نشانه ای از مهار آن چالش وجود ندارد .
در چنین شرایطی ورود به یک جنگ مستقیم با ایران که کل این شبکه را به یک باره و با تمام قدرت علیه اسرائیل فعال می کرد در هیچ محاسبه استراتزیکی نمی گنجد. قطعا سیستم سیاسی در هیچ کجا از جمله اسرائیل یکپارچه نیست و تصمیم سازهای مختلف ممکن است اولویت های متفاوتی داشته باشند. ممکن است طیف تندروتری در اسرائیل خواهان درگیری مستقیم با ایران بوده باشند اما من فکر می کنم اقدامی که انجام شد در بحث حمله به کنسولگری ایران ناشی از اشتباه محاسباتی بود.
سیاست به اصطلاح «صبر استراتژیک» که از جانب ایران به نمایش گذاشته شد، این باور را ایجاد کرده که به دلایل مشکلات داخلی و همینطور ملاحظه های خارجی و منطقه ای ایران تمایلی برای انجام اقدامی که ممکن باشد یک درگیری گسترده تر را شکل دهد ندارد و حداقل فعلا اسرائیل می تواند به بالابردن سطح درگیری با ایران ادامه دهد. من فکر می کنم نکته اصلی اینجا بود . من این استدلالی که مطرح می شود که اسرائیل برای ایران دام گذاشت و سپس از طریق فشارهای بین المللی از انجام این اقدام پشیمان شد را نمی پذیرم.