تاثیر زبان فارسی بر زبان قرقیزی/ بررسی تطبیقی ۵۰۰ وامواژه
تاریخ انتشار: ۳۱ فروردین ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۲۹۹۲۷۷۳
بررسی بالغ بر ۵۰۰ وامواژه زبان فارسی در قرقیزی نشان میدهد ۲۱۷ واژه در هر دو زبان از تلفظ یکسان برخوردارند، ۲۱ واژه مشترک در فارسی امروز دچار تغییر معنا شده و ۲۱ واژه هم مشترکند.
به گزارش خبرنگار مهر، با گسترش تعاملات ایران و ترکستان غربی و شرقی در قرون متمادی گذشته، دامنه این دادوستدها به حوزه ادبیات و زبان نیز کشیده شده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
با نگاهی گذارا به زبانهای منطقه آسیای میانه، قفقاز، ترکیه، افغانستان، پاکستان و... میبینیم که زبان فارسی تا چه میزان در زبانهای این مناطق تاثیرگذار بوده است که در زیر به چند مورد از این قرابتها، مشابهت و همخوانیها میان زبانهای فارسی و ترکی اشاره میشود:
۱. در زبانهای فارسی و ترکی، برخلاف زبانهای اروپایی و عربی کلمات به مونث، مذکر و در بعضی از زبانها خنثی طبقه بندی نشدهاند.
۲. صفات نیز در زبانهای فارسی و ترکی مونث، مذکر و خنثی ندارند. این همخوانی به قرابت و گسترش هرچه بیشتر زبانهای فوق در منطقه بزرگ آسیای میانه، قفقاز، آسیای میانه، آناتولی، ایران و افغانستان کمک شایانی کرده است. همچنین، این سادگی و بی پیرایه بودن آموزش زبانهای مذکور آسانتر کرده است. این درحالی است یادگیری زبانهایی که پیچیدگی بیشتری دارند برای علاقه مندانشان سخت است.
۳. به نگاهی به ضمایر در زبانهای فارسی و ترکی معلوم میشود که ضمایر در آنها با شناسه افعال سازگاری دارند. این درحالی است در برخی از زبانهای اروپایی مانند انگلیسی افعال صرف نمیشوند و بدون ضمیر نمیتوان شناسه افعال را تشخیص داد.
۲. در زبانهای فارسی و ترکی واژگان با حرف تعریف ادا نمیشوند. این درحالی است که در بسیاری از زبان اروپایی و نیز زبان عربی کلمات به معرفه و نکره تقسیم شدهاند. ناگفته نماند در زبان فارسی و زبانهای ترکی عمدتا با واژه «یک» یا به ترکی «بیر» میتوان معرفه و نکره بودن واژهای را معین کرد.
۳. افعال در زبانهای فارسی و ترکی در شش صیغه صرف میشوند. درحالی که در زبانهای دیگر دنیا این همخوانی کمتر وجود دارد. به عنوان مثال در زبان عربی افعال ۱۴ صیغه وجود دارد. در مقابل، در زبان انگلیسی عملاً بجز سوم شخص مفرد صیغهای برای صرف افعال تعریف نشده است.
۴. میان زبانهای فارسی و ترکی در زمینههای عروض، بدیع و قافیه در صنعت شعر قرابت فراوانی وجود دارد. همین امر، نشانگر میزان تاثیر زبان فارسی در ادبیات کشورهای ترک زبان است. اشکال شعری رباعی، مثنوی، غزل، قصیده و... در ادبیات زبانهای مذکور نیز وجود دارد.
۵. میان زبانهای فارسی و ترکی در فنون موسیقی، ترانه، خوش نویسی، هنر و معماری نیز مشابهتهای فراوانی وجود دارد. کمتر کسی است که با کشورهای منطقه آشنایی داشته باشد و مشابهت فرهنگی و هنری آنان را را مشاهده نکند.
۶. برخی از پسوندها و پیشوندهای فارسی و ترکی در ادبیات مردمان مناطق مذکور به طور مشترک استعمال میشوند. مانند خانه (مانند درس خانه، خسته خانه، بیتاب خانه و کتابخانه)، چی (مانند چایچی، گاریچی)، بی (مثل بیتاب به معنای بیمار در قرقرقیزی)، کار (مثل ستمکار)، گر (مانند داروگر) و... و.
۷. زبان قرقیزی نیز همانند دیگر زبانها و گویشهای ترکی آسیای مرکزی، قفقاز و ترکیه واژگان فراوانی از زبان فارسی به وام گرفته است. برخی از واژگان همانند فارسی تلفظ میشوند مانند نان، ارزان، پرده و... این درحالی است برخی از واژگان فارسی و عربی در اثر فقدان برخی از حروف مثل ف، واو، ه و ی در زبان قرقیزی به صورتهای دیگری درآمده و محاوره مردم وارد شده است. مانند پیل (فیل)، طرف (طرپ)، وقت (اوباقیت)، وصیت (اوصیات)، حق (آک)، حرام (آرام)، یاد (جات) و جواب (جووپ) و...
برخی کلمات فارسی نیز که در ایران امروز به فراموشی سپرده شده است در زبان قرقیزی، همچنان کاربرد دارد مانند جارنامه به معنای آگهی که درگذشته آگاه کردن با جارزدن همراه بوده است. همچنین، واژه جاران (یاران) به معنای شهروند کاربرد دارد که واژهای جالب و زیباست.
لازم به یادآوری است برخلاف سایر زبانهای ترکی، تعداد واژگان فارسی در زبان قرقیزی بیشتر از عربی است. به طوری که حدود ۱۴۶۷ واژه فارسی و ۹۲۳ واژه عربی در فرهنگ لغات قرقیزی وجود دارد. این درحالی است واژگان عربی نیز از طریق زبان فارسی وارد فرهنگ لغات قرقیزی شده است. کلمات عربی عمدتا واژگان دینی را تشکیل میدهند. در این میان برخی از واژگان دینی نیز فارسی هستند مانند نماز، اوروزه (روزه)، پشین (نماز ظهر)، دیگر (نماز عصر)، شام (نماز مغرب)، خپتن (نماز خفتن- عشا) و...
۸. این دادوستدها میان ایران و مناطق مذکور منحصر به ادبیات و دستور زبان نبوده است بلکه درحوزههای دیگر از جمله فلسفه، عرفان، هنر، دین، منطق، تفسیر، فرهنگ و آداب رسوم نیز نمود پیدا کرده است. به طوری که پیوندهای مناطق مذکور در حوزههای یاد شده بر قرابت و همبستگی آنها افزوده است.
لازم است کشورهای مذکور قدر این تلاشها و زحمات گذشتگان را در پیوند و همانندی هرچه بیشترشان ارج نهند و روابط یکدیگر را بیش از بیش گسترش دهند. همچنین، اجازه ندهند این همه فرصتها و ظرفیتهای فراوان به تهدید تبدیل شود.
تحقیق حاضر پارهای از واژگان فارسی را شامل میشود که با تلاش علمی خانم «النورا نوسوب علی اوا» کارشناسی ارشد رشته زبان شناسی از دانشگاه شهید بهشتی، گردآوری و دسته بندی شده و کوشش قابل اعتنایی در معرفی تاثیر زبان فارسی در زبان قرقیزی به شمار میرود.
این پژوهش نیازمند ویرایش، تصحیح و تکمیل بود که با توجه به تجربهای که «علی حکیم پور» رایزن فرهنگی جمهوری ایران در قرقیزستان درگردآوری امثال و حکم ترکی و فارسی و آشنایی با مشترکات دو زبان فارسی و قرقیزی داشته است، وی تلاش کرده این کار (ویرایش، تصحیح و تکمیل) را به سرانجام برساند.
در ادامه مقاله تحقیقی یادشده را که توسط «النورا نوسوب علی اوا» مترجم و فارغ التحصیل رشته زبانشناسی از دانشگاه شهید بهشتی نوشته، و از سوی علی حکیم پور رایزن فرهنگی جمهوری ایران در قرقیزستان، ترجمه و تالیف شده و برای انتشار در اختیار خبرنگار مهر قرار گرفته است، میخوانید:
۱. مقدمه
در میان سایر مخلوقات هستی، انسان تنها موجودی است که با زبانی ملفوظ قادر است افکار و عواطف خود را به دیگران انتقال دهد. بر این اساس، زبان مهمترین ابزار ارتباطی و برترین عامل تشکیل اجتماع، فرهنگ، تمدن، علم و هنر به شمار میآید، که تمایز بشر با دیگر حیوانات را سبب شده است. هم اینک حدود سه هزار زبان زنده در جهان ذکر شده است، که نیمی از آنان کمتر از ۱۰ هزار، و یک چهارم آنان از کمتر از یک هزار سخنور برخوردارند.
وامواژه یا واژه عاریتی هم واژگانی هستند که از زبانی به زبان دیگر وارد میشوند و در برخی موارد به شکلی گسترده استفاده و با کلمات معادلسازی شده قابل جایگزینیاند. پدیده قرضگیری واژگانی گاه یه صورتی بسیار گسترده در میان زبانها به کار بسته میشود، به طوری که بسیاری از وامواژهها به مکالمات روزمره و عادی مردم کاربرد مییابند. هدف از این تحقیق گردآوری وامواژههای فارسی موجود در زبان قرقیزی است و بر این اساس، به دنبال مروری بر پیشینه زبانهای فارسی و قرقیزی، به استخراج، ارائه و طبقهبندی این واژهها در پیکره مورد بررسی پرداخته شده است.
۳. زبان فارسی
فارسی زبان رسمی کشورهای ایران و تاجیکستان و یکی از زبانهای رسمی کشور افغانستان است. هچنین عده زیادی از مردم ازبکستان به این زبان تکلم میکنند و گویشورانی هم در هندوستان، پاکستان و ترکیه دارد. زبان فارسی از شاخه زبانهای ایرانی و از خانواده زبانهای «هندوایرانی» است، که خود به فراخانواده زبانهای «هندواروپایی» متعلق است. زبانهای هندواروپایی از خانوادههای مهم زبانهای بشری است که زیرشاخههای آن در سراسر اروپا و قسمت پهناوری از آسیا، آمریکا، اقیانوسیه و آفریقای جنوبی پراکنده است.
زبان فارسی میانه که زبان رسمی، اداری، علمی و ادبی ایران دوره اسلامی است و بیش از هزار و دویست سال قدمت دارد، از قدیمیترین صورت بازمانده آن تا فارسی دری، سه دوره تحول باستان، میانه و جدید را پشت سرگذاشته است و زبان فارسی امروز دنباله طبیعی و صورت تحول یافته یکی از گونههای زبان فارسی میانه است. فارسی سدههای هشتم و نهم میلادی تا به امروز را زبان فارسی نو یا زبان فارسیدری دانستهاند کهزبان گفتاری رایج در دربار ساسانی و زبان پایتخت محسوب میشده است.
۳. زبان قرقیزی
زبان قرقیزی، زبان رسمی کشور قرقیزستان است که در شمالشرقی آسیای مرکزی واقع شده است. این کشور در شرق و جنوب شرقی با چین، در شمال با قزاقستان و در جنوب با تاجیکستان و از غرب با جمهوری ازبکستان همسایه و هممرز است. زبان قرقیزی متعلق به گروه زبانهای ترکی مرکزی است و میتوان آن را جزو گروه زبانهای قرقیز- قپچاق نیز طبقهبندی کرد. الفبای خط این جمهوری تا سال ۱۹۲۸ براساس خط عربی و از ۱۹۲۸ تا ۱۹۴۱ الفبای لاتین جایگزین آن و سپس از ۱۹۴۸ این الفبا به الفبای روسی (سیریلیک) که به آن سه حروف مانند ө، ң، ү اضافه شده، تغییر یافت.
مورخان قرقیزی معتقدند که قرقیزها در قرن وسطی، الفبای مخصوصی داشتند که زبانشناسان آن را خط قرقیزی قدیم (یا اورخانی و ینیسئی) نامیدهاند. از قرن ۶ تا ۱۲ میلادی، این خط در گسترهای از آسیای مرکزی تا ینیسئی و تیانشان و تالاس کاربرد داشته است. زبان قرقیزی در چند دوره قابل بررسی است که عبارتند از: دوره آلتای (قدیمیترین دوره)، دوره سومر (قرن ۶-۱)، دوره خون (قرن ۱-۵)، دوره باستان قدیم (قرن ۱۰-۱۵) و دوره قرقیز امروز (از قرن ۲۰).
این زبان، قرقیزی، با زبان آلتایی در پارهای مشخصات قرابت دارد، و از ۳ گویش عمده شمالی، جنوب شرقی و جنوب غربی برخوردار است که هر یک به سبب کثرت مهاجرت قومی، سیر تحولی جداگانه را پیمودهاند. در این میان، گروه گویش جنوب غربی سخت تحتتاثیر زبانهای ایرانی قرار دارد. زبان ادبی جدید، در عین دارا بودن ویژگیهای تمام گویشها، بیشتر به سوی گروه گویشهای شمالی متمایل است، و به ویژه عنصر عمده مغولی در واژگان این زبان آشکار است.
بخشی از واژگان آن در باب کسب و کار، تجارت و کشاورزی وامدار زبان ایرانی است که از جوامع ایرانی ساکن این ناحیه که قرقیزها با آنها دادوستد داشتهاند، اقتباس شده است. همچنین دیگر پسوندها و پیشوندهایی همانند «بی»، «گر»، «چه»، «چی»، «کش» همراه با اسامی روزهای هفته از فارسی به زبان قرقیزی وارد شده است. از زبان عربی نیز واژگانی قرضی در خصوص مذهب در آن به کار گرفته شده است.
۴. وام واژگان فارسی در قرقیزی
پژوهش حاضر با هدف بررسی واژگان زبان «فارسی» (از خانواده زبانهای هندواروپایی) در زبان «قرقیزی» (از گروه زبانهای آلتایی که در زبانهای قرقیزی قپچاق نیز قابل طبقهبندی است) به انجام رسیده است. در گردآوری دادههای تحقیق از ۴ منبع عمده- لغتنامه فارسی معین، فرهنگ فارسی به روسی، فرهنگ روسی به فارسی و فرهنگ قرقیزی به روسی- همراه با شم زبانی یکی از نگارندگان به عنوان گویشور قرقیز زبان بهره برده شده است. بر این اساس به دنبال استخراج واژگان زبان فارسی در زبان قرقیزی، دادههای گردآوری شده در جداولی همراه با ذکر وامواژگان فارسی، معادل آنان در قرقیزی و نیز آوانگاری و معنای آنان در قرقیزی ارائه شده است. این مهم با ارائه طبقهبندی هفتگانه در پژوهش و با ارائه بالغ بر ۵۰۰ مورد زبانی به انجام رسیده است.
وامواژگان استخراج شده با برخورداری از ساختارهایی متفاوت بر اساس نتایج تحقیق در ۶ گروه تقسیم شده است که در ذیل به تفصیل مورد بررسی واقع شدهاند.
در زبان قرقیزی، که در پارهای مشخصات قرابت بسیاری را با زبان ترکی نمایان میسازد، سه گویش عمده شمالی، جنوبشرقی و جنوبغربی مشهود است، و هر گویش در طی زمان سیر تحولی مجزا را، با توجه به کثرت مهاجرت این قوم، پیموده است. در این میان گویش جنوبغربی، که مورد نظر تحقیق حاضر است، به شدت تحت تاثیر زبانهای ایرانی واقع شده است؛ به طوری که، بخشی از واژگان آن، به ویژه در باب تجارت و کشاورزی، وامدار زبان فارسی و اقتباس شده از جوامع ایرانی ساکن این ناحیه هستند.
بر این اساس مقاله حاضر، به دنبال مروری بر پیشینه زبانهای فارسی و قرقیزی، و با بررسی لغتنامههای دهخدا، فارسی معین، فرهنگ فارسی به روسی و روسی به فارسی، و نیز فرهنگ لغت قرقیزی به روسی (با اطلاعات ریشهشناسی) واژگان زبان فارسی در زبان قرقیزی استخراج، و در جداولی با ذکر واژهها در فارسی، همراه با معادل آنان در قرقیزی و نیز آوانگاری و معنای آنان در قرقیزی ارائه داده است. این مهم با ارائه طبقهبندی ششگانه در پژوهش و با ارائه بالغ بر ۵۰۰ مورد زبانی به انجام رسیده، که عبارت است از:
۱. واژگانی که از تلفظی یکسان در قرقیزی و فارسی برخوردارند؛
۲. واژگانی که در فارسی امروزی تغییر معنایی یافتهاند؛
۳. واژگان مربوط به خانه، ساختمان و وسایل و اثاثیه خانگی؛
۴. واژگان مربوط به زمان (اسامی روزهای هفته)؛
۵. پسوندها و پیشوندهایی از فارسی همانند «بی»، «گر»، «چه»، «چی» و «گش» در قرقیزی؛
۶. وامواژگان عربی مشترک در فارسی و قرقیزی (مرتبط با زمینههای مذهبی). نتایج تحقیق حاکی از عمده تفاوتی تلفظی در تمامی دستهبندیهای مذکور است که از تغییر شکل واژگان ماخوذ از فارسی و عربی به مرور زمان و همسانشدگی آن با نظام زبانی قرقیزی ناشی شده است.
۱.۴. وامواژگان بدون تغییر از فارسی در قرقیزی
برخی کلمات فارسی بدون تغییر وارد زبان قرقیزی شدهاند که همراه با معادل قرقیزی، آوانگاشت و معنای آنها در زبان قرقیزی در جدول ۱ آورده شده است.
جدول ۱: واژگانی که از تلفظی یکسان در زبانهای قرقیزی و فارسی برخوردارند.
الف
معنای واژهها در زبان قرقیزی
آوانگاری
معادل قرقیزی
کلمات فارسی
صوت، بانگ
[аbaz]
Абаз
آواز
۱.
آغاز مقابل پایان، نخست، نخستین و یکم مقابل آخر. جمع : اوایل، اولین
[abal]
Абал
اول
۲.
جمع حال. ۱ - حال ها، وضع ها. سرگذشت. معنیها که به قلب سالک بدون اختیار، تعمد، جلب و اکتساب وارد میشود از قبیل طرب، حزن، بسط یا قبض و شوق و انزعاج و امثال آنها. یا احوالت چطور است؟
[abal
[aqybal]
Абал
Акыбал
احوال
۳.
جمع ابد جاوید بودنها عامر مزروع آبادان مثال: جلال آباد – یکی از شهرهای قرقیزستان، فتح آباد یزدان آباد دهی است از دهستان حومه بخش زرند شهرستان کرمان
[abad]
Абад
آباد
۴.
دورة آخر. قسمت واپسین از دوران روزگار که به قیامت متصل گردد.
[akyrzamn]
Акырзаман
آخر زمان
۵.
مرگ، فوت، جمع اجل
[adjal]
Ажал
اجل
۶.
عرق روی، آب رخ، آب روی، اعتبار، قدر، جاه، شرف، عرض، ناموس، آبروی کسی را ریختن. ویرا مفتضح کردن او را رسوا نمودن.
[abroi]
Аброй
آبرو
۷.
جسمی دارای روشنایی و گرما که از سوختن چوب و زغال و مانند آن پدید آید.
[atesh]
Аташ
آتش
۸.
کرایه منفعت مالی که مستاجر به موجر بپردازد.
[idjara]
Ижара
اجاره
۹.
دیگدان دیگ پایه آتشدان، گاز نوعیاجاقکه سوخت آن گاز متان است. برقی نوعیاجاقکه با نیروی برق گرما تولید میکند و مثلاجاقگاز برای پختن غذا و جز آن به کار میآید.
[ochoq]
Очок
اجاق
۱۰.
امکان امری با عدم یقین به وقوع آن.
[yktymal]
Ыктымал
احتمال
۱۱.
نیازمند شدن، حاجت مند شدن، نیاز، حاجت .
[yktyadj]
Ыктыяж
احتیاج
۱۲.
ملاحظه کاری، محتاط.
[etyat]
Этият
احتیاط
۱۳.
آزادی عمل، قدرت برانجام کاری با اراده.
[yqtyar]
Ыктыяр
اختیار
۱۴.
جایگاهی که برای علف و کاه و جو خوردن چهار پایان سازند معلف طویله اصطبل.
[akyr]
Акыр
آخور
۱۵.
دوستی پاک و بی ریا داشتن، خلوص نیت داشتن .
[yqlas ]
Ыклыс
اخلاص
۱۶.
اخلاق
[ahlaq]
Ахлак
اخلاق
۱۷.
گاری
[araba]
Араба
ارابه
۱۸.
چیزیکه به قیمتش بیرزد، آنچهکه قیمتش از نرخ روزآن کمتر باشد، کمبها، ضدگران
[arzan]
Арзан
ارزان
۱۹.
خواهش، کام، مراد. چشمداشت، امید، توقع، انتظار. شوق، اشتیاق
[arzuu]
Арзуу
آرزو
۲۰.
حسرت، اندوه .
[arman]
Арман
آرمان
۲۱.
یک قسمپارچهنخیبرنگ خاکستری.
[өrmөk]
өрмөк
ارمک
۲۲.
آنکه بند کسی نباشد، حر، مقابل بنده.
[azat]
Азад
آزاد
۲۳.
مار بزرگ، اژدر
[ajydaar]
Ажыдаар
اژدر
۲۴.
امری که سخت و دشوار نباشد، سهل.
[asan]
Асан
آسان
۲۵.
جمع سبب، وسائل، لوازم، آلات، علل، سببها، مایهها، سازو برگها، آنچهکه درخانهیاجایدیگر بکارآید و بوسیله
آنکاریصورتگیرد.
[aspap]
Аспап
اسباب
۲۶.
معلم، کسی که تعلیم و تربیت میدهد.
[ustad]
Устат
استاد
۲۷.
مادة سختی است که در ساختمان بدن مهره داران به کار رفته است و محل اتکای عضلات و مخاط ها ودیگر قسمتهای نرم بدن است
[ustakan]
Устакан
استخوان
۲۸.
نام، کلمهای که بوسیله آن چیزی یا کسی را میخوانند
[ysm]
Ысым
اسم
۲۹.
قسمتی از فضا که مانند سرپوش بالای سر ما قرار دارد .
[asman]
Асман
آسمان
۳۰.
سطح صیقلی از شیشه صاف یا فلز که تصویر اشیا را منعکس سازد، مر آت.
[aina]
Айна
آئینه
۳۱.
غذای برنجی
[ash]
Аш
آش
۳۲.
با حرکت دست و چشم و ابرو مطلبی را القا کردن.
[ishara]
Ишара
اشاره
۳۳.
آنجا که طعام پزند، مطبخ آشخانه یا لوازم آشپزخانه. آنچه که در مطبخ بکار رود از ظروف و غیره .
[ashpozkana
Ашрозкана
آشپزخانه
۳۴.
شرط را میرساند.
[eger]
Эгер
اگر
۳۵.
آدمی، مردم، بشر.
[insan]
Инсан
انسان
۳۶.
ابزاری است برای درودگری از آهن که بشکل تیغ. بلند و باریک و آهن و جز آن بکار دندانه دار و تیز است و در بریدن چوب بکار میرود .
[araa]
Араа
اره
۳۷.
قصه، حکایت، داستان، سرگذشت، افسانه.
[apsana]
Апсана
افسانه
۳۸.
آفتاب
[aptap]
Аптап
آفتاب
۳۹.
ولی، ولیکن.
[amma]
Амма
اما
۴۰.
ب
۴۱.
۱. باران، قطرههای آبی که از ابر بر زمین فرو ریزد، مطر .دهی از لار. ۲. باد شدید.
[baran]
Бороон
باران
۴۲.
محل خرید و فروش کالا و خوراک. کوچ. محل سر پوشیده که از دو سوی دارای دکانها باشد بازارگاه.
[bazar]
Базар
بازار
۴۳.
محوطهای معمولا محصور که در آن انواع درختها و گلها کاشته باشند، حدیقه.
[baq]
Бак
باغ
۴۴.
دراز، مقابل کوتاه.
[baland]
Балант
بلند
۴۵.
هم وزن، هم سنگ
[barabar]
Барабар
برابر
۴۶.
۱.داد، دهش. ۲ –انعام، هدیه.
[barkech]
Баркеч
بخشش
۴۷.
کاغذی بشکل مربع باندازههای مختلف که بروی آن کمانی از نی چسبانند و بکمک دنبالهای بوسیله نخ هنگام جریان هوا کودکان برای بازی و سرگرمی بهوا پرواز دهند. .
[badpirtk]
Бадпирек
بادبادک
۴۸.
کودک، طفل، فر زند.
[bacha]
Бача
بچه
۴۹.
ساختمان کامل یک فرد زنده، مجموعه اعضا
[beden]
Беден
بدن
۵۰.
جایی خوش آب وهوا و سرسبز و خرم و سرشار از خوبیها و لذتها که پاداش پس از مرگ است.
[beyish]
Бейиш
بهشت
۵۱.
اهل بهشت، آنکه ساکن بهشت شود.
[beyishi]
Бейиши
بهشتی
۵۲.
مریض، علیل، ناخوش، در دمند
[beimar]
Беймар
بیمار
۵۳.
مخلوق خداوند
[pende]
Бенде
بنده
۵۴.
نموکردن و افزودن شدن و افزایش، سعادت، برکت
[bereket]
Берекет
برکت
۵۵.
افزونتر زیادتر
[beter]
Бетер
بیشتر
۵۶.
پ
۵۷.
ظهور، بروز
[paida]
Пайда
پیدا
۵۸.
هر جانوری که می پرد، مرغ، طیر، طایر
[paranda]
Паранда
پرنده
۵۹.
پارچه ای که بر پنجره بیاویزند.
[parda]
Парда
پرده
۶۰.
گیاهی که از غوزه آن ریسمان و پارچه کنند. قطن
[pahta]
Пахта
پنبه
۶۱.
دانهای با پوست سخت که مغز آن سبزرنگ، لذید، مقوی و روغن دار است .
[miste]
Мисте
پسته
۶۲.
مؤنث جن، که به صورت زنی زیبا تصور میشود.
[peri]
Пери
پری
۶۳.
آن چه که معیار ارزش مادی است و به عنوان وسیلة مبادله مورد استفاده قرار میگیرد.
[pul]
Пул
پول
۶۴.
برنجپخته و صافیکرده مخلوط با گوشتیاسبزی.
[palo]
Пало
پلو
۶۵.
ت
۶۶.
کلاه جواهرنشان که پادشاهان بر سر گذارند.
[taadjy]
Таажы
تاج
۶۷.
ظرف فلزی پهن که برای پختن گوشت، ماهی، کوکو و غیره به کار میرود.
[taba
Таба
تابه
۶۸.
تخت سلطنت، جای زخم، آثار زخم، لک.
[taq]
Так
تخت
۶۹.
چوب پهن و مسطح.
[takta]
Такта
تخته
۷۰.
دانه و بذر هر چیز، تخم درخت و غله، تخم مرغ.
[tuqum]
Тукум
تخم
۷۱.
کم عرضی، کم پهنایی، مقابل گشادی فراخی .
[dangi]
Данги
تنگی
۷۲.
گوی لاستیکی انباشته از باد که بجهها با آن بازی میکنند.
[top]
Топ
توپ
۷۳.
میوهای است معروف، سفید آن قائم مقام انجیر است و سیاه آن راتوت شامی گویند.
[tyt]
Тыт
توت
۷۴.
ج
۷۵.
جای، محل، مقام، هرگوشهیانقطهکهکسیدر آنباشد.
[djai]
Жай
جا
۷۶.
روح انسانی
[djan]
Жан
جان
۷۷.
جاندار، ذیروح، موجود زندهکه قادر به حرکت ارادی باشد. بیشتر درباره حیوان اطلاق میشود.
[djanybar]
Жаныбар
جانور
۷۸.
شور، غوغا، داد و فریاد.
[djandjal]
Жаңжал
جنجال
۷۹.
زمین وسیعی که از درختهای انبوه و بسیار پوشیده باشد.
[djangel]
Жангел
جنگل
۸۰.
پاسخ، مقابل سوال، پرسش
[djoop]
Жооп
جواب
۸۱.
گرسنگی
[djut]
Жут
جوع
۸۲.
عالم، دنیا
[djaan]
Жаан
جهان
۸۳.
گیرندة جهان
[djaangir]
Жаангир
جهانگیر
۸۴.
زخم، جراحت
[jarakat]
Жаракат
جراحت
۸۵.
گروه، گروهی از مردم.
[jama:]
Жамаат
جماعت
۸۶.
خوب صورت، خوشگل.
[jamal]
Жамал
جمال
۸۷.
نوزاد پرندگان. نوزاد مرغ خانگی
[jojo]
Жөжө
جوجه
۸۸.
چ
۸۹.
چای
[chai]
Чай
چای
۹۰.
پوست گاو یا شتر گوسفند و غیره ... دباغی شده
[charym]
Чарым
چرم
۹۱.
از درختان بی میوه، دارای برگهای پهن و پنجهای. یکی از درختان زیبا و پر دوام با تنهای بسیار قطور.
[chynar]
Чынар
چنار
۹۲.
شام. شام چراغ
[chyrak]
Чырак
چراغ
۹۳.
علاج، درمان، تدبیر، مکر.
[chara]
Чара
چاره
۹۴.
سر قلیان گلی که تنباکو در آن گذاشته آتش بر آن نهند حقه، سیگار.
[chylym]
Чылым
چلم
۹۵.
قسمتهایسفت و سخت درخت
[chybyk]
Чыбык
چوب
۹۶.
پارچه نخینازکگلدار در رنگهای مختلف
[chyt]
Чыт
چیت
۹۷.
ح
۹۸.
آبرو و ارجمندی، ذمه، مهابت، آبرو، ارجمندی.
[urmat]
Урмат
حرمت
۹۹.
شمردن، شمارهکردن، شماره، اندوه
[esep]
Эсеп
حساب
۱۰۰.
راستیها، درستیها
[uquq]
Укук
حقوق
۱۰۱.
نقل کردن مطلب یا داستانی
[ikaya]
Икая
حکایت
۱۰۲.
خوراکی که بوسیله آرد و روغن و شکر (یا قند و عسل) و مواد دیگر تهیه کنند.
[halba]
Халба
حلوا
۱۰۳.
فرمانروایی، دولت
[okmot]
Өкмөт
حکومت
۱۰۴.
حروس
[korooz]
Корооз
خروس
۱۰۵.
خ
۱۰۶.
مایعی سرخرنگ که در همه رگهای بدن جانوران جریان دارد و تغذیه بدن از آن تامین میشود و باستثنای بشره مو و ناخن همه سلولهای بدن را فرا میگیرد و آن قسمت اصلی محیط داخلی بدنست .
[qan]
Кан
خون
۱۰۷.
دشمن، پیکار جوی، منازع
[qas]
Кас
خصم
۱۰۸.
آفرینندة جهان
[kudai]
Кудай
خدا
۱۰۹.
درختی است از تیرة گرمسیری دارای میوهای گوشت دار با هستة سخت و پوست نازک، بسیار شیرین و خوش طعم .
[kurma]
Курма
خرما
۱۱۰.
گروهی، عدهای، عده بسیار، زیاد و فراوان.
[qyila]
Кыйла
خیلی
۱۱۱.
راه گشاد و هموار در شهر که مردم و وسائل نقلیه بروند.
[qyiaban]
Кыябан
خیابان
۱۱۲.
د
۱۱۳.
یک عدد از هر چیز (واحد شمارش).
[dana]
Дана
دانه
۱۱۴.
دانا، عالم، دارایعلم و دانش، دانشمند.
[daanyshman]
Даанышман
دانشمند
۱۱۵.
گرم
[daq]
Дак
داغ
۱۱۶.
حبه. گندم
[dan]
Дан
دانه
۱۱۷.
هسته. هستۀ زردالو. انگور بی دانه
[danek]
Данек
دانه
۱۱۸.
همیشه
[dayma]
Дайыма
دایما
۱۱۹.
چندین بار تکرار یک چیزی
[dembedem]
Дембедем
دم بدم
۱۲۰.
فقیر، تهیدست. ۲ - صوفی، قلندر.
[derbish]
Дербиш
درویش
۱۲۱.
عایدی، دخل مقابل خرج، هزینه : مبلغ زیادی در آمد دارد
[daremet]
Даремет
در آمد
۱۲۲.
جنبیدن، تکانخوردن، لرزکردن، جنبش، لرزکننده
[darjan]
Даржан
لرزیدن
۱۲۳.
درد، ناخوشی، بیماری.
[dart]
Дарт
درد
۱۲۴.
دارو. آنچه جهت معالجه بیمار برای خوردن نوشیدن یا مالیدن تجویز کند.
[dary]
Дары
دارو
۱۲۵.
آب زیادی که محوطه وسیعی را فرا گرفته و به اقیانوس راه دارد، بحر
[darya]
Дарыя
دریا
۱۲۶.
تکهپارچهکه با آندست و دهان و بینی را پاک کنند.
[dasmal]
Дасмал
دستمال
۱۲۷.
نفس، هوایی که با نفس کشیدن به داخل ریه فرستاده میشود.
[dem]
Дем
دم
۱۲۸.
قلب، نیت، آدم خوش قلب.
[dil]
Дил
دل
۱۲۹.
یار، همدم، رفیقمهربان، ضددشمن، دوستدارنده.
[dos]
Дос
دوست
۱۳۰.
صحیح، سالم، بیعیب، تمام، کامل، امین و استوار
[durus]
Дурус
درست
۱۳۱.
آنکه بد خواه دیگریست عدو خصم مخالف مقابل دوست حب
[dushman]
Душман
دشمن
۱۳۲.
صاحبده، رئیسده، کشاورز.
[dyikan]
Дыйкан
دهقان
۱۳۳.
جداری از سنگ، چوب، آجر و غیره که اطراف خانه، زمین و باغ و غیره به جهت محصور کردن و حفاظت آن بنا میکنند.
[dubal]
Дубал
دیوار
۱۳۴.
ر
۱۳۵.
شادمانی یافتن، آرامش
[rakat] [yrakat]
Рахат
Ырахат
راحت
۱۳۶.
خوشدل و شادمان. خرسند، راضی.
[yraazy]
Ыраазы
راضی
۱۳۷.
درست، سخن درست و برحق.
[yras]
Ырас
راست
۱۳۸.
ز
۱۳۹.
۱. دارویکشنده
[zaar]
Заар
زهر
۱۴۰.
س
۱۴۱.
سالار، فرماندهسپاه، رئیسبزرگ، دسته، گروه
[sardar]
Сардар
سردار
۱۴۲.
محیط تاریکی که در اثر قرار گرفتن جسم تیره در برابر نور ایجاد میشود.
[saia]
Сая
سایه
۱۴۳.
خاموش، بیصدا، آرام، کسیکه حرف نزند
[sekin]
Секин
ساکت
۱۴۴.
آب فراوان که در اثر بارانهای زیاد و شدید یا خراب شدن سد روی زمین جاری شده باشد.
[sel]
Сел
سیل
۱۴۵.
معروف است و آن چیزی است که در چشم کشند.
[surma]
Сурма
سرمه
۱۴۶.
مایعی است با بوی بسیار زننده و طعم بسیار ترش که از اکسید شدن شرابها و نوشابههای الکلی دیگر که غلضت الکلی آنها زیاد نیست به دست میآید
[serke]
Сирке
سرکه
۱۴۷.
بسیار ترشروی، اخمو.
[suz]
Суз
عبوس
۱۴۸.
گردش کردن، گشتن. جهان گردی.
[sayakat]
Саякат
سیاحت
۱۴۹.
ش
۱۵۰.
خشنود، خوشحال، خوشوقت، بیغم، خوشوخرم.
[shat]
Шат
شاد
۱۵۱.
به معنی چوپان.
[chaban]
Чабан
شبان
۱۵۲.
پارچه نازک سفید که در تابستان هنگام خواب اندازند
[sheishep]
Шейшеп
شمد
۱۵۳.
حیونی از راستة گربه سانان که بسیار نیرومند و چابک است
[sher]
Шер
شیر
۱۵۴.
خجل، شرمنده، شرمندهشدن، خجلت، شرمساری.
[shermende]
Шерменде
شرمنده
۱۵۵.
آبی که از میوه گیرند، افشره، عصاره
[shire]
Шире
شیره
۱۵۶.
هر چیز که طعم قند و شکر و نبات داشته باشد.
[shirin]
Ширин
شیرین
۱۵۷.
جسمی است شفاف و شکننده و بی شکل که از ذوب کردن سیلیکات به دست میآید.
[shishe]
Шише
شیشه
۱۵۸.
آبادیی که جمعیت زیاد، خانهها، مغازهها و خیابانهای بزرگ و وسیع داشته باشد.
[shaar]
Шаар
شهر
۱۵۹.
نمکین، پرنمک، هر چیزی که طعم نمک داشته باشد.
[shor]
Шор
شور
۱۶۰.
شاد، خوشحال، زندهدل، بذلهگو.
[shok]
Шок
شوخ
۱۶۱.
سلاحی آهنین و فولادین که دارای تیغهای بلند و منحنی و برنده است .
[shamshir]
Шамшир
شمشیر
۱۶۲.
نوعی لباس که معمولاً مردان پوشند و از کمر تا مچ پا را میپوشاند، تنبان.
[shtan]
Штан
منبع: مهر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۲۹۹۲۷۷۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
تأکید مدیر شبکه آموزش بر پاسداشت زبان فارسی و شعر و موسیقی اصیل ایرانی
به گزارش گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، محمد مهدی قاسمی مدیر شبکه آموزش سیما و علیرضا قزوه مدیر دفتر شعر و موسیقی و سرود با هم دیدار و گفتگو کردند.
در این نشست به جایگاه ویژه میراث پرشکوه شعر فارسی که گنجینه بی نظیر معرفت واخلاق و زیبایی و معنویت است، جایگاه شایسته شعر در بخشهای گوناگون، موسیقی ملی و آیینی و انقلابی در برابر ابتذال اشاره و در جهت تولید و ارتقاء آثار مرتبط و همکاری گستردهتر فی مابین بحث و گفتگو شد.
در ادامه قاسمی گفت: با عنایت به اهمیت زبان و ادبیات فارسی و ضرورت سیاست گذاری و برنامه ریزی در این خصوص و با توجه به اهداف، ماموریتها و اولویتها، شبکه آموزش سیما آمادگی دارد تا در خصوص ادبیات فارسی، شعر و موسیقی اصیل ایرانی هر گونه همکاری لازم با دفتر شعر و موسیقی و سرود و دیگر مجموعهها و نهادها را به عمل آورد.
همچنین گسترش فرهنگ و ادبیات فارسی، بهره گیری از ظرفیت اقوام و موسیقی فولکلور و محلی، آواز، تصنیف و مناجات خوانی، ارتباط و تعامل با شبکه نوای موسیقی و شعر اداره کل، پایش و تولید برنامههای جدید، تخصصی و فاخر در این حوزهها و آموزش صحیح و تخصصی شاعری، نویسندگی و برنامه ریزی برای تولید مشترک برنامه «شیر و شکر» از دیگر موضوعاتی بود که در این نشست مورد بحث و گفتگو و در دستور کار طرفین قرار گرفت.
انتهای پیام/