افتخاری: احمدینژاد به زندگیام آتش انداخت/باعث شدند تا آستانه خودکشی پیش بروم
تاریخ انتشار: ۳۰ مرداد ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۴۶۰۵۵۰
«علیرضا افتخاری» در زمینه تعداد انتشار آلبوم در میان خوانندگان ایرانی رکورددار است، خیلیها ممکن است این مساله را برنتابند؛ اما هیچ کس نمیتواند منکر این شود که او صدایی بی مانند در حوزه موسیقی ایران بود و یکی از محبوب ترین خوانندگان موسیقی ایران که همچنان آثارش با فروش بالایی همراه است. آفتابنیوز : یک گفتوگوی کاملا سیاسی؛ این بهترین لفظ برای این گفتوگوی مفصل است که در آن سعی شده است بی هیچ حجابی درباره تمام مسائلی پرسیده شود که یکی از مهمترین و پرمخاطبترین خوانندگان ایرانی را به جایگاه کنونیاش کشاند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به گزارش آفتابنیوز، شاید به همین خاطر بود که این گفتوگو بارها تا آستانه نیمه تمام ماندن، قطع شد و با جدال لفظی پیش رفت؛ ولی ادامه پیدا کرد و در انتها حرفهایی در آن مطرح شد که «علیرضا افتخاری» تاکنون هرگز درباره آنها حرفی نزده بود.
«علیرضا افتخاری» در زمینه تعداد انتشار آلبوم در میان خوانندگان ایرانی رکورددار است، خیلی ها ممکن است این مساله را برنتابند؛ اما هیچ کس نمی تواند منکر این شود که او صدایی بی مانند در حوزه موسیقی ایران بود و یکی از محبوب ترین خوانندگان موسیقی ایران که همچنان آثارش با فروش بالایی همراه است.
اما با گذشت سالها فعالیت و انتشار حدود ۷۰ آلبوم (آمار دقیقی از تعداد آثار ایشان در دست نیست!)، در سالهای اخیر با حواشی بسیاری رو به رو شد؛ حواشی عجیب و گاه حتی باورنکردنی، از ماجرای کنسرت «پلی بک» این خواننده که با اعتراض حاضران در صحنه رو به رو شد تا رقص پرحاشیه و جنجالیاش در کنسرت شهرستان بُناب و اتفاقات مشابه و پرسر و صدای دیگری که باعث شده، منتقدین موسیقی در یک جمله حسرت و اندوهشان را در قبال این صدای بی مانند این گونه عنوان کنند: «حیف این صدا...»، با همه اینها او به هر صورتی که بود میخواند و مردم گوش میدادند؛ اما یک اتفاق برای همیشه زندگی او را تحت تاثیر قرار دارد؛ در اوج آن اتفاقات عجیب و غریب سال ۸۸ او با در آغوش کشیدن «محمود احمدی نژاد» به یک باره به چهره خبرساز آن سال تبدیل شد. خیلی از طرفداران او با بهت به این اتفاق نگاه میکردند، خیلیها به او حملات بی سابقهای کردند و البته خیلیهای دیگر هم افسوس خوردند.
آن زمان اما بهترین تعبیر را خسروی آواز ایران داشت؛ آنجا که گفت: «موسیقی باعث آشنایی است، اما تنها علت نیست و توسط موسیقی با مردم ارتباط برقرار میشود و مردم آدم را میشناسند، بعد رفتار و گفتار و کردار هم در اینجا خواهد آمد. یکی از هنرمندان ما که صدای خوبی داشت و خوب میخواند و شهرت خوبی داشت، یک اشتباه اجتماعی کرد که به نظرم از سر سادگی و ندانم کاریاش بود. یک دفعه مردم او را کنار گذاشتند. پس این موسیقی نیست. این رفتار و کردار و گفتار است. به همین دلیل هنرمندان در رفتار و کردار و گفتار باید خیلی دقت کنند. جامعه آگاه است، وجدان جامعه بیدار است، جامعه مو را از ماست میکشد، کوچکترین اشتباهی زیر پروژکتور جامعه قرار میگیرد. نمیتوانید اشتباه کنید.جامعه کوچکترین اشتباه و ریاکاری را بزرگ میکند و دروغ گویی و اشتباه را نشان میدهد. من سعی کردم اشتباه نکنم و با مردم باشم، چون موسیقی را برای مردم ارائه می کنم، نه برای وزیر و برای وکیل و برای رییس جمهور، آنها هم اگر جزو مردم باشند گوش میکنند. ولی موسیقی برای مردم است، برای انسان ها. باید انسان ها را در اولویت قرار داد و موسیقی را برای آنها ارائه کرد. موسیقی برای انسانیت است.»
با «علیرضا افتخاری» درباره تمام این مسایل صحبت کردهایم:
از ارکستر ملی شروع کنیم. شما سال گذشته به عنوان خواننده در ارکستر ملی فعالیت داشتید و به رهبری فریدون شهبازیان برنامههای زیادی را در تهران و شهرستان روی صحنه بردید. اکثر بینندگان و شنوندگان این کنسرتها معتقد بودند که افتخاری با روزهای اوج صدایش فاصله زیادی دارد و حتی نوع خوانش او هم در مواقعی خارج از نت است.
این موضوعات همیشه و در همه سالهای فعالیت من به شکلهای گوناگون مطرح شده است؛ اما این مباحث دیگر به قدری تکرار شده که واقعا خودم هم خسته شدهام. اگر چنین چیزی که شما میگویید وجود داشت، مگر آقای شهبازیان با من تعارف داشت؟ ایشان موزیسین بسیار سختگیری است و در کارش با هیچ کس شوخی ندارد؛ پس من اگر فالش میخواندم خیلی راحت این موضوع را به من انتقال می دادند و رسیدگی میکردند.
در بخشهایی از کنسرت شهر تهران ارکستر ملی این اتفاق افتاد و آقای شهبازیان با دست به شما اشاره میکرد که مثلا جای خواندنتان اینجاست و اینجا نباید بخوانید و از این قبیل اتفاقات.
در اجراهای ارکسترال، همیشه رهبر ارکستر و خواننده باید با هم در ارتباطی قوی و نت و نت باشند. این امری غیرطبیعی نیست، به همین خاطر است که میگویم این انتقادها همیشه نسبت به من وجود داشته و هنوز هم ادامه دارد، انتقاداتی که خیلیهایش بی منطق است؛ اما علیرضا افتخاری کسی نیست که با این هجمهها کوتاه بیاید.
احتمال ادامه همکاری شما با ارکستر ملی وجود دارد؟
همه چیز به تصمیمات گروهی بستگی دارد. ما هرگز به صورت شخصی و انفرادی تصمیم نمیگیریم. روال ما این است که به صورت دسته جمعی برای موضوعات مختلف تصمیم میگیریم و به نتیجه میرسیم.
خودتان با وجود انتقادهایی که به شما درباره حضور و اجرایتان در ارکستر ملی شده باز هم تمایل دارید در این ارکستر بخوانید؟
من هرگز و هرگز با انتقادها کاری ندارم و کار خودم را میکنم. من یک بار برای شادی دل یک سری کودک سرطانی در یک کنسرت حرکات سماع انجام دادم تا لبخند را به آنها هدیه کنم. یک کشور علیه من شورش کرد و من متهم شدم که حرکات موزون روی صحنه انجام دادهام. کجای من با این سبیل، شبیه محمد خردادیان است؟!
آقای افتخاری ویدئوی آن اجرا و حرکات شما روی صحنه در کنسرت بُناب منتشر شده و همه جا دست به دست چرخید. طبیعی بود که واکنشهایی را هم در پی داشته باشد.
من واقعا چند سالی است که هم در تهران و هم شهرستان کمتر حاضر به اجرای برنامه میشوم و خیلی سخت میگیرم و عمدتا هم کنسرت نمیگذارم ولی برای کنسرت بناب با تمام قلبم رفتم. در این برنامه قرار بود مدیر برنامههای من چند کودک سرطانی را به سالن بیاورد و من قول اخلاقی داده بودم که برای شادی دل آنها این برنامه را اجرا کنم.
اعضای گروه با قطار رفتند و به من هم گفتند با قطار بروم. اما من گفتم در دل شب میخواهم تنهای تنها با خدای خودم خلوت کنم و تا بناب رانندگی کردم و اشک ریختم. من به خاطر این بچههای سرطانی معصوم به این برنامه رفتم و اگر کمی انصاف داشته باشیم، حتما متوجه این موضوع میشویم که رفتن من به این برنامه، به خاطر کنسرت و بلیت فروشی نبود. من واقعا نیازی به بُعد مالی این کنسرت نداشتم.
من خودم فرزند بیمار دارم و سالهاست که بیمارداری میکنم و میدانم خانواده این عزیزان چه حال و روزی دارند. همه وجودم را برای شادی آنها روی صحنه گذاشتم و تا زمانی که لبخند آنها را ندیدم، از صحنه پایین نیامدم. تِم موسیقی در اواسط برنامه، تِم کردی بود و برای آن بچههای سرطانی پایکوبی کردم و به همان خدا قسم که به خودم قول داده بودم که تا لبخند آنها را نبینم، حرکاتم را ادامه خواهم داد و همین موضوع هم اتفاق افتاد. آقایان دلواپس، گناه من چیست؟ لبخند آن کودکان برای من دنیایی بود و کمال احترام را هم مردم آن منطقه به من گذاشتند.
بعد از انتشار آن فیلم کار به جایی رسید که گفته شد شما شرایط عادی روی صحنه نداشتید.
من از همه آنها شکایت کردم و در حال پیگیری قضایی هستم. دلیلی ندارد بخواهم با همه گلاویز شوم. من کار دلم را انجام دادم و هرگز و هرگز قرار نیست با کسی دشمنی داشته باشم. من کاری میکنم که خداوند عالم از من راضی باشد. اینکه در مقاطع مختلف یک کشور علیه من شورش میکند، برایم مهم نیست. بعد از آن اتفاقات که در سالهای گذشته برایم افتاد، به این نتیجه رسیدم که دیگر نباید سعی در پاسخ دادن به آدمها و رسانهها داشته باشم.
منظورتان دیدار و در آغوش کشیدن آقای احمدی نژاد است؟ از آن اتفاق همیشه روایتهای مختلفی عنوان شده است...
بله، دقیقا سال ۸۸ در برنامهای به مناسبت بزرگداشت شهدای خبرنگار حاضر شدم و روحم هم خبر نداشت که فلان آدم هم در این برنامه حضور دارد. اگر تاریخ به عقب برگردد، من هرگز آن کار را تکرار نمیکنم. اصلا اشتباه میکنم که بخواهم ایشان را در آغوش بگیرم. من امروز با بانگ بلند این حرف را میزنم و هیچ واهمه ای هم ندارم که اگر زمان به عقب برگردد، حتی سمت آقای احمدی نژاد هم نمیروم.
فکر نمیکنید الان برای این بانگ سر دادنها کمی دیر شده؟
من بزرگ ترین ضربهها را نه از مردم، که از رسانهها خوردم. رسانهها با علم به اینکه من توانایی مدیریت این موضوع را ندارم، برای من پروندههای مختلفی منتشر کردند و از آب گل آلود ماهی گرفتند. کاری کردند که زندگی شخصی من هم دچار معضلات پیچیده و عجیبی شد.
در مورد این موضوع مفصل حرف میزنیم، ولی می خواهم قبل از ورود به آن درباره نامه دختر شما به آقای عزت الله انتظامی بگویید. آن نامه در اوج انتقادها از شما به شدت خبرساز شد و تا حد زیادی مردم را آرام کرد.
کدام نام منظورتان است؟!
نامهای که دختر شما- آوا افتخاری- پس از انتشار نامه افشاگرانه استاد عزت الله انتظامی درخصوص استفاده سیاسی «اسفندیار رحیم مشایی» از ایشان برای حضور در ستاد انتخابات کشور، منتشر کرد.
من در جریان آن نامه نبودم و خیلی کم درباره آن حضور ذهن دارم. زیاد اهل شبکههای اجتماعی نبوده و نیستم و آن زمان هم خیلی محدود درباره آن واکنش دخترم دیدم و شنیدم.
دختر شما از نحوه بهره برداری سیاسی از هنرمندان گلایه کرده بود و در بخشهایی از آن نامه جنجالی نوشته بود: «استاد، پدر من- علیرضا افتخاری- هم فریب این بازیها را خورد و ندانسته در مراسمی شرکت کرد که از پیش طراحی شده بود. زمانی پدرم متوجه شد که دیگر دیر شده بود و زندگی ما متزلزل؛ نه بهتر است بگویم مضمحل. مادرم از یک طرف، من و خواهرانم از یک طرف و پدرم که چه عذابی که نکشید.
بگذریم که چه شد، همه خانواده من مورد جفا قرار گرفتند؛ به جرمی که خودمان هم هنوز نمیدانیم. نباید هنر را با سیاست گره زد. آنجا که سیاست کم میآورد به پیشگاه هنر زانو میزند. این زانو زدن از سر احترام نیست که از سر گدایی است. زندگی شخصی من در آن سال ها جوری بود که اصلا نمی توانستم از خانه خارج شوم. آن هجمهها در همه این سالها برای من تبعات زیادی داشت. آقای احمدی نژاد در این مدت حتی یک بار پیگیر احوال من نشدند. با صدای بلند به ایشان میگویم در مورد من بسیار انسان قدرنشناسی بودند. با صدای بلند این جملات را بر زبان می آورم و امیدوارم به گوششان برسد.
شما را به جان مادرتان قسم میدهم که به من کمک کنید تا این حرفها به گوش همه برسد. امروز به آگاهی و درک سیاسی درستی از این بازیها رسیده ام و امیدوارم این موضوع به خوبی در رسانهها انعکاس پیدا کند. به سمت من در حضور خانوادهام آب دهان می انداختند و با صدای بلند ناسزا می گفتند.
حتی به خانواده من ناسزا میگفتند. اینها همه درد است. کسی نفهمید آن سالها چه بر من گذشت. شاید این نامه باید با لحن تندتر و گزنده تری نوشته میشد. ولی از آنجایی که من هرگز رابطه قویای با رسانهها نداشتم، هیچ وقت نشد که بتوانم اصل ماجرا و اتفاقات بعد آن را درست روایت کنم و به گوش مردم برسانم.
در این باره که شما رابطه خوبی با رسانه ها ندارید که شکی نیست، تقریبا همیشه و در هر تماس تلفنی که هر خبرنگاری با شما میگیرد، با یک جدال کلامی از طرف شما رو به رو می شود. این نوع رفتار از کجا نشأت گرفته است؟
از آنجایی که رسانهها زندگی من را خراب کردند و باعث شدند تا آستانه خودکشی پیش بروم. آه مظلوم همیشه تاوان دارد. من آنهایی که زندگی من را به اینجا کشیدند هرگز نخواهم بخشید و روی حرفم ایستادهام. رسانهها هرگز از من حمایت نکردند و همیشه دوست داشتند کاری کنند که بیشتر و بیشتر زمین بخورم.
ولی خود شما هم بارها و بارها هیزم در این آتش حاشیهها می ریختید. در ملتهبترین شرایط سیاسی اثر جدیدتان را به نسرین ستوده تقدیم کردید و حتی به استاد شجریان هم نامه فدایت شوم نوشتید. در شرایطی که حتی خودتان هم میدانستید چقدر در آن شرایط اوضاع علیه شماست.
صبر کنید و با این سرعت حرفی را نزنید و سعی نکنید از آن به راحتی بگذرید. این موضوعات کاملا از ته دل بود و روایت های اشتباه از آنها شد.
خوب درباره تصنیف «گل نسرین» موضوع چه بود؟ رضا رشیدپور با نوشتن جملاتی از قول شما در فیس بوکش اعلام کرد که شما این اثر را به نسرین ستوده تقدیم کرده اید. متن کامل صحبتهای رضا رشیدپور هم اینگونه بود: «بعد از ظهر، آقای علیرضا افتخاری با من تماس گرفتند و یک پیام متفاوت به من دادند و از من خواستند که آن را رسانهای کنم.
فرمودند تصنیفی به نام گل نسرین با آهنگ جناب فضل الله توکل و شعر جناب حسین منزوی خوانده اند و تصمیم گرفتهاند که آن را به بانو نسرین ستوده تقدیم کنند. متن فرمایش ایشان را بی هیچ کم و کاست و بدون هر پیش داوری و اظهارنظر به اطلاع مبارک شما رساندم که رسم حرفهای آدمهای رسانه ای امانتداری و اجتناب از قضاوت است.» واکنش بد و ادبیات تند شما پس از انتشار این متن از سوی آقای رشیدپور واقعا دور از شأن شما نبود؟
حرف من چیز دیگری است. من موضوعی را از ایشان خواسته بودم که در نهایت صداقت و از ته دل بود؛ ولی ایشان با آب و تاب ویژه ای به آن پرداختند و در آن وضعیت اتفاقا از این ماجرا علیه من استفاده شد.
آقای افتخاری، شما جواب توهین آمیز و بدی به رضا رشیدپور دادید و خطاب به ایشان نوشتید: «آقای رشیدپور حالا آمده و خبر هدیه دادن ما به نسرین ستوده را شکلی منتشر کرده که دردسرساز شود. یکی نیست به او بگوید از چه چیزی می ترسی؟ کتکت میزنند؟ شلاقت میزنند؟ اعدامت می کنند؟ مگر ما چه کردیم؟
یک قطعهای را تقدیم کردیم به خانمی ایرانی که بسیار محترم است. مگر چه گناهی مرتکب شدهایم. از چیزی نمیترسیم. این هدیه، پیشکشی من، زنده یاد حسین منزوی به عنوان ترانه سرا و فضل الله توکل به عنوان آهنگساز، به خانم ستوده است.من هدیه را به فرد مشخصی دادهام و حالا کس دیگری آن را باز کرده است.» طبیعی است که شما متهم به تناقض گویی شوید و هجمه ها علیه شما بیشتر شود.
جامعه ما به نوعی بیماری دچار است که اگر کسی خطایی کند تا ابد آن موضع علیهاش استفاده میشود. هر کاری هم بکنی نمیتوانی از آن موضوع تبرئه شوی. من عذرخواهی کردم، به اشتباهم اقرار کردم، اگر شرایطش بود حتی حاضر بودم بگویم غلط کردم ولی تمام این رفتارهای من بازی را بد و بدتر کرد. انگار دیگر راه بازگشتی برای من وجود نداشت. ولی میدانید دلم از کجا پر است؟ از همکاران و دوستانم. حتی یک نفر حاضر نشد در آن شرایط پشت من بایستد.
شما اگر جای دوستان و همکارانتان بودید حاضر بودید پشت کسی که مثل رفتار شما کرده و از نگاه اجتماع و جامعه به شدت مورد انتقاد بود، بایستید؟
جوری صحبت میکنید که انگار من چه کار کرده ام. من رییس جمهور مملکت را بغل کردهام و با ایشان احوال پرسی کردهام. در اینکه ایشان انسان محبوبی نبوده و نیستند شکی نیست و من هم بارها از این کارم ابراز پشیمانی کردهام ولی اوضاع اصلا مناسب و خوب نیست. من ده سال از زندگیام را به خاطر ایشان فحش خوردم.
جواب سوال من را ندادید. شما حاضر بودید در چنین شرایطی از همکار یا خواننده دیگری دفاع کنید و سعی کنید نگاه جامعه را عوض کنید؟
شک نکن که تمام قد از همکار و هر فرد دیگری دفاع میکردم. چون شخصیت و زندگی شخصی آدمها خیلی زیاد برایم اهمیت دارد و دوست دارم دل آدمها را به دست بیاورم و به آرامش برسانمشان.
نامه شما به استاد شجریان هم با این ایدئولوژی نوشته شد؟ یعنی میخواستید دل ایشان را به دست آورید و آن را باید به نوعی سعی و تلاش برای آشتی با مردم تلقی کرد؟
درواقع این نامه اظهار محبت من به آقای شجریان بود. ما از یک خانوادهایم و طبعا من هم مانند افراد دیگر خانواده، آقای شجریان را دوست دارم. چرا نباید حالت دوستی و برادری داشته باشیم؟ بعضیها میپرسند که تو از آقای شجریان دلخوری؟ من از ایشان دلخور نیستم. من از خودم دلخورم. همان زمان هم از خودم دلخور بودم و با صراحت بر زبان آوردم. چرا نباید استاد شجریان در ایران بخواند؟
ماهیگیرها و بناها و پیشهورها هم با هم آواز میخوانند و کار می کنند. چرا نباید ما هم آواز باشیم؟ چرا شجریان نباید از حال من خبر داشته باشد؟ بیست سال است که من شجریان را ندیدهام و این واقعا خوشایند نیست. آقای شجریان ممنوع الکار نیست. چه کسی میتواند به ایشان بگوید کار نکن؟ چه کسی میتواند مجوز ایشان را صادر کند یا نکند؟ شجریان خودش کارهای خودش را امضا میکند. ایشان اگر بخواهند دوباره میتوانند در ایران فعالیت کنند.
فکر می کنید چرا استاد شجریان جواب نامه شما را نداد؟
شاید اطرافیانشان باعث شدند. مشاورهایی که داشته و دارند، دلم شکست و به خاطر همین نخواستم مزاحم ایشان شوم.
فکر نمیکنید شدت واکنشهای اجتماعی به دیدار شما با محمود احمدی نژاد باعث شد ایشان وارد این بازی نشوند؟
این شما رسانه ها هستید که باید حق را به حقدار برسانید. در حالی که هیچ یک جرات نداشتید وارد این مساله شوید، چون یک طرف قضیه شجریان ایستاده. پس از انتشار آن نامه، هیچ کس جرات نداشت بیاید به آقای شجریان بگوید چرا جواب آشتی طلبی افتخاری را ندادی؟ چرا هیچ کس به مظلومیت من اشارهای نکرد؟ شماها همه تان جزو مافیایید- چه کسی جرات دارد به آقای شجریان بگوید بالای چشمت ابروست یا فلان کارت اشتباه است؟
ما آمدیم از در دوستی وارد شویم کلی واکنش دشمنانه دیدیم. مثلا یک آقای طنز نویس از قول آقای شجریان جواب نامه ما را نوشته بود- یعنی چی این طعنهها و کنایهها؟ مگر من نکتهای غیر از دوستی در آن نامه مطرح کرده بودم؟ جواب من اینها نبود. من نیازی نمیبینم جواب این واکنشها را بدهم. ما هم خدایی داریم- البته یک روز آن کسی که نامه من را مسخره کرد و آن متن تمسخرآمیز را درباره من نوشت، میفهمد چه اشتباهی کرده است.
نامه شما به استاد شجریان در حالی منتشر شد که پیش از آن استاد شجریان در مصاحبه با «یورو نیوز» حمله تندی به شما کردند و گفتند: «یکی از هنرمندان ما که صدای خوبی داشت و خوب میخواند و شهرت خوبی داشت، یک اشتباه اجتماعی کرد که به نظرم از سر سادگی و ندانم کاری اش بود، یک دفعه مردم او را کنار گذاشتند. پس این موسیقی نیست. این رفتار و کردار و گفتار است.
به همین دلیل هنرمندان در رفتار و کردار و گفتار باید خیلی دقت کنند. جامعه آگاه است، وجدان جامعه بیدار است، جامعه مو را از ماست می کشد. کوچک ترین اشتباهی زیر پروژکتور جامعه قرار میگیرد. نمیتوانید اشتباه کنید. جامعه کوچکترین اشتباه و ریاکاری را بزرگ می کند و دروغ گویی و اشتباه را نشان میدهد.» ولی شما در نامه خود برای ایشان نوشته بودید: «ما آجر نیستیم که بمانیم. عمری از ما گذشته است، باید هر کدام در نوای هم بخوانیم. ما یک جمع خانواده ایم. ما باید اسم همدیگر را صدا بزنیم. ما باید همایون هم باشیم. ما نباید ورود را از هم بپوشانیم و اجازه گذر را به یکدیگر ببندیم، ما از همدیگر میترسیم، ما در یک باغ هستیم، با افکار یک درخت پربار باید سرزنده و شاداب، از دور یکدیگر را صدا بزنیم. نزدیک هم بیاییم با محبت، چرا دستخطهایمان برای هم خوانا نیست. صدا بزن مرا، نزدیک تر بیا». این تفاوت در ادبیات نامهها به نظر خودتان نامانوس نبود؟
هنوز هم میگویم که استاد شجریان برای من مطلقاند. صحبتهایشان در آن گفت و گو مرا کمی رنجاند ولی به رسول ا... قسم همان زمان هم احساس میکردم که ایشان از بزرگواری و دلسوزی این جملات را درباره من استفاده کردند. ایشان میتوانستند فتیله این ماجرا را پایین بکشند و با یک جمله اوضاع را به حالت اول برگردانند. ایشان پیشکسوتی بودند که من در آن دوره نیاز داشتم از من حمایت کنند و اصلا از من بپرسند که اصل اتفاق چه بوده؟ ما همه با هم بودیم و باید به حکم سعدی «بنی آدم اعضای یکدیگرند» در کنار هم می ماندیم. دل من از آن مصاحبه شکست.
ولی شما سال نود در گفتوگو با یک رسانه تندرو اصولگرا درباره آقای شجریان گفته بودید: «بسیاری از دوستان میپندارند که من از شاگردان آقای شجریان هستم. در حالی که این طور نیست، چرا که من از شاگردان زنده یاد استاد تاج اصفهانی هستم که در جوانی به محضر ایشان برای یادگیری آواز رفتم. در مورد آقای شجریان هم باید بگویم که ایشان در زمانی از صدای من خوششان آمد و من مدتی با رفت و آمد در منزلشان با این هنرمند در ارتباط بودم.» این هم یک تناقض دیگر از نوع صحبتهای شما در دوره های مختلف زمانی نیست؟
آن زمان من در شرایطی بودم که باید خیلی حسابگرانه حرف میزدم. نمیتوانستم نسبت به هر چیزی به صورت واضح اظهارنظر کنم. ماجراهای دیدار من و آقای احمدی نژاد خیلی سر و صدا کرده و باعث شده بود در سخنانم خیلی محتاط باشم. به هر حال آقای احمدی نژاد آتشی در زندگی من انداخت که هنوز هم پشیمانم و در آن آتش می سوزم.
نکتهای که هست...
اجازه بدهید. آقای احمدی نژاد جوری خودش را به آغوش من انداخت که انگار من یوسف گم گشته ایشان بودم. یک جوری به من چسبید و من را بوسید و پشت سر هم این اتفاقات را شکل دادند که... بابا بوسیدن یک بار، دو بار... جمله بعدیام را امیدوارم جرات انتشارش را داشته باشید ولی من طناب خریده بودم خودکشی کنم. فشار بدی روی من و خانواده ام بود. فرزند کوچکم فهمید و گریه کرد و گفت: «بابا نکن».
گفتم نمیتوانم و واقعا تاب این همه توهین و تهدید را ندارم. در ایران که هیچ کس حواسش به من نبود و درددل من را نمیشنید. در خارج از کشور هم یک روز چهره بد بودم و یک روز چهره زشت. منفور شده بودم و این برای یک هنرمند غیرقابل تحمل بود. سوپرمارکت محل به من جنس نمیفروخت! آرایشگر محل ما می گفت آقای وقتی شما روی این صندلی مینشینید دیگر هیچکس به مغازه من نمیآید و عذرخواهی میکرد و مودبانه میگفت دیگر نیایم. آژانس به من ماشین نمی داد.
مردم تا این حد تحت اثیر قرا
منبع: آفتاب
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت aftabnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «آفتاب» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۴۶۰۵۵۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
اعضای نوجوان لردگانی به بیماران نیازمند عضو زندگی بخشید
پانتهآ رمضانینژاد اظهار داشت: علی خلیل طهماسبی که به سبب تصادف دچار مرگ مغزی و در بیمارستان لردگان بستری بود، با رضایت خانواده نیکوکار عمل جداسازی اعضا وی صبح امروز انجام شد.
وی ادامه داد: کبد و کلیههای این نوجوان لردگانی جداسازی و برای اهدا به بیماران در صف انتظار به شیراز ارسال شد.
بیشتر بخوانید
اولین اهدای عضو چهارمحال و بختیاری در سال ۱۴۰۳ همزمان با شب قدر رقم خوردوی تصریح کرد: این چهارمین عمل اهدای عضو در سالجاری است.
رمضاننژاد از خانوادههای ایثارگر اهدا کننده عضو بیماران مرگ مغزی قدردانی کرد و گفت: به منظور ترویج فرهنگ خداپسندانه اهدای عضو، علاقهمندان میتوانند از طریق وبگاه skums.ac.ir نسبت به تکمیل "فرم عضویت در خانواده بزرگ اهداکنندگان عضو" اقدام کنند.
باشگاه خبرنگاران جوان چهارمحال و بختیاری شهرکرد