ابتکار: وقتی روحانی به من گفت از محیط زیست برو،شوکه شدم/ اصلاح طلبان به من گفتند پست جدید را نپذیر
تاریخ انتشار: ۳۰ مهر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۱۷۳۹۲۹
بخشی از این مصاحبه را می خوانید:
خانم ابتکار! حالتان در معاونت امور زنان و خانواده چطور است؟
الحمدلله حالم خیلی خوب است و خیلی خوشحالم که این توفیق را دارم که در خدمت بانوان عزیز، خانوادهها و زنان عزیز کشورم باشم. فکر میکنم جایگاه فعلی که دارم، بسیار جایگاه مهمی است، بسیار مسئولیت سنگینی است؛ یعنی سنگینی مسئولیت را کاملا احساس میکنم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
آقای روحانی وقتی شما را دعوت کردند تا درباره تحویل سازمان محیط زیست صحبت کنید، چه گفتند؟
آقای روحانی گفتند شما قرار است در محیط زیست نباشید، من هم گفتم خدا را شکر (خنده) چون آنجا خیلی تحت فشار بودم، خیلی. بههرحال ما آنجا سیاستهایی را برای قانونمندکردن مسائل محیط زیست کشور که بعد از دورهای کلا همهچیز رها شده و آسیبها خیلی شدید بود، دنبال میکردیم. بخشی از آن سیاستها ترویجی بود، بخشی از آنها فرهنگی؛ ولی در کنار اینها یکسری ضابطهگذاریها و اجرای ضوابط هم داشتیم؛ برای اینکه بههرحال اگر در محیط زیست بخواهیم مدیریت و حفاظت صحیح شود، بخش مهمی از آن بحث مقررات و ضوابط است و همینطور اجرای صحیح آن مقررات و ضوابط و این هم لازمهاش این است که ما قوانین را جدی و جلوی تخلفات را بگیریم، جلوی آسیبها را بگیریم. این به مذاق خیلیها خوش نمیآمد و ما خیلی تحت فشار بودیم، بههرحال من از این بابت اولین واکنشم این بود که گفتم خدا را شکر، یعنی ممنون.
برایتان عجیب نبود که شما را از محیط زیست، به معاونت زنان ببرند؟ شما را بهعنوان بانوی محیط زیست ایران میشناسند؛ بگذارید کمی واقعی حرف بزنیم؛ اینکه میگویند محیط زیست ظرافت دارد را رها کنیم، اتفاقا محیط زیست برای شما زمخت هم بود، کم هم مورد هجمه قرار نگرفتید... بههرحال عجیب نبود این جابهجایی؟
بله، من هم اول خیلی شوکه شدم، چون اصلا فکر نمیکردم. در همان جلسه اول سکوت کردم و ایشان گفتند نتیجه؟ گفتم اجازه بدهید فکر کنم، چون من راجع به این موضوع هیچ فکری نکردم و ایشان اشاره کردند که شما سابقه دارید در این حوزه. گفتم بله، من هم سابقه دارم و هم حوزهای بوده که مورد علاقه من بوده و هیچوقت هم به آن مفهوم رهایش نکردم. ولی اجازه بدهید راجع به این موضوع فکر و بررسی کنم که تقریبا یکهفتهای طول کشید تا به یک جمعبندی رسیدم. درواقع برایم یکجور بازگشت به اصل، بازگشت به خویشتن خویش بود. اولین جرقههای فعالیت من طبعا سیاسی بود؛ سال ٥٨ و دانشجوهای خط امام. ولی بعد از آن هم مقطعی فرهنگی بود، روزنامهنگاری بود و... و بعد از آن من عملا در کنار کارهای علمی و دانشگاهیام، رفتم در حوزه زنان و این هم باز خیلی تقدیری بود.
شایعهای هست مبنی بر اینکه دوره اول دولت باز هم معاونت زنان به شما پیشنهاد شده بود و شما نپذیرفتید. تأیید میکنید؟
نه، اصلا چنین چیزی نبود.
خانم ابتکار! دلتان میخواست هیچکدام از این جابهجاییها اتفاق نمیافتاد و هرکسی سر جای خودش میماند؟
من دلم هیچکدام از اینها را نمیخواهد! نه ماندن، نه رفتن. واقعیت این است که هیچوقت برای خودم برنامهریزی نمیکنم؛ چون مسئولیت اصلا چیزی نیست که بخواهد آدم دنبالش باشد یا فکرش باشد. اگر به فرد مسئولیتی داده شد، فکر کرد که میتواند انجام دهد و باید انجام دهد؛ وگرنه فرد خودش نباید برای این موضوعات برنامهریزی کند؛ چون اینها موقعیت و فرصت و پُست و اینها نیست. اینها مسئولیتی است که آدم بههیچعنوان نباید دنبالش برود؛ چون جز گرفتاری و دردسر و دغدغه، چیزی ندارد. فکر میکردم اگر قرار باشد که چنین اتفاقی بیفتد، آخرش هم من باید تصمیم بگیرم که اگر چنین پیشنهادی به من بشود؛ ولی در معاونت امور زنان و خانواده اصلا فکرش را نمیکردم.
شما در محیط زیست امکانات زیادی در اختیارتان بود و دامنه مسئولیت هم وسیعتر بود؛ اما اینجا در معاونت زنان هم مسئولیت محدود است و هم امکانات. این برایتان سخت نیست؟
نه، اصلا. میدانید چرا؟ برای اینکه موضوع را خیلی مهم میدانم، برای اینکه فکر میکنم اصلا نمیشود اینها را با هم مقایسه کرد. بعضی از آقایان و بعضی از خانمها اینجا میگفتند نباید میپذیرفتی و اینجا در شأن شما نبود و من اتفاقا از این خیلی ناراحت شدم و گفتم من راجع به موضوع زنان و این حوزه کار کردهام و اگر مسائل را نمیدانستم، شاید چنین تلقیای میکردم؛ ولی به خاطر انسانیت موضوع- حالا بحث زنبودن که جای خود- نمیشود چنین تفکری داشت که اینجا مهمتر از آنجا نیست و اهمیتی کمتر دارد؛ بنابراین چنین نگاهی را نداشتم.
فعالان خانم اصلاحطلب با شما رایزنی کردند که این مسئولیت را نپذیرید، درست است؟
بله، صحبت کردند.
همین توصیه به خانم مولاوردی هم شد اما نه شما و نه مولاوردی نپذیرفتید و در دولت ماندید، چرا؟
چون رئیس، رئیسجمهور است (خنده). بههرحال آقای رئیسجمهور به جمعبندی براساس یکسری واقعیتها رسیده بودند. ما هم بنا نداشتیم با آقای رئیسجمهور در این موضوع تقابل کنیم، یعنی اصلا دلیلی برای این موضوع نبود.
برخی میگفتند شما دلتان نمیخواهد مقام و قدرت را از دست دهید و بهخاطر همین معاونت زنان را پذیرفتید... .
بهخاطر کدام قدرت؟ واقعا محیط زیست قدرت بود؟ کسانی که این قضاوتها را میکنند، یک هفته خودشان را در سازمان محیط زیست جای من میگذاشتند یا یک هفته بیایند اینجا و ببینند. اصلا مشکل ما این است که اینها را پست میبینیم، مسئولیت را پست میبینیم، جایگاه را مقام میبینیم و این وظایف را قدرت میبینیم. درست است این یک نسبتی با مناسبات قدرت دارد، ولی قبل از آن اینها همه مسئولیتهای سنگین است. اگر آدم فکر میکند از عهدهاش برمیآید، باید بپذیرد به نظر من، اگر هم فکر میکند که نمیتواند؛ یعنی من یقینا اگر یک حوزهای بود که یا علاقهای نسبت به آن نداشتم یا سابقهای نداشت، یقینا نمیپذیرفتم، یعنی دلیلی نداشتم که بپذیرم، چه نفعی دارد؟ این قدرت زمانی مطرح است که برای آدم منافع شخصی داشته باشد. من در دوره محیط زیست نهتنها منفعت شخصی نداشتم، بلکه مضرات شخصی و خانوادگی و آسیبهای بسیار گستردهای دیدم؛ بسیار گسترده.
آخر قدرت و آن قدرتی که بسیار لذتبخش است و شیرین است و زیر دندان آدم مزه میکند، یک منفعتی دارد، یک نفعی دارد، یک نفع مادی ملموسی دارد؛ حالا نفع معنوی و خداییاش با خدا که بالاخره اگر آدم فکر کند که دارد با خدا معامله میکند، آن قابل سنجش دنیایی نیست و یک چیز دیگر است. ولی دنیاییاش را باید ببینیم چه چیزی برای آدم به دست میآورد. بهویژه در حوزه خانمها که کارکردن در این سطح برای خانمها کار آسانی نیست، چون در کنار همه آنها در موضوعی مثل محیط زیست همیشه از من سؤال میکردند برای چه اینهمه هجمه است؟ میگفتم عدهای من را با عنوان همان خواهر مِری میبینند و سر موضوع ١٣ آبان و دانشجوهای خط امام که بودم با من برخورد میکنند، عدهای من را همفکر آقای خاتمی میبینند و به آن دلیل حمله میکنند.
در موضوع محیط زیست هم هرکسی یک جواب ردی از ما میشنید و خلاف قانون و مقررات یک انتظاراتی از ما داشتند و ما میگفتیم نه، آنها هم حمله میکردند. اما یک بخشی از آن یقینا به خاطر زنبودن بوده است، یعنی یک بخشی از آن یقینا یک عدهای خیلی دوست ندارند خانمها را در مسئولیتها و جایگاههای جدی ببینند، تصمیمگیر ببینند و قائل نیستند به این و حالا این نگاه دارد انشاءالله عوض میشود، یعنی الان با حضور خانمها در معاونتها، در وزارتخانهها، قطعا نگاهها عوض میشود، ولی هست و واقعیتی است که ما میفهمیم.
منبع: ساعت24
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.saat24.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ساعت24» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۱۷۳۹۲۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مزیت اصلاحطلبان رو به اضمحلال؛ بالشتک ضربهگیر بین جامعه و حکومت از میان رفته
میتوان اینگونه ادعا کرد که احزاب اصلاحطلب و جبهه اصلاحات ایران (در وضعیت فعلیشان) قادر نیستند گام مؤثری در جهت تقویت نظام ادراکی شبکه حامیان، در درجه اول، و مخاطبان عام در درجه بعد بردارند.
سعید حجاریان، فعال سیاسی اصلاحطلب، در یادداشتی در مشق نو نوشت:
این نوشته تلاشی است برای طرح یک مسئله، آسیبشناسی یک روند و در حد وسع ارائه چند پیشنهاد، که در نوشته دوم تقدیم خوانندگان خواهد شد. برای ورود به بحث ناگزیر از طرح یک مثال هستم. همه ما در سطوحی با مسئلهها، بحرانها و بعضاً فجایعی دست به گریبان هستیم و برای مواجهه با آنها به ابزارهایی متوسل میشویم. این ابزارها در مواقعی به حل مسئله و مدیریت بحران کمک میکنند و حتی قادر هستند از فجایع جلوگیری کنند و در برخی موارد واجد چنین کارکردی نیستند. به گمان من به سیاست نیز میتوان از این منظر نگریست؛ یعنی مسئلهها، بحرانها و فجایعی را فهرست کرد و سپس پرسید آیا ابزارها و ابتکارهای متعارف احزاب، جبههها و حتی افراد واجد کارکرد مثبتی هستند یا خیر؟
کمی به عقب برمیگردم. از بدو تأسیس جمهوری اسلامی ایران، جریانی که ابتدا بهنام چپ [خط امام] و سپس اصلاحطلب شناخته میشد، کوشید ضمن تلاش برای درک صحیح وضع موجود، به بخشی از راهحل تبدیل شود. بهعنوان نمونه در زمانیکه گروههای سیاسی- نظامی عرصه سیاست و اجتماع را تسخیر کرده بودند، این جناح تلاش کرد بر وزن سیاست بیفزاید و از نظامیگری بکاهد یا به عبارتی از عرصه عمومی اسلحهزدایی کند که حاصل این تلاش به اعلامیه ده مادهای دادستانی ختم شد. یا، در دورهای که نظام اطلاعاتی کشور بهشکل پراکنده اداره میشد و هر گروه بهصلاحدید خود نسبت به عملکردش پاسخگو بود، تلاش شد نهاد اطلاعات کشور تجمیع شود و بهعنوان یک وزارتخانه تحت اشراف قوه مقننه قرار بگیرد تا امر پاسخگویی ممکن شود.
مضاف بر اینها میبایست به بحث زمان و مکان در فقه حکومتی ارجاع داد؛ باب این امر ابتدا از سوی بنیانگذار انقلاب اسلامی و در پی سنگینی نگاه فقه سنتی بر نظام تقنینی و حل مسئله کشور گشوده شد اما بعدتر جریان روشنفکری دینی با تلاش مضاعف بر آن شد نگاه و کارکردی متفاوت به دین ببخشد و از قرائتهای تئوکراتیک و جزماندیشانه بکاهد و بر ابعاد دموکراتیک و دگرخواهانه بیفزاید. افزون بر اینها میتوان درباره آنچه بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران گذشت نیز، تأمل کرد؛ دولت اصلاحات توانست با ابتکاراتی پرستیژ ایران را در منطقه و جهان ارتقاء دهد و ضمناً، در بحرانهایی مانند افغانستان، ۱۱ سپتامبر و همچنین حمله نظامی به عراق جنگطلبی و تنشزایی را تعدیل کند. و، در آخر باید به انتخابات ۹۲ اشاره داشت که جریان اصلاحات بهرغم پرونده مفتوح انتخابات ۸۸ در جمیع ابعاد، به بنبستشکنی کمک کرد و در جهت کاستن از سرعت فرآیند فرسودگی کشور گام برداشت. البته همه این موارد طبعاً واجد خطاها و کاستیهایی بوده است، که فهرستکردن و نقد قاعدهمند آنها میتواند راهگشا باشد.
اینک اما بهنظر میرسد دو فاکتور مذکور، یعنی درک صحیح وضع موجود، و نقشآفرینی بهعنوان بخشی از راهحل، اگر نگوییم به بنبست رسیده، دستکم با بحران اساسی مواجه شدهاند. بحرانی که دامنگیر احزاب اصلاحطلب، جبهه اصلاحات ایران و… نیز شده، و بیم آن میرود چون آفت بهسراغ ریشهها نیز برود.
درباره نظام ادراکی اصلاحطلبان. طی سالیان گذشته، مجموعهای از تلاشها رخ داد و کمک کرد تا اصلاحطلبان درکی نسبتاً روشن از وضع موجود یا به تعبیری «منطق موقعیت» بهدست بیاورند. این تلاشهای سه وجهی شامل ۱) فعالیت مستمر و هدفمند حزبی- جبههای، ۲) کوششهای محققانه، و ۳) حضور مؤثر در نظام اداری کشور بوده است که امروزه هر سه وجه محل تأملاند. یعنی آنچه مزیت نسبی اصلاحطلبان- بهعنوان جریان آلترناتیو- بهشمار میرفت، رقیق شده و رو به اضمحلال رفته است. در وجه اول شاهد فقدان خلاقیت حزبی از یکسو و کاستیهای بسیار در تئوریک و پراتیک سیاستورزی حزبی هستیم. در مقابل، رقیب که اساساً تحزب را امری ثانوی و مخل نظم عمودی- دستوری در سیاست میپندارد، ضمن آنکه خود همچنان به زیست محفلی و باندی وفادار است تلاش میکند با حداکثر توان از احزاب رقیب سازمانزدایی کند.
در وجه دوم با افت قابل ملاحظه تولیدات نظری، خاصه در زمینه مسائل توسعه و علوم انسانی روبرو هستیم و گاه، تلاشهایی رهزن و تعمیمهای انحرافی را مشاهده میکنیم که نهتنها قابلیت انطباق بر شرایط کنونی ایران را ندارند بلکه مخل پروژههای اصلاحی میشوند. در سوی دیگر، جریان رقیب تلاش داشته از کلمات مشئومه و حوزههای ممنوعه از قبیل علوم انسانی، الهیات جدید و جز اینها قبحزدایی کند و بهشکل قرارگاهی بر این حوزهها متمرکز شود و آنها را تصرف کند. تعدد نشریات علوم انسانی و برنامههای سمعی- بصری وابسته به نهادهای حاکمیتی تصویری بهنسبت روشن از این وضعیت به نمایش میگذارد. البته که نگارنده معتقد است هنوز این جریان با جوششها و کوششهای تئوریک معتبر فاصلهای قابل توجه دارد. به اینها اضافه کنیم ارتقاء متوسط سواد عمومی و تسلط بر زبانهای خارجی، و همچنین امکان دسترسی به منابع آکادمیک برای کنشگران آزاد و البته ابزارهای هوش مصنوعی، که قادرند بینیاز از ایستگاههای مرسوم تغذیه فکری جناحی، خوراک فکری شهروندان منفرد را تأمین کنند. در وجه سوم با عدم حضور مؤثر اصلاحطلبان در نظام اداری کشور مواجه هستیم. این عدم حضور تا حد زیادی معلول نگاه دگرساز و غیریتستیز ساخت قدرت بوده است چنانکه میبینیم عمده تلاش جریان رقیب اصلاحطلبان بر فتح بوروکراسی و ویژهخواری، آن هم به مبتذلترین شکل آن بوده است. اما از سوی دیگر نمیتوان بر یک ضعف اساسی، یعنی عدم کادرسازی و از آن مهمتر محافظهکاری، حتی در مواجهه با اختیارات قانونی چشم بست. ضعفی که در درجه اول نظام ارتقاء جناحی- باندی و در درجه بعد انواع تبعیضهای جنسی، قومی و… را در پی داشته است. معالوصف، شاید بتوان گفت اشغال بوروکراسی و ورود به سیاهه حقوق-دستمزدِ دولت دیگر لزوماً مزیت یک جریان سیاسی آلترناتیو بهحساب نخواهد آمد.
با این اوصاف میتوان اینگونه ادعا کرد که احزاب اصلاحطلب و جبهه اصلاحات ایران (در وضعیت فعلیشان) قادر نیستند گام مؤثری در جهت تقویت نظام ادراکی شبکه حامیان، در درجه اول، و مخاطبان عام در درجه بعد بردارند.
نقشآفرینی بهعنوان بخشی از راهحل. برای توضیح این سرفصل نخست میبایست تفکیکی میان سیاست پاییندستی (low politics) و سیاست بالادستی (high politics) قائل شد. اگر تا سالیان پیش میان این دو سطح از سیاست تعادلی برقرار بود، اینک بهنظر میرسد کفه سیاست بالادستی به سنگینی گرایش پیدا کرده است. بدین معنا که ساخت قدرت به ذیل اختیارات منصوص و حصری، و حتی شورایهای قانونی/فراقانونی بسنده نکرده و خود رأساً به امور پاییندستی ورود کرده است. از دیگر سو، سیاست پاییندستی بهحدی تنزل یافته است که اگر نگوییم هیچگونه امکان اثرگذاری بر آن مترتب نیست، دستکم باید بر اثرگذاریِ حداقلی آن تفاهم کنیم؛ آن هم در حد جوانان حزب رستاخیز که نهایتاً ذیل سیاست دفاع از مصرفکننده، آمار گرانفروشی و گرانفروشان را گزارش میکردند!
این وضعیت چندعاملی چرخ فعالیت کنشگران اصلاحطلب را دستخوش اختلال کرده است. به عبارتی نه ورودیها (inputs) با واقعیت همخواناند، نه نظام هنجاری با مطالبات جامعه تنظیم است، و نه با ابداعات و بضاعت کنونی راهی برای اثرگذاری باقی مانده است. برای این ادعا مثالهایی را ذکر میکنم که به نظر موجب صدمه دیدن پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان شدهاند. سابق بر این دستگاه ادراکی- تحلیلی جریان اصلاحات، حسب دریافت خود از وضع موجود از طریق ابزارهای در دسترس، به اموری به نسبت کلان واکنش نشان میداد. برای نمونه میتوان به مجموعه بیانیههای تحلیلی جبهه مشارکت ایران اسلامی اشاره داشت. بخشی از آن متون، فارغ از آنکه در یک ساعت «س» بدل به کیفرخواست شدند، ایستارهایی را فراهم آوردند که عمدتاً، گفتوگو و نقد در عرصه عمومی را بهدنبال داشتند. حال آنکه امروز با تغییر گارد حاکمیت و گذار به الگوهایی جدید و نامتعارف از جمله در:
الف. مسئله واگذاری و تخصیص منابع،
ب. مسئله خصوصیسازی،
پ. مسئله نظام دانش و طبقاتی شدن آن،
ت. مسئله کارگران و زیر ضرب رفتن آنها و فقدان توان چانهزنی مؤثر این قشر،
ث. مسائل نظام درمان و تعرفهها،
ج. مسئله شهر و الگوی دفرمه توسعه آن،
چ. مسئله تبعیض مضاعف در تحرکهای عمودی در بوروکراسی خاصه در مورد زنان و نیروهای مستقل و صاحب فکر، و…
کوششی درخور، جهت فهم مسئله و تجویز راهحل صورت نمیپذیرد یا اگر هم تلاشی صورت میگیرد، ارتباط مؤثری با جامعه هدف برقرار نمیکند. به عبارتی جریانی که سابقاً دارای تصویری کلان از نظام اداره عمومی کشور بود، اینک فاقد آن تصویر شده است. به اینها اضافه کنیم مواردی که به سیاستهای کلی نظام راجع است و اساساً باب گفتوگو دربارهشان بسته است؛ خواه بهعلت محافظهکاری، خواه بهدلیل فقدان تئوری منسجم و منطبق با واقعیت، و خواه بهسبب انذارها و محدودیتها.
این وضعیت ترسیم شده سه پیامد را بهدنبال دارد. نخست آنکه کارویژه اصلاحطلبان- که همان دیوار حائل (بالشتک ضربهگیر) میان جامعه و حکومت بود، از میان میرود. یعنی حاکمیت صرفاً خود را در برابر توده مردم میبیند و طبعاً «قهر» را بر سایر ابزارها رجحان میدهد. دوم آنکه، جامعه بهسوی نوعی خودبسندگی هدایت میشود و بیپشتوانه و بدون تئوری و پیوستگی تاریخی به وادی عمل وارد میشود و بهشکل اقتضایی عمل میکند. نام این وضعیت را میتوان «تسطیح سیاست» نهاد، بدین معنا که تصادم دولت و جامعه بهغایت افزایش پیدا میکند و مردم مستمراً متحمل هزینههای گزاف میشوند. ضربهناپذیری- یا ضربهپذیری حداقلی- مردم بهشکل تودهای در دولت اصلاحات میتواند مؤید این تحلیل و اهمیت این کارویژه اساسی باشد؛ چنانکه در تمامی ادوار دولت در جمهوری اسلامی جز دولت اصلاحات ضربهپذیری تودهای، چه برآمده از اعتراض و چه برخاسته از شورش وجود داشت و دولت نتوانست بهعنوان ضربهگیر از وارد آمدن خسارت به مردم بکاهد.
سوم آنکه متعاقب این روند نوعی تصویرسازی دفرمه به نظام تحلیلی اصلاحطلبان تحمیل میشود. نخستین مرحله این تصویرسازی، اختلال در نظام مسئلهیابی است. این اختلال، که شاید در پزشکی نیز شایع باشد، با تشخیص نادرست بیماری و تجویز نادرست دارو همراه است. مرتبط کردن سنگاندازیها در پروسههای اصلاحی، و برگشتپذیری آنها به مؤلفههایی چون «لحن»، «ادبیات تحریکآمیز» و… جزئی از این نظام اختلالی است؛ حال آنکه میتوان فهرستی از لحنهای آرام، و ادبیات غیرتحریکآمیز را بر آفتاب فکند و این فرضیه را ابطال کرد. دومین مرحله این تصویرسازی «برساختن خصم» است. چنانکه اختلال در نظام مسئلهیابی به هسته مرکزی یک تفکر بدل شود، ناخودآگاه آن تفکر به برساختن خصم رهنمون میشود. بدین معنا که آگاهانه یا از سر خطای تحلیلی صرفاً به بخشی از صحنه سیاست نور تابانده و خصمِ جدید علتالعلل مسائل معرفی میشود. حال آنکه اساساً منطق اصلاحات، نه خصمپرور است و نه حذفمحور.
در بخشهای بعدی این یادداشت، تلاش خواهم کرد به طرح پیشنهادها و تجویزهایی ناظر به آینده جریان اصلاحات بپردازم.