مال خودسازي بيتالمال چه ربطي به دشمن دارد؟
تاریخ انتشار: ۱ آبان ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۲۰۴۴۹۵
خبرگزاري آريا - شايعات پرحاشيه درباره مسئولان و افراد وابسته به آنها هميشه براي جامعهي تشنهي خبرهاي سياسي، بازاري داغ داشته است. خبرهاي غيررسمي اين حوزه نيز به واسطه کانالهاي تلگرامي، شبکههاي مجازي و بنگاههاي خبري خارج از اراده دولت گوش به گوش و دهان به دهان ميچرخد. گاه کار آنقدر بالا ميگيرد که باور شايعات از مستنداتي که مسئولان از آنها پردهبرداري ميکنند، نزد عموم منطقيتر به نظر ميرسد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
چه اتفاقي ميافتد که جامعه شانتاژهاي خبري عليه مسئولان نظام را باور ميکند؟
زوال سرمايه اجتماعي. بگذاريد از يک مثال ساده شروع کنم. ميدانيد برخي مقامات و مسئولان ايران از محيط توئيتر براي انتقال پيام استفاده ميکنند و در آن عضوند درحاليکه توئيتر فيلتر است و دسترسي به آن در ايران غيرمجاز است. مسئولان بهتر از ديگران ميدانند فيلترينگ هيچگاه نتوانسته مانع از دسترسي افراد به سايتهاي فيلتر شده؛ گردد با اين حال همچنان براي فيلترينگ ساعتها جلسه ميگذارند و وقت صرف ميکنند. دو هزار سال پيش مورخ يوناني، هرودت، در توصيف ايرانيان نوشت که آنها راستگويي را به فرزندان خود ميآموزند، ولي حالا بعد از بيست و يک قرن در بخشي از جامعه، راستگويي و صداقت نوعي سادهلوحي تعبير ميگردد و در مقابل هفتخط بودن يا زرنگي ستايش ميشود. واقعا چرا؟
اتفاقي که شما اسمش را شانتاژ گذاشتهايد نوعي آفت اجتماعي است که منشاء آن فقرِ سرمايه اجتماعي است. يعني دارايي و ثروتي از جنس احترام متقابل، حس تعلق و احساس منفعت مشترک و در يک کلام اعتماد متقابل ميان مردم و مسئولان و مردم با يکديگر که در مجامع باز دموکراتيک فراوان يافت ميشود. در غياب مازاد اين سرمايه، ساير سرمايههاي ديگر مانند سرمايه پولي، سرمايه انساني و حتي سرمايه فرهنگي اثربخشي خود را از دست ميدهد. سرمايه اجتماعي دارايي شخصي نيست و هيچ فردي به تنهايي مالک آن نيست. اين سرمايه در دل شبکههاي روابط و مجموعه هنجارهاي موجود يک سيستم اجتماعي قرار دارد و باعث ارتقاي سطح اعتماد و همکاري اعضاي جامعه ميشود. دکتر همايون کاتوزيان اين کمبود را تاريخي ميداند و عنوان «جامعه کوتاه مدت» برايش برگزيده تا نشان دهد جامعه ايراني سرشار از التهاب، ناامني و بيثباتي از گذشته دور بوده است. رسم اين بوده که «اصبحت اميراً و امسيت اسيراً» (صبحگاهان امير بودم و شامگاهان، اسير) يعني از ثبات رفتار و برنامه طولاني مدت خبري نيست. يعني انباشتِ آنچه سرمايه بلندمدت اجتماعي ميناميم، شکل نميگيرد و بازده مورد انتظار را ندارد.
در شوراي شهر تهران که بودم متوجه بافت اقوام ساکن محلات در کلانشهر تهران شدم که پازلگونه کنار هم زندگي ميکنند و در درون خود از سرمايه اجتماعي متراکم بالايي برخوردارند ولي در سطح کلانشهر با هم مثل غريبهها و کساني که تضاد منافع دارند، رفتار ميکنند وپتانسيل حس تعلق به تهران و حق شهر در آنها شکل نميگيرد. ميگفتند گور باباي شهرداري دزد. يک مو هم اگر از خرس بکنيم غنيمت است. اين سرمايههاي متعارض هم مثبت است هم منفي. ما براي اداره شهر نيازمند انباشت سرمايه و پتانسيلي هستيم که حس تعلق به شهر ناميده ميشود و دارايي بسيار مهمي از روابط ميان افراد است که درشرايط بحراني مورد بهرهبرداري قرار ميگيرد و باعث انجام امورات آنها ميشود نه برعکس اينکه موجب غيريتسازي و انشعاب منافع گردد. در سطح ملي حيات اين سرمايه آنگاه به خطر ميافتد که فساد دامنگستر شود و ريشه اعتماد ميان مردم و حکومت را بخشکاند. فساد آن سم مهلکي است که ميتواند تاثير هر سرمايه ديگري را از بين ببرد. مجموعه فسادهاي گسترده سالهاي اخير اعتماد عمومي را به مرزهاي حداقلي رسانده است.
مرکز افکارسنجي ايسپا، دو سه سال پيش تحقيقي در مورد شاخصهاي اخلاقي شهروندان تهراني انجام داد. نتايج تحقيق منتشره در مورد نگاه اهالي پايتخت به وضعيت صداقت و راستگويي همشهريهايشان بسيار نااميدکننده بود. حدود 75 درصد از تهرانيها اعتقاد داشتند که تعداد افراد راستگو روز به روز کمتر ميشود. در پرسش ديگر، حدود 71درصد از شهروندان اعتقاد داشتند که در معامله نميشود به حرفهاي فروشندگان اعتماد کرد. در مقابل تنها 16درصد باور داشتند که فروشندگان قابل اعتمادند. اين حس ناامني را من وشما در حمل و نقل عمومي و يا ترافيک هر روزه شهر و تلاش براي يافتن يک جاي پارک هم تجربه ميکنيم. در پاسخ به پرسش سوم، کمتر از 23 درصد اعتقاد داشتند که سياستمداران در ايران به مردم دروغ نميگويند. در مقابل نزديک 55 درصد؛ سياستمداران را دروغگو دانسته و بقيه نيز براي پاسخ دادن به اين سوال ارزشي قائل نشدند.
فساد آن سم مهلکي است که ميتواند تاثير هر سرمايه ديگري را از بين ببرد. مجموعه فسادهاي گسترده سالهاي اخير اعتماد عمومي را به مرزهاي حداقلي رسانده است
خب شهروندي که احساس ميکند مقامات مدام دروغ ميگويند، چگونه ميتواند به بقاي صداقت و راستي در جامعه اميدوار باشد. در جامعهاي که شوقِ غارت، اختلاس و حيف و ميل ثروت ملي فراگير شود و قبح دزدي، بيعدالتي، تحقير و توهين به غيرخودي، دروغگويي علني و بيعفتي در زبان آنهم از سوي اشخاصي که بايد الگوي جامعه باشند، از بين برود. به قول سعدي: قاضي که به رشوت بخورد پنج خيار، ثابت کند از بهر تو صد خربزه زار. نبايد انتظار داشت که مردم عادي چنين روشهايي را ابزار رسيدن به منافع خود نکنند. در نتيجه پديده دروغگويي، شايعهپراکني، يا رياکاري به امري کاملا عمومي تبديل ميشود. براي مقابله با چنين پديدهاي زور و سانسور نه ممکن است نه مفيد، تجربه هم اين را ثابت کرده است. مثلا سالهاست که از قانون منع استفاده از گيرندههاي ماهواره در ايران ميگذرد مگر کسي توانسته با زور کلانتري و کماندوها که از بيرون بام، ساختمانها را تسخير ميکنند، قانون را اجرا کند؟!
اما هستند کساني که اگر هم باور نکنند ولي دوست دارند چنين اتفاقاتي واقعيت داشته باشد؟
اين قضاوت عجولانه است. بايد بپرسيد چرا برخي گزارشات خبري و اطلاعات منتشره در شبکههاي مجازي به فوريت از طرف مسئولان تکذيب شده ولي بعد از خوابيدن هيجانات اوليه به اثبات ميرسد. پروندههاي بورسيههاي تقلبي در وزارت علوم، حقوقهاي نجومي يا مثلا حيف و ميل املاک نجومي که دارايي شهرداري تهران است، ماجراي آقازادهها و ژنهاي خوب و صدها مورد مشابه اگر در شبکههاي مجازي به آن پرداخته نميشد فکر ميکنيد حالا حالاها توسط سازمانهاي مسئول برملا ميگرديد؟ به برخي حرفها که آدرس غلط ميدهند و دنياي ماهواره و اينترنت را مسبب انتشار شايعات و تضعيف مسئولان برميشمارند توجه نکنيد. آسيبشناسي کنيد ببينيد کجاي کار ميلنگد؟
خويشاوندسالاري، نوچهپروري و مال خودسازي بيتالمال چه ربطي به دشمنان دارد؟ برخي دنبال راهحل مبنايي نيستند آنها فکر ميکنند با ارسال امواج پارازيت و اعمال فيلترينگ اوضاع روبراه ميشود درحالي که آنها صرفا صورت مسئله را پاک ميکنند. اين روزها که پروندههاي دولت پاکدست احمدينژاد يکي يکي افشا ميشود خودشان را دارند به کوچه علي چپ ميزنند انگار نه انگار که زماني براي خودسريهايش جيغ و هورا ميکشيدند و او را دولت امام زمان معرفي ميکردند. فکر نميکنند خب همين فضاي مجازي و همين شبکههاي ماهوارهاي در سرتاسر جهان هم وجود دارد و ملتها از آن با آموزش کردار درست، راستگويي و اخلاق به فرزندانشان بيشترين بهره را ميبرند چرا پس در هيچ کجا با اين حجم وسيع از شايعهپردازي، ترويج رياکاري و دروغگويي يا به قول شما شانتاژ روبرو نيستند؟
بايد بپرسيد چرا برخي گزارشات خبري و اطلاعات منتشره در شبکههاي مجازي به فوريت از طرف مسئولان تکذيب شده ولي بعد از خوابيدن هيجانات اوليه به اثبات ميرسد
بله شبکههاي دنياي مجازي اين نقطه ضعف را دارد که به شايعات و افشاگريها دامن ميزند و حتي آنها را در کنشگران اجتماعي دروني ميکند، ولي مقصر شبکه اجتماعي نيست. بايد مطالعه کرد به چه علت سيستم ايمني جامعه دچار نقص شده است و جامعه فاقد مصونيت ذاتي و مکانيزمهاي خود ايمني در برابر آلودگي است؟ مشکل ما اينجاست که چگونه و چرا شايعات براي مردم باورپذير ميشود. بايد پذيرفت که پشت اين واقعيت اجتماعي دلايل جدي اجتماعي و فرهنگي وجود دارد. شايعه يک نوع مکانيسم جبراني براي ناکامي و سرخوردگي است که از شدت فشارهاي دروني و روحي مردم ميکاهد. چرا از اين منظر به موضوع نمينگريد؟ شايعه هم کارکرد مثبت و هم کارکرد منفي دارد. شايعه پيامي است که در ميان مردم در موقعيتهايي رواج مييابد که مردم مشتاق آگاهي و اطلاع باشند ولي نتوانند آن را از منابع موثق دريافت کنند.
جامعه بسته، انحصار رسانههاي جمعي و انسداد مجاري اطلاعرسان مستقل فضاي مناسب براي گسترش شايعه ميسازد. شايعه در جوامع فاقد دموکراسي يا جوامع در حال گذار به قاعده تصاعد هندسي بازتوليد و بازپخش ميشود. هر جامعه بستهاي که خطوط قرمز متعدد در آن به پنهانسازي و انکار حقايق منجر شود به همان نسبت که سقوط اخلاقي و کاهش سرمايه اجتماعي را تجربه ميکند، اشتياق به افشاگري در او اوج ميگيرد و به جاي گذشت و ايثار، خشونت کلامي، برچسبزني و انتقام مورد ستايش قرار ميگيرد.
غريزه جمعي هر اجتماعي دسترسي به آگاهي و کشف حقيقت است و براي رسيدن به آن به دنبال منابع اطمينانبخش ميرود، اگر تامين نشد سراغ منابع غيرموثق و شايعات ميرود. شايعه به دليل پيوند با انسان پديدهاي اجتماعي است که در تمام جوامع انساني متداول است و تصور جامعه بدون وجود شايعه امري محال بنظر ميرسد. نکته اما اين است که چرا مردم به جايي ميرسند که در پذيرش اطلاعات از منابع غيرموثق ديگر دنبال دليل و مدرک نميگردند، بلکه صرفا به شيوع و تواتر آن و اينکه همه ميگويند بسنده مىکنند. آنچه باعث ميشود مردم به گزارشات و آمار مسئولان و منابع رسمي کمتر اعتماد کنند فرآيندي است که موجب اعتمادزدايي از اين منابع شده است.
اگر بگوييد اين اتفاق، شانتاژ از جانب مردم است يعني در آن نوعي تهديد و باجگيري يا هوچيگري نهفته است که بهنظرم عموميت ندارد. من آنرا از جنس دروغ اجتماعي و شايعهپردازي واکنشي ميدانم يعني مکانيزمي واکنشي و دفاعي. درست است در دروغگويي، حقيقت به صورت عامدانه و آگاهانه پنهان نگاه داشته ميشود ولي در دروغ اجتماعي و شايعهپردازي واکنشي لزوما خودآگاهي تا اين حد وجود ندارد. اشخاص نسبت به نادرست بودن آن شک ميکنند، اما چون نتيجه بهنوعي برايشان مطبوع و خواستني است نادرستي احتمالياش را ناديده ميگيرند. گاهي مردم در نااميدي از اصلاح امور دچار سندرم توهم توطئه ميشوند. بگذريم از کساني که از حفظ وضع موجود سود ميبرند.
شبکههاي دنياي مجازي اين نقطه ضعف را دارد که به شايعات و افشاگريها دامن ميزند و حتي آنها را در کنشگران اجتماعي دروني ميکند، ولي مقصر شبکه اجتماعي نيست
شهروند مالباختهاي را درنظر بگيريد که تمام هستي و اندک سرمايه مادي زندگياش را به صندوق و موسسه مالي سپرده که تحت نظارت همين مسئولان تابلو و عنوان و مجوز داشته است. حال درمانده و بيپناه به هر ريسماني چنگ ميزند. خب حق دارند اعتمادشان را به همه چيز از دست بدهند و هر شايعهاي که زمين و زمان را بههم ببافد،بپذيرند. سراغ دست پنهان و توطئهگر بيگانه هم ميروند. خوب است به ياد بياوريم سالهاي پاياني عمر رژيم گذشته را که در آن سرمايه اجتماعي حکومت به حداقل ممکن کاهش يافته بود. شاه مملکت که ميگفت کورش آسوده بخواب، ما بيداريم مردم برايش چه جوکها که نساختند. هر فساد و جنايتي را به شخص شاه و دربارش منسوب ميکردند. هر تصادف در جاده و يا غرق شدن در رودخانه را به ساواک نسبت ميدادند. بيماري دائيجان ناپلئوني کار، کار انگليسيهاست دامن خيليها را گرفته بود.
اينکه ميگوييم توهم توطئه نوعي بيماري است بدين معنا نيست که اساسا هيچ توطئهاي در هيچ موردي در کار نيست يا آنچه توطئه خوانده ميشود همه از باب خواب و خيال است. نه، منظورم تاکيد بر اين است که وقتي جامعه دچار سقوط اخلاقي ميشود ديگر کسي سراغ دليل و مدرک يا اخبار و اسناد فابل رد و اثبات نميرود بلکه با تنفر و با جانبداري عاطفي و ايدئولوژيک هر شايعهاي را پرورش ميدهد. چيزي که قابل اثبات و انکار نيست. چنين رفتاري را بايد بيشتر معلول دانست تا علت. عدهاي که از وضع موجود آسيب ديدهاند، واکنشي با ترويج شايعات شيطاني و خشونت کلامي از جريانات مسلط انتقام ميگيرند و با تکرار در شبکههاي زنجيرهاي آنرا باورپذير ميسازند. در اين نبرد نامتعارف شکست سازمانهاي رسمي ايدئولوژيساز و نهادهايي که قرار است هويت يکپارچهاي از مردم به نمايش بگذارند از پيش قطعي و حتمي است.
چرا سطح تاثيرپذيري مردم ما از رسانههاي معاند داخلي و خارجي روز به روز افزايش پيدا ميکند به نحوي که يک رسانه معاند تبديل به يکي از مهمترين رسانههاي موثر در رويدادهاي کشور ميشود؟ چرا در انتخاباتها رسانههاي بيگانه مهمترين آلترناتيو ماجرا هستند؟ چرا اقبال به کانالهاي تلگرامي غيررسمي سير صعودي دارد و از سوي ديگر توجه به رسانههاي داخلي با سيري نزولي مواجه ميشود؟
انحصار راديو تلويزيون باعث ميشود اطلاعاتي را که مردم از اين طريق بدست ميآورند با واقعيات محيطي مقايسه کنند و در موقعيت متناقضي قرار گيرند.درنتيجه بلافاصله قضاوت ميکنند که به آنها دروغ گفته ميشود. وقتي رسانههاي رسمي کارآمدي و مشروعيت خود در بيان حقايق را از دست بدهند در معرض اعتمادزدايي قرار ميگيرند. سرمايه اجتماعي و آن احساس منفعت مشترک و اعتماد متقابل به وارونگي دچار ميشود. وجود اينترنت و شبکههاي ماهوارهاي نيز به مردم اجازه ميدهد علاوه بر شکستن انحصار رسانه رسمي، اطلاعرساني قابل اعتمادتري را تجربه کنند يا لااقل چنين تصور کنند. شايعهسازي و دروغگويي اجتماعي که به موازات اين کارزار گسترش مييابد را بايد تابعي از ضعف استراتژي نظارت و نظام مديريت سياسي و فرهنگي دانست. شکاف اطلاعاتي و بياعتمادي به رسانههاي همگاني منجر به چندپارگي در شخصيت عمومي جامعه و هويت جمعي شده و شايعهپردازي، تزوير و دورويي، رياکاري و دروغگويي عموميت مييابد. اينجا ما با تقدسزدايي از مشروعيت مسئولان و موسسات نظارتي روبرو هستيم هرچند چهرهي لوياتاني آنها باقي ميماند و از طريق فرامين آمرانه اعمال ميگردد.
وقتي رسانههاي رسمي کارآمدي و مشروعيت خود در بيان حقايق را از دست بدهند در معرض اعتمادزدايي قرار ميگيرند
انسداد مجاري مستقل خبررساني، مميزي آثار هنري و فرهنگي و پردهپوشي در اطلاعرساني رسمي به پيدايش فرهنگ غيررسمي و فرهنگ زيرزميني منتهي شده است. در اين فرهنگ زيرزميني مسائل اخلاقي و اجتماعي دستاويز هيجانات و شايعات و طنز ميشود و درنهايت مسئوليتپذيري در جامعه براي گروهي که بايد قشر تاثيرگذار باشند به مسئوليتگريزي تبديل ميشود. انرژي کاربران دراين فضاها صرف تخليه هيجانات روحيشان ميشود. رواج شوخي و خشونت کلامي و هجو بزرگان و افرادي نظير دکتر شريعتي يا جوکسازي و دست انداختن مقامات نمونهاي است که آسيبديدگان و ناراضيان از اين طريق ناراحتي خود را نشان ميدهند، و آنرا به انتقاد مستقيم ترجيح ميدهند. گاه در جامعه رسما تظاهر به دينداري به صورت جمعي و الگو يافته تعريف ميشود، مثلا مسئولان عکسهاي شرکت خود در عزاداري را منتشر ميکنند ولي جامعه در مواجهه با آن واکنش متعارضي را بروز ميدهد. البته رواج فرهنگ زيرزميني علل متفاوتي دارد. علاوه بر بياعتمادي به سازمانهاي رسمي، ضعف مهارتهاي زندگي اجتماعي و فقدان سنت گفتگو در سطوح مختلف ميان مسئولان و مردم نقش مهمي در ايجاد شرايط مورد توجه شما ايفا ميکند.
دشمن هميشه مشغول سر و صداست. هميشه کارش توطئه بوده است، امّا چه ميشود که صداي دشمن شنيده ميشود؟ بين شيوع سر و صدا و توطئه، با شنيده شدن و موثر افتادن آن فرق است. گاهي تا دهها سال صداي دشمن موثر نيست، امّا ناگهان يا آرام آرام، تبديل به يک امر موثر ميشود.
چرا گاه صداي دشمن از صداي مسئولان بلندتر شنيده ميشود؟
شايد تعريف مردم از دشمن با آنچه مراد شماست تفاوت دارد. به هرحال باور يا باورناپذيري مردم نسبت به مقاصد دشمن تا آنجا که به بحث ما مربوط است متاثر از ميزان صداقت، صراحت و شفافيت در موضوعات حساس و حياتي جامعه است. ببينيد اگر رياکاري و تظاهر به دينداري مانند رشوه دادن و رشوهگرفتن پذيرش عمومي پيدا کند، يعني قبح آنرا بفهمند و در عين حال آنرا به عنوان نوعي ضرروت اجتماعي توجيه کنند، يعني همه پارتيبازي، خويشاوندسالاري و دروغگويي اجتماعي را براي انجام اموراتشان طبيعي بدانند و همه هم به روي هم نياورند، به اين دليل است که تصور ميکنند اين يک راهبرد براي حفظ موقعيت و بقاي خود و براي کسب درآمد و منزلت بيشتر است. در اين صورت فاجعه رخ خواهد داد و در اين صورت صداي دشمن چه بلند باشد چه کوتاه شنيده ميشود و صداي مسئولين شنيده نخواهد شد.
انسداد مجاري مستقل خبررساني، مميزي آثار هنري و فرهنگي و پردهپوشي در اطلاعرساني رسمي به پيدايش فرهنگ غيررسمي و فرهنگ زيرزميني منتهي شده است
گويا همگان درباره تزوير، دروغگويي و رياکاري به عنوان يک استراتژي بقا باهم تفاهم کردهايم. بهعبارتي دروغ و ريا مشروعيت اجتماعي پيدا کرده است. در ساختاري که افراد با فشارهاي سياسي و اقتصادي گوناگون روبرويند، کاهش ارزش پول به صورت روزمره دارايي و اندوختهشان را تهديد ميکند. والدين نگران بازداشت فرزند خود به دست گشت ارشادند. مذاکرهکننده ديپلمات نگران است به دياثت سياسي متهم نشود و برچسب جاسوسي نخورد، سياستمدار بايد حرفي را بزند که مراکز قدرت خوشش بيايد. عملا سياست فرهنگي نظام يک مسير را ميرود و يک سبک زندگي را ترويج ميکند و چند متر آن طرفتر مجموعه شرايط و نيروهاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي که تجربههاي شهروندان را شکل ميدهد، سمت و سوي ديگري را نشان ميدهد. اگر کساني که نقش مديريت و نظارت بر امور اجتماعي و رفتار شهروندان را برعهده دارند خود متهم به ندانمکاري و ظاهرسازي شوند، قدرت مانور در تاثيرگذاري و حفظ سرمايه اجتماعي را از دست خواهند داد.
چرا مردم نسبت به مسئولان و مديران خوشبيني نشان نميدهند يا دستکم سخنان آنان را به سختي باور ميکنند؟
احساس فريبخوردگي از خود فريب زيانبارتر است. اين احساس که فکر کنيم دائما در معرض اطلاعات و آمار کذب هستيم، عاملي براي فقدان خوشبيني نسبت به مسئولان است. آدمي هنگامي که از کسي رودست ميخورد تصورات منفي خود را به گونه اغراق شدهاي درباره او ترسيم ميکند و حتي بدون هيچ دليل هر خبر منفي را درباره او ميپذيرد. گاهي بدبيني درمورد چنين کسي جنبه انتقامآميز هم پيدا ميکند. متاسفانه جامعه بي«گفتگو»ي ايراني مانند پازل قوميتي کلانشهر تهران که قبلا به آن اشاره کردم در حال بازتوليد يک ساخت نوين طوايفي و عشايري با هويتهاي متکثر و بعضاً متباين است. اين نشانه خوبي براي تمدن و فرهنگ ما نيست. اين خود بازگشت به عقب و علامت زوال و اضمحلال فرهنگي است. مثلا اگر بخواهيد کارتان راه بيافتد بايد به يکي از هزارفاميل وصل باشيد يا در يکي از کلنيهاي مذهبي و قومي عضويت داشته باشيد. دين در حفظ چارچوبهاي اخلاقي نقش بسيار بزرگي دارد. مذهب و عرف هنوز هم ميتوانند يک جامعه را از فروپاشي اخلاقي نجات دهند يا دستکم سرعت آن را کاهش دهنداما مشروط به آنکه متوليان دين و اصول اخلاقي جامعه به ماديات آلوده نشده و سودجوييها درون آنها به محورهاي اصلي بدل نشده باشد.
گويا همگان درباره تزوير، دروغگويي و رياکاري به عنوان يک استراتژي بقا باهم تفاهم کردهايم
فاميلپرستي و تقسيم غنائم ميان هواداران و رفقا ولو به نام دين همان بلا را بر سر جامعه ميآورد که قبل از اين بر سر سلسلههايي مانند ساسانيان، صفويان و پهلويها آورد. مرحوم فيضالاسلام در ترجمه و شرح نهجالبلاغه مينويسد: از حکيم دورانديشي پرسيدند،انقراض دولت ساسانيان را چه سبب شد؟ گفت: «ايشان افراد کوچک را به کارهاي بزرگ گماشتند که از عهده آن کارها برنيامدند ومردم بزرگ را به کارهاي کوچک واداشتند که به آن کارها اعتقاد ننمودند،از اين رو نظام کارشان از هم گسست وجمعيتشان پراکنده شد.» (ترجمه وشرح نهجالبلاغه،فيضالاسلام، ص756). ترديد نداشته باشيد که هر نظام سياسي بايد شايستهسالار باشد. بخصوص نظامي که خود را ميراثدار دين الهي ميخواند. معيارهاي پاداشدهي يا مجازات در جامعه بايستي اولا شفاف و روشن باشد و ثانيا درباره اين معيارها توافق و اجماع جمعي در جامعه وجود داشته باشد و ثالثا دولتمردان خود نسبت به اين معيارهاي پاداش و مجازات ملتزم باشند.
با اين تفاسير آيا وقت آن نيست که دست به اصلاحات اساسي در شيوه مديريتي کشور بزنيم؟ اصلاحي که به مثابه يک انقلاب دروني عمل کرده و آفات و کاستيها را از دامن انقلاب بزدايد؟ پاسخ اگر آري هم باشد بايد پرسيد چگونه؟
عقلاني شدن اقتصاد و اخلاق مدني، قانونيت و شهروندي و آزادي و دموکراسي و باز شدن فضا و کنار گذاشتن افراد بيمسئوليت و بيفرهنگ و سپردن کارها به افراد داراي مهارت و دلسوز و توانا، براساس شايستهسالاري و توزيع امتيازات و تشويقها بر مبناي شايستگي و صلاحيت اکتسابي و نه انتسابي ميتواند مقدمه اصلاح اساسي باشد. بايد شرايطي را فراهم کرد که افراد به صورتي واقعي اخلاق را در خود دروني کنند نه از طريق ابزار ريا و تظاهر که بيش و پيش از هر چيز به نظامهاي ديني و عرفي ضربه ميزند. حتما شنيدهايد فلان مداح ميليونها تومان درآمد دارد و تازه هزينه دارودستهاش هم را بايد عزاداران بپردازند. يا شنيدهايد فلان عالم ديني وجوهات ميگيرد و دستش در کار صادرات و واردات است، يا فلان نهاد نظامي بنگاهداري ميکند و فلان بنياد واردکننده انحصاري فلان اجناس است و تازه برخي هم ماليات نميپردازند. وقتي حجم اقتصاد زيرزميني کشور يا بهعبارتي اقتصاد پنهان به رقمي معادل سي ميليارد دلار در سال ميرسد، چه انتظاري از اصلاحات جزيي و روبنايي داريد؟
وظيفه مبرم نظام در شرايط فعلي خارج کردن عرصههاي سياسي و فرهنگي از فضاي امنيتي، خشکاندن زمينههاي تحقير و تبعيض ميان آحاد شهروندان در بهرهگيري از فرصتها، شفافسازي بازگرداندن نظم و ديسيپلين به اقتصاد ملتهب، شفافسازي حوزههاي خاکستري و زيرزميني اقتصاد و کوتاه کردن دست گنگها و تبهکاران اقتصادي است. مشکلاتي که به دليل طبيعت غيرقانوني اين قبيل فعاليتها به وجود ميآيد باعث به هدر رفتن منابع در سطح ملي و ايجاد اختلال و انحراف قطعي در اجراي قانون، پايهگذاري اقتصاد مولد، و ايجاد مانع در راه کارآمدسازي سيستم ميشود.
وقتي حجم اقتصاد زيرزميني کشور يا بهعبارتي اقتصاد پنهان به رقمي معادل سي ميليارد دلار در سال ميرسد، چه انتظاري از اصلاحات جزيي و روبنايي داريد؟
براي استمرار اصلاحات به تضمين آزادي و امنيت رسانههاي مستقل نياز داريم که ميتواند بخش عمدهاي از اعتماد آسيب ديده اجتماعي را ترميم کند و سرمايه اجتماعي تخريب شده را افزايش و ارتقا بخشد. دولت با چالشهاي اقتصادي جدي روبروست، ارزش پول ملي در غياب اقتصاد مولد و بيثباتي ناشي از تحريمهاي مجدد امريکا در معرض سقوط آزاد قرار دارد و اين خطر وجود دارد که يک جهش بزرگ در برابري ارزش ريال و دلار صورت گيرد، زماني که بيکاري و فقر فراگير شود و قدرت خريد مردم به شدت کاهش پيدا کند، با اعتراضات اجتماعي مواجه خواهيم گرديد که ديگر به وعدههاي سرخرمن هيچ کس اعتماد نخواهند داشت. واي به روزي که اکثريت جامعه خود را قرباني سياستهاي اقليت غارتگر ببيند آنگاه جامعه به دو پاره «غارتگر – قرباني»تقسيم ميشود و کسي از انتقام قربانيان در امان نخواهد ماند. کسي ديگر نه به محافظهکار، نه به اصلاحطلب و نه به ميانهرو رحم نخواهد کرد. آنگاه خيلي زود؛ دير خواهد بود.
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۲۰۴۴۹۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
لزوم روزآمدی مربیان عقیدتی
به گزارش خبرگزاری صداوسیمای مرکز اراک؛ نماینده ولی فقیه در استان مرکزی در دیدار جمعی از مربیان عقیدتی سپاه روح الله و معلمان بسیجی گفت: سطوح علمی، دینی و دانستههای مربیان عقیدتی باید به روز باشد تا پیشرو ببوده تا بتوانند راهنمای جامعه باشند.
امام جمعه اراک با اشاره به اینکه خودشناسی درونی و سازمانی دیگر الزام مربیان عقیدتی است افزود: در این صورت است که میتوان به محرومین و جامعه خدمت کرد و از توطئههای سلطه جویانه دشمن پیشی گرفت.
او خانواده و افزایش موالید را از اولویتها دانست و ادامه داد: باید در کنار روشنگری این دو موضوع نیز از اولویتها باشد تا جوانی و طراوت جامعه حفظ شود و البته در این بخش احتیاج به حمایت دولت نیز هست.
نماینده ولی فقیه در استان مرکزی تصریح کرد: نباید برای امور خود پیامبر، دین و رهبری را سپر بلای خود کنیم.
امام جمعه اراک گفت: باید با شناسایی دشمن و نقاط ضعف او مانع سلطه جویی دشمن شویم.
در ادامه حجت السلام عبدی نماینده دفتر رهبر معظم انقلاب در سپاه روح الله گفت: تا پایان هفته معلم ۷۰۰ برنامه در استان مرکزی و در حوزه عقیدتی اجرا میشود.