تفکیک «فارسی» و «دری»؛ آشی که ما پخته ایم
تاریخ انتشار: ۱۴ آبان ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۴۴۴۸۶۰
به گزارش حوزه افغانستان باشگاه خبرنگاران جوان، «حسین حیدربیگی»، نویسنده و فعال فرهنگی افغانستانی در واکنش به تغییر نام صفحه افغانستان بی بی سی به «بی بی سی دری» نوشت: تفکیک «فارسی» و «دری»، آشی که خود ما پخته ایم.
متن کامل یادداشت وی را در زیر مشاهده می کنید:
واقعیت این است که حوزۀ زبانی فارسی هویت همه ملتهای فارسی زبان است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
با ظهور «بیبیسی دری» در صفحۀ آن نهاد، واکنشهای متفاوتی را شاهد هستیم، بسیاری از کاربران فضای مجازی در افغانستان از زوایای مختلف به این قضیه عکسالعمل نشان دادهاند، اما با تفاوت اینکه این بار همه به سمت واژۀ «پارسی» روی آوردهاند و خودشان را پارسیزبان میخوانند و از واژۀ «دری» هیچ یادی نمیشود.
البته این یک واکنش است و به این معنی هم نیست که واژه دری کلا از یادها برود چنانکه این واژه نیز جایگاهی در بین متون کهن دارد. واقعیت امر این است که در ادبیات کهن ما این دو واژه به شکل یکسانی بر تارک زبان ما درخشیده و مورد استفاده بودهاند.
حافظ شیرازی:
شکرشکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله میرود
ناصرخسرو بلخی:
من آنم که در پای خوکان نریزم
مر این گوهر لفظ درّ دری را
این «قند» و «گوهر» هم با واژه فارسی و هم با واژه دری، یاد شده است. دری از آن جهت استفاده میشده است که در بازۀ زمانی، این زبان، زبان دربار بوده، این زبان با دربار و سیاست و فرهنگ و خلاقیت متنی رشد پیدا کرده و در دربار است که بیشترین حمایت، تکامل زبانی و خلق آثار و متون فخیم زبان فارسی آفریده میشود و حالا ما با همان پشتوانههاست که لنگان لنگان خودمان را به پیش میکشیم و از پشتوانههای دیروزمان استفاده میبریم؛ در هیاهوی اینهمه واژگان بیگانهای که از چهارسویمان هجوم میآورند. اما حالا چرا ما گاه مجبور میشویم که روی یک بحث اثباتشده مناقشه داشته باشیم؟
واقعیت مسئله این است که این تقسیمبندی نامیمون را در حوزه زبان فارس، خودمان باب کردهایم. حداقل به مدت دو سه دهه است که گاهوبیگاه در مباحث رسانهای مطرح میشود و طرفدارانی دارد.
به هر سیاست و کیاستی که هست؛ بخشی از فارسیزبانان حوزه افغانستان بر این باورند که زبان ما زبان دری است و زبان حوزۀ ایران کنونی فارسی. استدلال نامحکمشان هم این است که اختلاف واژگانی داریم؛ واژگانی هستند که ما به کار میبریم و در ایران به کار نمیبرند، همینطور است عکس مسئله.
البته منظورشان از واژگان، واژگان بیگانهایاند که طی دهههای اخیر، بنابر ارتباطات فرهنگی و کالایی، واژگان و اصطلاحاتی از زبانهای دیگر، در بافت زبان کوچه و بازار و گاه در ادبیات نوشتاری ما راه یافتهاند.
نمونه این مباحث در سالهایی که اوج کار مطبوعاتی در فضای مهاجرت جریان داشت، هر از چندگاهی، مطرح میشد و همینطور نسبت به اولین مجموعه داستانهای کوتاه و رمانهایی که در مهاجرت نوشته شده، به چاپ رسیدند.
در آن سالها این مجموعهها و همینطور فصلنامههای تخصصی ادبی مثل در دری که از سوی مرکز فرهنگی نویسندگان افغانستان، منتشر میشد و دیگر نشریات، وقتی به دست خوانندگان داخلی میافتادند، با دید بیگانه به آنها مینگریستند.
اما کمکم اکثریت همین فرهنگیان بر این عقیده شدند که دری و فارسی نداریم، بلکه این دو واژه به شکل اعتباری در زمانهای مختلف، نسبت به زبان ما به کار رفتهاند و دری گفتن و فارسیگفتن هرگز زبان جداگانهای را خلق نمیکنند.
علت دیگر بر میگردد به نحوه نگرش فرهنگیان حوزه زبانی ایران. این امر در ایران به مسائل تاریخی نیز برمیگردد. ایران بعد از جدایی افغانستان از کلیت جغرافیای واحد خراسان قدیم، به گونهای تاریخسازی شده است که گویی غیر از حوزه ایران دیگر جغرافیای زبان فارسی وجود ندارد. این وضعیت به گونهای ادامه پیدا کرده است که امروز اگر از نسل جوان و قبل از آن بپرسیم افغانستان فارسیزبان هم دارد یا خیر؟ جوابشان منفی است.
نگارنده این امر را در دهۀ هشتاد به چشم سر تجربه کردم؛ در حاشیه یک جشنواره ادبی در تهران، وقتی خبرنگار حرفهای تلویزیون با من مصاحبه میکرد، یکی از سؤالهایش این بود که زبان فارسی را از کجا یاد گرفتهای.
من در جوابش گفتم از مادرم، ما فارسیزبانیم و نیاکان ما فارسیزبان بودهاند، جغرافیای زبان فارسی همین دیروز تاریخی یکی بوده، الان است که تکههایی به هر سوی افتاده، بیخبر از وضع یکدیگر، و ما نسل را اینهمه از خود بیگانه کرده است.
همین مورد در یکی از جشنوارههای ادبی بندرعباس هم برایم اتفاق افتاد. یکی از شاعران جوان از من پرسید که شما چهقدر فارسی را خوب حرف میزنید، چطوری یاد گرفتهاید.
من گفتم: هرکس با زبان مادریاش قشنگ گپ میزند طبیعتا و… باید این را نیز در نظر داشته باشیم که مرزبندیهایی که در حوزۀ زبان فارسی به وجود آمد و نسل و نسلهایی در این جدا افتادگیها بزرگ شدند بدون این که ارتباط خاصی فرهنگی وجود داشته باشد، پندار دگرگونهای را به وجود آورده است.
همین جدا افتادگیها باعث شده است که طیفی از فرهنگیان حوزه زبانی ایران همواره بر این امر تأکید میکنند که تفاوتهای بین زبان دری و فارسی است. این عده و یا در کل، نسلی که دارای چنین نگرش و برداشت هستند، تا حدودی حق هم دارند؛ چون در یک کلیتی تفاوتهای دیده میشود و این تفاوتها در کاربرد واژگان و لهجه است؛ به خاطر اینکه بعد از مرزبندیها بین این دو کشور کمتر ارتباط و دادوستد فرهنگی وجود داشته است.
همین جدایی باعث شده است که بسیاری از واژگانی که امروزه در افغانستان به کار میروند، در جغرافیای زبانی حوزه ایران به کار نمیروند؛ فراموش شدهاند، به جز اینکه در ادبیات خراسان امروز کمکم میتوان یافت، در رمانهای نویسنده بزرگ محمود دولتآبادی و گویشهای اطراف و اکناف و روستاهای دور از شهر. این امر کاملا مبتنی بر امر طبیعی و تاریخی است. نسلهایی که جدا افتاده از گذشته بمانند سرنوشتی جز این عایدشان نمیشود.
عامل دیگری که باعث بهوجود آمدن تفاوتها شده است، لهجه زبانی است. حوزۀ بزرگ زبان فارسی دارای لهجههای متفاوت و رنگارنگ است؛ لهجۀ تاجیکی، هزارگی، کابلی، هراتی که تا جام و باخرز را در بر میگیرد، قندهاری، مشهدی، تهرانی، اصفهانی، جنوبی و… در واقع به جای اینکه با دید تحقیر به این لهجهها بنگریم؛ هرکدام از لهجهها گلی هستند در باغستان زبان فارسی که هرکدامشان غنامندی و خلق واژگان را نیز به همراه دارند.
اما این را نیز باید در نظر داشته باشیم که لهجه هیچگاه زبان به شمار نمیآید، لهجه همان ویژگیهای گفتاری در زبان است که در یک جغرافیای خاص و محدود بهوجود میآید و بیشتر شامل تغییر اندک آواها و شکستگیهای واژگانی میشود.
اگرچه گاه از سوی افراطیون وابسته به لهجه شنیده میشود که لهجۀ فلان جغرافیای زبانی را «زبان» میگویند. زبان جداگانه در زمانی اطلاق میشود که به قول زبانشناسان، نظام دال و مدلول و ساختار زبانی به کلی تغییر پیدا کند و زبانی نسبت به زبان دیگر قابل ترجمه باشد.
از این روست که به هیچوجه نمیتوان گفت لهجه زبان است و بایستی آن را ترجمه کرد. البته گاهی از سوی بعضی رسانهها به شکل بسیار مضحک دیده میشود که در گزارشهای خبری، لهجه منطقهای را ترجمه میکند.
با در نظرگیری این عوامل، دیدگاه جداپنداری دری و فارسی به وجود آمده است. مثلا رادیو دری در مشهد سالهاست برنامههای خودش را نسبت به حوزه زبانی افغانستان دارد و سعی میکند که لهجه را در برنامههایش رعایت کند و کارمندانش همه از افغانستاناند. همینطور است رادیو تاجیکی که لهجۀ تاجیکی را رعایت میکند.
واقعیت این است که حوزۀ زبانی فارسی هویت همه ملتهای فارسیزبان است. این زبان را چه به «فارسی» بخوانیم چه به «دری» میراث مشترکی ملتهایی است که در جغرافیای مختلف تکهتکه شدهاند، اما گذشتهشان را از یاد نبردهاند. همینطور شخصیتهای فرهنگی گذشته جغرافیای دیروز. این شخصیتها و متون، سرچشمههای فرهنگی همۀ ما هستند که تکهپارههای امروز به شکل یکسان از آنها استفاده میبرند.
نتیجه سخن اینکه: این درست است که امروزه ما با جداکردن فارسی و دری، برآشفته میشویم و حقیقتا هم، فرض این جدایی ما را از هم دورتر میکند و جغرافیای زبانی را تکهتکه و نفاق افکنانه است، اما واقعیت این است که خودمان مدتهاست بر طبل این جدایی نواختهایم و همین عملکرد ما باعث شده است که بیبیسی هم چوبکی بر این طبل بکوبد و ما را از خواب سالیانمان بیدار کند.
انتهای پیام/
منبع: باشگاه خبرنگاران
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۴۴۴۸۶۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
شاعری که براساس دانش ادبی شعر نسروده!
فرهاد طاهری، پدرش، محمدحسین طاهری را شاعری میخواند که براساس قریحه شعر سروده نه براساس توانایی دانش ادبی میگوید او به جریانهای ادبی رایج، کمترین اعتنایی نداشت. با توجه به اینکه در شهری میزیسته که زبانهای تاتی تاکستانی و ترکی رایج است، اشعارش در تحکیم وحدت ملی و تقویت زبان فارسی بسیار مهم است.
فرهاد طاهری، دانشنامهنگار و پژوهشگر تاریخ معاصر ایران دیوان اشعار پدرش، محمدحسین طاهری را گردآوری و به تازگی راهی بازار نشر کرده است. او در گفتوگویی مکتوب با ایسنا درباره ویژگی شعرهای این دیوان توضیح داده است.
متن گفتوگو در پی میآید:
در ابتدا درباره این دیوان شعری توضیح میدهید؛ درباره سبک شعری شاعر، تعداد اشعار و مضمونهایی که در این شعرها به کار گرفته شده است.
پیش از پاسخ دادن به پرسشهای شما، لازم میدانم از توجه آن خبرگزاری پرمخاطب به انتشار دیوان طاهری سپاسگزاری کنم.
دیوان طاهری مجموعه کامل سرودههای فارسی زندهیاد محمدحسین طاهری است. محمدحسین طاهری (١٣١٣ - ١٣٩٠) از مردم تاکستان و آموزگار و مدیر دبستان در آن شهر بود. دیوان در ۶٢٩ صفحه تدوین شده است که از این صفحات، ٣٠ صفحه نمایه اشعار و اعلام است و حدود ٢٠ صفحه هم پیشگفتار تدوینگر و صفحات پیش از متن است؛ بنابراین ۵٨٠ صفحه، متن اصلی دیوان را شامل میشود و به تقریب میتوان گفت دیوان طاهری دربردارنده حدود ٩ الی ١٠ هزار بیت اشعار فارسی است.
به لحاظ سبک شعر، اشعار دیوان طاهری در قصاید، به سبک خراسانی و در دیگر قالبهای شعر (غزل، مثنوی، ترکیبات و مسمطات و رباعی و دوبیتی) اشعار به طرز سبک عراقی است. در این دیوان، قصایدی آمده که کاملا روشن است شاعر در سرودن آنها به قصاید فرخی سیستانی و ناصر خسرو نظر داشته است. همچنین استقبالها و تضمینهایی که از غزلیات و مسمطات سعدی و غزلیات حافظ کرده پیروی شاعر را از سبک عراقی نشان میدهد. در بعضی از اشعار البته نمونههایی از سبک دوره بازگشت مخصوصا تحت تأثیر اشعار قاآنی کاملا مشهود است اما در سراسر دیوان رد پایی از سبک هندی دیده نمیشود. چند نمونه هم البته شعرهایی در دیوان هست که متأثر از شاعران معاصر مانند افسانه نیما و بعضی غزلیات شاملو و سایه و شهریار است.
ویژگیهای دیوان طاهری
به لحاظ مضامین شعر، میتوانم بگویم اغلب اشعار دیوان طاهری همان مضامین سنتی و قدمایی شعر فارسی است. علاوه بر آن شاعر به مسائل اجتماعی هم توجه کرده است. این نکته را من در مقدمه دیوان مشروح نوشتهام و فکر کنم بهتر است همان توضیح را اینجا برای خوانندگان این مصاحبه عینا نقل کنم :
«درون مایۀ اشعار عمدتا صبغه و حال و هوایی عاطفی و عاشقانه دارد و جنبههای انسانی و اجتماعی نیز در سراسرآن مشهود است . سرودههای طاهری هم، به مانند بسیاری از سرودههای طرز قدمایی، مظهر تمام عیارِ همان دغدغهها و پرسشهای همواره پایان ناپذیر ذهنیت شاعرانۀ هویت و اندیشۀ ایرانی است : پرسش و جستوجوگری از معمای آفرینش و هستی، حیرت و درماندگی، عشق، دلتنگی و هجر و فراق، یأس وامید، حقگزاری و سپاس و ستایش و نکوهش، حسرت برگذشته و پشیمانی، نجوا و گفتوگوهای با خویش و...
شاعر این سرودهها نیز در سراسر اشعار خود به همان احوالات شاعرانه و برخوردار از اوصاف اخلاقی و شخصیتیِ ملهم از طرز نگریستن شاعرانه به عوالم روحی و دنیای بیرونِ خود به تمام و کمال دچار بوده است. به مقتضای شاعرانه اندیشیدن و سخن گفتن، دستخوش «زیروزبرشدنهای عاطفی واحساسی» شده و گاه و بیگاه نیز رشتۀ سخن به دست «قضاوتِ پُر تناقض» داده است.
فارغ از آنچه گذشت، دیوان طاهری همچنین حائز بعضی نکتهها و گفتههایی است به نظر شایستۀ اعتنا و تأملِ بیشتر که بررسی اجمالی آن، چه بسا ذهن و توجه خوانندگان این اشعار را فزونتر معطوف خود کند و آنان را به جزئیات و آگاهیهایی راهنمون شود که در فهم دقیقتر و روشنترِ گذشته شاعر و گذشتههای زادگاه او، فراوان دستگیر و راهگشا باشد.
نخست، خواننده نکته بین دیوان طاهری، از سرگذشت و مهمترین وقایع زندگانی شاعر و نیز از دلخوریها و غمها و شادیها و باورهای فرهنگی و اعتقادی، و از قضاوتها و آراء ستایشگر یا منتقدانه او درباره معاشران و دوستان و اقوام و نزدیکان و حتی از اظهارنظرهای او درباره خانوادهاش مطلع میشود. بخشی از دیوان طاهری، درواقع نوعی شرححالنگاری منظوم است که پاسخدهنده پرسش خوانندگان و جویندگانی است که بخواهند روایت زندگانی شاعر را از زبان خود او بشنوند.
جنبه مهم دیگر دیوان طاهری، گزارشهایی است عمدتا دقیق و مستند و جزئینگرانه (و با ذکر تاریخ) از محیط و رویدادها و پدیدههای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی روزگار و زادگاه شاعر که به روایت او در ضمن اشعاری بسیار، به نظم آمده است مانندِ شکوهها از: مالکیت زمینهای کشاورزی و مصائب زراعت و باغداری، خشکسالی، بلاها و مصیبتهای طبیعی و آسمانی، مسائل درمان و بهداشت و آموزش و پرورش، معضلات بیمه بازنشستگان، تنگی معیشت و حقوق نابسنده فرهنگیان ومعلمان، گرانی و کمبود اقلام و سهمیهبندیها، بیلیاقتی و نادرستکاری صاحبان حرفهها و مشاغل (اعم از وکیل و پزشک و بنا و پیمانکار و...)؛ همچنین گرامیداشت دوران دفاع مقدس از وطن و ادای احترام به شهیدان و اسیران و آزادگان؛ حقسپاسی از انسانهای لایق و خدمتگزار ؛ در مرثیه و منقبت پیامبر گرامی اسلام (ص) و ائمه معصوم درضمن اشعاری آئینی و مذهبی ، سوگسرودههایی در غم درگذشت مشاهیر و استادان بزرگ ادب وتاریخ و فرهنگ ایران و فرهنگ پروران و معلمان، و گزارش اخبار کانونهای فرهنگی و انجمنها ومحافل ادبی وشبهای شعر و سخنرانی و...
از این نظر در دیوان طاهری، جلوهها وصحنههایی از تاریخ اجتماعی و فرهنگی زمانه و زادگاه شاعر، به نظم کشیده شده است. در گزارشها و روایتگریهایی هم که دار سخن صرفا به گردِ مسائل «اجتماعی و شأن وجدانِ کاری و پای بندی به اخلاق و درستکاری» بوده است البته این دسته از سرودهها تنها «صبغه گزارش و روایت» محض ندارد. در بیشتر این اشعار، رگهها و رد پاهایی از «انتقاد و نقد و تذکر و تحذیر و هشدار و راه نشان دادن و برحذر داشتن از بیراهه و انحراف و به خطا رفتن» خود را نمایانده است درواقع می توان این قبیل اشعار را به نوعی نخستین نمونههای «شعر متعهد اجتماعی» و نیز اولین تجربههای «نقد اجتماعی مصلحانه» در «ساحت شعرفارسی» در زادگاه شاعر دانست. این نوع شعر منتقدانه اجتماعی و متعهد در دیوان طاهری البته با بسیاری از سنن غالبِ سرودن چنین اشعاری در ادبیات فارسی نیز سازگاری چندان ندارد . لحن و زبان اشعار او ، اگر نگویم تماما بلکه قریب به تمام، برکنار از «هزل و هجو وتیزو تندی و رکیکی کلام» است. این مضمون در ادبیات فارسی (شعر یا نثر منتقدانه اجتماعی و متعهد) در ذات خود پذیرای هرنوع کلام و واژه «تند وبه دور از نزاکت رایج در گفتار» و موافق با لحن و بیان «هزل و هجوآمیز» است و شواهدی بسیار هم از آن در سابقه و سنت ادبیات فارسی و در دیوانها و تذکرهها برجای مانده است. اما شواهد شعر منتقدانه اجتماعی و متعهد در دیوان طاهری، با بیانی مؤدبانه ولحنی برخوردار از وجاهت کلام، بامخاطبان به سخن آمدهند.»
شاعری که دوگانگی نداشت
شما گردآورنده و تدوینگر شعرهای پدرتان هستید، در واقع با این شاعر زیستهاید و تجربه زیسته او را از نزدیک مشاهده کردهاید، چقدر شخصیت شاعر به شعر هایش نزدیک بوده و در واقع تجربه زیستهاش در شعرهایش نمود دارد؟
در شخصیت ایشان اصولا در هیچ زمینهای دوگانگی وجود نداشت. در تمام مسائل، حرف و عملش یکی بود. همهٔ کسانی که او را میشناسند اعم از دانشآموزانش یا معلمانی که سالها همکارش بودهاند و نیز دیگر اهالی تاکستان به این نکته اذعان دارند که هیچ تفاوت و اختلافی میان گفتار و کردار ایشان ملاحظه نکردهاند. این ویژگی در تمام اشعار او کاملا مشهود است. زمینه و بستر بسیاری از اشعار منتقدانه او هم دقیقا از همین ویژگی شخصیت ایشان نشئت میگرفت. بعد هم باید این نکته را اضافه کنم او براساس قریحه شاعری و تجربه هنری این اشعار را سروده است ونه براساس توانایی دانش ادبی. بسیارند استادان و دبیران ادبیات فارسی که براساس دانش ادبی و معلومات خود شعر میگویند که البته موفق هم نبودهاند.
کمترین اعتنایی به جریانهای ادبی نداشت
شاعر این شعرها، دور از پایتخت به کار شعری پرداخته است، این موضوع چقدر در کار او تأثیر گذاشته است و چقدر ایشان به جریانهای ادبی توجه نشان داده است؟
من فکر میکنم اهمیت فرهنگی دیوان طاهری در همین ویژگی است که شاعر آن دور از پایتخت و در شهری میزیسته که زبانهای تاتی تاکستانی و ترکی در آنجا رایج بوده است. از این لحاظ دیوان طاهری در تحکیم وحدت ملی و تقویت زبان فارسی بسیار مهم است و از این جنبه هم باید این دیوان معرفی و نقد و بررسی شود.
اما در خصوص «جریان های» ادبی رایج، میتوانم بگویم شاعر، کمترین توجه و اعتنایی به آن نداشت. تلقی او از مقوله شعر و ادبیات فارسی، فقط تعمق در دیوان شاعران بزرگ بود. همیشه هم کلیات سعدی، دیوان حافظ، شاهنامه فردوسی، مثنوی و غزلیات شمس، دیوان وحشی بافقی، فخرالدین عراقی، عارف قزوینی، ایرج میرزا، ملک الشعرای بهار، رهی معیری، اهلی شیرازی، قاآنی را در دست داشت و مطالعه میکرد. از میان شاعران معاصر هم فقط شهریار و سایه را مرتب میخواند. کمترین علاقهای هم به سهراب سپهری و فروغ و اخوان ثالث نداشت. البته به حسین منزوی ارادت داشت و از اشعار او لذت میبرد.
درباره این «جریانهای ادبی» یاد خاطرهای افتادم و فکر کنم بد نباشد ذکر کنم. من در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، ادبیات فارسی خواندهام و در دوره دانشجویی سخت شیفتهٔ مسائل شعر نو و جریانهای تجددگرایی ادبی بودم. زنده یاد دکتر فرشیدورد، استاد نقد ادبی و سبکشناسی ما بود. بارها سرکلاس با دکتر فرشیدورد درخصوص شعر نو و جریانهای ادبی معاصر بحثم شده بود. دکتر فرشیدورد کمترین اعتنایی به این مسائل نداشت. یادم هست زنده یاد پدرم برای جشن فارغالتحصیلی من غزلی سروده و به نشانی گروه ادبیات فارسی پست کرده بود. نامه پدر چند روز بعد از فارغ التحصیلی به دستم رسید. وقتی رفتم گروه ادبیات نامهام را بردارم دکتر فرشیدورد هم در گروه بود و با هم قدم زنان به بیرون دانشکده رفتیم. طی راه، ماجرا را گفتم. دکتر فرشیدورد با نهایت بیاعتنایی گفت پدر شما مگر شاعر بود؟ گفتم بلی و غزل پدر را به سوی دکتر فرشیدورد دراز کردم. با میلی توأم با اکراه کاغذ را گرفت. پدرم بسیار خوش خط بود. دکتر فرشیدورد تا خط پدر را دید گفت عجب خط زیبایی و شروع کرد غزل را خواندن.. به وسط غزل که رسید ایستاد. با تأمل بقیه غزل را خواند و متوجه شدم برگشت دوباره از اول خواند. بعد سرش را بلند کرد و با لحن عصبانیت و شوخی مآب گفت عجیب است از چنین پدر فاضل و فرهیختهای فرزند ناخلفی چون شما تربیت شده است…بعد هم خندید…
شاعر غیر از زبان فارسی، گویا اشعاری به زبان اقلیم خود یعنی زبان تاتی داشته است، درباره تفاوتها و شباهتهای این اشعار میگویید؟
بلی شاعر دیوان طاهری، اشعاری به زبان تاتی تاکستانی هم سروده است. اتفاقا در یکی دوجا در دیوان شعر فارسی به این نکته اشاره و بدان مفاخره هم کرده است البته فضل تقدم سرودن اشعار تاتی تاکستانی، از آن پدر فرهیخته شاعر، زنده یاد میرزا علیمحمد طاهری است. او نخستین کسی است که اشعاری به زبان تاتی تاکستانی سروده است. اما شعر تاتی صاحب دیوان طاهری، مشتمل بر دو منظومه بلند «آی، وارُن، وارُن» (ای باران، باران!) و «آی فِرِم» (ای پسرم) و اشعاری در قالب غزل و رباعی است. مضامین اشعار تاتی، بیشتر پند و اندرز به آیندگان، ضبط و ثبت آداب و رسوم محلی و در مجموع در حوزه فرهنگ مردم است. غیر از این جنبهها، اشعار تاتی این شاعر، به لحاظ گویششناسی بسیار اهمیت دارد. خودشاعر بعضی از اشعار تاتی را به فارسی ترجمه کرده و تعلیقات بسیار راهگشایی هم در ذیل اشعارش به قلم آورده است. مجموعهٔ اشعار تاتی نیز در مجلدی با عنوان «آی وارُن وارُن» در دست تدوین و آمادهسازی است که امیدوارم تا پایان امسال منتشر شود.
انتهای پیام