آنها نیامدند باخبر شوند، آمدند تا خبر شوند
تاریخ انتشار: ۱۵ آبان ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۴۶۹۲۴۸
شاید هیچ وقت ما را نخوانده باشند، شاید در روزهای عادی کلمات ما زیر چشم و دست آنها نرفته باشد اما حالا در قامت یک خواننده و مخاطب ظاهر شدهاند، آنها اکنون ما را با گلوهای خشمگین میخوانند، به غیرعادیترین شکل ممکن، آنها با هیاهو آمدهاند و اینجا هستند در نمایشگاه مطبوعات. حسن فرامرزی
ایران آنلاین / یک: شاید هیچ وقت ما را نخوانده باشند، شاید در روزهای عادی کلمات ما زیر چشم و دست آنها نرفته باشد اما حالا در قامت یک خواننده و مخاطب ظاهر شدهاند، آنها اکنون ما را با گلوهای خشمگین میخوانند، به غیرعادیترین شکل ممکن، آنها با هیاهو آمدهاند و اینجا هستند در نمایشگاه مطبوعات.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
دو: بهعنوان یک فعال رسانهای که حدود یک دهه و اندی تجربه حضور در نمایشگاه مطبوعات را داشتهام این سالها گاه با مخاطبانی که نه برای دیدن ما که برای دیده شدن خود به نمایشگاه مطبوعات میآمدند - مواجه شدهام. اینها آدمهایی بودند که نمایشگاه برایشان وسیله بود
نه هدف نمایشگاه بیست و سوم نهایت استفاده از این فرصت برای کسانی بود که برای پس گرفتن یک زندگی به اینجا آمده بودند، آنها پلاکاردهایی را بالا بردند که رویش نوشته شده: زندگیمان را پس بدهید.
سه: درست مثل فضای کالبدی مصلای نماز جمعه تهران که کارکرد دیگری یافته است حالا نمایشگاه مطبوعات هم مخاطبهایی با کارکردی دیگر در خود سراغ میگیرد، مخاطبهایی که نمیخواهند کلمات ما را بخوانند، بلکه میخواهند تبدیل به کلمه شوند. مخاطبهایی که نمیخواهند عکسهای روزنامه یا خبرگزاریها را ببینند بلکه میخواهند خود یکی از عکسهای روزنامه یا خبرگزاریها شوند. آنها در یک جمله نمیخواهند باخبر شوند آنها میخواهند تا خبر شوند. این زنان و مردان به قول خود برای پس گرفتن یک زندگی سراغ ما آمدند. ما اینجا جز کلمه و تصویر چیز دیگری نداریم اما آنها همین را میخواهند. میخواهند لنز عکاسان و فیلمبرداران را به سمت خود بچرخانند، میخواهند چشم و دست خبرنگاران را در اختیار بگیرند و تبدیل به تیتر و تصویر و فیلم و کلمه شوند.مدعیاند سخن حقی دارند و باید شنیده شوند، دیده شوند و یک کلام «خبر» شوند.
چهار: کنار صدای بلند مالباختگان مؤسسههای مالی و اعتباری و پروژههای نیمه تمامی مثل پدیده و پلاسکو، نجواهایی هم شنیده میشود. مردی در کنار من به نفر بغل دستیاش میگوید میخواستند آن روز که طمع کردند و پولشان را برای گرفتن سود بیشتر به این مؤسسهها سپردند چشم باز میکردند تا به این روز نیفتند و یک نمایشگاه را به هم نریزند اما نفر بغل دستی او انگار چندان موافق این تحلیل نیست. صدای مالباختگان اوج میگیرد و پلاکاردها را بالاتر میگیرند. رسانههای خاموش / ننگ ما ننگ ما، رسانهها لال شدن / از دزدها بدتر شدن، مسئول یکی از غرفهها کنار من ایستاده، با لحنی پر از تأسف میگوید مردم ما همین طورند، رسانه را فقط وقتی میبینند که کارد به استخوانشان رسیده باشد، این آدمها وقتی در بنبستی گرفتار میشوند تازه یادشان میافتد این کشور رسانه هم دارد، نمایشگاهی هم دارد که میتوان آنجا رفت و حتی علیه همین رسانهای که همان لحظه از او کمک میخواهیم شعار داد، چرا مردم باور ندارند که رسانه میتواند فریادرس آنها باشد. به نظر شما بهتر نیست اینها به جای تجمع اعتراضی، نمایندگانی از بین خود برگزینند و رسانه را به یاری بطلبند و صدایشان را به گوش مسئولان برسانند.
پنج: اگر فریادهای مالباختگان و طلبکاران مؤسسات اعتباری و پروژههای نیمه تمام را پدیده نمایشگاه مطبوعات امسال بدانیم احتمالاً سخن گزافی نگفتهایم. از آن سو اگر بخواهیم از دریچه روزمرگی یک فرد رسانهای به این اتفاق نگاه کنیم احتمالاً به این تصویرها میرسیم: در این یک هفته برگزاری آنها هم نمایشگاه را گرم کردند و هم نظم آن را به هم زدند. آنها کاری کردند تا عکاسان و خبرنگاران با ترک جایگاه هایشان به حلقه جمعیت نزدیکتر شوند آنها با تعمد بهدنبال این بودند که این اتفاق بیفتد و نمایشگاه تحت تاثیرشان قرار گیرد. به تعبیر دیگر آنها احتمالاً به کنایه میخواستند بگویند آنچه برای شما معنای خبر، مصاحبه و گزارش دارد برای ما ندارد چون این ما هستیم که باید تبدیل به خبر، گزارش و مصاحبه شویم نه آنهایی که در غرفههای شما نشستهاند.
شش: آیا سیاست زدگی و روزمرگی رسانهها در سالهای گذشته باعث نشده است که از کارکرد اجتماعی خود غافل بمانند؟ بویژه آنجا که این کارکرد اجتماعی با مصایب و مسائل طبقه متوسط همپوشانی دارد؟ اجازه بدهید از تجربه عینی و شخصی خود در این باره بگویم. در فراخوانهای صفحه خوانندگان «ایران» هر زمان سراغ چالشهای فراگیرتر جامعه رفتیم، انگار که دست روی زخمی گذاشته باشیم صدای بلند مخاطبان خود را شنیدیم. بهعنوان مثال وقتی روی مصایب اجازه نشینی فراخوان دادیم انگار از سویدا و اعماق دل برخی حرف میزدیم. آن هفته و هفتههای بعد پیامهای قابل توجهی دست ما رسید که چرا میان درآمدهای خانوار و میزان اجارهها در کلانشهرها بویژه تهران هیچ تناسبی وجود ندارد. موضوع این است که این یک مسأله است و روبهروی ما قرار گرفته، شاید این مسأله، مسأله شما نباشد اما مسأله بسیاری است. شما هر روز از کنار این مسأله راحت عبور میکنید و اصلاً نمیبینید و به حسابش نمیآورید اما بسیاری نمیتوانند عبور کنند چون با جان، پوست و استخوان حس و لمس میکنند و وقتی رسانه صرفاً اشارهای به آن میکند میبینیم که چقدر نقد و نظر از بطن این مسأله اجتماعی بیرون میآید که مثلاً چرا نظارتی در این باره صورت نمیگیرد؟ در واقع مخاطب ما زمانی ما را مییابد و حس میکند که ما وکالت او را به عهده گرفتهایم که احساس کند ما در زندگی او حضور داریم و بُعدی یا وجهی از زندگی او به چشممان آمده است یا به عبارت دیگر ردی از زندگی خودش را در صفحات ما میبیند و تعقیب میکند چون ما در آن صفحه برای او آیینگی کردهایم اما متأسفانه بسیاری از رسانههای ما یا اساساً از طرح چنین چالشهایی امتناع میکنند یا اگر در این باره محتوایی تولید میکنند ناظر به یک بازی سیاسی و برگ برندهسازی در برابر رقیب است - مثلاً در موعد انتخابات یا گروکشی جناحی - یا اگر هیچ کدام از اینها نباشد عملاً تبدیل به یک جریان و پویش نمیشود چون زمانی مخاطب، ما را مثل بخشهای یک سریال - هر شماره یک روزنامه را به مثابه قسمتی از یک سریال در نظر بیاورید - دنبال خواهد کرد که ببیند ماجرای آن فراخوان به کجا رسید؟ آیا امید و انتظار بهبود یک روند غلط میرود؟ آیا فی المثل یک مدیر یا یک مسئول پاسخ قانعکنندهای در این باره دارد؟ امروز این گرسنگی و سیر نشدن با جوابهای قانعکننده در مخاطب ما وجود دارد که مثلاً ببیند و حس کند در ادامه طرح موضوع و مسأله در رسانه، قانونی وضع یا اجرا میشود که صدها هزار خانه خالی در تهران با وضع مالیات و عوارض به بازار عرضه و تقاضا وارد شوند یا مثلاً نهادها حمایتهای روشنی در این باره صورت دهند و بازار آشفته اجاره نشینی را سامان دهند اما وقتی این جریان سازیها وجود ندارد رسانه در بهترین شکل صرفاً رفت و برگشتهایی را به یک مسأله فراگیر انجام میدهد اما در نهایت آن مسأله سر جای خود باقی میماند.
هفت: آنچه در نمایشگاه مطبوعات امسال روی داد از یک زاویه پدیده جالبی است، جالب از این جهت که چالش و مسأله با پای خود به ملاقات با رسانه آمده است. وضعیت سوررئالی است، مثل این میماند که ماهی پارو بزند به سمت ماهیگیر، چون آنچه در ذهن ما جا افتاده این است که رسانه به سمت چالش برود و تولید محتوا کند اما اینجا چالش با تیتری که خود انتخاب کرده و متنی که در اختیار شما قرار میدهد دنبال رسانهاش میگردد.
در این میان پرسش این است که آیا رسانههای ما برای آنکه مخاطبان خود را حفظ و توسعه دهند نیاز به یک خانه تکانی و پوستاندازی جدی در تعریف حوزههای کاری خود ندارند؟ بالای صفحات روزنامهها را نگاه کنید، آنها از اجتماعی تا ورزشی، از بینالملل تا فرهنگ و هنر، از سیاست تا حوادث، سپهر و ساحتهای مختلف زندگی را تقسیمبندی کردهاند و برشهای مختلفی را به مخاطب خود عرضه میکنند اما اولاً این برشها یک امر محتوم نیست و میتوان با نگاه سیالی به آنها زاویههای جدیدتر و بهتری پیدا کرد و در ثانی در محتوا و درون مایه همین برشها هم میتوان تغییراتی به وجود آورد که به زندگی روزمره و چالشهای عامه مردم نزدیکتر باشد. بهعنوان مثال یکی از گرفتاریهای بزرگ ما در این سالها فرو غلتیدن در روایتهای کاملاً رسمی و محدود شدن به محتوای عرضه شده از سطوح کلان مدیریتی بوده است، این است که حتی وقتی روزنامههای غیردولتی را هم تورق میکنید میبینید بخش اعظم محتوای این روزنامهها با سطح رسمی زندگی ایرانیها پر شده است یعنی مثلاً صفحه سیاست مستأجر بیقید و شرط سخنان مدیران و مسئولان شده است، اگر به صفحه اجتماعی رجوع کنید میبینیم آنجا هم مدیران حوزه بهداشت و تأمین اجتماعی و پلیس و حمل و نقل و شهرداریها سخن گفتهاند و وقت و تمرکز خبرنگار در جلسات رسمی سپری شده است. از این زاویه اگر امروز رسانههای ما از تصویری تا مکتوب دچار فقر مخاطب هستند دست کم بخش قابل اعتنایی از این نداری، به این نقطه برمیگردد که ضبطها، رکوردرها و لنزهای رسانهها از فرهنگ و مناسبات رسمی جامعه پایینتر نمیرود یعنی همان جا که مدیران و مسئولان به ضرورت، آمارهای امیدبخش و رضایت آمیزی از مناسبات درون جامعه میدهند اما ممکن است در مواجهه با بدنه جامعه این آمارها و نشانهها تأیید نشود.
در این میان حرف درستی است اگر کسی بگوید طبیعت مسئولیت همین است که به بدنه جامعه امید بدهد و مدیران کلان کشور به تبع مسئولیتی که دارند خود را موظف به شوق آفرینی میکنند و چشم اندازهای مطلوبی ترسیم میکنند اما آن سوی ماجرا را هم نباید نادیده گرفت یعنی اگر ما به بهانه ایجاد انگیزه و امید از سطح مناسبت رسمی پایینتر نیاییم و درها را به سمت بازگویی گرهها و چالشهایی که در زندگی مخاطبان ما افتاده باز نگذاریم در آن صورت گسلی میان ما و مخاطب ظاهر خواهد شد، چون در آن صورت رنگ ما دیگر رنگ مخاطب نخواهد بود و رابطه ما با مخاطب یک رابطه مونولوگی و نه داد و ستدی خواهد بود، رابطهای که مشتری در آن حس نمیکند ذهن و ذائقه و زبان او هم به بازی گرفته شده است.
هشت: شاید یکی از بدترین بهره گیریها از یک مفهوم در فضای رسانه استفادهای است که این سالها از واژه «سیاه نمایی» شد، در صورتی که بهتر است ما تکلیف خودمان را با مفاهیم واژگان در ساحتهای زندگیمان روشن کنیم. اگر سعدی میگوید «عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست» بدانیم که این حرف در کدام کانتکست و در چه فضای ذهنیای گفته میشود. اگر این حرف سعدی در عرفان یک حرف کاملاً ممتاز و قابل دفاعی باشد در کنشهای اجتماعی یک نسخه سمی و ویرانگر خواهد بود. وقتی یک بازنشسته با صفحه خوانندگان روزنامه تماس میگیرد و میگوید من چطور با 700 هزار تومان در ماه زندگی کنم؟ منِ رسانه چطور میتوانم با این موضوع کنار بیایم و بپذیرم و حتی بالاتر از آن شیفته این ناهمگونیها و سایه روشنها شوم؟ اگر زندگی یک بازنشسته با 700هزار تومان یک نقطه سیاه در زندگی ما ایرانی هاست آیا این نقطه سیاه را باید زیر فرش جارو کنیم و به کسی نشان ندهیم چون سیاه نمایی میشود؟
نه: ما بهعنوان یک رسانه در مواجهه با مخاطبان خود میتوانیم از درِ فرافکنی وارد شویم و بگوییم تقصیر خودشان است. میخواستند طمع نکنند و فریب سودهای 30درصدی مؤسسات مالی را نخورند. ما بهعنوان یک رسانه میتوانیم بگوییم تقصیر خودشان است، میخواستند وقتی جوان بودند بیشتر کار کنند و بیشتر بیندوزند تا مجبور نشوند دوران بازنشستگی پوست و استخوانی فرتوت را این سو و آن سو بکشند. میخواستند بیشتر مراقب خود باشند و سبک زندگی سالم تری داشته باشند تا محتاج هزینه بیماری نشوند اما این استدلالهای مبتنی بر «مشکل شخصی خودتان است» گرهی را باز نخواهد کرد. آنچه به نظر میرسد در چنین فضایی هم گره رسانهها و هم گره مخاطبان را باز یا به باز شدن نزدیکتر میکند این است که مخاطب به لحاظ روانی و ذهنی حس کند صدایش دارد شنیده میشود. همین درک و دریافت که صدای من دارد شنیده میشود اگر نگوییم تمام راه درمان است، دست کم طی کردن نصف راهی است که برای ترمیم رابطه رسانه و مخاطب میشود رفت.
ده: رسانه بدون مخاطب، شبحی بیش نیست و اعضای تحریریه رسانه بدون مخاطب اشباحی سردرگم هستند که کلمات را کنار هم میچینند بیآنکه بدانند این کلمات برای چه کسی دارد چیده میشود و از آن سو مخاطب برای شنیدن صدایش و ترسیم آن چیزی که میخواهد بگوید به رسانه نیاز دارد. نمایشگاه رسانه دقیقاً در بطن همین داد و ستد جریان دارد و به هر میزان که این داد و ستد گرم و پویا بماند نمایشگاه جان بیشتری خواهد گرفت.
نیم نگاه
حالا نمایشگاه مطبوعات هم مخاطبهایی با کارکردی دیگر در خود سراغ میگیرد، مخاطبهایی که نمیخواهند کلمات ما را بخوانند، بلکه میخواهند تبدیل به کلمه شوند. مخاطبهایی که نمیخواهند عکسهای روزنامه یا خبرگزاریها را ببینند بلکه میخواهند خود یکی از عکسهای روزنامه یا خبرگزاریها شوند. آنها در یک جمله نمیخواهند باخبر شوند آنها میخواهند خبر شوند
رسانه بدون مخاطب، شبحی بیش نیست و اعضای تحریریه رسانه بدون مخاطب اشباحی سردرگم هستند که کلمات را کنار هم میچینند بیآنکه بدانند این کلمات برای چه کسی دارد چیده میشود و از آن سو مخاطب برای شنیدن صدایش و ترسیم آن چیزی که میخواهد بگوید به رسانه نیاز دارد. نمایشگاه رسانه دقیقاً در بطن همین داد و ستد جریان دارد و به هر میزان که این داد و ستد گرم و پویا بماند نمایشگاه جان بیشتری خواهد گرفت./ ایران
منبع: ایران آنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۴۶۹۲۴۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
«مست عشق» فیلم قابل قبولی نیست/ فروش بالا نمیتواند دلیل بر کامل بودن یک اثر باشد
فیلم سینمایی «مست عشق» به نویسندگی و کارگردانی حسن فتحی محصول مشترک ایران و ترکیه است که به رابطه مولانا با شمس تبریزی پرداخته و تأثیر فراوان شمس بر زندگی و اشعار مولانا، عشق او به خدا را به تصویر کشیده است. پارسا فیروزفر، شهاب حسینی، حسام منظور، هانده آرچل، بوراک توزکوپاران، بوران کوزوم از بازیگران این فیلم سینمایی هستند.
«مست عشق» درگیر ظاهرسازی شده است
رضا منتظری کارشناس و منتقد سینما درباره فیلم سینمایی مست عشق کاری از حسن فتحی صحبت کرد و گفت: موضاعات عرفانی و تاریخی به دلیل سایه سنگین معناییای که دارند در چنبره فرمول های درام نویسی خیلی دشوار و سخت میتوانند به تصویر کشیده شوند؛ به همین دلیل اغلب فیلمهایی که در این حوزه شاهد آنها هستیم یا معناگراهای سطحینگر هستند یا فقط شاهد یک سری ظاهر سازی و زرق و برقهای تاریخی در طراحی صحنه ، لباس یا جلوههای ویژه هستیم.
وی ادامه داد: از این رو مهم ترین مسئله و معضل « مست عشق» این است که بیش از مقوله مهم درام پردازی و فیلمنامه نویسی درگیر ظاهر سازی شده است. این فیلم سینمایی درگیر این است که طراحی صحنه، لباس با شکوه و هنروران فراوانی داشته باشد؛ اما در سطحی ترین اتفاقات ممکن لنگ است یعنی برای مثال دوبله فوقالعاده ضعیفی دارد و نمیتواند مخاطب را جذب خود کند.
این منتقد سینما افزود: در «مست عشق» جلوههای بصری فاجعه است و من مانده ام چنین فیلمی که برایش هزینه شده و خارج از کشور تولید شده است چطور به جلوههای بصری توجه نداشته است که این یک موضوع بسیار بسیار عجیب است.
وی تصریح کرد: شما فرض کنید یک ساعت از فیلم گذشته اما هنوز درام شکل نگرفته است و مخاطب متوجه نمیشود که قرار است چه داستانی را دنبال کند و نمیداند داستان مرگ شمس را دنبال کند یا داستان عشق علاءالدین به دختر مولانا و یا قصه زندگی مولانا را دريابد. تنها یک روایت کلاسیک و خطی میتوانست کمک شایانی به روند فیلم و ارتباط گیری مخاطب با اثر کند اما آنقدر فیلمنامه ناقص بود که با فلش بکهای پی در پی و آمدن به زمان حال نمیتواند مخاطب را جذب کند.
فکر نمیکردم «مست عشق» دچار پراکنده گویی باشد
منتظری منتقد سینما گفت: همچنین یک نکتهای که دوست دارم بگویم این است که از مسائلی که باعث شد خود من به سینما بروم و وقت بگذارم این بود که فکر میکردم حسن فتحی با توجه به آثار خوبی که در کارنامه هنری اش دارد، یک درام پرداز متبحری است؛ فکر نمیکردم چنین اثری را ببنیم که اینقدر دچار پراکنده گویی باشد.
وی درباره آمار گیشه و جذب مخاطبان ادامه داد: من فکر میکنم اگر بخواهیم به دلایل جذب مخاطب اشاره کنیم و بگوییم چرا این فیلم پر فروش شده است، چند مسئله داریم. یک اینکه داستان شمس و مولاناست، اصولا اساتید و بزرگان ادبی و مفاخر فرهنگی، هنری، نظامی و سیاسی مورد توجه هستند و مخاطب خاص خود را دارند و برای مردم جالب است که داستان شمس و مولانا را ببینند. مورد بعدی اینکه کسانی مانند پارسا پیروزفر و شهاب حسینی قاعدتا هنوز برای بخشی از جامعه اهمیت دارند و بخشی از مخاطبان برای این افراد به سینما میروند. ضمنا هفت نفر از بازیگران مست عشق ترک هستند و سریالهای ترکی فارسی زبان توانسته بخشی از مردم را علاقهمند به سریالهای ترکی کند و مردم علاقه مند باشند که بروند چنین اثری را از پرده سینما ببنید. چهارمین نکته این است که مردم سابقه خوبی از کارهای تاریخی آقای فتحی دارند و این باعث میشود که مردم این اثر را خارق العاده ببنیند و به تماشای آن بنشینند. نکته مهم بعدی این است که تولید مشترک با دیگر کشورها که اصولا از نظر فرهنگی نزدیک به هم هستیم، همیشه میتواند جذاب باشد.
این منتقد افزود: همه این موارد که ذکر کردم توانسته است دست به دست هم بدهد و فیلم را پرفروش کند اما این پرفروش شدن فیلم اصلا مهم نیست زیرا مدتها است که سینمای ایران به طور بیمارگونه ای اسیر عدد و رقم و فروش شده است و این به این دلیل است که یک سری از مدیران فرهنگی خواسته اند یکی سری آمار را ارائه کنند و اوضاع و احوال سینمای را خوب نشان دهند. این درحالی است که اوضاع و احوال سینما فوقالعاده خراب است و فیلم سینمایی «مست عشق» ثابت میکند که هر فروش بالایی دلیل بر کامل بودن یک اثر نیست.
جسارت فیلمسازان برای به تصویر کشیدن زندگی بزرگان!
منتظری عنوان کرد: نکته مهم تری دارم که خیلی برایم اهمیت دارد و حقیقتا دلم میسوزد این است که این ظرفیتها و پتانسیلهای مهممان را از دست میدهیم و شما فرض کنید در جشنواره گذشته فیلم فجر دست بر روی بسیاری از بزرگان و مفاخر گذاشتیم و فیلمهای فوقالعاده دم دستی از آن عزیزان تولید کردیم و متاسفانه مست عشق نيز همین است و ظرفیت مهمی مانند شمس و مولانا به هدر میرود که هیچ حدی برایشان نمیتوان متصور شد. من نمیدانم فیلمسازان ما چطور به خودشان اجازه میدهند که سردستی بیایند زندگی بزرگان را به مبتذلترین و نگران کننده ترین شکل به تصویر بکشند و واقعا چه کسی، چه مسئول، چه نهاد و چه ارگانی باید جلوی چنین اتفاقی را بگیرد؟ به هرحال میتوانم در یک جمله بگویم که یک پول بسیار زیادی به هدر رفته و یک اثر بدون پروداکشن ساخته شده است که قطعا به هیچ عنوان نمیتواند در آثار تاریخی سینمای ایران به ماندگاری برسد.
وی بیان کرد: در رابطه با وقایع یا اتفاقات تاریخی مثلا همچنان جنگ نفتکش های محمد بزرگنیا را اسم میبریم و قطعا توفان شن جواد شمقدری در ذهنمان میآید اما واقعا مست عشق فیلمی نیست که یک دهه بعد کسی از آن فکت بیاورد و از آن به عنوان فیلمی یاد کند که در زمانی تولید و اکران شد.
این منتقد سینما افزود: یک اثر زمانی در ذهن میماند که یک داستان فوق العاده داشته باشد و یا کارگردانی قوی داشته باشد و یا بازیهای فوق العاده ای را ببینیم. برای مثال در این فیلم از اسم بهرام رادان استفاده شده است اما حقیقتا، واقعا و انصافا ما از این بازیگران بازیهای درخشان تری را دیدیم که مست عشق نمیتواند حتی در رتبه دهم چنین فیلمهایی جای بگیرد؛ حتی مست عشق در کارنامه خود آقای فتحی هم نمیتواند فیلم قابل تاملی محسوب شود. پس چطور میتوانیم توقع داشته باشیم که چنان فیلمی برای مخاطب ماندگار شود! نه چنین اثری تنها برای سرگرمی است. پیش از این مد بود که برای دیدن فیلمهای کمدی و خنده به سینما میرفتند اما اکنون اینگونه نیست. مست عشق نه در کارنامه هنری بازیگران و نه در کارنامه کاری کارگردانش اثر قابل قبولی نیست، پس نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که چنین کاری در ذهن مخاطب ماندگار شود.
دوبله «مست عشق» سطحی است
منتظری کارشناس سینما گفت: بخش عمده این فیلم بازیگران ترک زبان دارد اما دوبله این کار خیلی سطحی است. ما سریالهای ترکی با دوبلههای خوب داشتیم اما این دوبله به چهره و کلا بازی بازیگر نمینشیند و این موضوع غیر قابل باور است. نمیخواهم بگویم این فیلم آسیب است اما آسیب هم میتواند از دو منظر باشد؛ یک اینکه آن پتانسیل مهم مفاخر و بزرگان را زیر سوال میبرد و دوم اینکه مردم را بیشتر از فیلمهای تاریخی دور میکند که این خیلی بد است اما اینکه بخواهم بگویم این فیلم به سینمای ایران آسیب زد نه اینگونه نیست، زیرا آنقدر فیلمهای بد دیدیم که این اثر آنقدر هم بد نیست.
وی درباره مجوز فیلمنامه «مست عشق» و دیگر آثار بیان کرد: من واقعا برای شورای محترم فیلمنامه، شورای پروانه ساخت و پروانه نمایش تاسف میخورم و متاسفم که نمیدانم واقعا به چه چیزی نظر میدهند؟ و آیا واقعا بحث ممیزی فیلمها برایشان مهم است؟ و آیا بخش کیفیت فیلمنامه ام برایشان مهم است که مجوزی که فیلمنامه میگیرد یک کار خوب و ارزشمندی باشد؟ واقعا دلم میخواهد یک روزی پاسخگو باشند و اساس مجوز دادنشان را برایمان بگویند و یک تجدید نظر بر روی رفتار شورای پروانه ساخت داشته باشیم و امیدوارم روی بحث کیفیت هم کار کنیم.
باشگاه خبرنگاران جوان فرهنگی هنری سینما و تئاتر