تحلیلگر مسائل بینالملل: صلح در خاورمیانه به نفع عربستان نیست
تاریخ انتشار: ۲۰ آبان ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۵۴۹۵۶۴
یک تحلیلگر مسائل بینالملل گفت: استعفای سعدحریری با هدایت اسرائیلیها و حمایت جدی عربستان سعودی اجرا شد و سعد حریری بازیچه دست این افراد بود.
دکتر علیاصغر داوودی در گفتوگو با ایسنا، اظهار کرد: زمانی که صحبت از خاورمیانه نوین بود، آمریکاییها تصمیم داشتند تا خاورمیانهای یکدست، یکپارچه، همراه با آمریکا، دوست اسرائیل و منطقهای امن در مقابل نفوذ ایران شیعی ایجاد کنند، آمریکا این سیاست را از زمان بوش در خاورمیانه دنبال میکرد اما خوشبختانه با مشکلات و موانع جدی روبرو شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وی با بیان اینکه بعد از ایجاد جنبش بیداری اسلامی و بهار عربی در شمال آفریقا و خاورمیانه نقشه خاورمیانه دچار تحول و دگرگونی شد، عنوان کرد: موجی بهوجود آمد که خشم و نارضایتی نهفته در بین مردم منطقه در قالب سرنگونی رژیمهای دیکتاتور و مستعد نشان داده شد. آمریکاییها در برابر این مسئله، نگران خاتمه حضور استعماری خود در منطقه اما سرانجام بر این موج سوار شدند. عملا روند را به سمتی سوق دادند که جلوی آثار سوء این جریان و حرکت مردمی علیه آمریکا را بگیرند و آن را تبدیل به فرصتی برای خود کنند.
رئیس دانشگاه آزاد واحد تربت جام با اشاره به اینکه ایالت متحده آمریکا در دوره اوباما چرخشی در سیاست خارجه خودش در قبال خاورمیانه انجام داد اما نتوانست مسیر خاورمیانه را به سرانجام برساند، خاطرنشان کرد: آمریکا از هرجومرج ایجاد شده در خاورمیانه به نحو مطلوب استفاده کرد و بیش از همه نگران این بود که ایران شیعی و ضد آمریکا و اسرائیل بتواند از این اوضاع به نفع خودش استفاده کند. سیاست کلی ایالت متحده آمریکا در چند سال اخیر معطوف به این بوده که کشورهای نیرومند در خط مقاومت با اسرائیل چون عراق، سوریه، لبنان و جمهوری اسلامی را تضعیف کند و دولتهای محافظهکار منطقه مثل دولتهای حاشیه خلیجفارس به ویژه عربستان سعودی را تقویت کند.
این پژوهشگر مسائل بینالملل گفت: با توجه به ساختارهای قدیمی عربستان، امکان تداوم سیاستهای گذشته نبود و به این نتیجه رسیدند که باید تحولی در این کشورها ایجاد کنند. نوعی جوانگرایی در منطقه ایجاد کردند تا کارهای خود را پیش ببرند، آمریکاییها توانایی جلوگیری از نفوذ ایران در سوریه، لبنان و عراق را نداشتند بنابراین به حربههای قدیمی متوسل شدند.
داوودی با اشاره به اینکه آنها اختلافات مذهبی بین شیعه و سنی را در منطقه حاد کردند و به بحث عرب و عجم دامن زدند، افزود: آنان کشورهای عربی را در مقابل ایران قرار دادند و موجی از ایران هراسی را در منطقه ایجاد کردند. عربستان سعودی تنها کشوری بود که حمایت غربی و پشتوانه نفت و توان مالی داشت که میتوانست با کمترین هزینه جلوی نفوذ ایران را در منطقه بگیرد.
وی افزود: سوریه اکنون دارد به وضعیت باثباتی میرسد. لبنان نیز کشوری است که توانست در این بحران آرامش خود را حفظ کند و نیروهای حزبالله و مقاومت در کنار نیروهای سوری توانستند ضربات مهلکی بر پیکر داعش وارد کنند، سیاستهای ایران در عراق نیز توانست این کشور را از حضور داعش پاک کند. این سیاستها نشان میدهد که ایران در دیپلماسی خود در خاورمیانه دست پیش را دارد و این شکست سیاستهای عربستان و دولتهای محافظهکار است.
این استاد دانشگاه با اشاره به اینکه کودتا و سیاست نوینی در منطقه در حال شکلگیری است، خاطرنشان کرد: برای اینکه عربستان سعودی بتواند به شکلی جای خودش را در قدرت تحکیم بخشد، باید همواره آشفتگی در خاورمیانه وجود داشته باشد، خاورمیانه اکنون به سمت صلح حرکت میکند که به نفع عربستان سعودی نیست، بنابراین عربستان به دنبال ایجاد یک بحران جدید در منطقه است تا تحتتأثیر آن بتواند سیاستهای سنتی خود را جلو ببرد و ایران را به عنوان خطر جدی برای منطقه قلمداد کند، نقش اسرائیل و ایالت متحده آمریکا در این فضا بیتأثیر نبوده و در طول زمان نیز نقش آنها آشکارتر خواهد شد.
وی با بیان اینکه این سیاستها تأثیری در مسائل سوریه ندارد، عنوان کرد: دولت سوریه اکنون توانسته بخش مهمی از خاک خودش را از دست تروریستهای داعش پس بگیرد. مسئله لبنان نیز تأثیر چندانی بر آینده سوریه ندارد مگر اینکه آشوبهای لبنان شروعی برای جنگ داخلی سوریه باشد و آن را به لبنان منتقل کند و جنگ شیعی و سنی را در لبنان دامن بزند تا عربستان از این طریق سیاستهای خود را در منطقه پیش ببرد.
داوودی گفت: این مسئله که سعد حریری بعد از دیدار با آقای ولایتی به عربستان میرود و باصحبتهای خارج از منطق، ایران را متهم میکند و دلیل اصلی استعفای خود را دخالت ایران در منطقه میداند، یک سناریوی از پیش طراحی شده بود که با هدایت اسرائیلیها و حمایت جدی عربستان سعودی اجرا شد و سعد حریری هم تنها بازیچه دست این افراد شد تا بتوانند دوباره منطقه را به آشوب بکشانند.
انتهای پیام
منبع: ایسنا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۵۴۹۵۶۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
پلورالیسم چه نگاهی به سیاست بینالملل دارد؟
عصر ایران؛ شیرو ستمدیده - پلورالیسم در مفهوم متعارف، نظریهای جامعهشناختی-سیاسی است که بر پراگندگی قدرت در میان شماری از مجموعهها یا گروههای رقیب تاکید دارد.
پیش از این دربارۀ پلورالیسم و دولت پلورالیستی توضیح دادهایم. اینکه پلورالیسم یا کثرتگرایی چه نگاهی به سیاست بینالملل دارد، موضوع این نوشته است.
مختصرا باید گفت پلورالیسم در حوزۀ سیاست بینالملل، نفوذپذیری دولت را برجسته میکند. چشمانداز پلورالیستی در سیاست بینالملل، بویژه در ایالات متحدۀ آمریکا، در دهههای 1960 و 1970 ظهور یافت و بر شالودۀ ارزشهای لیبرالیستی استوار بود.
جان برتن، پلورالیست انگلیسی، با استفاده از تشبیه میز بیلیارد، محدودیتهای رویکرد دولتمحور به سیاست بینالملل را روشن کرد. بر اساس این تشبیه، رئالیسم به دولتها به مثابه توپهای بیلیارد، یعنی واحدهایی نفوذناپذیر و مستقل، مینگرد که از راه فشار بیرونی بر یکدیگر تاثیر میگذارند.
از این رو رئالیسم در سیاست بینالملل چنین میپندارد که دولتهای دارای حاکمیت، که در نظام پرهرجومرج بینالمللی تعامل دارند، مانند مجموعۀ توپهای بیلیارد روی میز، این طرف و آن طرف برده میشوند و به هم میخورند.
به عقیدۀ پلورالیستها، این تشبیه از این حیث گمراهکننده است که حد نفوذ روزافزون بازیگران بینالمللی، مانند شرکتهای چندملیتی و سازمانهای غیرحکومتی را نادیده میگیرد و نیز نمیتواند وابستگی دولتها، بویژه در مسائل اقتصادی را تشخیص دهد.
بنابراین، چشمانداز پلورالیستی الگویی از ترکیب بازیگران ارائه میدهد که ضمن توجه به حکومتهای ملی، تاکید میکند که طیف گستردهتر صاحبان منافع و گروهها، سیاست بینالمللی را تعیین میکنند.
در تحلیل نهایی، از این دیدگاه، تاکید بر حاکمیت بیرونی، که از نظر رئالیسم محوری است، باید جای خود را به مفهوم میانهروتر خودمختاری بدهد.
توضیح اینکه، حاکمیت درونی یا داخلی در اشاره به توانایی دولت در ملزم کردن همۀ شهروندان، گروهها و نهادهای درون مرزهای سرزمینی به کار میرود ولی حاکمیت بیرونی یا خارجی به جایگاه دولت در نظم بینالمللی و توانمندی عمل آن به صورت واحدی مستقل و خودمختار مربوط است. حاکمیت درونی/داخلی و حاکمیت بیرونی/خارجی، در واقع نامهای دیگری برای "اقتدار" و "استقلال" هستند.
به هر حال در پلورالیسم، تاکید بر حاکمیت بیرونی جای خودش را به مفهوم ملایمتر "خودمختاری" میدهد. یعنی استقلال دولتها در عرصۀ بینالمللی نسبتا کمرنگ میشود ولی کاملا از بین نمیرود.
تعدیل مفهوم حاکمیت بیرونی، این امکان را بوجود میآورد که مجموعههایی مانند شرکت کوکاکولا یا شرکت اپل دقیقا همانند دولتهایی چون دولتهای آلمان و کرۀ جنوبی و برزیل، بازیگرانی بینالمللی تلقی شوند.
در واقع با توجه به تاکید پلورالیسم بر پراکندگی قدرت، همۀ بازیگران حکومتی و غیرحکومتی، در چارچوب کنترلها ومحدودیتهایی قرار دارند و حرکت مستقل نمیتوانند داشته باشند. و این به این معناست که مفهوم "استقلال" در ذیل درک پلورالیستی از سیاست بینالملل، به نحوی متفاوت یا رقیق فهمیده میشود.
یکی از پیامدهای مهم رویکرد پلورالیستی به سیاست بینالملل آن است که این رویکرد معرف دور شدن از "سیاست قدرت" و "بزرگنمایی ملی" است. البته این تحول چندان هم منعکسکنندۀ ایمان ایدهآلیستی به اصول انتزاعی نیست بلکه بیشتر حاکی از درک این نکته است که وقتی قدرت به گستردگی توزیع شده باشد، رقابت نتیجۀ عکس میدهد.
در نتیجه، پلورالیستها میخواهند بگویند که در جهانی با وابستگی فزاینده، سرانجام ثابت خواهد شد که گرایش به همکاری و یکپارچگی، که شاید در اروپا از همه جا آشکارتر است، اجتنابناپذیر است.
در جهان کنونی، راستگرایان افراطی در آمریکا و اروپا به شدت با درک پلورالیستی از سیاست بینالملل مخالفاند. به همین دلیل افرادی نظیر دونالد ترامپ در آمریکا و مارین لوپن در فرانسه و نیز ولادیمیر پوتین در روسیه، هر کدام به نحوی در پی "بزرگنمایی ملی" هستند و از "سیاست قدرت" دفاع میکنند.
نفی "همکاری و یکپارچگی" در گرایش ترامپ به خروج آمریکا از ناتو و تاکیدش بر شعار "اول آمریکا" به خوبی مشهود است. حملۀ روسیه به اوکراین نیز به خوبی اعتقاد پوتین به "سیاست قدرت" را نشان میدهد.
راستگرایان افراطیای چون مارین لوپن و دیگران در سایر کشورهای اروپایی نیز، با ناسیونالیسم پررنگی که دارند، آشکارا مخالف روند جهانیِ وابستگیِ فزایندۀ کشورها و بازیگران بینالمللی به یکدیگرند.
کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: دولت جمعگرا؛ مبنای اقتصاد دستوری