کتاب جستارهایی در ادبیات داستانی غرب در خبرگزاری فارس رونمایی شد حنیف: دیدگاههای نویسنده نسبت به غرب انتقادی است/ پارسینژاد: جامعهشناسان دیدگاهم را تغییر دادند
تاریخ انتشار: ۲۳ آبان ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۶۰۸۰۸۸
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، مراسم رونمایی از کتاب «جستارهایی در ادبیات داستانی غرب» نوشته کامران پارسینژاد عصر روز گذشته در سالن اجتماعات خبرگزاری فارس با حضور محمد حنیف و محمود بشیری و جمعی از نویسندگان برگزار شد.
* بشیری: «رمان مگا» موضوع ناشناختهای که پارسینژاد آن را مطرح کرد
براساس این گزارش، بشیری در ابتدای این نشست ضمن اشاره به کتاب گفت: انصافا از کتاب استفاده کردم، این اثر در دو فصل نوشته شده و کتاب به ظاهر مشکل خاصی ندارد، ضمن اینکه فصلبندی خوبی برای آن صورت گرفته است و دارای مطالب جدید و تازهای است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وی با بیان اینکه پارهای از مطالب عمری بیش از نیم قرن دارند، اما مطالب بیان شده از سوی آقای پارسینژاد نسبت به کتابهای موجود دارای دیدگاههای جدیدی است متذکر شد: با تمام حسنهایی که کتاب دارد، اما به لحاظ ویرایش، ایرادهایی هم بر آن وارد است و در برخی موارد، متن گویا نیست و میتون با حذف یک کلمه و یا افزودک یک واژه، متن را رسا کرد.
این منتقد گفت:به لحاظ مضمون و موضوع به نکاتی باید اشاره کرد، مثلا در فصل اول کتاب که بازشناختی از ادبیات داستانی است، مطالب خوبی در مورد فروید آمده است، مطالبی که متکی بر دیدگاههای غرب است، هر چند فروید مسائلی را مطرح میکند که در ایران گاهی با اغراق مواجه میشود و همواره بیان میشود که او همه چیز را جنسیتی دیده و براساس آن توجیه کرده است.
بشیری ضمن اشاره به اینکه، اما فروید در بخش ادبیات به ضمیر ناخودآگاه هم اشاره میکند، به مطالبی از یونگ هم اشاره کرد و در ادامه تصریح کرد: از میان نویسندگان تنها دکتر رضا براهنی به این مسئله و ارتباط آن با داستان پرداخته است، اما بحثی که آقای پارسینژاد در این کتاب مطرح کرده، با توجه به کتاب آقای براهنی باید بیشتر سنجیده و کاویده شود.
وی همچنین به مقاله دوم اشاره و آن را حاوی نکات ارزنده دانست و افزود: مقاله سوم داستان جنگ و پیرو آن رمان ضدجنگ بیان شده، مطالبی خوبی پیرامون آن مطرح شده و اشاراتی مناسب از نویسندگان غرب در کتاب گنجانده شده است.
وی به دیگر مقالات مندرج در کتاب اشاره کرد و گفت: در بخشی از کتاب به موضوع رمانمگا اشاره شده است،این موضوع در ایران جدید و بدیع است و من تاکنون چنین عنوانی را ندیده بودم، اما آقای پارسینژاد با آگاهی کامل به این مسئله در کتاب اشاره میکند.
بشیری به فراداستان اشاره کرد و گفت: صادق کرمیار در کتاب «غنیمت خود» به نقد جنگ ایران و عراق پرداخته است و در ادامه بحث خلیج فارس، حمله آمریکا به عراق و سقوط صدام را مطرح میکند، اما نکته دیگر اینکه پدر خانواده، همسرش را از دست میدهد و همسری جدید اختیار میکند. فرزندانی هم از او دارد که هرکدام دیدگاههای چپ یا راست دارند. جالب است که نویسنده از دید پدر، مادر، پسر و یا دختر خانواده بحث جنگ عراق و ایران و حمله آمریکا به عراق را نقد میکند. این اثر فراداستانی ناب است و به نظرم اگر آقای پارسینژاد مباحث بومی را نیز در این کتاب درج میکرد بهتر بود.
وی در پایان سخنان خود به موضوع جریان سیال ذهن که یکی دیگر از مقالات کتاب است اشاره کرد و گفت: البته م ا نسخه بومی آن را داریم، 96 سال پیش جمالزاده مجموعه داستان یکی بود یکی نبود را نوشت، این کتاب ارزشهای خاص دارد، البته بسیاری از نقادان آن را نقد کردهاند ولی نکات داستان هرگز مورد توجه نبوده، جا دارد به این نکات بومی هم اشاراتی شود.
* حنیف: محاسن و معایب کتاب/دیدگاههای نویسنده به غرب انتقادی است
حنیف دیگر منتقد این نشست، مباحث خود را با چهار پرسش آغاز کرد، نخست اینکه ضرورت تعریف چنین کتابی چیست؟ دوم؛ محتویات کتاب چیست؟ سوم؛ وجوه مثبت و تفاوت اثر با آثار مشابه چیست؟ و چهار؛ چه ایراداتی به این اثر میتوان گرفت؟
حنیف در ادامه گفت:یکی دیگر از کارهای بزرگ این کتاب این است که اطلاعات ما درباره نحلههای فکری غرب را به روز میکند و کمک میکند دانستههایمان را تصحیح و تکمیل کنیم.
وی افزود: دو قرن با ادبیات غرب فاصله داریم، هر چند در علوم کامپیوتر، اقتصاد و نرمافزار پا به پا پیش می«ویم و از آخرینها آگاهیم، اما مثلاً در مسئله دارو دسترسی به آن فرمولها نداریم، اما کتاب های ادبیات داستانی در غرب در دسترس هستند و میتوانیم آنها را ترجمه و پیرامون آنها نظر دهیم، اما چون صرفه اقتصادی ندارد، کسی پی آن نمیرود واین فاصله همچنان بیشتر و بیشتر میشود.
این نویسنده با بیان اینکه سومین ضرورت، مسئله خاستگاه ادبیات داستانی غرب است، تصریح کرد: ما ناچاریم رجوع کنیم به آبشخوری که از آن استفاده میکنیم، هر چند رویکرد آقای پارسینژاد انتقادی است، اما من با این نگاه سیاه او موافق نیستم.
حنیف با طرح این پرسش که فارسینژاد در این کتاب چه کرده است، گفت: کتاب بسیار مفید، مناسب و قابل فهم است و شناختی از ریشههای نحلههای ادبی غرب برای مخاطب جوان دارد، هر چند کتاب، وجوه مثبت و نفی هم دارد و تفاوتهایی با آثار مشابه؛ این اثر زبان علمی، رسا، روان و متناسب با مخاطب جوان دارد، از جمله نکات مثبت کتاب این است، ولی بسیاری از مفاهیم ثقیل بوده که ممکن است قابل فهم نباشد.
این منتقد ادامه داد: ویژگی پارسینژاد این است که اهل قلم و فارسینویسی است، آشنا با زبان مادر است و در نتیجه مطالب را خوب بیان میکند. او حتی به زبان مقصد و مبدأ مسلط است و این به ارزشهای کتاب میافزاید. رمانمگا از مباحثی است که در این کتاب مطرح شده، هر چند به دلیل فاصله ترجمه با بسیاری از این مباحث آشنایی چندانی در کشور وجود ندارد.
وی گفت: قبل از هر مقاله، چکیدهای از آن در مقابل خواننده ارائه میشود که نشان میدهد نویسنده چه حرفی برای گفتن دارد. پارسینژاد بر ساحت جنبه معنایی مورد نظر وقوف دارد، دیدگاههای او به شدت نسبت به ادبیات غرب انتقادی است و گاه تا مرز توهم و توطئه نیز نزدیک میشود. نویسنده حتی گاهی بدون سند به ادعا بسنده میکند.
در ادامه، شاهنگی ناشر این کتاب در سخنانی کوتاه گفت:ما با نویسندهای طرف هستیم که سه ویژگی دارد، نخست اینکه داستاننویس است، دوم اینکه یک شناخت نسبی در مورد داستانهای غربی دارد و سوم اینکه پارسینژاد اشراف نسبی بر نقد غربیها در مورد رمانهای غربی دارد.
* شاهنگی: رویکرد های سه گانه نویسنده در کتاب/ مخاطبان جوان داریم
شاهنگی با بیان اینکه کتاب رویکردی جریانشناسانه دارد، متذکر شد: رویکرد نویسنده در این کتاب سه گونه است، نخست اینکه در حد توان و محدودیتهایی که داشته تلاش کرده ارتباط داستان را با یکسری از علوم مطرح کند یا تأثیرپذیری آنها را بیان کند، دیگر اینکه با یک چیدمان ذهنی تلاش کرده به ما بگوید رمان در ادبیات داستانی غرب از کجا به کجا به لحاظ ساختاری، سبکی و موضوعی رسیده است و سوم اینکه نوع نگاه او به شخصیت های و قهرمانان ادبیات داستانی غربی با دقت بوده است.
وی گفت: کانون اندیشه جوان مخاطبان خاص جوان خود را دارد، بنابراین ما ملزم به رعایت نکاتی هستیم.
ناشر در پایان گفت: نمایندگانی که نویسنده در این کتاب از آنها یاد میکند، مکتبهای رئالیسم جادویی و سورئال هستند و این نگاه پازلگونه در این اثر از نکات مثبت به شمار میرود.
* پارسینژاد: اعتراف میکنم نباید قطعی صحبت کرد/جامعهشناسان دیدگاهم را تغییر دادند
کامران پارسینژاد در پایان این نشست ضمن غنیمت خواندن حضور برخی منتقدان و نویسندگان در چنین نشستهای از خبرگزاری فارس تشکر کرد و گفت: اعتراف میکنم در مورد قطعی صحبت کردنها اشتباه کردهام، من خوشبختانه با متخصصان حوزه جامعهشناسی بحثهای فراوانی میکنم، آنها دیدگاهم را تغییر دادهاند، چرا که در حوزه علوم انسانی نباید قطعی صحبت کرد، اینها منتقد را از تهاجمات مبرا میکنند.
وی با بیان اینکه شاید شیوه گفتاری من اینگونه بوده اما هدفم این نبوده که بخواهم صددرصد بگویم ادبیات پست مدرن استعماری است، گفت: مسئله اصلی آن است که جریانهایی در غرب وجود دارد و کنکاش در مورد آنها هدف من بود، یکی از اهداف اصلی من این بود میدیدم خیلی از مواقع نویسندگانمان در ایران خیلی اطلاعات دقیقی از نقدهای ادبیات غرب ندارند و تنها تصویری گنگ و شبحی مبهم دارند و یک اثر از جنبههای مختلف به دست مخاطب نمیرسد. برای همین افراد در بسیاری از موارد شناخت دقیق ندارند، ولی هدف دومم این بود که گزینشها با دقت صورت گیرد.
وی در پایان گفت: این کتاب ترجمهتألیف است و من از منابع ترجمه استفاده کردهام و سعیام این نبود به سمت ادبیات ایران بروم و نمیخواستم وارد بومیگرایی شوم و ذهنم بر این منوال بود که در غرب تمرکز داشته باشد و اگر عنوانش را ادبیات معاصر قرار میدادم، باید ادبیات خودمان را هم در آن میگنجاندم یا به شکل تطبیقی کار میکردم.
انتهای پیام/
منبع: فارس
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۶۰۸۰۸۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
پرفروشهای داستانی حوزه مقاومت در نمایشگاه
چه میشود که کتابی، در یک نمایشگاه چند روزه خوب دیده میشود و خوب میفروشد؟ قطعاً دلایل زیادی برای موفقیت کتابها در رویدادهای اینچنینی وجود دارد. بخشی از این دلایل به جذابیت خود کتاب برمیگردد.
به گزارش مشرق، کتاب «سلام بر ابراهیم» در نمایشگاه مجازی سال گذشته فروش خوبی داشت و البته همیشه یکی از پرطرفدارترین کتابهای ادبیات پایداری بوده است، چون تصویری واقعی و ملموس از شهید هادی را نشانمان میدهد. در این کتاب با مرد جوانی مواجه میشویم که سراسر فضایل اخلاقی است، اما پا روی زمین دارد و بهظاهر همه کنش و واکنشهایش زمینیاند. در گذر از همین زندگی عادی، همین حوادث ریز و درشتی که با آنها مواجه میشود، فضایل اخلاقیاش را نیز بروز میدهد. کتاب «سلام بر ابراهیم» در معرفی شهید هادی به اغراق روی نمیآورد و فقط حقیقت را، تا حد ممکن به همان شکلی که بوده است روایت میکند.
میخوانیم: در ایام مجروحیت ابراهیم به دیدنش رفتم. بعد با موتور به منزل یکی از رفقا برای مراسم افطاری رفتیم. صاحبخانه از دوستان نزدیک ابراهیم بود. خیلی تعارف میکرد. ابراهیم هم که به تعارف احتیاج نداشت! خلاصه کم نگذاشت. تقریباً چیزی از سفره اتاق ما اضافه نیامد! جعفر جنگروی از دوستان ما هم آنجا بود. بعد از افطار مرتب داخل اتاق مجاور میرفت و دوستانش را صدا میکرد. یکییکی آنها را میآورد و میگفت: ابرام جون، ایشون خیلی دوست داشتند شما را ببینند و… ابراهیم که خیلی خورده بود و به خاطر مجروحیت، پایش درد میکرد، مجبور بود به احترام افراد بلند شود و روبوسی کند. جعفر هم پشت سرشان آرام و بیصدا میخندید. وقتی ابراهیم مینشست، جعفر میرفت و نفر بعدی را میآورد! چندین بار این کار را تکرار کرد. ابراهیم که خیلی اذیت شده بود با آرامش خاصی گفت: جعفر جون، نوبت ما هم میرسه!
راوی میافزاید: آخر شب میخواستیم برگردیم. ابراهیم سوار موتور من شد و گفت: سریع حرکت کن! جعفر هم سوار موتور خودش شد و دنبال ما راه افتاد. فاصله ما با جعفر زیاد شد. رسیدیم به ایست و بازرسی! من ایستادم. ابراهیم با صدای بلند گفت: برادر بیا اینجا! یکی از جوانهای مسلح جلو آمد. ابراهیم ادامه داد: دوست عزیز، بنده جانباز هستم و این آقای راننده هم از بچههای سپاه هستند. یک موتور دنبال ما داره میاد که… بعد کمی مکث کرد و گفت: من چیزی نگم بهتره، فقط خیلی مواظب باشید. فکر کنم مسلحه! بعد گفت: بااجازه و حرکت کردیم. کمی جلوتر رفتم توی پیادهرو و ایستادم. دوتایی داشتیم میخندیدیم. موتور جعفر رسید. چهار نفر مسلح دور موتور را گرفتند! بعد متوجه اسلحه کمری جعفر شدند! دیگر هر چه میگفت کسی اهمیت نمیداد و… تقریباً نیم ساعت بعد مسئول گروه آمد و حاج جعفر را شناخت. کلی معذرتخواهی کرد و به بچههای گروهش گفت: ایشون، حاج جعفر جنگروی از فرماندهان لشگر سیدالشهداء هستند. بچههای گروه، با خجالت از ایشان معذرتخواهی کردند. جعفر هم که خیلی عصبانی شده بود، بدون اینکه حرفی بزند اسلحهاش را تحویل گرفت و سوار موتور شد و حرکت کرد. کمی جلوتر که آمد ابراهیم را دید. در پیادهرو ایستاده و شدید میخندید! تازه فهمید که چه اتفاقی افتاده. ابراهیم جلو آمد، جعفر را بغل کرد و بوسید. اخمهای جعفر باز شد. او هم خندهاش گرفت. خدا را شکر با خنده همهچیز تمام شد.
شهادت و حقیقت، خاطراتی از جنس پاکی و مظلومیت
کتاب «من میترا نیستم» نیز در فهرست پرفروشهای نمایشگاه کتاب ۱۴۰۲ جای گرفته بود. این کتاب که کاری از معصومه رامهرمزی و بازنویسی یکی از آثار قبلی اوست، داستانی از پاکی و معصومیت را روایت میکند. داستان دختر نوجوانی به اسم زینت کمایی که به انقلاب دل بست و به سهم خود برای تحقق آرمانهای آن کوشید، اما به دست دشمنان همین انقلاب به شهادت رسید. زمان شهادت چهارده سال بیشتر نداشت. سرشار از زندگی بود و مسیری طولانی پیش رو داشت. اما در همان نخستین قدمها، قربانی ترور منافقین شد. منافقینی که شرارت را نمایندگی میکردند، شرارتی که تاب تحمل پاکی و درستی این دختر نوجوان را نداشت و نه فقط با او یا با انقلاب، که با همه زیباییها و خوبیها دشمن بود. آنچه جذابیت این کتاب را بیشتر میکند، لحن صمیمی و سادهای است که رامهرمزی برای مرور زندگی شهید کمایی انتخاب کرده است. همین مظلومیت و معصومیت قهرمان داستان است که خواهناخواه خواننده را متأثر میکند و به درون روایت میبرد. معصومیتی که به شهادت ختم شد و مظلومیتی که حتی بعد از این شهادت، ادامه داشت.
در جایی از کتاب، از قول مادرش میخوانیم: بعد از اینکه خودش را شناخت و فهمید از زندگی چه میخواهد، اسمش را عوض کرد. میگفت: «من میترا نیستم. اسمم زینبه. با اسم جدید صدام کنید.» از باباش و مادربزرگش به خاطر اینکه اسمش را میترا گذاشته بودند، ناراحت بود. من نُه ماه بچهها را به دل میکشیدم؛ اما وقتی به دنیا میآمدند، ساکت مینشستم و نگاه میکردم تا مادرم و جعفر روی آنها اسم بگذارند… بعد از انقلاب، دیگر دخترم نمیخواست میترا باشد. دوست داشت همهجوره پوست بیندازد و چیز دیگری بشود؛ چیزی به خواست و اراده خودش، نه به خاطر من، جعفر یا مادربزرگش… زینب برای اینکه تکلیف اسمش را برای همیشه روشن کند، یک روز روزه گرفت و دوستان همفکرش را برای افطار به خانه دعوت کرد. میخواست با این کار به همه بگوید که دیگر میترا نیست و این اسم باید فراموش شود.
همچنین باید از «تنها گریه کن» کاری از اکرم اسلامی نام ببریم، کتابی درباره شهید محمد معماریان که زندگیاش از زبان مادرش اشرف سادات منتظری مرور میشود. «برای بقیه سه سال از شهادت محمد گذشته بود، برای من هر روزِ این سه سال، بهاندازه سی سال کش آمده بود.» اینجا با مادر شهید روبهرو هستیم، مادری که از خودش، از خاطراتش، و از پسرش صحبت میکند. «آن اوایل که جنگ شروع شد، ما فکر میکردیم خیلی زود تمام میشود. به خیالمان هم نمیرسید که هی جوانها بروند و برنگردند، مردها سایهشان از سر زن و بچههایشان کم شود و زنها تلاش کنند قوی روی پا بمانند و بچههایشان را دستتنها بزرگ کنند. ما بارها و بارها هر چیزی را که به فکرمان میرسید، پشت کامیونها بار بزنیم و هر دفعه توی دلمان دعا کنیم دفعه آخر باشد و خیلی زود شر جنگ از زندگیمان کم شود، ولی نشود و دوباره سبزی خشک کنیم و لباس بدوزیم و چشم به راه، بغضمان را فرو بخوریم و به هم دلداری بدهیم.»
حرفهای مادر، خواننده را نه فقط درگیر میکند، که تکان میدهد. خاطراتش را میخوانیم و در بخشهایی از آن، با حقایقی بزرگ مواجه میشویم. «سرش را آورد بالا و این بار با التماس و بغض خیره شد توی چشمهایم و گفت: مامان جان! میدونید شهادت داریم تا شهادت. دلم میخواد طوری شهید بشم که احتیاج به غسل نداشته باشم؛ مثل امام حسین بدنم بمونه روی زمین، زیر آفتاب. دعا میکنی برام؟ نمیفهمیدم این بچه کجاها را میدید. غافلگیر شده بودم. من فوق فوقش دعا میکردم پسرم با شهادت عاقبتبهخیر بشود، اما پسرم، فقط آن را نمیخواست؛ آرزو داشت تا آنجا که میشود، شبیه امامش باشد.»