برای تغییر زندگی هیچ وقت دیر نیست
تاریخ انتشار: ۲۴ آبان ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۶۳۵۴۰۸
زندگی بیشتر ما مثل هم است: هر روز صبح در همان خانهای که در آن زندگی میکنیم از خواب بیدار میشویم، همان لباسها را میپوشیم، با همان وسیله نقلیه همیشگی به سر کار میرویم، حدود 8 ساعت را صرف همان شغل همیشگی خود میکنیم و شب دوباره به همان خانه بر میگردیم و... زندگی تکراری و روزمرهای که بسیاری از ما را تبدیل به آدمهایی «یکجا» نشین، بیاحساس و فاقد خلاقیت میکند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ایران آنلاین / در واقع این روزمرگی قاتل هر خلاقیت است. جولی کوراچیچو، مربی زندگی سالم، به خبرنگار «ریدرز» میگوید: «وقتی به شرایطی عادت میکنیم و مدتی در آن حالت باقی میمانیم و در واقع راه پیشرفت را به روی خود میبندیم بعد از مدتی کرخت میشویم. یک زندگی عادی را ترجیح میدهیم و از ریسککردن گریزان میشویم. میترسیم همین موقعیت کنونی را هم از دست بدهیم، اما اگر زندگی آدمهای ریسک پذیر را بخوانیم متوجه میشویم که آنها برای تغییر، پا روی زندگی قبلیشان گذاشتهاند.» در ادامه، زندگی چند نفر از آدمهای این کرهخاکی را میخوانیم که با تغییر زندگیشان باعث شگفتی همه اطرافیان شدهاند.
خیز دوباره در 53 سالگی
آقای براد گولد، 72 ساله، به خبرنگار ریدرز میگوید: «وقتی 53 ساله شدم، مرا از مدیریت ارشد رستورانهای زنجیرهای کنار گذاشتند، شوک بزرگی برایم بود. میدانستم در این جهان رنگارنگ و با سن من، یافتن شغلی دیگر بسیار سخت و تقریباً غیرممکن است. پس رفتم تا آرزویی را که سالها در ذهنم داشتم به واقعیت تبدیل کنم: باز کردن رستوران خودم، کار پر خطر وپر ریسکی بود. همه بهم میگفتند که در این سن چنین شغلی مناسب تو نیست و احتمال شکست بسیار زیاد است،اما من در عوض، دنبال یافتن مکانی برای باز کردن رستورانم رفتم،چون هیچ وقت فکر نمیکردم آرزویم را عملی کنم، برای همین پولی هم کنار نگذاشته بودم. مجبورم شدم از دوستان و فامیل و آشنا پول قرض کنم. برای همین کافهای را که وضعیت خوبی نداشت خریدیم و با همسرم مشغول کار شدیم. شب و روز عرق ریختیم و زحمت کشیدیم. و حالا پس از 18 سال، وضعیت رستوران کوچک ما بسیار خوب است و مشتریان خوبی داریم. حالا میفهمم که دنبال کردن آرزو و رسیدن به آن چقدر لذتبخش است. رؤیاهایتان را دنبال کنید. از شغل روزمره و خستهکنندهتان بیرون بیایید و دنبال آرزویتان بروید.»
علیه خودم انقلاب کردم
اسکات اِسچامارین، 54 ساله میگوید: «در 40 سالگی احساس میکردم زندگیام بیفایده شده است. میدانید از چاقی شدید رنج میبردم. آن زمان 180کیلوگرم بودم. دچار افسردگی شده بودم و از زندگی کردن بدم میآمد، نمیخواستم همه عمر، آدمی غمگین، افسرده و چاق باشم؛ دیگر نمیتوانستم چنین شرایطی را تحمل کنم و میدانستم اگر خودم و شرایطم را تغییر ندهم مرگ در انتظارم است. من چیزهای دیگری میخواستم. دلم میخواست شاد و خوشحال و سرحال باشم. دلم میخواست از زندگی لذت ببرم و بخندم. برای همین، باید سفری را برای تغییر ذهن و شیوه زندگیام آغاز میکردم. برای همین خانه و کار و بارم را رها کردم تا زندگی جدیدی را آغاز کنم. سفری پر از چالشهای مختلف و خیلی سخت برای مقابله با مشکلات مختلف زندگی ام. پس از پشت سر گذاشتن این دوره طاقت فرسا، توانستم وزنم را نصف کنم. حالا به سخنران عمومی در این زمینه تبدیل شدهام و به شهرهای مختلف میروم تا آدمهای ناامید را به زندگی امیدوار کنم. این مربوط به15سال پیش است و حالا در بهترین شرایط جسمی، روحی و معنوی زندگی هستم. الان نزدیک 90 کیلو شدهام و خیلی از زندگی لذت میبرم. حالا میخواهم به بقیه هم کمک کنم.»
در 46 سالگی خودم را پیدا کردم
کارن وایتهید به خبرنگار ما از تغییر زندگیاش میگوید: «من خیلی زود ازدواج کردم. وقتی وارد دبیرستان شدم، یک فرزند داشتم. وقتی دیپلم گرفتم، دومین فرزندم به دنیا آمد و وقتی وارد کالج شدم، سومین کودک را داشتم. علاوه بر این، مادر بیماری هم داشتم که نیاز به مراقبت داشت. بعد از چند سال ماندن در خانه برای بزرگ کردن فرزندانم، باز وارد کار شدم و بهعنوان معلم ابتدایی مشغول به کار شدم. اصلاً حس خوبی نداشتم. عصبی بودم و از زندگی لذت نمیبردم. آدم مضطربی شده بودم و با همه دعوا میکردم. به مرحلهای از زندگی رسیده بودم که نمیدانستم چه میخواهم و واقعاً نمیدانستم از چه چیزی لذت میبرم.»کارن با حمایت همسر و خانوادهاش، مشغول کار در مدرسهای شد که با سازمانهای خیریه و بیمارستانها کار میکرد و حامی بیماران بود. در کل، کارشان جالب بود. برای همین او عاشق این کار شد. از شغلش استعفا داد و در دوره ارشد مجازی خدمات اجتماعی دانشگاه بوستون شرکت کرد. حالا میگوید: پس از سه سال فارغالتحصیل شدم و بهعنوان مشاور به آدمهایی که گرفتار اضطراب، سرطان و بیماریهای مزمن هستند کمک میکنم تا با زندگی آشتی کنند و دنبال آرزوهایشان بروند.»
شغلم را رها کردم و نانوا شدم
لیز برمان، 43 ساله، به خبرنگار ریدرز میگوید: «من همیشه برای بچههایم کیک و کلوچه درست میکردم و بسیار لذت میبردم. انگار میتوانستم در آن خلاقیت به خرج بدهم و از حالت کارمندی بیرون بیایم. من نان و کیک میپختم و عکس هایشان را در صفحه اجتماعیام به اشتراک میگذاشتم. در مدت کوتاهی، تعداد دنبالکننده هایم به طرز قابل توجهی افزایش یافت. تعداد زیادی از دوست هایم از من میخواستند که دستور پختها را برایشان بنویسم. از تعداد درخواستهای بالای آنها شگفت زده شدم. چند سال، صبحها بهعنوان کارمند منابع انسانی در شرکت کار میکردم و شبها نانوا میشدم، اما از پنج سال پیش تصمیم گرفتم دنبال رؤیای خودم بروم. باید نانوایی خودم را باز میکردم و وارد این فضا میشدم. برای همین، از شغلم بیرون آمدم و نانواییام را باز کردم. حالا واقعاً خوشحالم، پس لطفاً رؤیاهایتان را دنبال کنید و از تغییر نترسید.»
سفر پاریس؛ کادوی من به خودم
خانم استار استاوباخ، 41 ساله، درباره تغییر زندگیاش به ما میگوید: «چه سفر فوقالعاده ای!» من مادری هستم که سرپرست خانوارم و سه فرزند دارم. پول زیادی هم ندارم که بخواهم برای خودم هزینه کنم، چون همه میدانیم که بچهها در اولویت هستند و باید به آنها رسید، اما من به خودم جرأت دادم تا به آرزوهایم فکر کنم. باورتان نمیشود یک روز به خودم گفتم که من این کار را میکنم و آرزویم را با صدای بلند در اتوبوس فریاد زدم. به خودم گفتم باید برای خودم کاری کنم. همان لحظه، یکی از خانمهایی که در اتوبوس نشسته بود دستمالی از کیفش در آورد تا بینیاش را پاک کند، روی دستمال عکس برج ایفل بود. همان لحظه تصمیمم را گرفتم و یک کادوی تولد به خودم دادم: «سفر به فرانسه» همه اطرافیانم از این تصمیم شگفت زده شده بودند. بچهها را پیش پدر و مادرم گذاشتم و از امریکا راهی پاریس شدم. حالا و بعد از این سفر احساس میکنم که زندگی برایم معنای بیشتری پیدا کرده است. این سفر باعث شد تا خودم را بیشتر دوست داشته باشم و به آرزوهایم توجه بیشتری کنم.»
دیگر هرگز گوشت نخوردم
کریاگ شاپیرو، 64 ساله، درباره تغییر شیوه زندگیاش به خبرنگار ریدرز میگوید: «من بیش از 30 سال در روزنامه کار میکردم و بسیار هم خوشحال بودم، اما ناگهان بیمار شدم و وزنم کاهش یافت. دچار افسردگی شدید شدم. من عاشق گوشت بودم و همیشه غذاهای گوشتی را انتخاب میکردم. طعم گوشت، چه گوشت قرمز و چه مرغ و ماهی، روح مرا جلا میداد و شادم میکرد. وقت پزشک گرفتم و بعد از چند آزمایش متوجه شدم که کلسترول و فشار خونم خیلی بالاست و باید مصرف گوشت را کنار بگذارم،وگرنه باید منتظر مرگ میماندم. تصمیم خیلی سختی بود، اما برای زندگی سالم در سالمندی باید این کار را میکردم. اوایل گیاهخواری خودم را دوست نداشتم و با دیدن غذای گوشتی هیجان زده میشدم، اما مقاومت کردم. حالا مدتها گذشته است و من گیاهخوار مانده ام. حالا دیدن غذای گوشتی هیجانزدهام نمیکند و اصلاً تمایل ندارم آنها را امتحان کنم. حالا نگاهم به حیوانات فرق کرده و بسیار به حفظ محیط زیست علاقهمند شدهام ، پس برای بهتر شدن، تغییر کنید و از هیچ چیز نترسید.»/ روزنامه ایران
منبع: ایران آنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۶۳۵۴۰۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
چهره جدی شجاعی برای تقابل با ملوان
به گزارش "ورزش سه"، هوادار تهران در هفتههای اخیر با هدایت مسعود شجاعی چهره متفاوتی از خود نشان داده و با کسب امتیازات متوالی خود را از منطقه سقوط دور کرده و حالا به کسب رتبه تک رقمی در لیگ فکر میکند.
هواداریها پس از صعود به جمع هشت تیم برتر جام حذفی، صنعت نفت آبادان را نیز در لیگ برتر شکست دادند و حالا با انگیزه زیاد، خود را آماده بازی با ملوان در بندر انزلی کردهاند.
تقابل این هفته مسعود شجاعی، سرمربی جوان هوادار با مهدی تارتار که تیم شگفتیساز امسال ملوان را هدایت کرده، از جذابیتهای بازیهای این هفته خواهد بود. شجاعی امروز با جدیت زیاد تیمش را برای حفظ روند خوب بنفشها تمرین داد.
هوادار امروز پس از یک جلسه تمرین سبک با اتوبوس راهی انزلی میشود تا خود را آماده مصاف فردا با ملوان کند.