پله پله تا ملاقات رضا(ع)/ روایت زائران پیاده افغانستانی از غریبنوازی امام الرئوف + تصاویر
تاریخ انتشار: ۲۵ آبان ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۶۵۴۲۷۳
یک زائر پیاده میگفت: در خانوادههای افغانستانی نمونههای بسیاری است که میخواستند بروند اروپا، اما پدران و مادران از کنار این حریم ملکوتی دل نمیکندند، به قول مادرم رفاه و آسودگی باشد اما هفتهای یک بار نتوانی نمازت را در صحن انقلاب بخوانی چه سود؟
خبرنگار حوزه مهاجرین، خبرگزاری تسنیم: چند روزی است که در راهند، میگویند این زیارت حج فقراست، با پاهایی برهنه و صورتهایی آفتابسوخته پرچمهای یا رضا(ع) را بر دوش گرفته و هر کیلومتر که به مشهد نزدیک میشوند از خوشحالی به هم نوید نزدیک شدن به حرم آقا را میدهند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
چند سالی است که به همت کمیته فرهنگی شورای خودگردان مهاجرین، چند روز مانده به 28 صفر مهاجرین افغانستانی ساکن مهمانشهر تربت جام در قالب کاروانی با پای پیادهراهی مشهد میشوند تا در شب و روز عزاداری شهادت هشتمین امام همام نایبالزیاره مردم افغانستان باشند و تکتک قدمهای خسته با پاهای برهنهشان را نذر عشق به امام رضا(ع) کنند.
در میانههای راه گاهی برای استراحت توقف میکنند و بیشتر تلاششان این است که خود را هر چه زودتر برسانند، میگویند اربعین را که نتوانستیم برویم زیارت ششگوشه، خدا را شکر نصیبمان زیارت امام رضا(ع) شد، ما مهاجرین تمام زندگیمان را مرهون نگاه امام رضائیم، از همان سه دهه پیش که حجمِ تلخ آوارگی را بر دوش گرفته و راهی ایران شدیم، تا بچههایمان در همسایگی همین مضجع شریف بزرگ شدند، درس خواندند، هر وقت دلمان از غربت و تنهایی گرفت، آمدیم حرم، هر وقت گره به کارمان افتاد آمدیم حرم، هر وقت تلخی دیدیم آمدیم حرم ...
راست میگفتند، امام رضا(ع) برای مهاجرین افغانستانی حکایتی دیگر از دلدادگی یک زائر غریب است، انگار آقا درد تنهایی این مردم را بهتر میفهمد و آنچنان به تسلای دلشان برمیخیزد که عشق به قبله هشتم با گوشت و پوست و خون مهاجرین افغانستانی عجین شده.
یکی از زائران پیاده میگفت: در خانوادههای افغانستانی نمونههای بسیاری است که میخواستند بروند اروپا، اما پدران و مادران از کنار این حریم ملکوتی دل نمیکندند، به قول مادر خودم رفاه باشد و آسودگی باشد اما هفتهای یک بار نتوانی بروی نمازت را در صحن انقلاب حرم بخوانی چه سود؟
خلاصه اینکه باید پای ساعتها پای حرفهای زائران پیاده افغانستانی نشست تا برایت به اندازه همه سالهای مهاجرت از عشق به امام رضا(ع) بگویند... روایتهایی ناب از آستانی که مامنگاه دل تنها و غریب مهاجرین افغانستانی است...
دو سه روز بیشتر تا شهادت علی ابن موسیالرضا(ع) باقی نمانده و کاروان زائران پیاده مهمانشهر تربت جام فقط 10 کیلومتر تا مشهد فاصله دارد...
انتهای پیام/.
ما را در تلگرام، فیسبوک و توئیتر دنبال کنید.
R36461/P36461/S8,87,91/CT6منبع: تسنیم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۶۵۴۲۷۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایت سیمین دانشور از دیدار با امام خمینی(ره)
به گزارش «تابناک» به نقل از جماران، هشتم اردیبهشت ماه سال ۱۳۰۰ بود که دختری در خانوادهای از اهالی شیراز به دنیا آمد که اسمش را سیمین گذاشتند. او سالها بعد شد یک نویسنده کاردرست که رمانی به نام سووشون از زیر چکاچک قلمش بیرون آمد. رمانی که به هفده زبان زنده دنیا ترجمه شده و یکی از پرفروشترین آثار ادبیات داستانی ایران است. سیمین دانشور به همسری جلال آل احمد در آمد. او در نخستین انتخابات که در فروردین سال ۴۷ انجام شد ریاست کانون نویسندگان ایران را عهده دار شد. امروز سالروز ولادت این بانوی ادیب ایرانی ما را بر آن داشت تا به خاطرهای از او با امام خمینی (س) بپردازیم. سیمین دانشور در همان اوایل انقلاب به همراه جمعی از اعضای کانون نویسندگان ایران خدمت امام رسیدند. در این دیدار بسیار تحت تاثیر محبت و لطف امام قرار میگیرد. خودش گفته است:
«وقتی امام را دیدم، تحتتأثیر او قرار گرفتم. آنقدر که این پیرمرد باشکوه، آرام و لطیف بود نمیتوانستم در برابر اشتیاقی که پیدا کردم مقاومتی کنم. خم شدم و عبای ایشان را بوسیدم.» (۱)
مرحوم شمس آل احمد نیز در خاطره دیگری از این دیدار سیمین چنین روایت کرده است:
با اوج گیری انقلاب اسلامی آقای خمینی به ایران آمدند. من در آن ایام مریض بودم و در خانه و بیمارستان بستری. امام در مدرسه (علوی) ساکن شدند. من اخبارش را از روزنامه و رادیو و تلویزیون پیگیری میکردم. تشنگی و شوق مردم برای دیدن ایشان وصف ناپذیر بود. من هم خیلی شایق بودم. در آن زمان گروهی از اعضای کانون نویسندگان ایران - که من در اول انقلاب با دیدن مسائلی از آن استعفا کرده بودم به خدمت آقا رفتند که خبرش در مطبوعات منعکس شد. در آن جلسه امام به خانم سیمین دانشور عنایت کرده چند کلمه هم با ایشان صحبت مینمایند. در آن روزها به آنهایی که خدمت امام رفتند حسودیم میشد و خانم دانشور هم به من پز میداد که من رفتم امام را دیدم و شما ندیدید! (۲)
مرحوم شیخ مصطفی رهنما، تنها عضو روحانی کانون نویسندگان از آن دیدار تاریخی نقل میکند: «.. در این دیدار خانم سیمین دانشور در حال بالا رفتن ار پلهها به من گفت: آقای رهنما من چادر سرم نیست، امام ناراحت نشود. من گفتم: نه همین روسری را که مقداری جلو بیاوری تا موی سرتان پوشیده باشد کافی است.»
۱. پناهیفرد، سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش.
۲. این بخش از مطلبی که پیش از این در سایت جماران منتشر شده بود، استخراج شده است.