اینجا میمانم، به کرمانشاه بر نمیگردم، بروم در سرما، بدون خانه؟!
تاریخ انتشار: ۲۶ آبان ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۶۶۴۲۷۷
جامعه > شهری - این روزهای بیمارستان امام خمینی روایت زلزلهزدههای کرمانشاه است؛ روایت شکوفهها، هانیهها، ماهانها و احمدها. روایت سوالهای بیجوابی که زلزله برایشان زاییده است.
فاطیما فردوس: زلزله، سوال زاییده است. مثال طفلی که زاده میشود و زبان بازنکرده سوال میزاید. هر لحظه یک سوال و حالا 6 روزی که لحظهلحظهاش سوال زاییده شده و بیجواب، گذشته است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
سوال اول برای شکوفه است؛ دختر کرد 18 ساله که روایتش از روستای افشارآباد کرمانشاه است. «من زودتر از همه اومدم بیرون؛ انقدر هول شده بودم که یادم رفته بود بابام خوابیده. برگشتم بیدارش کنم که تو اون لرزشها، موها و لباسم به در گیر کرد و آوار ریخت رو سرم. ساختمون به چی بند بود که اینجوری رو سر من خراب شد؟» پتویش را محکم بغل کرده؛ انگار که از ناامنیها مراقبتش کند. «لگنم از 3 جا شکسته؛ اما بهخاطر سنم نمیتونن عمل کنن. دندونهامم خورد شده که فکم باید جراحی بشه.» اینها را سخت و با درد میگوید؛ اما حرف از کمکها که میشود، دلخوشیاش لبخند میشود. «تو افشارآباد فقط خونه ما خراب شده؛ اگه میرین اونجا برای کمک؛ پیش خانواده منم برین؛ فقط خونه ماست که خراب شده.»
پسلرزهای هم دیگر نیست؛ اما سوالهای شکوفه هنوز جوابی ندارد. دردش مانده لای همان موها و آوارهایی که بر سرش خراب شده. سوالی که اگر جوابی برایش نباشد، کهنهدرد میشود. «ساختمون به چی بند بود که اینجوری رو سر من خراب شد؟»
چجوری دیگه والیبال بازی کنم؟
نشسته بودند گوشه حیاط شاید؛ آسمان هم ابری بوده ولی باران نمیزده. به جایش باد سردی میآمده، هوا هم سرد. لحظهای به خوشی و لحظه بعدش؟ زمزمه تنهایی. سوال دوم برای هانیه است؛ به زبان اگر نمیآورد اما چشمهای آبیاش، روایتگر درد است. «با این پا چجوری دیگه والیبال بازی کنم؟» روایتش از سر پل ذهاب است؛ ساختمان دو طبقهای که دیگر نیست. «تو راهپلهها بودم که برم دنبال مامانم که زلزله اومد. داداشم نجاتم داد. پام شکسته بود و آوار جوری رو دستم ریخته بود که پوستمو برده بود. رفتیم بیمارستان دیدیم اونجا هم خراب شده و همه برقها قطعه. تو تاریکی برام آتل بستن و رفتیم خونه باغمون. خونمون دو طبقه بوداااا؛ همهش ریخت. دیگه نیست.» رد خنده از بین حرفهایش قطع نمیشود. انگار که به شوخی بگیرد تا راحت بگذرد. «اینجا همه مهربونن؛ مرخص شدم ولی خودم نمیرم. میترسم با این وضعیت برم. از اینجا برم باید تو چادر زندگی کنم.»
روایت هانیه از زبان پریده و به چشمهایش رسیده؛ از اینکه دوباره کی میتواند والیبال بازی کند و این پاها برایش پا میشود یا نه؟ سکوتش را شاید نتوان نوشت؛ اما چشمهای درشت آبیاش را، صورت گرد و موهای خرماییاش را و لبخند حذفنشدنیاش را میشود توصیف کرد؛ اگر زخمهایش را از تصورمان دور کنیم.
حواسشون نیست؟
این خانه را زلزله رفت و روب کرد. سوالها اینجا زیاد میشود و روایت تلختر. که تلخیاش تا درمان نداشته باشد همان بهتر که بازگو نشود؛ که درد را باید به قصد درمان نوشت؛ وگرنه که ظلم است. سوال سوم برای ماهان است. چشمهایش را بسته و دردش را از روانسر اعتراض میکند. «ما بیشتر از همه عصبانیایم؛ که چرا آخه؟ چی شد؟ کجا؟ کی؟ چطوری؟»
صدایش هم اگر بالا رفته از همین است؛ وگرنه یک هفته است هر بار که داد زده بعد در خلوت خودش گریه کرده حتما. «4 روزه اینجام؛ منو با هواپیما آوردن. پا و کمرم خورد شده. شانس آوردیم زمینلرزه دفعه اول کم بود؛ داشتم درس میخوندم یهو سر و صدا شد تا اومدم بلند شم برقها قطع شد. هرکاری کردم نتونستم از در برم بیرون. بیهوش شدم و وقتی بههوش اومدم که کرمانشاه بودم.»
درس میخوانده به زور و ضربی و حالا میان اوقاتتلخیهایش میگوید درس اگر نمیخواندم اینطور نمیشد. خنده هم که حرام است برای 15 سالگیاش. «خانوادهام خوبن؛ ولی من اینجا زیر پتو؛ اونا تو چادر تو سرما. یک هفته گذشت امروز تازه بهشون چادر دادن. حال زمین خرابه زلزلهاش رو سرمون آوار شد؛ حال اونایی که باید به دادمون برسن چجوریه که حواسشون نیست؟ نه آب دارن، نه گاز دارن، نه جایی که از سرما در امان باشن. هیچی!» دل ماهان از همه خالیتر است. همانجایی که همه چیز را بلعیده و در گوشهای از تهران، دلش پیش مادرش در روانسر است. در چادری که سرما را هجی میکند و نگاهی که منتظر است.
تلخیهای ماهان را میشود درمان کرد؛ سوالهایش را میشود جواب داد و مرهم بود اگر دلنگرانیها و کمکها ادامهدار باشد. اگر هرکس مسئولیتش را نصفهنیمه رها نکند و دو ماه بعد کرمانشاه و روانسر جز ویرانی چیزی نباشد. دل ماهان را میشود گرم کرد اگر حواسها جمع باشد.
زلزله، سوال زاییده است
سازنه هاوار خوشیم نمنه، هر رارا بژن هر رارا بژن* اینجا را باید رحمانپور بخواند و رارا روایتگر دردها و سوالهای بیجواب باشد. روایتگر سوالهای احمد. سوال چهارمی که جوابش از قبل آماده است. از اسلام آباد کرمانشاه به اینجا آمده «یک کارگاه قالیشویی دارم که اونجا یک اتاق برای نگهبانی گذاشته بودم. با یکی از دوستام رفتیم سر بزنیم که یهو زلزله شد. سریع پریدم بیرون. دیوار کارگاه قدیمی بود و اومدم لبه اون دیوار بپرم پایین که برق رفت و افتادم روی سکوی شستوشو و دیوار افتاد روم. 20 دقیقهای زیر آوار بودم.» احمد از ترسش میگوید؛ جوری که انگار نباید میترسید و مثل قهرمانهای شهرش مقاومت میکرد. «آوردنم بیمارستان اسلامآباد که عملا از کار افتاده بود و 70 درصد تخریب شده بود. داداشهام آوردنم کرمانشاه که از اونجا منتقل شدم تهران.»
این روزهای بیمارستان امام خمینی روایت زلزلهزدههای کرمانشاه است؛ روایت شکوفهها، هانیهها، ماهانها و احمدها. روایت سوالهای بیجوابی که زلزله برایشان زاییده است. میشود مرهمشان بود و سوالهایشان را نوشت به امید جوابی، میشود هم از درد و غصه نوشت بدون مرهمی؛ که کاش سکوت باشد اینجا به جای زخم. که اگر دل به این روزهایشان دادهایم؛ کاش حواسمان به دو ماه بعدشان هم باشد وقتی کمرنگتر شدند و حسها رقیقتر.
* (ای نوازنده ساز، ای داد و بیداد كه دلخوشی برایم نمانده است؛ پس تو هم با ریتم عزاداری در ساز خودم بدم)
4242
کلید واژهها : بیمارستان - زلزله - استان کرمانشاه -منبع: خبرآنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۶۶۴۲۷۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
برای اتمام واقعی بازسازی زلزله کرمانشاه و ایمن سازی استان ۴ همت اعتبار نیاز است
استاندار کرمانشاه گفت: برای ایمنسازی استان کرمانشاه و اتمام واقعی بازسازی زلزله به ۴ هزار میلیارد تومان اعتبار نیاز است.
به گزارش خبرگزاری ایمنا از کرمانشاه، محمدطیب صحرایی امروز _ شنبه هشتم هشتم اردیبهشت _ در نشست مدیریت بحران که با حضور محمد حسن نامی رئیس سازمان مدیریت بحران کشور که در سالن شهید سلیمانی استانداری کرمانشاه برگزار شد، اظهار کرد: مدیریت و کنترل بهموقع، بحران را به حداقل میرساند.
وی ادامه داد: استان کرمانشاه بهدلیل شرایط خاصی که دارد در معرض بحرانهای مختلفی همچون سیل، زلزله و… قرار دارد.
استاندار کرمانشاه اشارهای به خطر آتشسوزی مراتع و جنگلهای استان با توجه به پوشش گیاهی منطقه داشت و بحث تجهیزات امداد و نجات داشت و گفت: پدیده ریزگردها از دیگر مشکلات استان است که با توجه به عوامل مؤثر اثرگذار شدت و ضعف دارد.
وی با اشاره به مشکلات بهجا مانده از ادوار گذشته برای استان، تصریح کرد: با اعلام بیموقع جشن پایان بازسازی زلزله از ردیف بودجه زلزلهزده کشور خارج شدیم در حالی که هنوز دهها ساختمان دولتی از فرمانداری گرفته تا ادارات حتی مساجد این مناطق، بازسازی نشده است.
صحرایی اشاره هم به افتتاح زودهنگام راهآهن کرمانشاه داشت و افزود: راهآهن کرمانشاه برای خدماترسانی مطلوب به مردم نزدیک به یکهزار میلیارد اعتبار نیاز دارد.
وی با ادامه نیازهای استان کرمانشاه به بحث امسال تسهیلات مناطق زلزلهزده اشاره کرد و گفت: در صورت تخصیص تکمیل ساختمانهای مناطق زلزلهزده با توجه به پیشرفت فیزیکی آنها اولویتبندی میشود.
استاندار کرمانشاه گفت: برای ایمنسازی کرمانشاه و اتمام واقعی بازسازی زلزله به ۴ همت اعتبار نیاز است که حدود ۲.۷ هزار میلیارد تومان آن صرف مناطق زلزلهزده و ۱.۳ هزار تومان آن برای مابقی استان هزینه شود.
کد خبر 748515