علامه طباطبایی(ره) همان مسیر ملاصدرا را طی کرد
تاریخ انتشار: ۱۴ آذر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۹۰۲۷۶۳
رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی: مرحوم طباطبایی در حکمت همان مسیری را پیمود که ملاصدرای شیرازی طی طریق نمود.
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی خبرگزاری آنا مراسم بزرگداشت مرحوم علامه طباطبایی صبح امروز با حضور اندیشمندان در محل انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد.
در این مراسم که با حضور شخصیتهای علمی و فرهنگی برگزار شد، دکتر حسن بلخاری، رئیس انجمن؛ دکتر حسین سلیمی، رئیس دانشگاه علامه طباطبائی؛ حجتالاسلام والمسلمین دکتر احمد احمدی، رئیس سازمان سمت و دکتر حسین کلباسی، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبائی به ایراد سخنرانی پرداختند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
دکتر حسن بلخاری، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در این مراسم بزرگداشت، با عنوان «تفسیر متعالیه مرحوم علامه طباطبایی و تفسیر گرانقدرش» گفت: باید در ابتدا از خودمان بپرسیم که آیا متن مقدس نیازمند تفسیر است و اگر بود ماهیت این تفسیر و مهمتر «معیار» آن چیست؟ و اینکه معیار توسط متن مقدس تعیین میشود یا باید از بیرون متن آن را جستوجو کرد؟ با این فرض که متون مقدس بیشتر قابلیت تأویل دارند تا تفسیر، با این حال، تفسیر (حقیقتاً) چیست و به چه معناست؟
وی افزود: سئوالات فوق، «مهمترین» سؤالاتی هستند که در فلسفۀ تفسیر متون مقدس، با آنها مواجهیم. این سئوالات و مهمتر کنکاش و تلاش در پاسخ بدانها - به ویژه با استناد به خود متون مقدس- میتواند تا حدود زیادی حقیقت و ماهیت این متون را برای ما کشف و مفتوح سازد. این فتح و کشف نه تنها بابی در جهت درک و دریافت متن مقدس، بلکه آشنایی با مبانی و روشهای ورود به این درک و دریافت نیز هست؛ به ویژه که این سئوالات در جانِ خود حاوی سئوالات بنیادیتر (یا دقیقتر، احکام جدیتری) هستند، منجمله اگر غایتِ متن مقدس هدایت انسان باشد و آدمی به دلیل اطاعت از این احکام رستگار و در صورت عکس عِقاب شود، آیا حقیقت ایجاب نمیکند زبان این متن چنان «روشن» و «گویا» و «روان» باشد که نیازمند تفسیر و تشریح نباشد؟
رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ادامه داد: به عبارتی، در حالی که، ذات متن مقدس و بهویژه غایت آن، فی حد ذاته نافی و ناقض تفسیرند پس چگونه میتوانند خود امکانِ تفسیر خویش را فراهم سازند و بدان دامن زنند و حتی اقوال و قرائتها و تفسیرهای مختلف را بر جانِ خود پذیرا باشند؟ بر این سؤالها بیفزاییم ضرورت پاسداری و نگهبانی از متن را، تا در ورطه برداشتهای گوناگون و تفسیرهای نابجا نغلتد و حقیقتش قلب نگردد و یا به تعبیر قرآن، معنا از موضعِ حقیقیِ خود خارج نشود : «مِنَ الَّذِینَ هَادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ ».
وی گفت: مجموعه سئوالات فوق، تفسیر را به یکی از مهمترین و البته چالشبرانگیزترین عرصههای دین و اندیشۀ دینی تبدیل میکند. از یک سو، امری به غایتِ معنا ضروری و واجب که امکان ارتباط گسترده با حقیقت و گوهر دین را برای هدایتِ پیروان و طالبان فراهم میسازد و از سوی دیگر، امری به شدت سیّال و معیارگریز که تفسیر را به امری کاملاً شخصی، ذوقی و حتی گاه به نقطهنظر مقابلِ دین بدل می کند.
این استاد حوزه فلسفه هنر اضافه کرد: بیایید بر سلسله سؤالات پی در پی و بنیادی این عرصه بیفزاییم و بپرسیم عقل که منطقاً تنها عامل تفسیر است، مبنای مشروعیت خود را از همان متن مقدس اخذ میکند یا از خود؟ و یا از هیچ منبع و مرجعی دیگر؟
بلخاری تصریح کرد: نمیخواهم با بیان مسلسلوار چنین سؤالاتی، تفسیر را به بحثی سخت و صعب تبدیل کنم اما قطعاً میخواهم بگویم تفسیر در عین ضرورت و وجوب، امری حقیقتاً سخت و صعب است.گرچه در لغت به معنای روشنگری است و این رای لسانالعرب است که تفسیر را «بیان» و «ابانه» یعنی روشنگری و روشنی میداند. . این کلمه از مادۀ «فَسَر» به معنی برداشتن پوشش و یافتن مقصود از کلامِ پیچیده است و، در اصطلاح، عبارت است از توضیح و رفع اجمال و ابهام و گشودن گرهها و پیچهای لفظی و معنایی قرآن کریم.
وی افزود: به نظر میرسد مهمترین و دقیقترین طریق در اتقان و ایقان تفسیر، اتکا به روشها و طرقی است که خود متن در مقابلمان میگشاید. رجوع به سرگذشت هرمس در اساطیر یونانی و کنش او صرفاً به عنوان یک مقدمه، بحث را روشنتر میسازد.
رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ادامه داد: از جمله کنشها و وظایف هرمس، که مبنایِ علم تأویل و هرمنوتیک در اندیشة یونانی است، همان شرح و بیان پیامهایی است که برای بشر میآورد. گاه اغراض و اهداف پیامها چندان مشخص نیست یا، به عبارتی، چندپهلو و دارای لایههای مختلف و متعدد است. مردمان از این لایهها و اغراض پنهانِ در بطن پیامها، میپرسند و هرمس پیامها را میشکافد، شرح میدهد، تفصیل میبخشد تا گوهر و جوهر آنها ظاهر و آشکار گردد. این یعنی در قاموس یونانی، مرجع ارسال پیام و نیز مفسر پیام یکی است، هرمس هم ایزد است، هم پیامآور. هم پیامرسان است و هم مفسّر پیام. در این صورت، امرِ زائدی برون از متن مقدس به عنوان تفسیر بر متن مقدس حمل نمیگردد و این چنین، متن سالم میماند.
دکتر حسن بلخاری در نشست بزرگداشت علامه طباطبایی گفت: این معنا منطقاً در باب همۀ ادیان و همۀ متون مقدس صدق میکند. حال میماند عقل. اگر داستان هرمس را مبنا قرار دهیم باید ببینیم هنگامی که نبی یا پیامبر به عنوان محمل و مفسرِ حقیقیِ وحی موجود نیست چه کسی باید نقش تفسیر را به عهده گیرد؟ ادیان و مشارب دیگر - در این مختصر -موضوعِ بحث نیستند اما اسلام چرا.
وی افزود: در اسلام عقل علاوه بر مقام جامعیت، مقام کاشفیت دارد و در این صورت بهعنوان سبب مؤثر در کشف اغراض و غایات آیات، باید در منشاء و وضع خود، موقعیتی کاملاً یکسان با شریعت داشته باشد ورنه مشروعیت کشفِ نیتِ واضعِ معنا یا حضرت حق را در متن مقدس ندارد. شریفهای دقیق در قرآن این موقعیت یکسان را بازمینمایاند، آنگاه که در سورۀ مُلک خطاب به اصحاب دوزخ گفته میشود آیا برای شما نذیر و منذری نیامد تا شما را انذار دهد؟ و آنان میگویند: «وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ» یعنی اگر به سخنان انبیاء گوش سپرده بودیم یا تعقل کرده بودیم از دوزخیان نبودیم.»
بلخاری خاطر نشان کرد: چنانکه می بینیم در قرآن نقل و عقل (نسمع او نعقل)یا متن مقدس و عقل در عرض هم قرار گرفته و صلاحیتِ جانشینی هم را به صورت صریح می یابند. شاید قاعدۀ ملازمت عقل و شرع در شیعه از همین آیه نشأت گرفته باشد. قاعدهای که مرز میان شریعت و عقلانیت را برمیدارد. البته بر ادلۀ همسنگیِ عقل و شریعت بیفزاییم این حدیث نورانی را که در آن - به نقل از امام موسی بن جعفر (ع) - عقل نبی و حجتِ درون خوانده میشود: «یا هشام! ان لله على الناس حجتین: حجۀ ظاهره و حجۀ باطنه؛ فاما الظاهره فالرسول و الانبیاء و الائمه و اما الباطنه فالعقول:اى هشام! همانا خداوند دو گونه حجت بر انسانها قرار داده است: یکى حجت ظاهر و دیگرى حجت باطن. حجتِ آشکار همان رسول و انبیا و ائمه هستند، حجت نهان، عقول اند. »
رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی گفت: بنابراین جنس و سنخ آن که نقش تفسیر را به عهده میگیرد (عقل) از همان جنس و سنخِ نور(متن مقدس) است. البته رسیدن به لُب و مغز چنین عقلی از اوجبِ واجبات است تا از اضطرابها و تشویشهای ناشی از سحطینگری های عقل مصون بماند. بدون تردید شهود در این مرتبه راهگشاست. اما مهمتر از عنصر عقل و یا حتی شهود، راهگشاییهای خودِ متن است که حقیقتاً رهنمون است. همچون قاعده هرمس که ایزد خود مفسر بود اینجا نیز قرآن خود، مفسّر خویش است و این همان تفسیر قرآن به قرآن است که دأب و سنت مرحوم علامه طباطبایی بود. در این طریقه و روش، متن، خود بازمینمایاند که محکماتاش چیست و متشابهاتاش کدام است. بررسی تطبیقی و تحلیلی فضاها، نشانهها و اصطلاحاً میدانهای معنایی در قرآن باز مینماید آیهای که دارای قبض است، اگر در میدان معناییِ خویش قرار گیرد چگونه «هویت» خود را بازنمایانده و بسط مییابد.
وی ادامه داد: و این معنا مهمترین ویژگی تفسیری مرحوم علامه طباطبایی است. شرح ماجرا از زبان بزرگترین شاگرد تفسیر او – آیتالله جوادی آملی - شنیدنی است: « و اما آنچه که سیرۀ خاص المیزان است که جز در روایت معصومین (ع) در تفاسیر پیشینیان به ندرت دیده میشود و بعد از آن هم هنوز به ایتکار خویش باقی است، همانا شناسایی آیات کلیدی و ریشهای قرآن است که در پرتو آن آیاتِ کلیدی درهای بسیاری از آیات دیگر گشوده میگردد و با شناختِ آن آیات ریشهای این شجرۀ طوبی، تغذیه بسیاری از آیات شاخهای روشن میشود که در این شناسایی سخن از کلمه یا کلام مشابه نیست تا فهرستها و لغتنامه راهگشا باشند، بلکه در این سیر باید از سکوی المعجم و کتاب لغت پرواز کرد و به کنگره «و عنده مفاتحالغیب» رسید و اسرار کلیدی را که به روی نامحرمان« مغالیق» است به چهرۀ خود به عنوان «مفاتیح» دید و از آن آیات کلیدی گرههای بسته را گشوده یافت و از «هذا باب ینفتح منه الف باب» مطلع شد و به کمک آن سراسر قرآن کریم را درهای باز الهی دید که هیچجای آن ناگشوده نیست و سپس آیات ریشهای که ظواهر را تغذیه میکند، از آیات کلیدی که بواطن قرآن را میگشاید، جدا کرد و همچنین جریان تفسیر را از تأویل فرق گذاشت که این کار از قلمرو لغت بیرون و از حوصله المعجم خارج و از منطقۀ فهرستنامه و نظایر آن بالاتر که فراسوی معناست و نه لفظ، زیرا تشخیص حقیقت و مَجازِ لُغوی گرچه با لغتنامهها تامین میگردد ولی امتیاز حقیقت و مجاز عقلی - که آیا اسنادِ محمول به موضوع الی ما هو له است یا الی غیرما هو له - آن را عقل بیان میکند و وحی تبیین مینماید و نه لغت: «... لمن کان له قلب او القی السمع و هو شهید» و نتیجه شناسایی آیات زیربنایی و آشنایی با آیات روبنایی و کیفیت ظهور آن آیات پایهای در این آیات و نحوه رجوع این آیات رو بنایی به آن آیات گذشته از استحکام اصل تفسیر آنست که هیچگونه اختلاف ریشهای در مبانی این دائرۀالمعارف راه ندارد، چه اینکه در اصل متن یعنی قرآن کریم هیچ راهی برای اختلاف وجود ندارد .»
بلخاری در ادامه به تاریخ اندیشه از کندی تا ملاصدرا پرداخت و گفت: سیر فلسفه از کَندی تا ملاصدرا، سیری است متحول و دارای فراز و نشیبهایی بسیار، فراز و نشیبی که از یک سو، بیان بزرگترین و عالیترین کوششهای فلسفی از سوی کسانی چون فارابی و ابنسیناست، و، از سوی دیگر، شاهد ظهور فلسفهستیزانی بزرگ چون غزّالی ، فخر رازی و خاقانی و سنایی و، نیز البته، کوششهای سترگ بزرگانی چون شیخ اشراق - که راه جدیدی پس از تلاشهای عظیم ابنسینا و فارابی و فلسفهستیزیهای غزّالی گشود.
وی گفت: شیخ بلندمرتبهای که با انتخاب نام حکمت برای فلسفۀ خویش سعی نمود یونانیزدهگی را از چهرۀ فلسفه بزداید، گرچه او نیز در تلویحات رؤیاهای خود را با ارسطو سپری میکرد و صعبترین سؤالات فلسفی خویش را از شبح او سؤال نموده و افلاطون را بزرگترینِ حکما مینامید. اما تردیدی نیست رویکرد کاملاً قرآنی و تا حدودی رواییِ او به فلسفه رونق و جانی تازه بخشید و راه را برای ظهور عرفان نظری عظیمی در آرای ابنعربی و مولانا هموار نمود.
بلخاری گفت: متکلمان بزرگی همچون خواجه نصیرالدین طوسی نیز در این سیر پرفراز و نشیب نقش مهمی ایفاء نمودند. شرح او بر اشارات ابنسینا و تأملات وسیع فلسفیاش در فروزان نگهداشتن عقلانیت در تاریخ تمدن اسلامی بسیار مؤثر بود، گرچه تیغ تیز یونانیزدهگی از یک سو، و اخباریگری صِرف از دیگر سو، و نیز فلسفهستیزی برخی متصوفه هماره بر سر عقل و فلسفه آویزان بود.
رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ادامه داد: اما عواملی کلیدی گرایش وسیع فلسفه به حکمت (به معنی قرآنی و اسلامی آن) را فراهم نمودند، عواملی که نقش بنیادین در ظهور حکمت متعالیه صدرایی داشتند:
نخستین عامل، قرآن بود که در ابواب وسیعی از عقلانیت، اندیشهورزی و تفکر در باب آیات الله سخن گفته بود همچون:
کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ
قُلْ لَا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَلَا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَى إِلَیَّ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمَى وَالْبَصِیرُ أَفَلَا تَتَفَکَّرُونَ
کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ
بلخاری در ادامه دومین عامل را اینگونه شرح داد: دومین عامل، رویکرد حِکمی بسیار عمیق و گسترده امیرالمؤمنین علی (ع) در خُطب، رسائل و حِکَم خویش بود. این رویکرد حکمی و عقلانی چنان برجسته و در جهان فلسفه اسلامی مؤثر بود که ابنسینا در مقدمۀ خود بر رساله معراجیه، از عقلانیت و اندیشهورزی حضرت امیرالمؤمنین چنین سخن گفت:«و براى این بود که شریفترین انسان و عزیزترین انبیا و خاتم رسولان (صلى الله علیه و آله و سلم) چنین گفت با مرکز حکمت و فلک حقیقت و خزینۀ عقل امیرالمؤمنین (علیهالسلام) که یا على:«اذا رأیت الناس یتقربون الى خالقهم بانواع البر تقرب الیه بانواع العقل تسبقهم.» و این چنین خطاب جز ما چنو بزرگى راستنیامدى که او در میان خلق آنچنان بود که معقول در میان محسوس گفت یا على چون مردمان در کثرت عبادت رنج برند تو در ادراک معقول رنج بَر تا بر همه سبقت گیرى، لاجرم چون به دیدۀ بصیرتِ عقلى مُدرک اسرار گشت همۀ حقایق را دریافت و دیدن یک حکم دارد که گفت:«لو کُشف الِغطا ما ازدَدتُ یقینا: هیچ دوست، آدمى را زیادت از درک معقول نیست. » مولانا نیز بر این معنا با ابیاتی چنین تأکید داشت:
ای علی که جمله عقل و دیدهای
شِمّهای واگو از آنچ دیدهای
تیغ حلمت جان ما را چاک کرد
آبِ علمت خاک ما را پاک کرد
بازگو دانم که این اسرار هوست
زانک بیشمشیر کشتن کارِ اوست
صانع بیآلت و بیجارحه
واهبِ این هدیههای رابحه
این استاد فلسفه و عرفان به عامل دیگر اشاره کرد و گفت: سومین عامل، تلاش وسیع مسلمین در قبال نوعی یونانزدهگی بود که سرگذشت عقلانیت و ماهیت آن در تمدن اسلامی را صرفاً به یونان مستند میساخت. این معنا که دقیقاً نقطۀ مقابل رویکردِ مواجههگرانِ نخستین مسلمان با فلسفۀ یونانی، یعنی نقد و تحلیل و تکمیل بود، امثال خاقانی را وامیداشت چنین بسراید:
مرکب دین که زادۀ عرب است
داغ یونانش بر کفل منهید
قفل اسطورۀ ارسطو را
بر در احسنالملل منهید
نقش فرسودۀ فلاطون را
بر طراز بِهین حلل منهید
علم دین، علم کفر مشمارید
هرمان همبر طلل منهید
چشم شرع از شماست ناخنهدار
بر سر ناخنه سبل منهید
فلسفی مرد دین مپندارید
حیز را جفت سام یل منهید
یا سنایی را :
مسلمانان، مسلمانان، مسلمانی، مسلمانی
ازین آیین بیدینان، پشیمانی، پشیمانی
بمیرید از چنین جانی کزو کفر و هوا خیزد
ازیرا در جهان جانها فرو ناید مسلمانی
شراب حکمت شرعی خورید اندر حریم دین
که محرومند ازین عشرت هوسگویان یونانی
مسازید از برای نام و دام و کام چون غولان
جمال نقش آدم را نقاب نفس شیطان
چه سستی دیدی از سنت که رفتی سوی بیدینان
چه تقصیر آمد از قرآن که گشتی گرد لامانی؟
برون کن طوق عقلانی به سوی ذوق ایمان شو
چه باشد حکمت یونان به پیش ذوق ایمانی
شراب حکمت شرعی، خورید اندر حریم دین
که محرومند ازین عشرت هوسگویان یونانی .
بلخاری گفت: و چهارمین عامل، اوجگیری علم کلام شیعی بود که بزرگانی چون خواجه نصیرالدین را به قهرمانی بیبدیل در جمع میان مبانی شریعت شیعی و فلسفه مبدل میساخت. این ویژگی در کاهشِ فاصله میان شریعت (بهویژه قرائت شیعی آن) و فلسفه مؤثر بود و حتی استفاده از استدلالات عقلی در شرح و تبیین و گشودگی رموز اقوال دینی را کاملاً مشروع مینمود.
بنابراین به صورت خلاصه، سیر فلسفه و اندیشه در فرهنگ اسلامی، سیری رو به قرائت حِکمی و قرآنی آن بود. مکتب شیراز و اقبال کسانی چون قطبالدین شیرازی و غیاث الدین منصور دشتکی نیز در ماهیت این سیر مؤثر بودند. لاجرم غایت این سیر به صدرالمتألهین شیرازی رسید. در اندیشۀ او حکمتی ظهور یافت که سه رکن بنیادی شریعت (همراه با آموزههای کاملاً شیعی آن)، عقلانیت (یا نگرة حِکمی به دین) و نهایت رویکرد شهودی در ایصال و ادراک گوهر وجود دین را با خود داشت.
رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی افزود: ملاصدرا در تبویب حکمت متعالیۀ خویش، نظام فلسفیِ پیشین را مبنا قرار داد و سعی نمود از آن زبان و بیان فاصله نگیرد اما هم ابداعات و ابتکارات او در طرح موضوعاتی جدید، رویکرد اصلی وی را نشان میداد هم نگارش رسالههایی در تفسیر قرآن و شرح کُتُبی روایی چون اصول کافی.
ملاصدرا حکیمی جامعالاطراف بود که حکمت او بر تفسیر و رویکرد تفسیری به قرآن، کاملاً غلبه داشت. وی در قلّۀ همین حکمت باقی ماند و نخواست «روح حکمت» را که قرآن است محور اصلی تحقیقات و تتبعات خود ساخته تا از دل آن تفسیری جامع از حقیقت حکمت برون آید. رسالتی که چهارصد سال پس از او شاگردی از شاگردان مکتبش یعنی محمدحسین طباطبایی به عهده گرفت و باعث و بانیِ نگارش تفسیری گرانقدر چون المیزان گردید.
وی افزود: مرحوم طباطبایی در حکمت همان مسیری را پیمود که ملاصدرای شیرازی طی طریق نمود. ردپای عمیق اندیشههای فلسفۀ مشایی، فلسفۀ اشراقی و حکمت عرفانیِ کسانی چون مولانا (و نه ابنعربی زیرا مرحوم علامه در باب ابنعربی قائل به «توقف» بود) در آثار مرحوم علامه مبیّن و بیانگر آن است که از این دریای بیکران، بهرههای بسیار برده بود اما چرا سعی و جهد عظیم خود را در نگارش مکرر آثاری چون اسفار و شواهد و عرشیه نگذاشت و به جای آن سعی نمود قرآن را تفسیر کند و شرح دهد؟
دکتر بلخاری تصریح کرد: علامه به نیکی میدانست سرمایه گرانقدری که صدرای شیرازی از خود بر جای نهاده بود، چنان در شرح و بیانِ قواعد فلسفی و حِکمی «کامل» است که نهایتاً میتوان آن را «شرح داد» و «تحشیه زد» اما نمیتوان بر آن چیزی افزود یا از آن چیزی کاست، کاری است که بزرگانی چون «ملاهادی سبزواری» آن را به انجام رسانده بودند. علامه اما رسالتی دیگر برای خود متصور میدید، اول آنکه از قدرت فلسفه در ردّ مادیگرایان (مایرتالیستها) استفاده کند و با زبان و بیانی فلسفی ماتریالیسم را با تمامی پشتوانههای عقلیِ آن مقهور سازد (اصول فلسفه و روش رئالیسم). علامه در این مسیر اثبات حکمت متعالیه را با این وجه که میتواند استدلالهای فلسفه جدید را در نفی علت اولی و نوعی لاادریگری مادهگرایانه با قدرت پاسخ دهد، وجه همت خویش ساخت و دوم این که به شرح و تفسیر قرآن برآید. مواجهۀ فلسفی با جهان معاصر و بهرهمندی کامل از حکمت متعالیه اسلامی در ابعاد مختلف، در کنار تسلط فقهی و اصولی بر مبانی شریعت این امکان را به آن مرحوم میداد که اینک، با جانی فراخ، ذهنی متکی بر برهان و استدلال و مهمتر قلبی خالص و عارف ،به شرحِ حقیقتِ حکمت یعنی قرآن بپردازد. این همان کاری بود که صدرا در پایان عمر خویش قطعاً در آرزوی آن بود اما زمانۀ وی و عصری که در آن پرورش یافته بود ایجاب مینمود حقایق دینی در لسانی فلسفی پرورش یابد و اظهار گردد.
عصر علامه اما متفاوت بود؛ عصر او عصر بازگشت به دین بود به ویژه در جامعۀ اسلامی و بالاخص ایرانی. چنین عصری گوهر دین را به زبان استدلال طلب میکرد و المیزان پاسخ این طلب بود.
وی گفت: مرحوم علامه، صدرایی است که المیزاناش، اسفار اربعه اوست، کما این که اسفار اربعه صدرا، تفسیر او بر گوهر و جوهر قرآن بود اما در قالب و لسان حکمت و فلسفه.خداوند هردو را در اعلی درجات جنت از فیوضات خود بهره مند بگرداند. انشالله.
ج: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ و خداوند فرمود ما این ذکر را نازل کردیم و ما نیز خود حافظ و نگهبان آن خواهیم بود و نه فرمود قرآن، زیرا می دانیم که به حقیقت، مصداق این ذکر، قرآن است به فرائن بسیار، من جمله این آیات : وَإِنْ یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ ، وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعَالَمِینَ و نیز صریحتر : وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا یَنْبَغِی لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ وَقُرْآنٌ مُبِینٌ اما در آیه شریفه إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ خداوند جل و جلی فرمود ذکر و نه قرآن ، زیرا به دلیلی که ذکر خواهیم کرد کاربرد ذکر در این موضع خاص، بسیار جامعتر، دقیقتر و زیباترست. دلیل آنکه چون سخن از حفاظت و نگاهبانی معنا می رود (و به تعبیر شمس تبریزی در مقالات الله هو المعنی) کلمه ذکر جامعتر از قرآن است . چنانکه می دانیم قرآن از ماده قَرا و به معنای قرائت و تلاوت است اما ذکر به معنای یاد و به خاطر سپردن است و می دانیم تا قرائتی تبدیل به ذکر نشود در جان مخاطب پایدار نمی ماند. بنابر این از جمله طرق حفظ قرآن، درونی شدن آن است که از طریق ذکر صورت می گیرد، زیرا تا معنایی درونی نشود و در جان ماندگار نگردد از سرقت و نسیان مصون و مامون نمی ماند . لذا کاربرد کلمه ذکر در این شریفه قرآنیه، مناسبت تام و تمامی با حفاظت و نگاهبانی دارد تا کلمه شریف قرآن.
دکتر بلخاری در پایان صحبتهایش گفت: اما حفاظت از ذکر، گاهی حفاظت از تحریف ذکر و ربودن گوهر آن توسط شیاطین است که در این صورت، خداوند خود نگاهبان آن است و گاهی حفاظت از از تحریفِ در برداشت و تاویل ضلالانه و گمراهانه متشابهات که در این وجه، حافظان، به نیابت از حق، راسخون فی العلمی هستند که علم و عمل خود را در پرتو حکمتی متعالی تحصیل کرده اند . حکیمانی عالم و عامل که گوهر عقلانیت را در پرتو حکمت دریافته و به کار بسته و کیمیای شهود و معرفت باطنی را در پناه شب زنده داریها و تضرعات حاصل کرده اند. فعل و قول اینان استدام مفهوم شریف حفاظت از ذکر، در شریفه گرانقدر إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ است. مرحوم علامه با تفسیر گرانقدر المیزانش بدون تردید از زمره این حافظان است.
منبع: آنا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ana.press دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «آنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۹۰۲۷۶۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
فال حافظ امروز : یک غزل ناب و یک تفسیر گویا (9 اردیبهشت)
دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم
قامتش را سرو گفتم سر کشید از من به خشم
دوستان از راست میرنجد نگارم چون کنم
نکته ناسنجیده گفتم دلبرا معذور دار
عشوهای فرمای تا من طبع را موزون کنم
زردرویی میکشم زان طبع نازک بیگناه
ساقیا جامی بده تا چهره را گلگون کنم
ای نسیم منزل لیلی خدا را تا به کی
ربع را برهم زنم اطلال را جیحون کنم
من که ره بردم به گنج حسن بیپایان دوست
صد گدای همچو خود را بعد از این قارون کنم
ای مه صاحب قران از بنده حافظ یاد کن
تا دعای دولت آن حسن روزافزون کنم
به تازگی کار جدیدی را شروع کرده اید که نباید آن را نیمه تمام رها کنید. از ناکامی ها و رنج هایی که در مسیر زندگی پیش می آید ناامید نشوید.
برای موفقیت در هر کاری باید با ریزبینی نقاط ضعف خود را پیدا کرده و برای رفع آن ها بکوشید. زندگی پستی بلندی های فراوانی دارد، از شکست ها ناراحت نشوید و به خداوند توکل داشته باشید.
زندگی نامه حافظحافظ، شاعر فارسی زبان قرن هشتم هجری بوده که در سال ۷۲۷ هجری قمری در شهر شیراز متولد شد. پدر او بهاءالدین محمد نام داشت که در دوران کودکی حافظ، از دنیا رفت. حافظ در دوران نوجوانی شاگرد نانوا بود و بههمراه مادرش زندگی سختی را سپری میکرد. گفته میشود او در اوقات فراغت خود به مکتبخانهای که نزدیک نانوایی بود میرفت و خواندن و نوشتن را از همان جا فراگرفته است. او در مجالس درس علما و بزرگان زمان خود شرکت میکرد و نیززمان برای کسب درآمد به کارهای سخت و طاقت فرسا میپرداخت. خانه حافظ در محله شیادان شیراز بود.
این شاعر بزرگ در دوران جوانی بر تمام علوم مذهبی و ادبی مسلط شد و در دهه بیست زندگی خود به یکی از مشاهیر علم و ادب سرزمین خود تبدیل شد. جالب است بدانید که او قرآن را بهطور کامل حفظ بود و به همین خاطر تخلص حافظ را برای او انتخاب کردند. شمس الدین محمدبن بهاءالدین محمد حافظ شیرازی حدود چهل سال در حوزه درس استادان آن زمان از قبیل قوام الدين عبدالله، مولانا بهاء الدين عبدالصمد بحرآبادی، مير سيد شريف علامه گرگانی، مولانا شمس الدين عبدالله و قاضی عضدالدين عيجی شرکت میکرد و به همین خاطر به اکثر دانشهای زمان خود مسلط بود.
حافظ در دوران شاه شیخ ابواسحاق به دربار راه پیدا کرد و شغل دیوانی را برای خود انتخاب کرد. او علاوه بر شاه ابواسحاق، در دربار شاهان دیگری همانند شاه شیخ مبارزالدین، شاه شجاع، شاه منصور و شاه یحیی نیز حضور پیدا کرده بود. حافظ از طریق دیوانی امرار معاش میکرد و شاعری شغل اصلی او نبود. جالب است بدانید که بزرگترین گناه از نظر حافظ، ریاکاری و مردمفریبی بود. حافظ در دوران زندگی خود اشعار بهویژه غزلیات بسیار زیبا و معنیداری سروده است که نیزاکنون پس از گذشت قرنها از آن، بوی تازگی داده و خواندنش آرامشبخش است. دیوان اشعار حافظ شامل غزلیات، قصیده، مثنوی، قطعات و رباعیات میشود.
حافظ در دوران جوانی عاشق دختری به نام شاخه نبات شد؛ البته برخی بر این عقیدهاند که نام همسر حافظ نسرین بود و او این نام را بهدلیل شیرین زبانی معشوقهاش به او اختصاص داده است. او برای رسیدن به معشوقهاش، ۴۰ شبانه روز را بهطور مستمر در آرامگاه باباکوی شب زندهداری کرده و به دعا پرداخت. سپس، با شاخه نبات ازدواج کرد و حاصل این ازدواج یک فرزند پسر بود. حافظ تنها یک بار ازدواج کرد و پس از مرگ همسرش مجرد ماند. به همین خاطر بسیاری از عارفان و عاشقان، عشق مقدس و واقعی را در حافظ جستجو میکنند. پسر این شاعر بزرگ نیز در دوران جوانی در راه سفر نیمهکاره به هند همراه پدرش از دنیا رفت.
در تقویم رسمی ایران، ۲۰ مهر روز بزرگداشت حافظ است و هر ساله در این روز مراسم بزرگداشت حافظ با حضور پژوهشگرانی در سراسر دنیا روی آرامگاهش در شهر شیراز برگزار میشود.
آثار حافظ
دیوان حافظ شامل ۵۰۰ غزل، ۴۲ رباعی و چند قصیده است که آن را در در ۵۰ سال از زندگی خود سروده است؛ یعنی بهطور متوسط در هر سال تنها ۱۰ غزل سروده است؛ زیرا او در لحظاتی خاص به سرودن اشعار خود میپرداخت و تمرکز خود را روی خلق آثاری ناب گذاشته بود که شایسته مقام معشوق باشد. این نکته بسیار قابلتوجه و تاملبرانگیز بوده و به همین خاطر دیوان او را به یک کتاب خاص و خواندنی تبدیل کرده است. دیوان حافظ بیش از ۴۰۰ بار به زبان فارسی و زبانهای دیگر دنیا به چاپ رسیده است. حافظ لقب ماهرترین غزلسرای زبان فارسی را نیز با اقتدار از آن خود کرده و تک بیتهای او بسیار درخشان و تماشایی است.
شاید تعبیر کردن یا قدرت تاویل پذیری را بتوان از مهمترین خصوصیات اشعار حافظ به حساب آورد؛ زیرا هر کس که دیوان حافظ را باز کرده و غزلی از آن میخواند، با توجه به شرایط روحی خود برداشت متفاوتی از آن میکند؛ بهگونهای که حافظ آن شعر را فقط برای حال آن لحظه او سروده است. در اشعار حافظ، تناسبات هنری به شکلی ظریف و دقیق رعایت شدهاند و ایهام و ابهام را به جا و درست به کار برده است. در برخی از اشعار حافظ، زبان طنز نیز به کار گرفته شده تا ناگفتهها به کمک زبان طنز بیان شود.
کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: فال حافظ امروز : یک غزل ناب و یک تفسیر گویا (8 اردیبهشت)