Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «تسنیم»
2024-05-06@03:09:20 GMT

نئولیبرالیسم و نابرابری

تاریخ انتشار: ۱۵ بهمن ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۶۹۹۶۲۵۸

نئولیبرالیسم و نابرابری

«جوزف استیگلیتز» برنده جایزه نوبل اقتصاد، اقتصاددان ارشد بانک جهانی، استاد دانشگاه کلمبیا و نویسنده کتاب «سقوط آزاد» در این کتاب با انتقاد از وضعیت کنونی اقتصاد جهان، نظریه سقوط آزاد «علم اقتصاد»را مطرح می‌کند. ۱۵ بهمن ۱۳۹۶ - ۰۷:۱۸ رسانه ها خواندنی نظرات

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، یکم- «جوزف استیگلیتز» برنده جایزه نوبل اقتصاد، اقتصاددان ارشد بانک جهانی، استاد دانشگاه کلمبیا و نویسنده کتاب «سقوط آزاد» که در این کتاب با انتقاد از وضعیت کنونی اقتصاد جهان، نظریه سقوط آزاد «علم اقتصاد» (نه صرفا اقتصاد جهانی) را مطرح می‌کند، در کتابی دیگر با عنوان «بهای نابرابری» نشان می‌دهد جهانی‌سازی تجارت و بازار سرمایه که طبق نظر نئولیبرال‌ها، هر دو به کاهش نابرابری در جامعه کمک می‌کنند، در رشد نابرابری نقش داشته‌اند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

استیگلیتز در این کتاب تشریح می‌کند جهانی شدن منجر به کاهش دستمزدها شده است، زیرا با سرمایه پویا و دستمزد پایین، شرکت‌ها می‌توانند بسادگی با کارگران چانه‌زنی کنند. او همچنین نظریه «بهره‌وری نهایی» را نیز زیر سوال می‌برد؛ نظریه‌ای که مطابق آن کسانی که بیشتر از «کیک اقتصاد» دریافت کرده‌اند، الزاما آنهایی هستند که بیشتر کار کرده‌اند، زیرا نقش بیشتری در جامعه ایفا کرده‌اند اما طبق نظر استیگلیتز، کسانی که مبنای جامعه مدرن ما شده‌اند، بسیار کمتر از نقشی که ایفا کرده‌اند سهم برده‌اند و بالعکس نوابغ مالی جهان که جهان را به لبه پرتگاه برده‌اند همه چیز را درو کرده‌اند و یک‌درصد جمعیت ثروتمند آمریکا همان‌هایی هستند که درآمد خود را با تلاش‌های عمده بقیه جامعه کسب کرده‌اند.
او با ارائه مستندات توضیح می‌دهد بر خلاف گفته نئولیبرال‌ها که معتقدند ایجاد نابرابری، لازمه رشد و توسعه است، اتفاقا در دوره افزایش نابرابری، رشد کندتر بوده است.
نئولیبرال‌ها معتقدند با جریان تجارت آزاد و بازار آزاد، هر چند فقر نسبی افزایش می‌یابد و این مساله ناگزیر است(!) ولی فقر مطلق کم می‌شود، یعنی با بزرگ‌تر شدن کیک اقتصاد که نتیجه بازار آزاد است، حتی با وجود شکاف طبقاتی، همه پولدارتر می‌شوند. اما جوزف استیگلیتز در کتاب نشان می‌دهد با ترویج نئولیبرالیسم نه‌تنها فقر نسبی بیشتر شده [یک‌درصد پولدار آمریکا سال 1976 میلادی 9 درصد کل درآمد آمریکا را کسب کردند ولی بعد از آن با ترویج نئولیبرالیسم از سال 1976 تا 2012 میلادی 24 درصد کل درآمد را کسب کردند، علاوه بر این سال 2007 میلادی 1/0 درصد از خانوارهای آمریکایی، 220 برابر بیشتر از میانگین درآمد 90 درصد جامعه درآمد کسب کردند، همچنین در حالی از سال 2002 تا 2007 یک‌درصد جمعیت آمریکا 65 درصد از کل درآمد آمریکا را کسب کردند که این رقم در 30 سال پیش فقط 12درصد بود] بلکه سبب فقر مطلق نیز شده است، یعنی اندازه کیکی که به عموم مردم آمریکا رسیده، کوچک‌تر شده است، زیرا با احتساب نرخ تورم، درآمد طبقه پایین و متوسط، کم‌ارزش‌تر شده است. بنابراین اگرچه تولید ناخالص داخلی رشد کرده اما عموم مردم شاهد نزول استانداردهای زندگی خود شده‌اند.
استیگلیتز می‌نویسد: بحران‌های مالی واقعیت جدیدی از نظام اقتصادی را نشان ‌داد که نه‌تنها این نظام ناکاراست، بلکه غیر منصفانه هم هست.
او همچنین بر ناکامل و غیرجامع بودن شاخص‌های اقتصاد کلان تاکید می‌کند به طوری که اگر مثلا درآمد «بیل گیتس» یا «وارن بافت» افزایش یابد، سرانه درآمد آمریکایی‌ها را افزایش می‌دهد در حالی که در واقعیت درآمد طبقه متوسط و پایین جامعه کاهش یافته است.
استیگلیتز با انتقاد از نظریات آدام اسمیت، پدر اقتصاد مدرن، نوشته: «آدام اسمیت معتقد است پیگیری خصوصی منافع شخصی، مانند یک دست پنهان، به رفاه جامعه می‌انجامد» این در حالی است که منافع خصوصی و عمومی نه‌تنها برد- برد نیست، بلکه با جمع صفر هم نیست و با جمع منفی است. یعنی مجموع منافع اقلیت بسیار کمتر از مجموع ضرر اکثریت (به عنوان بازنده) است.
دوم- «نوام چامسکی» منتقد سیاست‌های اقتصادی نئولیبرال طی مصاحبه‌ای با وب‌سایت ژاکوبن می‌گوید: «آدام اسمیت، قدیس جهان سرمایه‌داری، در کتاب «نظریه احساسات اخلاقی»، برخلاف سوءبرداشت اقتصاددان‌ها و دانشگاهیان درباره مفهوم «دست نامرئی» که به اسمیت نسبت داده می‌شود، یک مساوات‌طلب است. او به برابری برون‌داد‌ها اعتقاد داشت و نه برابری فرصت. آدام اسمیت می‌گوید فرض کنید در انگلستان، یک مالک زمین بخش اعظم زمین را در اختیار دارد و بقیه مردم هیچ چیزی ندارند؛ این اصلا اهمیت ندارد، چرا که مالک ثروتمند زمین به برکت همدردی‌اش با بقیه مردم منابع را میان آنها توزیع می‌کند. پس به وسیله دست نامرئی (برخلاف نظرات رایج بین اقتصاددان‌ها) ما به جامعه‌ای کاملا مساوات‌طلب می‌رسیم که این همان تصور از طبیعت بشر است».
سوم-22 ژانویه 2018/ 2 بهمن 96 همزمان با اجلاس2018 داووس، بنیاد آکسفام، به عنوان سازمان خیریه در حوزه رفع فقر و گسترش عدالت و یکی از اصلی‌ترین نهاد‌های منتقد سیاست‌های اقتصادی این اجلاس، جدیدترین گزارش خود را منتشر کرد؛ گزارشی که حاوی آماری وحشتناک از گسترش ناعدالتی در جهان است. 82درصد ثروت خلق شده جهان در سال گذشته به جیب فقط یک‌درصد از جمعیت جهان رفته است. در حالی که 7/3 میلیارد نفر از جمعیت جهان که شامل نیمی از جمعیت جهان و البته فقیرترین آنهاست، هیچ افزایشی را در ثروت خود تجربه نکرده‌اند، 42نفر معادل نیمی از جمعیت جهان ثروت دارند. این عدد در سال 2016، شامل 61 نفر می‌شده است. فقط با مالیات 5/1درصد ثروتمند جهان، می‌توان همه کودکان جهان را به مدرسه فرستاد و ...
چهارم- مطابق گزارش نشریه فوربس، درآمد یک درصد ثروتمند آمریکا از سال 1979(شروع سیاست‌های نئولیبرالیسم) تا سال 2009 میلادی 390 درصد افزایش داشته، این در حالی است که درآمد 90درصد مردم در همین مدت فقط 5درصد افزایش داشته است.
پنجم- با گذشت چند سال از جنبش 99درصدی وال‌استریت، نگاهی به آنچه در یک سال گذشته در آمریکا و اروپا (فرانسه، هلند، آلمان و...) گذشته است، نتایج مهمی به دست می‌دهد که نشان می‌دهد کسر قابل توجهی از مردم از وضعیت خود و گسترش نابرابری عصبانی بوده‌اند؛ به همین دلیل شاهد زوال جریان‌های غالب سیاسی و ظهور گروه‌های مخالف نئولیبرالیسم و جهانی‌سازی اقتصاد بودیم. غیر قابل انکار است که دونالد ترامپ با شعارهای ضدنئولیبرالی و تمرکز بر اقتصاد ملی به قدرت رسید. چاپ اوراق قرضه و افزایش همزمان نرخ بهره جهت افزایش جذابیت سرمایه‌گذاری خارجی در آمریکا و رونق تولید داخلی، خروج از پیمان پاریس که بر فعالیت‌های صنعتی تاثیر منفی می‌گذارد، نقض نسبی قوانین تجارت آزاد و افزایش تعرفه‌های گمرکی برای حمایت از تولید داخلی، احداث دیوار در مرز مکزیک برای جلوگیری از مهاجرت مکزیکی‌ها و حمایت از نیروی کار داخلی آمریکا توسط دولت این کشور را باید در همین راستا بدانیم. در هلند نیز با وجود انتخاب نشدن «ویلدرز»، ظهور او با تعداد آرای زیاد از علائم ضدنئولیبرالی بود. در فرانسه نیز «لوپن» که فاصله زیادی با انتخاب شدن به ریاست‌جمهوری نداشت، صراحتا خود را مخالف جهانی‌سازی می‌دانست. «بریگزیت» و خروج انگلستان از اتحادیه اروپایی را نیز می‌توان در همین راستا تفسیر کرد.
ششم- برخلاف نظر منتقدان آمریکایی نئولیبرالیسم و آمار و ارقام موجود از گسترش ناعدالتی در جهان، اصلی‌ترین تصمیم‌سازان و سیاست‌گذاران اقتصادی در داخل کشور، همچنان بر لزوم ایجاد نظام اقتصادی مبتنی بر نئولیبرالیسم، تاکید ورزیده و در این راستا حتی عدالت اقتصادی و اجتماعی را نیز غیر قابل توجیه و در تناقض با بازار آزاد و مانع توسعه می‌دانند. به طور مثال آقای «موسی غنی‌نژاد» از مشاوران اقتصادی دولت و از مریدان «فون هایک» (نظریه‌پرداز نئولیبرالیسم و مکتب اتریش و از موثرین بر نظریات میلتون فریدمن)، در این باره تعبیر «سراب عدالت اجتماعی» را به کار  می‌برد. به تعبیر او توسعه با عدالت اجتماعی، قابل جمع نیست و فقر نسبی و افزایش فاصله طبقاتی از نتایج ناگزیر توسعه است. غنی‌نژاد در کتاب «معرفت‌شناسی علم اقتصاد» می‌نویسد: «آرمان‌خواهی؛ عدالت اجتماعی، توزیع درآمد و ثروت در سطح کل افراد اجتماع را در نظر دارد و ناچار با نظام اقتصادی تداخل پیدا می‌کند. منطق توزیعی عدالت اجتماعی، عملکرد خنثی و بی‌طرفانه(!) نظم بازار را برنمی‌تابد». ایشان البته در اظهاراتی متناقض با متن بالا در شماره 210 هفته‌نامه تجارت فردا، بهمن 95، بیان می‌کند: «انباشت ثروت‌های نامشروع و ناموجه در اقتصاد‌های آزاد رقابتی وجود ندارد یا بسیار اندک است!» غنی‌نژاد در جایی دیگر ضمن توهین به منتقدان نئولیبرالیسم، آنها را متصف به بیماری «پارانویا» می‌کند. او ادعا می‌کند اعتراض مردم به جنبش وال‌استریت، صرفا اعتراض به بحران مسکن بوده است، نه نئولیبرالیسم، این در حالی است که پلاکاردهای در دست مردم خلاف ادعای او را اثبات می‌کند. ضمن اینکه این جنبش در بخش معرفی سایت خود آورده است: «ما 99درصدی هستیم که از خانه‌های خود بیرون رانده شده‌ایم، ما از خدمات درمانی مطلوب محروم بوده‌ایم، ما از آلودگی محیط‌زیست رنج می‌بریم، ما ساعات طولانی را برای مقدار اندکی دستمزد و بدون بهره‌مندی از حقوق قانونی خود سخت کار می‌کنیم، البته اگر بتوانیم کاری پیدا کنیم، در حالی که یک‌درصد از همه چیز برخوردارند».
هفتم- خط مشی اقتصادی دولت بر همگان مشخص است. دولت یازدهم و دوازدهم و تیم اقتصادی آن شدیدا به مکتب نئوکلاسیک و مبانی نئولیبرالیسم پایبندند. آنها در حال ریل‌گذاری مسیری هستند که کشورهای توسعه یافته در حال بازگشت از آن هستند؛ اولا اصرار بر استفاده از مدل‌های اقتصادی منسوخ که جواب خود را پس داده‌اند، دارند. فراموش نکنیم رشد خیره‌کننده بدهی آمریکا، ژاپن و سایر کشورها که در حال حاضر مجموع رقم آن بیش از 60 هزار میلیارد دلار است، از دهه 80 میلادی و پس از شیوع نئولیبرالیسم و رایج شدن بازار بدهی و استفاده از اوراق قرضه دولتی اتفاق افتاده است. در حال حاضر رقم بدهی خارجی آمریکا به تنهایی بیش از 21 هزار میلیارد دلار است. این رقم برای ژاپن حدود 13 هزار میلیارد است. هر دو کشور بسیار بیشتر از تولید ناخالص داخلی خود بدهکار هستند. بدهی خارجی ژاپن بیش از 5/2 برابر GDP این کشور است. درباره آمریکا این رقم تقریبا 13/1 است، بنابراین اغراق نیست اگر این کشورها را ورشکسته بدانیم. ثانیا اصرار بر استفاده از دلار در مبادلات، در حالی که بسیاری از کشورهای در حال توسعه برای حذف دلار از مبادلات‌شان، پیمان پولی دوجانبه و چندجانبه ترتیب می‌بینند، دارند. ثالثا اصرار بر تجارت آزاد دارند؛ بدون برنامه‌ریزی مدون جهت حمایت از صنایع و خدمات داخلی، در حالی که در کشور غالبا تولید ملی قابل رقابت با برندهای قدرتمند وجود ندارد و باز کردن مرز‌های کشور براحتی کمر اقتصاد کشور را خواهد شکست. رابعا به نقش حداقلی برای دولت قائلند؛ در حالی که 80 تا 85 درصد تولید ناخالص داخلی و کلا اقتصاد کشور در دست دولت است. خامسا رشد نابرابری در سال‌های اخیر در کشور؛ ضریب جینی که در دولت اسبق (به‌رغم ضعف‌های اقتصادی غیر قابل انکار) کاهش یافته بود، در دولت سابق دوباره روند صعودی را پیش گرفته است و به عدد یک نزدیک‌تر شده است. این یعنی  نابرابری در کشور بیشتر شده است. این عوامل حتی بدون توجه به سایر شاخص‌های اقتصادی نیز نشان می‌دهد دولت روند اقتصادی مناسبی را طی نمی‌کند. در این شرایط برخلاف نمایش دولت، سخن از اقتصاد مقاومتی نیز مضحک به نظر می‌رسد.در واقع بیش از آنکه دولت ما به دنبال برنامه‌ریزی و اجرای اقتصاد مقاومتی باشد، آمریکا با سیاست‌های یادشده در سطور بالا به دنبال اجرای آن بوده است. از طرفی درصد قابل توجهی از مردم همچنان در فقر مطلق و فقر نسبی به سر می‌برند یعنی یا حداقل‌های خوراک و پوشاک و مسکن را ندارند یا در تحقق آن دچار مشکل هستند. ضمن اینکه با توجه به نظریات جامعه‌شناسی، «احساس فقر» حتی بیش از خود فقر در روند نارضایتی مردم تاثیرگذار است. با گسترش ارتباطات و امکان مقایسه هر شخص با سایر مردم(از جمله وزرای هزار میلیاردی و پورشه‌سوار!) فاصله داشته‌های شخص با انتظارات او بیشتر شده و احساس فقر و نارضایتی و نابرابری در او تشدید می‌شود. شاید بتوان ریشه اعتراضات اخیر را در همین نکته جست.
نتیجه: به هر حال در شرایطی که در آستانه پایان دهه چهارم انقلاب اسلامی هستیم، لازم است دولت، به عنوان بازوی اجرایی حاکمیت و همچنین اتاق‌های فکر تغذیه‌کننده دولت، یکی از اصلی‌ترین اهداف انقلاب اسلامی یعنی «عدالت» و توجه به مستضعفین را بیش از پیش مد نظر قرار دهد. مستضعفینی در سیستان، خراسان، خوزستان، ایلام، کهگیلویه و صدها شهر و روستای دیگر که با کنار کشیدن دولت از وظایف خود و واگذاری عرصه به بخش خصوصی شرایط سختی را سپری می‌کنند.

یادداشت وطن امروز/ امید رامز

انتهای پیام/

R1361/P1361/S9,1299/CT12

منبع: تسنیم

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۶۹۹۶۲۵۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

آمریکا دیگر هژمونی ندارد/ روسیه تهدیدی وجودی برای اروپاست

رئیس‌ سیاست خارجی اتحادیه اروپا گفت: آمریکا موقعیت هژمونی خود را از دست داده و نظم جهانی چندجانبه پس از ۱۹۴۵ در حال از دست دادن جایگاه خود است.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، جوزپ بورل، رئیس سیاست خارجی اتحادیه اروپا در سخنرانی خود در دانشگاه آکسفورد گفت: من تقابل بیشتر و همکاری کمتر در جهان را شاهد هستم. این یک روند رو به رشد در سال‌های گذشته بوده است؛ رویارویی بسیار بیشتر و همکاری بسیار کمتر. من دنیایی را بسیار پراکنده‌تر می‌بینم. من دنیایی را می‌بینم که در آن قوانین رعایت نمی‌شود. من قطبیت بیشتر و چندجانبه گرایی کمتر می‌بینم. من می‌بینم که چگونه وابستگی‌ها تبدیل به سلاح می‌شوند. من شاهد هستم که سیستم بین‌المللی که پس از جنگ سرد به آن عادت کرده بودیم، دیگر وجود ندارد. آمریکا موقعیت هژمونی خود را از دست داده و نظم جهانی چندجانبه پس از ۱۹۴۵ در حال از دست دادن جایگاه خود است.

بورل افزود: من چین را می‌بینم که به جایگاه ابرقدرتی می‌رسد. آنچه چین در ۴۰ سال گذشته انجام داده در تاریخ بشریت بی‌نظیر است. در ۳۰ سال گذشته، سهم چین از تولید ناخالص داخلی جهان، از ۶ درصد به تقریباً ۲۰ درصد رسیده است، در حالی که ما اروپایی‌ها از ۲۱ درصد به ۱۴ درصد و ایالات متحده از ۲۰ درصد به ۱۵ درصد رسیده است. این یک تغییر چشمگیر در چشم‌انداز اقتصادی است. چین در حال تبدیل شدن به یک رقیب برای ما و ایالات متحده است. نه تنها در تولید کالاهای ارزان، بلکه به عنوان یک قدرت نظامی، در خط مقدم توسعه فناوری و ساخت فناوری‌هایی که آینده ما را شکل خواهند داد. چین «دوستی بدون محدودیت» را آغاز کرده است.

این دیپلمات اروپایی تصریح کرد: من گفتم جهان چند قطبی‌تر است - بله، این درست است. همزمان قدرت‌های میانی، مانند هند، برزیل، عربستان سعودی، آفریقای جنوبی، ترکیه در حال ظهور هستند. آنها در حال تبدیل شدن به بازیگران مهم هستند. چه بریکس باشند و چه غیر بریکس، ویژگی‌های مشترک بسیار کمی دارند، بجز میل به کسب جایگاه بیشتر و صدای قوی‌تر در جهان، و همچنین مزایای بیشتر برای توسعه خود. برای رسیدن به این هدف، آنها استقلال خود را به حداکثر می‌رسانند، تمایلی به جانبداری ندارند، بسته به شرایط یک طرف یا طرف دیگر را محافظت می‌کنند. آنها تمایلی به انتخاب اردو ندارند و ما نباید آنها را به سمت انتخاب اردو سوق دهیم.

بورل افزود: ما اروپایی‌ها می‌خواستیم در همسایگی خود حلقه‌ای از دوستان ایجاد کنیم. به جای آن، آنچه امروز داریم حلقه‌ای از آتش است. حلقه‌ای از آتش که از ساحل به خاورمیانه، قفقاز و اکنون در میدان‌های نبرد اوکراین می‌آید. توماس گومارت، مدیر مؤسسه فرانسوی روابط بین‌الملل، در حال تجزیه و تحلیل نقاط ضعف اقتصاد جهانی است. چند مورد از این نقاط بسیار به ما نزدیک است؛ دریای سرخ برای تجارت، تنگه هرمز برای نفت و گاز و دریای سیاه برای صادرات غلات. آنها در مجاورت ما هستند و در برخی از آنها ما حتی با مأموریت‌های نیروی دریایی اتحادیه اروپا درگیر هستیم، مانند آنچه در دریای سرخ است.

او در ادامه گفت: اکنون دو جنگ داریم، دو جنگ که وقتی به بروکسل آمدم، در کار نبود. دو جنگ وجود دارد که در آن مردم برای سرزمین می‌جنگند. این نشان می‌دهد که جغرافیا بازگشته است. به ما گفته شد که جهانی شدن، جغرافیا را بی‌ربط کرده است، اما نه. بیشتر درگیری‌های ما مربوط به زمین است، سرزمینی که در مورد فلسطین وعده داده شده و در مورد اوکراین سرزمینی در تقاطع دو جهان و این مبارزه برای زمین، خون‌های زیادی را ریخته است.

بورل گفت: در عین حال شاهد شتاب روندهای جهانی هستیم. تغییرات اقلیمی دیگر مشکلی برای آینده نیست. فروپاشی آب و هوا در حال حاضر رخ داده- برای فردا نیست، برای امروز است. تحولات تکنولوژیکی - به ویژه، هوش مصنوعی. اینها تغییراتی را ایجاد می‌کند که ما نمی‌توانیم به طور کامل درک کنیم. جمعیت شناسی نیز به سرعت در حال تغییر است. مهاجرت به ویژه در آفریقا که ۲۵ درصد از مردم جهان در سال ۲۰۵۰ در آن زندگی خواهند کرد. در سال ۲۰۵۰، از هر چهار انسان یک نفر در آفریقا زندگی می‌کند و در عین حال شاهد افزایش نابرابری‌ها، کاهش دموکراسی‌ها و در خطر افتادن آزادی‌ها هستیم. این چیزی است که من می‌بینم. در این چشم‌انداز، نقش اتحادیه اروپا و نقش بریتانیا باید مشخص شود. نمی‌دانم نقش ما کدام خواهد بود. اما مطمئناً این بستگی به پاسخ ما به چالش‌هایی دارد که با آن روبرو هستیم - ما هشدارهایی می‌شنویم مبنی بر اینکه اروپا ممکن است بمیرد، باید چکار کنیم؟

مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا پیشنهاد کرد: اول، ما نیاز به ارزیابی روشنی از خطرات روسیه داریم - روسیه به عنوان وجودی‌ترین تهدید برای اروپا در نظر گرفته می‌شود. شاید همه اعضای شورای اروپا با آن موافق نباشند، اما اکثریت پشت این ایده هستند. روسیه برای ما یک تهدید وجودی است و ما باید ارزیابی شفافی از این خطر داشته باشیم. دوم، ما باید روی اصول، همکاری و قدرت کار کنیم. ما مدلی ساختیم – مدل اروپایی – بر اساس همکاری و وابستگی متقابل اقتصادی در درون خود – و موفقیت چشمگیری بوده است. ۷۰ سال صلح در میان ما. ما معتقد بودیم که وابستگی متقابل از طریق چیزی که آلمانی‌ها آن را «Wandel durch Handel» می‌نامند، همگرایی سیاسی ایجاد می‌کند. این تغییر سیاسی را در روسیه و حتی چین به همراه خواهد داشت. خوب، این اشتباه ثابت شده است. اتفاق نیفتاده است. در مواجهه با روسیه، وابستگی متقابل صلح به ارمغان نیاورد. برعکس، به وابستگی به ویژه به سوخت‌های فسیلی تبدیل شد و بعداً این وابستگی تبدیل به یک سلاح شد. امروز پوتین یک تهدید وجودی برای همه ماست. اگر پوتین در اوکراین موفق شود، به همین جا بسنده نخواهد کرد. چشم‌انداز داشتن یک دولت دست نشانده در کی‌یف مانند دولت بلاروس، و نیروهای روسی در مرز لهستان، و کنترل روسیه بر ۴۴ درصد از بازار غلات جهان، چیزی است که اروپایی‌ها باید از آن آگاه باشند. همه بیشتر و بیشتر از آن آگاه می‌شوند. اما من می‌دانم که همه در اتحادیه اروپا این ارزیابی را ندارند. اکنون پوتین کل غرب را به عنوان یک دشمن می‌بیند. او در بسیاری از سخنرانی‌های خود این را به صراحت بیان کرد.

بورل درخصوص شرایط کنونی در غرب آسیا هم گفت: و جنگ دیگر. پاسخ نامناسب اسرائیل به حمله ۷ اکتبر حماس خاورمیانه را در بدترین چرخه خشونت در دهه‌های اخیر فرو برد. جیک سالیوان یک هفته قبل از هفتم اکتبر گفته بود که خاورمیانه هرگز اینقدر آرام نبوده است! اما آرام نبود. فقط نگاهی به اتفاقات کرانه باختری بیندازید تا متوجه شوید که اصلاً آرام نبود. حالا دو جنگ داریم. و ما اروپایی‌ها برای آن آماده نیستیم. آنچه اکنون در غزه اتفاق می‌افتد، اروپا را به گونه‌ای به تصویر کشیده است که بسیاری از مردم آن را درک نمی‌کنند. آنها تعامل سریع و قاطعیت ما را در حمایت از اوکراین دیدند و از نحوه برخورد ما با آنچه در فلسطین روی می‌دهد تعجب کردند. فرآیندهای تصمیم‌گیری اتحادیه اروپا چگونه کار می‌کند؛ اتفاق آرا. در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، ۱۸ نفر از یک طرف، ۲ نفر از طرف دیگر رأی دادند و دیگران وقتی زمان تصمیم‌گیری درباره آتش بس فرا رسید، رأی ممتنع دادند. اما اگر ما در یک جا چیزی را «جنایت جنگی» بنامیم، باید زمانی که در هر جای دیگری اتفاق می‌افتد، آن را به همان نام بنامیم. آنچه در ۶ ماه گذشته در غزه رخ داده، وحشت دیگری است.

این دیپلمات اروپایی تاکید کرد: باید به دنبال یک طرح صلح باشم. فکر می‌کنم اعراب باید چشم‌انداز خود را برای حل و فصل سیاسی اوضاع ارائه دهند. من از وزرای امور خارجه کشورهای عربی دعوت کردم که به بروکسل بیایند و پیشنهادات خود را توضیح دهند. ما باید به همه بفهمانیم که راه حل نظامی وجود ندارد. خب، همه می‌گویند که راه‌حل دو کشوری را می‌خواهند. ما ۳۰ سال است که از اسلو این را تکرار می‌کنیم. اما در اسلو، راه حل دو کشوری بخشی از توافق نبود. گفتند «بعداً شاید بتوانیم»، اما در متن نیست. اگر بر این باوریم که راه حل دو دولتی تنها راه حل است، جامعه بین‌المللی باید بسیار بیشتر مشارکت کند و این را نه به عنوان نقطه شروع، بلکه به عنوان نقطه پایان بازی در نظر بگیرد. اگر نابودی یا مهاجرت اجباری فلسطینی‌ها را کنار بگذاریم، راه‌حل چیست؟ وقتی این سوال را از دولت نتانیاهو می‌پرسیم، تنها پاسخی که می‌گیریم این است؛ «ما راه‌حل دو دولتی را نمی‌خواهیم». می‌پرسیم چه می‌خواهید؟ و این همان چیزی است که جامعه بین‌المللی باید بارها و بارها بپرسد تا به دنبال پاسخی باشد که بتواند از یک تراژدی انسانی دیگر جلوگیری کند. در ایرلند شمالی اتفاق افتاد، در اروپا اتفاق افتاد. دشمنان قدیمی امروز همسایگان خوبی هستند و بیشتر از همسایگان خوب، بهترین دوستان هستند. باید امکان پذیر باشد، اما برای این که [این امکان] فراهم شود، زمین باید تقسیم شود. آنها نمی‌توانند با هم زندگی کنند، آنها باید در کنار هم، در صلح و امنیت زندگی کنند، اما هر کدام با خانه، سرزمین، دولت، قلمرو و ظرفیت سیاسی خود. این یکی از مهمترین چیزهایی است که اروپایی‌ها باید حل کنند.

منبع: ایسنا

کد خبر 750686

دیگر خبرها

  • وزیر اقتصاد: رشد اقتصادی سال ۱۴۰۲ یکی از باکیفیت‌ترین رشدهای اخیر ایران است
  • آحاد مردم در نظارت و مدیریت اقتصادی مشارکت خواهند داشت
  • رشد اقتصادی سال ۱۴۰۲ یکی از باکیفیت‌ترین رشدهای اخیر ایران است
  • چشم‌انداز صندوق بین‌المللی پول از اقتصاد ایران و جهان
  • بخش خصوصی؛ امید ایران توانمند
  • بازارهای نوظهور جهان با سریع‌ترین رشد در دوره ۲۰۲۴ تا ۲۰۲۹
  • آمریکا دیگر هژمونی ندارد/ روسیه تهدیدی وجودی برای اروپاست
  • گشتی در اقتصاد جهان | صادرات گاز ترکمنستان به چین از روسیه بیشتر شد
  • سیاست ارزی غلط بانک مرکزی باعث کم اثر شدن رشد اقتصادی/قیمت کالاهای اساسی با قیمت ارز آزاد مچ شده است
  • پیش‌بینی رشد اقتصادی جهان در سال ۲۰۲۴