Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش خبرگزاری بسیج، «فکه روایت سرزمینی است که رمل‌های آن پیکرخونین بسیاری از عزیزان این سرزمین را کفن کرده است ، فکه حکایت آن وادی خشک و سوزان بقیع است؛ فکه، تجلی کربلا و صد ها تن صنوبر پرپر شده بوستان ولایت و تجلی گران حماسه “ارواح التی حلت بفناک” است؛ ولی عجبا که چه زیبا عطش سربازان مطیع مطلق «مهدی موعود» فرو نشست و چه عاشقانه در میان رمل های داغ و سوزان فکه ، جام می از دست ساقی نوشیدند و سیراب شدند و بالهای خسته خویش را گشودند و رفتند و رفتند و رفتند تا اوج پرکشیدند و صدای هلهله کروبیان آن هنگام که بال در بال یکدیگر گشوده بودند و عروج بی قرارانه فرزندان زهرا را جشن می گرفتند ، در ملکوت اعلی طنین افکنده بود، به راستی که مقام قرب الهی گوارای وجودشان باد».

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!


*** منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی
منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی از شمال به میشداغ و برقازه از جنوب به هورالهویزه از شرق به چزابه و شهر بستان و از غرب به شهر العماره عراق و رودخانه دجله منتهی می شد. 
در این منطقه ، رودخانه های متعددی وجود دارد، از جمله« رودخانه دویرج که از کوه های شمالی منطقه سرچشمه گرفته و به هورالسناف می ریزد و رودخانه میمه که سرچشمه آن ارتفاعات ایلام است و به طرف هور بن عمران (جنوب هورالسناف) منتهی می شود». 
در حالی که عدم موفقیت در عملیات رمضان، دورنمای پیشروی در شرق بصره را دور از دسترس نشان می داد، پیروزی در عملیات محرم و تسلط بر زمین های تخت استان میسان، دستیابی به شهر العماره عراق که به عنوان تهدید هم زمان علیه دو شهر بصره و بغداد محسوب می شد را امکان پذیر کرده بود.
به همین منظور و نیز از آن جایی که فرماندهان جنگ ناگزیر بودند در مقابل تجهیزات برتر عراق، زمین سخت را گزینش کرده و درگیری در وضعیت دشوار را به دشمن تحمل کنند، منطقه رملی غرب ارتفاعات میشداغ حدفاصل فکه تا چزابه برای انجام عملیات سرنوشت ساز والفجر انتخاب گردید. 
*** طرح عملیات والفجر مقدماتی
در طراحی عملیات مقرر شد قوای دو قرارگاه کربلا و نجف به طرف العماره تک نمایند. در مرحله اول، قوای قرارگاه نجف در محور طاووسیه تا رشیده، حد فاصل خط تا کانال های آخر را تصرف کرده و در مرحله دوم و در ادامه تک، جناح راست تا حاشیه جنوبی دویرج(پشت جاده آسفالت فکه و در غرب بزرگراه و سرپل حلفائیه) را تصرف نمایند. 
نیروهای قرارگاه کربلا نیز می بایست با استفاده از معابر وصولی جای پای تصرف شده توسط قرارگاه نجف را تا چزابه ادامه داده و در پشت کانال پدافند نمایند.
در مرحله دوم منطقه شرق غزیله و شمال هورالهویزه پاکسازی شده و سرپل غزیله تامین گردد. هم چنین با احداث خاکریز، جناح قوای کربلا می بایست تامین شود تا چنانچه ماموریت قوای نجف در رسیدن به جاده با مشکل مواجه شد، جناح قوای کربلا از تعرض و آسیب دشمن مصون بماند. 
در صورتی که اهداف مراحل اول و دوم عملیات تحقق می یافت، چنین پیش بینی شده بود که با بازسازی یگان ها و ایجاد شرایط مناسب و نیز با توجه به وضعیت دشمن، عملیات در مرحله سوم به سمت العماره ادامه یابد. همچنین مقرر شد در منطقه چیلات و طیب تک فریب انجام شود و لشکر 14 امام حسین علیه‌السلام نیز ماموریت داشت تا در منطقه فاو عملیات فریب انجام دهد. 
***شرح عملیات
عملیات والفجر مقدماتی در ساعت 21و 30 دقیقه روز 17بهمن سال 1361 پس از اعلام رمز مبارک «یاالله، یاالله، یاالله» از پنج محور شمال و جنوب رشیده، صفریه و ارتفاعات چرمر و خاک آغاز شد و نیروها در تاریکی مطلق شب به منظور پاکسازی میادین مین و شکستن خطوط دفاعی دشمن و رخنه در این خطوط پیشروی کردند. وسعت و عمق موانع و استحکامات دشمن و وجود کانال های متعدد که دشمن برای ایجاد آن ها تلاش بسیاری متحمل شده بود، سرعت لازم را از نیروها گرفت. در نتیجه، اگر چه خط اول دشمن شکسته شده بود، لیکن به دلیل عدم پاکسازی منطقه ( در حالی که تاریکی شب رو به پایان بود ) طبیعی به نظر می رسید که امکان استقرار کامل وجود نداشته باشد. 
در واقع تاریکی مطلق شب، عدم الحاق نیروها و پاکسازی منطقه، عمق و وسعت زیاد میادین مین، هوشیاری و اطلاع قبلی دشمن نسبت به وقوع عملیات، عوامل بازدارنده ای بودند که به عدم تامین کامل اهداف مرحله اول عملیات منجر شدند.
به رغم وضعیت موجود به خاطر موقعیت خاصی که به تبع آغاز عملیات در میان مردم ایجاد شده بود و از طرفی به دلیل امیدواری مسئولان و نیز تبلیغات سو دشمن ، مرحله دوم عملیات در ساعت 21 روز 20 بهمن سال1361 به منظور انهدام نیرو و تجهیزات دشمن آغاز گردید. اما این بار نیز عدم هماهنگی در نیروهای عمل کننده و هم چنین هوشیاری دشمن و احاطه او بر راه کارهای خودی، مانع از پیشرفت رزمندگان گردید.


*** استعداد قوای دشمن
مسئولیت پدافند از منطقه عملیاتی (از چیلات تا هورالعظیم) به عهده سپاه چهارم عراق بود. لشکرهای سازمانی این سپاه نیز عبارت بودند از: 
الف ؛ لشکر 14 پیاده ؛ شامل: تیپ 421 پیاده ،تیپ 422 پیاده ،تیپ 18 پیاده کوهستانی
و تیپ گردان تانک سیف سعد ،
منطقه گسترش لشکر 14 عراق از شیب تا پاسگاه دویرج و مقر فرماندهی آن نیز در غرب تقاطع جاده چزابه - غزیله با جاده صفریه بود. 
ب ؛ لشکر 1 مکانیزه؛ شامل:تیپ 108 پیاده ،تیپ 501 پیاده ؛تیپ 1 مکانیزه
تیپ های 92، 93 و 94 پیاده، 34 زرهی و 27 مکانیزه (به عنوان احتیاط) منطقه گسترش این لشکر از پاسگاه دویرج تا پاسگاه پیچ انگیزه و مقر فرماندهی آن نیز در جنوب منطقه بزرگان بود. 
ج ؛ لشکر 10 زرهی؛ شامل: تیپ 17 زرهی،تیپ 42 زرهی،تیپ 34 زرهی،تیپ 24 مکانیزه ،تیپ 412 پیاده
منطقه گسترش این لشکر از پیچ انگیزه (شیار به جلیه) تا جنوب غربی دهلران (چیلات) بود.
د ؛ نیروهای احتیاط؛ شامل:لشکر 3 زرهی، در منطقه شرق هورالسناف جنوبی،تیپ 30 زرهی از لشکر 6 زرهی، در منطقه جنوب زبیدات،تیپ 16 زرهی از لشکر 6 زرهی، در منطقه العماره ،تیپ 25 مکانیزه از لشکر 6 زرهی، در منطقه شرق هورالسناف،تیپ 37 زرهی از لشکر 12 زرهی، در منطقه بزرگان،تیپ 101 پیاده گارد مرزی، در منطقه العماره،تیپ 10 زرهی وابسته به ستاد کل، احتمالا در شمال العماره،تیپ های 48 پیاده و 49 زرهی ار لشکر 11، در منطقه العماره،تیپ 51 زرهی مختلط، در منطقه فکه ،گارد ریاست جمهوری، در منطقه بزرگان و تیپ 704 پیاده در منطقه صفریه تا رشیده
*** استعداد رزمندگان بسیج، سپاه و ارتش 
بعدازعملیات محرم، سپاه پاسداران درصدد گسترش سازمان رزم خودی برآمد، برهمین اساس لشکر فتح به سپاه 3 صاحب الزمان (عج) تبدیل شد و سازمان تمامی تیپ های تابع آن به جز تیپ 44 قمر بنی هاشم علیه‌السلام نیز به لشکر تغییر یافت. 
لشکر ظفر نیز سپاه 11 قدر را تشکیل داد و در نتیجه دو تیپ 27 و 31 آن به لشکر تبدیل شدند و سه تیپ جوادالائمه علیه‌السلام،امام رضا علیه‌السلام و امام صادق علیه‌السلام نیز لشکر نصر5 را به وجود آوردند. همچنین، یک تیپ مستقل به نام تیپ 10 سید الشهدا علیه‌السلام تشکیل شده و تحت امر این سپاه در آمد. 

لشکر فجر هم با تیپ های المهدی (عج)، امام سجاد علیه‌السلام و ثارالله به سپاه هفتم حدید تبدیل شد. در این میان لشکر فجر با همان سازمان لشکر باقی ماند، تیپ ثارالله نیز که به لشکر تبدیل شده بود، به اتفاق لشکر قدس (شامل: لشکر 7 ولی عصر و تیپ 15 امام حسن) و لشکر 8 نجف تحت امر سپاه هفتم قرار گرفتند. 
به این ترتیب با گسترش سازمان رزم سپاه پاسداران و ایجاد سه سپاه عملیاتی، قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم جهت انجام این عملیات استعداد زیر را در نظر گرفت:
قرارگاه کربلا هدایت نیروهای زیر را به عهده داشت:
سپاه 3 صاحب الزمان (عج)،لشکر 14 امام حسین علیه‌السلام با استعداد 8 گردان،لشکر 25 کربلا به استعداد 11 گردان،لشکر 17 علی بن ابی طالب علیه‌السلام با استعداد 14 گردان،تیپ مستقل 44 قمربنی هاشم علیه‌السلام با استعداد 5 گردان وسپاه 7 حدید
قرارگاه قدس هدایت نیروهای زیر را عهده داشت: 
لشکر 7 ولی عصر (عج) با استعداد12 گردان،تیپ 15 امام حسین علیه‌السلام با استعداد 10 گردان،لشکر 8 نجف اشرف با استعداد 14 گردان،لشکر 41 ثارالله علیه‌السلام با استعداد 11 گردان،لشکر 19 فجر با استعداد 24 گردان
قرارگاه نجف هدایت نیروهای زیر را به عهده داشت: 
سپاه 11قدر،لشکر 27 محمد رسول الله ص با استعداد 24 گردان،لشکر 31 عاشورا با استعداد 13 گردان،تیپ مستقل 10 سیدالشهدا علیه‌السلام با استعداد 7 گردان
یگان های ارتش جمهوری اسلامی نیز زیر تحت امر فرماندهی این عملیات بودند از جمله :،لشکر 16 زرهی با استعداد 6 گردان تانک و 6 گردان مکانیزه،تیپ 84 خرم آباد با استعداد 4 گردان پیاده و 1 گردان تانک، 
توپخانه رزمندگان ایرانی نیز با استعداد ،ارتش 16 گردان وسپاه با 7 گردان فعال بودند.

***بررسی عملیات
از ابتدای پیشروی نیروهای خودی از نقطه رهایی تا رسیدن به خط دوم دشمن بیش از 16 نوع مانع از سوی دشمن تعبیه و ایجاد شده بود و یا به صورت عارضه طبیعی منطقه وجود داشت. دشمن با این اقدامات در واقع آن چه را به صورت تجربه از عملیات های گذشته به دست آورده بود، تقریبا به صورت کامل در منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی اجرا کرد.
ارتش عراق سعی داشت با موانع یاد شده تا حد امکان در پیشروی نیروهای ایرانی تاخیر بیاندازد. از این رو، موانع مزبور به منزله زنگ خطر و عامل هشدار دهنده محسوب می شد. و از طرفی به طور طبیعی توان نیروها را جهت تامین اهداف در شب می گرفت، علاوه بر این، گرفتن جناح و به کارگیری نیروی احتیاط دو موضوع قابل توجه بود که در تاکتیک های دشمن در عملیات والفجر مقدماتی مشاهده گردید. 
موضوع دیگر اینکه در گذشته نیروهای هجومی و اصلی دشمن در خطوط حضور داشتند و به طور طبیعی در معرض آسیب پذیری نیروهای مهاجم بودند؛ لیکن در این عملیات نظر به این که دشمن شکستن خط را برای خود مفروض می دانست، نیروهای هجومی اش را در احتیاط قرار داد و با گذاردن نیروهای پدافندی در خط و عمق بخشیدن به میادین مین و ایجاد موانع دیگر عملا سعی بر این داشت که پس از گرفتن توان نیروهای مهاجم با وارد کردن نیروهای اصلی خود مناطق تصرف شده را باز پس گیرد. 
***نتایج عملیات
در این عملیات علاوه بر انهدام قابل توجه تیپ های 905 و 704 و یک گردان از نیروهای سودانی، تعداد 113 تن از نیروهای دشمن اسیر شدند.
دشمن در این عملیات 2500 کشته و زخمی و 113 اسیر برجای گذاشت.
بر اساس گزارش های متعدد مراکز نظامی و استراتژیک ، با این عملیات طراحان نظامی کشورمان دریافتند که عملیات های بعدی باید در مناطق عاری از نقاط قوت دشمن (موانع، آتش توپخانه و...) انجام شود. از سوی دیگر، مناطق انتخابی باید به گونه ای باشند که ضعف های خودی در آن کم تر بوده و جنگ متکی به نیروهای انسانی در آن مناطق عملی باشد. مضافا به اینکه فرماندهان سپاه پاسداران به این نتیجه رسیدند که باید ضمن پرهیز از انتخاب مناطق با عمق زیاد، این انتخاب متناسب با قوای خودی باشد. 
سردار قاسمی فرمانده وقت اطلاعات وعملیات لشگر حضرت رسول درعملیات والفجر مقدماتی درجمع دانشجویان با اشاره به هوشیاری دشمن قبل از انجام این عملیات، گفت: « سردار شهید حسن باقری قبل از عملیات و در جلسات گوناگون، مخالفت خود را با طرح این عملیات اعلام کرده بود.
پس از آگاهی عراق از انجام عملیات نیروهای جمهوری اسلامی در فکه و اطلاع از محورها و اهداف آن که فتح شهر مهم و استراتژیک 'العماره' بود، در مدت کوتاهی تمام زمین رمل ( خاک نرم ) فکه به طور بی سابقه ای با همکاری کشورهای غربی مسلح شد.
این موانع عریض و طویل شامل ؛ میدانهای مین عظیم،کانالهای آب و خشک و حجم وسیعی از سیم خاردارهای حلقوی و حتی به توصیه کارشناسان نظامی غرب، خاکریزی در منطقه ایجاد نشد و استدلال آنها این بود که اگر خاکریزی ایجاد شود، نیروهای ایران پس از تصرف آن، به عنوان جان پناه و سدی پدافندی در مقابل پاتک های سنگین عراق تبدیل خواهد شد و این تجربه ای بود که در عملیات های گذشته ایران داشتند.
در چنین شرایطی،شهید حسن باقری فرمانده وقت عملیات سپاه، منطقه فکه را جهت انجام عملیات، بسته اعلام نمود و آن سردار متفکر و نابغه جنگ ، توجهش را جهت طراحی جدید، به سمت شمال فکه برد ولی متاسفانه در حین جمع آوری اطلاعات برای طراحی عملیات در شمال فکه، در یکی از محل دیدها در خطوط اول رزم،در روز نهم بهمن ماه 1361 به شهادت رسید.
سپس در شامگاه 17 بهمن ماه سال 61، علیرغم نظر آن شهید، عملیات والفجر مقدماتی در همان جبهه میانی فکه انجام شد و با وجود ایثار و از خودگذشتگی های بسیار و عبور از موانع متعددی قریب به شانزده رده دفاعی درنهایت، بدون دست آوردی برای جمهوری اسلامی به پایان رسید».
قاسمی افزود: در آخر باید یادی کنیم از پاسدار شهید محمد حسین حیدری،فرمانده یکی از گروهانهای گردان محبین تیپ 15 امام حسن مجتبی ع که در آن شب عملیات مفقود شد و تاکنون پیکرمطهرش رخ ننمود و یاد و خاطره آن بسیجی های مظلوم و بی نام و نشان، که غریبانه سربر کویر گرم فکه و هرجایی از جبهه نهادند،هماره در دل و جان و کردارمان، ماندگار و جاوید باد و شادی ارواح پاک شان، نجوا می کنیم فاتحه ای از سر اخلاص و ارادت که کمترین حق شناسی است از نیک مردانی که هرچه داریم و به آن مفتخریم، از برکت خونهای پاکشان است.

منبع: بسیج نیوز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت basijnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «بسیج نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۷۰۶۴۳۴۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

یک روایت از جهادگران در عملیات بیت‌المقدس

اواسط اردیبهشت ۱۳۶۱ برای عملیات آزادسازی خرمشهر به منطقه برگشتیم. اغلب نیروهای‌مان را که بیش از یکصد نفر بودند، برای عملیات بردیم. از رقابیه تا جایی که باید مستقر می‌شدیم، ۱۵۰ کیلومتر فاصله بود.

به گزارش ایسنا، بهره‌گیری از انگیزه‌های دینی و میهنی برای آزادسازی خرمشهر، طراحی مناسب و برنامه‌ریزی‌شده، انسجام ارتش و سپاه، سرعت عمل، راهکار عبور از رودخانه، گستردگی منطقه نبرد، تأثیرات منطقه‌ای و بازتاب جهانی، عواملی هستند که زوایای گوناگون نبرد بیت‌المقدس را نسبت به سایر نبردهای دوران ۸ سال جنگ تحمیلی متمایز می‌کنند و باعث می‌شود که نبرد بیت‌المقدس و آزادی خرمشهر قله افتخارات هشت سال دفاع مقدس محسوب ‌شود.

روایت حسین دولتی

حسین دولتی از رزمندگان و اعضای جهاد سازندگی استان سمنان در دوران دفاع مقدس، در بخشی از کتاب خاطرات خود «جنگ، منهای اسلحه» به بیان اقدامات جهادی خود و دیگر جهادگران در هموارسازی جاده‌های منطقه عملیاتی بیت‌المقدس پرداخته است:

 اواسط اردیبهشت ۱۳۶۱ برای عملیات آزادسازی خرمشهر به منطقه برگشتیم. اغلب نیروهایمان را که بیش از صد نفر بودند، برای عملیات بردیم. از رقابیه تا جایی که باید مستقر می‌شدیم، ۱۵۰ کیلومتر فاصله بود.

در مسیر، وقتی از اهواز عبور کردیم، هیچ‌کس جز رزمندگان در شهر نبودند. شهر کاملاً تخلیه شده بود. آن‌قدر شهر خلوت بود که با تریلی از هر خیابانی که می‌خواستیم رد می‌شدیم. توپخانه دشمن هم مرتب اهواز را می‌زد.

محل استقرار ما در جاده اهواز به خرمشهر، در پانزده کیلومتری اهواز و نزدیک ایستگاه قطار بود.

مرحله اول عملیات شروع شد. در مقر، جلسه‌ای خصوصی با فرماندهانمان، ابوالفضل حسن بیگی و مسئولان ستاد گرفتیم. آنجا به ما گفتند که باید چه کاری انجام بدهیم.

سمت چپ ما رودخانه کارون بود. زمین‌های کشاورزی زیادی به چشم می‌خورد؛ ولی چند سالی می‌شد که کسی در روستا نبود تا کشاورزی کند. از وسط زمین‌های کشاورزی گذشتیم تا به نخلستان‌ها رسیدیم.

از ما خواستند یک‌راه فرعی از وسط نخلستان‌ها به سمت دارخوین بزنیم. می‌خواستند از این راه، دشمن را در سمت غرب کارون غافل‌گیر کنند.

از همان روز کار را شروع کردیم. باید طوری کار می‌کردیم که کسی متوجه نشود. مسیری نبود که ما آن را ادامه بدهیم. تقریباً بیراهه بود و باید خودمان جاده می‌ساختیم. شش نفر بودیم. یک گریدر راه را صاف می‌کرد و می‌رفت.

با کامیون‌های لیلاند و تریلی با تانکر بیست هزار لیتری، نفت سیاه می‌پاشیدیم. من تریلی داشتم. مسیری که باید آماده می‌کردیم، حدود سی کیلومتر بود.

روزی سه چهار بار نفت سیاه را از شرکت نفت بار می‌زدم و روی جاده می‌پاشیدم. سمت راست ما خط مقدم بود و در فاصله پانصد متری، نی‌های بلندی دیده می‌شد. ما این‌طرف نیزار بودیم و دشمن آن‌طرف. بین ما هم آبی بود که از کارون می‌رفت.

با ماشین از پشت نی‌ها می‌رفتم؛ ولی چون ارتفاع ماشین زیاد بود، دیده می‌شد. رزمنده‌هایی که آنجا بودند، اعتراض می‌کردند و می‌گفتند: اینجا نیا! به هوای تو ما رو هم می زنن ولی ما باید جاده را احداث می‌کردیم.

به فرمانده گفتم رزمنده‌هایی که در مسیر مستقر هستند، اعتراض می‌کنند که ماشین شما باعث می‌شود سنگرهای ما زیر آتش دشمن برود. فرمانده گفت: شب برو تا توی دید دشمن نباشی و رزمنده‌ها هم ناراضی نباشن. بعدازآن، فقط شب برای نفت پاشی می‌رفتم؛ ولی شب هم مشکلات زیادی داشتم. مسیر را نمی‌دیدم و گاهی گله‌های گراز از جلوی ما رد می‌شدند.

آن شب تا اذان صبح در خط بودم. مرحله دوم عملیات بود. نزدیک اذان به مقر برگشتم. تیربارهای دشمن یکسره کار می‌کرد و تمام بیابان روشن‌شده بود.

نماز خواندم و در کانتینر خوابیدم. ساعت هشت صبح، یکی مرا صدا کرد و گفت: حاجی، بلند شین که عراق رفت. با تعجب پرسیدم: عراق کجا رفت؟! گفت: عقب‌نشینی کردن.

باورمان نمی‌شد. گفتم: من دو ساعت قبل، از منطقه اومدم. یکسره عراق داشت می‌کوبید. چطور الان ول کرد و رفت؟! بنده خدا قسم می‌خورد که باور کنید دشمن فرار کرده و آن‌طرف هیچ‌کس نیست.

بازهم باور نکردم. بلند شدم تا خودم ببینم. سوار تویوتا شدم و تا جایی که جاده را بریده بودند تا آب رهاشده به کارون برگردد، رفتم. دیدم تعداد زیادی از رزمنده‌ها آنجا ایستاده‌اند. جمعیت را که دیدم، باورم شد عراق منطقه را تخلیه کرده است. آن‌ها برای اینکه محاصره نشوند تا مرز عقب‌نشینی کرده بودند.

نزدیک صد متر از جاده را آب برده بود. رزمنده‌ها ایستاده بودند و نمی‌دانستند چطور از آب رد شوند. ابوالفضل حسن بیگی گفت: برو لودر رو بیاور. چند لودر و بلدوزر برای شب عملیات در خط استتار کرده بودیم. رفتم تریلی را برداشتم و یک بلدوزر و یک لودر را بار زدم.

راه باز شده بود. اول پیاده‌ها از جاده رفتند و بعد آمبولانس‌ها و بعد هم ماشین‌های سبک ولی به من اجازه ندادند بروم. گفتند منتظر بمون تا جاده سفت بشه. تریلی را پارک کردم و پیاده شدم. کمی جلوتر رفتم. داخل آب، گونی چیده بودند و رزمنده‌ها از روی گونی می‌پریدند. اطرافش پر از مین بود. می‌آمدند روی خط آهن و از روی آن عبور می‌کردند.

از خط آهن رد شدم و به نیزارها رسیدم. در همین حال بودم که گفتند: جلوتر نیا! اومدی وسط میدان مین! گفتم: از روی خط آهن اومدم. گفتند: این تله س.از همون جاهایی که پاگذاشتی و اومدی، برگرد. تعدادی از رزمندگان مشغول خنثی کردن مین بودند.

تا ساعت سه بعدازظهر آنجا بودم و سپس از جاده اهواز خرمشهر به سمت مرز رفتم. عراقی‌ها کل مسیر را با بلدوزر شخم زده بودند. همه‌جا پر از چاله بود و این موضوع، سرعت پیشروی ایرانی‌ها را کند می‌کرد.

جلو رفتم تا به پادگان حمیدیه رسیدم. شب آنجا ماندم. صبح مسیر را ادامه دادم تا به قرارگاه امام رضا (ع) در هشتاد کیلومتری جاده اهواز خرمشهر رسیدم. آنجا ایستگاه راه‌آهن بود که حسینیه نام داشت. این ایستگاه زمانی فعال بود که عراقی‌ها از بصره به آنجا می‌آمدند یا از ایران می‌خواستند به عراق بروند. جاده اهواز به بصره ارتفاع زیادی داشت. عراق این جاده را به‌عنوان سنگر در اختیار گرفته بود.

در مرحله سوم عملیات، در قرارگاه امام رضا (ع) مستقر شدیم تا جاده اهواز به بصره را بازسازی کنیم. برای عملیات‌های بعدی و پشتیبانی نیروها که در آن منطقه مستقر بودند و عملیات می‌کردند، نیاز به این جاده بود. جاده سه متر عرض داشت و خیلی خراب بود. باید به‌طور اساسی آن را بازسازی می‌کردیم.

شب و روز کارم جاده‌سازی و نفت پاشی بود. عراقی‌ها هرچه در مسیر بود، از تیر برق و ریل و تخته را جمع کرده و برای خودشان سنگر درست کرده بودند. هر ماشین که رد می‌شد، کلی گردوخاک راه می‌افتاد. من هم مدام در مسیرهای پرتردد نفت می‌پاشیدم تا گردوخاک کمتر شود.

شب مرحله سوم عملیات بیت‌المقدس، در شلمچه مشغول نفت پاشی بودم. ساعت دوازده یا یک نصفه‌شب بود که از خط برگشتم. به من گفتند: حاج‌آقا حسن بیگی گفته توی رقابیه جلسه داریم. باید بیای.

با چند تا از بچه‌ها راه افتادیم. به پادگان حمیدیه رسیدیم. شب آنجا خوابیدیم و صبح حرکت کردیم. در راه، از دامادمان، علی‌اصغر کلامی صحبت می‌کردند که چهارتا بچه دارد و دو تا از آن‌ها دوقلوی چندروزه هستن. شک کردم. همه ناراحت بودند. پرسیدم: اتفاقی براش افتاده؟ گفتند: شهید شده.

علی‌اصغر به‌عنوان راننده بلدوزر در رقابیه مستقر بود. گفتند: سوار ماشین بوده که توی رود کرخه افتاده و آب اون رو با خودش برده. نگران خواهرم بودم که چطور این خبر را به او بدهم.

به همان‌جایی رفتیم که علی‌اصغر در آب افتاده بود. باید پیدایش می‌کردم. سوار قایق شدیم و رفتیم. سمت پایین رودخانه، پشت یک درخت گیرکرده بود. به شکم روی آب افتاده بود. او را برگرداندم. خودش بود.

سریع از داخل ماشین پتو آوردیم و او را داخل پتو گذاشتیم و به عقب منتقل کردیم. به بستگانم در سرخه زنگ زدم و خبر دادم که علی‌اصغر شهید شده و پیکرش را فردا ظهر می‌آورم.

شادی آزادی خرمشهر و غم فراق یاران

خرمشهر آزادشده بود و همه خوشحال بودند. من هم خوشحال بودم ولی وقتی چشمم به پیکر علی‌اصغر می‌افتاد، غم و اندوه وجودم را فرامی‌گرفت. به خواهرم فکر می‌کردم و چهار فرزندی که باید بدون پدر، بزرگ می‌کرد.

بعد از مراسم هفتم شهید، می‌خواستم دوباره به جبهه برگردم. همسرم مخالفتی نکرد. اگر صبر و همراهی‌اش نبود، نمی‌توانستم راهی جبهه شوم.

وقت رفتن گریه کرد و گفت: من بعد از شما چی کار کنم؟ گفتم: مرگ و زندگی دست خداس و ما هم باید راضی به رضای خدا باشیم. شما هم راضی باش تا اجرت ضایع نشه. همسرم پیش پدر و مادرم بود و آن‌ها هوایش را داشتند تا بتوانند با خاطرجمع به جبهه بروم.

منبع:

اصغر زاده چوبدار، محمد، جنگ منهای اسلحه، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، تهران ۱۴۰۲، صص ۱۲۵، ۱۲۶، ۱۲۷، ۱۲۸، ۱۲۹، ۱۳۰، ۱۳۲، ۱۳۳

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • زندانی شدن یک معلم به‌خاطر تشابه اسمی با یک فرمانده
  • جزئیات خنثی‌سازی عملیات جاسوسی آمریکا و اسرائیل در یمن
  • استقرار اولین گروه از نیرو‌های رزمی فرانسه در اوکراین
  • حمله موشکی حزب‌الله به مقر فرماندهی لشکر اسرائیل در جولان
  • استقرار اولین گروه از نیروهای رزمی فرانسه در اوکراین
  • «وعده صادق» بخشی از توانایی های ایران را نشان داد
  • یک روایت از جهادگران در عملیات بیت‌المقدس
  • عملیات ترکیبی رزمندگان فلسطینی در نبرد ۱۵ ساعته با اشغالگران
  • این مرد بخاطر شباهت اسمی با یک فرمانده سپاه، ۳ سال در زندان انفرادی بود
  • یک مکالمه بیسیمی با عراقی‌ها درباره صدام