روایت اتفاقی عجیب برای زن میانسال در توالت
تاریخ انتشار: ۴ فروردین ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۷۸۱۲۴۸۱
به گزارش سرویس حوادث جام نیـوز، دختر جوان، خسته از کار روزانه از خودرو پیاده میشود. نگاهی به ساعتش میاندازد و با قدمهای تندتر به سوی خیابان فرعی حرکت میکند. ساعت از ۴ گذشته است و او کمی برای مادرش نگران است. صبح به علت عجله، تلفن همراه خود را در خانه جا گذاشته و در طول روز فقط یکبار موفق به تماس با مادرش شده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
آخرین بار ساعت ۱۱:۰۰ از محل کار به او تلفن زده و از آن پس همه زنگ هایش بی پاسخ مانده است.
وارد کوچه میشود و از دور به ساختمان نگاه میکند. یکی از همسایهها درحال گشودن در اصلی ساختمان او را میبیند و منتظر میماند.
- خسته نباشی، امروز زودتر رسیدی خونه. -یه ساعت زودتر اومدم. مامانم با شما نبود؟ - ساعت ۱۱ من رفتم بیرون که «مهناز» و از مدرسه ببرم خونه مادرم. قرار بود مادرت ساعت یک بیاد جلوی «سونا». هرچی منتظر شدم نیومد. زنگ زدم گوشی رو جواب نداد. -من هم ساعت ۱۱ باهاش صحبت کردم. گفت که میخواد بره «سونا»
در حال صحبت وارد ساختمان میشوند. زن همسایه در طبقه همکف به طرف آپارتمان میرود و دختر که حالا نگرانی بیشتری در چهره اش دیده میشود، نگاهی به آسانسور میاندازد که در طبقه چهارم گیر کرده است.
آنگاه با شتاب از پلهها بالا میرود. نفس زنان به طبقه سوم میرسد. پیش از آنکه کلید را بیابد، زنگ میزند و همزمان داخل کیفش به دنبال کلید میگردد. صدایی میشنود، ابرو در هم میکشد و گوش تیز میکند. صدای مادرش قابل تشخیص است، اما به درستی که کلمات را درنمی یابد.
لحن کلامش به گونهای است که انگار تقاضای کمک میکند. به سرعت در را میگشاید و به درون میرود. درداخل آپارتمان، کیفش را پرتاب میکند و به جستجو بر میآید. - مامان! کجایی؟
- بیا اینجا، توی توالت.
صدای مادرش را به وضوح میشنود، کمی خسته و بیمار به نظر میرسد. شتابان به سوی توالت میدود و سعی میکند در را بگشاید، اما از داخل قفل است.
-در قفله که مامان! وازش کنم ببینم. -نمیتونم. اینجا گیر افتادم. -چه جوری گیرافتادی، چی شد؟ - دستم گیر کرده. از یکی کمک بگیر. - بذار یه چیزی بیارم اول درو واکنم. به سرعت به طرف آشپزخانه میدود و کشوها را میگردد.
قفل در بدون کلید است و از این سو به کمک یک پیچ گوشتی، به راحتی میتوان آن را باز کرد. وسایل داخل کشو را بیرون میریزد. یک چاقوی بزرگ و یک قاشق بر میدارد و به سمت توالت میدود. صدای مادر همچنان شنیده میشود.
- زنگ بزن اورژانس، یا ۱۱۰ یکی بیاد کمک. - چی شده مامان؟ مگه زخمی شدی؟ - نه. دستم گیر کرده.
دختر با قدرت دسته چاقو را میچرخاند و در را باز میکند. مادر پیرش خسته و رنگ پریده به حالت نیم خیز مانده و از فرط خستگی و درد به خود میپیچد.
دست راستش داخل سوراخ «توالت فرنگی» گیر افتاده و او را اسیر کرده است. دختر به سمت او میدود و سعی میکند دستش را خلاص کند.
- نمیشه دختر! ول کن. اگه با زور درمیومد که خودم درمی آوردم. یه چیزی بیار روش بشینم. کمرم داره میترکه. چند ساعته اینجوری موندم.
دختر به سمت حمام میدود. چهارپایه پلاستیکی کوچک را بر میدارد و باز میگردد درحالیکه سعی میکند مادرش را روی چهارپایه بنشاند با او حرف میزند.
-بشین تا برم یه متکا بیارم بذارم زیرت. - نمیخواد متکا کثیف میشه. - فدای سرت میندازیمش بیرون. - اول زنگ بزن به ۱۱۰
دختر درحال بیرون رفتن همچنان با مادرش حرف میزند و شتابان خود را به تلفن میرساند. - باید به ۱۲۵ زنگ بزنم. آتش نشانی.
متکا را با دست پیش میکشد و با تلفن شماره میگیرد. صدای مادرش همچنان شنیده میشود. مادر داخل توالت خودش را جابجا میکند و چهارپایه پلاستیکی از زیر بدنش درمی رود.
- آتش نشانی واسه چی؟ من که آتیش نگرفتم. بیا این چهارپایه در رفت.
دختر با شتاب، به مادرش نزدیک میشود و درحالیکه جواب میدهد برای اصلاح وضعیت بدن او تلاش میکند.
- «آتش نشانی» که فقط مال آتیش سوزی نیست. هر مشکلی داشته باشی حل میکنه. این همه تبلیغ میکنن، نشنیدی؟
- وا. به حق چیزای نشنیده.
- مادر من! سال هشتاد و پنجه، زمان قاجار که نیست. - خیلی خب پس زنگ بزن دیگه.
زنگ «نجات» در ایستگاه ۶۰ به صدا در میآید. افراد گروه نجات ۱۱ به سرعت از محوطه به سمت خودروها میدوند و خیلی زود از ایستگاه خارج میشوند. صدای آژیر در خیابان مقابل ایستگاه میپیچد و خودروهای عبوری راه باز میکنند.
داخل آپارتمان، زنگ به صدا درمی آید و دختر با خوشحالی در را میگشاید و با گوشی دربازکن صحبت میکند.
-تشریف بیارین طبقه سوم.
گوشی را میگذارد و درآپارتمان را میگشاید. چند لحظه بعد نجاتگران وارد ساختمان میشوند و با هدایت دختر به سمت دستشویی میروند.
-مادرم ساعت ۱۱ یا یه خورده دیرتر، داشته توالت فرنگی رو تمیز میکرده. سیفون کشیده دست راستش با آب رفته تو گلویی گیرکرده.
«میر منصور موسوی» و همکارانش که پیش از این چنین تجربهای داشته اند به محض رؤیت مادر، به معاینه او میپردازند. هیچ راهی برای رهایی نیست مگر آنکه کاسه توالت فرنگی شکسته شود.
-خانوم ببخشین، یه خورده کار داره. باید کاسه رو بشکنیم، اون هم با احتیاط. اشکالی نداره؟
- پاهام و کمرم داره میترکه. یه فکری به حال دردم بکنین. بقیه اش مهم نیست.
موسوی از همکارش میخواهد که وسایل را آماده کند. آنگاه خودش با جابجایی چهارپایه و متکا، از دخترش میخواهد که کاناپه یا وسیله بلندتری را آماده کند. دراین فاصله، چکش، پیچ گوشتی و ابزار دیگر آماده میشود.
-یه پلاستیک یا ملافه لازم داریم. خورده چینی خیلی تیزه. به سرو صورت ایشون صدمه میزنه.
دختر متکای دیگری را زمین میگذارد و با شنیدن جملات موسوی به سرعت به طرف اتاق برمی گردد.
موسوی یکبار دیگر وضعیت را به دقت بررسی میکند. همزمان همکارش وضعیت بدن زن مصدوم را اصلاح میکند. زن به سختی جابجا میشود، ابرو درهم میکشد و تکیه میکند. آنگاه با رضایت نفسی میکشد و چشمانش را میبندد نجاتگران با استفاده از ملافه، پردهای مقابل صورت زن میگیرند و «موسوی» به آرامی کارشکستن کاسه توالت را آغاز میکند.
خردههای چینی به اطراف میپاشد و ضربهها با احتیاط فرود میآیند.
چند دقیقه بعد بالاخره دست زن آزاد میشود و نجاتگران نفسی به راحتی میکشند زن تقریبا روی زمین ولو میشود و از درد به خود میپیچد. دختر تشکر میکند.
نجاتگران از آپارتمان بیرون میروند و مادر ودختر با نگاهی سپاسگزار، آنها را بدرقه میکنند. گاهی یک اتفاق ساده هم میتواند مرگبار باشد.
میزان
110
منبع: جام نیوز
کلیدواژه: کوچه زن میانسال توالت روایت عجیب
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.jamnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۷۸۱۲۴۸۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مجازات دختری که باعث مرگ مادر معتادش شد
فروردین سال ۹۸ دختر جوانی به نام نرگس در تماس با مرکز فوریتهای پلیسی ۱۱۰ مدعی شد که پس از درگیری با مادرش، او به طور ناخواسته فوت کرده است.
پس از آن مأموران به محل حادثه که خانهای در جنوب تهران بود، رفتند و با جسد زن ۶۵ سالهای به نام مریم که آثار خونریزی روی سرش پیدا بود، مواجه شدند.
نرگس در توضیح ماجرا به مأموران گفت: مادرم به لحاظ روانی مشکلات زیادی داشت و مجبور بود هر روز تعداد زیادی قرص مصرف کند به همین خاطر تعادل روانی نداشت و مدام با هم دعوا میکردیم. چند ساعت قبل دوباره با هم بحثمان شد و کارمان به درگیری کشید و مادرم با سرعت به آشپزخانه رفت و چاقویی برداشت و به سمتم حمله کرد و من هم برای دفاع از خودم او را هل دادم که سرش به دیوار خورد و از حال رفت. بعد برای اینکه خودم را آرام کنم، قلیان درست کردم و به تراس رفتم تا بکشم، اما مادرم دوباره به تراس آمد و لگدی به قلیان زد و با چاقو چند ضربه سطحی به پا و شکمم زد.
با اینکه مجروح شده بودم، اما وقتی دیدم از سرش خون میآید دستهایش را گرفتم تا آرام بگیرد، اما او عصبانیتر شد و گفت باید از خانه بروم. من هم با ناراحتی از خانه بیرون رفتم. میخواستم قرصهایش را بخرم، اما بعد از دو ساعت که برگشتم در را باز نکرد. نگران شدم و با آتشنشانی تماس گرفتم. وقتی در را باز کردند با جسد مادرم رو به رو شدیم. پس از آن جسد با دستور قضایی به پزشکی قانونی منتقل شد.در تحقیقات بعدی مشخص شد که مادر و دختر هر دو به مواد مخدر شیشه اعتیاد داشتهاند.
در این میان پزشکی قانونی در گزارشی اعلام کرد: «علت فوت ضربه مغزی و خونریزی بوده است.» با اعلام این گزارش، پدر و مادر مریم و پسرش (دایی متهم) علیه نرگس شکایتی را ثبت کردند و خواستار قصاص او شدند.
با تکمیل تحقیقات، پرونده برای رسیدگی به شعبه ۱۲ دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در دادگاه چه گذشت
در ابتدای جلسه، اولیای دم درخواست قصاص کردند. سپس متهم به جایگاه رفت و ضمن رد اتهام قتل عمد گفت: ۷ سال قبل پدرم، من و مادرم را تنها گذاشت و رفت و من و مادرم با هم زندگی میکردیم تا اینکه چندی قبل با پسر همسایهمان دوست شدم و او با فریب، من را مورد آزار و اذیت قرار داد که شکایت کردم و او را به تبعید و شلاق محکوم کردند.
یکی از روزهایی که با مادرم برای پیگیری پرونده رفته بودیم، مادرم زمین خورد و سرش با جدول کنار خیابان برخورد کرد و بعد از مدتی فراموشی گرفت و مشکل روانی پیدا کرد تا جایی که دست به خودکشی زد و یک بار هم نزدیک بود خانه را به آتش بکشد. او سر هر موضوعی با من درگیر میشد. آنقدر به من فشار روانی وارد شد که به خانه داییام در شهرستان رفتم. نمیخواستم به خانه برگردم، اما مادرم بارها با من تماس گرفت و التماسم کرد تا برگردم و من هم دلم سوخت و دوباره به خانه برگشتم، با این حال دوباره درگیریهای ما شروع شد.
من در این سالها خیلی سختی کشیدم، اما من قاتل مادرم نیستم.در پایان جلسه، قضات برای صدور رأی وارد شور شدند و با توجه به مدرکهای موجود در پرونده، متهم را به قصاص محکوم کردند. وقتی حکم در شعبه ۴۱ دیوان عالی کشور مهر تأیید خورد و قطعی شد، دختر جوان در یک قدمی چوبه دار قرار گرفت.
رضایت اولیای دم و محاکمه از جنبه عمومی جرم
در حالی که زمان زیادی تا اجرای حکم نمانده بود او توانست پیش از اجرای حکم رضایت اولیای دم مقتول را جلب کند.بدین ترتیب وی از جنبه عمومی جرم پای میز محاکمه رفت. در جلسه رسیدگی که در شعبه ۱۲ دادگاه کیفری یک استان تهران برگزار شد، متهم به با تکرار اظهاراتش گفت: در مدت ۵ سالی که در زندان بودم یک شب آرام نخوابیدم و عذاب وجدان نابودم کرد. حالا از قضات درخواست میکنم در حد امکان در مجازاتم تخفیف قائل شوند تا بتوانم دوباره آزاد شوم.
در پایان جلسه، قضات برای صدور رأی وارد شور شدند و طبق ماده ۶۱۲ قانون مجازات اسلامی، وی را به ۱۰ سال حبس با احتساب روزهای بازداشتی محکوم کردند.
منبع: روزنامه ایران
tags # اخبار حوادث سایر اخبار (تصاویر) این گوسفند غولپیکر چینی از پورشه هم گرانتر است! قارچهای زامبیِ سریال آخرین بازمانده (The Last Of Us) واقعی هستند! (تصاویر) عجیب و باورنکردنی؛ اجساد در این شهر خود به خود مومیایی میشوند آخرین حسی که افراد در حال مرگ از دست میدهند، چه حسی است؟