کاپوزی جنونِ بازیگوشی
تاریخ انتشار: ۲۱ خرداد ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۹۱۰۲۷۱۰
داستانِ بلند "کاپوزی" نوشته "رضا کاظمی" روایتی متفاوت از نویسندهای تنها به نام "علی ارجمند زوار" است. او نامهنگاری را تنها راه ارتباط خود و ناشرش قرار داده است.
به گزارش ایمنا، پیشنوشت: داستان بلند "کاپوزی" در دستهبندی داستانهایِ خلاق قرار میگیرد. این کتاب، اولین اثر بلند "رضا کاظمی" پزشک و منتقد صاحب نام سینما است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
آقای کاظمی
با عرض سلام و احترام
بیمقدمه عرض میکنم، بهتر است بروید و به همان پزشکیتان برسید و دست از سر داستان و داستان نویسی بردارید. اینجور کارها، باید در ژن و دیانای و همین اصطلاحات پزشکی باشد و اگرنه، هرکس میتواند با مشتی نامه و نامهنگاری داستان نویس شود آقا.
با تقدیم احترام
خیرخواه شما م. ب
آقای کاظمی
با عرض سلام و احترام(مجدد)
ارسال نامه اول و مزاح دوستانهام را بر من ببخشید. لازم است برای هر برداشت ناصوابی زودتر بگویم، خواندنِ "کاپوزی" در این فضایی که اِهِن و تُلپهایِ روشنفکرانه راهِ بازیگوشی را بسته، ذوقآور و دلنشین بود. از آنجا که میدانم شما آنچنان دل در گرو این تعارفات ندارید، پس اجازه دهید این یادداشتنامه را هرچه زودتر به مسیری که باید ببرم.
راستش، با خوانش همان چند نامه اول جنابِ عالی در کتابتان فکرم درگیرِ تعریفاتِ "ژرار ژُنت" از روایتگری شد. نه که خواسته باشم، عنصر زمان را در روایتتان بررسی کنم، که شما زمان را نادیده گرفته، پنج سال را در ۱۰۰ صفحه گنجاندهاید و اکتفایتان به بیانِ این گذر با عدد و سال و ماه بوده و چه خوب کاری هم کرده بودید. اما، به ژنت بازگردیم. شما بهتر میدانید که ژنت، روایتگری را در چگونه نوشتن و شیوههای انتقال متن بررسی کرده و فعلِ نوشتن را با تمام حربهها و بازیگوشیها در خدمتِ ساختِ گفتمان انگاشتهاید. بد نیست در اینجا، گفتمان را در عوض چیدمانِ خطی نامهها و داستان ها به مثابه فرمِ شما در نظر بگیریم. آنوقت متوجه میشویم شما، پیش از آنکه داستان بنویسید، یک بازی راه انداختهاید. اما مگر بازی و اصلِ پیدایشِ آن در ادبیات داستانی برای سرگرمی بیشتر مخاطب نبوده است؟ پس چرا شما مخاطبتان را واردِ این بازی نکردهاید و با دیدی یکسونگر، خودتان تاس می اندازید! به هرحال، اگر چنین هم باشد، که هست؛ اما شتابِ کارتان طوریست که مخاطب را خسته نمیکند. گویی شما با نگاهی یکطرفه، اینبارِ یکی از فرمهایِ تو در تویِ هزار و یک شب را انتخاب کردهاید و چون بازیگری سرحال چنان اجرایش میکنید که تماشاگر کیف کند. حتی از رو دست خوردنش خوشش بیاید. فکر میکنم مطلب به درازا کشید و حوصلهتان سر رفت. در نامه بعدی کمی در رابطه با شخصیتها که هیچ بعید نیست، خودم یکی از آنها باشم صحبت میکنیم.
شاد و پیروز باشید
م. ب
رضا جان
سلام
امیدوارم خوب و سلامت باشی. هرچه بیشتر داستانت را میخوانم، بیشتر احساس صمیمیت دارم. امیدوارم از من نرنجیده باشی. بالاخره داستان خودت است و این که دوست نداشتهای تا مخاطب را در داستانت بازی دهی سلیقه شخصیت بوده است. اصلا شاید نباید آن طور مینوشتم. حالا آنقدرها هم مهم نیست. بگذریم.
همانطور که "ارجمند" در یکی از نامهها میگوید، مهم نیست یک کتاب به چاپ چندم برسد. امکان دارد کتابی در چندمین چاپ هم واکنشی در پی نداشته باشد. آری... همینطور هم هست. این ارجمند، خیلی برایِ من آشنا است. نویسندهای تنها، منزوی و مرموز که دوست دارد خود را تا حد امکان مخفی نگه دارد. بین خودمان باشد، من فکر میکنم او آنقدرها هم که میپنداریم صادق نیست. این تنهایی حربهای است برای توجه بیشتر به او؛ واگرنه تو بگو، چه نیازی است یکهو، آنهم بعد از دوهفته که از چاپ کتابش گذشته نامه بنویسد که از چاپ کتابم منصرف شده ام و آنهم بعد از چندین سال... بیچاره این مدیر انتشارت را بگو "رحمت جستانی". هرچه کوتاه میآید و میخواهد بحث خاتمه یابد این نویسنده تنها بهانه میجوید و به این در آن در میزند تا نامهها ادامه پیدا کند. این تنهایی خود خواسته هر قدر او را آرام کرده است، همانقدر نیازش را به ایجاد ارتباط بالا برده است. هرچه هم داستان را بالا و پایین کنیم باز این تنهایی آدمها ادامه دارد. "جستانی" با انتشاراتیش تنها مانده است، "نسرین" هیچکس را ندارد و هنوز در بند ایجاد رابطه دودل است. حتی "ژالو" هم "ژاله" را تنها گذاشته و رفته، حالا هم از راه نرسیده به فکر طرح داستانش است. مهمانی خداحافظی هم که دیگر، جمعی از تنهایی و غربتِ شخصی است. صادقانهاش این است؛ اگر بازیگوشیها و موقعیتهایِ عجیبی که شخصیتهارا احاطه کرده نبود "کاپوزی" را نمیشد خواند. این درست، که شخصیتها را با شمِّ سینمایی خود کم نشانمان میدهی، اما در عوض، این دوربینِ لعنتی را در نقطهای میگذاری که موقعیت و احوالاتشان را از دست ندهیم. بازهم یادآور میشوم، در "کاپوزی" ما شخصیتی نمیبینم، هیچکدام نیستند، تنها متنشان هست. گرفتاریهایم را میدانی دوست من. پس بگذار تا نامه در اینجا رسیده، شهرزاد لب از سخن فرو بندد و ادامه را بعدها بنویسم.
ارادتمند تو
میلاد. ب
رضای عزیز
سلام
بابت تاخیر، پوزشم را بپذیر. یادداشتی آماده کرده بودم که به پیوست این نامه به دستت خواهد رسید. امیدوارم داستانهای بیشتری با رویکردهایِ جدید منتشر شود تا هر دو بخوانیم و کیفش را ببریم.
دوستدارت
میلاد. ب
پینوشت: دیشب شیفت نگهبانی بیمارستان بودم. داشتم داستانِ "انعکاسِ نگاه نسرین" را میخواندم. ناگهان، مردی دوید و گفت همسرش مسموم شده. داستان را گم کردم، اگر اصلش را داری برایم بفرست.
متن یادداشتِ پیوست:
لذت داستان
بارها این سوال، مطرح شده که هدف از خوانش یک داستان چیست؟ در این یادداشت در بند رسیدن به جواب نیستم. فقط میخواهم بگویم، اگر لذت برایتان همین دارد و از کمی شوخی نمیرنجید "کاپوزی" را انتخاب کنید. این کتاب، تصور شما را از داستان به عنوانِ خطی ثابت از کنش ها و اتفاقات عوض خواهد کرد. کاظمی با انتخاب راویانی غیر قابل اعتماد، سعی دارد تا ذهن مخاطب را به چالش بکشد، غافلگیر کند و حتی در بعضی بزنگاه ها به خنده بیندازد.
در "کاپوزی" از محتوا خبری نیست. هر آنچه هست، فرم است، فرمی خودبسنده که در خدمت پیشبرد خود است. گویی متن با بیرحمی سعی دارد تا خود را حفظ کند و در این راه هیچ ترسی به خود راه نمیدهد. حتی جاهایی که به زیاده گویی میرسد، سعی دارد تا این زیاده گویی را جذاب و دوست داشتنی بنماید. کسی چه میداند، شاید این متن هم شبیه آقای ارجمند تنهاست و نیاز به مخاطب دارد.
فراداستان یا خودآگاهیِ متن
چنانچه "پاتریشیاوو" در کتابِ "فراداستان"(شهریار وقفیپور نشر چشمه) اشاره میکند، یکی از وجوه اصلی فراداستان(شاید وجه اصلی)، اشاره به متنبودگی داستان به صورتی خودآگاه است. از این جهت کتابِ کاظمی دچارِ وضعیت جالبی است. یعنی از یک سو، نامه ها و ایمیل ها با تلویح به متنبودنِ خود اقرار میکنند و از سویِ دیگر، داستان هایِ "ارجمند" در چهارچوبِ داستان در داستان قرار می گیرند. همین متنوارگی باعث میشود تا مخاطب، در مواجهه با شخصیتهایِ عجیب و موقعیتهایِ عجیب ترشان، کمتر واکنشی احساسی داشته باشد. اینجا است که جایگاهِ مخاطب و متن ناخودآگاه در مفهومِ فاصله برشتی شکل میگیرد تا تمرکز بر داستان و لذت خودآگاهی ادبی(متن) حاصل شود.
جهانی بی هویت
کاظمی، با حذف توصیفات و شخصیتها از اصلِ داستان، جهانی خلق میکند که از محتوایِ همسان شوندگی با جهان ما فاصله ندارد اما، هویت خود را از دست داده است. در نتیجه اتفاقات بر بستری رخ میدهند که زمانِ آنها همانطور که در ابتدایِ یادداشت اشاره شد، اهمیتی ندارد
"کاپوزی" نوشته "رضا کاظمی" در ۱۰۳ صفحه و توسط نشر مرکز به چاپ رسیده است.
یادداشت از: میلاد باقری، خبرنگار سرویس فرهنگ و هنر ایمنا
منبع: ایمنا
کلیدواژه: ادبیات ایران کتاب نگار كتاب و كتاب خواني اصفهان شهردار اصفهان ریاست جمهوری ورزشگاه نقش جهان فناوری های نوین مدیریت شهری اصفهان فردا زاینده رود کشاورزی حمل و نقل عمومي
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.imna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایمنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۹۱۰۲۷۱۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
کدام کتاب «سروش صحت» باعث صف طولانی در اصفهان شد؟
به گزارش گروه فرهنگ و هنر ایسکانیوز، به تازگی فیلمی تحت عنوان صف طولانی مردم اصفهان برای رونمایی و جشن امضای کتاب سروش صحت در فضای مجازی منتشر شده است.
سروش صحت بازیگر و کارگردان سینما و تلویزیون و نویسنده ای که پس از اجرای برنامه کتاب باز، در حوزه کتاب طرفداران زیادی به دست آورده، اینبار دست به تولید کتاب زده و حالا برای عرضه کتاب تازهاش صفی عجیب در اصفهان شکل گرفته است.
اما کتاب جدید سروش صحت چیست؟
«تاکسی سواری» ، اولین کتاب سروش صحت، شامل ۱۲۴ داستانک یا میکروفیکشن است. میکروفیکشن به داستان کوتاهکوتاه معروف است. در این سبک، نویسنده بخشهای غیرضروری زبان را حذف می کند. خالق اثر از متن حذف میشود و یا از متن فاصله میگیرد. به خاطر لحظات ناب و ضربههای ناگهانیای که این سبک نگارش در دل خود دارد گاهی تحتعنوان «داستان ناگهان» نیز ترجمه میشود.
در کتاب «تاکسی سواری» ما به همراه راوی در یک تاکسی نشستهایم و هر روز مسیری کموبیش ثابت را طی میکنیم. طی این مسیر اما هر بار مسافران جدید، رانندگان جدید و اتفاقات جدیدی منتظرمان هستند و راوی نکتهپرداز و طناز کتاب ما را از وقایع آن روز آگاه میکند.
از دعوای زن و شوهری راننده تاکسی گرفته تا زلزلهای که آن روز آمده، از موضوع مرگ مارادونا تا مهاجرت اجباری جوانان، از خبر قتل یا خودکشی صفحه حوادث روزنامه، غمهای کوچک و بزرگ و حتی عشقهای نوجوانی و جوانی.
داستانکهای این مجموعه نیز به واسطهی همین خصوصیت گاهی همان حسی را به خواننده منتقل میکنند که موقع خواندن قطعهای هایکو به او دست می دهد. پیدایش کتابهای میکروفیکشن متناسب با کشیده شدن جوامع به سمت مدرنیته و ماشینیشدن و محدودیت وقت افراد گسترش پیدا کردهاست. شاید بتوان گفت ضرورت چنین داستانهایی با توجه به میزان کم مطالعه افراد جامعه، چندان دور از ذهن نیست.
این کتاب سال ۱۴۰۲ توسط انتشارات چشمه چاپ و راهی بازار نشر شده است.
انتهای پیام/
کیانوش رضایی کد خبر: 1228548 برچسبها کتابخوانی اصفهان