Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «مهر»
2024-04-27@01:27:48 GMT

باید به به رسالت شعر و شاعر ایمان آورد

تاریخ انتشار: ۲۷ شهریور ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۰۶۷۶۶۵۵

باید به به رسالت شعر و شاعر ایمان آورد

به گزارش خبرنگار مهر، همزمان با روز ۲۷ شهریور روز ملی شعر و ادب فارسی، رضا اسماعیلی از شاعران معاصر در یادداشتی به موضوع شعر فارسی و تاثیرپذیری آن از مکتب نورانی نبوی پرداخته است. این یادداشت در ادامه از نگاه شما می‌گذرد:

شاعران ِ پیش از این
بیش‌تر
رهروان عشق بوده اند و حاملان معرفت
یا حکیم
یا لسان غیب.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

..
ما ولی
بیش‌تر
شبروان خلوت و خیال و عُسرتیم
        راویان شکّ و وهم و ریب
                                یا لسان عیب!
(محمد رضا ترکی)

از آنجا که از کودکی همیشه در گوش ما خوانده‌اند که شعر چیزی نیست جز «خیال پردازی» و «تصویر»، و شاعر موجودی که به علت «جنون شاعرانه» به جای زندگی در زمین در آسمان ها سیر می کند، متاسفانه نسل امروز در باره شعر و شاعری تصور غلطی پیدا کرده اند. به همین علت بسیاری از مردم شاعران را موجوداتی خیالباف و احساساتی می دانند که جز «ای دل، ای دل» کردن و از «گل و بلبل» سخن گفتن کار دیگری بلد نیستند! در شعر دینی و آیینی روزگار ما نیز شاهد چهره مسخ شده دیگری از شاعر هستیم. این که رسالت شاعر آیینی را در «مداحی و مرثیه خوانی» و «تحریک احساسات» خلاصه کردهایم، حال آن که رسالت شاعر اصیل آیینی – علی رغم چنین برداشتی – صرفا مداحی و مرثیه خوانی و دعوت به گریستن نیست، بلکه از معبر گریستن، دعوت به اصلاح گری، بیداری و نگریستن است. در واقع شعر خوب شعری است که پیش و بیش از آن که ما را بگریاند یا بخنداند، رستاخیزی معنوی در جان و جهان ما ایجاد کند و ما را به «خوب دیدن» و «خوب فهمیدن» دعوت کند.

با استناد به تعریف غلطی که از شعر و شاعری شده است، بسیاری از شاعران روز و روزگار ما نیز رسالت انسانی و اجتماعی خویش را از یاد برده اند و برای دل ربایی از خلق روزگار، در مکتب شاعری «ساحری» آموخته و در شعر فقط و فقط به دنبال مشاطه گری و بزک کردن کلمات اند. از همین رو تنها دغدغه این گروه از شاعران، کسب مهارت در «آداب دلبری» و آموختن رمز و راز «چگونه گفتن» است، نه اندیشیدن به ادب و آداب «چه گفتن» که محصول و دستاورد «تعهد انسانی و اجتماعی» است. حال آن که گوهر و جوهر شعر «تعهد و رسالت» است، چنان که زنده یاد «جلال آل احمد» در این خصوص به راستی و درستی گفته است:

«اگر می خواهی با شعر، تفنن کنی؛ اگر می خواهی وقت بگذرانی و اگر این را هم وسیله ای می دانی که سری توی سرها در آوری؛ کور خوانده ای. در این ولایت کار هنر، کار جهاد است. جهاد با بی سوادی، با فضل فروشی، با فرنگی مآبی، با تقلید، با دغلی؛ با نان به نرخ روز خوردن، با بلغمی مزاجی ... حالا اگر مردی، این گوی و این میدان.»

جلال در جایی دیگر با تاکید بر مسئولیت اجتماعی و انسانی هنرمند، خطاب به شاعران می گوید: «در هر بیتی باید مویی از سرت سفید بشود و با هر شعری گوشه ای از جانت بسوزد. مبادا شعر تو هم مثل زندگی دیگران فقط از بغل گوش ات رد شده باشد!»

شعر اصیل مولود «دانایی» و «بینایی» است

اما همیشه جماعتی از شاعران که نگاهشان به شعر مثل نگاه به یک کالای لوکس و تجملی است، در شعر تنها به دنبال تولید التذاد ادبی و هنری اند. اینان در مسند شعر و شاعری، به جای «دلیری»، به دنبال دلبری، و به جای «روشنگری» به دنبال سخنوری و صنعتگری‌اند. یعنی به فرم و صورت شعر بیش از مضمون و سیرت آن می اندیشند، و همین صورت گری و صورت پرستی آنان را از درونه و باطن، و جان و جهان شعر اصیل پارسی که «بیدار گری» و «حکمت» است، غافل می کند، تا بدانجا که گاهی بر توهمات و تخیلات مالیخولیایی و روان پریشانه خویش نیز نام شعر می گذارند. به اعتبار همین تعریف غلط، این جماعت شاعرانی همچون فردوسی، سعدی، نظامی، ناصرخسرو، اقبال و پروین را تنها به جرم این که جوهره اشعارشان «حکمت»، «اندیشه» و «بیدارگری» است، «ناظم» می نامند. حال آن که شعر اصیل شعری است که جوهره آن «دانایی» و «بینایی» باشد و ما را به رسالت انسانی و اجتماعی، اندیشه ورزی و «تفکر شاعرانه» دعوت کند. خداوند در قرآن - آیه ۲۷۷ سوره شعراء - از شاعرانی که در منزل «تصویرگری» و «خیال پردازی» صرف توقف کرده اند، به عنوان شاعرانی یاد می کند که گمراهان از آنان پیروی می کنند. شاعرانی که در هر وادی سرگردانند و مطالبی می‌ گویند که به آن عمل نمی‌کنند! از همین روست که «خاقانی» در شعری گفته است:

مرا به منزل «الا الذین» فرود آور

فرو گشای ز من طمطراق «الشعرا»

شعر سخنی است اندیشیده، مرتب و معنوی

آری، باید صادقانه بپذیریم که به خاطر توجه افراطی به «التذاذ هنری»، این بخش مهم از کلام بزرگان در تعریف شعر همواره مورد غفلت قرار گرفته است که: «شعر سخنی است اندیشیده، مرتب و معنوی/ شمس قیس رازی، المعجم فی معایر اشعار العجم». اکثر قله های شعر و ادب پارسی نیز پیش و بیش از آن که شاعر باشند و به شعر بیاندیشند، در کسوت حکیم، فیلسوف و فقیه به دنبال کشف گوهر و جوهر معنا بوده اند. ابیات زیر مُهر تاییدی بر درستی این گفته است:

ز معنی لفظ می گردد زمین گیر و جهان پیما

بر این کشتی بُود هم لنگر و هم بادبان معنی

لباس نارسای لفظ، معنی را کجا پوشد؟

کف بی مغز باشد لفظ و بحر بیکران معنی

(صائب تبریزی)

ز قید لفظ به معنی گرای، غفلت چند؟  

مخواه صفحۀ دل تیره زین حروف و نقاط

***

به قید لفظ بودم عمرها بیگانهٔ معنی

کم مینا گرفتم با پری همسنگ‌ گردیدم

***

نشستی عمرها حسرت کمین لفظ پردازی

زخون گشتن زمانی غازه شو حسن معانی را

(بیدل)

برای اصلاح این ذهنیت غلط که شعر فقط در صورت و تصویر و لفظ خلاصه نمی شود و هدف غایی و نهایی اش «تحریک احساسات»، مداحی و مرثیه خوانی نیست، باید به «بازتعریف» شعر و شاعری پرداخت. امروز ضروری است  این حقیقت مغفول مانده را احصاء کرد که شعر اصیل فقط کلامی موزون، مقفی، مخیل و «تصویر محور» نیست و بر خلاف گفته نظامی گنجوی «اَکذَب» او «اَحسَن» او نیست:

در شعر مپیچ و در فن او 

چون اَکذَب اوست اَحسَن او!

 کسانی که شعر را در «التذاذ هنری» صرف خلاصه می‌کنند و شاعر را موجودی خیالباف و مجنون صفت می‌خوانند که باید دور تفکر و حکمت و اندیشه را خط بکشد و شب و روز «مرثیه خوان دل دیوانه» خویش باشد، و به دنبال القاء این دروغ بزرگ به جامعه هستند که کار شعر و شاعر فقط و فقط «دل ای دل ای» کردن است، بی هیچ شکی از بلوغ فکری مردم می ترسند و می خواهند جامعه را در عقب ماندگی فرهنگی نگاه دارند.  

شاعر، زبان مردم و دیده بان بیدار جامعه

چنین ذهنیت غلطی حتی گاهی به «شعر انقلاب» هم تعمیم داده می شود. بعضی ها به غلط فکر می کنند که شاعر انقلاب به اعتبار این که «شاعر انقلاب» است، بی هیچ تحلیلی و در هر شرایطی - آرام و سربه زیر - باید همواره همسو و «آفرین گوی» سیاست های نظام باشد. علی رغم چنین تصوری، شاعر اصیل انقلاب به اقتضای رسالتی که بر دوش دارد، باید همواره همچون دیده بانی بیدار برای انقلاب جانی بیقرار و چشمی نگران داشته باشد و هر گاه که موجودیت انقلاب را در خطر می بیند - به عنوان سخنگو و نماینده مردم - و برای حفظ انقلاب، دولتمردان و مسئولین خاطی را بازخواست و مواخذه کند. هم چنان که بعد از پایان جنگ تحمیلی و پذیرش قطعنامه این اتفاق افتاد. شعر بعد از جنگ، به خاطر کمرنگ شدن ارزش‌های انقلاب، تبعیض، بی‌عدالتی و ایجاد گسلهای عمیق طبقاتی در جامعه، به شعری مطالبه گر و معترض تبدیل شد. معترض به استحاله فرهنگی، معترض به تبعیض و نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی، معترض به احیای فرهنگ سرمایه‌سالاری، اشرافی‌گری و تجمل‌گرایی، معترض به خاموشی و فراموشی مردان جبهه و جنگ و بازماندگان شهدا و... بدیهی است شعری از این جنس، چندان مورد استقبال و توجه مسئولان و متولیان امر قرار نمی‌گیرد، مسئولانی که خود در به وجود آمدن این وضعیت و دامن زدن به آن، بی‌تقصیر نیستند! ولی به ‌رغم بی‌اعتنایی و سکوت مسئولان، این‌گونه از شعر به خاطر برخورداری از ویژگی‌هایی چون سادگی، صداقت، صراحت، جسارت و همزبانی با مردم، شدیداً مورد استقبال عمومی قرار گرفت و مردم بر پیشانی آن مٌهر تأیید زدند.

محمدحسین جعفریان شاعر جانباز انقلاب نیز در این خصوص می گوید: «وقتی سخن از شاعر انقلاب به میان می آوریم، مرادمان جمعی مدیحه سرای حرفه ای، که از لابه لای اوراق کتب و شعرهایشان جز ترانه به به و چه چه چیزی به گوش نمی رسد، نیست. شاعر انقلاب همپالکی منوچهری و همکاسه انوری نیست. شاعر انقلاب سخن مـی گویـد؛ ناطق است (یعنی شعور دارد و می اندیشد) و تعهد دارد، و هرگاه که خـود لازم بدانـد، داد می کشد و مردم را از آنچه به آن آگاهی یافته اسـت مطّلـع مـی کنـد؛ و چـون مظلومیـت و معصومیتی را ببیند، برای همگان بازگو می کند تا از اعجاز شعر برای تـأثیر و تـأثّر در افکـارِ عموم، به منظور بهبود روابط اجتماعی و پیشگیری از زوال ارزش ها و انحـراف از خطـوط اصلی انقلاب، کمک بگیرد.» (شادخواست، مهدی، در خلوت روشن، ص ۵۴۱، به نقل از محمدحسین جعفریان، بررسی نظریه ها و بیانیه ها در شعر معاصـر: از نیمـا تـا امـروز، عطایی، تهران ۱۳۸۴.)

آری، اگر نگاه مان را به شعر عوض کنیم و به رسالت شعر و شاعر ایمان بیاوریم، باور این اصل که شعر هم می تواند باعث «تغییر نگرش»، «تغییر رفتار»، جریان سازی و فرهنگ سازی شود، کار دشواری نیست. ضرب المثل های فارسی گواه صادقی بر درستی این ادعاست. نقش ضرب المثل ها در اندیشه ورزی، فرهنگ سازی، اصلاح فرهنگ عمومی و تقویت هویت ملی غیر قابل انکار است. البته نه همه آنها، بلکه ضرب المثل هایی که ریشه در اصالت های فرهنگی و دینی دارند و جان مایه آنها دانایی و بینایی است.   

شعر فقط «تصویر» نیست

هم چنان که اشاره شد، بعضی ها با تشخص بخشیدن به عنصر «تصویر» در تعریف شعر، شعر را در کلام زیبا خلاصه کرده اند. حال آن که صور خیال و تصویر صرفا ابزاری برای تاثیرگذاری بیشتر شعرند و نباید به چشم هدف به آنها نگاه کرد. اخوان ثالث با تاکید بر این نکته می گوید: 

«تصاویر به هیچ وجه من الوجوه هدف اصلی شعر نیستند که شعر پر استعاره باشد، استعاره زیبا باشد، شعر پر ایماژ باشد یا کم ایماژ باشد... اگر هم شاعر معطوف به این ها شد هیچ است ولی اگر واقعاً معنویتی در کار باشد و به اقتضای کار چنین و چنان باشد درست است... آنچه مطرود و نازیباست صنایعی است که بهره ای به فصاحت و تأثیر و قوت و رسایی کلام نمی رساند و فقط بازیگری های لفظ است. این تصنعات را نمی شود از مقوله ی شاعری دانست این ها ربطی به شعر حقیقی ندارد»   (کاخی، مرتضی، ۱۳۷۱، صدای حیرت بیدار. چاپ اول، تهران: انتشارات زمستان)

دکتر شفیعی کدکنی نیز در کتاب ارزشمند «با چراغ و آینه» در مقاله‌ای با عنوان «معجزه پروین» بر تعریف غلطی که از شعر در ذهن و زبان جامعه ما نقش بسته است خط بطلان می کشد و با تاکید بر شعر پروین اعتصامی به بازتعریف شعر پرداخته و می گوید: «در این یادداشت می‌خواهم از معجزه دیگر او – پروین - سخن بگویم و آن این که در طول پنجاه سال اخیر که شعر پروین در بالندگی و گسترش بوده است، دست‌کم در چهل سال اخیر، همواره نظریه‌های ادبی نوظهور ـ که چشم محافل ادبی و دانشگاهی و بیشتر از همه مطبوعاتی ما را خیره کرده‌اند ـ در جهت نفی شاعری او بوده است. اگر کمترین نگاهی به کتاب‌های نقد وطنی یا ترجمه شدۀ نیم قرن اخیر افکنده باشیم، می‌دانیم که حاصل اعم اغلب این «نظریه‌ها» و «نقدها» نفی آشکار شاعری اوست؛ ولی او با هنر جاودانه خویش، یک‌ تنه توانسته است مجموعه آن نظریه‌ها را، عملا نفی کند و به همه آن ناقدان و نظریه‌پردازان بگوید: نه! حفظتَ شیئا و غابَت عنکَ اشیاء. این نقدها و نظریه‌ها، از موضع مجاز و استعاره و بر روی هم صوَر خیال شعر را بررسی می‌کنند و مرز «شعر» و «ناشعر» را در حضور یا غیبت «بیان تصویری» و بیشتر استعاره، می‌بینند. براساس این نظریه‌ها اگر کلماتی از نوع «موج، ‌دریا، خیزاب، طوفان، گرداب و آنچه به آب و دریا مرتبط شده» با «نماز و قبله و زیارت و دعا و توبه و آنچه به عبادت مرتبط است»، درهم ریخته شود و برحسب تصادف، جملاتی از آن به وجود آید که:

الف) نماز موج به سوی قبله گرداب است.

ب) طوفان به زیارت ساحل می‌ رود.

این عبارات تصادفی، شعر است و شعر ناب است؛ ولی:

مادر موسی چو موسی را به نیل

درفکند از گفته رب جلیل

خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه

گفت: کای فرزند خُرد بی‌گناه

گر فراموشت کند لطف خدای

چون رهی زین کشتی بی ‌ناخدای؟

تا آخر این منظومه درخشان بی‌همتا، شعر نیست، نظم است! چون شاعر قبلا این ها را اندیشیده و شعر با اندیشیه در تعارض است؛ جایی که اندیشه حضور داشته باشد، شعر غایب است. شعری که گوینده به موضوع آن از قبل اندیشیده باشد، شعر نیست، نظم است. وقتی فردوسی و نظامی و سعدی ناظم شدند و از شاعری خلع، دیگر این دختر معصوم چگونه می‌ تواند داعیه شاعری داشته باشد؟ اگر گارسیا لور کا در این «ترجمه» های بفهمی نفهمی شاعر است، فردوسی چگونه می تواند شاعر باشد؟ اگر «فصلی در دوزخ» آن هم با چنان ترجمه‌هایی شعر است، بوستان سعدی آیا می‌تواند شعر باشد؟ هرگز! پس باید بپذیریم که سعدی شاعر نیست، نظامی شاعر نیست، فردوسی شاعر نیست، ناصرخسرو شاعر نیست؛ اما کسی که دفتری چهل برگ را از کلماتی، از آن نوع که در آغاز بحث یاد کردیم، پُر کند و به صورت تصادفی آن خانواده‌های مرتبط با «عیادت» و «دریا» را به یکدیگر وصل کند و فعلی مناسب در میان آنها بگذارد، شاعر است، آن هم شاعر شعرناب! خیال نکنید که من هذیان می‌گویم یا دارم برای ناقدان مدرن وطنی، پاپوش می‌دوزم. جان کلام این خانم‌ها و آقایان در چهل سال اخیر، ‌ تقریبا، همین است که عرض کردم: «نماز موج به سوی قبله گرداب است، شعر است و شعر ناب؛ ولی تمام دیوان پروین اعتصامی نظم است و شعر نیست.» محال است کسی تسلیم آن نظریه‌ها و نقدها شده باشد و شعر پروین را شعر بداند. این نظریه‌ها امروز بیشتر از نیمی از خلاقیت شعری عصر ما را در زبان فارسی، مسخ کرده‌اند. در کمتر مجله یا محفلی است که نفوذ این نوع نگرش به شعر را نبینیم؛ اما با همه سیطره‌ای که این گونه نقدها و نظریه‌ها بر فرهنگ ایرانی عصر ما یافته‌اند، پروین باطل‌السحر شعر خویش را در برابر خیل انبوه این عَزایم‌خوانان، عرضه می‌دارد و سخنش و شعرش، همچون عصای موسی، حاصل کوشش چهل سالۀ جادوگران را می‌بلعد. خیل انبوه عاشقان پروین که سال به سال و روز به روز در تزایدند، گواهان این پیروزی‌اند که این دخترک معصوم با شعر خویش، عملا تمام این نظریه‌ها را باطل اعلام می‌کند؛ این است معجزه اصلی پروین اعتصامی.»

شعر، مسند هدایت و انسان سازی

همچنان که اشاره شد، شعر در التذاذ هنری، سخنوری و صنعتگری خلاصه نمی شود. شعر علاوه بر التذاذ هنری و تحریک احساسات، باید ما را به تفکر شاعرانه و «اندیشیدن» دعوت کند، به رستاخیزی روحی و تحولی انسانی و معنوی. هم چنان که علامه اقبال لاهوری به راستی و درستی گفته است «شاعری مسند انسان سازی» و هدایت است:

شعر را مقصود اگر آدم گری است

شاعری هم وارث پیغمبری است

شاعری که به این دقیقه وقوف دارد، در لحظات ناب بودن و سرودن، هرگز از ملکوت کلمات هبوط نمی کند و حریم شعر را، به عرصه تاخت و تاز نفسانیات و صحنه شعبده بازی شیطان تبدیل نمی کند. بدون تردید اگر امروز هدف غایی و نهایی یک شاعر از سرودن شعر زبان آوری و صنعتگری به قصد تحریک احساسات، وارونه جلوه دادن حقیقت، تفنن و سرگرمی، تحریک شهوت و یا کسب شهرت باشد، مصداق بارز «خسر الدنیا و الاخره» خواهد بود. جان کلام آن که شعر باید زبان «همدلی» و «همزبانی» و بستری برای حرکت به سوی «آرمان شهر» انسانی و فتح قله «دانایی» و «بینایی» باشد.  

این نوشتار را با شعری از حکیم ناصرخسرو در بیان رسالت شعر و شاعری - که به نوعی جانمایه این نوشتار است - به پایان می برم:

اگر شاعری را تو پیشه گرفتی

یکی نیز بگرفت خنیاگری را

تو برپائی آنجا که مطرب نشیند

سزد گر ببُری زبان جری را

صفت چند گوئی به شمشاد و لاله

رُخ چون مه و زلفک عنبری را؟

به علم و به گوهر کنی مدحت آن را

که مایه است مر جهل و بد گوهری را

به نظم اندر آری دروغی طمع را

دروغ است سرمایه مر کافری را

پسنده است با زهد عمار و بوذر

کند مدح محمود مر عنصری را؟

من آنم که در پای خوکان نریزم

مر این قیمتی دُر لفظ دَری را

کد خبر 4406385 حمید نورشمسی

منبع: مهر

کلیدواژه: ادبیات رضا اسماعیلی شعر کتاب و کتابخوانی ادبیات ترجمه گردشگری بازار نشر عاشورا ادبیات جهان ماه محرم خانه کتاب هفته دفاع مقدس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری سازمان اسناد و کتابخانه ملی حوزه هنری ادبیات داستانی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۰۶۷۶۶۵۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

چرا شادترین شاعر ایران سال‌ها نادیده گرفته شد؟

به گزارش قدس آنلاین به نقل از ایسنا، محمدعلی اسلامی ندوشن متولد ۱۳۰۴ در ندوشن یزد بود که  برای دیدار با فرزندانش به کانادا رفت و بعد به‌خاطر عوارض کهولت سن و کرونا آن‌جا ماندگار شد و پنجم اردیبهشت سال ۱۴۰۱ چشم از دنیا فروبست و خانواده پیکرش را همان‌جا به امانت به خاک سپردند تا در فرصت مناسب، طبق وصیت خودش به ایران برگردد و در نیشابور در جوار آرامگاه عطار و خیام آرام گیرد؛ هرچند زادگاهش یزد بود و از ندوشن برخاسته بود.

پیکر اسلامی ندوشن ۲۸ آبان ۱۴۰۲ به ایران بازگشت و بعد از تشییع در دانشگاه تهران، یزد و نیشابور در خانه ابدی‌اش آرام گرفت.

این نویسنده و پژوهشگر دانش‌آموخته حقوق بین‌الملل از فرانسه بود و استاد پیشین دانشگاه تهران، که علاوه بر درس‌های حقوقی، به تدریس نقد ادبی، سخن‌سنجی و ادبیات تطبیقی نیز می‌پرداخت. او سال‌ها زندگی خود را صرف تحقیق در آثار علمی و ادبی ایران و ترجمه آثار نویسندگان جهان کرد و آثارش به‌صورت کتاب در بیش از ۵۰ جلد در زمینه‌های گوناگون اعم از ادبی، فرهنگی و اجتماعی به چاپ رسیده است.

 همزمان با سالروز درگذشت محمدعلی اسلامی ندوشن در اردیبهشت که با نام سعدی گره خورده و در هفته بزرگداشت این شاعر قرار داریم، بخش‌هایی از  جستار او را درباره سعدی که در کتاب «چهار سخنگوی وجدان ایرانی» (چاپ سوم - ۱۳۸۰) منتشر شده است می‌خوانیم. اسلامی ندوشن در این کتاب سعدی را حاضرترین فرد در متن جامعه ایرانی می‌داند و از این شاعر به عنوان اولین معلم و یک مصلح اجتماعی یاد می‌کند و او را «سخنگوی ضمیر آگاه ایرانی» می‌خواند که در دوره‌هایی کمتر به او توجه شده و کمتر درباره او حرف زده شده است.

اسلامی ندوشن در این کتاب نوشته است:

ز خلق، گوی لطافت تو برده‌ای امروز

به خوبرویی و سعدی به خوب‌گفتاری

سعدی تقریباً شادترین شاعر ایران است. شاعری است که کمتر ما را در دست‌اندازهای زمین و آسمان می‌اندازد، و یا در دست‌اندازهایی که وجدان ما را به تب و تاب افکند. خیلی آرام بیان می‌کند و در واقع می‌خواهد ما را آرام به راه راست بیاورد. نزدیک هفتصد سال سعدی در ایران معلم اول بوده. به عنوان «مصلح اجتماعی» می‌توان گفت که درس‌دهنده به همه خانواده‌ها بوده. اگر درسش را گوش نکرده‌اند، موضوع دیگری است. او درس خود را داده، مردم هم خوانده‌اند و تکرار کرده‌اند، از مکتب‌خانه‌ها تا بالاترین مجامع ایران. چه شد که طی این هفتصد سال، حاضرترین فرد در متن جامعه ایران بوده است؟ و چه شد که طی این پنجاه سال اخیر آن‌طور که می‌بایست، به مقام سعدی توجه نشد؟ کسان دیگری به عللی بیشتر در متن توجه بودند، بیشتر کتاب درباره‌شان نوشته شد، بیشتر بحث و حرف درباره آنها صورت گرفت، مثل حافظ و مولوی و فردوسی. از این چهار بزرگ، از سعدی کمتر حرفش زده شد. برای این موضوع چند علت هست:

یکی اینکه از زمانی که بیشتر سیاسی شدیم، یعنی از شهریور ۲۰ که ایران در اشغال قرار گرفت، قشری از جامعه ایران یکدفعه سیاسی شد، گروه‌های مختلف، مرام‌ها و حزب‌های مختلف و زیر و بم‌های مختلف پیش آمد و کسانی که خود را «پیشرو» می‌دانستند، سعدی خیلی به مذاقشان خوش نمی‌آمد؛ زیرا او را چنان که باید قاطع نمی‌دیدند که یک جهت را در پیش بگیرد؛ مثلا تکلیف با مولانا روشن‌تر است، یا فردوسی، یا حتی حافظ. سعدی چون همه‌جانبه است، همه مسائل بشری را مطرح کرده، هیچ جهتی را به تنهایی نگرفته و قصدش واقعا تربیت ساده اجتماعی برای جامعه بوده، باب طبع کسانی که بیشتر یک‌جهتی فکر می‌کردند، نبوده. سیاستْ قاطع است. یک حزب می‌گوید این باید بشود و آن نباید بشود، یک مرام نیز همین‌گونه فکر می‌کند. فکر یک‌جهتی باعث می‌شود که انسان‌ها پیشوایان فکری خود را آسان‌تر در جهت معینی انتخاب کنند، تا آنها کمک کنند به نظریه‌ای که آن حزب یا آن دسته و گروه به آن دلبسته است. این است که سعدی چنان که باید، باب طبع چپ‌روها و کسانی که اندیشه تند را دنبال می‌کردند و خواه ناخواه روی نظریاتشان تعصب داشتند، نبود. آنها هم چون تبلیغات وسیعی داشتند، در دیگران و به‌خصوص جوان‌ها اثرگذار شدند. البته پیش اهل نظر همیشه سعدی، سعدی بوده؛ اما نزد کسانی که با سیاست تند سروکار داشته‌اند، کمی نادیده گرفته شده و حتی کسانی سبکسرانه این جسارت را به خود دادند که لطیف‌ترین سخنور زبان فارسی را «ناظم» بخوانند، نه شاعر!

علت دوم این بود که سعدی جامعه ایرانی را واگو و ترجمانی می‌کند؛ یعنی آینه‌ای است در برابر ما. بدیهی است که او به این بسنده نمی‌کند. «مایی» که او می‌خواهد، آن است که بهتر از آنچه هست باشد، عیب‌هایش تا حد امکان کاهش گیرد. البته او اینقدر واقع‌بین هست که بداند بشر بی‌عیب نمی‌شود. کمال وجود ندارد و هر انسانی یک مقدار در معرض لغزش است؛ اما تا حد ممکن می‌خواهد جامعه را اصلاح کند؛ بنابراین آینه وجودی جامعه ایرانی است. عیب‌ها و حسن‌هایش، هر دو را می‌گوید و ما البته در این پنجاه‌ساله که دگرگونی سیاسی می‌خواسته‌ایم، این را خیلی خوش نداشته‌ایم. گذشتگان ما قدر این سخن‌ها را می‌دانستند و برایشان مسأله‌ای نبود. ما که در معرض فرهنگ غرب و چپ قرر گرفته بودیم و عوارض بعدی‌اش را هم به نوعی دیدیم، خوش نداشتیم که قیافه خودمان را در آینه سعدی نظاره کنیم! گرایش بر آن بود که اندیشه‌های حزبی و سیاسی جامعه را پیش ببرد، تا اینکه یک فرد اخلاقی بخواهد آن را اصلاح کند.

سومین نکته این است که اصلاح‌کردن فردی خود، قدری مشکل‌تر است تا دنباله‌روی از یک مرام و یک روش. این یکی آسان‌تر است؛ زیرا افراد جمع می‌شوند، دنبال هم راه می‌افتند، چند شعار را مدنظر قرار می‌دهند و امید دارند که فکر خود را بر کرسی بنشانند، در حالی که اصلاح فردی و اخلاقی کار آسانی نیست. انسان باید قدری تحمل محرومیت بکند، تحمل انضباط بکند، برای خود مقداری حفاظ اخلاقی قرار دهد تا بتواند انسان بهتری بشود، و چون این کار آسان نبوده، مردم آن‌طور که باید به طرف سعدی نرفتند.

دیگر خبرها

  • شاعری که مایه افتخار ایرانیان است
  • یکی از رسالت‌های «مهر» روایت الگوهای موفق حلقه‌های میانی است
  • حفاظت از انفال مهمترین رسالت هر جنگلبان است
  • اجرای موسی عصمتی میلیونی شد+فیلم
  • مختومقلی فراغی از محور‌های وحدت در گلستان است
  • در کنگره سازمان همبستگی کشورهای اسلامی در مکه مکرمه
  • تجلیل از پدر دو بیتی لکی لرستان
  • چرا سعدی شادترین شاعر ایران سال‌ها نادیده گرفته شد؟
  • صغیر اصفهانی، شاعری که اندیشه‌ای کبیر داشت
  • چرا شادترین شاعر ایران سال‌ها نادیده گرفته شد؟