Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «نماینده»
2024-05-08@15:00:42 GMT

رشدی کاذب و محکوم به زوال

تاریخ انتشار: ۲۹ مهر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۱۱۶۸۴۶۸

«نماینده»؛ محسن زندی/* سال گذشته مطلب کوتاهی در مورد توسعه‌ی اقتصادی عربستان نگاشتم و تأکید کردم که توسعه‌ی اقتصادی، بدون توسعه‌ی همه‌جانبه‌ی سیاسی و حرکت کشور به سوی دموکراسی و ایجاد نهادهای فراگیر، صرفاً یک رشد کاذب است که به فربِگی قشر حاکم و ایجاد یک حکومت اُلیگارشی (اندک‌سالاری/ طبقه‌سالاری) می‌انجامد، که زوالِ آن دیری نخواهد پایید.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

قتل مخالفین نظام حاکم، از شیخ نِمِر شیعی گرفته تا جمال خاشقچیِ آقازاده، گواهی بر آن است که ابتدایی‌ترین اصول توسعه‌ی سیاسی که پذیرش حقوق بشر و تکثرگرایی (دست‌کم در حوزه‌ی آزادی اندیشه و آزادی بیان) است در این کشور رخ نداده است؛ چه رسد به چرخش آزادانه و عادلانه‌ی قدرت.

البته از حمایت قدرت‌های بزرگ سرمایه‌داری از نظام فعلی عربستان نیز نباید تعجب کرد؛ خاورمیانه محل سه منبع اقتصادی مهم دنیا، یعنی نفت، اسلحه وموادمخدر است. از این‌رو قدرت‌های سرمایه‌داری که بر مدار سوداقتصادی قوام می‌گیرند، ناچار به حضور و دخالت آشکار و پنهان در این سرزمین حاصل خیز هستند.

 در این زمینه خواندن این کتاب توصیه می‌شود:
"چرا ملت‌ها شکست می‌خورند: ریشه‌های قدرت، شکوفایی و فقر". نوشته‌ی اقتصاددانان آمریکایی، دارون عجم‌اوغلو استاد دانشگاه ام‌آی‌تی، و جیمز رابینسون استاد دانشگاه هاروارد.
هم پی‌دی‌اف، و هم صوتیِ آن دراینترنت وجود دارد.

به هشیاری کشور ترکیه در این داستان نیز باید تبریک گفت که علاوه بر دفاع از حاکمیت ملی خود، بیشترین بهره‌برداری سیاسی را نیز از این حادثه نمود. اتفاقی که می‌توانست در زمان شهادت شیخ نمر برای ایران بیفتند؛ اگر تندروهای وطنی این موقعیت را بر باد نمی‌دادند و به ضدِ خود تبدیل نمی‌کردند.

تندرَوی‌های مشکوکی که باعث شد خون یک مظلوم فراموش شود و در کشاکش سفارت‌سوزی و شلوغ‌بازیِ آنها، ما به فقدان امنیت دیپلمات‌ها و اماکن دارای مصونیت متهم شویم، و به‌جای اینکه اجماع جهانی علیه دولت جانی برانگیخته شود، متأسفانه، علیه ما شکل گرفت و در مجامع جهانی محکوم شدیم و سعودی‌ها سررشته‌ی ماجرا را به‌دست گرفتند. خطایی که طبق معمولِ همیشه‌ی تاریخ، مردم عادی باید تاوان آن را بدهند.

این روزها فضای مجازی پُر شده است از به رخ‌کشیدنِ پیشرفت‌های عربستان، و حسرت بردن به فعالیتهای گسترده‌ی شاهزاده‌ی جوانش؛ که از قضا این احساسِ توسعه‌ در عربستان، با احساسِ تنگنا در کشور خودمان (مثلا مقایسه‌ی دیدار بن‌سلمان با بیل گیتس، و خبرِ بسته شدنِ تلگرام در کشور ما)، و بی‌ثباتی اقتصادی (مثلاً نوسان شدید قیمت دلار و طلا) همراه شده است.

به گمانم (به عنوان یک فردِ عامی)، این فقط رویه‌ی سطحیِ داستان است. محمد بن‌سلمان (پادشاه آینده‌ی عربستان) بیشترین شباهت را به محمدرضا پهلوی در جوانی و میان‌سالی دارد؛ عربستانِ امروز همان راهِ ایران دهه‌ی چهل و پنجاه شمسی را می‌رود؛ یعنی: توسعه‌ی گسترده‌ی اقتصادی؛ سرمایه‌گذاری در صنایع و بورس‌های مهم دنیا؛ واردات گسترده‌ی صنایع پیشرفته؛ گسترشِ روابط خارجی؛ و خرید فراوان تجهیزات نظامی؛ که با اصلاحاتِ گزینشیِ اجتماعی از سوی حکومت همراه است.

اما تاریخِ توسعه‌های این‌چنینی نشان می‌دهد که عاقبتِ این شاهزاده‌ی قدرت‌طلب، و کشوری که می‌سازد، با آنچه برای شاهزاده‌ی ایرانی و کشوری که ساخت تفاوتِ چندانی نخواهد داشت؛ چرا که عربستان نیز همانند ایرانِ آن زمان سه مشکل اساسی دارد:

نخست آنکه؛ با تمام این زلَم‌زیمباها و نمایش‌های چشم‌خیره‌کنِ توسعه‌ای، عربستان (بر اساس نظریه‌ی نظام جهانیِ والرشتاین) اقتصادی حاشیه‌ای و وابسته دارد، که هیچ محصول چشمگیری برای ارائه به دنیای کنونی ندارد. گرچه این اصلاحات گسترده‌ی نفت‌آلود، عربستان را به سمت نیمه‌حاشیه‌ای شدن و نزدیک شدن به کشورهای قدرتمندِ مرکزی (در نظام‌ والرشتاینی) می‌کشاند، ‌ اما همین کشورهای قدرتمندِ مرکزی به زودی با احساس خطر از قدرتمند شدن یک کشورِ حاشیه‌ای که حالا بخش مهمی از سرمایه‌ی آنها در اختیار اوست، همان بلایی را که بر سر محمدرضا آوردند، بر سر او خواهند آورد؛ یعنی شاه جوان و کشورش را بعد از یک دوشیدنِ اساسی از مدارِ بازی خارج خواهند کرد.  

دوم آنکه؛ در کنار عاملِ خارجی بالا که سال‌هایِ بعد عربستان را از دور خارج خواهد کرد، توسعه‌های اقتصادی آنها بدون زیربنای مناسبِ مدَنی و انسانی  صورت می‌گیرد، که نتیجه‌ای جز شکاف طبقاتیِ گسترده و خفقانِ آزادی‌های اساسی مردم در یک نظام سیاسیِ استبدادی ندارد، و لاجرَم با توجه به بافتِ ناهمگون جامعه‌ی عربستان (برخلاف جاهایی مثل امارات و قطر و کویت و عمان) به انقلابی (احتمالاً اسلامی) می‌انجامد، و باقی ماجراهایی که یک انقلاب می‌تواند داشته باشد.

و سوم، طبقه‌ی فاسد اقتصادی و سیاسی در عربستان است که گردش قدرت و ثروت برای آنها به راحتیِ انجامِ یک معامله‌ی اقتصادی است. فساد اقتصادی و فساد سیاسی، آفتی است که مستحکم‌ترین قلعه‌های قدرت را نیز نابود خواهد کرد.

 بهتر است، به جای حسرت خوردن و احساس ناکامی، دست به دست هم دهیم و کشور خود را آباد کنیم؛ و این به دست نمی‌آید، مگر با افزایشِ آگاهی ما، و احساس مسئولیت، تلاش و همّتِ همگانی. اگر قرار است دست به مقایسه بزنیم؛ خود را با امکانات و توانمندی‌های خودمان مقایسه کنیم (مقایسه‌ی افقی)، و نه با دیگران (مقایسه‌ی عمودی).

آگاهی و تلاشِ جمعی، دو مَعبرِ مطمئن برای رسیدن به جامعه‌ی مدنیِ حقیقی، و توسعه‌ی پایدارِ اقتصادی و سیاسی است. هیچ فردی و هیچ کشوری با تزریق، متمدن نمی‌شود.

پژوهشگر و روانشناس

منبع: نماینده

کلیدواژه: نماینده

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت namayande.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «نماینده» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۱۱۶۸۴۶۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ماجرای یک مناسبت جدید و مهم در تقویم عربستان

سلطان العمر پژوهشگر مرکز مطالعات خاورمیانه در دانشگاه هاروارد در نشریه «نیو لاینز» نوشت: ۲۲ فوریه مصادف بود با پنجمین سالگرد یک مناسبت جدید در عربستان سعودی تحت عنوان روز تاسیس که طی سال‌های اخیر در تقویم این کشور گنجانده شده است. این مناسبت که بر اساس حکم پادشاه عربستان در سال ۲۰۱۹ ایجاد شد، گرامیداشت «آغاز سلطنت امام محمد بن سعود و تاسیس اولین دولت سعودی» در سال ۱۷۲۷ است.

به گزارش انتخاب، بر خلاف روز ملی عربستان، که در آن ایده سیاسی اتحاد و تشکیل دولت معاصر عربستان در سال ۱۹۳۲ جشن گرفته می‌شود، روز تاسیس ۲ کارکرد اصلی دارد: گرامیداشت یک افسانه سیاسی و پاک کردن یک افسانه دیگر. این روز بزرگداشت این روایت تاریخی است که دولت معاصر سعودی سومین دولت در طی ۳ قرن متوالی در شبه جزیره عربستان است. این مناسبت همچنین این روایت سیاسی را که اولین دولت سعودی پس از انعقاد پیمانی بین محمدبن عبدالوهاب، موسس جنبش وهابی و محمد بن سعود در ۱۷۴۴ تشکیل شد رد می‌کند. با انتخاب سال ۱۷۲۷ به عنوان سال آغازین اولین دولت سعودی به جای سال ۱۷۴۴، روز تاسیس به دنبال جایگزین ساختن وهابیت در روایت سیاسی سعودی است.

برای بسیاری از متخصصان و تحلیلگران عربستان، زدودن روایت وهابی یک اقدام عمیق و رادیکال تلقی می‌شود. نگاه پذیرفته شده قبلی این بود که از ۱۷۴۴، دولت سعودی همواره به عنوان تنها محافظ و گسترش دهنده وهابیت برای خود مشروعیت قائل بوده و اینکه اقتدار سیاسی در عربستان سعودی بین خانواده سلطنتی آل سعودی و نخبگان مذهبی وهابی تقسیم شده است. بر اساس این نگاه، با کنار گذاشتن وهابیت، دولت سعودی یک منبع اصلی مشروعیت را از دست می‌دهد و به شرکت تاریخی خود با نظام مذهبی پایان می‌دهد.

اما نگاهی دقیق‌تر به نحوه تاسیس دولت معاصر سعودی نشان می‌دهد که این داستان که دولت سعودی با اتکا به وهابیت به خود مشروعیت بخشیده، گزاره‌ای نادرست است. پادشاهی سعودی نه از طریق وهابیت بلکه با تکیه بر یک سنت هنجاری ترکیبی که شامل دو عنصر عربیت و سلفی گری بود مشروعیت یافته است.

اولین گام در فهم نحوه مشروعیت یافتن دولت معاصر سعودی در طی دوره تشکیل این است که به این نکته واقف باشیم که نخبگان حاکم آن دولت در آن دوران مردانی از آخرین نسل عرب‌های عثمانی بوده اند. این نسل به گفته ویلیام کلیولند، بین سال‌های ۱۸۷۰ تا ۱۸۹۰ متولد شده بود و اعضای آن در دوران اواخر امپراطوری عثمانی آموزش دیده و صاحب مشاغل گوناگون شده و برای آینده برنامه ریزی کرده بودند.

با پایان جنگ جهانی اول، امپراطوری عثمانی از هم پاشید و بسیاری از اعضای این نسل نقشی محوری در تاسیس خاورمیانه پساعثمانی ایفا کردند. در مورد عربستان، این نسل نه تنها شامل بسیاری از مشاوران، بروکرات‌ها و روشنفکران مصری، سوری و سایر ملل عرب بود که در تاسیس دولت سعودی ایفای نقش کردند، بلکه خود موسس رژیم یعنی عبدالعزیز آل سعود نیز از این نسل بود. عبدالعزیز در اولین مصاحبه خود با روزنامه الدستور چاپ بصره در سال ۱۹۱۳، خود را یک "عرب عثمانی" توصیف می‌کند که خود را متعهد به انجام هر کاری برای «صیانت از وطن عثمانی در شبه جزیره عربستان» می‌داند. وی این مصاحبه را برای توجیه بیرون راندن پادگان‌های عثمانی از دو واحه استراتژیک در شرق عربستان یعنی الاحصی و القطیف و متقاعد کردن نخبگان حاکم عثمانی در بغداد و استانبول به اینکه اقدامات وی نباید به عنوان اقداماتی جدایی طلبانه قلمداد شود، انجام داد.

این تلقی از عبدالعزیز به عنوان عضوی از آخرین نسل عرب‌های عثمانی به نحو قابل توجهی با نگاه‌های آلترناتیو دیگر که در سال‌های اخیر مورد استناد قرار گرفته و وی را رهبری وهابی یا یک عنصر امپراطوری بریتانیا توصیف می‌کند متفاوت است. آلترناتیو اول (رهبر وهابی) وی را از نسل و زمان خود جدا می‌سازد و عبدالعزیز را به یک گذشته افسانه‌ای وهابی پیوند می‌زند که اغلب بدون در نظر گرفتن بستر زمانی خود مورد تفسیر و استناد قرار گرفته است. آلترناتیو دوم (عامل بریتانیا) عاملیت شخص عبدالعزیز را رد می‌کند و سه دهه پویایی سیاسی و رویداد‌های تاریخی در شبه جزیره عربستان را که با ایجاد حکومت معاصر سعودی به اوج خود رسید، به یک طرح انگلیسی صرف تقلیل می‌دهد.

در اوایل قرن بیستم میلادی، واژه "سلفی گری" همچون امروز معادل واژه وهابی گری نبود. در آن دوران، این کلمه به یک جنبش اصلاحگری اسلامی اشاره داشت که به گفته هنری لائوزیر، «به دنبال آشتی دادن اسلام با ایده آل‌های اجتماعی، سیاسی و روشنفکری عصر روشنگری بود.» این جنبش در اواخر قرن نوزدهم ظهور و بروز یافت و روشنفکران اصلی آن افرادی، چون جمال الدین افغانی، محمد عبدو و رشید رضا بودند. این جنبش انتقاداتی را بر آن دسته از رفتار‌ها و اعتقادات مسلمانان که تناسبی با جهان مدرن نداشتند، مطرح می‌کرد.

بعد از جنگ جهانی اول، بسیاری از اعضای جنبش سلفی گری شروع به حمایت از پروژه سعودی کردند، زیرا آن را تنها امید باقی مانده برای یک ایجاد یک دولت مستقل عربی پس از تحمیل نظام قیمومیت بر بسیاری از سرزمین‌های عرب پسا عثمانی می‌دانستند. به عنوان مثال، رشید رضا، اصلاحگرای شناخته شده اسلامی، مجله خود المنار را که در جهان اسلام به شدت صاحب نفوذ بود، به جبهه‌ای برای ترویج و مشروعیت بخشی به دولت جدید سعودی بر اساس اصول سلفی گری تبدیل کرد.

سایر سلفی‌ها نیز تصمیم به مهاجرت برای ساخت دولت جدید سعودی گرفتند. یکی از آن‌ها محمد بهجت البیتر، اصلاح طلب سوری بود که نقش برجسته‌ای در امر آموزش در عربستان سعودی ایفا کرد. آنگونه که دیوید کومینز، مورخ غربی می‌نویسد، سلفی‌ها همچنین نقش مهمی در تفسیر ایدئولوژی وهابی به عنوان بخشی از سلفی گری و جنبش ناسیونالیستی متعهد به پیشرفت در شبه جزیره عربستان ایفا کردند.

آنچه از همه این روایت‌های تاریخی برداشت می‌شود این است که دولت سعودی به عنوان دولتی وهابی که ادامه و دنباله قرارداد خیالی بین خاندان آل سعود و یک خانواده مذهبی باشد، تاسیس نشد. این رژیم به عنوان یک پادشاهی عرب با تاکید جدی بر سلفیت مدرن تاسیس شد. فهم این مسئله از اهمیت روز تاسیس و گسست آن با روایت سیاسی وهابی نمی‌کاهد، اما توجه ما را به دو نکته جلب می‌کند: اول اینکه روایت وهابی از از ساخت قدرت توسط موسس عربستان سعودی معاصر مورد استناد قرار نگرفته است. دوم اینکه استفاده از روایت وهابی به عنوان ابزار مشروعیت بخشی یک پدیده جدید است که با به قدرت رسیدن ملک فیصل رواج یافت. تاسیس دولت سعودی نتیجه مستقیم تلاقی نیرو‌های تاریخی بود که رویکرد سعودی به سیاست و دولت سازی را تغییر داد.

دیگر خبرها

  • نگاه هند به جنوب خلیج فارس؛ نزدیکی به امارات، عربستان و عمان
  • رئیس سازمان عقیدتی سیاسی ارتش : هرکسی عاشق ایران است، هرچه در توان دارد، برای جوانی جمعیت پای کار بیاورد
  • اصلاحات ، راه برون رفت از بحران مهاجرت سرمايه های انسانی
  • هوشمندی سیاسی جلوه دیگری از قدرت میدانی مقاومت است
  • مصارف مهم مالیات در کشور به چه صورت است؟
  • خاندوزی : فصل جدیدی از توسعه اقتصادی ایران و عراق آغاز شد
  • کرمان آیدکس معرفی ظرفیت‌های مغفول برای توسعه سرمایه‌گذاری
  • توجه به اقتصاد خلاق یکی از راه‌های جهش تولید است
  • آیا ساخت شهر فرودگاهی در ایران توجیه پذیر است؟
  • ماجرای یک مناسبت جدید و مهم در تقویم عربستان