بررسی فلسفه زندگی/ از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟!
تاریخ انتشار: ۲۹ آبان ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۱۵۹۲۶۸۲
رکنا: فلسفهٔ زندگی به مقولهٔ هدف یا اهداف زندگی و حیات انسان در این جهان میپردازد.
زندگی، آفرینش، جهان هستی، این همه دغدغه و مشکلات، این همه لذت و شادی و ... اینها مواردی است که بشر در کلیه زمانها با آن روبرو شده است، اما واقعا چرا؟
شاید شما هم تا بحال به این موضوع فکر کرده باشید، که مولانا میگوید:
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
فلسفهٔ زندگی
فلسفهٔ زندگی به مقولهٔ هدف یا اهداف زندگی و حیات انسان در این جهان میپردازد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
محرک میتواند مادی و ملموس باشد مانند افزایشدستمزد، یا غیر ملموس مانند قدردانی از تلاش کارکنان یا به دست آوردن قدرت که در برانگیختن و شدت بخشیدن به انگیزهها و نیازها و در نتیجه فعال کردن رفتارهای آدمی به همان اندازهٔ محرکهای ملموس مهم است.
(البته، هدف زندگی را میشود هدف آفریننده انسان از آفرینش او فرض کرد یا هدف خود انسان از ادامه زندگی و این، دو دسته نگاه بسیار متفاوت را ایجاد میکند.)
دیدگاه اسلام پیرامون هدف زندگی
باور به وجود جهانی جز جهان مادی و زندگی و بودن پس از مرگ.
در دینهای ابراهیمی (اسلام٫ مسیحیت و یهودیت) و مزدیسنا (زرتشتی) باور بر این است که دنیا کشتزار آخرت است و بر پایه کارهای ما در دنیا در آخرت ما یا به بهشت میرویم یا به دوزخ.
بطور کلی قرآن کریم دو هدف عمده را پیگیری میکند که عبارت از نجات انسان از جهل و ظلم و هدایت او به صراط مستقیم در دینهای بودایی و هندویسم و برخی دینهای آفریقایی باور بر تناسخ است. یک گونه از تناسخ را میتوان اینگونه گفت که زندگی مراحل مختلفی دارد. پایینترین آنها نیستی و سپس به ترتیب جمادات، گیاهان٫ جانوران٫ انسان و بالاتر از آن خداست که در دین بودا آن را نیروانا میخوانند.
برای نمونه اگر انسان فرد بدی بوده باشد به مرحلهٔ پایینتر یعنی حیوانات نزول میکند. اگر هم که خوب بوده باشد به بینهایت (خدا یا نیروانا) میپیوندد و پس از آن دیگر نه نزول خواهد کرد و نه صعود و همیشه در آن سطح باقی خواهد ماند. باید توجه داشت که پایینترین سطح یعنی نیستی نیز همینگونهاست که پس از رسیدن به آن همیشه در آن سطح باقی خواهد ماند. تناسخ گونههای دیگری با تفاوت جزیی با گونهٔ گفته شده دارد.
دیدگاه عقلی
این روش تعیین هدف زندگی یا سعادت انسان، ریشه در نگرش یونانی دارد و عدهای از اندیشمندان با بکارگیری قواعد منطق و با مفروضات و براهین، سعادت را تعریف کردهاند. برای نمونه ارسطو سعادت را چنین تعریف میکند: «فعالیت عقلانی توأم با عالیترین و کاملترین فضایل در تمام عمر» و استدلال میکند که «فضیلت ملکهای است که منحصراً موقوف به ارادهٔ ماست و متضمّن حدّ وسطی از لحاظ ماست که از راه تعقل مشخص میشود» و به دو نوع اخلاقی و عقلانی تقسیم میگردد.
چنین روشی بعدها مورد استفادهٔ حکمای ایرانی، چون ابوعلی سینا و ملاصدرای شیرازی قرار گرفت. از دیدگاه این فلاسفه (که یکی از دیگر نامداران آنها نیز اسپینوزا بودهاست) با شروع از بدیهیات و تعریف امور کلی مثل سعادت، میتوان تکلیف تمامی امور زندگی انسان را مشخص کرد.
دیدگاه عرفانی
واژهٔ عرفان به معنی شناخت شهودی است که به ارتباط مستقیم و بدون میانجی انسان با وجود کل (خدا) میانجامد. از نظر عرفا، انسان میتواند با کشتن Killing نفس (رها شدن از نفس امّاره) و طی مراحل سیر و سلوک عرفانی، از حالت خودی به بیخودی و خلسه رسیده و به خدا بپیوندد و با او یکی شود (حصول به نفس ناطقه).
ابوعلی سینا گفتهاست:
چو بوعلی میناب ار خوری حکیمانه … بحق حق که وجودت شود به حق ملحق
مرگ برای عارف آغاز یک زندگی جدید روحانی و «نیستی عین الیقین هستی است.» مولانا جلال الدین بلخی (و نه رومی) اینگونه میگوید:
پس عدم گردم عدم، چون ارغنون … گویمت انا الیه راجعون
و یا عطار نیشاپوری که میگوید:
هرکه در دریای کل گم بوده شد … عاقبت گـُـم بود و او آسوده شد
هرکه او رفت از میان اینک فنا …، چون فنا گشت از میان اینک بقا
شادخواری
شادخواری (لذت گرایی) میگوید هدف زندگی فقط لذت بردن و خوشی است و تنها در این جهان است و بس و هیچ و پوچ است و سخن گفتن از معنی و مقصود زندگی تلاشی است بیهوده.
خیام میگوید:
خیام اگر ز باده مستی خوش باش … گر با صنمی دمی نشستی خوش باش
پایان همه عمر جهان نیستی است… پندار که نیستی چو هستی خوش باش
۱۶ متفکر بزرگ جهان درباره هدف از زندگی چه میگویند؟
۱. دالایی لاما (The Dalai Lama)
«شادبودن، هدف واقعی زندگی است.»
قدیسی به نام دالایی لاما، با نام تنزین جیاتسو، در حال حاضر رهبر بوداییان تبت است. دالایی لاما در واقع لقبی است که به رهبران بوداییان داده میشود، تنزین جیاتسو یک طبیب روح است و پیام همیشگیاش صلح و شفقت برای تمام مردم دنیاست.
«من معتقدم هدف واقعی زندگی، شاد بودن است. هستهی وجودی ما قناعت است و من با توجه به تجربهی ناچیزم دریافتهام، هر چه بیشتر به خوشحالی دیگران توجه کنیم، احساس خوبتری درونمان ایجاد میشود. حس محبت به دیگران خودبهخود ذهن را آرام میکند و ترس و ناامنی از شما دور میشود و این احساس به شما قدرت میدهد با هر گونه مانعی که با آن روبهرو میشوید، مقابله کنید و این منشأ اصلی موفقیت در زندگی است، چون ما تنها موجودات روی زمین نیستیم. این اشتباه است که همهی آرزوهایمان در شادمانی خودمان خلاصه شود. البته نباید بیرون از خودمان به دنبال خوشحالی باشیم، این رمز گسترش آرامش درونی است.»
۲. استیو پاولینا (Steve Pavlina)
«هدف از زندگی، کشف و تجربه است.»
استیو پاولینا در ۱۹ سالگی در یک سلول انفرادی زندانی Prisoner شد، ولی تصمیم گرفت به دنبال رشد شخصیتی خود برود. در نهایت، تبدیل به یکی از بزرگترین وبلاگنویسان موفق دنیا در زمینهی توسعهی فردی شد. اگر میخواهید سری به وبلاگ او بزنید توصیه میکنم حتما وقتتان را تنظیم کنید، چون محتوای وبلاگ او به شدت اعتیادآور است.
۳. بایرون کیتی (Byron Katie)
«برای درک بهتر اینکه هدف از زندگی چیست، باید بدانیم واقعا هدف از زندگی چه چیزی نیست.»
بایرون کیتی فردی به شدت افسرده بود که دست به خودکشی Suicide هم زده بود، اما زمانی که به درستی درک کرد چگونه میتواند زندگیاش را تغییر دهد، توانست به تمام رنجهایش غلبه کند. چیزی که او درک کرده بود این است: «زمانی که افکار بد را باور کنید، باعث ناراحتیتان میشوند، اما اگر به آنها اهمیت ندهید دیگر رنج نمیبرید. این یک فرآیند بسیار ساده و در عینحال بسیار قدرتمند است، اما مطمئن باشید، جواب میدهد! من به شدت توصیه میکنم که فقط «خوب» فکر کنید».
۴. کریس گیلبیو (Chris Guillebeau)
«هدف از زندگی، شاید یک جفت چکمه و گربهها باشند.»
جواب کریس شاید کمی عجیب باشد، اما تعجب نکنید، چون خودش هم آدم خاصی است. او نمونهی زنده و واقعی کسی است که میتواند به شما ثابت کند دلیلی ندارد، در زندگی از همان رویهای پیروی کنید که دیگران پیروی میکنند. لزومی ندارد مثل دیگران باشید. این مرد یاغی معتقد است اگر بخواهی، میتوانی اجازه ندهی هیچ عامل بیرونی تو را محدود کند و بال و پرت را ببندد. این مرد تمام کشورهای دنیا را دیده است، هر ۱۹۳ کشور جهان را، پس طبیعی است که حداقل یکی دو راز دربارهی زندگی بداند. میتوانید ویدیو او به نام چکمهها و گربهها (boots and cats) را در اینترنت ببینید.
۵. کریستی ماری شلدون (Christi Marie Sheldon)
«تنها هدف زندگی که میتواند ارضاکنندهی روح آدمی باشد، عشق است. اجازه بدهید آنچه روحتان را لبریز از شادمانی میکند راه را به شما نشان بدهد. این تمام کاری است که باید انجام بدهید؛ فرصتها را رهبری کنید!»
کریستی مهارت جالبی دارد. فقط کافی است به یک نفر نگاه کند تا بفهمد او هدفی در زندگیاش دارد یا نه. او یک انرژی درمانگر پیشرو و همینطور یک متخصص کشف و شهود است. رسالت او در این جهان فرستادن عشق و انرژی مثبت برای همهی انسانهاست!
۶. متیو سیلور (Matthew Silver)
«خداوند به ما قدرت تصمیمگیری و اراده داده است، اما باید از قلبمان برای یافتن آن استفاده کنیم.»
اگر روزی در شهر نیویورک مردی را دیدید که زیرپوشش را دور یک حیوان پیچیده و پرسه میزند، آهنگهای سرگرمکننده میسازد و به شما میگوید دم را غنیمت بشمارید، بدانید متیو را دیدهاید! او یک آرتیست خیابانی شناختهشده است، اما معمولا با یک دیوانه اشتباه گرفته میشود. به جرأت میتوان گفت، متیو که پیامآور عشق و زندگی کردن در لحظه و اکنون است در شهر شلوغ و بیدروپیکری مثل نیویورک از همه عاقلتر به حساب میآید.
۷. رالف اسمارت (Ralph Smart)
«باور دارم هدف از زندگی این است که به بهترین نسخهی خودمان تبدیل شویم.»
رالف کسی است که عمیقا در مفهوم زندگی غرق شده است و ما را تشویق میکند از تمامی تصورات و ادراکات فراتر برویم. او از طریق کانل یوتیوبش به نام اینفینیت واترز (Infinit Waters) به افراد کمک میکند تا بتوانند آگاهی خود را گسترش دهند و پتانسیل واقعی خود را به کار بیاندازند.
۸. پارکر هسر (Parker Heuser)
«هدف از زندگی کشف محیط اطرافتان است، کشف خودتان و آنچه آموختهاید. پیرو قلبتان و تکامل معنوی خود باشید.»
پارکر و دوستانش، الکسی، گمبل و مکس گاتفیلد، افراد پرانرژی در زندگی هستند! افراد زیادی در شبکههای اجتماعی از ویدیوهای ماجراجویانهی و پراشتیاق آنها برای سرگرمی Hobby الهام میگیرند. میتوانید ویدیوی «۳سال مسافرت در ۳ دقیقه» آنها را ببینید و لذت ببرید. این ویدیو حال شما را خوب میکند و سر شوقتان میآورد.میخواهم کمی دربارهی پاسخ پارکر با شما صحبت کنم؛ دوستان عزیزم محیط اطرافتان را کشف کنید، دربارهی جهان بیاموزید، هر کشور دیگری را که میتوانید ببینید، دانش خود را با درک سازوکار ذهن و اینکه چگونه میتوانید توانایی ذهن و استعدادتان را بالاتر ببرید، گسترش دهید. خودتان را کشف کنید، ببینید به چه چیزهایی علاقه دارید؟ چه چیزی برایتان خوب است؟ بزرگترین تفریحتان چیست؟ آیا به معنای واقعی زنده هستید و زندگی میکنید؟ پیرو قلب Heart خود باشید، کارهایی را انجام دهید که خوشحالتان میکند، روحتان را مثل یک پروانه پرواز دهید و مثل یک جسم شناور، احساس سبکی کنید و در نهایت با آگاهی حقیقی در پی تکامل معنوی خود باشید.
واقعیت انسان روح اوست، نه جسم مادیاش و زندگی که ما میشناسیم فقط یک گام به سوی تکامل معنوی بشری است؛ بنابراین هدف از زندگی این است که برای بهتر شدن هر کاری که میتوانیم انجام دهیم و در نهایت با آگاهی حقیقی خود را برای زندگی بعدی آماده کنیم.
۹. بری دونپورت (Barrie Davenport)
«هدف از زندگی، آگاهانه و عاشقانه زیستن در لحظه است، بیپروا عشق ورزیدن، همیشه آموختن و به دنبال ماجراجویی و رشد بودن و گسترش صلح و مهربانی در تمام طول مسیر زندگی.»
بری مشتاق کمک به افرادی است که میخواهند خودشان را پیدا کنند. او به آنها کمک میکند شور و اشتیاق بیشتری در زندگی داشته باشند. توصیههای عملی و کاربردی او به افراد کمک میکند، الهامبخش روح خود باشند و آنها را برای حرکت در مسیر مورد نظرشان هدایت میکند.
۱۰. گری واینرچوک (Gary Vaynerchuk)
«هدف از زندگی میراثی است که مثل ستارهی شمالی همهی خانوادهی مرا در آینده هدایت خواهد کرد.»
گری مؤسس یک کمپانی سریالهای بلند و کارفرمای یک رسانهی اجتماعی است. او عاشق به واقعیت تبدیل کردن احساسات است. تمام سعی او این است که به انسانها نشان بدهد در این عصر اینترنت هیچ بهانهای برای انجام ندادن کارهایی که خوشحالمان میکند وجود ندارد.
۱۱. جاستین ماسک (Justine Musk)
«هدف از زندگی ترویج استعدادها و موهبتهای خود و تلاش برای کسب دانش درونی و ارتقا روح تان در تمام مدت عمر است: این هدف، چیزی است که شما زمانی و در جایی انجامش میدهید و ماهیت شما را نمایان میکند. این خدمتی است که دیگران به شما میکنند. مراقبت از خودتان در واقع مراقبت از جهان است.»
کسی که زندگی را اینگونه میبیند، شخصی است که تصادف Crash اتومبیل او را بیدار کرد. وقتی ۸ سال از زندگی مشترکش با کارآفرین برجسته، ایلان ماسک گذشت، او حس کرد که نقش او فقط یک همسر خوشگل و جذاب در حاشیه است. پس تصمیم گرفت در سایهی همسر موفقش نماند و خودش رهبر داستان زندگی خود باشد و امروز او یک نویسندهی با استعداد، قدرتمند و پرشور است.
۱۲. الکس بلک ول (Alex Blackwell)
«هدف از زندگی عشق ورزیدن بدون توقع و رسیدن به این باور است که شما همیشه شایستهی دریافت عشق هستید.»
الکس در آستانهی طلاق دریافت که باید تغییرات اساسی در زندگی خود ایجاد کند. هر چند او نتوانسته بود ازدواجش را نجات دهد (و آن را تبدیل به یک چیز خوشحالکننده کند)، اما تصمیم گرفت تجربیاتش را در اختیار دیگران قرار بدهد. او در وبلاگ خودش، آشکارا و صادقانه تجربیات سفرهایش برای ایجاد تغییرات مثبت در را زندگی با دیگران به اشتراک میگذارد.
۱۳. ویل مایکل (Will Mitchel)
«هدف از زندگی، خودشکوفایی است؛ شکل دادن جهان در نگاهمان از طریق دستیابی به آنچه پتانسیل واقعی ماست.»
ویل از ۱۲ سالگی و از زمانی که مدرسه میرفت کسب وکار خود را ساخت، او یک کارآفرین اینترنتی است و هم اکنون با بهترین دوستش، کایل اشنرودر، «بروس استارتآپ» را با هدف کمک به کاریابی و ساختن کسب و کار موفق برای افراد راهاندازی کرد. پیام اصلی این استارت آپ این است: شما نیازی به کار ندارید.
۱۴. جاشوا بیکر (Joshua Becker)
«هدف از زندگی، خدمت به دیگران است.»
چند سال پیش، جاشوا و خانوادهاش از شر بیش از ۷۰درصد از اموال و داراییهای خود خلاص شدند. آنها دریافته بودند چیزهای کمتر به معنای زندگی بیشتر است. حالا این معلم (گوروی) مینیمالیست به افراد در سادهتر کردن زندگیشان کمک میکند تا اجازه بدهند فضای بیشتری برای چیزهای واقعا مهمتر باز شود.
۱۵. لومینیتا ساویز (Luminita Saviuc)
«هدف از زندگی دوست داشتن حقیقی است.»
او کیست؟ لومینیتا در هدف خلاصه میشود. کلمات او که حاصل معرفت و حکمت هستند، مانند یک عصای جادویی قلب مردم سراسر جهان را لمس میکند. اگر هنوز او را نمیشناسید توصیه میکنم مقالهی محبوب او را با عنوان «۱۵ چیزی که برای شاد بودن باید ترکشان کنید» بخوانید که بیش از ۱/۲ میلیون بار در فیس بوک به اشتراک گذاشته شده است.
هدف از زندگی چیست؟ عشق… عشق حقیقی. به یک عاشق واقعی تبدیل شوید و آنگاه از خود پرتوهای عشق را به اطراف بتابانید. به کسانی که دوستتان دارند، عشق بورزید و همینطور به کسانیکه دوستتان ندارند! لازم نیست حتما سزاوار عشق ورزیدن باشند، باید عشق بورزید، چون این تنها چیزی است که میتوانید به دیگران ببخشید. به دنبال فرصت برای عشق ورزیدن باشید، بدون توجه به اینکه در کجا یا مشغول چه کاری هستید. شاید نتوانید به کسی کمک کنید، اما میتوانید یک عشق پرقدرت را بعد از چیزهایی که میبینید و انجام میدهید، حس کنید.
زندگی عشق است و عشق زندگی است، وقتی عشق بیشتری در رگهای ما جاری شد، تبدیل به نشاط بیشتر میشود، دید ما را روشنتر میکند و این وقتی سادهتر میشود که نه تنها به قلب و روحخودمان، بلکه به قلب و روح هر موجود زندهای که روی این سیاره زندگی میکند، متصل شویم.
در وهلهی اول ممکن است آدمها بسیار متفاوت از یکدیگر به نظر برسند، اما هستهی وجودی همهی ما یکسان است. هستهی وجودی همهما یکی است، همهی ما از یک مسیر عمیق و قدرتمند با یکدیگر در ارتباطیم. اساس هستهی وجودی ما یکسان است، همهی ما از یک نوع نژاد بشر هستیم.
هیچ جدایی به جز جدایی که در ذهن ما و از روی ترس از وابستگی شکل میگیرد، وجود ندارد. اگر اجازه بدهیم عشق به قلبمان بازگردد، همه با عشق یکی میشویم و زندگیمان از همان نقطه دوباره آغاز میشود، پس این خود ما هستیم که دنیای اطرافمان را میشناسیم و در نهایت درک میکنیم که ما در این جهان زندگی میکنیم و این جهان هم در ما خلاصه میشود… همهی ما یکی هستیم.
۱۶. برندان بیکر (Brendan Baker)
«هدف از زندگی ساختن چیزی متفاوت است، متفاوت و مثبت!»
برندان در جوانی در شغلش به موفقیت رسید. او خیلی زود دریافت، رسیدن به موفقیت لزوما رسیدن به شادمانی برابر با دیگران نیست. مفهومی که او به آن دست یافت باعث شد به دیگران در جهت منافعشان کمک کند.
این میتواند به معنای چیزی متفاوت در یک فرد، جامعه، محیط زیست یا کل جهان باشد. زندگی واقعی زمانی آغاز میشود که به هدف والاتری، فراتر از خودتان متصل میشوید.
سؤال بزرگی که در پاسخی ساده نهفته است
ممکن است هدف از زندگی، سؤال دشواری به نظر برسد (پدرم تنها کسی نیست که جواب این سؤال را نمیدانست). بسیاری از ما احتمالا زمان بیشتری را صرف فکر کردن به این پرسش خواهیم کرد.
اما با نگاهی به پاسخهای داده شده، میبینیم چندان هم پیچیده به نظر نمیرسد. خدمت به دیگران، عشق بیقید و شرط، تصور کردن و درک همهی پتانسیل وجودیمان. همهی اینها در یک چیز خلاصه میشود: احساس خوب!
وقتی خوب دربارهاش فکر کنیم، میبینیم چه چیزی بهتر از حس شور و شوق و داشتن هیجان در کل زندگی است؟ اینکه کسی را دوست داشته باشیم و بدانیم که او هم ما را دوست دارد؟ چه چیزی بهتر از حس زنده بودن، آزادی Freedom و پرانرژی بودن در تمام زندگی است؟
برای من، وجود هزاران هزار احساس خوب که در تمام مدت عمرم در این سیاره وجود دارد، دلیل خیلی خوبی برای زندگی است.اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید
حوادث اختصاصی رکنا را اینجا بخوانید:
تجاوز به دانشجوی 24 ساله توسط همکلاسی های شیطان صفت ازدواج پسر دانشجو با استاد 41 ساله اش+فیلم و عکس تجاوز به زن جوان در زندان زنان +عکس مهم ترین اخبار 24 ساعت گذشته رکنا زن خائن با قتل شوهرش از تهران به کانادا فرار کرد! + جزییات فوتبالیست مشهور آبادان دستگیر شد! / جرم او چیست؟! اعتراف " ممل امریکایی" به سرقت مسلحانه از بانک در تهران فیلم لحظه وحشتناک حمله به یک دختر تهرانی در روز روشن / این دختر در کما است توبه دزد تازه کار تهران در اولین دستگیری توسط پلیس!+ فیلم سرقت به خاطر گرانی پوشاک بچه! / این ادعای یک دزد است! + فیلم دختر 19 ساله تهرانی 15 ساعت در شوک قتل مادرش در مقابل چشمانش بود ! حمله سگ وحشی به زن کرجی و کودک خردسالش در خانه مخروبه + عکس عکس / تولد یک نوزاد با 31 انگشت لباس عروس به قتل رسیده 56 هزار دلار فروخته شد +عکس کلاهبرداران تلفنی در زندان مخفی بودند + فیلم مصاحبهمنبع: رکنا
کلیدواژه: کشتن Killing موفقیت زندانی Prisoner خودکشی Suicide سرگرمی Hobby مسافرت قلب Heart تصادف Crash آزادی Freedom جهان فلسفه ستاره زندگی پرواز عکس فیلم فضای مجازی ساعت دختر صدام حسین ایران همسرش کشف عجیب
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.rokna.net دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «رکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۱۵۹۲۶۸۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نشستی دربارۀ ابنسینا و مکتب فلسفی اصفهان
ایسنا/اصفهان نشست «ابن سینا و مکتب فلسفی اصفهان» در محل خانۀ حکمت به منظور بررسی فلسفه غرب و ایران برگزار شد.
با ورود ابنسینا به اصفهان، این شهر جای بغداد را در علم و فرهنگ میگیرد و هرکسی میخواست فلسفه بخواند باید به اصفهان هجرت میکرد؛ اما اکنون به دلیل عدم وجود خودآگاهیِ تاریخی، مردم اصفهان از سالهای دورِ خود هیج اطلاعی ندارند و نمیتوانند نسبتی با فلسفهٔ سینوی برقرار کنند.
قاسم پورحسن، دانشیار گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی در ابتدای این نشست، گفت: ۳ نوع مواجهه با ابنسینا وجود دارد. غربیان چندان مایل نیستند از دیدگاه خودِ ابنسینا به ابنسینا نگاه کنند. دیدگاه اول، همان فهم مشتشرقان از ابنسینا است که در روش و داده نیرومند است. این افراد مباحثی را از ابنسینا استخراج کردند که ما از آنان غافل بودیم. ابن سینا میگوید که کتاب بزرگ من از دست رفته و در ۲ کتاب، ایده خود را مطرح کرده و میتوانم یکی از این کتابها که مختصرتر است را بازنونیسی کنم، اما کتاب دوم که الانصاف است و مشتمل ۲۷ هزار مسئله میان مشرقیان و مغربیان بوده، مفقود شده و به علت حجم زیادش بعید است که دیگر خودم یا دیگران بتوانند آن را بنویسند.
این مدرس دانشگاه با اشاره به اینکه مستشرقان معتقدند ابنسینا هرچه باشد ادامۀ ارسطو است و باید آن را ذیل سنت یونانی به ویژه ارسطو خواند، افزود: البته این تا حدی درست است زیرا که سنتها ناگهانی متولد نمیشوند و فکر تولید کردنی نیست، ظهور کردنی است اما مستشرقین فرض مستقلی از ابن سینا ندارد.
پورحسن با اشاره به اینکه فهم دوم، از آنِ مورخان است و متأسفانه تاریخ فلسفه اسلامی را مورخان عرب نوشتند، گفت: آنان در اینکه فیلسوفانِ ما نوافلاطونی مسلماناند، اشتراک نظر دارند ولی این دیدگاه جامعی نیست. این درحالی است که ابن سینا در نمط هفتم خود، درمورد مشائیان نظر خود را بیان کرده و آنان را دارای فهمی نازل توصیف کرده است. ما به جهت ترجمهای بودن کتابهایمان، طبق برداشت همین مورخان عرب، اطلاعات کسب میکنیم.
او دیدگاه سوم را مربوط به کسانی دانست که متوجه هستند ابن سینا گسستی از سنت یونانی دارد؛ اما آنان معتقدند که فارابی و ابن سینا در درون سنت دینی قرار داشته و در سنت اسلامی، ابنرشد کسی است که میتوان از او به عنوان فیلسوف سنت اسلامی نام برد زیرا او ادامهٔ راه افلاطون است. یکی از صاحبنظران این دیدگاه، محمد عابد الجابری است.
این پژوهشگر و نویسنده فلسفه که معتقد است ما در ایران علاقه بسیاری به فهم کُربنی از ابنسینا داریم، گفت: این فهم کمتر به ابنسینای فلسفی اعتقاد داشته و او را در تصوف و عرفان نیز تعریف میکند. در کل ما از میان این خوانشها به فهم واقعی ابنسینا تقرب پیدا نکردهایم.
پورحسن، درمورد مسیر زندگی ابن سینا تصریح کرد: ابن سینا تا سن ۲۱ سالگی در بخارا زندگی کرد و سپس ۱۰ سال را در خوارزم پشت سر میگذارد. در این شهر که دربار شاه است، با همهٔ بزرگان مراوده داشته است. این شهر، شبیه به بیت الحکمه بغداد است. ابوسهل نصیری، عراقی، ابوریحان بیرونی، ابن السهل، ابابیل و غیره در آن حضور دارند. ابن سینای جوان با اینان گفتوگو دارد و مراودات خود را با این بزرگان پس از مراجعه به اصفهان، قطع نمیکند اما با این حال هرگز خوارزم به یک مکتب فلسفی تبدیل نمیشود. ابنسینا از سال ۴۰۴ تا ۴۱۴ هجری قمری در همدان زیست و از ۴۱۴ تا ۴۲۸ هجری قمری در اصفهان بوده است. پیش از هجرت ابنسینا به اصفهان، فارابی به بغداد مهاجرت کرده بود و بغداد مرکزیت عقلی پیدا کرد. ابن سینا در بخش پایانی الملحقه کتاب المباحثات مطرح کرده است که در میان پیشینیان، تنها کسی که واجد فضل و فلسفه است، فارابی است.
او ادامه داد: با ورود ابنسینا به اصفهان، این شهر جای بغداد را در علم و فرهنگی میگیرد و هرکس میخواست فلسفه بخواند، باید به اصفهان هجرت میکرد. سهروردی با همین هدف از مراغه به اصفهان آمد و ابنسهلان در اصفهان فلسفه خواند. در مورد این دورهٔ اول حیات عقلی مکتب اصفهان بسیار کم مطالعه شده است. دورهٔ دوم آن در سدهٔ یازدهم شکل گرفت و آبشخورش، ابنسینا است. سالها بعد، ملاصدرا مدام از ابنسینا و شاگردش بهمنیار یاد کرده است.
چگونه مکتب اصفهان شکل گرفته است؟
این محقق و مدرس فلسفه در دانشگاه اضافه کرد: ابن سینا با رغبت به اصفهان میآید و قصد فرار ندارد. در اصفهان نیز اضطرار دارد اما با این حال قصد نوشتن مسائل المشرقیه را میکند. او حتی با پیشنهاد شاگردانش برای مطالعۀ آثار جدید مشائیان مخالفت کرده و صراحتاً گفته که آنان را اهل فضل نمیداند. اصفهان برای ابن سینا اصالت پیدا میکند. از سال ۴۲۱ تا ۴۲۵ هجری قمری، ابنسینا در معرض تاخت و تاز غزنویان است اما مکتب او با کمک شاگردان شاخصش شکل میگیرد. ابن سینا خودش مرجعیت پیدا میکند. دلدادگی اولش به سهروردی است. منظومه ابنسینا سهروردی است و او خود را مشرقی میدانست و ما نمیتوانیم بدون ابنسینا، سهروردی را بفهمیم. ابنسینا معتقد است مشائیان در مسئله نفس نتوانستند از جوهریت نفس بالاتر بروند و کسانی که بالاتر رفتند، برهان وساطت را شکل دادند. ابن سینا پس مطالعۀ برهان وساطت، «اجل البراهین» را توصیه میکنم.
پورحسن با اشاره به اینکه در سنت مشائیان ۴ دلیل بر جاودانگی نفس میبینید و ابنسینا دائماً به مسئله نفس پرداخته است، تأکید کرد: فارابی بیان کرده که ادراک فقط از آنِ نفس است. ابن سینا نمیخواست که تابع ارسطو باشد. ذیل ارسطو قرار گرفتن، همهٔ دستاوردهای ابن سینا را در باب نفس عقل قدسی صورت متغیره غیره را از بین میبرد.
او با اشاره به اینکه برداشت ارسطو این است که نفس در سنت یونانی عمدتاً ذیل «امپسوخه» بوده است، افزود: این یعنی به طبیعت و کارکردهای طبیعی نفس توجه کردند و به فاعلیت نفس بیتوجه بودند، فارابی اولین بار این فاعلیت را مطرح میکند و ابن سینا آن را گسترش میدهد. این سینا همین مسئله را در باب عقل وارد میکند. در سنت یونانی معانی چهارگانه وجود، در عرض یکدیگر هستند و معانی و نظریه طولی در سنت اسلامی معنا پیدا کرده است. ارسطو مطرح کرده که وجود محض تهی به نظر میرسد.
این فعال فلسفی با اشاره به اینکه ما دربارۀ شناخت ابن سینا و ظهور و تکوین مکتب اصفهان در دوره اول که مقارن است با آغاز سدهٔ پنجم اطلاعات کمتری داریم، اظهار کرد: تلقی ما این است که ابن سینا آثار ارسطو را تشریح کرده است ولی هرچه بیشتر متون ابن سینا را از نظر میگذرانیم، متوجه میشویم که تلقی ما اشتباه بوده است.
او با بیان اینکه فارابی میگوید در جامعه ما به علت اینکه مردم فلسفه، آثار افلاطون و ارسطو را نخواندهاند، فیلسوفان با یکدیگر مناقشه دارند، افزود: این مناقشات در دوران فارابی و حتی در مجالس دربار بسیار مطرح بود. فارابی و ابنسینا معتقدند که شعر در تربیت اجتماعی بسیار مؤثر است و فارابی در مدینه فاضله، عقل اللسان طبقهٔ دوم دانسته و هنرمندان و شاعران را از این طبقه معرفی کردهاند. خطیبان و شاعران مصلحان جامعهاند به شرطی که خطابه، اغنایی و بر اساس مشهورات نبوده و بتواند جامعه را به صورت عقلانی تربیت کند. این عبارات بر ابن سینا تاثیر گذاشت و بدون فارابی نمیتوان ابنسینا را خواند.
پورحسن با تأکید مجدد بر اینکه به نظر میرسد دوره تاریخی مهمی از اصفهان را کاوش نکرده و نخواندهایم، اظهار کرد: به راستی چگونه مکتب اصفهان شکل گرفته است؟ مکتب آندلس تابع مکتب بغداد نیست بلکه تابع اصفهان است. زعامت اندیشه در آندلس، در دست ابن طفیل و سپس ابن رشد است. ابنرشد کاستیهای زیادی در فهم ابنسینا دارد. پیش از ابنرشد آثار ابنسینا در آندلس ترجمه شده بود. ابنرشد در برخی آثار تابع ارسطو است اما در برخی از آثارش تابع ارسطو نیست. او در پاسخ به این سوال که «اگر بین عقل و شریعت تعارضی پیش آید چه باید کرد؟» جانب شریعت را میگیرد در صورتی که فارابی جانب عقل را گرفته است. بنابراین فهمهای ما از فیلسوفان دقیق نیست و لازم است مجدداً آنان را مطالعه کنیم و نقش بزرگی که ابن سینا در شکلگیری تمدن اسلامی داشت و پیش از بغداد در اصفهان شکل گرفته بود را شناسایی کنیم.
ابن سینا از آن کسانی است که آن را مطالعه میکنند
در ادامهٔ این نشست ۲ ساعته، حسین کلباسی اشتری، استاد گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی با اشاره به اینکه تفکر از جنس کالا نیست بلکه چون یک گیاه موجودی زنده است و چیزی که زنده است، به عللی برای رشد نیازمند است، تأکید کرد: ابنسینایی که سهم غیر قابل انکاری در علم جهانی دارد و سفرهای طولانی داشته، در اصفهان سکنا گزیده و ابن سینا شده و ظهور و بروز یافته است. اگر قرار است اندیشه بارور شود، نیازمند مقدماتی است که در ذهن و ضمیر اندیشمند به ثمر بنشیند. اینکه چه عوامل و شرایط و اسبابی سبب میشود که تفکر و متفکر در عهدی و جایی ببارد و برعکس در زمانی و مکانی اندیشه راکد، عقیم و ناممکن شود، جای بحث و سؤال دارد. این مطلب، برای جامعهشناسان و مردم شناسان روانشناسان و سیاستمداران محل توجه است و «جامعه شناسی علم» در همین راستا شکل گرفته است اما شایسته است که اهل فلسفه نیز به این فکر کنند که علل ظهور تفکر چیست.
او که معتقد است یکی از مسائل مهم در تاریخ علم و فلسفه که مورد توجه قرار گرفته، فلسفهٔ تطبیقی است، اضافه کرد: در فلسفهٔ تطبیقی، دو مطلب به طور عمده مورد توجه است اولی، روشنکردن تمایزات و ابدعات و ابتکارات «این» نسبت به «آن» است. به عنوان مثال تمایزات و نسبت ابنسینا در شرق و توماس الگورینی در غرب که هر دومجموعه سترگی از ماوراء الطبیعه را رقم زدند روشن میشود.
این مدرس دانشگاه ادامه داد: دومی این است که کسی که تمایزاتی با سابق یا معاصری داشته و دیگرانی را تحت تأثیر قرار داده، منابع و مناشی و مصادر فکریاش چه بوده است. یعنب باید به این پرسش پاسخ دهیم که ابن سینا از چه منابعی تغدیه کرده است؟
کلباسی اشتری با نقد این گزاره مشهور که «ابنسینا بر سر سفره مشائیان نشسته است» تأکید کرد: آیت الله سیدحسن سعادت مصطفوی فرمودند که نگویید فلسفه مشایی بلکه بگویید فلسفه سینوی زیرا مشائی خواندن ابنسینا، جفا در حق ابنسیناست؛ هرچند این عبارت رایج نیست اما باید مشهور شود.
او ادامه داد: الانصاف عنوان ارزشمندترین کتاب ابنسینا است که به معنی محاکمه بین نظر دو نفر است. در فقه و رجال و حدیث مفهوم «اجازۀ روایت» مطرح است و به این معنی است که نزد کسی که اجازهٔ نقل روایت دارد، چیزی از آن روایت کم و زیاد نمیشود و این یک کمال فرهنگی است. ابن سینا یک چهره ممتاز و متعلق به مشرق زمین است و سهم زیادی در گسترش فلسفه داشته است. اسم کتاب او برگرفته از این است که نباید در اندیشه و آثار کسی دخل و تصرف داشت.
این مدرس دانشگاه، با تأکید بر این نکته که غربیها به اسلاف و تاریخ و آگاهی بیشتری نسبت به ما دارند، افزود: آنان با گذشتهٔ خود ارتباط افزونتری نسبت به ما دارند. اگرچه در حوزه فلسفه چند هزار سال گذشته است، هنوز نام ارسطو حفظ شده است، در شرایطی که ما اینجا باید به این سوال پاسخ بدهیم که اصلاً نسبت ما با ابن سینا و یا سنت صدرایی که ۴۰۰ سال پیش شکل گرفته چیست؟ ما تا رسیدن به مرتبه خودآگاهی تاریخی فاصله بسیاری داریم. ما حتی نمیدانیم چه نسبتی با علامه طباطبائی که با ما همعصر بوده نیز نداریم.
این مدرس فلسفه در دانشگاه اضافه کرد: در ترکیه، ابنسینا را پرشک بزرگ ترک معرفی کردند و اسم مولانا را تغییر داده و او را رومی نامیدهاند. در مورد حشاشین سریال ساختند در حالی که اینان اسماعیلیانی ایرانی بودند. خیام نظامی گنجوی از این قائله مستثنی نیستند و قزاقستان و ترکمنستان نیز مدعی شدند که فارابی متعلق به آنان است.
کلباسی اشتری با اشاره به این نکته که متفکر متعلق به جایی است که آنجا او را میخوانند و از او یاد میگیرند، تصریح کرد: جهان امروز جهانی است که در آن به راحتی شناسنامههای جدید برای مفاخر گذشته صادر میشود. چندی پیش نشستی در چین با عنوان فلسفهٔ چینی برگزار شد در حالی که هیچ یک از اهالی فلسفه در تاریخ مطالعات شان با چنین مکتبی مواجه نشده بودند. هیچ بعید نیست که چندی دیگر فلسفهٔ ویتنامی، فلسفهٔ فیلیپینی و فلسفهٔ سواحل عاج نیز مطرح شود. استقراض و در مواردی سرقت هویت از ایران رواج یافته است و ابن سینا نیز متعلق به کسانی است که او را بخوانند وگرنه اینکه چه کسی در کجا متولد، فوت و دفن شده، چندان اهمیتی در جهان امروز ندارد.
مرکزیت فرهنگی ویژهتر از مرکزیت اقتصادی و سیاسی است
این استاد دانشگاه علامه طباطبائی با اشاره به اینکه نسبت ابن سینا با فلسفهٔ مشائی و ارسطو که شاهبیت کتابهای تاریخی فلسفه مستشرفان شده است، محل مناقشه و بازخوانی است، اظهار کرد: ابنسینا با سنت مشائی فاصلۀ قابل توجهی دارد ولی فراموش نکنیم که فلسفهٔ ارسطو به عنوان فلسفهٔ غالب و نظام فلسفی مسلط بر فکر غرب و شرق است. فلسفه ارسطو و افلاطون و نوافلاطونیان امتیازات بیتردیدی دارند. ابداع و ابتکار و تمایز ابنسینا نسبت به مشائیان، نباید باعث شود که امتیاز مشائیان را نفی کنیم. اسم و اثری که قرنها باقی مانده است، حتماً دلیلی پشت آن بوده است. او حتماً پیامی برای امروز من و شما دارد. جاودانگی در اثر، مطلب مهمی است. کسی دلدادگی به ارسطو ندارد. علم جانبدارانه نیست و نیاز است که ما بدانیم چرا و چگونه اندیشه ارسطو پایدار مانده است.
او با بیان اینکه هزار و اندی سال از مرگ ابنسینا گذشته و غربیها به نظر من بیش از ما در مورد فلسفهٔ ابنسینا آثاری تولید کردهاند اما ما باید از خود بپرسیم که همین شیخ الرئیس در محافل علمی ما چقدر و چگونه خوانده میشود و محصول این مطالعات چیست، بیان کرد: کتاب المباحثات، مؤخر بر کتاب اشارات و حاصل اجتهادات شیخ الرئیس و مطالبی پختهتر از اشارات است اما مشهور است که آخرین اثر ابن سینا، اشارات و تنبیهات بوده است. نکاتی اورده که هیج اشارهای با فلسفه ارسطویی و حتی فلسفه شبهه اشراقی عرفانی الهیاتی نوافلاطونی هم ندارد. اتین ژیلسون معتقد است که اگر فارابی و ابنسینا نبودند فهم ارسطو برای غرب لاتین ناممکن و یا بسیار دشوار بود. این باور بسیار شایع است که فهم افطلانونی و نو افلاطونی به مدد شرح و تعلیقات و نقد فیلسوفان اسلامی به غرب فهمانده شده است.
کلباسی اشتری با اشاره به اینکه ابن سینا در نمط چهارم خود، در فصل امور عامه، مواردی را مطرح کرده و افزود: این موارد ثابت میکند که ابنسینا هیچ نسبتی با عالمان مشائی نداشته است. تعریف فلسفه یعنی دانش ارجمند و مابعدالطبیعه نزد ابنسینا و فارابی متفاوت است. آنان به ارسطو در مورد این موضع خرده گرفتند.
او ادامه داد: تقسیمات و مراتب علت نیز نزد ابنسینا متفاوت است. ارسطو ۴ علت را ذکر کرده است که شامل علت مادی، علت سوری، علت فاعلی و علت غایی است که به علل اربعه معروف است. ابنسینا هیچ نسبتی با این تقسیمات ندارد و سابقه هم ندارد. در نظر ارسطو علت غایی بر علت فاعلی تقدم دارد ارسطو شناسنامه فلسفه اش تقدم علت غایی است. اما ابن سینا معتقد است که علیت غایی ممکن است تقدم داشته باشد اما تصوراً و ذهناً در خارج و در وجود علیت فاعلی تقدم دارد تا ایجاد صورت نگیرد غایت معنایی ندارد. این بحث بسیار دقیق است.
این پژوهشگر فلسفه، با اشاره به اینکه شیخالرئیس میگوید به جای علت، کلمه مبدأ را به کار ببرید، خاطرنشان کرد: این مبدأ محرک نیست بلکه فاعل ایجادی است. محرک نامتحرک ارسطو خالق نیست و عالم قدیم است. یونانیان خالق را قبول نداشتند اما ابنسینا میگوید مبدأ، ایجاد کننده است. اول باید هستی پیدا کند و سپس آثار وجودی دیگر بر آن قائم شود. مبدأ علت ایجادکننده است. از سوی دیگر، فاعل در نظر ابنسینا واحد است. اما ارسطو بحث تعدد محرکها را مطرح کرده و شارحین گفتند که به تعداد افلاک محرک وجود وارد.
کلباسی اشتری با بیان اینکه ارسطو میگوید محرک نسبت به ماسواء علم ندارد اما ابنسینا میگوید که محرک علم به کلیات و جزئیات نیز دارد، تصریح کرد: علاوه بر این، ابن سینا یک قاعده ارزشی دارد و میگوید واجبالوجود بالذات، «واجبالوجود است من جمیع جهات» یعنی اگر یک شبیه یا بدیل دومی فرض کنید، خودش خودش را ابطال میکند.
او در پایان خاطرنشان کرد: همه میدانیم که شهر اصفهان زمانی پایتخت بوده است. به راستی چطور جایی مرکزیت پیدا میکند؟ مرکزیت فرهنگی مقوله ویژه تری نسبت به مرکزیت اقتصادی و سیاسی است. تمرکز فرهنگی در عالم چگونه محقق میشود و چگونه این پایتخت، پایتخت میماند؟ این سؤال مسئله مهمی است.
انتهای پیام