«قوهای سفید» روسیه در حیاط خلوت آمریکا/ واشنگتن به وحشت افتاد
تاریخ انتشار: ۲۲ آذر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۱۹۴۱۴۰۸
خبرگزاری مهر-گروه بین الملل: ۱۹ آذر ماه وزارت دفاع روسیه اعلام کرد که دو فروند هواپیمای روسی TU-۱۶۰ پس از طی مسافتی حدود ده هزار کیلومتر در فرودگاهی در نزدیکی کاراکاس، پایتخت ونزوئلا فرود آمدند. پرواز دو فروند از این بمبافکنها تنها چند روز پس از سفر نیکلاس مادورو رئیسجمهوری ونزوئلا، به مسکو و دیدار با ولادیمیر پوتین صورت گرفت که به گفته مقامات دو کشور، با موافقت روسیه برای سرمایهگذاری در ونزوئلا پایان یافت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
هواپیماهای TU-۱۶۰ روسیه یا قوی سفید روسیه قادر به حمل موشکهای اتمی کوتاه برد و برد پرواز آن بدون سوختگیری به دوازده هزار کیلومتر میرسد هواپیماهای TU-۱۶۰ روسیه یا قوهای سفید روسیه قادر به حمل موشکهای اتمی کوتاه برد است و برد پرواز آن بدون سوختگیری به دوازده هزار کیلومتر میرسد و از این رو بخشی از تسلیحات استراتژیک روسیه محسوب میشود.
توپولف ۱۶۰ یک بمبافکن راهبردی مافوق صوت است که قابلیت حمل جنگافزار هستهای را نیز دارد. علاوه بر بمبافکن تییو-۱۶۰ که بزرگترین هواپیمای جنگی مافوق صوت در جهان است، یک هواپیمای ترابری ایان-۱۲۴ (An-۱۲۴) و یک هواپیمای ایلیوشین-۶۲ هم در ونزوئلا فرود آمدند. «سرگئی شویگو» وزیر دفاع روسیه گفت دو هواپیمای بمب افکن را دو هواپیمای جنگنده همراهی کردند اما مشخص نکرد که آیا این هواپیماها مسلح بودهاند یا نه.
این اقدام روسیه در آمریکای لاتین، یک اقدام نظامی معمول برآورد نمیشود. برای نمونه خبرگزاری اسوشیتدپرس گزارش داده بود واپسین باری که هواپیماهای توپولف ۱۶۰ به ونزوئلا فرستاده شدند، پنج سال پیش بود. قبل از آن هم در سال ۲۰۰۸ و پس از بحران نظامی بین روسیه و گرجستان بود که روسیه اقدام به فرستادن ناوگان جنگی به ونزوئلا کرده بود.
وحشت واشنگتن و پاسخ روسها
به دنبال فرود بمب افکن های راهبردی روسیه در ونزوئلا، آمریکایی ها سخت به وحشت افتادند و به آن واکنش نشان دادند به طوری که مایک پمپئو وزیر خارجه آمریکا در در توئیتر خود نوشت: «مردم روسیه و ونزوئلا باید این موضوع را آنطور که هست ببینند: دو دولت فاسد، پول مردم را تلف میکنند و در حالی که مردم در رنج هستند، آزادی را به باد میدهند».
از سوی دیگر دیمیتری پسکوف، سخنگوی کاخ کرملین روسیه، این اظهارات را بر خلاف اصول دیپلماتیک و کاملا بیمورد توصیف کرده است.
سه شنبه، ۲۰ آذر (۱۱ دسامبر)، پسکوف گفت:« ما با این گفته که مشغول هدر دادن پول مردم هستیم مخالفیم ضمن این که چنین اظهاراتی از وزیر خارجه کشوری که بودجه نظامی آن میتواند نیاز غذایی نیمی از آفریقا را تامین کند بعید است».
استقبال کاراکاس از ورود بمب افکن های راهبردی روسیه
کاراکاس از ورود بمبافکنهای استراتژیک تییو-۱۶۰ روسیه به ونزوئلا به عنوان فرصتی برای نشان دادن ارادهاش در دفاع از این کشور مقابل مداخله نظامی خارجی احتمالی استقبال کرد.
«ولادیمیر پادرینو» وزیر دفاع ونزوئلا تاکید کرد:« دو کشور در حال بنا گذاشتن دوستی واقعی در تمامی حوزهها، با تمرکز ویژه روی توسعه نظامی هستند. پروازهای عملیاتی مشترک روسیه-ونزوئلا نشاندهنده قدرت نمایی با هدف یکپارچهسازی تجهیزات هوایی، به لحاظ همکاری فنی و تبادل تجربیات است. هیچکس در جهان از حضور هواپیماهای لجستیکی فرود آمده در اراضی ونزوئلا نمیترسد، ما حامی صلح هستیم نه جنگطلب. ما در صورت لزوم آماده دفاع از ونزوئلا هستیم، تا آخرین وجب. ما این کار را با دوستانمان انجام میدهیم که از روابط محترمانه میان کشورها دفاع میکنند».
«ولادیمیر زائمسکی»سفیر روسیه در کاراکاس هم به این نکته اشاره کرد که یکی از حوزههای همکاری میان دو کشور عرصه نظامی است که در سالهای اخیر پیشرفت موفقیتآمیزی داشته است.
دیدگاه کارشناس
«عبدالباری عطوان» تحلیلگر معروف امور بین الملل در این باره اعلام کرد: «فصل جدید از جنگ سردی که میان روسیه و آمریکا در مناطق مختلف دنیا جریان دارد با اعزام بمب افکن راهبردی روسیه به ونزوئلا، نمود بیشتری پیدا کرد و این به مثابه پیام هشدار آشکار مسکو به واشنگتن درباره هرگونه اقدامی علیه ونزوئلا است. ورود بمب افکن های روسی به این کشور واقع در شمال آمریکایی جنوبی سبب ایجاد حالتی از جنون در میان دولت آمریکا که انتظار چنین اقدامی را نداشت، شده است. آمریکا با حساسیت خاصی به آمریکای جنوبی می نگرد و اینکه روسیه یا دیگران نباید به آن نزدیک شوند.
هنگامی که نیکلاس مادرو رئیس جمهور ونزوئلا به روسیه رفت و از پوتین یاری خواست، رئیس جمهور روسیه هم بلافاصله با اعزام این دو بمب افکن حمایت خود را از این دوست اعلام کرد. آمریکا دولتهای کلمبیا، برزیل و آرژانتین که عمدتا چپگرا بودند را سرنگون و احزاب راست را روی کار آورده است. آمریکا هر آنچه در چنته دارد از زور و نفوذ سیاسی و اقتصادی و نظامی برای این منظور استفاده کرده است.
سیاست های ترامپ فقط خطری برای دنیا و خاورمیانه و آمریکایی جنوبی نیست بلکه برای خود آمریکا نیز خطر محسوب می شود. تحرکات نظامی و اقتصادی واشنگتن علیه کاراکاس و رئیس جمهور منتخب ونزوئلا سبب شده که این کشور اراضی خود را به روی روسها باز کند و بعید نیست که این کشور آمریکای جنوبی اقدامی مشابه سوریه انجام دهد و اجازه دایر کردن پایگاههای نظامی به روسیه دراراضی اش بدهد.
بشار اسد رئیس جمهور سوریه در مقابله با طرح براندازی آمریکا علیه حکومتش از متحد روسش کمک خواست و پوتین لحظه ای درنگ نکرد و نیروها و جنگنده ها و اس ۳۰۰ را اعزام و ارسال کرد و این طرح را با شکست روبرو کرد و مادرو در این مسیر گام بر می دارد. هیمنه آمریکا بر سرنوشت ضعفا در دنیا به شکل فزاینده ای در حال افول است. زورگویی ترامپ از حد گذشته است و باید متوقف شود زورگویی ترامپ از حد گذشته است و باید متوقف شود و به نظر می رسد این ماموریت پوتین رئیس جمهور روسیه و شی جینپینگ متحد چینی اش است».
قدر مسلم آن است دوره تک تازی آمریکا در عرصه بین الملل به پایان رسیده است و نمی تواند مانند زمانی که افغانستان و عراق یورش برد و هر دولتی که زیر بار باج خواهی های آن نمی رود، را براندازد. پس از اینکه تحرکات آمریکایی ها برای سرنگونی نظام سوریه راه به جایی نبرد؛ حال ورود روسیه به حیاط خلوت آمریکا زنگ خطر را برای واشنگتن به صدا درآورده است.
این زمانی اهمیت پیدا می کند که حوادث مشابه آن در زمان شوروی سابق را مرور کنیم. پس از تلاش ناموفق آمریکا برای براندازی حکومت کمونیستی کاسترو در جریان عملیات خلیج خوکها، کوبا به این فکر افتاد که از شوروری برای حفاظت از خود کمک بخواهد. شوروی که از قبل به خاطر پایگاههای موشکی آمریکا در ایتالیا و ترکیه نگران بود با اشتیاق موشکهای هستهای به کوبا منتقل کرد. سرویسهای اطلاعاتی آمریکا زمانی متوجه این اقدام شدند که دیگر دیر شده بود و مواد لازم برای ساخت موشکها به کوبا منتقل شده بود. هرچند پیشنهاد شد که با حملات هوایی به پایگاههای موشکی به این مسئله واکنش نشان داده شود، اما کندی تصمیم گرفت با دیپلماسی این بحران را حل کند.
به هر حال فرود بمب افکن های راهبردی روسیه در ونزوئلا، علاوه بر هراس آمریکا و تحرکات دولتمردان این کشور، دولت های وابسته به واشنگتن در آمریکای جنوبی از جمله کلمبیا را به واکنش واداشته است و این کشور همسو با سیاست های کاخ سفید، به مخالفت با حضور بمب افکن های راهبردی روسیه در ونزوئلا برخاسته است. واشنگتن خطر را در بیخ گوش خود حس می کند به ویژه که این بمب افکن ها می توانند اهدافی را در داخل آمریکا هدف قرار دهند.
کد خبر 4484119منبع: مهر
کلیدواژه: ایالات متحده آمریکا روسیه ونزوئلا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۱۹۴۱۴۰۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
جنگ داخلی؛ فیلمی که آمریکا را به وحشت انداخت!
فرارو- الکس گارلند نگران این است که دنیا به کدامین سو پیش میرود به خصوص با وجود درگیریهای بین المللی در هر بولتن خبری و انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده در گوشه و کنار. این فیلمساز ۵۳ ساله بریتانیایی کمتر نگران بحثهای شدیدی است که جدیدترین فیلم اش به راه انداخته است. او میگوید: "این اجتناب ناپذیر است که این روزها همه چیز دو قطبی شده دقیقا همین تضاد اجتماعی دائمی ایده ساخت "جنگ داخلی" را ایجاد کرد فیلمی که به موضوعات بسیار حساس میپردازد".
به گزارش فرارو به نقل از الپائیس، او در مادرید میگوید:" یک هیستری جمعی وجود دارد. این یکی از دلایلی است که من فیلم را ساختم. نمونه مشابه آن پاسخ تحریف شده به سخنرانی "جاناتان گلیزر" کارگردان فیلم "منطقه مورد علاقه" درباره غزه در مراسم اسکار است".
به همین دلیل است که در میانه اختلافات عمیق فیلم چهارم گارلند در همان لحظهای که آنونس آن پخش شد بحثهایی را برانگیخت. جنگ داخلی به دنبال ارائه پاسخ نیست و بخشی از پیام خود را به تفسیر بیننده واگذار میکند. در آنونس فیلم یک میلیشیای ستیزه جو دیده میشود که یک تفنگ را به طرف قهرمانها نشانه گرفته است و میپرسد:"شما چه جور آمریکاییای هستید؟ " یک سوال کاملا سیاسی.
در سادهترین خلاصه از داستان "جنگ داخلی" میتوان گفت که این فیلم درباره گروهی از روزنامه نگاران است که در یک سفر جادهای در ایالات متحده ویران شده در جستجوی کشفیات بزرگی درباره منازعه و درگیری هستند. در مرکز این فیلم سیاست قرار ندارد بلکه درگیری نسلی بین دو عکاس جنگ به چشم میخورد: "لی" کهنه کار (با بازی کرستن دانست) که شاهد فهرست بلندبالایی از رخدادهای وحشتناک بوده و "جسی" جوان سال (با بازی کیلی اسپانی) که آماده است تا با دوربین و عکسهای سیاه و سفید خود جهان را به تصویر بکشد.
در فیلم این "لی" است که توضیح میدهد هدف از عکاسی جنگ ارائه پاسخ نیست بلکه اجازه دادن به عموم مردم برای نتیجه گیری توسط خودشان است هدفی که گارلند در "جنگ داخلی" به دنبال رسیدن به آن است. لی همانند کارگردان فیلم در مورد این که آیا میتواند به آن هدف دست یابد یا خیر تردید دارد. جنگ داخلی تصمیم میگیرد که وابستگیهای سیاسی خود را اعلام نکند و هیچ اشارهای به احزاب یا ایدئولوژیها نمیکند. این تصمیمی است که به شدت از سوی روزنامههایی مانند نیویورک تایمز و همچنین نشریاتی که معمولا در مورد فیلمها گزارشی منتشر نمیکنند مانند "فایننشال تایمز" و "فارین افرز" مورد انتقاد قرار گرفته است. رسانهها درباره این فیلم نوشته اند: "جنگ داخلی موفقیت آمیز است، زیرا سیاست اش موفق است: غیر منطقی و بی معنی است". در واقع، گارلند به دلیل عدم جانبداری و بازی نکردن در فضای قطبی شده مورد انتقاد رسانهها قرار گرفته است.
گارلند هنگام نگارش فیلمنامه که در واقع از خشم سال ۲۰۲۰ میلادی متولد شد نشان داد آن چه از نظرش اهمیت دارد نه سیاست امریکا بلکه افراط گرایی است که میتواند در هر نقطهای از جهان فوران کند. او میگوید: "قطبی شدن هم در دموکراسیهای غربی و هم در خارج از حیطه کشورهای دموکراتیک غربی به روندی جهانی تبدیل شده است. این موضوع به طور کامل به دونالد ترامپ مربوط نمیشود، زیرا اگر بخواهیم روی ترامپ متمرکز شویم نمیتوانیم توضیحی درباره پدیدههای دیگری مانند برگزیت (خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا) داشته باشیم. باید بپرسیم چرا چنین روندی در حال رخ دادن است؟
من فکر میکنم این شامل مواردی مانند رسانههای اجتماعی و شکست مرکزگرایی است. من یک میانه رو هستم و در دسته بندیهای سیاسی در جناح چپ قرار دارم، اما تعلق خاطرم به چپ میانه است. چپ و راست چندین دهه است که در حال جابجایی و تغییر قدرت هستند، اما زندگی مردم تغییر نکرده است. مردم در تله فقر باقی مانده اند. بنابراین، جای تعجبی ندارد که آنان دچار عصبانیت و ناامیدی میشوند".
او میافزاید: "من در جایگاه یک فرد و یک انسان پاسخ میدهم احساس نمیکنم با بند ناف فیلم مرتبط باشم. من کارگردانی فیلم را صرفا به عنوان یک شغل میبینم بنابراین، بحثها برایم جالب هستند. چیزی که من با آن مشکل دارم سازمانهای بزرگ و قدرتمند خبری هستند که برنامه سیاسی واحدی دارند و این برنامه سیاسی و رویکرد نه صرفا روی نحوه گزارش داستانها و روایتها بلکه در مورد این که اصولا آن داستان و روایت را گزارش کنند یا خیر نیز سایه انداخته است".
گارلند تصمیم گرفت جنگ داخلی را در فضای ایالات متحده بسازد چرا که به گفته خودش آن کشور دارای نظام سیاسیای است که بقیه جهان آن را میشناسند او میگوید حتی گاهی اوقات سایرین ان را بهتر از خود امریکاییها میشناسند. با این وجود، بحث در مورد این فیلم پس از موفقیت آن در سینماهای ایالات متحده داغتر شده است. جنگ داخلی پرفروشترین فیلم در تاریخ فعالیت استودیوی مستقل A۲۴ در مقایسه با سایر فیلمهای ساخته شده توسط آن استودیو بوده است.
"متئو بلونی" روزنامه نگار در پادکست هالیوودی The Town این سوال را مطرح کرد که آیا آمریکاییها مایل هستند برای تماشای "مشکلاتی که هر روز در اخبار مطرح میشوند" به سینما بروند و فجایع سال انتخابات که از "سی ان ان" و "فاکس نیوز" پخش میشوند را یک گام جلوتر ببرند.
به نظر میرسد آنان تمایل داشتند. دست کم آنان از روی کنجکاوی یا به شکل بیمارگونهای علاقمند بودند که ایالات متحده ویران شده را ببینند به طوری که ۱۷ درصد از تماشاگران باور داشتند که در حال تماشای نگاهی دیستوپیایی درباره امریکا هستند و سایر تماشاگران آن را واقع بینانه و منطبق با شرایط امروز امریکا قلمداد کرده بودند. جنگ داخلی با بودجه ۵۰ میلیون دلاری گرانترین فیلم ساخته شده توسط استودیوی A۴ بوده است.
رئیس جمهور سه دورهایاین فیلم با فضای ژورنالیستی خود توضیح نمیدهد که ایالات متحده چگونه به شرایطی که در آن قرار دارد رسید اگرچه سرنخهایی در این باره وجود دارد: در فیلم نشان داده میشود که رئیس جمهور (با بازی نیک آفرمن) با دور زدن قانون اساسی و انحلال پلیس فدرال امریکا (اف بی آی) اقامت خود در کاخ سفید را با دور زدن قانون اساسی برای سومین دوره تمدید کرد. در فیلم گفته میشود که "قتل عام آنتیفا" رخ داده اگرچه تماشاگر نمیداند که قربانیان و عامل کشتار چه کسانی بودند و گفته میشود که یک گروه مائوئیست در پورتلند امریکا شورش کرده است.
در فیلم کالیفرنیا و تگزاس در دو سوی طیف سیاسی در زندگی واقعی با یک هدف متحد میشوند: سرنگونی یک رئیس جمهور فاشیست. گارلند معتقد است خوش بینی خاصی در این جنبش وجود دارد. او میگوید: "برای برخی این یک جنون بود. برای من دیوانه کننده است اگر فکر کنم این دو طیف حتی در مواجهه با یک رئیس جمهرو فاشیست نیز نمیتوانند با یکدیگر به اجماع نظر برسند. در مورد دوره پس از جنگ جهانی دوم نیز خوش بینی خاصی میبینم. بسیاری از کشورها به این نتیجه رسیدند که فاشیسم یک ایده وحشتناک است و باید از حقوق بشر محافظت شود. جنبه بدبینانه آنجاست است که انسانها در اجتناب از مشکلات وحشتناک به شکلی درخشان عمل نمیکنند. ما از یک مشکل وحشتناک برمی گردیم، اما این کار را دوباره و دوباره انجام میدهیم".
گارنر هم چنین زمانی که ایدهآل روزنامه نگاری را در کانون توجه قرار میدهد نگاهی اجمالی به این خوش بینی دارد اگرچه میداند که این حرفه امروزه چندان محبوب نیست. او میگوید میداند که همه از آن حرفه متنفر هستند!
علاقه او به روزنامه نگاری از طرق حرفه پدرش نزدیک میشود که دهههای متمادی کاریکاتوریست سیاسی نشریات و مطبوعات بود. گارلند در جوانی سعی کرد تا کاراکتر خبرنگار حوزه جنگ را در فیلم هایش خلق کند. او در ۲۶ سالگی فیلمنامه "ساحل" را درباره جوانی همراه با ناامیدی اش نوشت که سالها بعد با کارگردانی "دنی بویل" آن را به فیلم تبدیل کرد. گارلند پس از ان در طول چهار فیلم خود به دنبال موضوعاتی بود که اغلب در روزنامهها پیدا میشوند.
او در "اکس ماکینا" در سال ۲۰۱۴ میلادی در قدرت شرکتهای فناوری، هوش مصنوعی و حتی رضایت غوطهور شد. او در فیلم "نابودی" در سال ۲۰۱۸ میلادی استعارهای بی نظیر درباره تغییرات آب و هوایی ایجاد کرد. سبک کار گارلند این گونه است که همواره در فیلم هایش تماشاگر را رها میکند تا خود نتیجه گیری کند.
جنگ داخلی احتمالا سادهترین چارچوب را برای درک دارد، زیرا اگرچه گارنر فیلمنامه را در سال ۲۰۲۰ نوشت، اما تصاویر به ناچار آن چه را که از آن زمان اتفاق افتاده بازتاب میدهد: از جمله شورشیان به ساختمان کنگره گرفته تا جنگ اوکراین. امروز صحبت کردن در مورد جنگی که در غزه رخ داده نیز اجتناب ناپذیر است. گارنر افراط گرایی واضح را در مورد رخدادهای غزه میبیند. او نوع رفتار با روزنامه نگاران در مورد بازتاب رخدادهای غزه را قابل تامل میداند.
او میگوید: "من فکر میکنم دلیل آن که اسرائیل اجازه نمیدهد روزنامه نگاران آزادانه به تمام نقاط غزه دسترسی داشته باشند بدان خاطر است که نمیخواهد با یک کارزار روابط عمومی مواجه شده و مجبور به مقابله با آن شود. در جنگ ویتنام به روزنامه نگاران امکان دسترسی بسیار نامحدودی داده شد. علیرغم محدود بودن صرف دسترسی باعث شد تا افکار عمومی به شدت علیه جنگ ویتنام موضع گیری کند. از آن زمان به این سو هنگامی که دولتها درگیر جنگ شده اند از تاکتیکهایی برای محدود کردن فعالیت روزنامه نگاران استفاده کرده اند. در عراق تاکتیک این بود که روزنامه نگاران با ارتش همراه شوند استدلال مطرح شده برای این منظور آن بود که از روزنامه نگاران محافظت بعمل آید، اما آن چه واقعا در عمل انجام میشد این بود که ارتش روزنامه نگاران را کنترل میکرد".
این دیدگاه ضد جنگ همان چیزی است که گارلند را هدایت میکند. او میگوید: "وقتی وقت زیادی را در اطراف سربازان میگذرانید میتوانید در یک روز ترس، لذت، شوخی و کسالت را به طور همزمان ببینید. این وضعیتی انسانی است. درست مانند فراموش کردن وحشت از یک درگیری به درگیری دیگر از اوکراین گرفته تا غزه".
گارنر هم چنین با دنی بویل و کیلین مورفی دوباره به هم میپیوندد تا دنباله "۲۸ روز بعد" سومین فیلم حماسه آخرالزمان زامبی که برای دهها سال به تعویق افتاده را دوباره بسازند.