«مارموز»، مصداق بارز یک زهرخند سیاسی
تاریخ انتشار: ۸ دی ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۲۱۵۴۶۹۰
فیلم سینمایی مارموز به کارگردانی کمال تبریزی یک فیلم طنز سیاسی و با نگاهی متفاوت است که از زمان ساخت تا اکران واکنشهای متفاوتی را برانگیخته است و حالا که چند روزی از اکران این اثر میگذرد توانسته به فروش نسبتاً مطلوبی دست یابد. این فیلم در هفته دوم اکرانش مانند هفته نخست فروشی میلیاردی را پشت سر گذاشت تا با فروش هفتگی حدود یک میلیارد و 100 میلیون تومان، برای دومین هفته متوالی صدرنشتین جدول فروش باشد و به رقمی حدود 2 میلیارد و 600 میلیون تومان برسد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ورود به حوزه فیلمسازی سیاسی بخصوص طنز سیاسی یکی از چالشهایی که کمتر کارگردانی و تهیه کنندهای با جسارت به سراغ آن میرود. این فیلم در ایران و ترکیه فیلمبرداری شده است و حامد بهداد، ویشکا آسایش، آزاده صمدی، مانی حقیقی و محمد بحرانی و... در این اثر ایفای نقش کردهاند.
آیدین سیارسریع با مشاوره سیاوش طالبیان فیلمنامه این اثر را نگاشته است. نگارش فیلمنامه سیاسی به دلیل همسانسازیهای که معمولاً با شخصیتهای سیاسی صورت میگیرد کار دشواری است اما سیارسریع توانسته این اقدام را بهخوبی انجام دهد.
مارموز داستان زندگی شخصی به نام «قدرت صمدی» است که به شدت شیفته کسب قدرت و ارتقای سیاسی است و برای دستیابی به آن به هر کاری دست میزند. قدرت آنقدر شیفته ورود به مجلس است که در محل زندگیاش که شبیه یک انباری است، بخشی را شبیه تریبون مجلس طراحی کرده است و نطقهای خود را در این محل تمرین میکند و از آنها فیلمبرداری میکند، در بخشهای از این فیلم قدرت و دوستانش نقش گروههای خودسر را بازی میکنند که با واکنشهای خودسرانه سعی در بهم ریختن یک کنسرت موسیقی که در آن وزیر ارشاد با بازی رضا ناجی حضور دارند را برعهده میگیرند. این گروه برای برهم زدن کنسرت با فریاد بمب، بمب جمعیت را متفرق میکنند اما ناگهان بمبی در همان سالن منفجر میشود و همین موضوع زمینهساز شهرت قدرت را فراهم میآورد.
یکی از فاکتورهای شکلگیری کمدی درگیری فرد در یک شرایط اشتباه یا نامناسب است و چون اتفاق در چارچوب یک محتوای سیاسی رخ میدهد همین موضوع تماشاگر را به تماشای فیلم ترغیب میکند و این فیلم نگاهی به دوره انتخابات و فعالیتهای دوران انتخاباتی و تأثیر آن بر فضای جامعه دارد. با یک قیاس در سطح چنین آثاری شاید بتوان مارموز را با فیلم مارمولک ساخته دیگر کمال تبریزی مقایسه کرد که در زمان خود نوعی طنز پیشرو و جسور محسوب میشد و البته مارموز با در نظر گرفتن شرایط فعلی جامعه شاید آن زهرخند مارمولک را نداشته باشد. محتوای این طنز سیاسی شاید در ابتدا خنده را بر لبان مخاطب بنشاند اما در بطن خود طنزی تلخ و غمانگیز دارد و اگر مخاطب اهل غور و اندیشه به تماشای آن بنشیند قطعاً زهرخند این طنز کامش را تلخ خواهد کرد.
این اثر طعنه مستقیمی به برخی سیاستمداران دارد که به نوعی تکلیفشان با خودشان و جامعه روشن نیست و طی ادوار گوناگون اجتماعی و سیاسی این افراد رنگ عوض میکنند و کنشهای آنان به شدت تحت تأثیر جو حاکم روانی است و حتی ناآگاهیهای آنها از برهههای گوناگون زمینه را برای استفاده و سوء استفاده از شرایط سیاسی فراهم میکند.
در میان بازیهای این فیلم باید به جلوهگری حامد بهداد که بار طنز این اثر را به دوش میکشد اشاره کرد زیرا او در این فیلم توانسته از پوسته یک کارآکتر عصبی و هیستریک در سایر فیلمهایش رها شود و بازی خوبی را در این نقش ارائه دهد و نوع بازی او سهم بسزایی در خنداندن مخاطب دارد. یکی دیگر از نکات جالب فیلم هماهنگی موسیقی و روایت اثر است که در همراهی حوادث فیلم تأثیر مطلوبی دارد.
مارموز هم همچون مارمولک زبانی را به کار گرفته که تماشاگر از آن دور نیست و نمادسازی آن با شخصیتهای سیاسی فضا را برای تماشاگر عینی و ملموس ساخته است اما نکتهای که در حین تماشای مارموز با آن لحن صریح و مستقیم ذهن مخاطب را مشغول میکند این است که جامعه هدف مارموز چه کسی است، آیا آگاه سازی مردم جامعه از شرایط سیاسی و اجتماعی هدف این فیلم است و یا قرار است این اثر تلنگری برای مسئولان باشد؟ جامعهای که سیاست تا سطوح عامه مردم رسوخ کرده این نوع واکنشها را درک میکند اما شاید بهتر باشد این اثر به صورت ویژه برای مسئولان نمایش داده شود تا از دریچهای دیگر واکنشهای شکل گرفته در فضای سیاسی را به شکلی بیپرده مشاهده کنند. زیرا آشنایی با این روند برای مخاطبانی که سیاستمداران گوناگونی را در عرصههای مختلف مشاهده میکنند و زندگی آنها به نوعی تحت تأثیر مستقیم این کنشگران سیاسی چندان ناآشنا نباشد از همین رو تماشای این فیلم بیشتر از مخاطبان برای مسئولان ضرورت دارد. شاید درد ناشی از همین تلنگرهاست که مقاومت در برابر اکران مردمی این فیلم سینمایی را شکل داد.
با توجه به طنزهای سخیفی طی چند ماهه گذشته بر روی پرده رفته است شاید مارموز فیلمی باشد که مخاطب را بدون حرکات سبکسرانه و شوخیهای زننده جنسی میخنداند و تفاوت بارز طنز و هجو در مقایسه چنین آثاری عیان میشود و کمال تبریزی با ظرافت خاصی توانسته در آخرین ساخته خود این مهم را پیاده کند.
مینا حیدری/ دبیر سرویس فرهنگی
انتهای پیام
منبع: ایکنا
کلیدواژه: مارموز کمال تبریزی طنز سیاسی ایکنا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت iqna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۱۵۴۶۹۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عهد کردیم خودسانسوری نکنیم
به گزارش قدس آنلاین، این برنامه در هر قسمت، یکی از پروندههای مهم و چالشی کشور را بدون واسطه بررسی میکند. فصل اول بیواسطه در ۲۶قسمت از شبکه یک سیما پخش شد. این برنامه محصول سازمان هنری رسانهای اوج است که روی آنتن شبکه یک سیما میرود. درباره جزئیات بیشتر این برنامه با «محمدعلی صدرینیا» کارگردان و تهیهکننده «بیواسطه» گفتوگو کردیم که میخوانید.
در این فصل سراغ فضاهایی رفتید که پیش از این کمتر دوربینی به آنجا رفته بود، مثل کارخانه اسلحهسازی یا مراکز هستهای. تمایز و ویژگی فصل دوم «بیواسطه» را نسبت به فصل اول چه میدانید؟ تلاش ما در فصل دوم این است فضای رنگارنگی از سوژهها، موضوعات و لوکیشنها را داشته باشیم و مانند فصل اول به دنبال این بودیم دوربین «بیواسطه» سراغ روایتهایی برود که مخاطب، کمتر تصویر و تصوری از آنها دارد. در فصل دوم سراغ موضوعاتی رفتیم که مردم امکان حضور در آن فضاها را ندارند؛ مثلاً در قسمت اول به کارخانه اسلحهسازی پارچین رفتیم که یک مجموعه نظامی با حساسیتهای بالای امنیتی است یا قسمتی دیگر سراغ رئیس سازمان انرژی اتمی رفتیم و به موضوع صنعت هستهای پرداختیم. وارد فضاهایی مثل رآکتورها و خط تولید رادیوداروها شدیم که کمتر دوربینی به آنجا رفته است. همچنین در این فصل سراغ برخی معضلات و مشکلات اجتماعی رفتیم که روایتهای کمتر دیدهشدهای در قاب تلویزیون داشتند؛ مثلاً به بعضی از مناطق محروم سیستان و بلوچستان و یا حاشیه شهر تهران رفتیم که تاکنون روایتهای کمی از آنها روی آنتن دیدهایم.
موضوعاتی مثل صنعت هستهای و توان نظامی، موضوعاتی حساس هستند که کمتر برنامهسازی سراغشان رفته است و به دلیل کمبود روایتهای داخلی در این باره، مردم برای یافتن پاسخ پرسشهایشان به روایتهای غیررسمی و رسانههای خارجی هم رجوع میکردند، چه شد که این ضرورت روایتگری، امروز احساس شد؟ اهمیت و ضرورت این موضوع از سالها پیش مشخص بود اما بستگی داشت که تیمهای برنامهساز با چه نگاهی سراغ این موضوعات بروند و اینکه دستگاهها و بخشهایی که باید پاسخگو باشند چقدر همراهی و همکاری کنند. ما از فصل اول در «بیواسطه» با خودمان عهد کردیم خودسانسوری نداشته باشیم. وقتی سراغ موضوعی میرویم، تا جایی که ممکن است پرسشهای مردم را در آن حوزه بپرسیم. در قسمت اول این فصل که سراغ کارخانه اسلحهسازی و مرکز صادرات دفاعی رفتیم درباره مباحث مرتبط با موشک، پهپاد، توان نظامی و اهمیت آن سؤالات صریحی پرسیدیم. در قسمتی که مرتبط با موضوع هستهای بود مسئله اصلی ما، پرداختن به این پرسش مهم در اذهان عمومی بود که با وجود تحریمهای جدی کشورمان بهخاطر انرژی هستهای، منافع این صنعت چیست و چرا اثراتش را نمیبینیم؟ ما تلاش کردیم سراغ این پرسش برویم و به آن پاسخ بدهیم. ولی ماجرا، سمت دیگری هم دارد که نهادها و مسئولان هستند و بستگی به همراهی و همکاری آنها دارد. خوشبختانه وزارت دفاع و سازمان انرژی اتمی با روی خوش ما را همراهی کردند ولی در مسیر تولید برنامه با دستگاههایی مواجه شدیم که همچنان نگاه سنتی دارند و زمانیکه میفهمند مجری برنامه، محمد دلاوری است یا ممکن است سؤالاتی بپرسد که ضعفها و کمکاریشان عیان شود تمایلی به مشارکت ندارند و ترجیح میدهند با حضور در یک برنامه تلویزیونی خنثی، گزارش عملکرد بدهند، به جای اینکه پاسخگو باشند.
ساخت چنین برنامههایی میتواند مسیر برنامهسازی سیاسی را در رسانه ملی هموار کند؟
امید و تلاش ما همین است. تولید برنامه در استودیو برای ما راحتتر و بیدردسرتر است، چرا که هماهنگی لوکیشنهایی خارج از تهران برای تیم تولید، فرسایشی و سخت است اما فکر میکنیم این شکل از پرداخت به سوژهها و مطالبهگری سبب میشود برنامهسازی سیاسی را یک گام به جلو ببریم.
اگر رسانههای رسمی از زیر بار برنامهسازی سیاسی شانه خالی کنند، رسانههای خارجی و غیررسمی وارد این حوزه میشوند و میدان روایتها از سوی راویان داخلی خالی میشود. همینطور است. معمولاً رسانه ملی تمایل به ساخت برنامههای سیاسی دارد تا مرجعیت رسانهای داشته باشد ولی بخشی از ماجرا به نهادها و دستگاههای مختلف برمیگردد که آنها هم باید این نگاه را داشته باشند. ما در مسیر تولید فصل دوم «بیواسطه» دستگاهها و وزارتخانههایی را داشتیم که با آغوش باز پذیرای ما بودند و ضعفها و قوتهایشان را صادقانه میگفتند اما گارد برخی از دستگاهها و نهادها به روی ما بسته بود و حتی به صورت غیررسمی میگفتند سمت ما نیایید. این ناشی از ضعف عملکردی آن دستگاه یا نگاه دهه شصتی روابط عمومیهایشان به رسانه است. حتی این نگاه وجود دارد که اگر دیده نشوند یا فراموش شوند بهتر از این است که در معرض توجهات رسانهای قرار گیرند.
مرز استقلال رأی در روایتهای «بیواسطه» که سفارشدهنده آن، سازمان اوج و پخشکنندهاش رسانه ملی است تا کجاست؟ «بیواسطه» وقتی موفق خواهد بود که واقعیت ایران امروز را به مخاطبان نشان دهد. این واقعیت، اجزای مختلفی دارد که شامل پیشرفتها، ضعفها، قوتها و کمبودها در حوزههای مختلف میشود. آنجایی مخاطب، ما را باور خواهد کرد که بفهمد واقعیت را به او میگوییم، یعنی هم نیمه پر لیوان را به او نشان میدهیم و هم نیمه خالی را. ما سعی نکردیم دوربین «بیواسطه» را به دوربین تبلیغاتی یکطرفه تبدیل کنیم. هم سراغ پیشرفتها میرویم و هم ضعفها. تلاش ما این است روایتی واقعی از اتفاقات و ماجراها داشته باشیم، چون نقطه مطلوب ما و مخاطبان، همینجاست. ما در عصری زندگی میکنیم که روایتها یکسویه نیستند و اگر درباره موضوعی روایتی داشته باشیم که درست نباشد، روایت دیگری از آن در شبکههای اجتماعی منتشر میشود؛ پس اعتماد مخاطب برایمان مهم است.
گاهی هزینههای اجتماعی که تلویزیون پس از پخش برنامههای سیاسی داده آنچنان سنگین بوده که ترجیح میدهد سراغ اینگونه از برنامهسازی نرود، اما نپرداختن به موضوعات روز در رسانه ملی چه هزینههایی برای جامعه پرسشگر امروز دارد؟ بهنظرم رسانه ملی باید برندهای ماندگار در برنامهسازی سیاسی داشته باشد و این برندها، مقطعی نباشند. اگر قرار است روی افکار عمومی اثرگذار باشد باید تحملش را بالا ببرد تا بتواند برندهایی از برنامههای تلویزیونی سیاسی جدی را خلق کند که مجری معتبر و دارای کاراکتر ویژه داشته باشد. در گام اول، تلویزیون باید در حوزه برنامهسازی سیاسی، برندسازی کرده و سپس آن برند را حفظ کند. ما با موضوعات مختلفی در جامعه مواجه هستیم که در مقاطع مختلف درباره آن، برنامهای ساخته و هر بار برند جدیدی خلق میشود. مثلاً در مقطع انتخابات، یکسری برنامهها روی آنتن میرود که با گاردهای بازتری به موضوعات روز جامعه میپردازد و پس از پایان انتخابات، آن برنامه و پرداخت به آن موضوعات، تمام میشود. مثلاً مسئله حجاب در مقطعی حساسیت بیشتری دارد و در یک بازه زمانی کوتاه، برنامههای گفتوگو محور با رویکردی باز در این باره روی آنتن میرود اما بعد تعطیل میشود. رسانه ملی بابت این برنامهها، هزینههای اجتماعی میدهد در حالیکه اگر برندهایی ثابت با رویکردی مشخص طی سالها ساخته شود و همیشه روی آنتن برود، اعتبار و مخاطب پیدا میکند. در چنین وضعیتی، آن برنامه سیاسی و اجتماعی برند میتواند در موقعیتهای مختلف، موضوعاتش را متناسب با شرایط روز به آن مباحث اختصاص دهد ولی وقتی نگاهها مقطعی شود سبب میشود هر دفعه، برند جدیدی خلق شود و برای جا افتادن و اعتباربخشی آن، هزینه و تلاش مضاعفی صورت گیرد ولی زمانیکه بناست اثرگذار باشد، آن ماجرا تمام شده و برنامه هم تعطیل میشود. این رویکرد، اشتباه است و در این سالها ضربهاش را در مدیریت افکار عمومی خوردیم. کاش برندهای ماندگار برنامه سیاسی را در تلویزیون داشته باشیم و مدیران سازمان، فشارهای بیرونی که به صدا و سیما میآید را تحمل کنند تا این برنامهها استمرار یابند. امیدوارم برنامه «بیواسطه» در یک بازه زمانی طولانی روی آنتن بماند و به یک برنامه مقطعی تبدیل نشود. اگر قرار باشد «بیواسطه» به برنامهای مطالبهگر تبدیل شود که هر بار سراغ پروندههای جدید و جنجالی میرود، مماشات نمیکند و بررسی دقیق و موشکافانه دارد، باید به برندی ثابت تبدیل شود. در صورت استمرار در ساخت و پخش چنین برنامههایی میتوان به اثرگذاری آنها در طولانی مدت امیدوار بود. زهره کهندل