Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایران آنلاین»
2024-05-01@11:51:58 GMT

رویایی بزرگ؛ واقعیتی تلخ

تاریخ انتشار: ۱۰ دی ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۲۱۷۹۴۴۹

رویایی بزرگ؛ واقعیتی تلخ

وقتی منطق لاتاری به قاعده ‌محوری زندگی مردم بدل می‌شود، ‌بیانگر آن است که جامعه حال و روز خوشی ندارد و اعضای آن جامعه از زندگی‌شان راضی نیستند، اما این را هم می‌دانند که نمی‌توان به شیوه‌های عقلانی این زندگی را بهبود بخشید. بخت‌آزمایی وقتی که قاعده مسلط جامعه شد، نشان می‌دهد جامعه مبتنی بر قاعده‌های غیرعقلانی و روندهای تصادفی است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

دکتر جبار رحمانی انسان‌شناس و عضو مؤسسه انسان‌شناسی و فرهنگ

نزدیک به هفت دهه است که در ایران موضوع «بخت‌آزمایی» در سطح ملی مطرح شده است و در سال‌های اخیر در رسانه‌ها بویژه رسانه ملی به طرز چشم‌گیری «فرهنگ قرعه‌کشی» رواج یافته است. بخت‌آزمایی نوعی «قمار دسته‌جمعی بزرگ» است که افراد به واسطه رخدادهای کاملا اتفاقی و موقعیت‌های احتمالی بسیار نادر، ‌امکان برنده شدن در یک بازی جمعی و کسب جایزه‌ای بسیار بزرگ را پیدا می‌کنند.

منطق بخت‌آزمایی در درون خود،‌ نوعی فرصت غیرعقلانی برای تحول بنیادی در موقعیت زندگی است. نوعی آزمودن بخت و شانس و اقبال و طالع. ایده اصلی نیز آن است که اگر نیروی جادویی بخت و اقبال و طالع، با من همراه باشد،‌ می‌توانم به موقعیت بسیار بالایی برسم. هرقدر این بخت‌آزمایی و جایزه آن،‌ بزرگتر و بیشتر باشد، ‌جذابیت و مبهوت‌کنندگی آن نیز بیشتر است.

منطق درونی بخت‌آزمایی این است که من با مقدار اندکی از پول خود، ‌در یک قرعه‌کشی شرکت می‌کنم و در عوض اگر شانس داشته باشم، ‌پول بسیار عظیمی را بدست خواهم آورد که نه تنها هیچ تناسبی با میزان مشارکت من در این قرعه‌کشی ندارد، ‌بلکه آنقدر بزرگ و زیاد است که کل زندگی من و حتی خاندان من را هم تغییر خواهد داد.

*منطق لاتاری

در جهان سنت به دلیل نوع جهان‌بینی که مردم داشتند،‌ نظم زندگی جامعه و موقعیت افراد در آن تقریبا تعریف شده بود. آدمها موقعیت‌شان را پذیرفته بودند و می‌دانستند که اگر کسی، حتی از فقیرترین مردم، به شاهی برسد، ‌این پرنده بخت، ‌همای سعادت، است که بر شانه‌های او فرود آمده است. اما در پس این اتفاق بزرگ،‌ این قاعده هم وجود داشت که در طالع آن فرد این بخت بزرگ وجود داشته است. لذا آدمها بی‌حساب و کتاب (در منطق جهان‌بینی سنتی و نظمی که آنان در زندگی و کیهان و طالع آدمها تعریف کرده بودند)‌ دچار این تحول بزرگ نمی‌شدند.

اما در دوره مدرن، ‌بخت‌آزمایی‌ها،‌ همان ایده پرنده بخت، ‌همای، ‌را گرفتند؛ ولی قاعده پشت سر آن را حذف کردند. مسأله اصلی آن است که آدمها انگیزه تحول و دگرگونی بنیادی را در خودشان ایجاد کردند. اما دیگر موقعیت جاری زندگی‌شان برای آنان مشروعیت نداشت.

منطق فرهنگی و روانی پناه بردن به بخت‌آزمایی‌ها این است که انسان‌ها در زندگی واقعی معمولا همه امور را عقلانی و بطور محاسبه‌شده پیش نمی‌برند. شاید در تلاش‌های روزمره و روال عادی زندگی،‌ امر عقلانی و محاسباتی مبنای کار باشد،‌ اما همه ما در لحظات عمیق و موقعیت‌های حاد زندگی،‌ در جست‌وجوی راه‌هایی هستیم که فراتر از این روال‌های عقلانی و محاسبه‌پذیر بتواند عمل کند.

به عبارت دیگر در موقعیت‎هایی که به این نتیجه می‌رسیم کار آنقدر خاص و حاد و اورژانسی است که روال‌های عادی عقلانی توان حل آن را ندارند،‌ به دنبال راهی متفاوت و فراعقلانی خواهیم بود. در این موقعیت‌ها، ‌ما دست به دامان نیروهای ماورای می‌شویم که این موقعیت ناخوشایند را حل کنیم. به بیان دیگر، از طریق نوعی رابطه برقرار کردن با نیروهای ماورایی و نوعی کرنش بدان‌ها، ‌سعی می‌کنیم با نیروهای جادویی این موقعیت را ناگهان و در طرفه‌العینی تغییر دهیم. اینجا است که منطق جادویی وارد زندگی می‌شود؛ نیرویی که منشاء ماورایی دارد ‌و زندگی ما را می‌تواند عوض کند. این قاعده در بسیاری از عرصه‌های زندگی ما هست، زیرا ما در آن موقعیت‌ها پذیرفته‌ایم که کار از دست ما انسان‌ها و تلاش‌های انسانی ما خارج شده است. مانند کسانی که قدرت جادویی دارند، کسانی که دست به دامان نذر و خیرات می‌شوند،‌ یا به طلسم و... متوسل می‌شوند؛ یا حتی در داستان‌ها،‌ چراغ جادو و قدرت دیو درون آن برای برآورده‌سازی هر آرزویی که داریم.

در موقعیت‌های نذر این موضوع،‌ معطوف به یک موقعیت خطرناک و دشوار مثلا یک بیماری، ‌یک سرطان یا یک عامل تهدیدکننده زندگی نزدیکان ما است. و در موقعیت‌هایی که داستان‌های چراغ جادو نشان می‌دهند، این موقعیت‌ها معطوف به آروزها و تخیلات ما است، مثلا داشتن قصری از طلا و... .

*میل به زندگی رویایی

به نظر می‌رسد قرعه‌کشی‌های رسانه‌ها که این روزها بسیار رواج یافته، امتداد همان چراغ جادوهایی هستند که قرار است خیال مهارناشده ما برای تحول در زندگی و رسیدن به موقعیت‌های افسانه‌ای را ارضا کنند. نوعی امیال درونی و بسیار عمیق که از یک‌سو بیانگر نارضایتی درونی ما از وضع موجود و از سوی دیگر بیانگر میل شدید ما به انقلابی عظیم در وضع موجود است.

آنقدر این وضع مطلوب و آرمانی را دور و دراز تعریف کرده‌ایم، که فقط و فقط می‌توان با نیروی عظیم بخت و طالع یا همان «قمار بزرگ» آن را عوض کرد. با این تفاوت که در این قمار بزرگ،‌ وقتی طرفین برنده و بازنده دو نفر باشند، ‌یک نفر که جایزه بزرگ را می‌برد، ‌نفر مقابل، باید آن را پرداخت کند، لذا «برنده شدن بزرگ» همراه با «باخت بزرگ» است.

اما در قرعه‌کشی‌ها،‌ این «باخت بزرگ» را جماعت بزرگی می‌دهند، آنقدر که سهم هرکس بسیار کوچک و لذا به ظاهر نامریی و نادیدنی است. به همین دلیل تحمل‌پذیر است و آدمها دائما ترغیب می‌شوند در این قمار شرکت کنند،‌ چون هزینه بسیار اندک واقعی، ‌با احتمال و امید برد بسیار بسیار بزرگ همراه است. در پس همه اینها نه یک نیت خیر،‌ که یک تجارت و کاسبی بزرگ هست،‌ نوعی تجارت مبتنی بر نیاز و میل مردم به بخت آزمایی و زندگی رویایی و شاهانه.

*بازندگان بزرگ

نکته اصلی آن است که سیطره قرعه‌کشی متعلق به زمانه‌ای است که جامعه به شدت دنبال ارزش‌های مادی و منافع مادی است. خود این قرعه‌کشی‌ها هم به این مادی‌گرایی ارزشی دامن می‌زند. در مقابلِ جماعت اندکی که برنده شده‌اند،‌ جماعت بزرگی قرار دارند که برنده نمی‌شوند،‌ لذا هرچه بیشتر، موقعیت ناخوشایندشان تأیید و بازتولید می‌شود. لذا مسأله اصلی آن است که قرعه‌کشی اگر یک نفر را متحول می‌کند،‌ هزاران نفر را سرجای خودشان می‌نشاند تا وضع خودشان را بپذیرند. اما با این فرق که همیشه از موقعیت‌شان ناراضی خواهند بود. باید در درون‌شان نوعی «نفرین‌شدگی» و «محکوم‌شدگی» برای ماندن در این موقعیت را بپذیرند.

 

*تجارت با شانس و اقبال

بخت‌آزمایی گاه می‌تواند به یک سرگرمی و یک امر فرعی و حاشیه‌ای در زندگی افراد بدل شود، که در پس خود یک «صنعت شانس و اقبال» را ایجاد خواهند کرد؛ ‌همانند همه صنعت‌های مبتنی بر تفریجات مردم. لذا بیش از آنکه به مردم کمک کند،‌ بخت‌آزمایی به دنبال پرکردن جیب برگزارکنندگان این مسابقه‌ها است.

اما وقتی منطق لاتاری و قرعه‌کشی به قاعده‌محوری زندگی مردم بدل شود، ‌بیانگر آن است که جامعه حال و روز خوشی ندارد. اعضای آن جامعه از زندگی‌شان راضی نیستند، اما این را هم می‌دانند که نمی‌توان به شیوه‌های عقلانی این زندگی را بهبود بخشید. به تعبیری در بطن خودش نوعی سازگاری با نظم ناعادلانه زندگی را دارد.

بخت‌آزمایی در زمانی که قاعده مسلط باشد، نشان می‌دهد جامعه مبتنی بر قاعده‌های غیرعقلانی و روندهای تصادفی است. آدمها می‌دانند که باید ریسک کرد ‌و اگر بخت با تو همراه باشد، ‌به زندگی مطلوب می‌توانی برسی. اما هرچه هست پذیرفته‌ایم که زندگی فعلی حق ما نیست و ما شایسته زندگی‌های بسیار برتری هستیم.

این موقعیت پناه آوردن به بخت‌آزمایی یا قرعه‌کشی به عنوان راه نجات، زندگی را به طور عمیقی با نارضایتی همراه خواهد کرد. از یک‌سو وضع موجود پذیرفتنی نیست و از سوی دیگر راه درستی برای خروج از این وضع وجود ندارد. و مهمتر از همه آنکه همه افراد میل عمیقی به خروج از این وضع موجود دارند.

*گنج بدون رنج

بخت‌آزمایی در بستر اجتماعی و فرهنگی‌ای در جامعه رواج پیدا می‌کند که رویای محوری مردم،‌ رسیدن به یک زندگی بسیار باشکوه مادی است. همه آدمها به هر قیمتی می‌خواهند به این زندگی مرفه ولاکچری برسند. نکته اصلی آن است که این گنج،‌ باید نابرده رنج باشد. بدون رنجی باید به این ثروت بی‌حد رسید. بخت‌آزمایی و لاتاری‌ها یکی از راه‌های رسیدن به بهشت زمینی هستند.

بخت‌آزمایی در کنه خود، لزوما عملی غیر اخلاقی یا غیرمنطقی نیست. اما وقتی به پدیده‌ای مسلط در زندگی مردم بدل می‌شود،‌ بیانگر شرایطی است که حال جامعه و زندگی مردم خوب نیست. به همین دلیل، بستر اجتماعی و فرهنگی سیطره‌یافتن بخت‌آزمایی در جامعه اهمیت دارد.

در چند دهه اخیر، در جامعه ما، ‌بانک‌ها و مراکز اقتصادی و حتی برخی نهادهای مدنی خیریه‌ای برای جلب مخاطب دست به راه‌اندازی قرعه‌کشی و بخت‌آزمایی زده‌اند. شاید آنقدر تعداد این جوایز زیاد بوده که اگر توزیع می‌شدند، ‌به هر ایرانی حداقل یکبار تجربه برنده شدن در یک قرعه‌کشی می‌رسید! فقط کافی است به تعداد جوایز خرد و کلانی توجه کنید که بانک‌ها در تبلیغات‌شان برای جذب سپرده‌گذاران اعلام می‌کنند.

*ناامیدان امیدوار به بخت‌آزمایی

اما مسأله اصلی به حجم زیاد میل و استقبال مردم از بخت‌آزمایی برمی‌گردد که این همه فراگیر شده، آنقدر که از یک امر اتقاقی و نادر، به امری رایج و عادی بدل شده است. در هرجا و در هر کنش اقتصادی (خرید، ‌سرمایه‌گذاری،‌ و...) ما با نوعی قرعه‌کشی ضمنی مواجه هستیم. شاید در وهله نخست بتوان گفت اینها برای جذب مشتری و اقناع آنان برای خرید یا سرمایه‌گذاری در مرکز خاصی است. اما مسأله اصلی آن است که این میل و این قاعده به یک امر مسلط در جامعه بدل شده است.

آن سوی «امید» به بخت‌آزمایی برای تحول در زندگی،‌ از نوعی «ناامیدی» از نتیجه‌بخشی تلاش‌ها و روال‌های قاعده‌مند برای تحول و بهبود زندگی حکایت دارد. بخت‌آزمایی در بطن خود یک رابطه قدرت را هم تعریف کرده است. اینکه ما قادر به تحول موقعیت خود نیستیم،‌ مگر از طریق بخت و اقبال و طالع خاص. نوعی پذیرش وضع موجود،؛ هرچند با نارضایتی و ناکامی‌های عمیق. اما وضع موجود در یک رابطه فرادستی صاحبان بخت و اقبال نسبت به فاقدان بخت و اقبال مشروعیت پیدا می‌کند.

منبع: ایران آنلاین

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۱۷۹۴۴۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

چرایی پیش‌بینی‌ناپذیری ایران فردا / قواعد بازی حکومت و جامعه پیچیده‌تر شده

فروزان آصف نخعی: در یازدهمین جلسه از سلسله نشست های جامعه مدنی موسسه رحمان، دکتر محمدجواد غلامرضا کاشی عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی، دیدگاه های خود را با عنوان «زندگی روزمره، دولت و جامعه مدنی» مطرح کرد. تغییر ماهیت جامعه مدنی، و برآمدن نیروهای جدید در فضای جامعه ایران، تغییر از نگاه هگلی به نگاه لوفوری برای تبیین جایگاه زندگی روزمره، ایجاد زبان جدید و گسترده توسط نسل های جدید به جای زبان قدیم که در انحصار دانشگاهیان بود، در سخنان کاشی از برجستگی ویژه ای برخوردار بود. پس از انتشار این سخنرانی در خبرگزاری خبرآنلاین، با توجه به حساسیت بحث، بازخوردهایی داشت. از این رو تلاش کردیم در گفت و گو با صاحبنظران ، تحلیل ها و اطلاعات بیشتر در اختیار مخاطبان قرار بدهیم. دکتر نعمت الله فاضلی استاد بازنشسته پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با توجه به حساسیت موضوع در گفت و گویی کوتاه، با تایید و نقد سخنان دکتر کاشی، دیدگاه های خود را در این زمینه مطرح کرد. این گفت وگو از نظرتان می گذرد: تایید و تصحیح برخی سخنان دکتر کاشی فاضلی با تاکید بر این که با «تحلیل آقای دکتر کاشی موافق» است که «ایران امروز به یک رویکرد زندگی‌گرا رسیده» و «همچنین ایرانیان به یک آغاز جدید نیز نیاز» دارند در باره نگاه کاشی به نگاه هگلی به جامعه مدنی گفت: «تصور نمی کنم جامعه مدنی در ایران حتی به معنای هگلی اش به طور کامل مضمحل شده باشد. بلکه می توان گفت شکل های جدیدی دارد گسترش می یابد. ولی این را هم قبول دارم که نقش زندگی روزمره و کنش‌گری های روزمره و نقش عاملیت فردی، بسیار وسیع و گسترده شده است. ضمن این که قبول دارم آن رژیم‌های حقیقت مانند گفتمان های ناسیونالیستی، اسلام گرایی، یا چپ مارکسیستی یا هر شکل دیگری از کلان روایت ها به پایان راه خود رسیده اند. آن ها همچنین نمی توانند و قادر نیستند انسجام بخش به جامعه برای تحولات باشند. اما سازماندهی جمعی برای پیشرفت اجتماعی یک ضرورت تام است و نمی تواند از بین برود.» او با تاکید بر این که «جامعه مدنی آریستوکرات که در سخنان آقای دکتر کاشی بود، شاید تعبیر مناسب و درستی برای دوره مشروطه و دوره پهلوی اول باشد، اما در دوره پساانقلاب ۵۷ پس از مدتی طبقه آریستوکرات نداشتیم» گفت: « از این رو نمی توانم بگویم جامعه مدنی آریستوکرات بود، زیرا ما با دانشگاه توده مواجه شدیم. دانشگاهی که همگانی است و قشر تحصیلکرده، محدود به طبقات اعیان و اشراف نبود. به همین دلیل تحصیلکردگان، و دانشگاهیان، روزنامه نگاران، هنرمندان، نویسندگان، خوانندگان، یک طبقه متوسط فراگیر فرهنگی را تشکیل داده بودند که هنوز هم همین است. البته دیدگاه دکتر کاشی را قبول دارم که جامعه مدنی آریستوکراتی که در دوره های مشروطه و پهلوی شکل گرفت، و حتی در اوایل انقلاب نیز تا حدودی بود، در حال حاضر دیگر برای ما معنا ندارد، و نمی تواند کارکردی در تحولات اجتماعی داشته باشد. ولی طبقه متوسط فراگیر فرهنگی، اتفاقا از طریق سبک زندگی و تجربه های زندگی روزمره اش، از طریق تجربه های بدنمند و جسمانی اش، و از طریق تجربه هایی که معطوف به امور بسیار ساده زندگی هست، دارد مقاومت می کند و به حاکمیت فشار می آورد، و نیروهای مسلط سیاسی را به چالش می کشد، که نمونه بارز آن زنان هستند.»
جمعیت، شرایط پیچیده و دلایل آن این استاد بازنشسته دانشگاه با اشاره به این که قبول دارد «در وضعیت بسیار پیچیده قرار داریم» گفت: « این تعبیر دکتر کاشی رو تایید می کنم که وضعیت کنونی نسبت به دوره مشروطه و دیگر دوره ها بسیار پیچیده‌تر و خطرناک‌تر است. زیرا در سال های ۱۳۰۰ و قبل از آن، جمعیت ایران حدود تا ۱۲ میلیون نفر بود. این جمعیت اکنون به حدود ۹۰ میلیون نفر افزایش یافته است. بنابراین جمعیت ایران ۹ برابر شده است. بنابراین جامعه ای با این حجم جمعیتی، و حضور تکثری از گرایش های سیاسی، اخلاقی، فرهنگی، و اجتماعی، طبیعی است پیچیده و پیش بینی‌ناپذیرتر باشد. فراموش نکنیم به میزانی که جمعیت برای مثال از ۱۰ میلیون نفر به ۲۰ میلیون نفر افزایش می یابد، پیچیدگی جامعه نیز به صورت تصاعد هندسی ضریب دو نمی خورد، بلکه ضریب تا ۱۰ می خورد.» او افزود: « با موقعیت جدید، جامعه ایران دیگر جامعه عشایری و حتی روستایی نیست. بلکه بیش از ۷۵ درصد جمعیت جامعه ایرانی در کلانشهرها و شهرها زندگی می کنند. این ساختار شهری و کلانشهری، حیات ذهنی، روانی، عاطفی، اخلاقی، وسیاسی بسیار پیچیده و متفاوتی از حیات ذهنی و اجتماعی تمام دوره های گذشته ما به وجود آورده است.» فاضلی سپس به سطح سواد به عنوان عنصر دیگری از پیچیدگی جامعه ایران یاد کرد و گفت: «باید بگویم جامعه باسواد شده است. در دوره مشروطه تنها ۵ درصد جامعه باسواد بودند. امروزه حداقل ۸۰ درصد شهروندان جامعه ایرانی باسواد هستند؛ به عبارت دیگر جامعه خوانا و نویسا است. که این امر خود به تنهایی در جامعه ۹۰ میلیون نفری ایران، موتور بسیاری از تحولات و گرایش های بسیار پیچیده ای در جامعه شده و هست.» ناکامی های سه تجربه بزرگ این استاد بازنشسته دانشگاه در ادامه به سه تجربه مهم در تاریخ معاصر ایران اشاره کرد و گفت: « سه تجربه انقلاب مشروطه، شکل گیری ملت دولت جدید و انقلاب ۱۳۵۷، ناکامی هایی داشته اند که تجارب شان بر روی هم انباشته شده اند. این تجربه ها، ذهنیت اجتماعی ایرانیان، و تصور جمعی از خود و تاریخ خودشان را بسیار بسیار پیچیده تر از هر زمانی دیگر کرده است.» او سپس گفت: «برخوردهایی هم که حکومت از سال ۱۳۸۸ تا ۱۴۰۱ به عمل آورده، جامعه را عصبی‌تر، و پیچیده تر و خلاف آنچه از اعمال خشونت منظور بوده، ایجاد شده است. به همین دلیل من با این سخن آقای دکتر کاشی به طور کامل توافق دارم؛ جامعه ما از دوره مشروطه و دوره آغاز شکل گیری ملت دولت رضا شاه، بسیار وضعیت پیچیده تر و مسایل و بحران های آن، بسیار بسیار حادتر است.» فاضلی در ادامه به مسایل بسیار مهم جدید مانند «بحران محیط زیست به این معنا که آب، خاک، و هوای زمینی که در آن سکونت داریم، همه دچار تنش های بزرگ» است اشاره کرد و گفت: «زندگی و بقا دچار چالش جدی شده است. می خواهم تاکید کنم بحران محیط زیست در کنار ابرچالش‌های های دیگر نیاز به یک آغاز جدید را گوشزد می کند. راهبردهای گذشته، چه آن راهبردی که دولت اختیار کرده بود و چه راهبردی که مردم یا گروه های سیاسی داشتند، برای بقا یا بهبود جامعه دیگر کفایت نمی کنند تا جایی که راهبردهای مذکور حتی پایداری نسبی و موقت نیز ایجاد نمی کنند.» دشواری تحلیل آینده ایران به دلیل رخدادپذیری آن فاضلی نظرش را در باره تحلیل آینده این گونه بیان می کند: «این که آینده چه رخ خواهد داد، بسیار دشوار است، با اطمینان و قطعیت نمی توان از آن سخن گفت. زیرا جامعه امروز ایران رخدادپذیر شده است. منظورم از رخدادپذیر این است که مجموعه، تنش ها و تعارضاتی که در جامعه بین حاکمیت و مردم ، و گروه های گوناگون به وجود آمده، جامعه را مستعد تنش های خیلی بزرگ و ناگهانی بر اساس رخدادهای کوچک اما حساسیت‌برانگیز کرده که می تواند از این طریق تحولاتی را رقم بزند به نحوی که زمینه اجتماعی و سیاسی را تغییر بدهد. نظری بر تحولات ۱۳۸۸ به این سو نشان می دهد رخدادهای کوچک همواره زمینه ساز تغییرات بوده اند. هم بازی حکومت در عرصه سیاسی، و هم بازی بازیگران درون جامعه در مقابل آنان قواعد پیچیده تری پیدا کردند. این است که در جامعه رخدادپذیر ما نمی توانیم با تبیین علل و عوامل سیستمی یا تبیین علل و عوامل مادی عینی موجود، تصویر آینده را نشان بدهیم.» این استاد بازنشسته دانشگاه در ادامه با اشاره به این که «طیفی از حکومت، تنها راهبرد مبتنی بر خشونت و ابزارهای متناسب با آن را به کار گرفته» گفت: « حال باید دید که این ابزارها تا چه اندازه قادر بوده رخدادهایی را که شکل می گیرند، مدیریت بکند. زیرا در وضعیتی که در حال حاضر قرار دارد، در ظاهر جامعه ساکت است، ولی در ناآرامی های گذشته نیز چنین بوده است.» چرا تاکنون «آغاز» شکل نگرفته؟ فاضلی سپس نظریه ضرورت شکل گیری «آغاز نو» را مورد انتقاد قرارداد و گفت: «دیدگاهی که آقای دکتر کاشی ارائه کردند، این است که آغازی باید شکل بگیرد. منظور ایشان از شکل گیری آغاز این است که تمام آنچه حکومت در گذشته تا الآن برای مواجهه با ابرچالش ها داشته، کنار بگذارد، و طرحی نو دراندازد. پرسشی که ایشان پاسخ نمی دهد، این است که چرا تا حالا چنین آغازی شکل نگرفته است؟ چرا حاکمیت که مدت های طولانی است نسبت به وضعیت چالشی کشور آگاه شده ، طرحی نو در نینداخته است؟ پاسخ به این پرسش برعهده اندیشمندان علوم سیاسی است. ایشان در این باره پاسخی نداده اند. تنها به این اکتفا کرده اند که راه های گذشته را تجربه نکنیم و طرحی نو درانداخته شود.» او افزود: «تصور من این است تا زمانی که میان جامعه و حکومت توازن قوا برقرار نشود، احتمالا جناحی در حکومت مایل است کماکان از ابزار زور استفاده کند. مگر این که سیر تحولات جامعه به گونه ای پیش برود، که تولید قدرت مورد نظر جناح مذکور، برای حاکمیت به صرفه نباشد. در این صورت به طرحی نو خواهد اندیشید و آغازی را دنبال خواهد کرد.» شرایط شکل گیری آغاز؛ اشتباه کردم این استاد بازنشسته دانشگاه در ادامه در پاسخ به این سوال که «آیا جامعه به این توانایی می رسد که تولید قدرت بیش از حد برای نظام سیاسی مقرون به صرفه نباشد، و به اتخاذ آغازی تازه ناگزیر شود؟» می گوید: «تصور می کنم به این سادگی ها، چنین آغازی شکل نخواهد گرفت. در جنبش مهسا تصور می کردم که اگر حکومت به پایداری سیاسی نسبی برسد، آغاز و طرح نو خود را مطرح می کند، ولی اشتباه کردم.». فاضلی در ادامه افزود: «البته این ها به این شرط است که تحولات غیرمترقبه ای مثل جنگ در منطقه، فشارهای بین المللی خیلی وسیعتر از آنچه که تاکنون بوده است، یا تحولاتی در راس هرم نظام سیاسی، رخ ندهد. اگر چنین تحولاتی رخ ندهد و بخواهد تنها در یک روالی که تا کنون تجربه شده، یعنی درگیری میان حکومت و ناراضیان، معترضان، و به طور خلاصه مردم، فکر می کنم آن چیزی که تعیین کننده خواهد بود «برخورد» بعدی است که آیا بعد از آن، حکومت به این نتیجه می رسد که برای حفظ و پایداری خودش، باید تحولات بنیادینی را در گفتمان، سیاست ها، اقدامات، برنامه ها و اجراهای خودش، ایجاد بکند، یا نه؟ به غیر از مقاومت زندگی گرایی، فلج سازی بوروکراسی کشور فاضلی با تاکید بر این که « آقای دکتر کاشی به درستی اشاره کردند در جامعه نیروهای زندگی گرا، و سیاست زندگی، حاکم شده است» سپس گفت: « ایشان همچنین زندگی گرایی و سیاست زندگی را از ایدئولوژی های اسلام گرایی، ملی گرایی، و چپ گرایی و لیبرالیسم گرایی متمایز کرده و گفته اند که این زندگی گرایی شکل جدیدی از سیاست است که در جامعه ظاهر شده است. اما پرسش این است که زندگی گرایی اگر بخواهد به صورت آلترناتیو و یا بدیلی برای سیاست حاکم باشد، هنوز از تعریفی روشن برخوردار نیست و تنها در جایگاه مقاومت می‌تواند کارهایی را به پیش ببرد. ولی در وجه ایجابی ، نمی تواند سامان سیاسی جدیدی را ایجاد کند.» او افزود: « فراسیاست مردم، در مقابل سیاست حاکمیت، فقط زندگی گرایی نیست. مردم به عنوان نیروهایی که در بدنه بوروکراسی و سازمان های جامعه فعالیت می کنند، چون ناراضی و برخی حتی خشمگین هستند، عموما با اشکال پیچیده ای از کارشکنی ها، سستی ، بی توجهی ، عدم انجام وظایف کاری، کارشناسی، و اداری، در عمل ماشین بوروکراسی و اداری و سازمانی نظام حکمرانی را با چالش روبه رو کرده اند. این چالش بیشتر هم خواهد شد. به ویژه اگر در نظر بگیریم که نارضایتی های ناشی از شرایط اقتصادی زندگی، که تورم و مالیات ها به مردم تحمیل کرده، روز به روز مردم را بیشتر به این سمت و سو سوق می دهد که هرجایی که هستند، ماشین دولت را کندتر و کندتر بکنند.» این استاد سابق دانشگاه، با اشاره به این که «این ها، هزینه های تولید قدرت حکومت را بسیار بسیار سنگین می کند. از این رو فقط سیاست زندگی گرایی نیست که مقاومت را ایجاد کرده است، بلکه شکل های پیچیده ای از ناهمکاری، با هدف ها و برنامه های حکومت در نظام اداری هم شکل گرفته است.» افزود: « به هر اندازه که دولت به قطبی شدن جامعه دامن بزند، یعنی نیروهای حامی و طرفدار خودش را به طور نمادین متمایز بکند، و سیاست حامی پروری اش را گسترش بدهد، در عمل هم تنش های زندگی گرایی، و هم تنش های بوروکراتیکی که مردم ایجاد می کنند، کار را برای ایجاد ثبات سیاسی توسط حاکمیت دشوار و دشوارتر می کند. از این رو می خواهم بگویم تنها در صحنه خیابان ها نیست که شاهد تنش حاکمیت با مردم هستیم. زیر پوست سازمان ها هم تنش بزرگی، شکل گرفته است.» سناریوهای آینده فاضلی در ادامه در ارتباط به سناریوهای آینده تاکید کرد که تصور می کند «یکی از سه سناریو، ممکن است در آینده نزدیک، یعنی در دو سه سال آینده، ورق را برگرداند.» او سه سناریو را این گونه شرح داد: سناریوی اول: تغییر از طریق وقوع رخدادی در نیروهای سیاسی درون حاکمیت، و یا در حوزه رهبری .و ... سناریوی دوم: ایجاد ناآرامی ها، و یک درگیری دیگر . سنارویوی سوم: عدم توانمندی حاکمیت در تامین هزینه های حرکت های فرسایشی و کاهنده ای که میان سیاست زندگی مردم و کارشکنی های گسترده در سازمان ها وجود دارد. طبیعی است اگر سه مورد بالا با تنش های منطقه ای، تحریم های گسترده تر، یا بحران های زیست محیطی ناگهانی شدیدتر همراه بشود و تدبیری کارگشا برای مهار آن اندیشیده نشود، سرعت تغییرات افزایش می‌یابد.» بیشتر بخوانید: حال خراب سیاست های فرهنگی / قانون چیست، صدا و سیما و دولت چه می گویند، مردم چه می کنند؟/ بدون تفکیک نهادی سیاست فرهنگی نخواهیم داشت
زوال نگرانی مشترک متفکران امروز از فوکویاما و پیکتی تا عجم‌اغلو/ فناوری الزاما موجودی معصوم نیست
انقلاب علمی خاموش و انفعال ما / پیشگامی تولید فکر نیازمند آزاداندیشی از قیدهای تحمیلی است ۲۱۶۲۱۶ برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901723

دیگر خبرها

  • اسلام بزرگترین حامی حقوق زن است
  • چرایی پیش‌بینی‌ناپذیری ایران فردا / قواعد بازی حکومت و جامعه پیچیده‌تر شده
  • دین اسلام بزرگترین حامی حقوق زن است
  • جهادگرانی که درس زندگی می‌دهند/ معلمان باید در قله کوه باشند
  • دشمن چگونه سعی در عرفی‌سازی بی‌حجابی در جامعه‌ دارد؟
  • ۷ چالش بزرگ که شما را سرسخت‌تر از آدم‌های معمولی می‌کند
  • (ویدئو) مهاجر مبتلا به سرطان برنده جایزه بخت آزمایی یک میلیارد دلاری شد
  • بانگ کوچ، طنین زندگی در طبیعت پرسخاوت لرستان
  • ۱۸ درصد جمعیت جامعه عشایری ایلام در شهرستان آبدانان زندگی می‌کنند
  • رشد اقتصادی کشور در گرو بهبود شرایط زندگی کارگر است