Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش جماران، روزنامه جمهوری اسلامی نوشت:

مهندس محمد هاشمی برادر آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، فردی دارای توانایی مدیریت در کارهای اجرایی است و شاید در میان اعضای خانواده به عنوان فردی که سال‌ها در کنار آیت‌الله بود، از دوران مبارزه گرفته تا مسئولیت‌های اجرایی و سیاسی بعد از پیروزی انقلاب، بیشترین مراوده و دلبستگی با ایشان را داشت و اکنون فقدان آیت‌الله بیشتر از هر فرد دیگر، او را متاثر می‌کند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در آستانه دومین سالگرد رحلت آیت‌الله هاشمی رفسنجانی گفت‌وگویی با مهندس محمد هاشمی درباره شخصیت آیت‌الله هاشمی رفسنجانی انجام داده‌ایم که به شرح زیر است.
 
*این اعتقاد وجود دارد که آیت‌الله هاشمی رفسنجانی بواسطه فعالیت‌ در حوزه‌های مختلف انقلاب، یک مکتب فکری خاصی از خود برجای گذاشت. البته عده‌ای هم با این اعتقاد به مخالفت و چه بسا به عناد برخاستند، شما ریشه این مخالفت‌ها و یا عناد را در چه چیزی می‌بینید؟
- آقای هاشمی به تعبیر امروز که این تعبیر بعد از دوم خرداد رایج شد، یک قرائتی از دین دارد که مکتب اهل‌بیت داشتند و این متفاوت است با قرائت بعضی از مسائل و چیزهای دیگر. اگر بخواهیم بعضی از موارد مربوط به ایشان را ذکر کنیم وجه تمایز و یا وجه اختلاف ایشان مشخص بوده است. فرض کنید در مورد همین دمکراسی و نقش مردم، خوب ایشان وقتی که آن خطبه‌ را خواندند، و در خطبه آخرشان مطرح کردند، آنجا صراحتاً مطرح کردند که حضرت امیر(ع) چرا حکومت را نمی‌پذیرفت و یا حضرت رسول(ص) چه چیزی را به حضرت امیر(ع) گفتند و یا مثلاً حق مردم چقدر بود و یا اینکه حکومت چه حقوقی دارد و چگونه است و امثال اینها، که خوب این یک وجه تمایزی بوده است. خوب این یکی از موارد جدی از وجه تمایز است که بعد ایشان در آن خطبه این حرف‌ها را زدند و عده‌ای هم آمدند و این نظرات ایشان را نقد کردند و این حرف‌ها را هم قبول ندارند. بنابراین روی نقش مردم و اختیارات مردم یک تفاوتی، بین آن تفکری که می‌گوید" ولی فقیه زمان - اکنون هرکسی که بخواهد باشد، کاری به آن فرد ندارم که چه کسی باید باشد- ایشان با اقتضای وضع موجود مطرح می‌کند که ولی‌فقیه لطف فرمودند و اجازه دادند که مردم در انتخابات شرکت کنند. این به خودی خود یک نظر است و نظر دیگر در مقابل این نظر است که شرکت کردن در انتخابات اصلاً حق مردم است و کسی نمی‌تواند این حق را از مردم بگیرد و حتی حضرت امیر(ع) تا وقتیکه مردم به صحنه نیامدند و از ایشان نخواستند و با ایشان بیعت نکردند، ایشان مسئولیت را نپذیرفتند. شما ببینید این دو نظر در واقع با هم 180 درجه تفاوت دارد. در این نوع موارد طبعاً اختلاف نظرهایی وجود دارد و حالا این اختلافات یا فکری است یا سیاسی است و آدم نمی‌داند اسم اینگونه اختلافات را چه چیزی بگذارد. در قرائتی که آقای هاشمی داشتند با دیگران این تفاوت‌ها وجود داشت و به همین دلایل یاد شده ایشان از طرف کسانی که دارای تریبون و امکانات بودند و یا بعدها در اختیارشان قرار گرفت مورد تهاجم بودند.
*عده‌ای معتقدند که این تمایز فکری در آقای هاشمی بعد از یک دوره خاصی بوجود آمد، آیا شما این نقل را قبول دارید؟
- نه این که نیست، آقای هاشمی خوب از اول هم به اصطلاح در سخنرانی‌ها و اندیشه‌ها که از ایشان باقی مانده وقتی به آنها مراجعه بشود مشاهده می‌شود که از اول زمینه‌های فکری‌اش به گونه‌ای بود که به اینگونه زمینه‌ها توجه داشت.از دلایل آن هم من فکر می‌کنم که حداقل آن چیزی است که ما آن را از آقای هاشمی دیده‌ایم و همین بحث که ایشان کاری را روی قرآن انجام دادند و یا بخشی از نهج‌البلاغه را در زندان انجام دادند. جمله‌ای را که آقای جوادی آملی فرمودند می‌تواند خیلی تعیین‌کننده باشد که این تفکر چگونه هست؟ آقای جواد آملی فرمودند: اینکه ما با نهج‌البلاغه انقلاب کردیم و با توضیح المسائل می‌خواهیم کشور را اداره کنیم. این وجه تمایز بین نهج‌البلاغه و توضیح‌المسائل است و آقای هاشمی تفکرش نهج‌البلاغه‌ای است. در دوران نهضت هم همین بود و بعد از نهضت و در دوران پیروزی هم به همین صورت بود و تا پایان عمرش هم صاحب همین تفکر بود. اما تفکر مقابل توضیح‌المسائل نبود و اگر از منظر فقهی بخواهیم بحث و بررسی بکنیم نیاز به بحث و صحبت‌های متعددی دارد. آگاهی‌های متفاوتی را در بر دارد یعنی باید مسائل مختلفی مطرح بشود ولی در سخن کوتاه این فقط وجه تمایز آقای هاشمی با دیگران بود و این هم مربوط به مثلاً سال‌های آخر زندگی‌شان و یا مربوط به دو دهه آخر عمرشان نبود و از اول این تمایز وجود داشت. نقطه مبدا پیدایش این فکر از کجا بود این است که ایشان توفیق داشت در زندان توانست هم قرآن را یک دوره مرور و تفسیر بکند و هم نهج‌البلاغه را. بعد از اینکه از زندان آزاد شد همه آنها جمع شده بود. بعد از اینکه من مسئولیت صداوسیما را برعهده گرفتم آنجا یک گروهی وجود داشتند که برروی نهج‌البلاغه و روی قرآن آقای هاشمی کار می‌کردند که بعداً این کارها یک مقدار توسعه یافت.
*موضوعی که اکنون بعنوان سوال افکار عمومی است این است که اگر امام در قید حیات بودند، روایت آقای هاشمی از حکومت را قبول داشتند یا برخی روایت‌های دیگر را؟
- من معتقدم امام روایت آقای هاشمی را از حکومت انجام می‌دادند، دلیل من هم این است که امام فرمودند «هاشمی زنده است: چون نهضت زنده است» یعنی آقای هاشمی را مترادف با نهضت می‌دانستند. رفتار آقای هاشمی و یا ایده آقای هاشمی در واقع همان ایده نهضت است. بنابر این اگر امروز هم امام زنده بودند شیوه و روش و منش آقای هاشمی را، قرائت آقای هاشمی را که قرائت خودشان هم بود قبول داشتند. من حتی به آقای هاشمی پیشنهاد دادم در چندین سال قبل و گفتم آقای هاشمی شما همین مکتب فکری را اشاعه دهید، گفتم ببینید شما یک شخص نیستید من وقتی به زندگی شما و وقتی به ایده‌های شما و بحث‌های شما مراجعه می‌کنم و نگاه می‌کنم شما دارای یک مکتب هستید بنام «مکتب هاشمی». شما اجازه بدهید که ما این مکتب را تدوین بکنیم بنام «مکتب هاشمی». ایشان اول گفتند خیلی خوب باشد. بعداً ما رفتیم و به اتفاق دو سه نفر از دوستان خودمان در این زمینه یک سری کارها را هم انجام دادیم و ویژه گی‌های «مکتب هاشمی» را نوشتیم و حتی در آن زمان می‌خواستیم وارد عمل بشویم و امتیازاتی هم برای انتشار آن قائل شویم و یک سری کارها را به مرحله اجرا در آوریم که ایشان جلوی این طرح را گرفت. من بعد به ایشان گفتم آقای هاشمی ببینید الآن مسائلی را که ما داریم بحث فقه حکومتی است بالاخره قبل از انقلاب و سال‌های قبل، روحانیت حکومت نداشته است فقط در مسائل طهارت و ربا و... مراجعه داشتند و در این مسائل بسیار هم موشکافانه عمل کردند. و مسائل حکومت مبتلابهشان نبوده، خیلی از مسائل هستند که ناشناخته هستند. شما بیایید فقه حکومتی را یک درسی برای شما دایر کنند و در این درس هم فقط طلبه نمی‌خواهیم از حوزه باشند از دانشگاه هم باشند و از مدیران اجرائی کشورهم باشند و یک ترکیب اینگونه باشد و در این گروهها شما بیایید فقه حکومتی را تدریس بکنید و ما اینها را تدوین بکنیم، چون باید به یک مجموعه‌ای برسیم. آقای هاشمی هم پذیرفت و گفت خیلی خوب انجام بدهید. ما رفتیم محل این کار را هم تعیین کردیم و ثبت‌نام هم کردیم و تعدادی افراد هم برای ثبت‌نام مراجعه کردند و مشخص کردیم از دانشگاه چه کسانی باشند و از مدیران اجرائی کشور چه کسانی باشد و از حوزه یک سری طلبه‌ها و زمان تشکیل کلاس‌ها را هم تعیین کردیم، اما آقای هاشمی آمدند و گفتند نه؛و قبول نکردند. من اعتقاد شخصی‌ام نسبت به آقای هاشمی این نیست که چون ما با هم برادریم این احساسات برادرانه را نسبت به یکدیگر داریم، البته من اطلاعاتم درباره آن مسائل کم است اما در حدی که حالا اطلاع و سابقه تحصیلات حوزوی داشته‌ام و تحصیلات علوم جدید داشته ام، آقای هاشمی و ایده‌هایش را خیلی نزدیک به نهج‌البلاغه می‌بینم. یعنی اینکه ایده نهج البلاغه‌ای دارد و مبتنی بر مکتب اهل‌بیت(ع) است. یعنی می‌خواهم بگویم من نسبت به این قضیه تعصب ندارم.


*در واقع تفکر آقای هاشمی را مبتنی بر مطالعه و فهم از نهج البلاغه می‌دانید؟


- بله، هم تفکر و هم اعتقاد. چون من ممکن است که این تفکر را داشته باشم اما اعتقادی به آن نداشته باشم. ولی آقای هاشمی واقعاً آدم معتقدی بود و رفتارش در خانواده، در جامعه و در هر جای دیگر همینگونه بود چون به این اعمالش اعتقاد داشت.


*دلیل اعتماد امام خمینی به آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در برهه‌های مختلف را در چه می‌دانید؟


- البته در این زمینه شما خیلی بهتر از من می‌دانید لکن نکته‌ای را بگویم. سر قضیه مرحوم آیت‌الله منتظری، امام تصمیم می‌گیرند که به همراه نامه‌ای که نوشتند پیکی را بفرستند. وقتی سه چهار نفر خدمت حضرت امام رفتند که ازجمله آنها آقای هاشمی بودند، آقای هاشمی در آنجا به امام اصرار می‌کنند که نظر خودتان را عوض کنید. قرار می‌شود که شب نامه را ببرند. وقتی که می‌خواستند نامه را ببرند آقای هاشمی خیلی ناراحت بودند و بخاطر این ناراحت بودند که امام حاضر نشد آن نامه را عوض بکند و آن شب گذشت و شب آقای هاشمی و امام از همدیگر جدا شدند. فردا اذان صبح امام به منزل آقای هاشمی و به دنبال آقای هاشمی فرستادند و چون منزلشان نزدیک بود به آقای هاشمی گفتند چون شما دیشب ناراحت بودید خواستم به شما بگویم که من نامه اولیه را عوض کردم.
شما ببینید! من می‌گویم که بالاخره امام یک طوری دیگر به آقای هاشمی نگاه می‌کرد، یعنی ناراحتی آقای هاشمی هم برای امام معنا داشته است. این نبوده که بگوید خوب آقای هاشمی ناراحت هست که هست، به من چه؟ ولی امام نسبت به آقای هاشمی اینگونه بود. دلیلش این بود که برخورد‌های آقای هاشمی را از روی اخلاص و همفکری‌ها بین خودشان تعبیر می‌کردند. یا در رابطه با همان قضیه پذیرش قطعنامه 598 و آتش‌بس و امثال آنها خوب آقای هاشمی گفت من نزد امام می‌روم و امام هم این پیشنهاد را بپذیرند، دیگران طور دیگری حرف می‌زنند. اما آقای هاشمی می‌گوید من پیش امام می‌روم و بعنوان جانشین فرمانده کل قوا می‌پذیرم و شما هم دستور محاکمه من را بدهید. بالاخره این مسئله یک حرفی نیست که ما به راحتی بگوییم و این خیلی جرات و اعتماد به نفس می‌خواهد که یک نفر تصمیم بگیرد در برابر شخصی مثل امام این حرف را بزند و این ادعا را مطرح کند. ولی امام دیدید که گفتند نه و خودشان این مسئله را پذیرفتند.


*با در نظر گرفتن مجموع رویدادها و وقایع اخیر در رابطه با آیت‌الله هاشمی رفسنجانی و این شرایط موجود، شما آینده انقلاب اسلامی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
- من درباره آینده انقلاب آنچه را بیشتر مربوط به تفکرات خودم هست بیان می‌کنم. من فکر می‌کنم ملت ایران با رهبری امام در این قرن راه خودشان را پیدا کرده‌اند و راه صحیح را که به تعبیر ما راه سعادت هست یافتند و مسائلی که اتفاق می‌افتد بسیاری از آن مسائل خودش تایید ‌بر درستی این راه است. کسانی که مخالفت می‌کنند و کسانی که مقاومت می‌کنند و به هرحال چون این راه، راه درستی است من آینده انقلاب را و آینده را برای ملت ایران خوب می‌بینم. یکی از مسائل هم این است که انقلابی که با امام شناخته می‌شود فقط در چارچوب ایران و در مرز ایران نیست. ما اوایل انقلاب اگر یادتان باشد، بحث صدور انقلاب را داشتیم. البته نظر امام و منظور امام از صدور انقلاب،‌صدور انقلاب با اسلحه نبود و فکر و اندیشه امام بود. نه اینکه با اسلحه بروند و انقلاب را صادر کنند. بر همین مبنا انقلاب که پیروز شد تعدادی از دانشگاه‌های معتبر دنیا کرسی‌های شیعه شناسی تشکیل دادند که شیعه را بشناسند و ببینند که شیعه به چه کسی می‌گویند و یا اینکه شیعه اصلاً چیست؟‌ فلسفه انتظار را که ما می‌گوییم چیست و یا فلسفه شهادت که می‌گوییم چیست؟ و امام حسین(ع) چه کارهایی کرده است؟ مثلاً از این قبیل چیزها و کرسی‌های شیعه‌شناسی بسیار زیاد شده است. و به همین دلیل فکر و یا اندیشه شیعه و یا مکتب شیعی از مرزهای ما خارج شده است و الان بسیاری در دنیا هستند که طرفدار شیعه و مکتب اهل‌بیت(ع) هستند و حتی شاید شیعه شده باشند یا نشده باشند را نمی‌دانم، ولی راه درست را همین می‌دانند. در جبهه مخالف ما، آنها هم مخالفتشان با همین مکتب اهل‌بیت(ع) است، چرا چون آنها می‌بینند که این راهی است که آنها را قبول ندارد و بر علیه خواسته‌های آنها است و بنابراین از این جهت من هیچ نگرانی ندارم و فکر می‌کنم قبلاً هم این مطلب را هم گفته ام.
مثالی بزنم، هفته آخری که حضرت امام تصمیم گرفته بودند از پاریس به ایران عزیمت نمایند، مجله «اکسپرس» یک عکس را روی جلدش چاپ می‌کرد و یک جمله هم که موضوع آن عکس بود را زیرش می‌نوشت و بعد این عکس را در قالب پوسترهایی با عرض یک متر و دو متر بزرگ می‌کرد و این پوستر را بر سر چهارراه‌های پاریس نصب می‌کرد، برروی شیشه کیوسک‌های مطبوعاتی واقع در سر چهارراه‌های پاریس نصب می‌کردند. در همان هفته عزیمت امام، عکس امام را چاپ کرده بودند و زیر عکس امام نوشته بودند «مردی که جهان را تکان داد.» بعد که امام به ایران آمدند و مسائل گوناگونی هم اتفاق افتاد و تبعات این تحولات هم مطرح شد، تعبیر من این شد که امام مسیر تاریخ را عوض کرده‌اند. چون ما در آن زمان در جهانی بودیم که جهان دو قطبی بود هردو قطب آن هم قطب باطل بودند هم کاپیتالیسم و سرمایه‌داری باطل بود و در این طرف هم سوسیالیسم و کمونیسم قرار داشت که آن هم باطل بود. اما امام که آمدند قطبی را بوجود آوردند به نظر من به نام "قطب حق " که در برابرش باطل بود. در واقع یک طرف حق قرار گرفت که امام بود و در طرف دیگر هم باطل قرار گرفت که با آمریکا و غرب یک نوع برخورد کردند و امام در آخر حیات و عمر خودشان نامه‌ای راهم به آقای گورباچف نوشتند و نامه امام به گورباچف از نظر معانی خیلی پربار است و امام آنجا می‌نویسند که آقای گورباچف امروز مشکل شما، آزادی و فساد نیست، بلکه مشکل شما ایجاد فاصله بین خدا و جوانان شما هست و در جامعه شما بین جوانان و خدا فاصله ایجاد شده است و شما باید به فکر حل این مشکل باشید. و یا اینکه امام در همان نامه اشاره کرد بعد از این هرکس می‌خواهد سراغ کمونیسم برود باید کمونیسم را در موزه‌های تاریخ مطالعه بکند. می‌بینید همین الان هم همینطور است.
در این مسیر، یک مسیر دیگری هم باز شده است. اینجا ممکن است اعتقادات شیعه و یا عده‌ای هم این باشد که منتظر برپایی حکومت حضرت مهدی (عج) هستیم. ولی راه اهل‌بیت، مکتب اهل‌بیت و مسئله امام حسین و مسئله امام صادق و مسئله حکومت حضرت امیر(ع) امروز از مسائل مطرح دنیا است. حتی در کشورهای سنی‌نشین و یا حتی مثلاً لائیک امروز نامه حضرت امیر(ع) به مالک اشتر ترجمه شده و به زبان‌های مختلف و این نامه بعنوان محور کارهایشان است،‌ نامه حضرت امیر(ع) به مالک اشتر یک «مانیفست» حکومتی است. که چگونه حکومت‌داری بکنیم و چگونه رعایا را بعنوان ملت تعریف کنیم. و وظیفه حاکم چه چیزی است و وظیفه یک کسی که حاکم نیست ولی بعنوان یک شهروند بشمار می‌رود وظیفه او چیست؟ بنابراین من شخصاً هم قلبم خیلی روشن است و هم خیلی مطمئن هستم که راه امام همچنان ادامه دارد و علیرغم برخی انحرافاتی که ما داریم و علیرغم مشکلاتی که ما داریم. این راه، راه روشنی هست و من شخصاً اینگونه فکر می‌کنم.

 

انتهای پیام

منبع: جماران

کلیدواژه: جام ملت های آسیا منع به کارگیری بازنشستگان بودجه 98 جلیقه زردها آیت الله هاشمی رفسنجانی محمد هاشمی جام ملت های آسیا منع به کارگیری بازنشستگان بودجه 98 جلیقه زردها امام خمینی س سید مصطفی خمینی سید احمد خمینی سید حسن خمینی انقلاب اسلامی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.jamaran.news دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «جماران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۲۷۰۶۹۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

از تخته‌ سیاه به پرده نقره‌ای؛ بازیگرانی که معلم بودند

«بازیگری همان معلمی است با این تفاوت که تخته معلمی، سیاه است و تخته بازیگری، سفید». این جمله را سیدجواد هاشمی در یکی از مصاحبه‌هایش گفته است. بازیگری که احتمالا بیشتر از بقیه می‌دانیم و خبر داریم که معلم است و سال‌هاست در استخدام آموزش و پرورش. کسی که حتی در همین مصاحبه می‌گوید که هنرپیشه نیست و معلم است و حتی احسان علیخانی و فرزاد جمشیدی روزی شاگردهایش بوده‌اند.

به گزارش ایرنا، علاوه بر او، بازیگران دیگری هم هستند که نمی‌دانیم پیش از آن‌که بازیگری پیشه کنند، معلم بوده‌اند. بعضی نیز مانند هاشمی، همچنان معلم‌اند و از تدریس لذت می‌برند. سینمای ایران از این دست معلم‌ها هم کم نداشته؛ از آن معلم‌هایی که سر کلاس، نصف بیشتر زنگ را به سوالات شاگردانشان درباره فیلم‌هایی که بازی می‌کنند، جواب داده‌اند. همان‌هایی که امروز سینما بیشتر از هر زمان دیگری باید به احترامشان بایستد و تمام قد به آن‌ها تبریک بگوید.

وقتی احسان علیخانی هم شاگرد ِجواد هاشمی بود

احتمالا بسیار تعجب‌برانگیز باشد شنیدن اینکه سیدجواد هاشمی؛ بازیگری که اکثر نقش‌هایش با جبهه و جنگ و شهادت عجین شده، ۲۹ سال است که معلم آموزش و پرورش است و به جز انگلیسی، ریاضی و فیزیک، همه چیز تدریس کرده است. هاشمی این طور که تعریف کرده از ۱۷ سالگی معلم بوده و تدریس می‌کرده و آنقدر سن کمی داشته که گاهی او را با شاگردانش اشتباه می‌گرفتند.

البته که او در مصاحبه‌ای گفته بود که تعلیقش کردند، اما چون برای پول هیچ وقت درس نداده، بیشتر شاگردانی که وارد این حوزه کرده، برایش اهمیت دارند. او گفته است: شاید کسی باور نکند فرزاد جمشیدی، احسان علیخانی، امیرحسین مدرس در رده مجری‌گری، حسین هوشیار، ابوالفضل بختیاری در مداحی، شاگرد‌های من بودند.

شاید کسی باورش نشود شهناز حقیقی، امیر بکان، علی تفرشی و علی لهراسبی در حوزه موسیقی، علی سلیمانی، عباس غزالی و خیلی از بازیگر‌های اصلی تئاتر یا بر و بچه‌هایی که الان تهیه‌کننده‌های اصلی برنامه‌های تلویزیونی هستند، محمد هاشمی اصل و قنبری شاگرد‌های من بودند و من برای همه آن‌ها خوشحالم که بهتر از من شدند.

هاشمی این طور که تعریف کرده از ۱۷ سالگی معلم بوده و تدریس می‌کرده و آن‌قدر سن کمی داشته که گاهی او را با شاگردانش اشتباه می‌گرفتند. در کانون حر به بچه‌های جوادیه و نازی‌آباد درس می‌داده و کلاس‌هایی برگزار می‌کرده که خروجی آن‌ها بیشتر هم مداح بودند.

حتی گلزار هم معلم بوده؛ آن هم معلم دینی!

پیش از ماه عسل ۹۷ و گفت‌وگوی احسان علیخانی با او به طور رسمی و خبری کسی نمی‌دانست محمدرضا گلزار هم معلم بوده باشد. او در آن مصاحبه گفت که عربی و معارف کنکور درس می‌داده و همین تعجب طرفداران او را بیشتر هم کرد. چون همزمان با تدریس، بازیگری هم می‌کردم برای بچه‌ها جالب بود که معلم‌شان را مثلا روز‌ها سر کلاس و شب‌ها در تلویزیون ببینند.

گلزار که نقش شاخصی به عنوان معلم در سینمای ایران نداشته، اما در آن مصاحبه گفت که بچه درس خوان بوده و عربی کنکورش را ۱۰۰ درصد جواب داده بود. همین باعث شده بود او پیشه معلمی را تجربه کند و سه سال عربی و معارف درس بدهد.

شاید تنها جایی که طرفداران گلزار او را در محیط دانشگاه دیده باشند شام آخر فریدون جیرانی و سلام بمبئی قربان محمدپور بوده که در هر دو دانشجو بود. گلزار در آن مصاحبه گفت که رتبه ۵ کنکور هم بوده و همه این‌ها ناگفته‌های جالبی را درباره این بازیگر پر طرفدار و ابعاد دیگری از زندگی شخصی او علنی کرد.

مهران رجبی؛ بازیگر شوخ و معلمی جدی

مهران رجبی هم مانند سیدجواد هاشمی از معلم بودن خود زیاد صحبت کرده. او با آن‌که ۲۰ سال سابقه تدریس دارد، اما معلمی را رها کرده و به بازیگری روی آورده. جالب آن‌که ورودش به بازیگری هم با بچه‌های مدرسه همت بوده و نقش معلمی را ایفا کرده که هنوز در خاطر بسیاری از ما مانده است.

رجبی برخلاف ظاهر شوخ و خندانی که دارد از خاطرات سر کلاس و اخلاق جدی‌اش می‌گوید: من سر کلاس‌ها با متعلمین و هنرجو‌ها جدی بودم، نه این که بخواهم برخورد جدی و خشک با آن‌ها داشته باشم، اما به هر حال اقتضای کلاس درس شوخی و خنده نیست و من هم زمانی که سر کلاس بودم در جایگاه یک معلم قرار داشتم نه یک بازیگر که قرار است مثلا یک نقش کمدی را بازی کند.

او هم همچون بقیه بازیگرانی که معلم هم بودند، با چالش سوالات بچه‌ها سر کلاس درباره بازیگری او مواجه بوده و می‌گوید: یادم می‌آید، چون همزمان با تدریس، بازیگری هم می‌کردم برای بچه‌ها جالب بود که معلم‌شان را مثلا روز‌ها سر کلاس درس و شب‌ها در تلویزیون ببینند.

از تدریس در روستا تا «ورود آقایان ممنوع» به روایت زهره حمیدی

دو سال تدریس و معلم دو مقطع متفاوت بودن کافی است تا او را بازیگری بدانیم که پیش از آن‌که پایش به دنیای سینما و بازی جلوی دوربین باز شده باشد، تجربه دنیای متفاوت کلاس درس را در کارنامه‌اش داشته است. زهره حمیدی بازیگری است که اتفاقا جلوی دوربین نیز تجربه معلمی را داشته و در ورود آقایان ممنوع هم نقش یک معلم ریاضی را ایفا می‌کرد.

حمیدی می‌گوید: من در سال‌های ۵۲ تا ۵۴ معلم بودم. آن زمان در در روستا بودیم و من هم مربی مهد کودک بودم و هم در یک پروژه با عنوان «پیکار با بی‌سوادی» به زنان و دختران جوان درس می‌دادم. آن زمان خودم در رشته اقتصاد تحصیل می‌کردم و هم‌زمان درس هم می‌دادم.

حمیدی البته از آن مادرانی بوده که خیلی زود ازدواج کرده و بعد طعم مادر شدن را چشیده بودند و همین باعث شده بود که هم تحصیل کند، هم مادری و هم بچه هایش را هنگام تدریس با خودش به مهدکودک ببرد. او می‌گوید تدریس در مهدکودک را هم انتخاب کرده است.

او بعدتر که تدریس را تجربه کرد، به دختران جوان هم درس داد و از تاثیر تجربه تدریس در بازیگری اینطور می‌گوید: خیلی از بازیگران ما قبلا شغل معلمی را دنبال کرده‌اند. معلم بودن دنیای جذابی دارد و تجربه شناخت انسان‌ها را فراهم می‌کند؛ تجربه‌ای که به کار بازیگر هم می‌آید. از جمله خود من که در مقطع معلم بودنم با پدر‌ها و مادر‌ها و دانش آموزان زیادی سروکار داشتم و خواسته یا ناخواسته به کاراکتر‌ها دقت می‌کردم.

انتخاب سخت مهوش وقاری میان بازیگری و معلمی

وقاری و همسر مرحومش برعکس بسیاری از زوج‌های بازیگر، به جای آن‌که پشت صحنه یا در آفیش‌های فیلمبرداری با هم آشنا شده باشند، در اداره کل تربیت معلم با هم آشنا شدند و بعد ازدواج کردند. دو بازیگر با عقبه معلمی که هر دو هم بازنشسته آموزش و پرورش هستند. البته وقاری در مصاحبه هایش گفته که علیرغم عشق و علاقه‌ای که به تدریس داشته، زودتر از موعد خود را بازنشسته کرده است.

او از ارتباط جالب بین هنر تصویر و تدریس و درک بچه‌ها از این مساله می‌گوید: من در آن زمان به عنوان بازیگر در خانه شاگرد‌ها هم حضور داشتم و همین باعث شده بود که با من احساس نزدیک‌تری داشته باشند. گاهی هم بسیاری از بچه‌ها رودربایستی داشتند و به خاطر همین رودربایستی همه درس‌ها را به خوبی می‌خواندند، چون فکر می‌کردند اگر درس نخوانند من از تلویزیون این اتفاق را به خانواده آن‌ها می‌گویم. بچه‌ها رودربایستی داشتند و به خاطر همین رودربایستی همه درس‌ها را به خوبی می‌خواندند، چون فکر می‌کردند اگر درس نخوانند من از تلویزیون این اتفاق را به خانواده آن‌ها می‌گویم.

هرچند که او طی اتفاقی که نطفه آن به بازیگر بودن او برمی‌گردد، با مدیر مدرسه به مشکل می‌خورد و از او خواسته می‌شود یا بازیگری را کنار بگذارد و در آن مدرسه بماند یا از آن مدرسه برود. او نیز حالا از آن اتفاق به عنوان اعتراضی یاد می‌کند که در مقابل این خواسته انجام داد و خود را بازنشسته کرد.

او در این‌باره گفته: کار معلمی را دوست داشتم مثل بازیگری؛ چون آنجا ارتباط با بچه‌ها را به همراه داشت و آدمی را زنده نگه می‌داشت و در کار بازیگری هم این ارتباط و تعامل با مردم برقرار است. دوست داشتم همچنان معلم باشم، در راهنمایی و دبیرستان تدریس می‌کردم، اما به هر طریقی این ناراحتی و اتفاق باعث شد، بازنشسته شوم.

وقاری بیش از همه بازیگرانی که گفتیم در فیلم‌ها معلم بوده است. از، به من بگویید چه کنم و یک سوال و هزار جواب تا زیر پوست شهر و مدرسه مادربزرگ‌ها که در آن ناظم بود.

او که دو سالی می‌شود همسرش محسن قاضی‌مرادی را از دست داده، از مدرسه مادربزرگ‌ها به عنوان سریالی یاد می‌کند که بیش از همه کار‌ها او را یاد دوران معلمی خودش انداخته و گفته: این سریال مرا یاد آن دوران انداخت که سر امتحان‌ها به جای اینکه سختگیری کنیم به مادربزرگ‌ها کمک هم می‌کردیم، چون می‌دانستیم آن خانم نوه دارد و وقتِ درس خواندن آن‌طور که باید و شاید را ندارد.

پاسخ به کنجکاوی بچه‌ها به شرط درس خواندن

برخلاف سیدجوادهاشمی که همه چیز به جز ریاضی تدریس کرده، سیروس همتی از آن دست بازیگران این لیست است که اختصاصا دبیر ریاضی بوده و هست. او خودش در این‌باره می‌گوید که توانسته سختی ریاضی را به کمک بازیگری، با هنر ترکیب و برای بچه‌ها آسان کند. من سر کلاس لذت می‌برم که دانش‌آموزانم چیز‌هایی درباره بازیگری از من می‌پرسند و من می‌گویم به شرطی که درس بخوانند و کنفرانس بدهند، به سوالات بازیگری‌شان پاسخ می‌دهم.

او که در فیلم فرار از اردو نقش یک مربی را ایفا کرده و درباره تاثیر بازیگری روی تدریس می‌گوید: با استفاده از بازیگری تاثیر بیشتری در کلاس‌های درسی داشتم و به خاطر این حرفه است که می‌دانم در کجای کلاس قرار بگیرم، از چه لحنی استفاده کنم و چگونه رفتار کنم.

او هم مثل باقی بازیگرانی که معلم هستند یا زمانی معلم بوده اند از سوالات بی امان شاگردانش درباره بازیگری در امان نیست و وقتی از او سوال شده که بچه‌ها از تو نمی‌خواهند تا آن‌ها را به این حرفه معرفی کنی گفته: من سر کلاس لذت می‌برم که دانش آموزانم چیز‌هایی درباره بازیگری از من می‌پرسند و من می‌گویم به شرطی که درس بخوانند و کنفرانس بدهند، به سوالات بازیگری شان پاسخ می‌دهم.

او حتی فیلمنامه یکی از مهم‌ترین آثاری که نوشته یعنی کن پامنار را با موضوع زنی معلم نوشته که تلاش می‌کند از آبروی خود در برابر دزدان دفاع کند. چند روز پیش هم خبری اعلام شد که او قرار است برنامه‌ای مرتبط با دغدغه‌های معلمان به نام استودیو معلم را اجرا کند که از شبکه آموزش پخش می‌شود. جالب است که در این برنامه و در یک آیتم فیلم‌های سینمایی ایران و جهان که درباره معلمان است مورد بررسی قرار می‌گیرد و عجین شدن سینما و تدریس دیگر نه فقط برای خود همتی بلکه برای مخاطبان نیز مسجل می‌شود.

دیگر خبرها

  • معلمان مشق عشق را در مکتب‌خانه‌ها تدریس می‌کنند
  • از تخته‌ سیاه به پرده نقره‌ای؛ بازیگرانی که معلم بودند
  • خسروپناه: اگر معلم جلوتر از پارادایم فکری دانش آموز حرکت نکند،‌ جا می‌ماند
  • تربیت شدگان مکتب اسلام بهترین ذخایر آن هستند
  • نیم قرن مجاهدت «فقیه مجاهد»/ از تاسیس شبکه ماهواره ای تا دانشگاه
  • توازن قدرت جدید در جهان برخاسته از تئوری‌های امام راحل است
  • حرکت دسته عزاداری در روز شهادت امام جعفر صادق (ع) در تهران برگزار می شود
  • آیت‌الله رمضانی: دشمنان می‌خواهند شریعت اسلام را تعطیل کنند
  • الگوی مکتب دانشگاهی انقلاب اسلامی را استخراج کردیم
  • حرکت جبهه جهانی انقلاب، مستحکم‌تر و نیرومندتر از پیش