Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایرنا»
2024-04-28@06:32:51 GMT

الو اداره اطلاعات؟ - علیرضا حسینی مقدم*

تاریخ انتشار: ۲۱ دی ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۲۳۲۵۰۱۹

الو اداره اطلاعات؟ - علیرضا حسینی مقدم*

تربت حیدریه - ایرنا - رابطه شما با اداره اطلاعات شهرتان چگونه است؟ آیا رمزآلود و رازدار هستید یا اینکه در هر فرصتی می خواهید داشته های اطلاعاتی خود را به دیگری و به خصوص به اداره اطلاعات منتقل کنید و به قول معروف 'نخود در دهان تان خیس نمی خورد'؟

در خصوص خلقیات ایرانیان مقاله های تحقیقی متعددی به رشته تحریر درآمده که به صورت تلویحی یا به صراحت به معرفی تار و پود فکری ایرانیان پرداخته اند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!


از دست نوشته های احمد کسروی و صادق هدایت گرفته تا دیوان ایرج میرزا و دست نوشته های جلال آل احمد و فرهنگ کوچه احمد شاملو و خلقیات ایرانیان محمدعلی جمالزاده و در نهایت سازگاری ایرانی مهدی بازرگان و البته اگر بار علمی داشته باشند، چند مقاله از این خبرنگار کوچک در خصوص بافت فکری و فرهنگی مردم ایران در ویترین قضاوت قرار گرفته که هر دست نوشته بر اساس موزاییک بندی فرهنگی و اجتماعی، اعتقادات و باورهای دینی و مذهبی و یا بر اساس سبک معماری بکار رفته در ساختمان ها و بازار شهرهای ایران، به بیان راز و رمز فکری ایرانیان پرداخته اند.
در این دست نوشته بنا دارم در باب رازداری مردم ایران و به طور مشخص تر برخورد تاریخی ایرانیان با سازمان ها و نهادهای امنیتی و اطلاعاتی مطلبی عرضه دارم.

**نگاهی به پیشینه سازمان های اطلاعاتی در ایران
هر چند عمر رسمی سازمان های اطلاعاتی و امنیتی در ایران ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور) عهد پهلوی به سال 1335 باز می گردد، اما قبل آن نیز برخی تاریخ نگاران از ورود و گسترش انجمن فرماسونری در عهد قاجار به ایران و حتی قبل آن برخی دیگر حسن صباح را پایه گذار نخستین سازمان اطلاعاتی که به صورت تشکیلاتی و منسجم کار می کرد و به خصوص شاخه میلیشیایی تشکیلات وی یا همان 'حشاشین' به عنوان نسل های نخستین سازمان های اطلاعاتی در ایران یاد می کنند.
اما آنچه مسلم است در خصوص این پیشینه مهم تاریخی تاکنون مطلب منسجمی منتشر نشده یا شاید نگارنده از وجودش بی اطلاع باشد و اگر هم می بینیم دوره سه جلدی فراموش خانه و فراماسونری در ایران توسط اسماعیل رائین به رشته تحریر در می آید به لطف همکاری ساواک با وی در قرار دادن اسناد معتبر و تاریخی است.
* نگاهی به معماری فکری، اطلاعاتی و امنیتی ایرانیان
در این بخش توجه به معرفی چارت فکری ایرانیان بر اساس معماری و صنعت ساختمان سازی با تکیه بر تفکرات فراماسونری و نیز مطالب کتاب سازگاری ایرانی نوشته مهدی بازرگان خالی از لطف نیست.
فراماسون ها یا همان معماران و سنگ تراشانی که بعد آتش سوزی بزرگ لندن در سال 1616 میلادی به بهانه ساخت بنایی جدید، تشکیلات سازمانی خود را بنیان گذاشتند، بر چهار رویه فکری بردباری، انصاف، احتیاط و اعتدال و همچنین مبتنی بر سه اصل آزادی، برابری و برداری معتقد و خداوند را همان معمار آفرینش جهان خاکی و ابدی می دانند.
از آنجا که استوانه فکری ماسون ها بر محاسبات ریاضی با کمک گونیا (برای محاسبات زمینی) و پرگار (برای محاسبات آسمانی) مبتنی است، تصمیم سازی خود را خالی از هر گونه عیب و نقص بر شمرده و لذا بر خود لازم و واجب می دانند در عزل و نصب بازیگران دینی و سیاسی دخالت کنند.
اینان همچنین جلسات تصمیم سازی و تصمیم گیری خود را در زیر سقف بناهایی با معماری های رازگونه به سرانجام می رسانند و معمولا نمادهای خود شامل تک چشم که نماد خداست و همه را زیر نظر دارد، ستاره پنج پر که راس آن به طرف بالاست و سمبل شادی و تندرستی می باشد یا گونیا و پرگار را به شکلی در لابلای خشت و گل نمای بیرونی ساختمان ها مستتر یا آشکار می ساختند.
در دوران پنج سال اقامت خود در بیرجند به عنوان خبرنگار ایرنا، فرصتی پیش آمد تا از نزدیک به مطالعه روی معماری بناهای تاریخی این شهر بزرگ که تا حدودی حاصل معماری ذهنی فرماسونری می باشد، بپردازم.
اهمیت این ادعا زمانی بیشتر مشهود می شود که بدانیم بیرجند زادگاه اسدالله علم و او نیز عضو انجمن فراماسونری در ایران قبل انقلاب بود و فقط کافی است نگاهی موشکافانه به بناهای تاریخی بیرجند نظیر امارت اکبریه، امارت رحیم آباد و مدرسه معصومی بیاندازید.
نمونه چنین بناهای رمز آلودی را می توان در شیراز نیز مشاهده کرد و آن عمارت عفیف آباد است که به تعبیر امروزی ها نسل نخست آیفن تصویری در لابلای خشت و گل این بنا به منظور غلبه بر ناامنی و همچنین اشراف اطلاعاتی ساکنان عمارت بر محیط اطراف، مشهود است.
مهدی بازرگان نیز در کتاب سازگاری ایرانی خود به معرفی خلق و خوی ایرانیان از منظر معماری پرداخته است.
به اعتقاد وی اگر نگاهی به راسته بازارهای تبریز بیاندازید، مبین شفافیت ذهنی و رک گوی آذری زبان ها است در حالی که در شهرهایی چون تهران و مشهد بازارها پیچ در پیچ ساخته شده و بیانگر پیچیدگی ذهنی مردمان این خطه ها می باشد.
در بین مردم خراسان نیز مردمان تربت حیدریه نیز به رک گویی و حتی کسانی که روی اعصاب دیگران زیاد راه می روند تا حق شان را بگیرند شهره هستند؛ آمار جرم و جنایت در این شهرستان نیز بیانگر آن است که در اکثر درگیری های خیابانی افرادی که با چاقو زخمی یا فوت شده اند، غالبا چاقو را از روبرو خورده اند و در تربت حیدریه کمتر کسی از پشت چاقو یا خنجر می زند.
از شما دعوت می کنم سری به راسته بازارهای بدون سقف (البته در سال های اخیر سقف کاذب نصب شده) تربت حیدریه نظیر بازار شیر چهار سوق، هادیوف یا بازار گمرک بیاندازید تا میزان رو راستی این مردم را از نزدیک درک و لمس کنید.

*نگاه اطلاعاتی و امنیتی ایرانیان به محیط پیرامون در ادبیات فولکلور و کودکانه
به طور دقیق مشخص نیست از چه زمانی داستان های عامیانه ای چون 'بزبز قندی یا شنگول و منگول' یا 'کدو قلقله زن' و هزاران داستان کوتاه و بلند دیگر، به ادبیات کهن ما ایرانیان راه پیدا کرده و اصلا آیا ریشه داخلی یا خارجی دارند؟
اما آنچه به این گزارش ارتباط پیدا می کند، پاسخ به این پرسش است که چرا این نوع از ادبیات که اکنون ریشه آن ها را ایرانی می پنداریم تاکنون جهانی نشده و تنها در حوزه ادبیات کودک ایرانی به صورت کتاب و یا نمایش به نسل امروز منتقل شده اند.
البته برخی نیز معتقدند این نوع ادبیات نه تنها محدود به مرزهای ایران نشده اند، بلکه خود نیز سرآغاز تحول در ادبیات کلاسیک غرب شده و طبق این دیدگاه، داستان 'هپی هاوس (خانه شادی)' که از شاهکارهای والت دیزنی می باشد، از داستان 'شنگول و منگول' ایرانی اقتباس شده است.
به زعم نگارنده داستان هایی چون شنگول و منگول یا کدو قلقله زن با همین ترتیب روایی، نه تنها حاوی پیام های اخلاقی و انسانی نیستند، بلکه اگر به تعبیر دیدگاه دوم الگوی تحول نمایشی در ادبیات غرب هم شده اند، به واسطه زدودن پیام های غیراخلاقی و غیرانسانی توسط کارشناسان حوزه ادبیات غرب از درون آنهاست که در ذات این داستان ها نهفته است و بر این اساس:
الف: واقعیتی انکار ناپذیر در سینمای هالیوود وجود دارد و آن این که وقتی به تماشای تولیدات آن می نشینیم، نوعی احساس هم ذات پنداری یا ایجاد احساس همسانی با شخصیت های داستانی، در بیننده به وجود می آید.
همین موضوع موجب شده بیننده حتی در برخورد با غیراخلاقی ترین فیلم ها نیز چنان غرق در ظاهرش شود که کمتر به فکر نقد و بررسی آن افتد و به ندرت از خود می پرسد: این فیلم حاوی چه نکات اخلاقی و تربیتی است؟
همین امتیاز تا امروز موجب شده تولیدات هالیوود در ایران بتوانند با مخاطبان خود به خوبی ارتباط بر قرار کنند و به جز معدودی منتقد، اکثر مردم و به خصوص کودکان و نوجوانان، از تماشای فیلم های آن لذت ببرند.
یکی از جذاب ترین ژانرهای سینمایی در حوزه ادبیات کودک 'خیال پردازی یا تخیل' است که در سال های اخیر در مجموعه داستان 'هری پاتر' به خوبی مشهود می باشد.
شاید رمز موفقیت این مجموعه، مواجه کردن خواننده با چالش های شخصیتی، مضامین اجتماعی و تفکر و تعقل است و با وجودی که دنیایی خیالی و جادویی را برای کودکان و نوجوانان به تصویر کشیده، اما آن را چنان واقعی عرضه کرده که کمتر کسی تصور می کند از دنیای واقعی فاصله گرفته است.
ب: در مقابل، داستان هایی چون شنگول و منگول یا کدو قلقله زن چون فاقد ساختارهای علمی ادبیات داستان نویسی هستند، اولا سبک ترتیب روایی داستان شیوه ای 'خاله زنانه ای' است و تنها در شان همان گویش ها و قصه های سینه به سینه محلی است و از سوی دیگر نه تنها حاوی پیامی اخلاقی و مثبت نیستند، بلکه به عکس کودکان این مرز و بوم را به سمت دروغ و دغل کاری نیز، سوق می دهند.
اگر بناست نسل فرهیخته ای را تربیت کنیم، بهتر است تعارفات مرسوم با یادگاران کهن ادب پارسی را کنار گذاشته و به نقد و واکاوی و همچنین بازخوانی مجدد میراث ادبی و فرهنگی این مرز و بوم بپردازیم تا مسیر درستی را برای فرزندان خود مهیا سازیم و بر این اساس بد نیست نگاه تازه ای به چکیده 2 داستان بیاندازیم.
پ: در داستان کدو قلقله زن با پیرزنی روبرو هستیم که برای عبور از جنگل و رسیدن به خانه دختر خود، مورد تهدید حیوانات قرار گرفته و او برای خلاصی از آنها، می گوید چون لاغر است به او اجازه دهند به خانه دخترش رفته، چاق شود و پس از فربه شدن، وی را بخورند.
اما این زن 'سپید موی صاحب تجربه با فهم و کمالات' هنگام بازگشت خود را درون کدویی مخفی کرده و زمانی که از بین حیوانات عبور می کند، وقتی از وی می پرسند: آی کدوی قلقله زن تو ندیدی یه پیرزن؟ پاسخ می دهد: والله ندیم پیرزن، بالله ندیم پیرزن یه قل بده بزار برم.
در این داستان شخصیت اصلی 'پیرزن' یا به تعبیر ما ایرانی ها 'مادربزرگ' یعنی همان زنی که نماد تمام خوبی ها، مثبت اندیشی ها و خلاصه فهم و کمالات است و اصلا در مخیله ما ایرانیان 'موی سپید' نشانه شخصیت مثبت انسان هاست، برای خلاصی از شر حیوانات (نمادهای تولید ناامنی)، 'قسم دروغ' می خورد.
این در حالیست که در ادبیات غرب با موسپیدان تعارف ندارند و زمانی هم که لازم باشد شخصیت های پلیدی چون 'پیرزن جادوگر بدجنس' در داستان 'سفید برفی و هفت کوتوله' یا 'زیبای خفته' را به شکل پیرزن سپید موی به تصویر می کشند.
داستان بزبزقندی یا شنگول و منگول نیز جزو آن دسته از داستان هایی است یکسره تاریخ مبارزات و دفاع ایرانیان در مقابل یورش دشمنان خارجی و حتی دوران معاصر یعنی هشت سال دفاع مقدس را زیر سوال می برد.
در این داستان بزغاله ای از سه فرزند خود می خواهد در غیاب وی گرگ را به منزل راه ندهند و تنها با شنیدن صدا و مشاهده دستان سفید مادر، درب منزل را باز کنند.
اما مادر چون به فرزندانش رازداری و حفظ اسرار خانه را نیاموخته، هنگامی که گرگ از آن ها می خواهد درب منزل را برویش باز کنند، این فرزندان ساده لو می گویند: تنها در را بر روی مادرمان باز می کنیم که صدای نازک و دستان سفید دارد و گرگ از سادگی این بزغاله ها استفاده کرده و ادامه ماجرا.
ت: بیایید داستان را در قالب چند نماد ملی نقد کنیم: اگر پیرزن و بز را به مفهوم سرپرست خانوار ایرانی بپذیریم و خانه شان را ایران تصور کنیم، پس حیوانات وحشی را نیز باید بیگانگانی تصور کرد که به مرزهای ایران حمله و تولید ناامنی کرده اند.
حال بیاییم فرض کنیم اگر در ایران قدیم 'امنیت' وجود داشت و اگر مرزهای کشورمان به دست سربازان جان بر کفی نگهبانی می شد، چرا باید در زمان حمله بیگانگان، این مردم بی سر و پناه بدون در نظر گرفتن منافع ملی، تنها به منافع شخصی و نجات جان خود فکر کنند؟
آیا آن زمان هم ترتیب روایی این 2 داستان به همین افتضاهی بود که شده است؟
ث: شاید بتوان از فیلم به ظاهر کمدی 'تنها در خانه' یا Home Alone‏ که در سال 1990 توسط جان هیوز نویسندگی و تهیه کنندگی شد و به کارگردانی کریس کلمبوس به نمایش در آمد، بهترین موضوع در ژانر میهن پرستی یاد کرد.
چکیده داستان از این قرار است که خانواده ای تصمیم دارند برای تعطیلات کریسمس به پاریس بروند. اما فرزند کوچک یعنی کوین را در خانه جا می گذارند و در ادامه داستان زمانی که دزدان قصد سرقت از منزل کوین را دارند، وی از خانه خود دفاع می کند.
ج: در دورانی بسر می بریم که هالیوودی ها در قالب فیلمی کودکانه و کمدی، دفاع از آب و خاک و میهن را به فرزندان آمریکایی می آموزند و آنگاه ما با این ادبیات مضحک و به اصطلاح غنی که قرن هاست به آن می نازیم، به فرزندان خود دروغ گفتن و از پشت خنجر زدن را آموزش می دهیم.
البته همانطور که پیشتر آمد، شاید این تحلیل از نگاه خوانندگان بی انصافی تلقی شود زیرا اگر بیشتر به این 2 داستان دقت کنیم، هر 2 در یک نکته وجه اشتراک دارند و آن 'فقدان امنیت و سازمان های تامین کننده امنیت' در گذشته و برخورد مثلا منطقی ایرانیان با این خلاء بزرگ در زندگی روزمره شان بوده است.
در کشوری که به لحاظ تاریخی دارای ساختار ملوک الطوایفی آمیخته به موزاییک بندی های فرهنگی متعدد و البته متناقض با هم بوده، در کشوری که داروغه های آن در هنگام مواجه با دزدان به جای پرسیدن اینکه چرا دزدی کردی؟ می پرسیده اند چه دزدیده ای؟ باید به این پیرزن های داستان های ایرانی حق داد برای نجات جان خود دروغ بگویند.
آری در چنین فضای اجتماعی و امنیتی، باید گرگ داستان بزبزقندی ما، دست های خود را با آرد سفید کند تا با این ظاهر فریبی در فرزندان ایران زمین، حس زود اعتمادی ایجاد کند.

**کالبد شکافی شایعه
بین سال های 67 تا 72 که دانشجوی علوم سیاسی در کرج بودم، بدنبال تهیه گزارش دانشگاهی در خصوص میزان رازداری ایرانیان بودم و فرض اولیه آن بود که ایرانیان در هر فرصتی دوست دارند هم طرف مقابلشان را تخلیه اطلاعاتی کنند و هم اسرار درونشان را بی محابا در اختیار دیگران قرار دهند.
برای اثبات این ادعا اتوبوس های شهر تهران را محل تحقیق میدانی قرار داده و مدت چهار سال کارم این بود که در قسمت وسط اتوبوس جایی که بخش زنانه نشین از مردانه نشین از هم جدا شده بود، بنشینم و به صحبت های مسافران گوش بدهم و یاداشت برداری کنم ، حتی گاهی که می دیدم اتوبوس ساکت و آرام است و کسی حرف نمی زند خودم سر صحبت را باز کرده و مثلا با صدای بلند می گفتم وای چقدر هوا گرم است، راننده هم حیفش می آید کولر را روشن کند و سپس ساکت می نشستم و نظاره گر بیان تحلیل های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی مردم می شدم که البته غالبا کار به بی توجهی برخی مسولان هم می کشید که این رویه در تاریخ گذشته ایران رایج بوده و هست.
من برای تحقیق خود آنقدر سوار اتوبوس های تهران شده بودم که به طور کلی با تیپ شخصیتی و ادبیات گفتاری مسافران هر خط تا حدود زیادی آشنا شده بودم.
مثلا در اتوبوس های مسیر سیدخندان به سمت لویزان و بلعکس غالب مسافران خانواده نظامیان (ارتش) بودند.
صرف نظر از گرانی و تورم که نقل مجالس ایرانیان است، در داخل این اتوبوس ها صحبت ها بر قیمت اجاره خانه و زمین در ازگل و لویزان، کمبود نیروی وظیفه یا کادر، جشن ترخیص سربازان، ورود کانتینرهای گوشت یخ زده به سردخانه مرکز پشتیبانی در آستانه روز 29 فروردین، برنامه رژه هفته دفاع مقدس و یا خودکشی سربازان و مواردی از این دست بود.
در حالی که در اتوبوس مسیر جمالزاده به سمت تجریش یا نمایشگاه بین المللی بیشتر با قشر دانشگاهی و دانشجو مواجه بودم یا در اتوبوس های مسیر میدان امام حسین(ع) به سمت قصر فیروزه بیشتر با خانواده یا پرسنل سپاهی یا نیروی انتظامی مواجه بودم.
حاصل این تحقیق میدانی مقاله ای با نام 'کالبدشکافی شایعه' است که در وبلاگم منتشر شده و اینک نیز بنا ندارم کل مقاله را بیان کنم و تنها برای ختم این دست نوشته چند نکته را یادآور می شوم.
الف: از گپ و گفت های پچ پچی و درگوشی مردم ایران می توان نتیجه گرفت به طور کلی در جهان امروز و البته ایران با 2 دسته شایعه مواجه هستیم شایعات از بالا به پایین و شایعات از پایین به بالا.
به عبارت بهتر شایعات از بالا به پایین مربوط به زمانی است که دولتها برای اجرای سیاستی خاص، محتاج نظر خواهی از مردم و یا حمایت عمومی می شوند که در این هنگام با شگردهای خاص٬ خبر کوچکی را در جامعه منتشر می کنند که این عمل 2 نتیجه را به بار می آورد: نخست آگاهی از واکنش مردم و دوم چنانچه در برنامه ریزی دچار خطا و اشتباه شده باشند، بعد انعکاس خبر فوق، نقاط قوت و ضعف خود را سنجیده و لذا با ضریب خطای کمتری تصمیماتشان را، از قوه به فعل در می آورند.
اما شایعات از پایین به بالا، شامل اخباری است که اولا در انتشار آنها، هیچ تعمدی در کار نیست و از آنجا که خبر بطور سهوی منتشر شده، لذا فرصتی برای ویرایش و پردازش آن در کار نبوده و متاسفانه یک خبر با بار اطلاعاتی و امنیتی بسیار بالا، در جامعه منتشر می شود و دوم اینکه این نوع اخبار یا شایعات از دست در رفته و یا از دهان لیز خورده، به فرهنگ یک ملت باز می گردند.
ب: وقتی به واگویه های مردم ایران در اماکنی چون اتوبوس، صف نان یا حتی در راهپیمایی ها گوش می دهی متوجه می شوی که به لحاظ تاریخی مردم ایران به رسانه های جمعی و البته رسمی زیاد اعتماد ندارند.
به عبارت بهتر بحران فکری تمیز 'خودی' از 'بیگانه' آنچنان در ذهن مردم ایران ریشه دوانده که متاسفانه باید اذعان کنم غالب ایرانیان حتی به پلیس یا سازمان های اطلاعاتی خود نیز اعتماد چندانی ندارند.
یکی از استادان دانشگاه تعریف می کرد زمانی که در فرانسه زندگی می کرده، برای تعطیلات آخر هفته به منزل یکی از دوستان در سویس می رود و هنوز چند ساعت از اقامت در آنجا نگذشته بود که ماموران امنیتی شهر ژنو به منزل میزبان آمده و از من مشخصات شناسنامه ای و علت سفرم به سویس را پرسیدند.
عصر همان روز دوستم به احترام من عصرانه ای ترتیب داده و همسایه ها را به منزلش دعوت کرد.
در حین صحبت یکی از همسایه ها از من سوال کرد آیا اداره اطلاعات سراغتان آمد و شما را مورد بازجویی قرارداد؟ با تعجب پاسخ دادم بله و او ادامه داد من به آن ها تلفن کردم چون به هر حال شما یک غریبه هستید و به عنوان یک شهروند وظیفه داشتم با اداره اطلاعات شهرم همکاری تنگاتنگ داشته باشم.
راستی چند درصد ما ایرانیان در برخورد با یک تبعه خارجی بیش از آنکه یاد شماره 113 بیافتیم، به فکر سلفی گرفتن افتاده و خلاصه در همان دیدار چند دقیقه ای از سیر تا پیاز زندگی مان را برایش تعریف کنیم؟
حتی اگر هم وطنی نیز عاقلانه برخورد کرده و فورا خبر حضور تبعه خارجی در شهرش را به اداره اطلاعات بدهد، چند نفر از ما به او لقب بدبخت 'آدم فروش' را می دهیم؟
کلام آخر:
اصولا یکی از خصلتهای ما ایرانیان اینست هنگامی که به هم می رسیم، ناخودآگاه بعد سلام و احوال پرسی، از یکدیگر سوال می کنیم: حالت چطوره؟ چه خبر؟
ریشه تاریخی حال پرسیدن ایرانیان بدان خاطر است که اقوام ما در طول تاریخ همیشه یا در حال جنگ بوده اند و یا به دلیل فقدان توجه مسولان به مشکلات اولیه شهروندان، ایرانیان همیشه درگیر درمان و تهیه دارو بوده اند و لذا حال پرسیدن و عیادت از بیمار به خصلت های ثانویه و در عین حل ماندگار ما تبدیل شده است.
اما اینکه در هر فرصتی از یکدیگر بپرسیم چه خبر بدان خاطر است که اولا رسانه های جمعی و البته رسمی در ایران عمر چندانی نداشته اند و از سوی دیگر، اجداد ما اعتماد چندانی هم به روزنامه ها یا دیگر رسانه ای جمعی نداشته اند.
به همین خاطر است که در طول تاریخ قهوه خانه ها، کاروانسراها، حمام های عمومی و پیرنشین ها نخستین پایگاه های اطلاعاتی ایرانیان محسوب می شده اند که در گزارش 'پیرنشین خانه، یکی از نخستین پایگاه های اطلاع رسانی بانوان' به تاریخ 17 مرداد سال 92 به قلم نگارنده و توسط خبرگزاری جمهوری اسلامی منتشر شده است.
هدف از طرح این موضوعات بررسی یک رفتار تاریخی ایرانیان و بیان مثبت یا منفی بودن آن ها نیست، بلکه طرح یک پرسش می باشد و آن اینکه چرا مسولان و به خصوص دست اندرکاران وزارت اطلاعات در صدد بر نیامده اند تا به شکلی حساب شده خود را معرفی و به فرهنگ سازی در این خصوص بپردازند که همکاری با این نهاد علاوه بر آنکه وظیفه تک تک شهروندان است، در عین حال همکاری با آن ها به معنی آدم فروشی نیز نمی باشد.
شغل ما خبرنگاران اقتضا می کند هنگام تهیه گزارش از تجمع های صنفی مورد پرسشگری ماموران اداره اطلاعات قرار گیریم و نکته جالب آن که از ما کارت شناسایی طلب می کنند، ولی ما نمی توانیم از یک مامور اداره اطلاعات کارت شناسایی طلب کنیم.
اینکه این عزیزان وظیفه خطیری بر عهده دارند، جای خود اما بیاییم فرض را بر این بگیریم در یکی از همین تجمع های خیابانی جاسوس خارجی خود را در کسوت یک مامور اداره اطلاعات ایران جای زده و ما را به داخل خودرویی بیاندازند و به نقطه نامعلومی ببرند و سپس وادارمان کنند از سیر تا پیاز زندگی خود را برایشان روی دایره بریزیم؟
راستی معیار تشخیص خودی از بیگانه در ایران چیست؟
در مواجه با کسانی که خود را مامور اداره اطلاعات معرفی می کنند؛ تا چه میزان باید همکاری کرد؟
*خبرنگار ایرنا

منبع: ایرنا

کلیدواژه: اجتماعي وزارت اطلاعات رازداري تربت حيدريه

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۳۲۵۰۱۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

خرافات عجیب ایرانیان دوران قاجار؛ از ناخن هدهد تا آش مخصوص شاه برای جلوگیری از وبا (+عکس)

در ادوار مختلف تاریخ ایران رد پای خرافه‌گرایی به‌خوبی دیده می‌شود؛ دوران قاجار نیز از این امر مستثنی نیست. در ایران روزگار قاجار، گرایش به خرافات و بهره‌گیری از طلسم‌ها و تعویذها گسترده و عمومی ‌بود.

به گزارش روزیاتو، نگاهی گذرا به تاریخ اجتماعی و فرهنگی کشورهای مختلف جهان نشان می‌دهد که در ورای اندیشه‌ها و عقاید علمی، ایده‌هایی یافت می‌شوند که هیچ مبنای علمی ‌و عقلانی برای آن‌ها نمی‌توان یافت و به همین دلیل است که نام خرافه؛ یعنی چیزی پوچ و بی‌اساس به خود می‌گیرند. جالب آن‌که گاهی اوقات همین خرافات چنان نیرویی پیداکرده‌اند که به ‌تمامی ‌قیدوبندهای علمی ‌پشت پا زده و باعث انجام اعمال عجیب‌وغریبی در بین معتقدان شده‌اند.

در ادوار مختلف تاریخ ایران رد پای خرافه‌گرایی به‌خوبی دیده می‌شود؛ دوران قاجار نیز از این امر مستثنی نیست. در ایران روزگار قاجار، گرایش به خرافات و بهره‌گیری از طلسم‌ها و تعویذها گسترده و عمومی ‌بود. بااین‌حال توسل به چنین روش‌هایی بیشتر عملی زنانه تعریف می‌شد؛ چراکه که زنان به دلایل مختلف، بیش از مردان مستعد گرایش به خرافه بودند و این امر حتی در بین زنان درباری و حرم‌سرا نیز به‌وفور مشاهده می‌شد.

خرافه؛ قدمتی به‌اندازه تاریخ بشر

خرافات به معنای «اعتقادات بی‌اساس که باعقل و منطق و واقعیت سازگاری نداشته باشد» و خرافه‌گرایی به معنای «پیروی از عقاید باطل و بی‌اساس که با درجه فرهنگ و دانش جامعه‌ای که منسوب بدان است، هیچ‌گونه تناسبی نداشته باشد»، قدمتی به‌اندازه تاریخ بشر دارد و مختص فرهنگ و جامعه‌ای خاص نیست، بلکه گستره آن تمام جوامع و فرهنگ‌ها را در برمی‌گیرد و حتی امروزه در عصر علم و فن‌آوری هنوز شاهد اعتقاد به برخی از این عقاید خرافی هستیم.

گرایش به خرافه در ایران عصر قاجار

در ایران نیز همانند سایر ملل جهان خرافات و خرافه‌گرایی از زمان باستان وجود داشته است. خرافات در ادوار مختلف تاریخ ایران با علومی چون نجوم، طالع بینی و اخترشناسی درآمیخته بود، اما در دوره مورد بحث، یعنی دوران قاجار، خرافات با بهره جستن از برخی اصول و مبانی دینی و اسلامی راه نفوذ به مذهب و اذهان ایرانیان مسلمان را یافت و دعانویسی، تعویذنویسی، جادو و جنبل و … در عمق اذهان مردم این دوره نفوذ پیدا کرد.

گرایش به جادو و جنبل از اصلی‌ترین مظاهر تمایل به خرافه در جامعه عصر قاجار بود و این خرافه‌گرایی جوانب مختلف زندگی اجتماعی مردم را تحت‌تأثیر قرار داده بود؛ زندگی زناشویی و خانوادگی، روابط با اقوام و خویشان، معیشت و اقتصاد و حتی پزشکی و درمان، همه و همه در چنبره عقاید خرافی قرارگرفته بودند و همان‌طور که قبلاً اشاره شد، درآمیختگی این عقاید خرافی با عقاید دینی و مذهبی، بستر مناسب‌تری برای پذیرش آن‌ها فراهم کرده بود.

انواع مختلف طلسم‌ها و تعویذها از سنگ‌های قیمتی گرفته تا اجزای گیاهان، اعضا و اندام‌های حیوانات و حتی انسان، الواح و تندیس‌هایی از فلز، خمیر، پوست، مو و پارچه را شامل می‌شد و کاربردهای گوناگونی داشت که توسط رمال‌ها و دعانویس‌ها تجویز می‌گردید. مردم نیز با اعتقاد راسخی که به خرافات داشتند، از این طلسم‌ها و تعویذها برای حل مشکلات زندگی خود استفاده می‌کردند و حتی گاه بهای گزافی بابت آن می‌پرداختند.

جیمز موریه در «سرگذشت حاجی‌بابای اصفهانی» دراین‌باره از قول درویشی که چندی هم‌سفر حاجی‌بابا شده می‌نویسد: «اگر دم خرگوش را در زیر بالین کودک نهی، خواب آورد… چشم و استخوان کعب گرگ اگر به بازوی طفلی بندد، جرأت بخشد.

اگر روغن گرگ به لباس زنی مالند، شوهر از او دل‌سیر شود. زهره گرگ دافع نازایی زن است. ناخن هدهد زبان‌بندی و چشم خفاش خواب‌بندی را شاید…. با اعضا و اجزای او (میمون) ادویه‌ای چند بسازیم، به بهای طلا به اندرونیان شاه توانیم فروخت… جگر میمون اکسیر محبت است.

پوست بینی او پادزهری‌ست تریاق همه سموم، خاکسترش را هرکه ببلعد… (در) تقلید و تردستی و چابکی و حیله و زیرکی، مانند او شود»

بدیهی بود که با این پذیرش گسترده عقاید خرافی در جامعه آن روز، رمالی و دعانویسی شغل پررونق و پردرآمدی محسوب می‌شد و رمالان و دعانویسان مورد اقبال عامه مردم قرار می‌گرفتند. نکته جالب آن بود که این اقبال عمومی برای رمالان و دعانویسان یهودی و دراویش، بیشتر از دیگر رمالان بود.

به گزارش برخی منابع تاریخی، رفت‌وآمد مردم به‌ویژه زنان به خانه ملاهای یهودی برای گرفتن دعا و طلسم و امثال آن در دوره قاجار به حدی گسترده شده بود که حکومت به فکر چاره افتاد و طی حکمی، رفت‌وآمد زنان مسلمان به خانه‌های یهودیان را ممنوع کرد.

دراویش نیز در کار رمالی و دعانویسی مورد اقبال عامه مردم بودند؛ به‌طوری‌که این اقبال و توجه از دید خارجیان نیز به دور نمانده و برخی از آن‌ها مانند لایارد در نوشته‌های خود به شهرت و توجه مردم به دراویش اشاره‌کرده‌اند: «دراویش دعانویس در میان مردم از نفوذ و احترام ویژه‌ای برخوردارند…

زنانی که طالب فرزند پسر هستند و دختران دم‌بخت و نیز پیرمردانی که در پی ازدواج با زنان جوان هستند و حتی مردانی که می‌خواهند از خطرات و آسیب‌ها در امان باشند، به درویش‌ها مراجعه می‌کنند و آن‌ها برایشان دعا و تعویذ می‌نویسند… (آن‌ها) حتی به اندرونی اعیان و بزرگان نیز راه دارند».

استخاره‌های عجیب در دوران قاجار

استخاره در ایران عصر قاجار به شیوه های مختلف انجام می شد، به وسیله قرآن، تسبیح، نوشتن نیت بر کاغذ و قرار دادن آن در پاکت و قرار دادن در میان صفحات قرآن و غیره؛ اما آنچه مهم است کارهایی است که برای انجامشان به استخاره متوسل می شدند؛ به عنوان مثال به نیت انتخاب مناسب ترین طبیب از بین چند نفر، انتخاب یک روش درمانی چون زالو انداختن بر لثه که از سوی فخرالاطبا صورت می گرفت که آیا زالو را به لثه دندان شاه بیندازند یا خیر؟ یا دارو دادن به مریض که گاه به سبب تعدد در داروها استخاره در چند مرحله انجام می شد که آیا این دارو به مریض خورانده شود یا خیر؟

‌در این خصوص حکایتی نقل شده است که میرزا جعفر، نبض مریض را گرفته، مدتی فکر کرد و بعد از مدتی تسبیح بلندی برداشت و چشمش را بر هم گذاشت، استخاره ای کرد و با آواز بلند گفت: خدایا صلاح می بینی فلوس به این بنده خدا بدهم؟ اگر خوب می آمد با ترازو فلوس را می کشید، می داد و پولش را می گرفت.

اگر برای فلوس خوب نمی آمد، مجددا استخاره می کرد و گفت: اگر ترنجبین بدهم، چطور است؟ باز آن هم اگر خوب نمی آمد، استخاره ای دیگر می کرد و عناب را جویا می شد و بالاخره استخاره خوب می‌آمد.

نقش پررنگ خرافه در روند درمان بیماری‌ها

جامعه مسلمان دوره قاجاریه بدون توجه به اصل قوانین بهداشتی فقط ظاهر دستورات بهداشتی اسلام را رعایت کرد و خرافات و اوهام بسیاری به نام دین و مذهب وارد افکار و اعتقادات آنان شده بود و اگر کسی با این اوهام و عقاید خرافی مخالفت می کرد و یا در صدد مبارزه با آن برمی آمد لعن و تکفیر می شد.

بسیاری از مردم معتقد بودند که « بهشت جای اغنیا نیست و هر مسلمانی که لباس و تن او آلوده به جانوران طفیلی مانند شپش نباشد به بهشت راه نخواهد یافت. همین باورها و دیدگاه های خرافی از یک سو در زمینه بهداشت و درمان مهم ترین مانع رسیدن به جامعه سالم عهد قاجاریه بود که خواسته و ناخواسته به گریبان مردم چنگ انداخته و هر ساله با شیوع بیماری های مختلف مسری و غیرمسری جان مردم را می گرفت.

عامل مهمی که مردم را به سوی باورهای غلط می کشانید وضعیت ابتدایی و عقب مانده پزشکی در ایران بود. بیمار یا دسترسی به دوا و دکتر نداشت و یا به عملکرد او اطمینان نداشتند. همین مسئله گرایش به جادو را در بیشتر نقاط کشور افزایش می داد. بستن نخ یا پارچه ای به درخت برای رفع بیماری و دست یابی به حاجت نمادی از جهالت مردم این دوره بود.

بسیاری از درمان ها هم ناشی از ساده لوحی بسیار بود. تخم مرغ پخته ای که روی پوستش دعایی نوشته شده و آن را بیست و چهار ساعت زیر بغل نگاه داشته اند و الماس آویخته به گردن که موجب تقویت نیروی بدن می شود. تماس با این سنگ قیمتی ترس را از بین می برد و انسان را از حملات صرع در امان نگه می دارد همچنین موجب می شود دندان های کرم خورده بدون درد بریزد.

عده ای نیز با اعتقاد به دخالت نداشتن در امر تعجیل و تأخیر در مرگ هر چیز را خواست خدا می دانستند و به همین دلیل هیچ کوششی برای بهبود اوضاع انجام نمی دادند.

عده ای دیگر گرفتن و آویختن دعای وبا و خواندن نماز خوف و نبردن اسم وبا مخصوصاً جلوی اطفال و موچ کشیدن به جای بردن نام بیماری را عامل دفع شیوع آن دانسته و تلاش داشتند این گونه از سرایت آن جلوگیری کنند.

از دیگر خرافات رایج در این دوره برای درمان امراض و مبارزه با بیماری ها باور به دخالت داشتن اجرام آسمانی در سرنوشت انسان ها و در نتیجه نحس و یا سعد بودن ساعت نوشیدن دوا بود.

به همین دلیل، هرگاه منجمان می گفتند که در این روز و ساعت نوشیدن دوا درست نیست بیماران موافق حکم و مشورت او دوای طبیب را مصرف نمی کردند. یا اینکه ناخوشی مزمن کودکان و ناباروری زنان بر اثر چشم بد است و برای مقابله با آن ها به طلسم روی می آورند. بیماری صرع را تحت تأثیر جن دانسته و به همین دلیل می گویند فلانی دعایی است دوایی نیست.

گاهی عامل شیوع بیماری را حضور غیرمسلمان و یا کفار در منطقه می دانستند. زمانی که همه گیری بیماری وبا همراه با اقدامات هیئتی انگلیسی به سرپرستی سرکنت لوفتوس در شوش برای تصاحب لوح قبر دانیال یکی شده بود خشم مردم را برانگیخت. واکنش مردم چنان شدید بود که تا چندین سال هیچ هیئتی نتوانست در این منطقه به کاوش ادامه دهد چرا که نام مسیحی به شیوع بیماری مترادف شده بود.

از دیگر باورهای غلط مردم اعتقاد به پاکی آب های جاری بود که تحت هر شرایطی می شد نوشید. چنان که همین عامل موجبات شیوع بیماری های مهلکی چون حصبه و وبا در دوره قاجار شده بود. این افکار بین همه اقشار مردم از روستایی و عشایر و شهرنشین دیده می شد و جالب تر این بود که شاهان قاجار خود در رأس جامعه ایران از بند این اوهام رها نبودند.

ناصرالدین شاه فرنگ رفته و علاقه مند به اصلاحات و مظاهر تمدنی اعتقاد داشت خوردن آشی مخصوص در زمان شیوع بیماری وبا مانع از ابتلای وی به این بیماری مهلک می شود و در نتیجه هر ساله دستور پختن این آش نجات دهنده را می‌داد.

از مطالبی که دکتر فووریه از آن یاد می کند وارد شدن الماس کوه نور به لیست دواهای شاهی بود. هنگامی که در محلات تهران آنفلوانزا شایع شد و به اندرون کاخ سلطنتی نیز راه یافت و تنی چند از درباریان را به کام مرگ کشانید، ناصرالدین شاه نیز به این بیماری مبتلا شد و بعد از بهبود زمانی که فووریه به عیادت وی رفته الماس دریای نور را از جیب خود بیرون آورده و به او نشان می دهد و می گوید: «چون همراه داشتن آن باعث تقویت مزاج است آن را در جیب خود گذاشته ام».

خرافات در حرم‌سرای شاهان قاجار

دامنه اعتقاد به خرافات محدود به مردم عادی جامعه قاجار نبود، بلکه درباریان و حکومت‌نشینان و در رأس آن‌ها شخص شاه نیز اغلب انسان‌هایی خرافی بودند؛ چنان‌چه برخی از منابع تاریخی به خرافه گرایی ناصرالدین‌شاه و مظفر الدین‌شاه اشاره‌کرده‌اند، اما نکته قابل‌توجه این است که القای خرافات و جادو و جنبل دامن زنان دربار را بیش از مردان گرفته بود و خرافات در بین زنان درباری و به‌خصوص زنان حرم‌سرا رواج بیشتری داشت.

این مسئله بیش از همه خود را در حسادت زنان شاه به سوگلی‌ها و فرزندان آن‌ها نشان می‌داد و نقش مهمی در ناپدید شدن و یا مرگ فرزندان شاه داشت.

به‌عنوان نمونه دکتر تولوزان در گزارشی راجع به مرگ یکی از شاهزاده‌های موردعلاقه ناصرالدین‌شاه (ملک قاسم میرزا) محرمانه به وی اشاره می‌کند که طفل بی‌گناه براثر داروهای سمی و آلوده که توسط دعانویس‌ها تجویزشده مسمومیت شدید پیداکرده و از دنیا رفته است.

سیل نامه‌ها و هدایای بی‌شمار که طی چند روز بعد از این واقعه از اندرونی شاه به خانه رمالان و فال‌گیران و دعانویس‌ها سرازیر شد، مدعای دکتر تولوزان را تأیید می‌کرد؛ این هدایا از طرف زنانی بود که با کمک جادوگران و رمالان، ملک قاسم میرزا را نابود کرده بودند.

علل گرایش به خرافات در عصر قاجار

در مورد چرایی گسترش خرافات در جامعه قاجار می‌توان علل زیادی برشمرد، اما دو عامل بیش از همه در این گرایش‌ها مؤثر بود که در ادامه به آن می‌پردازیم:

۱. ترس و فشارهای محیطی؛ در طول تاریخ وقتی جامعه‌ای دستخوش اضطراب، درماندگی و نومیدی می‌شد و راهی برای گریز یا بهروزی نمی‌یافت، گرایش به اعتقادات خرافی به‌عنوان تنها راه کاهش آلام و مصیبت‌های جوامع تحت سلطه شناخته می‌شد.

در جامعه قاجار نیز این درماندگی و اضطراب در سطوح مختلف جامعه به‌وفور وجود داشت؛ شکست ایرانیان در جنگ با روس و از دست رفتن بخش‌هایی از خاک کشور، حضور بیگانگان به‌ویژه انگلیس و روسیه که با نیرنگ‌های مختلف در امور داخلی و خارجی ایران مداخله می‌کردند و امتیاز کسب می‌کردند.

استبداد پادشاهان قاجار که مردم و مملکت را رعیت و ماترک خود می‌دانسته و در حق آن‌ها ظلم و اجحاف می‌کردند، وجود راه‌زنان به‌ویژه در مناطق دور از پایتخت که اموال مردم را به غارت می‌بردند و…، همه و همه زمینه گرایش به اعتقادات خرافی را برای التیام و کاهش مصیبت‌های جامعه فراهم می‌کرد.

ناگفته نماند که زنان علاوه بر موارد بالا، از تبعیض‌ها، خشونت و رفتار مردان جامعه آن روز نیز احساس ناامنی و اضطراب می‌کردند. درواقع در جامعه قاجار حقوق زنان تا حد زیادی نادیده گرفته می‌شد و این خود عامل مهمی برای گرایش بیشتر آن‌ها به جادو و جنبل و خرافه بود.

در همین خصوص میرزا فتحعلی آخوندزاده خشونت رفتار و مفاسد اخلاقی مردان را عامل پناه‌بردن زنان به طلسمات و خرافات می‌دانست و خواهان اصلاح وضعیت حقوق زنان و به‌ویژه ممنوعیت چندهمسری بود.

زنان دربار قاجار به‌ویژه زنان حرم‌سرای شاهی نیز از این امر مستثنی نبودند؛ به‌ویژه آن‌که آن‌ها از زخم‌های روحی شدیدی که ناشی از عیاشی شاهان قاجار بود آسیب می‌دیدند و خود را اسیر حرم‌سرا می‌دیدند.

اکثر آن‌ها هرچند به لحاظ ظاهری خود را خوشبخت و مرفه معرفی می‌کرد، اما در حسرت یک زندگی ساده با شوهر بود نه این‌که با زنان دیگر برای جلب محبت شاه (شوهرشان) رقابت کند.

این مسئله در گرایش زنان حرم‌سرا به خرافات نقش مهمی بازی می‌کرد که نمونه آن را در توسل به طلسم‌ها و تعویذها برای جلب‌توجه و محبت شاه، کمک‌گرفتن از دعانویس‌ها برای از بین بردن فرزندان هووهای خود و… می‌توان دید.

علی‌اکبر دهخدا در مقالات «چرند و پرند» اشاره‌ای ظریف به ارتباط چندهمسری مردان و گرایش زنان به رمل و فال دارد و می‌نویسد: «خانه‌ای را که دو کدبانوست، یکی‌اش همیشه پیش جام‌زن است، یکی‌اش هم پیش رمال»

۲. جهل علمی؛ شاید بتوان گفت یکی از علل اصلی رواج خرافات در جامعه، جهل و ناآگاهی است. به هراندازه که انسان از درک حقایق، رابطه منطقی پدیده‌ها، قانون علت و معلول، تشخیص و فهم واقعیات عاجز باشد، به همان اندازه دچار خرافات و خرافه‌پرستی می‌شود. به قول مالینوفسکی «انسان زمانی به جادو متوسل می‌شود که نتواند شرایط زندگی و اتفاقات را از طریق دانش مهار کند»

در جامعه قاجار نیز به همان اندازه که مردم بی‌سواد بودند و از دانش بهره اندکی داشتند، به خرافات اعتقاد راسخ‌تری پیدا می‌کردند. بدیهی بود که در جامعه‌ای که بی‌سوادی و ضعف فرهنگی گریبان اکثر جامعه را گرفته بود و امر آموزش و تحصیل برای پسران غیرضروری و برای دختران عیب شمرده می‌شد، زمینه بیشتری برای پذیرش خرافات در بین مردم فراهم می‌آمد.

به همان اندازه که جامعه زنان را بیشتر از امر آموزش و کسب دانش محروم می‌کرد، به همان اندازه خرافات در بین آن‌ها بیشتر گسترش می‌یافت.

زنان ‌که در برخورد با مشکلات زندگی با توجه به جو مردسالار جامعه، آسیب‌پذیرتر بودند و به دلیل بی‌سوادی از شناخت راه‌حل‌های عقلی و منطقی عاجز می‌ماندند، برای تسکین و اقناع خود به هر اوهامی ‌متوسل و معتقد می‌گردیدند؛ بدین‌ترتیب خرافه‌گرایی روزبه‌روز در بین آن‌ها گسترش بیشتری پیدا می‌کرد.

کانال عصر ایران در تلگرام

دیگر خبرها

  • ادعای معاون رئیسی درباره مهاجرت ایرانیان | چرا پلیس وارد بحث مهاجرت شد؟
  • مراسم فرهنگی ایرانیان در دوبلین
  • ۶۹/۲ درصد مردم ایران تلویزیون تماشا می‌کنند
  • ۱۷۵ پایگاه نماز جمعه در سال گذشته ساماندهی و شناسه‌دار شدند
  • ۱۷۵ پایگاه نماز جمعه شناسه‌ملی دریافت کردند
  • ۱۷۵ پایگاه نماز جمعه ساماندهی و شناسه‌دار شدند
  • شاعری که مایه افتخار ایرانیان است
  • خرافات عجیب ایرانیان دوران قاجار؛ از ناخن هدهد تا آش مخصوص شاه برای جلوگیری از وبا
  • خرافات عجیب ایرانیان دوران قاجار؛ از ناخن هدهد تا آش مخصوص شاه برای جلوگیری از وبا (+عکس)
  • روستای فردو از افتخارات استان قم است