ماجرای کامیون شهادت
تاریخ انتشار: ۴ اسفند ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۲۸۴۸۹۹۸
به گزارش ایسنا، سید مجید میرمحمدی از رزمندگان پیشکسوت واحد تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) در خاطرهای پیرامون شهادت ۶ همرزمش در جریان عملیات «والفجر ۸» روایت میکند: ۱۳ کامیون نیروها را سوار کرده بود و به سمت اروند کنار میرفتیم. وقتی میخواستیم سوار کامیون بشویم من رفتم جلوی کامیون بغل دست راننده نشستم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
رفتیم توی کامیون نشستیم و کامیون حرکت کرد. در جاده که میرفتیم ناگهان صدای پدافندها درآمد، صدای توپخانه و آتش و همه چیز منطقه شلوغ شد. پدافندها شلیک میکردند. بچهها هم پشت بار کامیون برای خودشان شعر میخواندند و گاهی هم صدای قهقهشان میآمد که یک دفعه صدا زدند هواپیما رو زدند.
هواپیما را قشنگ دیدیم. هواپیما آمد چرخید خورد زمین و منهدم شد. صدای الله اکبر بچهها از توی کامیونها بلند شد. بچهها تکبیر گفتند، هنوز تکبیر بچهها تمام نشده بود که یکی از هواپیماها شیرجه زد روی جاده و دیدم به سمت ستون کامیونهایی که ما سوار بودیم در پرواز است. همزمان با صدای شیرجهاش صدای انفجار آمد و یکی از راکتهایش به فاصله نزدیکی از جاده سمت چپ ما زمین خورد. طوری که صدای انفجار و آتش انفجار قشنگ درون ماشین پیچید و در همین حین دیدم راننده یک داد کشید و روی فرمان افتاد.
ترکش آمده بود از سمت چپش گرفته بود و به قلبش اصابت کرد و دیدم سرش رو فرمان افتاد و در جا شهید شد. بلافاصله کامیون از جاده منحرف شد و کنار جاده خاکریز بود رفت روی خاکریز به طوری که چرخهایش به سمت بالا قرار گرفت و انتهایش به سمت پایین بود درست عین وقتی که بار کمپرسی بالا میرود.
من دیدم سالمم و در جلو را باز کردم و پریدم بیرون و آمدم عقب کامیون را نگاه کردم. دیدم صدای ولوله و آه و ناله داد و بیداد بچهها بلند بود. کامیون ما عقب بارش چوبی بود. دیدم از زیر در عین یک چوب دارد خون میریزد. بچههای بقیه کامیونها هم سریع خودشان رو رساندند. همه نگران بودند. چراکه ستونهای گردان قمر بنی هاشم (ع) داخل بار کامیون بودند. با زحمت در بار کامیون رو باز کردیم. دیدیم بچهها رو هم پایین ریختند. تمام ترکش بمب وسط بار کامیون را گرفته بود، همه بچهها بدنهایشان پر از خون بود. مجروحها را پیاده کردیم اما در کمال ناباوری دیدیم حمید از جا بلند نمیشود. همه به هم نگاه میکردیم.
هیچکس نای رفتن سمت حمید را نداشت. ترکش پهلویش را پاره کرده بود. حمیدی که تا چند لحظه قبل کمپوت روحیه همه بود بی جان افتاده بود. برادر راستگو و قاسمی آمدند و کمک کردند شهدا را از کامیون پایین آوردیم. به خودم آمدم که وقت سوارشدن حمید گفت: «سید بیا عقب پیش ما اگر نیایی ضرر میکنی» و من گوش نکردم.
۶ تا از رفیقانم عقب ماشین شهید شدند. شهید حمید بود، سیدی خراسانی، رضا زالی، عرب و ابوطالبی درجا شهید شدند و شهید رضا عبدی هم سخت مجروح شد و دربیمارستان سینای تهران شهید شد.
منبع: الف
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.alef.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «الف» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۸۴۸۹۹۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
یک مرزبان در این شهر به شهادت رسید/ عکس
به گزارش خبرآنلاین، سردار محمد عارف سپهری در گفتوگو با تسنیم در کردستان، اظهار داشت: مرزبان استوار دوم " جلال اعتماد" که چند روز قبل به همراه شهید "فرزین بلیان" در هنگ مرزی بانه مجروح شده بود، به شهادت رسید.
فرمانده مرزبانی استان کردستان ضمن گرامیداشت یاد و خاطره شهدای انقلاب اسلامی و تسلیت شهادت به خانواده این شهید والامقام، بر ادامه راه شهدا تاکید کرد.
۲۳۳۲۳۳
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1902631