Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «مشرق»
2024-04-28@13:37:02 GMT

روایت یک نویسنده از روزهای آخر سال

تاریخ انتشار: ۲۱ اسفند ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۳۰۸۴۴۹۴

روایت یک نویسنده از روزهای آخر سال

حالا سالهاست یاد گرفته ام هرچیز مزاحم و اضافه ای را از اتمسفری که در آن نفس می کشم، حذف کنم.از حرف و حدیث بی جا و ناتمام آدمها گرفته، تا قضاوت ها و تلخی های شان...

به گزارش مشرق، بچه که بودم، عاشق روزهای خانه تکانی آخر سال بودم. همه چیزِ این روزها را دوست داشتم. از به هم خوردن نظم خانه گرفته، تا سر و دست کشیدن به گوشه کنار و سوراخ سنبه هایی که در طول سال مجال و انگیزه، یا شاید اجازه ای برای سرک کشیدن به آنها نبود، تا پیدا کردن اسباب و وسایل گمشده ای که نمی دانستیم کی و کجای خانه گم شان کرده ایم، تا تمیزی و گرد و غبار از تن و روی خانه گرفتن و زمین و زمان را برق انداختن.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

همه چیزِ این روزها برایم شیرین و هیجان انگیز بود؛ شبیه یک بازی مهم و جذاب که یکسال تمام برای رسیدنش لحظه شماری کرده بودیم.
همه چیز این بازی برایم لذت بخش و خاطره انگیز بود، جز یک بخشش: خانه تکانی اتاق و لوازم شخصی ام!

طبعاً باید یکسری وسایل و خرده ریزهای اضافی و از کارافتاده که فقط جاگیر بودند و دیگر به هیچ دردی نمی خوردند و به هیچ کاری نمی آمدند، از لای دست و پا حذف می شد. حالا یا دور ریخته می شد، یا در بسته های ارسالی راهی خیریه های ریز و درشتی می شد که مادرم این سو و آن سوی شهر نشان کرده بود و مشتری پر و پا قرص و همیشگی شان بود.

نوبت به حریم شخصی ام که می رسید، دست و دلم می لرزید و خانه تکانی و اتاق تکانی، تلخ ترین و سخت ترین سکانس پایانی سال را برایم رقم می زد.
مادر هیچ رقمه کوتاه نمی آمد و من هم وابسته و دلبسته ی وسایلی که یک سال تمام با تک تک شان زندگی کرده بودم، از زیر بار جرح و تعدیل وحذف و اضافه شان فرار می کردم.

حس وابستگی به همه چیز در من قوی بود و دل کندن از هر چیزی، حتی دفترچه شصت برگ تکالیف مدرسه ام که گوشه و کنار صفحاتش را پر از نقاشی و شعر و گل و بلبل کرده بودم… حتی خودکارهای بیک تمام شده و مدادهای نصفه نیمه با آن سرهای گاز زده شده... یا حتی ورق چکنویس های کاهی درس انشاء... همه اش برایم سخت بود؛ چیزی شبیه جان کندن!

همیشه هم پیروز میدان، توفانِ خانه تکانی بود و پروسه دل کندن و جداشدن و دور ریختن، اگر چه دیر و به سختی، اما بالاخره انجام می شد.
این خصلت بعدها در من تشدید و تکثیر شد و از وابستگی و عادت به وسایل شخصی و دم دستی و کوچک، به کلیت فلسفه زندگی ام سرایت کرد.

وقتی بلد نباشی از چیزهای بیهوده و اضافی دل بکنی، نتیجه اش می شود اینکه نمی توانی از مشکلات ریز و درشت زندگی هم عبور کنی. روی تک تک شان گیر می کنی. هنوز انرژی و توانت درگیر مشکل قبلی است، که یک مشکل دیگر به آن اضافه می شود.

بیشتر بخوانیم:

پیشنهادهای خواندنی اهالی فرهنگ برای نوروزِ طولانی برای نابودی دنیا، مادران را نابود کنید! دامن زدن به دوگانه شمال‌ و جنوب‌شهر

از حرفهای بی خاصیت و آزاردهنده ای که می شنوی هم نمی توانی بگذری. کلمات در دهلیزهای مغزت خانه می کنند و فسیل می شوند، اما نمی توانی حرف های مفید و نصایح ارزنده را از یک مشت اراجیف آدم های سطحی و ظاهربین جدا کنی و اسیر تارهای نامریی و قدرتمندِ مخرب شان می شوی.
نمی توانی خاطرات تلخ و غمبار و نفسگیرت را از تاریکخانه ذهنت پاک کنی و مدام تلخی روی تلخی اضافه می شود و برای یک عمر باید کوله بار سنگینی از تجربیات ناخوشایند و احساسات ترک خورده را روی دوش خاطراتت بکشی.

حتی نمی توانی آدم های اضافه و سیاهی لشگر یا مضر و دست و پا گیرِ زندگی ات را کنار بگذاری.
چون یاد نگرفته ای از کوچکترین چیزهای اضافه و ناکارآمد دل بکنی و دورشان بریزی.

یک عمر فقط همه چیز را تلنبار کرده ای:
وسیله روی وسیله...
حرف روی حرف...
خاطره روی خاطره...
آدم روی آدم!

بعد یک وقت به خودت می آیی و می بینی که زیر بار سنگین و حجم انبوه مسائل زاید و آزاردهنده، داری له می شوی!

شروع داستان نویسی حرفه ای ام مثل همه، با داستان کوتاه بود. و همین برایم شروع دردسرهای جدید و البته تجربه هایی ناب و ارزشمند شد.
تکالیف کارگاه های داستان نویسی را با یک دنیا ذوق و شوق می نوشتم و آن قدر پر بودم از حرف و معنا، که کلمات یکریز و بی وقفه از ذهنم فوران می کرد و روی کاغذ سرریز می شد.

اما داستان کوتاه قاعده و قانون خودش را داشت و اصل و اساسش خلاصه گوییدو موجز نویسی بود. اساتید می خواندند و متفق القول می گفتند حشو و زوائد کارم زیاد است و باید خیلی کوتاهتر و گزیده تر شود.
و من می ماندم و جملات و کلماتی که فقط خدا می داند هرکدام شان را با چه عشق و وسواسی روی کاغذ آورده بودم.
به نظر اساتید؛ توصیفاتم زیبا اما مطول، و دیالوگهایم ساده و صمیمی، اما پرگو و شبیه کانورسیشن های گزافه گو بود!
و مدام این نظریه سامرست موام را متذکر می شدند که: "در جهان داستان کوتاه، جمله هرچقدر زیبا، صحنه هرچقدر درخشان و فکر و اندیشه هرچقدر عمیق، اگر وجودش ضرورتی نداشته باشد، باید از متن اثر حذف شود."

یا فرمایش چخوف را تکرار می کردند که "اگر تفنگ آویزان روی دیوار داستان، تا پایان ماجرا حداقل یکبار شلیک نکند، باید حذف شود."
سخت بود. خیلی هم سخت بود. برای منی که اصلاً با حذف و دور ریختن مشکل داشتم، جرح و تعدیل داستان هایم مثل جراحی سنگین و نفسگیری بود که باید به دست خودم یکی یکی اعضایش را درمی آوردم، تغییرش می دادم و کوتاه و موجزش می کردم.

و همین تمرین سخت اما اجباری؛ کم کم هندسه فکری ام را جور دیگری مهندسی کرد.
کم کم به این باور رسیدم که زندگیِ همه ما یک داستان کوتاه است. با طرحی منظم و هدفمند و از پیش تعیین شده که یک شخصیت اصلی را در یک واقعه اصلی نشان می دهد که بناست این طرح بر روی هم، تاثیر واحدی را القاء کند.

یاد گرفتم زندگیِ همه ما دقیقاً به کوتاهی داستان کوتاهی است که مجالی برای روی هم انباشتن هیچ حرف و خاطره و آدم اضافه ای ندارد.
و اینکه برای هرچه خواناتر و خواندنی تر شدن این داستان، باید همه شاخ و برگهای اضافه و زائد و دست و پاگیر از آن حذف شود.

حالا سال ها از آن روز و روزگار می گذرد. منظومه فکری من در این دهه های سپری شده، تغییرات زیادی کرده...

حالا دیگر وجود اشیاء و وسایل اضافه ی خانه، حتی اگر پیش چشمم نباشد و توی کمدها و انباری و سوراخ سنبه های دیگر خانه پنهان شده باشد، باز آزارم می دهد و بی صبرانه روزشماری می کنم برای رسیدن این روزها… همین روزهایی که با اجباری شیرین و خودخواسته، وسط همه مشغله ها و گرفتاری های ناتمام مان، بالاخره فرصتی برای یک خانه تکانی حسابی پیدا می شود.

این روزها با لذت وسایل اضافه را جمع می کنم و بسته بندی می کنم برای دور ریز، یا فرستادن به ان_جی_او_های خیریه.
و چه حال خوشی دارد این پالایش؛ وقتی لباسهای دمُده یا از سایز افتاده، ظرف و ظروف بی استفاده، خرس و عروسک های پولیشی، اسباب بازی هایی که هیچ وقت خدا تمامی ندارد، کتابهای خوانده شده ای که دوستشان ندارم و انبوهی از کتابهای همیشگی و ناتمام دخترکم را از محیط زندگی ام حذف می کنم، انگار این روح من است که خالی می شود… که سبک می شود. که جان می گیرد و دلش می خواهد پر بکشد.

حالا سالهاست یاد گرفته ام هرچیز مزاحم و اضافه ای را از اتمسفری که در آن نفس می کشم، حذف کنم.
از حرف و حدیث بی جا و ناتمام آدمها گرفته، تا قضاوت ها و تلخی های شان… از خاطراتی که یادآوری شان دردی از آدم دوا نمی کند، تا خود آدم هایی که حضورشان مخل آرامش و امنیت روح و روانم است...

حالا خانه تکانی، برایم نماد رهایی است. رهایی از تمام چیزهایی که نبودشان، بهتر از بودشان است...
تمام چیزهایی که بودن شان، سرعتگیر رفتن هایم می شود.

و تمام چیزهایی که همین فرصت یکبار زندگی آرام و بی دغدغه را از من می گیرد.
حالا به جرأت می توانم بگویم تجربه از دست دادن و حذف کردن و رها کردن، همیشه چیزهای زیادی به من اضافه کرده است که اولین و مهمترینش، آرامش خیال است.
وبرای همه این هاست که من، عاشق سکانس پایانی سال هستم...

وجیهه سامانی، نویسنده / ویژه نامه قفسه / روزنامه جام جم

منبع: مشرق

کلیدواژه: دادگاه حسین فریدون گام دوم انقلاب وعده های روحانی عید نوروز نوروز نویسنده

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mashreghnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مشرق» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۰۸۴۴۹۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

بررسی آثار کلر ژوبرت نویسنده و تصویرگر مسلمان شده فرانسوی

به گزارش خبرگزاری مهر، شماره ۱۶۶ مجله خیمه در اردیبهشت ۱۴۰۳، با طرح جلدی از چهره «کلر ژوبرت»، نویسنده مسلمان شده فرانسوی منتشر شد.

مجله خیمه در شماره اردیبهشت در بخش رویدادها و روایت‌ها ۵ رویداد مهم فروردین ماه ۱۴۰۳ را بررسی کرده است. تحلیل شیوهٔ دعاهای متفاوت استاد شیخ حسین انصاریان از نگاه ۴ استاد حوزه و دانشگاه، بررسی ماجرای مسجد سازی در پارک قیطریه و پاسخ به ۴ پرسش آیت الله سیدمصطفی محقق داماد از نگاه ۱۷ چهرهٔ مخالف و موافق، بررسی سخنان پُرحاشیهٔ حجت‌الاسلام پناهیان دربارهٔ پیامبر (ص) از نگاه ۳ استاد دانشگاه، روایتی از اشعار روضه‌های زنده یاد حسین بختیاری که در نوروز درگذشت از نگاه ۴ فعال هیئتی و برگزاری محفل صد هزار نفری قرآنی در ورزشگاه آزادی از نگاه ۱۰ فعال فرهنگی و رسانه‌ای.

سوژه بخش چهره خیمه، «کلر ژوبرت»، نویسنده مسلمان شده فرانسوی است. آثار این بانوی نویسنده متولد اردیبهشت، از نگاه ۱۶ نویسنده و کارشناس حوزه و دانشگاه بررسی شده است.

این چهره‌ها عبارتند از: محسن چینی‌فروشان، موسی بیدج، حسن احمدی، حبیب احمدزاده، غلامرضا حیدری ابهری، ناصر نادری، مریم جلالی، آسیه رحمتی، حسین راجی، سیدمحمد مهاجرانی، سیده مریم شهیدی کریمی، رقیه فاضل، علی مهدوی، بهاره بهنام نیا، زهرا شیرخانیان.

مجله خیمه در بخش پرونده ماه به ۱۲ سال تلاش برای حل مشکل فقهی اهدای عضو پرداخته و ماجرای اهدای عضو ۱۲ طلبه و ۴ مداح را بررسی کرده است. پرونده ماه خیمه، به موضوع «اهدای عضو» و ضرورت فرهنگ سازی با نگاه عاشورایی پرداخته است. این پرونده شما را با ۱۲ طلبه و ۴ مداحی آشنا می‌کند که اعضای بدنشان، به بیماران نیازمند بخشیده‌اند.
همچنین ایرج فاضل، ۱۲ سال پیگیری برای رفع محدودیت‌های فقهی و قانونی اهدای عضو را تشریح کرده است. علی اکبر صالحی هم چگونگی عبور از نگاه بسته مذهبی در این موضوع را بیان کرده است. کتایون نجفی زاده، از سه دهه تلاش و دیدارهایش با مراجع قم و نجف به ویژه دیدارش با آیت الله سیستانی گفته و کمیل نظافتی، اهدای کلیه‌اش به کودک کلاله را تشریح کرده است. مهدی حیدری هم از مستند ساخته شده درباره ماجرای این کلیه گفته است.

خیمه در بخش یادمان به سراغ یادبود مرحوم محمود امیری، مدیر انتشارات و کتابفروشی امیری رفته و ماجرای کتاب مهدی آذر یزدی، کتابفروشی امام حسین و شهادت دو برادر مرحوم امیری را روایت کرده است. همچنین مرتضی آخوندی، مدیرانتشارات دارالکتب الأسلامیه از روایت پنج دهه دوستی‌اش با مرحوم امیری سخن گفته و روایت علی قائمی، محقق و نویسنده‌ای که ۵۰ کتابش در انتشارات امیری منتشر شده است هم در این بخش آمده است. محمدهادی فاضل، مهدی رئوفی، مرضیه امیری و سید یاسر شریفی از نزدیکان آن مرحوم هم یادداشت‌هایی در این پرونده نوشته‌اند.

این شماره از مجله در بخش کتاب خیمه هم به آشنایی با ۶۳ نویسنده و تصویرگر انتشارات خیمه پرداخته و به مناسبت نمایشگاه کتاب، موضوعات زیر را هم از نظر گذرانده است:

کتابی کاملاً کاربردی برای زندگی: اثر تازه منتشرشدهٔ «تفسیر موضوعی سبک زندگی با رویکرد روایی»

مسالهٔ حجاب در ایران امروز به روایت رمان «رقص کلاغ روی شانه‌های مترسک.»

کتاب شعری که گم شد: روایتی از کتاب «مجموعهٔ اشعار فضائل اهل بیت» اثر شیخ کلینی

یادداشت‌های عاشورایی مرحوم دکتر عماد افروغ از کتاب «فریادهای خاموش»

شماره اردیبهشت خیمه، با سرمقاله‌ای از حجت الاسلام دکتر محمدرضا زائری (مدیرمسئول مجله)، و نیز یادداشت‌هایی از ۷ نویسنده و چهره حوزوی و دانشگاهی در آغاز مجله، منتشر شده است. علاقه‌مندان می‌توانند برای تهیه مجله خیمه با شماره ۰۹۰۲۸۲۴۲۹۸۱ تماس بگیرند.

کد خبر 6086179

دیگر خبرها

  • بررسی آثار کلر ژوبرت نویسنده و تصویرگر مسلمان شده فرانسوی
  • بازی برای کودکان خیلی مهم است اما جایگاه ادبیات هم حفظ شود
  • هاآرتص: اسرائیل دانشگاه‌های آمریکا را از دست داده است
  • چرا فعالان بخش خصوصی از تعطیلی پنجشنبه‌ها استقبال نمی‌کنند؟
  • انتشار کتاب یوسف گم گشته باز آید در ماهشهر
  • نبود زمین برای ساخت مسکن، چالش این روزهای مددجویان و کمیته امداد
  • ادامه روزهای کابوس وار مدافع عنوان قهرمانی در لیگ عربستان
  • گفتگو با نویسنده و بازیگر نمایش‌های طنز رادیو
  • آتش و فراموشی؛ روایت استاد فلسطینی از زندگی خانواده او در غزه
  • پیامدهای تعطیل شدن روز پنجشنبه