راز خنده های پلید دختر دبیرستانی در خانه ساسان / این دختر رسوا شد
تاریخ انتشار: ۲۹ اسفند ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۳۱۷۹۲۷۲
می دانم در این سرنوشت سیاه من چه کسانی مقصر هستند و آینده تاریکم به کجا خواهد کشید اگرچه خودم نیز نقش مهمی در ماجرای تیره روزی هایم داشتم به طوری که در ۱۶ سالگی هستی ام را از دست دادم و به امید داشتن یک زندگی خوب با خلافکاری همدست شدم که غرور و آینده ام را لگدمال کرد اما …به گزارش بلاغ
نوجوان ۱۶ ساله ای که اشک ریزان به آغوش قانون پناه آورده بود تا شاید چاره ای برای رهایی از مخمصه ای بیابد که مدت ها در آن دست و پا می زد این دختر فراری از خانه که کوهی از غم در چهره اش نمایان بود درباره ماجراهای تلخ زندگی اش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت: یازده ساله بودم که روزی مادرم با عصبانیت دستم را کشید و در حالی که از محضر ثبت طلاق بیرون می آمد خطاب به پدرم گفت من دخترم را بزرگ می کنم و تو هم با همان مواد مخدر ازدواج کن! آن زمان درک نمی کردم که چه بلایی به سرم آمده است و از امروز باید بدون پدر و تنها در کنار مادرم زندگی کنم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ضربه روحی شدیدی را تحمل می کردم اما از این که باز هم مادرم در کنارم حضور داشت خوشحال بودم اما این خوشحالی اجباری چند ماه بیشتر دوام نیاورد چرا که مادرم خیلی زود با مرد بداخلاقی ازدواج کرد که من حتی از نگاه کردن به چشمانش می ترسیدم از آن روز به بعد زندگی در آن خانه در حالی برایم بسیار سخت شده بود که مادرم نیز توجهی به من نداشت و سرگرم زندگی خودش بود.
مدتی بعد عاشق لبخند پسر جوانی در مسیر مدرسه شدم و با او ارتباط برقرار کردم می خواستم همه خلأهای عاطفی ام را در قلب «ساسان» جست وجو کنم چرا که هیچ گاه در خانواده ام رنگ محبت نمی دیدم و آن لبخند خیابانی مرا به سوی خودش جذب کرد چند روز بعد به بهانه رفتن به کلاس فوق العاده مدرسه با «ساسان» در پارک قرار گذاشتم تا ساعتی را در کنار او سپری کنم می خواستم با هر بهانه ای و برای یافتن مهر و محبت گمشده از محیط خانه دور شوم اما ناگهان ناپدری ام در حالی مقابلم قرار گرفت که سرگرم گفت وگو با ساسان روی نیمکت پارک بودم و صدای خنده هایم در فضای پارک می پیچید آن روز ناپدری ام با توهین و فحاشی مرا به سوی خانه کشاند و به شدت کتکم زد با وجود این مادرم فقط نظاره گر این صحنه بود و هیچ حمایتی از من نکرد با آن که می دانستم ارتباط با جوانی غریبه درست نیست ولی به خاطر لجبازی و غروری کاذب به این ارتباط شوم ادامه دادم و در نهایت برای آن که بتوانم راحت تر با «ساسان» رابطه داشته باشم با وسوسه ها و جملات فریبنده او تصمیم به فرار از خانه گرفتم بدون آن که لحظه ای به عواقب این تصمیم وحشتناک فکر کنم ساسان مرا به خانه مجردی اش برد و از من خواست برای آن که زندگی توام با رفاه و آسایش داشته باشیم در کار خرید و فروش مواد مخدر با او همکاری کنم من هم که خود را غرق در رویاهای دلنشین واهی می دیدم تن به این کار دادم و همراه ساسان و به امید پولدار شدن به خرید و فروش مواد مخدر پرداختم.
در این مدت از مادر و ناپدری ام نیز بی خبر بودم تا جایی که فکر می کردم هیچ اهمیتی برای آن ها ندارم اما چند ماه بعد از این وضعیت خسته شدم و با اندیشیدن به عواقب خرید و فروش مواد مخدر از ساسان خواستم این کار را ترک کند و به دنبال یک شغل آبرومند برود اما او وقتی مخالفت شدید مرا دید همانند یک مار زخمی دور خودش می پیچید به طوری که ناگهان با سر و صدا و فحاشی مرا زیر مشت و لگد گرفت و پس از آن هم ارتباطش را با من قطع کرد حالا هم در حالی تنها و حیران مانده ام که همه هستی ام را از دست داده ام و حتی مادرم نیز دیگر حاضر نیست مرا در خانواده بپذیرد و …
در خور ذکر است به دستور سرهنگ علایی (رئیس کلانتری میرزاکوچک خان) تلاش مشاوران کلانتری برای قرار گرفتن این دختر نوجوان در مسیر صحیح زندگی آغاز شد.
منبع: بلاغ مازندران
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.bloghnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «بلاغ مازندران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۱۷۹۲۷۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عاملان تعرض به ۲ دختر دانش آموز به اعدام محکوم شدند
به گزارش تابناک، روزنامه ایران نوشت: یک سال قبل دختر ۱۷ سالهای به نام مهتاب به همراه مادرش با مراجعه به پلیس آگاهی مدعی شد از سوی 4 پسر مورد تعرض قرار گرفته است.وی در تشریح ماجرا به مأموران گفت: دو هفته قبل در مسیر مدرسه با پسری به نام نیما آشنا شدم و چند روز باهم مکالمه تلفنی داشتیم و او به من ابراز علاقه کرد، بعد از یک هفته هم با هم قرار گذاشتیم تا همدیگر را ببینیم.
من هم برای اینکه تنها نباشم با دوستم نسرین به سر قرار رفتم. نیما هم با برادر، پسرعمو و یکی از دوستانش به نام شهرام سر قرار آمد، آنها ما را سوار خودرویشان کردند و به بهانه تفریح و گشت وگذار در خارج از شهر ما را به بیابانهای ورامین بردند. وقتی به آنجا رسیدیم ناگهان حس بدی پیدا کردم چون آنجا محلی برای تفریح نبود، از نیما خواستم تا برگردیم اما آنها بدون توجه به اعتراض من و دوستم به ما حمله کرده و به زور به ما تعرض کردند، بعد هم ما را در نزدیکی خانهمان از ماشین پیاده کردند. وقتی وارد خانه شدم آنقدر وضعیت پریشانی داشتم که مادرم خیلی سریع با دیدن من متوجه شد اتفاقی برایم افتاده است. من هم موضوع را برایش تعریف کردم و تصمیم گرفتیم از آنها شکایت کنیم. البته نسرین به خاطر ترس از اینکه خانوادهاش متوجه موضوع نشوند شکایت نکرد.
با ثبت این شکایت، مأموران 4 پسر جوان را ردیابی و بازداشت کردند.پس از بازداشت متهمان، نسرین هم با مراجعه به پلیس آگاهی از 4 متهم شکایت کرد.در ادامه دو شاکی پرونده با دستور قضایی به پزشکی قانونی فرستاده شدند و کارشناسان این سازمان پس از معاینه و بررسی آثار ضرب و شتم، تعرض به دو دختر جوان را تأیید کردند.با تکمیل تحقیقات برای 4 متهم پرونده کیفرخواست صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه 5 دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در دادگاه چه گذشت
در ابتدای این جلسه مهتاب به جایگاه رفت و گفت: اعتماد بیجای من باعث شد تا زندگی خودم و دوستم نابود شود. ما در آن بیابان التماس میکردیم و اشک میریختیم اما نیما و آن 3 نفر بدون توجه به التماس و گریههای ما به طرز وحشیانهای کتکمان زدند و تعرض کردند. از آن روز به بعد یک لحظه آرامش ندارم و به لحاظ روانی آسیب زیادی دیدهام. به همین خاطر حاضر نیستم آنها را ببخشم و برای آنها درخواست اشد مجازات دارم.
پس از آن نسرین به جایگاه رفت و درحالی که اشک میریخت، گفت: همه واقعیت را مهتاب گفت اما من فقط این را میگویم که این 4 نفر کاری کردند که از ترسم نمیخواستم به خانهمان برگردم و در نهایت هم به خاطر عواقب این موضوع واقعیت را به خانوادهام نگفتم. حتی از ترس اینکه آنها دوباره آزارم دهند یا خانوادهام پی به این ماجرا ببرند، تصمیم گرفتم شکایت نکنم تا اینکه متوجه شدم آنها دستگیر شدهاند و بعد شکایت کردم. حالا هم نه رضایت میدهم و نه میبخشم و درخواست حکم اعدام برای متهمان دارم.سپس 3 متهم یک به یک به جایگاه رفتند و اتهام تجاوز به عنف را نپذیرفتند و ادعا کردند که با 2 شاکی پرونده دوست بودند و رابطه با میل و خواسته دوطرف صورت گرفته بود.
شهرام ۱۷ ساله هم که از کانون اصلاح و تربیت به دادگاه منتقل شده بود، اتهامش را نپذیرفت و مدعی شد مهتاب و دوستش را آزار نداده است.
در پایان جلسه قضات برای صدور رأی وارد شور شدند و با توجه به مدرکهای موجود در پرونده، گزارشهای کارشناسان پزشکی قانونی و پلیس، دو برادر و پسر عمویشان را به اعدام محکوم کردند و از آنجا که شهرام در زمان ارتکاب جرم زیر سن 18 سالگی بوده، به ۵ سال حبس محکوم شد.